تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798109430




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چرا سوره اخلاص، ثلث قرآن است؟/ دلیل به کار بردن صفت «ربّ» در دعاها/ روز شانزدهم میهمانی


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


چرا سوره اخلاص، ثلث قرآن است؟/ دلیل به کار بردن صفت «ربّ» در دعاها/ روز شانزدهم میهمانی فرهنگ > دین و اندیشه - تو را به تو شناختم، و تو مرا بر هستى خود راهنمایى فرمودى، و به سوى خود خواندى، و اگر راهنمایى تو نبود، من نمی دانستم تو که هستى ...



شرحی مختصر بر دعاى روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین. هادي راه است يار اندر قدوم            مصطفي زين گفت اصحابي نجوم در دعاي امروز بحث بر سر موافقت با ابرار "تولـّي" و دوري از اشرار"تبرّي" است. يكي از محركاتي كه در سلوك الي الله بسيار مورد توجه قرار گرفته اين نكته است كه سالك با دوري از اغيار و نزديك شدن به ابرار خود را بيش از پيش در مسير نفحات اُنس الهي قرار دهد. اين محبت به ابرار نه تنها مذموم نيست بلكه در ظول محبت به حق متعال مي باشد. اين محبت از محبت ها جداست       حب محبوب خدا حب خداست

سر به کار بردن «رب» در دعاها/ درس های ماه رمضان آیت الله آقا مجتبی تهرانی در دسته بندی دعا، دو گونه دعای ماثور و غیر ماثور داریم. دعای مأثور یعنی دعایی که از معصومین رسیده است و انسان باید آن‏ها را در یک قالب خاص انجام ‎دهد. در ادعیه مأثوره، دو کلمه زیاد به کار رفته است؛ یکی اسم اعظم و «الله» تعالی که برای ذاتِ مستجمعِ جمیعِ صفات است؛ مثل «اللهم»، یا «الهی». دیگری هم صفتِ خاصّ ربوبیّت است. در مطلب امروز در باب «ربّ» بحث خواهیم کرد. تعلیم الهی در قرآن: خدا را با «ربّ» بخوان!
ما این وصف را در دعاها می‎بینیم و حتّی این یک تعلیم الهی است. یعنی وقتی خواستی دعا کنی، خدا را با آن صفت ربوبیّتش خطاب کن. من به عنوان نمونه چند آیه را عرض می‎کنم، در سوره مؤمنون می‏ فرماید: «وَ قُلْ ربّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمين». یعنی وقتی می‎خواهی دعا کنی، این‎طور بگو. باز در همان سوره مؤمنون دارد: «وَ قُلْ ربّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطين». یا در سوره طه می‎فرماید: «وَ قُلْ ربّ زِدْني‏ عِلْماً». خطاب به پیغمبراکرم است و می‏ فرماید وقتی می‎خواهی دعا کنی و از خدا چیزی می‎خواهی، این‎طور بگو. نمی‎گوید: «قل اللهم زدنی علما»؛ بلکه بر «ربّ» تکیه می‏ کند. آیات زیادی داریم و این‏ها فقط چند نمونه بود. این خطاب‎ها جنبه فردی داشت. در آیات دیگری می‎بینیم که جنبه عمومی مطرح است و دیگر جنبه فردی نیست. مثلاً می ‏فرماید: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً»؛ یا در آیه دیگر دارد: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب». در همه اینها، چه فردی و چه جمعی، کلمه «ربّ» مطرح شده است. «ربّ» در دعاهای انبیا
حالا می‎رویم سراغ انبیا و دعاهایی که آن‏ها کرده‏‏ اند. آنجا هم می‎بینیم که ایشان در دعاهایشان خطابی که به خدا می‎کنند، تحت همین وصف است. «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليم»، بعد هم می‏ فرماید: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَك». باز در آیه بعد می‏ فرماید: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِك». در همه این دعاها، خدا را با «ربّ» مورد خطاب قرار داده‏ اند. وقتی حضرت ابراهیم مأمور بود همسر و فرزندش را در مکه بگذارد و برود، هنگام رفتن از آن بیابان بی آب و علف می‎گوید: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»؛ اینجا خبر است، امّا در ادامه دارد: «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون». اینجا دیگر شروع به دعا کردن می‎کند. باز با همان خطاب «ربّنا» شروع می‎کند. «رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفي‏ وَ ما نُعْلِن» بعد هم در آخر می ‏فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي‏ عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَميعُ الدُّعاء». دوباره دارد: «ربّ اجْعَلْني‏ مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ». رابطه حقیقت دعا با خطاب «ربّنا»
اگر کسی اندکی اهل تحقیق باشد و سراغ قرآن و آموزش‎هایی که قرآن درباره دعا و نسبت به خطاب‎های بنده نسبت به پروردگارش، تحت عنوان ربوبیّت خدا می‎دهد برود، به مطلب مهمّی دست پیدا می‏ کند. ما می‎بینیم که انبیای ما هم همین وصف و همین لغت را به کار می‎برند و اسم جلاله «الله» را نمی‎آورند. جهت چیست؟ جهت این است که دعا «درخواست» است. دعا «پناه ‏بردن» است؛ حالا می‎خواهم مطلب را در قالب اصطلاحی بریزم. دعا درخواست است، درخواستِ فاقد از واجد، درخواستِ فقیر از غنی و درخواستِ نادار از دارا است. ما باید این معنا را در نظر بگیریم که نسبت عبد با پروردگارش چه نسبتی‎ است؛ نسبت را در نظر بگیرید. در آیه شریفه دارد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد». ای مردم، همه بدانید! رابطه‎تان با خدا رابطه ندار با دارا است، رایطه فاقد با واجد است، رابطه تهی‏دست با غنی است. این خطاب به همه است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد». حقیقت دعا؛ درخواست فقر محض از غنیّ مطلق
البته چه بسا این کلام ‏که می‏ گویند مخلوق فقیر است، مسامحه باشد؛ چرا که مخلوق «فقر محض» است. سراپای من و تو هیچ است! هرچه هست از او است! سراپای من و تو فقر است؛ نه این‏که من خودم یک چیزی هستم و خدا یک چیزی است و من فقیرم و او غنی؛ نخیر! همین که گفتی من کسی هستم، همین‏ جا اشتباه کردی! تو کسی نیستی! اصلاً هستی تو برای او است. به تعبیر معروف، قرآن خیلی به ما احترام گذاشته است که فرموده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»! ما فقیر نیستیم، بلکه ما عینِ فقریم. رابطه یک چنین رابطه‏ ای است؛ لذا تعبیر فقیر و غنی یک تعبیر مسامحه‎ای است. حالا حقیقت دعا چیست؟ این است که من چیزی را ندارم، می‎خواهم از دیگری بگیرم، لذا از او درخواست می‏ کنم. حالا از چه کسی می‎خواهی بگیری؟ از کسی که خودش ندارد یا از کسی که دارد؟ روشن است که از آن کسی که دارد می‎خواهی بگیری. لذا آیات قرآن چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی «ربوبیّت» را مطرح می‎کند. چرا؟ چون در مفهوم ربوبیّت چند چیز نهفته است؛ «پرورش ‏دهنده»، «پرورش ‏شونده» و «پرورش». این‏که پرورش ‏دهنده قادر است هم در معنای ربوبیّت نهفته است، وقتی گفتی «ربّ»، همه این‏ها در آن هست. معنای دعا هم همین است؛ دعا یعنی من ندارم و تو داری، لذا من از تو می‎خواهم، تو به من بده! این است که آیات قرآن حتّی راجع به علم هم «ربّ» را به کار می‎برد؛ «وَ قُلْ ربّ زِدْني‏ عِلْما». خطاب به پیغمبر است؛ می‎گوید: «بگو ای پروردگار من، به علم من بیفزای»! حتّی در دعاهایی که انبیای مرسَل ما دارند، این صفت ربوبیّت را تصریح می‎کنند و آن اسمی را که برای آن ذاتِ مستجمعِ جمیعِ صفات است به کار نمی‎برند؛ چرا؟ چون آنچه که متناسب با حقیقت دعا است، مفهوم ربوبیّت است. توجه به صفت ربوبیّت پدر و مادر در دعا برای ایشان
در سوره اِسراء در آیه شریفه‎ای که نسبت به ابَوین دارد، با ظرافت همین معنا را مطرح می‎فرماید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»؛ می‎خواهی برای پدر و مادرت دعا کنی؟ «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيرا». بگو خدایا رحمتت را به پدر و مادرم فرو فرست، چون آن‏ها نسبت به من یک نوع ربوبیّت به خرج دادند. آن موقعی که من عاجز بودم و آن‏ها قادر بودند، دست من را گرفتند. لذا می‎خواستم این را عرض کنم که در ادعیه مأثوره ما هم اسم جلاله و هم «ربّ» به کار می‎رود.

چرا سوره اخلاص، ثلث قرآن است؟/ تفسیرهای ماه رمضان امام موسی صدر تفسیر سوره اخلاص (بخش اول) قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ * اللهُ الصَّمَدُ * لَم يَلِد وَ لَم يُولَد * وَ لَم يَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ * بگو: اوست خداي يکتا، * خدايي که در حاجت به او رو کنند * نه زاده است و نه زاده شده * و نه هيچ کس همتاي اوست. * این سوره مبارک که اخلاص نام دارد، یکی از مهم‌ترین سوره‌های قرآن است، تا جایی که در بسیاری از روایات معادل ثلث قرآن خوانده شده است. علت این مسئله، معانی عقائدی و فرهنگی و علمی و اخلاقی‌ای است که در این سوره آمده است و آن را یکی از ارکان یا بازگوکننده بخش مهمی از ارکان اسلام قرار داده است. این سوره با واژه «قُل» آغاز می‌شود. باید در این واژه تأمل کنیم. اساسا واژه «قُل» خطاب به رسول اکرم است. خداوند به او دستور می‌دهد که به مردم بگوید که خداوند یکتا و بی‌نیاز است. اما چرا پیامبر جمله‌ای را که خطاب به خود بود، نقل کرده است؟ زیرا این ویژگی پیامبر اکرم است. پیامبر در برابر وحی خداوند چون آینه بود؛ هر آنچه می‌شنید برای مردم باز می‌گفت. آیات قرآن حتی هنگامی که پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهند، جنبه نقد و تربیت دارند؛ پیامبر را تربیت می‌کنند، اخلاق پیامبر را کامل می‌کنند، نگاه پیامبر را متوجه برخی امور می‌کنند، رفتار خاصی از پیامبر را انتقاد می‌کنند و پیامبر هم به مقتضای امانت‌داری، همه این مسائل را به مردم می‌رساند. این ویژگی پیامبر در اناجیل مقدس، خصوصا در انجیل متی، هم آمده است؛ هنگامی که از زبان حضرت مسیح (ع) دعوت پیامبر اکرم را بشارت می‌دهد و ویژگی‌های پیامبر را ذکر می‌کند. مهم‌ترین این ویژگی‌ها رساندن کامل وحی الهی به مردم است. پس واژه «قُل» خطاب به پیامبر است که بنا بر رسالت محمدی خود آن را برای مردم باز می‌گوید. پس او چون آینه است: «هُوَ اللهُ أَحَدٌ» پروردگار من که از نسبش می‌پرسید، «الله» است. الله اسم عَلَم برای ذات خالق است. معنای این واژه واجب‌الوجودی است که همه صفات کمالیه یعنی اسمای حُسنی را دارد. واژه الله عَلَم برای ذات خداوند و بالا‌ترین درک انسان از خداوند است. اگر معرفت بشری را در تاریخ بررسی کنیم، درمی‌یابیم انسانی که به اقتضای فطرتش، و نه به اقتضای ترس و نادانی و نگرانی و امثال آن، دریافت که خود و جهان آفریننده‌ای دارد، این آفریننده را به صورت مبهم درک می‌کرد. نخست او را خالق می‌دانست. پس از این، اندیشه آدمی پیشرفت کرد و صفات بیشتری از خداوند را دریافت. از همین‌رو، او را «ملک» و «ملک‌الملوک» خواند، چنان که در آموزه‌های تورات آمده است. سپس، به مقتضای دعوت انبیا و تجارب و معرفت بیشتر خود، اندیشه او باز هم تحول یافت و خداوند را «پدر» یعنی خالق و رازق و رحیم دانست. اما این معنا هم همه صفات کمال را دربر نداشت، تا اینکه سرانجام آدمی دریافت که خالقش، افزون بر صفت خلق و رزاقیت و داوری و رحمت، خود اوج کمال است، و هیچ کمالی در هستی نیست که سرانجام به خداوند سبحان منتهی نشود. پس واژه «الله»، واژه‌ای متمایز و بیگانه و بی‌بدیل است. از این‌رو می‌بینیم که این واژه در دیگر زبان‌ها معادلی برای ترجمه ندارد. مترجمانی که به اندیشه‌های اسلامی و معانی قرآنی شناخت و اشراف کافی دارند، واژه «الله» را ترجمه نشدنی می‌دانند. در ترجمه‌های فرانسوی و انگلیسی و فارسی و جز این‌ها، این واژه را به همین صورت نقل می‌کنند، زیرا این واژه بدیلی ندارد و اسم عَلَم است و عَلَم هم ترجمه نمی‌شود. پیامبر می‌گوید پروردگارم الله است و «أحد». أحد یعنی واحد و یکتا. اما این واژه معنایی بیش از این دارد. واحد در برابر دو قرار دارد، اما أحد در برابر دو نیست. خداوندِ واحد، نه در ذهن جزء دارد و نه در خارج، و نه مفهوم مرکب دارد و نه واقعیت ترکیبی. پس او أحد یعنی بسیط است. او «جزء» به معنای فلسفی و خارجی و منطقی آن ندارد. «اللهُ الصَّمَدُ» «صمد» یعنی مقصود. «صَمَدَ» یعنی قصد کرد و «صَمَدْ» یعنی مقصود. وقتی می‌گویم: «صمد»، یعنی خداوند به تنهایی مقصود ماست. اگر خداوند به تنهایی مقصود ماست، پس غیر او مقصود نیست، زیرا در این صورت این غیر هم مقصود می‌شود. بدین ترتیب، اختصاص دادن مقصودیت به خداوند بدان معناست که همه موجودات او را قصد می‌کنند و او نه کسی را قصد می‌کند و نه چیزی را. بنابراین، او به غیر نیازی ندارد و از غیر خود چیزی نمی‌طلبد. ضعفی در او نیست تا از غیر نیرو بگیرد. پیامبر می‌گوید: پروردگار من «صمد» است، یعنی کامل و نیرومند است، نه نقصی دارد و نه خللی به او راه می‌یابد و از غیر خود هم بی‌نیاز است. «لَم یَلِد وَ لَم یُولَد» پیامبر همچنان در سور مبارک اخلاص در جستجوی نسب خداوند است: «لَم یَلِد وَ لَم یُولَدْ» پس پدر و مادر نیست، چنان که فرزندانی هم ندارد. با این دو جمله همه نسب‌ها از او منتفی می‌شود. پدری ندارد، یعنی عمو و عمه و عموزاده و قبیله پدری ندارد. همچنین، نه مادر دارد و نه دایی و نه خاله و نه قبیله مادری. او نه فرزندی دارد و نه نوه‌ای و نه دامادی و نه خویشی. او نه خویشِ نسبی دارد و نه خویشِ سببی. «وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» این جمله معنای قبل را کامل می‌کند؛ یعنی هیچ کس همتای او نیست. خلاصه این دو عبارت این است که خداوندِ سبحان نه قبیله‌ای دارد و نه از قبیله خاصی برخاسته است. اما معنا ژرف‌تر از اینهاست؛ نه یاری‌رسانی دارد و نه همتایانی. پس او را با کسی نسبتی نیست و با هیچ کس پیوند سببی ندارد. یکتایی است که همه موجودات در برابرش یکسان‌اند. هیچ کسی، از هر طبقه و مکان و زمانی، با او پیون خاصی ندارد. او برای همه است، و همه در برابرش یکسان‌اند. نسبت او با دیگران و نسبت دیگران با او برابر است. چنین است که خداوند از هر انتسابی مبراست و این مسئله فاصله همه مردم را به او و امکان دست یافت آنان را به خداوند برابر می‌کند. شخصاً این معنی، یعنی عدم انتساب خدا به شخص یا طبقه یا مکان یا زمان، قله توحید و خاستگاه همه افکار و اعتقادات و اعمال است. خداوند نسبتی با کسی ندارد پس مردمان چون دندانه‌های شانه در برابرش مساوی‌اند خداوندی که این سوره وصف می‌کند، نسبتی با کسی ندارد. با چیزی پیوندی نزدیک و با هیچ کس و هیچ مکان و هیچ زمانی هم قرابت ندارد. این معنا بسیار ارجمند و خاستگاه دین و اندیشه و پیشرفت است. وقتی خدا وابستگی خاصی به کسی ندارد، در هستی کسی بی‌علت بیش از دیگران به خدا نزدیک نیست. پس خدا نه خویشی دارد، نه سایه‌ای، نه امینی، نه خزانه‌داری، نه همتایی و نه ابزار خاصی. مردمان چون دندانه‌های شانه در برابرش مساوی‌اند. بنابراین، هر انسانی به اندازه عملش یا به تعبیر قرآن بر اساس یکی از موازین سه‌گانه به خدا نزدیک می‌شود؛ بر اساس تقوا یا جهاد یا علم. طبقات اجتماعی هیچ تفاوتی نزد خدا ندارند. اندیشه طبقاتی که در نزد یونانیان یا یهودیان رواج داشت، نادرست است. آنان می‌گفتند گروهی مقرَّب خداوند هستند و گروهی مطرود یا دور از خدا، گروهی دوزخی هستند و گروهی بهشتی. همچنین، این اندیشه یهودیان که می‌گفتند از میان مردم تنها آنان اولیای خداوند یا به تعبیر خود «قوم برگزیده خداوند» هستند، ناپذیرفتنی است. بنابراین، همه مردم و همه طبقات و همه گروه‌ها و افراد، چه سفید، چه سیاه، چه سرخ، چه بلند قد و چه کوتاه قامت، چه فرزندان اغنیا، چه اشراف‌زادگان، چه روحانیان و چه غیر آنان، در برابر خداوند مساوی‌اند. این مفهومی است تربیتی که به هر کس امکان می‌دهد تا به مقتضای عمل و تلاش و تقوا و جهاد و دانش خود به سوی خدا گام بردارد.
از سوی دیگر، مکان‌ها نیز با هم مساوی‌اند، مگر مکانی که خداوند به سبب کار یا عبادت یا حرکت خاصی درباره آن چیزی گفته باشد. پس مکان دور و نزدیک یا زمان بهتر و بر‌تر از دیگر ایام و روزهای شوم یا فرخنده در کار نیست. این‌ها تصوراتی بود که در میان مردم رواج داشت و در برخی روز‌ها مانع از فعالیت می‌شد. همچنین، وقتی که خداوند نسبت به همه یکی است، و منشأ همه نیز یکی است، احساس یگانگی جامعه به انسان دست می‌دهد و انسان با این دریافت هر چیزی جز خدا را واجد نقص و در مسیر کمال می‌بیند. از همین‌رو، دیگران را معذور می‌دارد و خود را در برابر تصویری خوب و نیکو و همراه با حسن ظن به دیگران می‌یابد. از این همه است که این سوره ثلث قرآن یا ثلث اول اسلام دانسته شده است، زیرا اصول سه‌گانه اسلام توحید و نبوت و معاد است. ثلث و رکن نخست این اصول با همه معنای خود، در این سوره وجود دارد. عبادت جز برای خدا نیست و نیاز جز به درگاه خدا روا نیست. زیرا میان آدمیان تفاوتی وجود ندارد. پس نیاز بردن مخلوق نزد مخلوقی دیگر، چنان که امام سجاد می‌گوید، نادانی و لغزش است. همچنین، توحید اخلاقی خاص و صفای ذهن و احساسی وحدت‌بخش در بشر به وجود می‌آورد. این سوره، افزون بر عقیده توحید که ثلث اسلام و ثلث قرآن است، تصویری از جامعه و روابط میان انسان‌ها و بی‌نیازی از غیر خدا و رویگردانی از عبادت غیرخدا و نیز امکان پیشرفت هر انسانی و درهم شکستن همه موانع ارائه می‌دهد.
این سوره بت‌ها را از سر راه انسان برمی‌دارد. آدمی نه احساس نقص می‌کند و نه احساس تفاوت و نیز روز‌ها و مکان‌هایی وجود ندارد که نحس باشد و نتوان در آن‌ها کار کرد. عمل انسان اهمیت دارد و قرآن کریم در این باره در سوره نجم می‌گوید: «وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعی» و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند، نیست. پس این سوره مبارک رکنی از عقیده و فرهنگ و فقه و اخلاق و احساسات اسلامی است. از خداوند می‌خواهیم تا ما را در الهام گرفتن از معنای این سوره موفق بدارد و ما را در عبادات و نیاز‌ها و کار‌ها و نگرش از موحدان قرار دهد. به خدای واحد ایمان داریم و هیچ کس را شریک او نمی‌دانیم؛ نه خدای زمینی را و نه خدایانی غیر از الله را. نه دیگر آدمیان را کوچک می‌شماریم و نه خود را بر‌تر از دیگران می‌دانیم، زیرا سرچشمه یکی است، خدا یکی است و راه‌های رسیدن به خدا به شمار آدمیان است و رفتن به سوی او و تلاش و جهاد برای همه ممکن است. این همه همراه با معنی دیگری در اوج قرار دارد، و اینکه حق، هر حقی که در جهان است، از عدل و حق و علم، همچون خداوند، نه زاییده می‌شود و نه می‌زاید. دانش نه زاییده شده است و نه می‌زاید. راه دانش برای همه باز است و هر کس که بیاموزد، دانشمند و فرزانه می‌شود. حق فقط به یک ترازو سنجیده می‌شود. آیا کسی که با انسانی نسبتی دارد و کاری به جا آورد بر حق است و اگر آن کار را دیگری انجام دهد، باطل است؟ حق از جانب خداست، نه‌زاده شده و نه می‌زاید. همه کمال‌ها این گونه‌اند، کمال حقیقی و کامل در ذات خدا متجلی است. همه کمالات نه‌زاده می‌شوند و نه می‌زایند. این مسئله فتح بابی دیگر برای تکامل و بلندپروازی‌های آدمی به سوی کمال است. راهی که برای آدمی سلوکی کلی در زندگی را شکل می‌دهد. /6262

کلید واژه ها: ماه رمضان -




جمعه 12 تیر 1394 - 12:31:19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن