تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فضیلت خواندن نماز در اول وقت نسبت به تأ خیر انداختن آن، مثل فضیلت آخرت بر دنیاست....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798200686




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دو گونه معرفت اكتسابى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دو گونه معرفت اكتسابى
دو گونه معرفت اكتسابى گفتيم از ديدگاه اخلاق، تلاش براى شناخت خداوند امرى ضرورى است؛ يعنى انجام اعمال اختيارى خاصى كه به شناخت خداوند منتهى مى‏شوند از لحاظ اخلاقى ضرورت دارند. بايد توجه داشت كه اعمال اختيارى كه موجب شناخت خداوند مى‏شوند دو گونه‏اند و به بيان ديگر شناخت اكتسابى خداوند از دو راه ممكن است: راه نخستتحصيل علوم كلامى و فلسفى است. آشنا شدن با براهين اثبات وجود و صفات خداوند باعث حفاظت معرفت فطرى انسان است. كسى كه با اين براهين آشنا باشد، مى‏تواند در برابر وسوسه‏ها مقاومت كند و يقين خود را به خداوند رشد و تعالى بخشد. براهين خداشناسى از لحاظ منطقى به نتيجه‏اى ضرورى، يعنى وجود خداوند و صفات او مى‏رسند. اما آيا هر كس با اين براهين آشنا باشد، ضرورتا خداباور و خداپرست خواهد شد؟ پاسخ اين پرسش منفى است زيرا داورى‏هاى انسان تحت تاثير عوامل گوناگونى قرار دارد. يكى از اين عوامل ارزيابى منطقى امور است؛ اما عوامل ديگرى وجود دارد كه نتايج ارزيابى‏هاى منطقى را تحت تأثير قرار مى‏دهد. انسان گاه در اثر عوامل روانى و محيطى به نتايج منطقى ارزيابى‏هاى خود بى اعتنايى مى‏كند. از جمله عوامل محيطى كه در داورى‏هاى انسان‏ها اثر مى‏گذارد، عقايد موروثى و عادت‏هاى فكرى است اجتماع انسانى عقايد و انديشه‏هايى را كه پذيرفته است پاسدارى مى‏كند و معتقدين به آن عقايد را تاييد مى‏كند و امتيازات اجتماعى را به آنان اختصاص مى‏دهد كسانى كه با عقايد رسمى و موروثى اجتماع خود مخالفت كنند از تاييد جامعه برخوردار نخواهند بود و امتيازات و موقعيت‏هاى اجتماعى خود را از دست خواهند داد. ترس از مخالفت جامعه و از دست دادن تاييد و موقعيت اجتماعى موجب مى‏شود ارزيابى‏هاى عقلى و منطقى كنار گذارده شوند و هر گاه نتيجه يك سنجش منطقى با عقايد مشهور و مورد تاييد جامعه مخالف باشد افراد در آن شك مى‏كنند و به بهانه‏هاى مختلف آن را نمى‏پذيرند. عقايد تعهد آور و محدوديت آفرين نيز همواره با مخالفت نفس روبرو مى‏شود. نفسى كه خواستار آزادى مطلق است و مى‏خواهد آزادانه اميال حيوانى خويش ر تامين كند از محدود شدن مى‏هراسد و هر باورى را كه او را به خويشتن دارى در برابر خواست‏هاى نفسانى دعوت كند، مزاحم مى‏پندارد: بل يريد الانسان ليفجر امامه؛ (21) انسان شك در معاد ندارد بلكه او مى‏خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت تمام عمر گناه كند. همچنين برخى عقايد انسان را به فعاليت‏هايى دعوت مى‏كند كه با راحت‏طلبى او سازگار نيست به اين دلايل انسان‏ها در برابر عقايد تعهد آفرين، محدود كننده و خلاف عادات ذهنى مقاومت مى‏كنند. اين عقايد حتى اگر قوى‏ترين پشتوانه عقلى و استدلالى را داشته باشند توسط انسان‏هاى نفس پرست پذيرفته نمى‏شوند. پذيرش اين عقايد علاوه بر سلامت نفس نيازمند مرتبه‏اى از مجاهده با نفس است اگر كسى موانع پذيرش حق را از دل و ذهن خويش بزدايد و نتايج دلايل عقلى را پذيرا شود، در پله نخستين نردبان معرفت خدا ايستاده است اين نردبان ارتفاعى به بلندى آسمان‏ها دارد و پله‏هاى آن قابل شمارش نيست چرا كه مرتبه بزرگى و پايان ناپذيرى خداوند بر كسى معلوم نيست. چگونه مى‏توان از اين نردبان بلند بالا رفت و اگر يادگيرى و ابداع دلايل جديد خداشناسى، مى‏تواند خدا جويان را به او نزديك كند؟ براهين خداشناسى مانند پل‏هايى هستند كه بر روى رودخانه‏اى زده شده‏اند؛ رودخانه‏اى كه يك سويش ساحل الحاد و شرك و در سوى ديگرش ساحل خداپرستى و توحيد است كسى از يك پل سالم و مستحكم عبور كند از يك سوى رودخانه به سوى ديگر رفته است و نيازى به پل‏هاى ديگر ندارد. هر پل عده‏اى را كمك مى‏كند تا از اين رود بگذرند و چون گذشتند پل‏هاى ديگر حتى اگر بيشتر از هزاران باشند به كار آنها نمى‏آيد. عاقلانه نيست كسى كه از پل مى‏گذرد باز گردد و از پل ديگر عبور كند پل‏ها تنها معبر و وسيله‏اند و هدف و مقصد نيستند. كسى كه از پل عبور مى‏كند بايد به راه خود ادامه دهد نه آن كه باز گردد و دوباره به پل و ساختمان و زينت آن انديشه كند. البته ممكن است آنها كه ارزش و لذت عبور از رودخانه را دريافته‏اند و زيبايى‏هاى ساحل توحيد را ديده‏اند ديگران را از آن سوى رودخانه به سوى خود دعوت كنند و آنان را به گذر از پل تشويق نمايند ولى اين به معناى باز ماندن از ادامه راه نيست. دومين راه معرفت خدامعرفت حقيقى انسان به خداوند معرفتى كه در حد توانايى بشر باشد به معناى احاطه ذهن بر يك معنى و مفهوم نيست، بلكه به معناى تجلى خداوند بر عقل انسان است يعنى آمادگى اين كه خداوند خود را بر ما آشكار كند؛ وگرنه عقل ضعيف انسان قادر به شناخت او نيست امام زين العاددين (ع) در مناجات شيرين خود با خداوند اين چنين مى‏گويد: بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت؛ (22) تو را به تو شناختم و تو خود مرا به وجودت راهنمايى كردى و به سويت خواندى. خداوند در انسان معرفتى فطرى نسبت به خالق قرار داده است و به ذهن و انديشه او توانايى درك براهيم خداشناسى را داده است تا او با استفاده از اين ادله و براهين معرفت فطرى خويش را پاس دارد و رشد دهد. براهين خداشناسى مسير كمال بخشيدن به معرفت خدا را بر انسان مى‏گشايد ولى ادامه راه به گونه‏اى ديگر طى مى‏شود انسان براى آن كه زمينه را آماده كند تا خداوند معرفت خويش را بر عقل و دل او بتاباند بايد كارى را كه پروردگارش فرموده است انجام دهد. معرفت خداوند مقدمه بندگى و فرمانبردارى از اوست و بندگى و فرمانبردارى موجب رشد و بالندگى معرفت به خداست عمل بر اساس دستور پروردگار آينه جان بنده را صيقل مى‏دهد و آماده پذيرش نور معرفت پروردگار مى‏سازد خداوند در قرآن ايمان و عمل صالح را موجب خروج از ظلمت به نور معرفت معرفى كرده است: رسولا يتلوا عليكم آيات اللَّه مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور؛(23)پيامبرى كه ايات روشن گر خدا را بر شما تلاوت مى‏كند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند از تاريكى به سوى روشنايى بيرون برد. پيامبر اكرم(ص) نيز مى‏فرمايند: من عمل بما علم، ورثه اللَّه علم ما لم يعلم؛ (24) هر كس به دانسته‏هاى خود عمل كند خداوند آن چه را نمى‏داند به او مى‏آموزد. برخى از مفسران آيه 282 سوره بقره را به همين معنى گرفته‏اند آن جا كه خداوند فرموده است: واتقوا اللَّه و يعلمكم اللَّه؛ (25) از خدا بترسيد تقواى الهى پيشه كنيد خداوند به شما دانش مى‏دهد. علامه طباطبايى در تفسير الميزان اين معنى را مخالف سياق آيه مذكور مى‏داند، ولى در ذيل همين آيه مى‏فرمايد: اگر چه اين معنى با سياق آيه سازگار نيست ولى كتاب و سنت بر درستى اين سخن دلالت دارد. اگر بنده‏اى مطيع پروردگار خويش باشد و بندگى حقيقى پيشه كند و با خداى خويش آن گونه كه او مى‏پسندد مناجات كند و اعمال خود را با فرمان و رضاى او مطابق سازد حضور خداوند را در خواهد يافت و عالم را محضر خدا خواهد ديد اين علم حضورى به ذات و صفات پروردگار هديه‏اى است كه خداوند به پاداش عمل صالح به او عطا مى‏كند بالاترين مراتب اين معرفت خالص و زلال را در امامان معصوم مى‏توان ديد. مرتبه والايى كه بنده خطاب به پروردگار خويش مى‏گويد: عميت عين لا تراك؛ چشمى كه تو را نبيند كور است در اين مرتبه از معرفت خداوند آشكارترين حقيقتى است كه ترديدى در وجود آن راه ندارد حقيقت يگانه اوست و چيزهاى ديگر همه باطل اند. در اين مرتبه از معرفت، هيچ واسطه‏اى نمى‏تواند ميان بنده و خداوند قرار گيرد، چرا كه هيچ چيز آشكارتر از او نيست تا بتواند واسطه معرفت او باشد. الهى ترددى فى الاثار يوجب بعد المزار فاجمعنى بخدمة توصلنى اليك كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك عميت عين لا تراك عليها رقيبا؛(26) خدايا رجوع به آثار تو ديدار را دور مى‏سازد پس مرا به خدمتى بر خودت وادار كن كه به تو رساندم. چگونه با چيزى كه در هستى‏اش نيازمند توست به سوى تو راهنمايى توان شد. آيا غير تو چنان پيدايى دارد كه آشكار كننده تو باشد؟ چه هنگام پوشيده بوده‏اى تا به نشانه‏اى كه تو را نمايد نياز باشد و چه زمان دور بوده‏اى كه آثار موجب وصال به تو شوند. چشمى كه تو را نمى‏بيند در حالى كه همواره مراقب اويى كور است. ظرفيت معرفتى انسان تا بدان جاست كه همه واسطه‏ها را كنار مى‏زند و همه حجاب‏ها را پاره مى‏كند تا به لقاء پروردگار برسد. رسيدن به اين رتبه جز با عنايت پرورگار ممكن نمى‏شود؛ زيرا اوست كه بايد خود را بر بنده‏اش آشكار كند. بنده‏اى كه زمينه اين كمال را در خود پديد آورده است از خداى خويش مى‏خواهد كه معرفتى اين چنين به او عنايت كند: الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك؛ (27) خدايا مرا بريدن از همه چيز به سوى خودت ببخشاى! و ديدگان دل ما را به روشنايى نگاه بر تو نورانى ساز! تا ديدگان دل‏ها حجاب‏هاى نور را بر درد و به معدن بزرگى رسد و ارواح ما به بزرگى تو آويخته گردد. با از ميان رفتن حجاب‏هاست كه ديدار پروردگار ممكن مى‏شود و دعاى اولياء مستجاب مى‏شود كه خطاب به خداى خويش مى‏گويند: اللهم انى اسئلك الرضا بعد القضاء و برد العيش بعد الموت و لذة النظر الى وجهك الكريم؛ (28) اى خدا از تو خشنودى پس از قضايت و گوارايى خوشى پس از مرگ و لذت نگاه به روى بزرگوارت را مى‏طلبم. با استجابت اين دعاهاست كه اولياء خداوند مى‏توانند بگويند: لم اعبد ربا لم اره؛ پروردگارى را كه نديده‏ام نمى‏پرستم (29) و يا ادعا كنند: ما رأيت شيئا الا و رأيت اللَّه معه و قبله و فيه؛ هيچ چيز را نديدم جز آن كه خدا را با او و پيش از او و در او ديدم. چنان كه گفتيم رسيدن به اين مراتب بلند از بندگى و معرفت تنها از گذرگاه عمل ممكن است عمل صالح و مداومت بر آن به تدريج معرفت را افزايش مى‏دهد و هر چه خلوص عمل بيشتر مى‏شود ظرف معرفت انسان وسيع‏تر مى‏گردد در مقابل عمل ناصالح تيرگى مى‏آورد و معرفت انسان را زايل مى‏كند، تا آن جا كه معرفت فطرى او هم زير غبار معصيت مدفون مى‏سازد. خداوند آشكارترين حقيقت است اگر عيبى هست در ديدگان ماست كه غبار آن را پوشانيده است. انك لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك. (30) تو از آفريدگانت پوشيده نيستى مگر آن كه كارهايش حجاب شده باشد. پس به طور خلاصه دومين راه خداشناسى را عمل صالح مى‏ناميم. عمل صالح عملى است كه دو ويژگى داشته باشد: الف - تامين كننده مصلحت انسان باشد؛ يعنى در نفس آن عمل مصلحت باشد؛ مثل راستگويى و امانت دارى كه تامين كننده مصلحت انسان هاست. نفس عمل راستگويى و امانت دارى با هر نيتى كه صورت گيرد از دروغ گويى و خيانت در امانت بهتر است. ب - به نيت كسب رضايت خداوند صورت گيرد. اين دو ويژگى تشكيل دهنده جسم و روح عمل هستند. ويژگى اول يعنى مصلحت بودن عمل را تشكيل مى‏دهد و ويژگى دوم كه نيت الهى است روح و جان عمل است. اگر عمل انسان اين هر دو ويژگى را داشته باشد انسان را به كمال نزديك مى‏كند. عمل صالح همواره رابطه انسان و خداوند را تحكيم مى‏كند. نيت الهى شرط قبولى نماز است و مصلحت انسان در اقامه نماز است، زيرا خداوند به آن امر فرموده است. پس نماز، عمل صالحى است كه رابطه انسان و خداوند را تحكيم مى‏كندكسى مى‏تواند نماز بخواند كه خداشناس باشد و نماز، رابطه‏اى معرفتى ميان انسان و پرورگار است. اما همه اعمال صالح مانند نماز نيستند كه نيت در آن‏ها شرط درستى عمل باشد. مثلا امانت دارى بر همه انسان‏ها لازم و از ديدگاه اخلاق نيز پسنديده است و خيانت در امانت امرى ناپسند است هيچ كس نمى‏تواند به اين دليل كه نمى‏تواند قصد الهى داشته باشد در امانت ديگران خيانت كند. نتيجه قهرى اين گونه اعمال صالح، تحكيم رابطه انسان با ديگران است انسان امانت دار رابطه و در عين حال اگر به قصد برآوردن رضاى خداوند از خيانت پرهيز كند علاوه بر تحكيم روابط خود با ديگران رابطه خود و خداوند را نيز محكم مى‏كند. يكى از راه‏هاى خداشناسى كه معرفت حضورى انسان نسبت به خداوند را پديد مى‏آورد عمل صالح است عمل صالح از طرفى خود رابطه‏اى معرفتى ميان انسان‏ها و خداست چرا كه بدون شناخت خداوند امكان عمل صالح وجود ندارد و از طرف ديگر، معرفت انسان به خداوند را تقويت مى‏كند. در بحث حاضر به اين جنبه دوم پرداختيم اما در بحث‏هاى آينده به جنبه نخست نيز خواهيم پرداخت. بندگان صالح خدا در اثر عمل خالصانه به وظايف دينى و انجام اعمال صالح به درجه‏اى از معرفت دست مى‏يابند كه حضور خداوند را در همه هستى درك مى‏كنند و به صفات پروردگار معرفتى حضورى مى‏يابند معرفت بندگان صالح به خداوند و تقرب ايشان به پروردگار موجب مى‏شود حقايقى را ببيند كه از ديد ديگران پوشيده است. اين بصيرت، نتيجه يقين خلل‏ناپذير آنان به خداست. در روايات آمده است كه پيامبر اكرم(ص) روزى پس از اقامه نماز جوانى را ديدند كه بسيار ضعيف و رنگ پريده بود؛ جسمى نحيف داشت و چشمانش در كاسه سرش فرو رفته بود. پيامبر از آن جوان احوالپرسى كردند و فرمودند: كيف اصبحت؟ حالت چگونه است؟ آن جوان پاسخ داد: اصبحت موقنا يعنى در حال يقين هستم پيامبر فرمودند: هر يقين نشانه‏اى دارد علامت يقين تو چيست؟ جوان پاسخ داد: يا رسول الله يقين من مرا اندوهگيم ساخته و باعث شده است شب‏ها را زنده بدارم و روزها در اثر روزه تشنگى را تحمل كنم و از دنيا و آن چه در اوست چشم پوشم. گويى عرض پروردگار را مى‏بينم كه براى حساب برپا شده است و خلايق براى حساب محشور شده‏اند و من در ميان آنها هستم و گويى اهل بهشت را مى‏بينم كه در بهشت متنعم‏اند و در حالى كه بر تخت‏ها تكيه زده‏اند به يكديگر تعارف مى‏كنندو اهل آتش را كه در جهنم عذاب مى‏كشند و فرياد مى‏زنند و گويى اكنون صداى حركت آتش را مى‏شنوم كه در گوشم مى‏پيچد. پيامبر فرمودند: اين بنده‏اى است كه خداوند قلبش را به نور ايمان منور ساخته است. سپس خطاب به آن جوان فرمود: بر همين رويه باقى بمان. جوان گفت: يا رسول اللَّه! از خدا بخواه كه شهادت در كنار شما را روزيم كند پس پيامبر برايش دعا كرد و او پس از چندى در يكى از عزوات پيامبر به شهادت رسيد. (31) به طور خلاصه تأثير عمل اختيارى بر معرفت را در دو دسته مورد بحث قرار داديم: الف - يادگيرى ادله خداشناسى عملى اختيارى است انسان به اختيار خود به كلام و فلسفه رو مى‏آورد آشنايى با براهين خداشناسى از نظر اخلاقى و دينى داراى ارزش مثبت است و گاه از لحاظ دينى واجب است زيرا شناخت كمال انسان شناخت راه رسيدن به كمال و شناخت راهنمايان مسير كمال بدون شناخت خدا ممكن نيست. ب - اعمال صالح اختيارى هستند و موجب تقرب به خداوند مى‏شوند؛ يعنى انسان را به سوى كمال مى‏برند انسان كامل‏تر آمادگى بيشترى دارد كه خداوند معرفت خويش را به او افاضه نمايد. تأثير معرفت بر اعمال اختيارىاعمال اختيارى انسان اعمالى هدف دار هستند. يعنى انسان براى رسيدن به هدفى مشخص اقدام به انجام عمل اختيارى مى‏كند اهداف انسان نيز با يكديگر مرتبط هستند بسيارى از اعمال و اهداف تنها در ارتباط با اهداف ديگر معنادار مى‏شوند. يكى باغبان هر روز ساعت‏ها كار مى‏كند و زحمت كاشت تكثير و نگهدارى گل‏ها و درختان ميوه را در تمامى فصول سال تحمل مى‏كند و رنج خار گل‏ها و درختان را به جان مى‏خرد او همه اين اعمال را به اختيار خود انجام مى‏دهد و هدفش از اين كار بارورى گل ودرخت است اما او بارورى و شادابى درخت را به چه دليل انتخاب و اختيار كرده است؟ آيا بدون داشتن هدفى ديگر اين عمل معنايى خواهد داشت؟ بدون شك اگر مقصود از اين همه تلاش شادابى درختى باشد كه ميوه‏هاى تلخ و زهرآلود مى‏دهد و بوى تنفر انگيزى پراكنده مى‏كند و منظره‏اى زشت پديد مى‏آورد تلاش بى معنايى خواهد بود و بسيارى خواهند گفت اين اعمال بيهوده و غير معقول است اما اگر باغبان بگويد خريداران پول فراوانى در برابر ميوه درختان او مى‏دهند ديگر هيچ كس عمل او را بيهوده نخواهد دانست زيرا كسب درآمد عملى عاقلانه هدفى خردمندانه است. اما چرا خريداران پول زيادى براى خريد ميوه‏اى تلخ مى‏دهند؟ اگر خريداران بگويند ميوه اين درخت درمان بيمارى صعب العلاجى است و دارو سازان ان را به قيمتى گزاف مى‏خرند پاسخى عاقلانه داده‏اند و عمل آنها معنا دار و هدف آنها معقول مى‏شود پس همه كارها متناسب با هدفى كه دارند موجه و معقول مى‏شوند در اين مثال اگر شفاى بيماران به عنوان هدفى خردمندانه وجود نمى‏داشت تمام كارهاى باغبان خريداران و داروسازان لغو و بيهود تلقى مى‏شد. مقصود از اين مثال روشن شدن پيوند اهداف با يكديگر است رابطه اهداف با هم موجب مى‏شود كه برخى از آنها را در يك پيوند طولى قرار دهيم و يكى از آنها را هدف غايى و اهداف ديگر را هدف ميانى و واسطه‏اى قلمداد كنيم هدف غايى هدفى است كه ذاتا مطلوب است اما هدف ميانى ذاتا مطلوب نيست بلكه به سبب تاثيرى كه در تحقق هدف غايى دارد مطلوب است. در مثال مذكور هدف از سم پاشى درختان مبارزه با آفت است و مبارزه با آفت براى به دست آوردن محصول مرغوب صورت مى‏گيرد اين‏ها همه اهداف ميانى و واسطه‏اى هستند زيرا ذاتا مطلوب نيستند. دليل عدم مطلوبيت ذاتى اين اهداف اين است كه اگر بتوان كارى كرد كه محصول مرغوب بدون از بين بردن آفت مورد نظر به دست آيد ديگر كسى مبارزه با آن آفت را هدف خود قرار نمى‏دهد و سم پاشى نمى‏كند و يا اگر بتوان از طريق دعا كردن آن آفت را از ميان برد هيچ كس رنج سم پاشى را تحمل نخواهد كرد. حتى اگر روزى راه آسان‏تر و ارزان‏ترى براى مبارزه با آن بيمارى شناخته شود، ديگر كسى آن درخت را نخواهد كاشت و محصول آن را نخواهد خريد و هيچ داروسازى آن دارو را نخواهد ساخت؛ چون همه اين اعمال واسطه رسيدن به درمان بيمارى بوده‏اند و خود مطلوبيت ذاتى نداشته‏اند. اعمال اختيارى انسان هدف دار است و اهداف كوچك و بزرگ انسان متناسب با هدف غايى حيات او شكل مى‏گيرد. بنابراين شناخت انسان از خود و غايت وجودى‏اش تعيين كننده اهداف اوست و اعمال اختيارى او همه به جهتى هدايت مى‏شوند كه شناخت او از انسان و جهان اقتضا ء مى‏كند.اگر انسان جهان را آفريده خداوند حكيم قادر متعال بداند بى‏شك همه هستى را هدف‏مند مى‏داند و خلقت هيچ موجودى را باطل نمى‏شمارد و اگر به خالق حكيم ايمان نداشته باشد آفرينش رإ؛11ّّ باطل و بيهوده مى‏پندارد: و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار؛(32)و آسمان و زمين و آن چه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كسانى است كه كفر ورزيده‏اند پس واى از آتش بر آنان كه كفر ورزيدند. انسان خداپرست رستگارى خويش را حاصل باور به هدف مندى عالم مى‏داند. در نظر او اعتقاد به اين كه جهان با هدفى حكيمانه آفريده شده است راه كمال را بر انسان مى‏گشايد و او را خسران و عذاب آخرت رهايى مى‏بخشد: الذين يذكرون اللَّه قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (33) همانان كه خدا را در همه احوال ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى‏كنند و در آفرينش آسمان‏ها و زمين مى‏انديشند كه پروردگارا اين‏ها را بيهوده نيافريده‏اى منزهى تو! پس ما را از عذاب دورخ در امان بدار. انسان مؤمن همه ذرات عالم را از جماد و نبات و حيوان و انسان، اجزاى نظامى هدف دار مى‏بيند كه از خداست و به سوى او در جريان و حركت است: تسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن و ان من شى‏ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا (34) آسمان‏هاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مى‏گويند و هيچ چيز نيست مگر اين كه در حال ستايش تسبيح او مى‏گويد ولى شما تسبيح آنها را نمى‏يابند به راستى كه او همواره بردبار آمرزنده است. اعتقاد به وجود غايتى حكيمانه براى انسان و جهان آثار مهمى در اعمال اختيارى انسان دارد كه به چند مورد اشاره مى‏نماييم: 1 - شور و نشاط زندگى را افزايش مى‏دهد. انسان براى اعمال خود به دنبال هدفى ارزشمند است و زندگى بى هدف براى او بى ارزش است اعتقاد به خداى يگانه حكيم اعتقاد به هدف را پديد مى‏آورد هدفى كه تعقيب آن ارزشمند است هدف زندگى براى انسان موحد از اين ويژگى‏ها برخوردار است: الف: هدف غايى و راه رسيدن به آن قابل شناخت است؛ زيرا اگر رسيدن به هدف غايى زندگى مستلزم شناخت باشد و خداوند امكان اين شناخت را براى بندگان پديد نياورد كارى غير حكيمانه كرده است و خداوند منزه از آن است. ب - اين هدف قابل دستيابى است زيرا اگر انسان براى هدفى آفريده شده باشد كه قدرت رسيدن به آن را دارا نباشد آفرينش او عبث خواهد بود فعل خداوند غير حكيمانه و ظالمانه خواهد بود. ج: اين هدف محدود و متناهى نيست. اگر هدف حيات به گونه‏اى باشد كه در مقطعى از زندگى به دست آيد و شخص در ادامه زندگى خود انگيزه‏اى براى تلاش نداشته باشد در واقع بخشى از عمر او پوچ و بى انگيزه خواهد بود. از ديد انسان خداپرست هدف غايى خلقت قرب خداى نامتناهى است پس هيچ گاه تلاش او براى تحقق اين هدف‏متوقف نمى‏شود و هيچ لحظه‏اى از عمر او فاقد انگيزه تلاش نخواهد بود با وجود اين ويژگى‏ها در هدف زندگى انسان موحد اعمال اختيارى او همواره از پشتوانه روحى كافى بهره‏مند خواهد بود و نشاط زندگى در حيات انسان موحد هيچ گاه كم رنگ نخواهد شد. 2 - انسان موحد و معتقد به شرايع الهى اعمال اختيارى خود را مطابق با تعاليم شريعت الهى تنظيم مى‏كند زيرا معتقد است خداوند داناى مطلق آفريننده او و جهان است و راه رسيدن به كمال انسان را بهتر از خود او مى‏شناسد. 3 - نوعى هماهنگى و همزيستى را ميان انسان و محيط طبيعى پديد مى‏آورد. انسان در همه دوره‏هاى زندگى خود كوشيده است بر قواى طبيعت چيره شود و از مواهب طبيعى بهره بردارى كند. هدف از بهره كشى از طبيعت رفع نيازهاى طبيعى انسان بوده است انسان خوراك، پوشاك و مسكن و ديگر لوازم رفاه را از طبيعت اطراف خود فراهم مى‏آورد در گذشته انسان‏ها به مقدار رفع نياز خود از طبيعت برداشت مى‏كرده‏اند ولى امروز كه تكنولوژى ابزار چيرگى بر طبيعت را به سهولت در اختيار انسان قرار داده است انسان‏ها بيش از نياز طبيعى خود از طبيعت برداشت مى‏كنند و رفتارى خصمانه را با طبيعت در پيش گرفته‏اند رفتار نامناسب بشر با طبيعت معضلات هولناكى را در رابطه با محيط زيست و امكان ادامه حيات بر روى زمين پديد آورده است. اگر انسان به مبدا مشترك خويش و طبيعت ايمان داشته باشد و به صفات خداوند همچون رزاق بودن مؤمن باشد هرگز به استثمار افراطى از طبيعت روى نمى‏آورد و همزيستى بهترى با ديگر اجزاء خواهد داشت زيرا موحدان معتقدند انسان و طبيعت هر دو مخلوق خداى واحدى هستند كه بر نيازمندى‏هاى آنها عالم است و آنان را بيهوده نيافريده است تا نسبت به تامين نيازشان كوتاهى نمايد. به طور خلاصه معرفت خداوند بر اعمال اختيارى انسان به اين دليل اثر مى‏گذارد كه معرفت خداوند موجب اعتقاد به هدف دارى عالم شناخت هدف غايى زندگى، شناخت راه رسيدن به هدف زندگى، امكان طبقه بندى اهداف و يافتن انگيزه و نشاط كافى براى عمل مى‏شود. پى‏نوشتها 21 - قيامت، 5. 22 - دعاى ابوحمزه ثمالى. 23 - طلاق، 11. 24 - الحياة، ج 1، ص 284. 25 - بقره، 282. 26 - دعاى عرفه امام حسين. 27 - مناجات شعبانيه. 28 - شرح چهل حديث، ص 465. 29 -نهج‏البلاغه، خطبه 179. 30 - دعاى ابوحمزه ثمالى. 31 - سفينة البحار، ج 2، ص 732، ماده يقين. 32 - ص، 27. 33 - آل عمران، 191. 34 - اسراء، 44.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 454]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن