تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798253993




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقد دیدگاه جعلى بودن برخى روایات تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه‏ السلام - بخش دوم و پایانی بررسی روایت «لیله المبیت و همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم ص»


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقد دیدگاه جعلى بودن برخى روایات تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه‏ السلام - بخش دوم و پایانی
بررسی روایت «لیله المبیت و همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم ص»
بررسى ادلّه اى که علّامه شوشترى براى اثبات مجعول بودن روایات مورد بررسى این تحقیق ـ روایات منقول از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام ـ ارائه نموده اند براى هر که این ادلّه را در ترازوى انصاف علمى نهد جاى تردید باقى نمى گذارد که این ادلّه براى اثبات مجعول بودن این روایات ناکافى است.

خبرگزاری فارس: بررسی روایت «لیله المبیت و همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم ص»



  روایت سوم: تفسیر آیه 109 سوره «بقره» الف. متن روایت «قال الإمام الحسن بن على أبوالقائم علیهماالسلام: فى قوله تعالى: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارا» بما یوردونه علیکم من الشبه «حَسَدا مِنْ عِندِ أَنفُسِهِم» لکم بأن أکرمکم بمحمد وعلى وآلهما الطیبین الطاهرین «مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» بالمعجزات الدالات على صدق محمد وفضل على وآلهما الطیبین من بعده «فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ» عن جهلهم، وقابلوهم بحجج اللّه، وادفعوا بها أباطیلهم «حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ» فیهم بالقتل یوم فتح مکه، فحینئذ تجلونهم من بلد مکه ومن جزیره العرب، ولا تقرون بها کافرا.» ب. منابع روایت منبع اصلى این روایت مانند دو روایت گذشته، تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام است (تفسیر منسوب الامام العسکرى، 1409ق، ص 551).بحارالانوار در دو موضع (مجلسى، 1403ق، ج 9، ص 184؛ ج 97، ص 67) و مستدرک الوسائل (نورى طبرسى، 1408ق، ج 11، ص 103) نیز هر دو به نقل از این تفسیر، روایت مذکور را آورده اند. سیدهاشم بحرانى در تفسیر برهان، فیض کاشانى در تفسیر صافى سیدعبداللّه شبّر در تفسیر معروف به تفسیر شبّر نیز این روایت را بدون ذکر منبع آورده اند (بحرانى، 1416ق، ج 1، ص 306؛ فیض کاشانى، 1415ق، ج 1، ص 180؛ شبر، 1412ق، ص 56). ج. محتواى روایت این روایت، تفسیرى است مزجى از آیه 109 سوره مبارکه «بقره»: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارا حَسَدا مِنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.» در این آیه، به نکاتى چند اشاره شده: نخست آنکه اهل کتاب مشتاق بودند مؤمنان را به کفر سابق بازگردانند. این روایت «شبهه افکنى» را به عنوان ابزارى معرفى مى کند که اهل کتاب تلاش مى کردند به کمک آن، به مقصود خود برسند و مؤمنان را منصرف از ایمان کنند. نکته بعدى که آیه بیان مى کند حسادت اهل کتاب نسبت به مؤمنان است و روایت سوم، سبب این حسادت را ولایت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام و اهل بیت طاهرین ایشان معرفى مى کند. آیه 109 سوره مبارکه «بقره» در ادامه به این نکته اشاره مى کند که حسادت اهل کتاب نسبت به مؤمنان پس از آن است که حقیقت بر ایشان آشکار شده. روایت سوم پرده از سبب آشکار شدن حقیقت براى اهل کتاب برمى دارد و مى گوید: اهل کتاب توسط معجزاتى که بر صدق پیامبر اکرم، امیرمؤمنان و اهل بیت ایشان علیهم السلام دلالت نموده است به حقیقت پى برده اند. در ادامه این آیه به مؤمنان امر شده که با عفو و چشم پوشى با اهل کتاب رفتار کنند تا خداوند فرمان خویش را فرو فرستد. روایت توضیح مى دهد که مؤمنان باید از جهل اهل کتاب چشم پوشى کنند و با حجت هاى خدایى با ایشان مقابله نموده و مدعیاتِ باطل ایشان را دفع نمایند. در پایان، این روایتْ تعبیر «حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ»را چنین توضیح مى دهد: تا آنکه خداوند فرمان خویش را به کشتار اهل کتاب در روز فتح مکه فرو فرستد و در آن هنگام خواهد بود که مؤمنان، اهل کتاب را از شهر مکه و از جزیره العرب بیرون خواهند راند و احدى از کفار را در آن باقى نخواهند گذاشت. د. نقدهاى علّامه شوشترى علّامه شوشترى مى گوید: در این روایت آمده که مراد از امر الهى در آیه 109 سوره مبارکه «بقره»، در تعبیر «حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ»، فرمان خداوند به قتل اهل کتاب در روز فتح مکه است، درحالى که هیچ ربطى میان فتح مکه و قتل اهل کتاب و نیز هیچ ارتباطى میان فتح مکه و بیرون راندن اهل کتاب از مکه و از جزیره العرب وجود ندارد؛ چراکه اهل مکه اهل کتاب نبودند، بلکه بت پرست و مشرک بودند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اهل مکه را به قتل نرساند، بلکه بر ایشان منت نهاد و به عنوان «طُلقاء» آزادشان کرد و ایشان هم اسلام آوردند و هیچ یک از آنان را بیرون نرانْد، بلکه یهودیان اطرافِ مدینه را اخراج نمود. اما اخراج اهل کتاب از جزیره العرب هم روز فتح مکه رخ نداد، بلکه چنان که سیره نویسان روایت نموده اند پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در بیمارى منجر به رحلتش وصیت به اخراج آنان نمود و عُمر در روزگار خلافتش ایشان را از جزیره العرب اخراج کرد. آنچه علّامه شوشترى در اثبات مجعول بودن روایت سوم فرموده به چند نقد مستقل تفکیک پذیر است: نقد اول علّامه شوشترى: این روایت، زمان قتل اهل کتاب به دست مسلمانان را روز فتح مکه گفته است، حال آنکه اهل مکه، اهل کتاب نبودند، بلکه بت پرست و مشرک بودند و در جریان فتح مکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مشرکان مکه را آزاد کرد و ایشان را به قتل نرساند. بررسى نقد اول علّامه شوشترى بر روایت سوم: چنان که علّامه شوشترى بیان نموده، در جریان فتح مکه، مقابله پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهبا مشرکان بود نه اهل کتاب؛ همچنین جناب ایشان فرمان به قتل مشرکان نیز صادر ننمود، مگر برخى از آنها که مرتکب جرایم خاصى بودند (بلاذرى، 1959م، ج 1، ص 357؛ ابن خلدون، 1408ق، ج 2، ص 460). به نقل مسعودى، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در جریان این فتح، مشرکان مکه را مخاطب قرار داد و فرمود: «یا معشر القریش، ما ترون اَنّى فاعل بکم؟» و ایشان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را «اخٌ کریمٌ و ابن اخٍ کریمٍ» (برادرى کریم فرزند برادرى کریم) خواندند. پیامبر نیز فرمود «اذهَبوُا فانتم الطُّلقاء» (مسعودى، 1409ق، ج 2، ص 209). در منابع متعدد تاریخى گزارش هاى متنوعى از جریان فتح مکه ارائه شده، اما در این گزارش ها ـ تاآنجاکه تفحص شد ـ سخنى از حضور اهل کتاب در این جریان و مقابله پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با ایشان به میان نیامده (ر.ک: بلاذرى، 1959م، ج 1، ص 353ـ364؛ طبرى، 1387ق، ج 3، ص 42ـ65). ازاین رو، سخن علّامه شوشترى در نقد نخست ایشان بر روایت سوم، در بدو امر غیرقابل انکار به نظر مى رسد. نقد دوم علّامه شوشترى: در روایت سوم چنین آمده که مسلمانان در روز فتح مکه اهل کتاب را از مکه اخراج (اجلاء) مى نمایند؛ حال آنکه جریان إجلاء اهل کتاب در مورد یهودیان مدینه رخ داده است و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آنان را که سه قبیله معروف به نام هاى بنى نضیر، بنى قریظه و بنى قینقاع بودند از مدینه اخراج و پراکنده نمود (قمى، 1367، ج 2، ص 358). بررسى نقد دوم علّامه شوشترى بر روایت سوم: به نظر مى رسد که جریان اجلاء اهل کتاب را، که در روایت سوم بدان اشاره شده، نمى توان ناظر به مصداق دیگرى از اجلاء و اخراج اهل کتاب غیر از آنچه ذیل آیه دوم سوره مبارکه حشر و آیه 26 سوره مبارکه «احزاب» بیان شده، قلمداد نمود: «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» (حشر: 2)؛ «وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقا» (احزاب: 26). چنان که در شأن نزول این آیات آمده، جریان اجلاءْ مربوط به قبایل یهود در مدینه بوده است و اگر این قبایلِ معروف و معتنابه یهود، یعنى بنى نضیر، بنى قریظه و بنى قینقاع را که بنابر نقل هاى متعدد تاریخى، اجلاء آنان از مدینه بوده است نه مکه (مقریزى، 1420ق، ج 1، ص 122؛ ابن کثیر دمشقى، 1407ق، ج 4، ص 77؛ بیهقى، 1405ق، ج 3، ص 181) نادیده بگیریم، گروه معتنابهى از اهل کتاب باقى نمى ماند که اجلاء آنها امرى مهم و سرنوشت ساز و لازم به ذکر بوده باشد؛ زیرا اگر چنین امر چشم گیرى در تاریخ رخ داده بود، مطمئنا به لحاظ اهمیتش مورد نقل تاریخ نگاران قرار مى گرفت و به تعبیر رایج: «لو کانَ لبانَ». به طور کلى، در عرصه تحقیقات تاریخى اگرچه محققان نمى توانند با استناد به نیافتن اسناد تاریخى براى رویدادهاى خُرد (غیرکلان) تاریخى، عدم رخداد چنین رویدادهایى را ثابت کنند و «نیافتن» را دستمایه اثبات «نبودن» قرار دهند، اما استناد به «عدم الوجدان» براى اثبات «عدم الوجود» در مورد مدعاهاى کلان و تأثیرگذار در عرصه تاریخ امرى پذیرفته نزد محققان است که از آن با جمله «لوکانَ لبان» تعبیر مى شود و اساس این استدلال بر پایه ملازمه انکارناپذیرى استوار است که میان وقوع رویدادهاى کلان و کثرت نقل چنین رویدادهایى وجود دارد (ر.ک: جواهرى، 1368، ج 39، ص 68؛ بروجردى، بى تا، ج 3، ص 168). بنا بر آنچه گذشت سخن علّامه شوشترى در نقد دوم ایشان بر روایت سوم نیز مقبول به نظر مى رسد. نقد سوم علّامه شوشترى: علّامه شوشترى مى گوید: روایت سوم، زمان اخراج اهل کتاب از جزیره العرب را روز فتح مکه گفته است، حال آنکه این واقعه ـ چنان که سیره نویسان نقل کرده اند ـ به وصیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در بیمارى منجر به رحلت ایشان و به دست عمر در ایام خلافتش رخ داد. بررسى نقد سوم علّامه شوشترى بر روایت سوم: به نقل برخى منابع تاریخى، یکى از وصایایى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حال بیمارى پیش از رحلتشان ایراد نمودند، وصیت به اخراج اهل کتاب از جزیره العرب بوده است و عمر با استناد به این وصیت، یهود و نصارا را از جزیره العرب بیرون راند. حموىدر معجم البلدان از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل کرده که حضرت فرمود: «لاخرجنّ الیهود و النصارى عن جزیره العرب حتى لا أدع فیها الا مسلما» و پس از نقل این روایت چنین گزارش نموده که عمر با استناد به حدیثى که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به طور خاص درباره اهل نجران صادر شده بود، در عین آنکه اهل نجران، اهل صلح بودند اقدام به اخراج آنان نمود. سپس به نقل از ابى عبیده بن الجرّاح مى نویسد: آخرین سخنانى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به زبان آورد، این بود: «اخرجوا الیهود من الحجاز و أخرجوا اهل نجران من جزیره العرب». البته در اسناد این روایات به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تردید زیادى وجود دارد؛ چراکه اختلاف شدید و تناقض آمیزى میان آنها دیده مى شود. در برخى از این نقل ها سخن از «الیهود والنصارى» است و در برخى، سخن از «المشرکین» است؛ برخى مى گوید: «لا یبقى دینان فى جزیره العرب» و در برخى، این مسئله در مورد یهود گفته شده؛ در برخى، گفته شده پیامبر اکرم فرمود: «اخرجوا الیهود من الحجاز» و در برخى، این امر درباره «جزیره العرب» ذکر شده و در برخى دیگر آمده که پیامبر اکرم فرمود: «اخرجوا الیهود من الحجاز، وأخرجوا أهل نجران من جزیره العرب» (عاملى، 1415ق، ج 8، ص 158). ازاین رو، برخى صاحب نظران مستبعد ندانسته اند که حدیث «لا یجتمع فى جزیره العرب دینان» سخن عمر بوده که آن رابه پیامبراکرم صلى الله علیه و آلهنسبت داده اند(همان،ج8،ص162). اساسا این مسلم است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هنگام فتح خیبر، یهود را در بخشى از آن ابقا نمود که در آن فعالیت کنند و بخشى از ثمرات آن براى ایشان باشد؛ اما عمر آنها را به تیماء و أریحا اخراج کرد (ر.ک: همان، ص 149) و آنچه در سبب این کار عمر ذکر شده که او این کار را براى امتثال فرمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و به سبب التزام به حکم شرعى انجام داد، ادعایى مردود است که بررسى ادلّه ردّ آن، مجالى دیگر مى طلبد (همان، ص 150)؛ بلکه چنان که بخارى و دیگران روایت نموده اند، عمر به این سبب یهود را اخراج نمود که ایشان به پسرش عبداللّه بن عمر هنگامى که براى سرکشى اموالش به خیبر رفته بود متعرض شدند و او را مصدوم نمودند (بخارى، 1401ق، ج 3، ص 177). طبق این نقل نیز اخراج یهود در جریان فتح مکه رخ نداده است؛ ازاین رو، نقد سوم علّامه شوشترى بر روایت سوم منقول از تفسیر منسوب به امام عسکرى علیه السلام نیز صحیح و پذیرفتنى به نظر مى رسد. جمع بندى علّامه شوشترى براى اثبات موضوع بودن روایتى از تفسیر منسوب امام حسن عسکرى علیه السلام که در تبیین آیه 109 سوره «بقره» وارد شده، بر اسناد تاریخى تکیه نموده اند. ظهور بدوى این روایت دلالت بر آن دارد که در روز فتح مکه مسلمانان از جانب خداوند فرمان یافتند اهل کتاب را به قتل رسانند و از شهر مکه و جزیره العرب بیرون رانند و احدى از کفار را در آن باقى نگذارند و چنان که گذشت، این ظهور با آنچه در منابع تاریخى ذکر شده ناسازگارى دارد. به تصریح تاریخ، در روز فتح مکه، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مسلمانان را فرمان به قتل نداد، و اساسا محل استقرار اهل کتاب در مدینه بود و اخراجشان از آن مکان بود و نه از شهر مکه؛ همچنین اخراج اهل کتاب از جزیره العرب در زمان خلافت عمر و به دست او رخ داد نه در روز فتح مکه. اما نکته دقیق و قابل توجه در مورد روایت مورد بحث آن است که به رغم ناسازگارى هایى که در نگاه نخست میان ظاهر این روایت با گزارش هاى تاریخى به چشم مى خورد با بازنگرى و تأمل در قالب ادبى و بیانى این روایت، این احتمال رخ مى نماید که چه بسا این روایت با اسلوب بیانى ویژه اى صدور یافته تا بر تأثیر تحول آفرین فتح مکه در وقوع یکى از مهم ترین وقایع تاریخى پس از خود، که همان اخراج اهل کتاب از جزیره العرب بوده است تأکید نماید؛ با این توضیح که محتمل است نسبت دادن اخراج اهل کتاب از جزیره العرب به روز فتح مکه در این روایت، بدین سبب باشد که فتح مکه در تاریخ اسلام «نقطه عطف» بى بدیلى بود که زمینه را براى غلبه مسلمانان بر جزیره العرب و نیز فتوحات بعدى اسلام، از جمله فتح شام و ایران، فراهم نمود و همین نقطه عطف و منشأ اثر بودن فتح مکه، مجوز آن است که پیامدهاى متأخر و متأثر از این واقعه مهم را به ظرف زمانى آن نسبت دهند تا ترتب آن پیامدها بر این واقعه تأثیرگذار مورد تأکید قرار گیرد. به طور کلى، هنگامى که بخواهند سببیت یک واقعه را نسبت به واقعه اى دیگر که پیامد آن است و در زمانى پس از آن رخ مى دهد به نحو بلیغ بیان کنند و به تعبیر دیگر هنگامى که بخواهند ترتّب پیامدهاى یک واقعه را که مدتى پس از آن واقعه تحقق مى یابد نسبت به آن واقعه مورد تأکید قرار دهند، وقوع آن پیامدها را به ظرف زمان منشأ آن پیامدها نسبت مى دهند؛ یعنى وقوع «مسبَّب» را به ظرف زمانى «سبب» نسبت مى دهند؛ چنان که گویى مسبَّب، در همان ظرف زمانى سبب، رخ داده است. مثلاً، براى اینکه تأکید کنند پیروزى انقلاب اسلامى، سبب درهم شکستن سلطه استکبار بر جهان است، مى گویند: «در روز 22 بهمن سال 1357، روز پیروزى انقلاب اسلامى ایران، سلطه نظام استکبار بر جهان در هم شکست» و این جمله چنین تفهیم مى کند که تردیدى در ترتّب سقوط سلطه استکبار بر پیروزى انقلاب اسلامى و سببیت آن پیروزى براى این سقوط وجود ندارد، چنان که گویى این سقوط در همان روز پیروزى انقلاب اسلامى رخ داده است. در روایت سوم نیز که «یوم فتح مکه» زمان «اخراج اهل کتاب از جزیره العرب» معرفى شده احتمال کاربست اسلوب بیانى پیش گفته، احتمالى معقول است و با توجه به صحت چنین توجیهى براى این روایت، نمى توان به طور قاطع ـ چنان که علّامه شوشترى اظهار نموده اند ـ قایل به موضوع بودن آن شد. روایت چهارم: لیله المبیت و همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله
الف. متن روایت [با تلخیص] قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله اتقوا اللّه عباداللّه، و اثبتوا على ما أمرکم به رسول اللّه من توحیداللّه، و من الإیمان بنبوه محمد رسول اللّه، و من الاعتقاد بولایه على ولى اللّه... هذه وصیه رسول اللّه صلى الله علیه و آله لکل أصحابه، و بها أوصى حین صار إلى الغار فإن اللّه تعالى قد أوحى إلیه: یا محمد إن العلى الأعلى یقرأ علیک السلام، و یقول لک: إن أباجهل و الملأ من قریش قد دبروا یریدون قتلک، و آمرک أن تبیت علیا فى موضعک... و آمرک أن تستصحب أبابکر، فإنه إن آنسک و ساعدک و وازرک و ثبت على ما یعاهدک و یعاقدک، کان فى الجنه من رفقائک، و فى غرفاتها من خلصائک. فقال رسول اللّه صلى الله علیه و آله لعلى علیه السلام: أرضیت أن أطلب فلا أوجد و توجد، فلعله أن یبادر إلیک الجهال فیقتلوک قال: بلى یا رسول اللّه رضیت أن تکون روحى لروحک وقاء، و نفسى لنفسک. فداء، بل قد رضیت أن تکون روحى و نفسى فداء لأخ لک أو قریب أو لبعض الحیوانات تمتهنها و هل أحب الحیاه إلا لخدمتک و التصرف بین أمرک و نهیک و لمحبه أولیائک... ثم قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله لأبى بکر: أرضیت أن تکون معى یا أبابکر تطلب کما أطلب، و تعرف بأنک أنت الذى تحملنى على ما أدعیه، فتحمل عنى أنواع العذاب قال أبوبکر: یا رسول اللّه أما أنا لو عشت عمر الدنیا أعذب فى جمیعها أشد عذاب لا ینزل على موت مریح، و لا فرج متیح و کان فى ذلک محبتک لکان ذلک أحب إلى من أن أتنعم فیها و أنا مالک لجمیع ممالک ملوکها فى مخالفتک... فقال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لا جرم إن اطلع اللّه على قلبک و وجد ما فیه موافقا لما جرى على لسانک، جعلک منى بمنزله السمع و البصر و الرأس من الجسد، و بمنزله الروح من البدن، کعلى الذى هو منى کذلک، و على فوق ذلک لزیاده فضائله و شریف خصاله. یا أبابکر إن من عاهداللّه ثم لم ینکث و لم یغیر و لم یبدل و لم یحسد من قد أبانه اللّه بالتفضیل فهو معنا فى الرفیق الأعلى و إذا أنت مضیت على طریقه یحبها منک ربک، و لم تتبعها بما یسخطه و وافیته بها إذا بعثک بین یدیه، کنت لولایه اللّه مستحقا، و لمرافقتنا فى تلک الجنان مستوجبا ... .» ب. منابع روایت این روایت، چنان که علّامه شوشترى اشاره نموده، در هیچ یک از منابع عامه ـ تاآنجاکه جست وجو شد ـ یافت نمى شود؛ اما در منابع شیعى، غیر از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام(ص 465) در مدینه المعاجز (بحرانى، 1413ق، ج 1، ص 456) و بحارالانوار (مجلسى، 1403ق، ج 19، ص 80) به نقل از تفسیر منسوب به امام، نقل شده است. بر این اساس، تنها منبع اصلى این روایت،تفسیرمنسوب به امام عسکرى علیه السلاممى باشد. ج. محتواى روایت این روایت، در تفسیر آیه 100 از سوره «بقره» وارد شده است و در آغاز، مفاد وصایایى را گزارش مى کند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله قبل از «لیله المبیت» و رفتن به غار، آن وصایا را براى اصحاب خود ایراد نمودند؛ سپس به تفصیل، وقایع مربوط به لیله المبیت ـ از قبیل نزول جبرئیل بر پیامبر صلى الله علیه و آله و فرمان الهى به لزوم جایگزینى على علیه السلام به جاى پیامبر و همراهى ابوبکر با پیامبر در راه رسیدن به غار ـ را تشریح مى نماید. د. نقدهاى علّامه شوشترى نقد نخست علّامه شوشترى: علّامه شوشترى در نقد این روایت مى گوید: بنا بر مفاد این روایت خداوند پیامبر اکرم را به واسطه جبرئیل امر نموده است که ازابوبکر بخواهد او را در رفتن به غار همراهى نماید؛ حال آنکه این مطلب را حتى اهل تسنن درباه ابوبکر نقل نکرده اند؛ پس چگونه شیعه مى تواند قایل به آن باشد؟ اهل تسنن با آنکه افتخار بزرگ آنها درباه ابوبکر همین مصاحبت او با پیامبر اکرم است، روایت کرده اند (به روایت طبرى) که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله طلب همراهى ابوبکر ننمود، بلکه این ابوبکر بود که وقتى از خروج پیامبر صلى الله علیه و آله آگاه شد، خود را به پیامبر رساند و سبب نگرانى پیامبر و زخمى و خونین شدن پاى ایشان شد. علّامه شوشترى این حکایت را به تفصیل از طبرى نقل مى کند. بررسى نقد نخست علّامه شوشترى بر روایت چهارم: چنان که علّامه شوشترى آورده، حکایت طلب همراهى ابوبکر از جانب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را اهل تسنن نقل نکرده اند، بلکه این ادعایى است که تنها مدرک آن همین روایت منقول در تفسیر منسوب به امام عسکرى علیه السلام است و این حکایت با آنچه طبق روایت طبرى (طبرى، 1387ق، ج 2، ص 374) در مسیر همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اتفاق افتاد متفاوت است. طبق نقلطبرى، ابوبکر نزد حضرت على علیه السلام رفت و از آن حضرت درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهپرسش نمود و پس از آگاهى از حرکت پیامبر به سوى غار ثور، به سرعت به سوى پیامبر حرکت کرد و وقتى در این مسیر به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیک شد، پیامبر صداى حرکت او را در تاریکى شب شنید و گمان کرد شخصى از مشرکان او را تعقیب مى کند؛ پس به حرکتش شتاب داد و در نتیجه، پاپوش پیامبر از هم گسیخت و سنگى انگشت پاى حضرت را شکافت و خون فراوانى از آن جریان یافت. ابوبکر که ترسیده بود این حالت بر پیامبر گران آید، صدا به سخن بلند کرد و پیامبر او را شناخت و ایستاد تا برسد. وقتى ابوبکر به پیامبر رسید، با هم راهى شدند درحالى که خون، پاى پیامبر را فراگرفته بود. طبق این حکایت که قایل آن طبرى و از اهل تسنن است، اولاً،ابوبکر به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ملحق شد نه آنکه پیامبر از او خواسته باشد او را همراهى کند؛ ثانیا، ابوبکر سبب آزار و اذیت پیامبر در راه رسیدن به غار شد و پس از رسیدن به غار نیز طبق نص قرآن کریم، چنان بى قرار گشت که پیامبر اکرم به تسلى خاطر او پرداخت: «... إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِى اثْنَینِ إِذْهُما فِى الْغارِ إِذْ یقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا...» (توبه: 40). اما با فرض صحت حکایت منقول در تفسیر منسوب به امام عسکرى علیه السلام، این پرسش به ذهن انسان خطور مى کند که چه فایده اى از وجود چنان مصاحبى متصور است که خداوند، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را امر به درخواست همراهى از او نموده است؟ اگرچه این حکایت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از ابوبکر طلب همراهى نموده است تنها در این روایت نقل شده و در منابع اهل تسنن نیامده و واقعه مصاحبت ابوبکر با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را اهل تسنن به گونه اى که بیان شد نقل کرده اند ـ به گونه اى که نشان مى دهد این مصاحبت به نحو لحوق ابوبکر به پیامبر بوده و ظاهرا جز اذیت رسانى به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فایده اى دربر نداشته ـ اما هیچ یک از این امور، براى اثبات مجعول بودن این روایت کافى به نظر نمى رسد؛ زیرا اولاً، انفراد یک روایت در نقل یک حکایت هرگز دلیل بر موضوع بودن آن روایت محسوب نمى شود، گرچه ظن به صدور آن را کاهش مى دهد؛ ثانیا، با توجه به این جمله تأمل برانگیز در این روایت که: «یا أبابکر إن من عاهداللّه ثم لم ینکث و لم یغیر و لم یبدل و لم یحسد من قد أبانه اللّه بالتفضیل فهو معنا فى الرفیق الأعلى» (اى ابوبکر! همانا کسى که با خدا عهد بندد و عهد [خویش] نشکند و [آن را ]تغییر و تبدیل ننماید و به کسى که خداوند او را با فضیلت بخشى [از دیگران ]متمایز نموده حسادت ننماید در بهشت برین با ما خواهد بود)، این احتمال قطعا منتفى نیست که طلب همراهى ابوبکر از جانب پیامبر صلى الله علیه و آلهبه فرمان الهى و براى فراهم آمدن زمینه براى اتمام حجت علیه ابوبکر و نهى او از کبائرى همچون شکستن عهد الهى در پذیرش ولایت امیرالمؤمنین على علیه السلام و حسادت به ایشان بوده است. بر این اساس، آنچه درباره نقد نخست علّامه شوشترى بر روایت یکم به نظر مى رسد آن است که این نقد، صرفا بر پایه یک استبعاد غیرقطعى بنا نهاده شده که نمى توان بر اساس آن، مجعول بودن روایت مورد بحث را به اثبات رساند. نقد دوم علّامه شوشترى: علّامه شوشترى مى گوید: در این روایت آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: «راضى هستم که جانم فداى برخى حیوانات تو شود!» آیا چنین سخنى از روى تملق گویى و چرب زبانى بوده، چنان که اهل دنیا براى سرکردگان خود چنین سخن کنند یا از روى حقیقت گویى بوده است؟ و آیا چنین سخنى را انسان خردمند به زبان مى آورد؟ بررسى نقد دوم علّامه شوشترى بر روایت چهارم: چنان که علّامه شوشترى بیان داشته، صدور چنان سخنى از شخصیت بى نظیر امیرمؤمنان على علیه السلام که در اوج خردمندى و حکمت است مردود است؛ زیرا نمى توان پذیرفت انسانى که به فرموده خداوند به منزله نفس پیامبر اکرم است (آل عمران: 61)، جان خویش را چنان خوار و ذلیل جلوه دهد که فداى حیوانات گردد و حتى اگر تصور کنیم امیرمؤمنان علیه السلام در مقام مجامله و تعارف، چنین سخنى گفته اند و ابراز چنین تعبیرى، تنها براى اظهار محبت به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بوده است، نمى توان پذیرفت که پیامبر اکرم از ابراز این سخنْ راضى بوده اند. اما سخن در اینجاست که با توجه به احتمالاتى نظیر اشتباه راوى در تلقى واقعه، اشتباه راوى در نقل واقعه، مبالغه راوى در القاء واقعه و مانند آن، نتیجه رکاکت مذکور تنها تضعیف احتمال صدور روایت از معصوم است نه مجعول بودن آن، که تنها با تکیه بر ادلّه قطعى اثبات پذیر است. نقد سوم علّامه شوشترى: علّامه شوشترى مى گوید: در این روایت آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به ابوبکر فرمود: [اگر خداوند آنچه را در دل دارى، موافق آنچه بر زبان آوردى بیابد ]تو را نسبت به من به منزله گوش و چشم و سر نسبت به جسد و به منزله روح نسبت به بدن قرار خواهد داد. آیا پیامبر اکرم این سخن را از روى خدعه به ابوبکر فرموده، چنان که اهل دنیا با پیروان خویش خدعه کنند، یا از روى حقیقت فرموده است؟ لازمه آنکه حقیقتا فرموده باشد آن است که ابوبکر در صورت صادق بودن در ادعاهایش نسبت به پیامبر اکرم برترى و شرافتى چونان برترى و شرافت سر نسبت به جسد و روح نسبت به بدن و گوش و چشم نسبت به سایر اعضا داشته باشد! بررسى نقد سوم علّامه شوشترى بر روایت چهارم: اولاً، نکته قابل توجه درباه سخن منقول از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در این روایت آن است که این سخن به نحو جمله شرطیه است: «لاجَرَمَ إن إطلع اللّهُ على قلبک و وجد ما فیه موافقا لِما جرى على لسانک جعلک مِنّى بمنزله السمع...»؛ یعنى طبق این بیان، پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدن ابوبکر به چنان جایگاهى را، که به منزله گوش و چشم آن حضرت گردد، مشروط بر صدق ابوبکر در ادعاهاى بسیار بزرگ او نموده اند؛ ثانیا، بیان اینکه شخصى نسبت به انسان به منزله چشم و گوش است و تعابیرى از این دست، قالبى شناخته شده و ضرب المثل گونه است که گوینده صرفا براى نشان دادن منزلت مخاطب نزد خویش بیان مى کند، نه براى بیان برترى مخاطب نسبت به خودش! ازاین رو، نمى توان با اخذ به لوازم چنین سخنى، به برترى مخاطب این سخن نسبت به گوینده آن حکم نمود؛ همچنان که چنین تعبیرى در مورد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نسبت به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به چشم مى خورد؛ اما نمى توان از این تعبیر بر برترى این دو امام همام بر پیامبر صلى الله علیه و آله استدلال نمود: «... اللهم و صلّ على الزهراء فلقه القمر وسیده نساء البشر فى البدو و الحضر و على ابنیها السبطین الشمسین القمرین اللذین هما للرسول بمنزله السمع و البصر...» (کفعمى، 1403ق، ص 737). حاصل آنکه علّامه شوشترى در این نقد نیز براى اثبات مجعول بودن روایت مورد بحث، بر استبعادى ظنى تکیه نموده اند و روشن است که بر اساس گمان نمى توان موضوع بودن یک روایت را به اثبات رساند. جمع بندى علّامه شوشترى براى اثبات مجعول بودن روایت مذکور در تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام که بیانگر واقعه همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مسیر غار ثور است، به چند دلیل استناد نموده اند که به طور خلاصه عبارتند از: 1. انفراد نقل این روایت در منبع شیعى تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام و عدم نقل آن در منابع عامه؛ 2. ناسازگارى محتواى این روایت با آنچه در منابع عامه درباره همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده؛ 3. استبعاد محتواى روایت، از جمله اینکه پیامبر صلى الله علیه و آله از ابوبکر طلب همراهى کرده باشد؛ 4. رکاکت یکى از تعابیر روایت؛ اما این ادلّه حتى به فرض پذیرش همه آنها، ادلّه اى ظنى هستند که تنها مى توانند گمان به صدور چنین روایتى را کاهش دهند، و هیچ یک از ظنونى که این ادلّه پدید مى آورند از ظنون معتبر نیست و به تعبیر اصطلاحى، نه سبب «علم» هستند و نه «علمى» و روشن است که هرگز نمى توان با تکیه بر ظنون نامعتبر به مجعول بودن یک روایت حکم نمود. نتیجه گیرى پایانى نقد علّامه شوشترى بر روایت یکم مبتنى بر معنایى مخدوش است که از صدر این روایت بدون توجه به ذیل آن اخذ شده و روشن است که شرط صحت استظهار معنا از یک متن (روایت)، در نظر گرفتن همه اجزاى آن است؛ ازاین رو، ادعاى مجعول بودن این روایت، ادعایى بى دلیل به نظر مى رسد. ایشان براى اثبات مجعول بودن روایت دوم، به کاربرد لفظ «اخ» در مورد غیر برادر صلبى استناد کرده اند که با توجه به توسعه کاربرد این لفظ در مواردِ اعم از برادر صلبى در زبان عربى، نمى توان با اتکا به این دلیل، موضوع بودن این روایت را اثبات نمود. در نقد روایت سوم، علّامه شوشترى با تکیه بر ظهور بدوى روایت و عدم اعتنا به اسلوب بیانى آن، که زیربناى ظهور مستقر روایت است، براى اثبات موضوع بودن آن به برخى شواهد تاریخى استناد نموده اند که با توجه به ابتناى این نقد بر ظهور بدوى و عدم حجّیت این ظهور، نقد مذکور نامقبول خواهد بود؛ چراکه اساسا میان ظهور نهایى روایت سوم و شواهد تاریخى ارائه شده، ناسازگارى وجود ندارد. علّامه شوشترى براى اثبات مجعول بودن روایت چهارم از چهار روایت مورد بررسى تحقیق حاضر، به چهار دلیل استناد نموده اند که عبارتند از: 1. انفراد نقل این روایت در منبع شیعى تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام و عدم نقل آن در منابع عامه؛ 2. ناسازگارى محتواى این روایت با آنچه در منابع عامه درباره همراهى ابوبکر با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده؛ 3. استبعاد محتواى روایت، از جمله اینکه پیامبر صلى الله علیه و آله از ابوبکر طلب همراهى کرده باشد؛ 4. رکاکت یکى از تعابیر روایت؛ اما چنان که به تفصیل گذشت، این ادلّه براى اثبات مجعول بودن این روایت کافى نیست. در نهایت آنکه بررسى ادلّه اى که علّامه شوشترى براى اثبات مجعول بودن روایات مورد بررسى این تحقیق ـ روایات منقول از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام ـ ارائه نموده اند براى هر که این ادلّه را در ترازوى انصاف علمى نهد جاى تردید باقى نمى گذارد که این ادلّه براى اثبات مجعول بودن این روایات ناکافى است؛ اگرچه برخى از این ادلّه، گمان به صدور روایت را تضعیف مى کند. منابع ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون (1408ق)، تاریخ ابن خلدون، ط. الثانیه، بیروت، دارالفکر. ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمر (1407ق)، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر. المنسوب الى الامام العسکرى علیه السلام (1409ق)، تفسیر الامام العسکرى علیه السلام، قم، مدرسه الامام المهدى علیه السلام. بحرانى، سیدهاشم (1416ق)، البرهان فى تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد بعثت. ـــــ (1413ق)، مدینه المعاجز، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه. بخارى، محمدبن اسماعیل (1401ق)، صحیح البخارى، بیروت، دارالفکر. بروجردى، محمدتقى (بى تا)، نهایه الافکار، قم، مؤسسه النشرالاسلامى. بلاذرى، احمدبن یحیى (1959م)، أنساب الأشراف، مصر، دارالمعارف. بیهقى، ابوبکر احمدبن الحسین (1405ق)، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه. تسترى، محمدتقى (1390ق)، الاخبار الدخیله، تحقیق على اکبر غفارى، تهران، مکتبه الصدوق. جواهرى، محمدحسن (1368)، جواهرالکلام، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه. حرعاملى، محمدبن حسن (1384ق)، الجواهر السنیه، نجف اشرف، النعمان. خطیب تبریزى، ولى الدین ابى عبداللّه محمدبن عبداللّه (بى تا)، الاکمال فى اسماء، قم، مؤسسه اهل البیت علیهم السلام. زرکلى، خیرالدین (1980م)، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین. شبّر، سیدعبداللّه (1412ق)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر. صحتى سردرودى، محمد (1377)، محقق شوشترى «قاموس پژوهش»، قم، دفتر تبلیغات اسلامى. طباطبایى، سیدمحمدکاظم (1390)، منطق فهم حدیث، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى قدس سره. طبرسى، احمدبن على (1966م)، الاحتجاج، نجف، دارالنعمان للطباعه و النشر. طبرى، محمدبن جریر (1387ق)، تاریخ الطبرى، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث. طوسى، محمدبن حسن (1420ق)، الخلاف، قم، مؤسسه النشرالاسلامى. عاملى، جعفرمرتضى (1415ق)، الصحیح من سیره النبى الأعظم صلى الله علیه و آله، چ چهارم، بیروت، دارالهادى للطباعه والنشر والتوزیع. فیض کاشانى، ملّامحسن (1415ق)، تفسیر الصافى، تهران، صدر. قمى، على بن ابراهیم (1367)، تفسیر قمى، چ چهارم، تهران، دارالکتاب. کفعمى، ابراهیم بن على (1403ق)، المصباح، بیروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات. مجلسى، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء. مجلسى، محمدتقى (1406ق)، روضه المتقین فى شرح من لایحضره الفقیه، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور. مسعودى، عبدالهادى (1388)، وضع و نقد حدیث، تهران، سمت. مسعودى، على بن حسین 1409ق)، مروج الذهب، چ دوم، قم، دارالهجره. معین، محمد (1371)، فرهنگ فارسى، چ هشتم، تهران، امیرکبیر. مقریزى، تقى الدین احمدبن على (1420ق)، امتاع الاْسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه. نورى طبرسى، میرزاحسین (1408ق)، مستدرک الوسائل، بیروت، موسسه آل البیت علیهم السلام. منبع: فصلنامه معرفت– شماره 187 انتهای متن/

94/04/30 - 04:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن