تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798382771




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تفسیر آیات دال بر فطری بودن خداشناسی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
تفسیر آیات دال بر فطری بودن خداشناسی
دلیل فطرت یکی از دلایل خداشناسی است که قرآن نیز بر آن تأکید دارد. فطرت دارای گرایش های متعددی است که یکی از آنها گرایش به سوی کمال مطلق است.

خبرگزاری فارس: تفسیر آیات دال بر فطری بودن خداشناسی



چکیده دلیل فطرت یکی از دلایل خداشناسی است که قرآن نیز بر آن تأکید دارد. فطرت دارای گرایش های متعددی است که یکی از آنها گرایش به سوی کمال مطلق است. آیات ناظر بر وجود فطرت خداجویی در انسان را می توان در چهار دسته سامان داد: آیاتی که به راحت بر فطرت دلالت دارد. آیاتی که پیامبران را مذکِّر معرفی نموده است. آیاتی که بیانگر آن است که دسته ای از مشرکان علی رغم باورمندی شان نسبت به خداوند، به شرک ربوبی گرفتار گشته اند و آیاتی که به بازگویی جریان عالم ذر یا الست مربوط است. برخلاف روش معمول محققان قرآنی در بررسی آیات مربوط به فطرت ـ که به بررسی و تفسیر آیات دسته اول و چهارم بسنده می کنند ـ می بایست همه آیات گروه های چهارگانه فوق مورد توجه قرار گیرد. واژگان کلیدی آیات فطرت، فطرت، عالم ذر، عالم الست، خداشناسی. طرح مسئله در بحث خداشناسی بر دلایلی نظیر امکان و وجوب (دلیل عقلی)، نظم در عالم طبیعت و فطرت تکیه می شود که در این میان دلیل فطرت از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا این دلیل جنبه باطنی و شهودی دارد و برخلاف سایر دلایل کمتر مورد خدشه و ابهام قرار می گیرد. قرآن کریم در آیات مختلفی به صراحت یا اشاره به بحث از فطرت پرداخته است. بیشتر پژوهشگران در مباحث قرآنی به آیاتی که به صراحت بر فطرت دلالت دارد و نیز آیاتی که مربوط به عالم ذر است، استناد جسته اند. در اینجا این سؤال مطرح است که آیا آیات دال بر فطرت خداجویی در این دو دسته از آیات خلاصه می شود؟ یا اینکه آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد؟ کاربرد فطرت در قرآن در قرآن ماده «فطرت» در موارد مختلفی به کار رفته است. ازجمله: در مورد جنبه های روحانی انسان؛ مانند: «... فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ ... فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.» (روم / 30) و نیز درباره خلقت جسم انسان، مانند: «فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنَا قُل  الَّذِی فَطَرَکُمْ أ وَّلَ مَرَّه؛ پس آنها می گویند: چه کسی ما را باز می گرداند، بگو: همان کسی که نخستین بار شما را آفرید.» (اسراء / 51) و همچنین اشاره به خلقت کلی انسان، مانند: «یَا قَوْم  لا أ سْأ لُکُمْ عَلَیْهِ أ جْرًا إ نْ أ جْر یَ إ لاّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی؛ ای قوم من برای این [رسالت] پاداشی از شما درخواست نمی کنم پاداش من جز بر عهده کسی که مرا آفریده است نیست پس آیا نمی اندیشید». (هود / 51) و گاهی نیز به خلقت زمین و آسمان اشاره دارد، مانند: «أ  فِى اللَّهِ شَکٌّ فَاطِر  السَّمَاوَات  وَ الأ رْض ؛ مگر درباره خدا پدید آورنده آسمان ها و زمین تردیدی هست». (ابراهیم / 10) مفهوم شناسی فطرت فطرت از ریشه «فَطْر» به معنای شکافتن، انشاء، خلقت اولیه، اختراع (طالقانی، 1350: 4 / 213) و نوعی خاص از خلقت؛ یعنی خلقت ابداعی است. (قرشی، 1372: 5 / 193) و خلقتی است که انسان براساس آن خلق شده است. (فرید وجدی، 1979: 7 / ماده فطر) علامه طباطبایی «فَطر» را به معنای به وجود آوردن از عدم محض دانسته و معتقد است که مفهوم «فطرت» با «خلقت» متفاوت است؛ فطرت، آفرینش از عدم و خلقت، ایجاد صورت به وسیله اجزاء موجود می باشد. (طباطبایی، 1397: 10 / 310) چنان که قرآن می فرماید: «وَ إ ذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّین  کَهَیْئَه الطَّیْر ». وزن «فِعْلَه» دلالت بر نوع و چگونگی می کند ازاین رو «جَلْسَه»؛ به معنای نشستن و «جِلْسَه»؛ به معنای نوع خاصی از نشستن است؛ «جَلَسْتُ جِلسَه زید»؛ یعنی مانند زید نشستم. «فطره الله التی فطر الناس علیها»؛ یعنی آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان دادیم و امروزه از آن به «ویژگی های انسان» تعبیر می شود. بنابراین آفرینش خدا «فَطْر»، اختراع و ابداع می باشد اما کار بشر تقلید است و حتی انسان در اختراع های خود نیز به نوعی تقلید از طبیعت می کند. (مطهری، 1365: 11) امام خمینی(رحمه الله علیه) درباره مفهوم فطرت می گوید: «فطرت» به معنای «خلقت» است و می تواند از «فطر» به معنای پاره نمودن باشد؛ زیرا خلقت پاره نمودن پرده عدم است و به همین معنا نیز «افطار صائم» می باشد گویی هیئت اتصالیه امساک را پاره نموده است. (امام خمینی، 1372: 180) گرایش به کمال مطلق با کاوش در روحیات انسان این نکته دانسته می شود که انسان در دوست داشتن کمال، به حد محدودی متوقف نمی شود. انسانی که علوم زیادی را آموخته، یا قدرت زیادی را کسب نموده و یا به ثروت عظیم دست یافته است باز بدان اکتفا نمی کند و در طلب علم و قدرت و ثروت بیشتر است؛ زیرا او در واقع کمال مطلق و بی حد را می طلبد ولی به اشتباه فکر می کند که کمال حقیقی در اینهاست. او خود نمی داند و متوجه نیست ولی در واقع به دنبال کمال مطلق می گردد و کمال مطلق خداوند می باشد و او در شناخت مصداق اشتباه کرده است. (غفاری، 1359: 77) در واقع گاهی این میل فطری، به شکل کاذب اشباع می شود؛ و پیامبران آمده اند تا گرد و غبار غرایز و جهل را از روی میل فطری بردارند و موانع را کنار بزنند تا انسان به آن معبود حقیقی متوجه گردد. کانت می گوید: «فکر انسان متوجه حقیقت مطلقی است که او را خالق، صانع جهان، مجرد، واحد، دانا، مرید، حکیم و مهربان می داند و دل به او گواهی می دهد.» (فروغی، 1367: 1 / 54) منتسکیو ـ جامعه شناس قرن 17 ـ می گوید: «قانونی که در ذهن ما فکر یک خالق را نقش می کند، اولین قانون طبیعی است.» (منتسکیو، 1362: 87) آیات دال بر فطری بودن خداشناسی یک. آیه 63 سوره انبیا حضرت ابراهیم(علیه السلام) با شکستن بت ها، بت پرستان را متوجه فطرت آنان کرده و خطاب به آنان فرمود: «بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هَٰذَا فَاسْأ لُوهُمْ إ نْ کَانُوا یَنْطِقُونَ؛ گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن می گویند!» (انبیاء / 63) قرآن کریم درباره حضرت ابراهیم که خود کمال مطلق و واقعیات عالم هستی را دریافته بود، می فرماید: وَ کَذَٰلِکَ نُر ی إ بْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأ رْض  وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ. (انعام / 75) و این چنین، ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد. وی در برخورد با ستاره پرستان آنان را به کمالی برتر دعوت می نماید: فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأ ىٰ کَوْکَبًا قَالَ هَٰذَا ر بِّی فَلَمَّا أ فَلَ قَالَ لا أ حِبُّ الْآفِلِینَ ٭ فَلَمَّا رَأ ى الْقَمَرَ بَاز غًا قَالَ هَٰذَا ر بِّی فَلَمَّا أ فَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْد نِی ر بِّی لَأ کُونَنَّ مِنَ الْقَوْم  الضَّالِّین . (انعام / 77 ـ 76) هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم!» و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می شکافد، گفت: «این خدای من است!» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بود.» ابراهیم همراه آنان، همانند هدایتگر کودکان قدم به قدم حرکت می کند تا آنان را گام به گام به فطرت خویش متوجه نماید؛ زیرا اگر این حرکت تند بود، آنان توان راه رفتن نداشتند و راه گمراهی را طی می کردند. ازاین رو دگر بار از حس فطری کمال جویی آنان استفاده نمود و تلاش نمود تا آنان را به کمالی برتر سوق دهد: فَلَمَّا رَأ ى الشَّمْسَ بَاز غَه قَالَ هَٰذَا ر بِّی هَٰذَا أ کْبَرُ فَلَمَّا أ فَلَتْ قَالَ یَا قَوْم  إ نِّی بَر یءٌ مِمَّا تُشْر کُونَ ٭ إ نِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأ رْضَ حَنِیفًا وَ مَا أ نَا مِنَ الْمُشْر کِینَ. (انعام / 79 ـ 78) و هنگامی که خورشید را دید که (سینه افق را) می شکافت، گفت: «این خدای من است! این (که از همه) بزرگتر است!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من از شریک هایی که شما (برای خدا) می سازید، بیزارم!» من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان ها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم! علامه طبرسی در تفسیر این آیات سه نظریه را نقل می کند: الف) اینکه حضرت ابرهیم(علیه السلام) این سخنان را در زمان بزرگی و کمال عقل گفته است ولی بعد از اینکه دید ماه و ستاره و خورشید افول کردند، فهمید که افول بر خدا که واجب الوجود است جایز نیست. براساس این قول حضرت ابرهیم(علیه السلام) در ابتدا به سخن خود اعتقاد داشته اما در ادامه از این نظر برگشته است. (طبرسی، 1408: 4 ـ 3 / 500) ب) اینکه حضرت ابراهیم(علیه السلام) سخن «هذا ربی» را قبل از بلوغ گفته است اما پس از آنکه به کمال عقل رسید، فهمید که اینها نمی توانند ربّ باشند. ج) حضرت ابراهیم(علیه السلام)، آن را از روی اعتقاد نگفت بلکه آن را جهت انکار ربوبیت بت ها برای قومش گفت تا آنها متنبه شوند. (همان: 501) نقد و نظر به نظر می رسد که وجه سوم درست باشد؛ زیرا در آیات قبل چنین آمده است که «وَ إ ذْ قَالَ إ بْرَاهِیمُ لِأ بِیهِ آزَرَ أ  تَتَّخِذُ أ صْنَامًا آلِهَه إ نِّی أ رَاکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلَال  مُبِین ؛ (به خاطر بیاورید) هنگامی را که ابراهیم به پدرش (عمویش) «آزر» گفت: «آیا بت هایی را معبودان خود انتخاب می کنی؟! من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکار می بینم.» (انعام / 74) حضرت در مواجهه با آزر ربوبیت بت ها را انکار می کند و آیه بعد حضرت را از موقنین معرفی می کند: «و کَذَٰلِکَ نُر ی إ بْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأ رْض  وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این چنین، ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.» (انعام / 75) آیات مورد بحث پس از این دو آیه، که به ایمان و توحید او تصریح دارد، آمده است و این امر تأییدکننده وجه سوم است. دو. آیه 30 سوره روم فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّین  حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْق  اللَّهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَٰکِنَّ أ کْثَرَ النَّاس  لا یَعْلَمُونَ. پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی دانند! در این آیه شریفه به کیفیت سرشت انسان، فطرت اطلاق شده است که در اینجا به معنای نوع خاصی از خلقت است. (احمدی، 1362: 148) آیه مذکور با فاء آغاز گردیده است؛ زیرا در مقام جمع بندی از آیات قبل است، در آیات قبل حقایقی از مبدأ و معاد مطرح گردیده و به دنبال آن می فرماید با توجه به حقایق بدیهی مذکور رو به دین حنیف کن؛ دین قیم، استوار و عاری از افراط و تفریط. (سیاهپوش، 1363: 25 و 35) امام صادق(علیه السلام) در روایتی «حنیفاً مسلماً» را به «خالصاً مخلصاً لیس فیه شىء من عباده الاوثان» تفسیر فرموده است. (کلینی، بی تا: 3 / 25) سه. آیه 172 سوره اعراف وَ إ ذْ أ خَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُور هِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أ شْهَدَهُمْ عَلَىٰ أ نْفُسِهمْ أ  لَسْتُ بر بِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهدْنَا أ نْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَه إ نَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ. و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، گواهی می دهیم!» (چنین کرد، مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطری توحید بی خبر ماندیم)!» در ذیل این آیه تفاسیری ذکر شده است؛ از جمله: تفسیر اول: آیه خطاب به فرزندان آدم است، هنگامی که آدم آفریده شد فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتی بیرون آمدند، آنها دارای عقل و شعور کافی برای شنیدن سخن خدا و پاسخ گفتن بودند، سپس همه این ذرات به صلب آدم بازگشتند و به همین جهت این عالم را «عالم ذر» ذره یا موجودات بسیار ریز و این پیمان را «پیمان الست» می نامند. (مکارم شیرازی، 1356: 7 / 6) طبری از مفسران اهل سنت این تفسیر را پذیرفته است. وی در ذیل آیه روایاتی را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) ـ عمدتاً از طریق ابن عباس ـ نقل می کند که فرمود: «خداوند ذریه آدم را از پشتش گرفت و پس از اخذ پیمان از آنان دوباره به جای اول بازگشتند.» (طبری، 1415: 6 / 148) در برخی از روایات آمده که خداوند پس از اخذ پیمان از آنان، آنچه در دنیا بر آنان خواهد گذشت را نیز معین فرمود. (همان: 150) ظاهر این روایات بیانگر جبر است که باید در جای خود از آن بحث گردد. بر این تفسیر اشکالاتی وارد است: الف) در متن آیات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم. ب) اگر این پیمان با آگاهی و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش کرده اند و پیمان لغو شده است. ج) اعتقاد به وجود چنین جهانی (عالم ذر) و اینکه روح انسان قبل از تولد فعلی یک بار دیگر در این جهان گام نهاده و سپس از این جهان بازگشته است، مستلزم تناسخ بوده و ایرادات تناسخ بر آن نیز وارد می شود. (مکارم شیرازی، همان: 7) تفسیر دوم: این آیه بیانگر استعداد فطری انسان است؛ منظور از این عالم و این پیمان همان «عالم استعدادها و پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است. به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگی برای توحید را به آنها داده است. (همان: 6) ابن کثیر از مفسران اهل سنت نیز به این تفسیر گرایش دارد. وی می گوید: خداوند فطرت و جبلت آدم ها را بر توحید قرار داده است. سپس روایتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود: «کل مولود یولد على الفطره» (ابن کثیر، 1416: 3 / 245) نقد و نظر ظاهر آیه بیانگر آن است که اولا این امر در عالمی قبل از این عالم واقع شده است؛ زیرا می فرماید: «و اذ اخذ ربک ...» و ثانیا مخاطبه ای صورت گرفته است. تفسیر سوم: تعبیر یاد شده در آیه، از باب تمثیل است نه بیان واقع. مراد آن است که گویا خداوند از انسان ها اقرار گرفته، نه آنکه واقعاً صحنه اشهاد و اخذ تعهد و سپردن میثاق تحقق پیدا کرده باشد. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان آن قدر روشن است که گویا همه انسان ها گفتند: بلی (جوادی آملی، 1379: 12 / 124 ـ 123) فطری بودن اعتراف به خداوند در این مرحله به معنای وابستگی ذاتی انسان است. آگاهی حضوری و شهودی انسان به نقص خود، عین همان آگاهی به معلولیت و مخلوقیت انسان است و نیازی به استدلال ندارد؛ کافی است که انسان زنگار عالم طبیعت را که پرده غفلت اوست، از صفحه دل بشوید. (غفاری، 1359: 132) نقد: در تمثیل معمولاً مشخص است که واقعیت خارجی نمی تواند داشته باشد و تأکید در جانب «ممثل» است نه «ممثل الیه» اما به نظر می رسد که این آیه از یک واقعیت خارجی خبر می دهد؛ زیرا همان گونه که تأکید بر اخذ میثاق است؛ تأکید بر «من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم» نیز وجود دارد. تفسیر چهارم: مراد آیه بیان یک واقعیت خارجی است؛ به این معنا که خداوند متعال به لسان عقلی و وحی و با زبان انبیا از انسان میثاق گرفته، در واقع موطن وحی و رسالت همان موطن اخذ میثاق است. چنان که در سوره «یس» آمده «أ  لَمْ أ عْهَدْ إ لَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أ نْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إ نَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أ ن  اعْبُدُونِی هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ؛ آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟! و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟!» (یس / 61 ـ 60) در قیامت نیز خداوند به انسان ها می فرماید: من با دو جهت عقل و نقل ربوبیت خود و عبودیت تو را تبیین کردم. (جوادی آملی، 1379: 126) تفسیر پنجم: آیه در بیان جنبه ملکوتی انسان ها است؛ علامه طباطبایی دراین باره می نویسد: مقصود آیه، جنبه ملکوتی انسان هاست؛ یعنی جای شهود و اشهاد و موطن میثاق، ملکوت انسان هاست؛ زیرا از ظاهر آیه استفاده می شود که قبل از این موطن ظاهری محسوس، موطن دیگری وجود داشته است». (همان) نقد آیت الله جوادی بر نظریه علامه آیت الله جوادی آملی نقدهایی بر این نظریه داشته و در نهایت این نظر را نمی پذیرد. ایشان دراین باره می گوید: این مطلب اختصاص به انسان ندارد که با خدا پیمان عبودیت بسته و پیمان ربوبیت حق را پذیرفته است. بلکه همه اشیا از جنبه ملکوتی خود، ربوبیت «الله» را پذیرفته اند و تسبیح گوی حق هستند «وَ إ ن مِّن شَیْءٍ إ لاَّ یُسَبِّحُ بحَمْدَهِ» (اسراء / 44) آسمان های هفت گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می گویند؛ و هر موجودی، تسبیح و حمد او می گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است. هرگونه میثاق، که به لحاظ جنبه ملکوت طرح شود صبغه تکوین دارد، و فرقی بین انسان و غیر آن نخواهد بود. (همان: 129) نقد نظر آیت الله جوادی و نظریه مورد قبول به نظر می رسد نقد آیت الله جوادی بر نظر علامه وارد نمی باشد؛ زیرا اینکه در عالم ملکوت و تکوین، همه موجودات ربوبیت الهی را پذیرفته و تسبیح گوی هستند منافاتی ندارد با اینکه در آیه مورد نظر، سخن از میثاق الهی در عالم ملکوت با انسان باشد؛ زیرا اولاً اثبات شی، نفی ما عدا نمی کند. ثانیاً انسان با دیگر موجودات یک تفاوت دارد که براساس آن می طلبد خداوند از او پیمان بگیرد تا در قیامت بهانه ای نداشته باشد و آن فرق این است که موجودات دیگر در فرمانبرداری از خداوند مجبورند؛ یعنی اگر ماه و ستاره و افلاک و گیاه و ... به فرمان خدایند، راه دیگری ندارند. اما خداوند به انسان اختیار داده و او می تواند بر صراط فطرت قدم بردارد و می تواند سرپیچی کند. نتیجه اینکه در نهایت از آن اقوال پنج گانه (باتوجه به ایرادهایی که بر بقیه اقوال وارد است) نظر علامه می تواند بهتر مورد پذیرش قرار گیرد. فقط یک سؤال باقی می ماند که اگر مراد عالم ملکوت است، پس چرا تأکید بر «من ظهورهم» است و می توانست «من بنی آدم» بدون آن قید بیاید؟! مگر اینکه گفته شود این قسمت براساس تمثیل است چنان که آیت الله جوادی و دیگران کل آیه را براساس تمثیل دانسته اند. آیاتی هم که درباره مشرکان و گفتگوی با آنان درباره «خالق» نازل شده است، نشانگر فطری بودن اعتقاد به خداست؛ زیرا در این آیات به پیامبر می گوید: اگر از بت پرستان سؤال کنی چه کسی زمین، آسمان ها، خورشید، ماه و باران را آفریده است؟ به حکم فطرت جواب می دهند خداوند اینها را خلق کرده است. چنان که قرآن می فرماید: وَ لَئِنْ سَأ لْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. (زخرف / 87) و اگر از آنها بپرسی چه کسی آنان را آفریده، قطعا می گویند: خدا. وَ لَئِن سَأ لْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأ رْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. (عنکبوت / 61) و هرگاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟» می گویند: «الله». وَ لَئِنْ سَأ لْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأ حْیَا بهِ الْأ رْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. (عنکبوت / 63) و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و به وسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: «الله». قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْع  وَ رَبُّ الْعَرْش  الْعَظِیم  ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ. (مؤمنون / 87 ـ 86) بگو: «چه کسی پروردگار آسمان های هفت گانه، و پروردگار عرش عظیم است؟» بزودی خواهند گفت: «همه اینها از آن خداست!» آیاتی نظیر: «أ  فَغَیْرَ دِین  اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أ سْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأ رْض  طَوْعًا و  کَرْهًا؛ آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر (فرمان) او تسلیم اند.» (آل عمران / 83) و نیز آیاتی که می گوید کافران یا منافقان و مشرکان خدا را فراموش کرده اند، می تواند دلالت بر فطرت داشته باشد؛ از قبیل: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إ نَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (و رحمتش را از آنها قطع نمود)؛ به یقین، منافقان همان فاسقانند!» (توبه / 67) «نَسی» در جایی به کار می رود که انسان اول چیزی را بداند و سپس از یاد ببرد کافرانی که هرگز به خدا ایمان نیاورده اند در عالم فطرت اندکی خدا را به یاد داشته اند؟ نتیجه چهار دسته از آیات ما را به «فطرت خداجویی» انسان رهنمون می نماید. دسته اول آیاتی که تصریح به فطرت دارد. دسته دوم آیاتی که دلالت می کند که پیامبران «مذکِّر» بوده و خداشناسی را یادآوری می کرده اند؛ مانند: آیات مواجهه حضرت ابراهیم(علیه السلام) با مشرکین یا آیه «فَذَکِّرْ إ نَّمَا أ نْتَ مُذَکِّرٌ» گروه سوم آیاتی که از آنها استفاده می شود که مردم وجود خداوند را قبول داشته اند اما گرفتار شرک ربوبی شده اند. دسته چهارم آیاتی که «عالم ذر» یا «علم الست» را مطرح می کند. بنابراین محققانی که در طرح بحث «فطرت در قرآن» فقط به آیات دسته اول و چهارم بسنده کرده اند؛ بحث آنان کامل نمی باشد. منابع و مآخذ قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی. ابن کثیر، الحافظ ابوالفداء، 1416 ق، تفسیر ابن کثیر، بیروت، دار الاندلس. احمدی، علی اصغر، 1362، فطرت، بنیان روان شناسی اسلامی، تهران، امیرکبیر. امام خمینی، سید روح الله، 1372، چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله علیه). جوادی آملی، عبدالله، 1379، فطرت در قرآن؛ (تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 12)، قم، اسراء. زمخشری، جارالله، محمود بن عمر، الکاشف، بی جا، بی تا. سیاهپوش، محمود، 1363، آئین فطرت، تهران، امیرکبیر. طالقانی، سید محمود، 1350، پرتوی از قرآن، ج4، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ سوم. طباطبایی، سید محمدحسین، 1397 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم. طبرسی، فضل بن حسن، 1408 ق، مجمع البیان لعلوم القرآن، بیروت، دار الکتب الاسلامیه. طبری، محمد بن جریر، 1415 ق، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، بیروت، دار الفکر. غفاری، حسین، 1359، پاسخ به پرسش های مکتبی، تهران، حکمت. فروغی، محمدعلی، 1367، سیر حکمت در اروپا، ج1، تهران، زوار، چ سوم. فرید وجدی، محمد، 1979، دائرهالمعارف القرن العشرین، ج 7، بیروت، دار الفکر. قرشی، سید علی اکبر، 1372، قاموس قرآن، ج 5، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چ 11. کلینی، محمد بن یعقوب، بی تا، الکافی، ج 3، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه. مطهری، مرتضی، 1365، فطرت، تهران، انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1356، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه. منتسکیو، 1362، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، تهران، امیرکبیر، چ هشتم. محمدابراهیم ایزدخواه: استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه قم. فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات تفسیری 14 انتهای متن/

94/04/14 - 02:56





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن