تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او، زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798701027




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بررسى عوامل تأثیرگذار بر معرفت دینى - بخش دوم و پایانی نقش اعمال در معرفت دینی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بررسى عوامل تأثیرگذار بر معرفت دینى - بخش دوم و پایانی
نقش اعمال در معرفت دینی
ساختار جسمى انسان و عملکرد آن در تعقل و اعمال انسان اعم از اعمال نیک و بد نیز در تولید معرفت، حفظ و ثبات آن یا تغییر و زوال معرفت نقش مهمى ایفا مى کنند.

خبرگزاری فارس: نقش اعمال در معرفت دینی



  2. عوامل قلبى مقصود از عوامل قلبى، آن دسته از عوامل تأثیرگذار بر معرفت دینى است که طبق ادبیات دینى با قلب انسان مرتبط است. مهم ترین این عوامل عبارتند از: 1ـ2. مراتب معنوى: به نظر علّامه، درجات معنوى افراد که معیار آن قرب به خداوند متعال است، در دستیابى انسان به معرفت دینى تأثیر مهمى دارد؛ زیرا قرآن داراى معانى طولى است که مترتب بر یکدیگرند و افراد با توجه به مراتب معنوى که دارند مى توانند به مراتبى از این معانى دست یابند (همان، ج 3، ص 73). به باور علّامه، یکى از حقایق انکارناپذیر قرآنى این است که داخل شدن انسان در قلمرو ولایت الهى و تقرب او به خداوند متعال، موجب مى شود دریچه اى به ملکوت آسمان ها و زمین براى انسان گشوده گردد و از طریق آن، به مشاهده آیات بزرگ الهى و انوار جبروت او، که امور غیبى مى باشند، نایل شود. داخل شدن انسان در تحت ولایت الهى و تقربش به ساحت قدس و کبریایى خداى تعالى، انسان را به آگاهى هایى موفق مى کند که آن آگاهى ها را با منطق و فلسفه نمى توان به دست آورد؛ درى به روى انسان از ملکوت آسمان ها و زمین باز مى کند که از آن در، حقایقى را مى بیند که دیگران نمى توانند آنها را ببینند، و آن حقایق، نمونه هایى از آیات کبراى خدا، و انوار جبروت اوست؛ انوارى که خاموشى ندارد. امام صادق علیه السلام فرموده: اگر نبود که شیطان ها پیرامون دل هاى بنى آدم دور مى زنند، هر آینه انسان ها مى توانستند ملکوت آسمان ها و زمین را ببینند... خداى تعالى هم فرموده: وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(عنکبوت: 69) و ظاهر آیه شریفه وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یأْتِیکَ الْیقِینُ(حجر: 99)، نیز بر این معنا دلالت دارد؛ براى اینکه به دست آوردن یقین را نتیجه عبادت خوانده و فرمود: پروردگارت را عبادت کن تا یقین به دستت آید، و نیز آیه زیر که مى فرماید: وَ کَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ(انعام: 75)، که وصف ایقان را گره خورده و مربوط به مشاهده ملکوت دانسته است (همو، 1374، ج 5، ص 441). بر این اساس، قرآن، افراد هر مرتبه از مراتب معنوى نظیر مخلصین، موقنین، مطهرین و... را بهره مند از معرفت دینى خاصى مى داند. مردم بر حسب مراتب قرب و بعدشان از خداى تعالى مراتب مختلفى از علم و عمل دارند، و لازمه اختلاف این مراتب این است که آنچه اهل یک مرتبه، تلقى مى کند و مى پذیرد، غیر آن چیزى باشد که اهل مرتبه دیگر تلقى مى کند، یا بالاتر از آن است و یا پایین تر. خداى سبحان هم بندگان خود را به اصنافى گوناگون تقسیم کرده، و هر صنفى را داراى علم و معرفتى مى داند، که در صنف دیگر نیست. طایفه اى را مخلصین معرفى نموده، علم واقعى به اوصاف پروردگارشان را مختص آنان مى داند، و مى فرماید: سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ(صافات: 160)... طایفه اى دیگر را به نام موقنین نامیده، و مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین را خاص آنان دانسته، مى فرماید: وَ کَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، وَ لِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ (انعام: 75)، طایفه اى را به عنوان منیبین معرفى کرده، و تذکر را مخصوص آنان دانسته مى فرماید: وَ ما یتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ ینِیبُ(مؤمن: 13)، طایفه اى را عالمین خوانده و تعقل مثل هاى قرآن را به آنان مختص کرده، مى فرماید: وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ، وَ ما یعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ(عنکبوت: 43) و گویا منظور از عالمان، همان اولوالالباب و متدبرین است... . طایفه دیگر، مطهریناند که خداى تعالى ایشان را مخصوص به علم تأویل کتاب کرده و فرموده: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِى کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه: 79)... و نیز طایفه اى را به نام متقربین، طایفه اى به نام مجتبین، عده اى را به نام صدیقین، جمعى را صالحین و گروهى را مؤمنین نامیده و براى هر طایفه اى مرتبه اى از علم و ادراک قائل شده است (همان، ج 3، ص 101ـ102). در طرف مقابل، دورى از خدا و قرار گرفتن در اصناف مختلف بدکاران، در معرفت دینى اثر نامطلوبى دارد و منجر به بدفهمى در زمینه معارف الهى مى شود: در مقابل عناوین پسندیده و مقامات بلندى که ذکر شد، عناوین ناستوده و مقامات پستى را براى طوایفى ذکر نموده، و براى هر طایفه اى مختصاتى از علم و معرفت را شمرده است. طایفه اى را کافرین، گروهى را منافقین، جمعى را فاسقین، عده اى را ظالمین و امثال این نامیده، و نشانه هایى از سوءفهم و پستى ادراک نسبت به آیات خدا و معارف حقه او اثبات کرده است (همان، ج 3، ص 103). 2ـ2. اسلام: علّامه طباطبائى بر مبناى احادیث اهل بیت علیهم السلام بر آن است که اسلام آوردن مستلزم آن است که انسان از جهت ذات و افعالش در برابر خداوند متعال خاضع گردد و خودش و اعمالش را مطیع اراده خدا گرداند و این تسلیم شدن در برابر خدا، موجب یقین به خدا مى گردد و شک و شبهه را در مورد او زایل مى گرداند. معناى حدیث این است که این دین، که نامش اسلام است، مستلزم خضوع آدمى براى خداى سبحان است؛ خضوعى قلبى و عملى، و این خضوع مستلزم آن است که شخص مسلمان خودش و اعمالش را تحت امر و اراده خدا قرار دهد، و این همان تسلیم شدن است، و تسلیم شدن براى خدا این معنا را به دنبال دارد، و یا مستلزم این معناست که شخص مسلمان به خدا یقین پیدا کند، و شک و تردیدش از بین برود (همان، ج 3، ص 197). 3ـ1. ایمان: یکى دیگر از عوامل قلبى که در معرفت دینى نقش بسزایى دارد ایمان است. به نظر علّامه، ایمان حقیقتى تشکیکى است که مى تواند فزونى یابد. ایمانى که به درجه کمالش مى رسد، موجب مى گردد انسان درباره جایگاه خداوند متعال و نفس خود به معرفتى مطابق با واقع دست یابد. ایمان هم چنان رو به انبساط نهاده و شروع به ریشه دواندن در دل مى کند، و در اثر سیر در آیات داله بر خداى تعالى و همچنین آیاتى که انسان را به سوى معارف حقه رهبرى مى کند، در دل شاخ و برگ مى زند، به طورى که هر قدر مؤمن بیشتر در آن آیات سیر و تأمل کند ایمانش قوى تر و زیادتر مى گردد، تا آنجا که به مرحله یقین برسد، و جمله وَ إِذا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیمانا(انفال: 2) اشاره به آن است. وقتى ایمان انسان زیاد گشت و به حدى از کمال رسید که مقام پروردگارش را و موقعیت خود را شناخت، و به واقع مطلب پى برد، و فهمید که تمامى امور به دست خداى سبحان است، و او یگانه ربى است که تمام موجودات به سوى او بازگشت مى کنند، در این موقع، بر خود حق و واجب مى داند که بر او توکل کرده و تابع اراده او شود (همان، ج 9، ص 11). 4ـ2. تقوا: یکى دیگر از عوامل قلبى تأثیرگذار بر معرفت دینى، تقواست. به نظر علّامه، اگرچه قرآن و سنت در کنار علم بر تقوا نیز تأکید دارند، اما تقوا راهى مستقل و مجزا از راه فکرى، که فطرى بشر است، نیست؛ زیرا اگر تقوا علت فهم باشد و بدون تقوا درک مطالب ممکن نباشد، احتجاجاتى که در قرآن و سنت با کفار، مشرکان، فاسقان و فاجران ذکر شده، لغو مى بود؛ بدین دلیل که آنها پیرو حق نیستند و درکى از تقوا ندارند (همو، 1417ق، ج 5، ص 267ـ268). اما باید توجه داشت که به نظر علّامه، اگرچه تقوا، در فهم معارف عالى و مسائل دقیق توسط ذهن انسان نقش علّى ندارد و میزان هوش افراد در این فهم دخیل است، اما تقوا در فهمِ معارفِ پاک الهى، یارى رسان است (همان، ج 3، ص 48). علّامه بر آن است که میان عقل و تقوا ملازمه برقرار است؛ زیرا خداوند متعال زمانى تقوا را به انسان الهام مى کند که عقل او حق و باطل را از یکدیگر تشخیص دهد. از سوى دیگر، سلامتى عقل تا زمانى است که انسان برخوردار از تقواست؛ زیرا تقوا موجب تعدیل قواى مختلف انسان مى گردد و راه را براى عمل عقل نظرى هموار مى گرداند (همان، ج 5، ص 311ـ312). به عبارت دیگر، تقوا موجب مى گردد نفس انسان، که داراى قدرت درک است، به حالت تعادلى که فطرتا از آن برخوردار است، برسد. توضیح اینکه، چون انسان از جهت جسمانى معجونى از قواى مختلف شهوت و غضب است، اگر او به یکى از این قوا گرایش بیشترى داشته باشد و مطیع محض آن گردد، آن قوه طغیان مى کند و منجر به تضعیف یا نابودى اثر دیگر قواى انسانى مى شود. در این حالت، انسان فقط به افکار و تصدیقاتى که از آن قوه ناشى مى شود، توجه مى کند و از تصدیقات و ادراکاتى که مربوط به دیگر قواست غافل مى شود و بدین گونه، انسان دچار انحراف فکرى مى گردد. درحالى که انسان باید از همگى این قوا براى رسیدن به سعادت حیات دنیوى و اخروى، که حیاتى علمى و کمالى است، بهره برد. انسان با تعدیل قواى مختلفش مى تواند به چنین حیاتى نایل گردد و تقوا عامل تعدیل قواى نفس است. در نتیجه، تقوا منجر به پیراسته شدن افکار انسان از توهمات حیوانى و القائات شیطانى مى گردد و انسان را به فکرى صحیح و علمى مطابق با واقع رهنمون مى شود (همان، ج 5، ص 268ـ270). بر این اساس، قرآن در آن آیاتى که بیانگر احکام شرعى است، فضایل اخلاقى و صفات پسندیده را همراه با احکام بیان مى کند تا با یادآورى آنها، در وجود انسان تقوا نیز برانگیخته شده و انسان به فهم دقیق حکم شرعى نایل گردد (همان، ج 5، ص 314). 5ـ2. طهارت نفس: طهارت نفس یکى دیگر از عوامل تأثیرگذار بر معرفت دینى است. به نظر علّامه، اگرچه نمى توان این خصلت را علت فهم دانست، اما نمى توان یارى رسانى آن به فهم معارف پاک الهى را انکار کرد (همان، ج 3، ص 48). علاوه بر این، طهارت نفس موجب فهم تأویل قرآن مى شود. توضیح اینکه، ماوراى قرآنِ در دسترس ما، که مشتمل بر الفاظ و قابل تعقل است، حقیقتى وجود دارد که معارف قرآنى و مضامین آن متکى بر آن است. این حقیقت از سنخ الفاظ و معانى نیست و فقط نفوسى که از طهارت برخوردارند مى توانند به فهم آن نایل گردند (همان، ج 3، ص 54ـ55). علّامه طباطبائى در این زمینه مى نویسد: خداى سبحان در کتاب مجیدش فرموده: این کتاب تأویلى دارد که معارف و احکام و قوانین و سایر محتویات آن دائرمدار آن تأویل است، و این تأویلى که تمامى آن بیانات متوجه آن است امرى است که فهم مردم معمولى چه تیزهوش و چه کودن از درک آن عاجز است، و کسى نمى تواند آن را دریابد، بجز نفوس پاکى که خداى عزوجل پلیدى را از آنها دور کرده است، و تنها این گونه نفوس مى توانند به تأویل قرآن دست یابند (همو، 1374، ج 3، ص 89). همچنین علّامه، طهارت نفس از رذایل را یکى از عوامل حفظ معارف الهى در نفس انسان مى داند؛ معارفى که در حیات دنیوى و اخروى انسان نافع هستند (همو، 1417ق، ج 4، ص 109). 6ـ2. اخلاق: به باور علّامه، اخلاق و فضایل و رذایل نفسانى نقش مهمى در معرفت بشرى از جمله معرفت دینى دارد. شاهد این مدعا آن است که با بررسى افرادى که داراى خصوصیات اخلاقى مختلفى هستند، درمى یابیم که فهم انسانى که انصاف دارد و باوقار و معتدل است، با فهم کسى که سرکش، عجول و متعصب است، متفاوت مى باشد. علّامه طباطبائى در تبیین این مدعا مى نویسد: اختلاف در خُلق هاى نفسانى و صفات باطنى که یا ملکات فاضله است و یا ملکات زشت [وجود دارد]، که البته این صفات درونى تأثیر بسیارى در درک علوم و معارف بشرى دارند؛ چون استعدادهایى را که ودیعه در ذهن است مختلف مى سازند. یک انسانى که داراى صفت حمیده انصاف است، داورى ذهنى اش و درک مطلبش نظیر یک انسان دیگر که متصف به چموشى و سرکشى است نمى باشد. یک انسان معتدل و باوقار و سکینت، معارف را طورى درک مى کند و یک انسان عجول و یا متعصب و یا هواپرست و یا هرهرى مزاج (که هر کس هرچه بگوید مى گوید تو درست مى گویى) طورى دیگر درک مى نماید و یک انسان ابله و بى شعورى که اصلاً خودش نمى فهمد چه مى خواهد و یا دیگران از او چه مى خواهند طورى دیگر (همو، 1374، ج 4، ص 201ـ202). 7ـ2. فطرت: فطرت انسان از عوامل مهم نیل به معارف بخصوص معرفت دینى است. براى نمونه، توحید یکى از این معارف است که فطرت انسانى در فهم آن نقش بسیارى دارد. مسئله توحید از هر مسئله دیگرى بى ارتباط تر با حس و دورتر از ماده است و هیچ ارتباطى با حس و ماده ندارد. قرآن کریم بیان کرده که این معارف حقیقى همه از فطرت منشأ مى گیرد، و فرموده: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ(روم: 30) مى فرماید: خلقت بشر نوعى خلقت وایجاد است که مستلزم این علوم وادراکات است(همان،ج5،ص510). 3. عوامل جسمى به نظر علّامه، ساختمان جسمى انسان ها در معرفت آنها به ویژه معرفت دینى شان نقش بسزایى دارد؛ زیرا ساختمان جسمانى افراد موجب مى شود نیروى جسمانى آنها تفاوت کند و این امر در کارکرد اعضاى ادراکى تأثیرگذار است و موجب مى شود در فهم و تعقل، برخى تیزهوش و برخى دیگر کندذهن باشند. چنین ویژگى در انسان ها موجب مى شود آنها در فهم مسائلى پیچیده مانند توحید اختلاف نظر پیدا کنند. اختلاف در نیروى جسمانى به واسطه اختلاف ساختمان هاى بدنى اعصاب فکرى را هم مختلف مى کند، و در نتیجه، فهم و تعقل در مزاج هاى مختلف از نظر کندى و تیزى و خوبى و بدى و استقامت و کجى مختلف مى شود... و این اختلاف درک ها و تفکرات در طرز تلقى و تفسیر یکتایى خدا از همه جا روشن تر دیده مى شود؛ چه در آنجاست که اختلاف و نوسان وسیع و عجیبى که افراد بشر در درک و تعقل و کیفیت تفسیر و بیان مسئله وجود خداى تعالى دارند به خوبى به چشم مى خورد، با اینکه همه شان در اصل وجود خدا متفقند؛ چون داراى فطرت انسانى اند (همان، ج 6، ص 126ـ127). یکى از عوامل جسمانى که در معرفت دینى تأثیر دارد، اشتغال نفس به بدن است که مانع دستیابى انسان به برخى معارف مى گردد. براى نمونه، رؤیت خداوند در دنیا به علّت رابطه نفس با بدن و توجه نفس به تدبیر بدن محال است و نیل انسان به چنین علمى ضرورى به خداوند در دنیا ممکن نیست. قهرا وقتى مسئله رؤیت خدا به آن معنا که گفته شد، در چند جاى قرآن براى روز قیامت اثبات شد، نفى ابدى آن در جمله لَن تَرَانِی(اعراف: 142) راجع به دنیا خواهد بود، و معنایش این مى شود: مادامى که انسان در قید حیات دنیوى و به حکم اجبار سرگرم اداره جسم و تن خویش و برآوردن حوایج ضرورى آن است، هرگز به چنین تشریفى مشرف نمى شود، تا آنکه به طورکلى و به تمام معناى کلمه از بدنش و از توابع بدنش منقطع گردد (یعنى بمیرد) (همان، ج 8، ص 311). 4. عوامل عملى اعمال بشر در معرفت او، به ویژه معرفت دینى نقش تأثیرگذارى دارد. علّامه در تبیین نقش عمل در معرفت چنین مى نویسد: عمل هم در علم اثر متقابل دارد، و باعث پیدایش آن مى شود، و یا اگر موجود باشد باعث ریشه دار شدن آن در نفس مى گردد، همچنان که قرآن کریم فرموده: وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(عنکبوت: 69) و نیز فرموده: وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یأْتِیکَ الْیقِینُ (حجر: 99) و نیز فرموده: ثُمَّ کانَ عاقِبَه الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤنَ(روم: 10) و نیز فرموده: فأَعْقَبَهُمْ نِفاقا فِى قُلُوبِهِمْ إِلى یوْمِ یلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ، وَ بِما کانُوا یکْذِبُونَ(توبه: 78) و آیات قرآنى در این معنا نیز بسیار است، که همه دلالت مى کند بر اینکه: عمل چه صالح باشد و چه طالح، آثارى در دل دارد، صالحش معارف مناسب را در دل ایجاد مى کند، و طالحش جهالت ها را، که همان علوم مخالفه با حق است (همان، ج 3، ص 100). به نظر علّامه، عمل صالح در معرفت دینى انسان داراى تأثیرات مختلفى است: الف) پیدایش علم: هر عمل صالحى متناسب با مراتب مختلفش، موجب پیدایش انواع مختلفى ازعلوم ومعارف الهى در انسان مى گردد (همو، 1417ق، ج 3، ص 66). براى نمونه، ذکر خدا و اظهار ذلت و خضوع انسان در برابر خدا از اعمال صالحى است که موجب دستیابى انسان به معارف الهى مى شود. إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِى الْأَلْبابِ، الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاما وَ قُعُودا وَ عَلى جُنُوبِهِمْ (آل عمران: 191)؛ در خلقت آسمان ها و زمین و اختلاف شب و روز براى صاحبان لب نشانه هایى است؛ همان کسانى که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو یاد مى کنند، و این یاد کردن در هر حال، و لوازم آن که همان تذلل و خشوع باشد، همان انابه اى است که موجب تذکر آنان به آیات خدا و انتقالشان به معارف حقه است؛ همچنان که مى بینیم یک جا فرمود: وَ ما یتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ ینِیبُ (غافر: 13) و جاى دیگر مى فرماید: وَ ما یذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ(آل عمران: 7) (همو، 1374،ج3،ص 45). نمونه دیگر از اعمال صالح، عمل به تکالیف عبادى است که مستلزم نیل به معرفت به خدا و آیات الهى است؛ زیرا اعمال عبادى موجب توجه نفس به مبدأ و معاد و خلوص قلب مى گردد و اشراف نفس به عالم معنا را در پى دارد (همو، 1417ق، ج 3، ص 59). ب) خلوص علم: عمل صالح موجب خلوص اعتقادات و علم به معارف الهى از شک، تردید و اوهام مى گردد و توجه کامل نفس به این علوم را در پى دارد؛ زیرا عمل صالح انسان را از دنیاطلبى، دلبستگى و سرگرمى به زیورهاى زندگى مادى بازمى دارد و از تشتت ذهنى به جهت توجه به معلومات فانى و زوال پذیر جلوگیرى مى کند (همان، ج 3، ص 65ـ66). ج) حفظ علم از زوال: همان گونه که عمل موجب پیدایش علم در انسان مى شود، تکرار عمل به علم نیز حافظ علم و مانع از زوال آن مى باشد. تجربه قطعى دلالت مى کند بر اینکه معلوماتى که انسان در زندگى اش براى خود تهیه مى کند... وقتى متوجه آن معلومات نباشد و با عمل به آن معلومات و تمرین عملى دایمى به یاد آنها نباشد، به تدریج از یادش مى رود و به بوته فراموشى سپرده مى شود. ... و نیز شکى نداریم در اینکه علم و عمل، اثرى متقابل در یکدیگر دارند. قوى ترین داعى به عمل علم است و وقتى عمل واقع شد و اثرش به چشم دیده شد، بهترین معلمى است که همان علم را به آدمى مى آموزد (همو، 1374، ج 3، ص 577). به عبارت دیگر، استقرار و ثبات علم در نفس مشروط به عمل است؛ در غیر این صورت، علم ضعیف شده و بى اثر مى گردد. معرفت پروردگار از قبیل معرفت هایى است که باید توأم با عمل باشد... نه از قبیل معرفت هایى که توأم با عمل نیست. و پرواضح است که این گونه معرفت ها وقتى در نفس پاى گیر و مستقر مى شود که به لوازم عملیش قیام شود، وگرنه معرفت در اثر ارتکاب اعمال مخالف و ناسازگار رفته رفته ضعیف شده و سرانجام به طورکلى از بین مى رود، یا لااقل بى اثر مى ماند (همان، ج 6، ص 136). د) کمال علم: اگر عالم به علم خود عمل کند و متخلق به علم خودگردد،عمل اوموجب کامل شدن علم اومى شود. علم و معرفت به هر چیز وقتى کامل مى شود که عالم و عارف نسبت به معلوم و معروف خود ایمان صادق داشته باشد، نه اینکه آن را شوخى و بازیچه بپندارد، و علاوه بر این، ایمان خود را از ظاهر و باطن خود بروز دهد، و جسم و جانش در برابر معروف خاضع شود، و این همان ایمانى است که اگر در دل بتابد آشکار و نهان آدمى را در پرتو خود اصلاح مى کند (همان، ج 6، ص 136). اگرچه عمل صالح تأثیرات مطلوبى در معرفت دینى بشر دارد، اما در مقابل، علّامه معتقد است که اعمال ناپسند و گناهان در ایجاد شبهات و القاى افکار فاسد در ذهن نقش دارند (همو، 1417ق، ج 4، ص 128). ب. عوامل برونى مقصود از عوامل برونى آن دسته از عوامل است که در بیرون وجود انسان وجود دارد و بر فهم و درک دینى انسان اثرگذار است. 1. عوامل اجتماعى انواع مختلفى از عوامل اجتماعى در معرفت دینى انسان تأثیرگذار هستند که در این مجال، به مهم ترین آنها اشاره مى کنیم: 1ـ1. وحدت و تفرقه در جامعه: به نظر علّامه، اتحاد میان افراد در جامعه زمینه وحدت انسان ها در اعتقاد را فراهم مى کند؛ زیرا در پرتو وحدت در اجتماع، افراد با یکدیگر تماس و ارتباط دارند و این امر موجب ارتباط و تماس عقاید آنها مى گردد. اما در مقابل، تفرقه در جامعه موجب جدایى افراد از یکدیگر و جدایى افکار و عقاید آنها از یکدیگر مى شود و بدین سان، آراء و عقاید مختلف در جامعه ظهور مى یابد (همان، ج 3، ص 374). 2ـ1. وجود جریان هاى مختلف فکرى در اجتماع: وجود جریان ها و مکتب هاى گوناگون در اجتماع در معرفت دینى افراد اثرگذار است. جریان هاى مختلف کلامى، فلسفى، عرفانى و حدیثى در جامعه، موجب مى شود اندیشمندانى که در چنین اجتماعى زندگى مى کند با تعلق و گرایش به یکى از این جریان ها، گرایش فکرى خاصى بیابند و معرفت دینى شان تحت تأثیر این گرایش ها ساخته و پرداخته گردد. علّامه طباطبائى به چگونگى شکل گیرى وتأثیرگذارى جریان هاى مختلف فکرى و تأثیر آن در تقسیم اندیشمندان در قالب مکاتب گوناگون ونقش این مکاتب درتفسیراین اندیشمندان از متون دینى پرداخته و در این زمینه مى نویسد: بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله در عصر خلفا، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هایى مختلف، و امت هایى گوناگون، و با علماى ادیان و مذاهب مختلف آشنا مى شوند، و این خلطه و آمیزش سبب مى شود بحث هاى کلامى در مسلمانان شایع شود. از سوى دیگر، در اواخر سلطنت امویان و اوایل عباسیان، یعنى در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه یونان به زبان عربى ترجمه شده، در بین علماى اسلام انتشار یافت، و همه جا مباحث عقلى ورد زبان ها و نقل مجالس علما شد. و از سوى سوم، مقارن با انتشار بحث هاى فلسفى، مطالب عرفانى و صوفى گرى نیز در اسلام راه یافته، جمعى از مردم به آن تمایل نمودند، تا به جاى برهان و استدلال فقهى، حقایق و معارف دینى را از طریق مجاهده و ریاضت هاى نفسانى دریابند. و از سوى چهارم، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف که در صدر اسلام نسبت به دستورات رسول خدا صلى الله علیه و آله داشتند، باقى ماندند، و بدون اینکه کارى به عقل و فکر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن به احادیث اکتفا نموده، و در فهم معناى حدیث هم هیچ گونه مداخله اى ننموده، به ظاهر آنها تعبد مى کردند، و اگر هم احیانا بحثى از قرآن مى کردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس. این چهار عامل باعث شد که روش اهل علم در تفسیر قرآن کریم مختلف شود. علاوه بر این چهار عامل، عامل مهم دیگرى که در این اختلاف اثر بسزایى داشت، اختلاف مذاهب بود، که آنچنان در میان مسلمانان تفرقه افکنده بود، که میان مذاهب اسلامى هیچ جامعه اى، کلمه واحدى نمانده بود، جز دو کلمه لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه، وگرنه در تمامى مسائل اسلامى اختلاف پدید آمده بود. ... و در نتیجه، در طریقه بحث از معانى آیات قرآنى متفرق شدند، و هر جمعیتى براى خود طریقه اى بر طبق طریقه مذهبى خود درست کرد (همو، 1374، ج 1، ص 8ـ9). 3ـ1. امر به معروف و نهى از منکر: علّامه با نظر به آیات قرآن بر آن است که امر به معروف و نهى از منکر در معرفت دینى نقش مهمى دارد؛ زیرا دعوت به نیکى ها از راه تلقین و یادآورى، موجب استقرار و ثبات اعتقادات حق در نفس انسان مى گردد و نهى از منکر از امورى که مانع رسوخ اعتقادات صحیح در نفس هستند، مانع مى شود (همو، 1417ق، ج 4، ص 129). 2. عوامل دینى علّامه طباطبائى با نظر به آیات قرآن، بر آن است که دین، انسان را به حیات حقیقى دعوت مى کند و نیل انسان به چنین حیاتى علم نافع را در پى دارد. براى آدمى یک زندگى حقیقى هست که اشرف و کامل تر از حیات و زندگى پست دنیایى اوست، و وقتى به آن زندگى مى رسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد، و این تمامیت استعداد به وسیله آراستگى به دین و دخول در زمره اولیاى صالحین دست مى دهد... و آیه مورد بحث که مى فرماید: یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحْییکُمْ (انفال: 24)، اشاره به همان استعداد نموده و مى فرماید: پذیرفتن و عمل کردن به آن دستوراتى که دعوت حقه اسلامى، بشر را به آن مى خواند،انسان را براى درک آن زندگى حقیقى مستعد مى سازد، همچنان که این زندگى حقیقى هم منشأ و منبع اسلام است، و علم نافع و عمل صالح از آن زندگى سرچشمه مى گیرد(همو،1374،ج9،ص56). علت نیل انسان به علم نافع در پرتو دین این است که دین انسان را مکلّف به تکالیف عبادى مى کند و مؤمنان با انجام این اعمال، خلوص قلبى یافته و نفسشان به مبدأ و معاد توجه پیدا مى کند و بر عالم معنا و طهارت احاطه مى یابند و بدین گونه، به موهبت معرفت خدا و آیات الهى نایل مى گردند. [دین] یک عده تکالیف عبادى بر او [انسان] تحمیل مى کند، که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن، نفسش و سویداى دلش متوجه مبدأ و معاد شود، و به عالم معنا و طهارت نزدیک و مشرف گردد، و از آلودگى به مادیات و پلیدى هاى آن پاک شود... از این بیان یک نتیجه مهم به دست مى آید، و آن این است که تکالیف عبادى مقصود بالاصل نیست، بلکه مقدمه اى براى معرفت خدا و آیات اوست (همان، ج 3، ص 90). جمع بندى و نتیجه گیرى با بررسى مطالب تفسیر المیزان، به این نتیجه رسیدیم که عوامل بسیارى در فرایند شکل گیرى، حفظ، ثبات و تحول معرفت دینى در نفس انسان تأثیرگذار هستند. دسته اى از این عوامل درونى هستند، ازجمله آنها عوامل ذهنى هستند که مشتمل بر پیش دانسته هاى ذهنى اعم از پیش دانسته هاى زبانى، محیطى و اعتقادى و پیش دانسته هاى علمى مى باشند که در مواردى تأثیرگذارى مثبت و گاهى تأثیرگذارى منفى در فرایند فهم و معرفت دینى دارند. همچنین ظرفیت ادراکى انسان از عوامل ذهنى مؤثر در معرفت دینى مى باشد. از دیگر عوامل درونى مى توان از عوامل قلبى از قبیل مراتب معنوى، اسلام، ایمان، تقوا، طهارت نفس، اخلاق و فطرت انسانى نام برد که در فرایند مهم اثرگذار مى باشد. ساختار جسمى انسان و عملکرد آن در تعقل و اعمال انسان اعم از اعمال نیک و بد نیز در تولید معرفت، حفظ و ثبات آن یا تغییر و زوال معرفت نقش مهمى ایفا مى کنند. عوامل برونى به ویژه عوامل اجتماعى و عوامل دینى نیز در فهم و معرفت دینى تأثیرگذار مى باشند. منابع طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین. ـــــ ، 1374، المیزان فى تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین. جواد گلى : دانش  پژوه دکترى فلسفه دین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس  سره.   معرفت - سال بیست و سوم ـ شماره 204 انتهای متن/



94/09/03 - 05:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن