تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بدانيد كه هر كس در راه حق از دنيا برود، به بهشت و هر كس در راه باطل از دنيا برود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819477018




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آيا اخلاق قابل تغيير است؟


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: عده‎ زيادي از انسان‎ها تصور مي‎کنند که اخلاق غيرقابل تغيير است و مي گويند از ما که گذشته، ما اينگونه آفريده شده‎ايم و غيره . با صراحت مي‎توان گفت که اين ادعاي غلطي است چرا که اگر اين چنين بود ديگر توصيه به خودسازي چه معنايي مي‎داشت؟! خودسازي وقتي معني پيدا مي‎کند که امکان تغيير اخلاق وجود داشته باشد. در اين مقاله آية الله مکارم شيرازي در مورد چگونگي و امکان تغيير اخلاق سخن مي‎گويد. سرنوشت علم اخلاق و تمام بحث‎هاى اخلاقى و تربيتى به اين مساله بستگى دارد، زيرا اگر اخلاق قابل تغيير نباشد نه تنها علم اخلاق بيهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه‏هاى تربيتى انبيا و کتاب‎هاى آسمانى لغو خواهد شد؛ تعزيرات و تمام مجازات‎هاى بازدارنده نيز بى‏معنى خواهد بود. بنابراين، وجود آن همه برنامه‏هاى اخلاقى و تربيتى در تعاليم انبياء و کتب آسمانى و نيز وجود برنامه‏هاى تربيتى در تمام جهان بشريت، و همچنين مجازات‎هاى بازدارنده در همه مکاتب جزائى، بهترين دليل بر اين است که قابليت تغيير اخلاق، و روش‎هاى اخلاقى، نه تنها از سوى تمام پيامبران که از سوى همه عقلاى جهان پذيرفته شده است. اما با اين همه، عجيب است که فلاسفه و علماى اخلاق بحث‎هاى فراوانى درباره اين که «آيا اخلاق قابل تغيير است‏ يا نه؟» مطرح کرده‏اند! بعضى مى‏گويند: اخلاق قابل تغيير نيست! و آنها که بدگوهرند و طينتى ناپاک دارند عوض نمى‏شوند، و به فرض که تغيير يابند، سطحى و ناپايدار است و به زودى به حال اول باز مى‏گردند! آنها براى خود دلائلى دارند از جمله اين که ساختمان جسم و جان رابطه نزديکى با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگى آفرينش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمى عوض نمى‏شود، اخلاق او نيز قابل تغيير نيست. اگر اخلاق قابل تغيير نباشد نه تنها علم اخلاق بيهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه‏هاى تربيتى انبيا و کتاب‎هاى آسمانى لغو خواهد شد؛ تعزيرات و تمام مجازات‎هاى بازدارنده نيز بى‏معنى خواهد بود. جمعى از شعرا که پيرو اين طرز تفکر بوده‏اند نيز در اشعار خود به طور گسترده به اين مطلب اشاره کرده‏اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعى مبالغه در اين امر حمل کرد). نمونه‏اى از اشعار شعراى معروف را در اين زمينه در ذيل مى‏خوانيد: پرتو نيکان نگيرد هر که بنيادش بد است تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است شمشير نيک ز آهن بد چون کند کسى؟ ناکس به تربيت نشود اى حکيم کس! باران که در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ، لاله رويد و در شوره‏زار خس! بر سيه دل چه سود خواندن وعظ نرود ميخ آهنين در سنگ آهنى دليل ديگرى که براى اين امر ذکر کرده‏اند اين است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجى، از قبيل تاديب و نصيحت و اندرز است، و هنگامى که اين عوامل زايل گردد، انسان به اخلاق اصلى خود باز خواهد گشت، درست مانند سردى آب که به وسيله عوامل حرارت‏زا از بين مى‏رود و هنگامى که آن عوامل از بين برود، حرارت را پس داده، به حال اول باز مى‏گردد! اين طرز فکر و اينگونه استدلالات همه مايه تاسف و سبب انحطاط جوامع بشرى است! طرفداران «قابليت تغيير» در امور اخلاقى، از دو دليل فوق چنين پاسخ مى‏گويند: 1- ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نيست، ولى اين ارتباط به اصطلاح در حد «مقتضى» است نه «علت تامه»، يعنى مى‏تواند زمينه‏ساز باشد نه اين که الزاما و اجبارا تاثير قطعى بگذارد، همان‏گونه که بسيارى از افرادى که از پدران و مادران مبتلا به پاره‏اى از بيماري‎ها متولد مى‏شوند زمينه آلودگى به آن بيماري‎ها را دارند، ولى با اين حال مى‏توان با پيشگيري‎هاى مخصوص جلو تاثير عامل وراثت را گرفت. افراد ضعيف‎البنيه از نظر جسمانى با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نيرومندى مى‏شوند و به عکس، افراد قوى البنيه بر اثر ترک اين دو، ضعيف و ناتوان خواهند شد. افزون ‏بر اين، روح و جسم انسان نيز قابل‏ تغيير است تا چه رسد به ‏اخلاق زاييده ‏از آن! مى‏دانيم تمام «حيوانات اهلى امروز» يک روز در زمره حيوانات وحشى بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حيوانات اهلى در آورد؛ بسيارى از گياهان و درختان ميوه نيز چنين بوده‏اند. جايى که با تربيت ‏بتوان خلق و خوى يک حيوان و ويژگي‎هاى يک گياه يا درخت را تغيير داد چگونه نمى‏توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتى باشد تغيير داد؟ هم اکنون نيز بسيارى از حيوانات را براى کارهايى که بر خلاف طبيعت آنها است تربيت مى‏کنند و آنها اين کارها را به خوبى انجام مى‏دهند. 2- از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال ديگر آنان نيز روشن مى‏شود زيرا گاه عوامل بيرونى آنقدر تاثير قوى دارد که ويژگي‎هاى ذاتى را به کلى دگرگون مى‏سازد، و حتى ويژگي‎هاى جديد به وراثت ‏به نسل‎هاى آينده نيز مى‏رسد همان‏گونه که در حيوانات اهلى مثال زده شد. مى‏دانيم تمام «حيوانات اهلى امروز» يک روز در زمره حيوانات وحشى بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حيوانات اهلى در آورد؛ بسيارى از گياهان و درختان ميوه نيز چنين بوده‏اند. جايى که با تربيت ‏بتوان خلق و خوى يک حيوان و ويژگي‎هاى يک گياه يا درخت را تغيير داد چگونه نمى‏توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتى باشد تغيير داد؟ تاريخ، انسان‎هاى بسيارى را نشان مى‏دهد که بر اثر تربيت ‏به کلى خلق و خوى خود را تغيير دادند، و به اصطلاح يکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادى که يک روز مثلا در صف دزدان قهار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدل گشتند. توجه به طرز به وجود آمدن يک ملکه اخلاقى به ما اين قدرت را مى‏دهد که راه از ميان بردن آن را نيز پيدا کنيم؛ مساله چنين است که هر عمل خوب يا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقى مى‏گذارد، و روح را تدريجا به سوى خود جلب مى‏کند، تکرار اين عمل آن اثر را بيشتر و قوي‎تر مى‏سازد، و کم کم کيفيتى به نام «عادت» حاصل مى‏شود، و هر گاه عادت استمرار يابد به صورت «ملکه» در مى‏آيد. بنابراين، همان‏گونه که عادات و ملکات اخلاقى زشت در سايه تکرار عمل تشکيل مى‏گردد، از همين طريق قابل زوال است؛ البته، اثر تلقين، تفکر، تعليمات صحيح و محيط سالم در فراهم کردن زمينه‏هاى روحى براى پذيرش و تشکيل ملکات خوب را نمى‏توان ناديده گرفت. 3- در اينجا قول سومى نيز وجود دارد و آن اين ‏که بعضى از صفات اخلاقى قابل تغيير است، و بعضى غير قابل تغيير، آن صفاتى که طبيعى و فطرى است، قابل تغيير نمى‏باشد، ولى آن صفاتى که عوامل خارجى دارد قابل تغيير است.(2) اين قول نيز فاقد هرگونه دليل است، زيرا اين تفصيل و تفاوت گذارى، بين صفات فرع، بر قبول اخلاق طبيعى و فطرى است، در حالى که چنين چيزى ثابت نيست؛ و به فرض که چنين باشد چه کسى مى‏تواند ادعا کند که صفات فطرى قابل تغيير نيست؟ مگر حيوانات وحشى را نمى‏توان اهلى کرد؟ مگر تعليم و تربيت نمى‏تواند آنقدر ريشه‏دار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟ آيات و روايات دليل بر قابليت تغيير اخلاق است. آنچه را در بالا گفتيم از نظر دلائل عقلى و تاريخى بود، هنگامى که به دلائل نقلى يعنى آنچه از مبدا وحى و سخنان معصومين(عليهم‎السلام) به دست آمده مراجعه کنيم مساله از اين هم روشن‎تر است؛ زيرا: 1- نفس مساله بعثت انبيا و ارسال رسل و انزال کتب آسمانى و بطور کلى ماموريتى که آنها براى هدايت و تربيت همه انسان‎ها داشتند، محکم‎ترين دليل بر امکان تربيت و پرورش فضائل اخلاقى در تمام افراد بشر است. تاريخ، انسان‎هاى بسيارى را نشان مى‏دهد که بر اثر تربيت ‏به کلى خلق و خوى خود را تغيير دادند، و به اصطلاح يکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادى که يک روز مثلا در صف دزدان قهار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدل گشتند. آياتى مانند: هو الذى بعث فى‏الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبين (سوره جمعه، آيه‏2)(3) و آيات مشابه آن به خوبى نشان مى‏دهد که هدف از ماموريت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) هدايت و تربيت و تعليم و تزکيه همه کسانى بود که در «ضلال مبين» و گمراهى آشکار بودند. 2- تمام آياتى که خطاب به همه انسان‎ها به عنوان «يا بنى‏آدم» و «يا ايها الناس» و «يا ايها الانسان»، و «يا عبادى» مى‏باشد و مشتمل بر اوامر و نواهى و مسائل مربوط به تهذيب نفوس و کسب فضائل اخلاقى است، بهترين دليل بر امکان تغيير «اخلاق رذيله» و اصلاح صفات ناپسند است، در غير اين صورت، عموميت اين خطاب‎ها لغو و بيهوده خواهد بود. ممکن است گفته شود: اين آيات غالبا مشتمل بر احکام است، و احکام مربوط به جنبه‏هاى عملى است، در حالى که اخلاق ناظر به صفات درونى است. ولى نبايد فراموش کرد که «اخلاق» و «عمل» لازم و ملزوم يکديگر و به منزله علت و معلولند، و در يکديگر تاثير متقابل دارند؛ هر اخلاق خوبى سرچشمه اعمال خوب است، همان‏گونه که اخلاق رذيله، اعمال زشت را به دنبال دارد؛ و در مقابل، اعمال نيک و بد نيز اگر تکرار شود تدريجا تبديل به خلق و خوى خوب و بد مى‏شود. 3- اعتقاد به عدم امکان تغيير اخلاق سر از اعتقاد به جبر در مى‏آورد؛ زيرا مفهومش اين است که صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغيير آن نيستند و چون اعمال آنها بازتاب اخلاق آنها است، پس در انجام کار خوب يا بد مجبورند، و در عين حال مکلف به انجام خوبي‎ها و ترک بدي‎ها هستند؛ اين عين جبر است، و تمام مفاسدى را که مذهب جبر دارد بر آن مترتب مى‏شود.(4) 4- آياتى که با صراحت تشويق به تهذيب اخلاق مى‏کند و از رذايل اخلاقى بر حذر مى‏دارد نيز دليل محکمى است‏ بر امکان تغيير صفات اخلاقى، مانند «قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها؛ هر کس نفس خود را تزکيه کند رستگار شده، و آن کس که نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده سازد نوميد و محروم گشته است.» (سوره شمس - آيه 9 و 10). تعبير به «دسيها» از ماده «دس» و «دسيسه» در اصل به معنى آميختن شى‏ء ناپسندى با چيز ديگر است؛ مثل اين که گفته مى‏شود: «دس الحنطة بالتراب؛ گندم را با خاک مخلوط کرده»، اين تعبير نشان مى‏دهد که طبيعت انسان بر پاکى و تقوا است و آلودگي‎ها و رذائل اخلاقى از خارج بر انسان نفوذ مى‏کند و هر دو قابل تغيير و تبديل است. در آيه 34 سوره فصلت مى‏خوانيم: «ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينک و بينه عداوة کانه ولى حميم؛ بدى را با نيکى دفع کن ناگهان (خواهى ديد) همان کسى که ميان تو و او دشمن است گويى دوست گرم و صميمى (و قديمى تو) است!» مساله چنين است که هر عمل خوب يا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقى مى‏گذارد، و روح را تدريجا به سوى خود جلب مى‏کند، تکرار اين عمل آن اثر را بيشتر و قوي‎تر مى‏سازد، و کم کم کيفيتى به نام «عادت» حاصل مى‏شود، و هر گاه عادت استمرار يابد به صورت «ملکه» در مى‏آيد. اين آيه بخوبى نشان مى‏دهد که عداوت و دشمني‎هاى عميق که در خلق و خوى انسان ريشه دوانده باشد، با محبت و رفتار شايسته ممکن است تبديل به دوستي‎هاى داغ و ريشه‏دار شود؛ اگر اخلاق، قابل تغيير نبود، اين امر امکان نداشت. در روايات اسلامى نيز تعبيرات روشنى در اين زمينه ديده مى‏شود مانند احاديث زير: 1- حديث معروف انى بعثت لاتمم مکارم الاخلاق،(5) دليل واضحى بر امکان تغيير صفات اخلاقى است. 2- روايات فراوانى که تشويق به حسن خلق مى‏کند، مانند: حديث نبوى: «لو يعلم العبد ما فى حسن الخلق لعلم انه يحتاج ان يکون له خلق حسن؛ اگر بندگان مى‏دانستند که حسن خلق چه منافعى دارد، يقين پيدا مى‏کردند که محتاج به اخلاق نيکند!»،(6) نشانه ديگر است. 3- در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «الخلق الحسن نصف الدين؛ اخلاق خوب، نيمى از دين است.»(7) 4- و در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه‎السلام) مى‏خوانيم: «الخلق المحمود من ثمار العقل، الخلق المذموم من ثمار الجهل؛ اخلاق خوب از ميوه‏هاى عقل و آگاهى است و اخلاق بد از ثمرات جهل و نادانى است.»(8) و از آنجا که «علم» و «جهل» قابل تغيير است، اخلاق هم به تبع آن قابل تغيير مى‏باشد. 5- در حديث ديگرى از پيامبراکرم(صلى الله عليه و آله) آمده است: «ان العبد ليبلغ بحسن خلقه عظيم درجات الاخرة و شرف المنازل و انه لضعيف العبادة؛ بنده خدا به وسيله حسن اخلاق به درجات عالى آخرت و بهترين مقامات مى‏رسد، در حالى که ممکن است از نظر عبادت ضعيف باشد!»(9) در اين حديث. اولا: مقايسه حسن اخلاق به عبادت، ثانيا: ذکر درجات بالاى اخروى که حتما مربوط به اعمال اختيارى است، ثالثا: تشويق به تحصيل حسن خلق، همگى نشان مى‏دهد که اخلاق يک امر اکتسابى است، نه اجبارى و الزامى و خارج از اختيار! تمام آياتى که خطاب به همه انسان‎ها به عنوان «يا بنى‏آدم» و «يا ايها الناس» و «يا ايها الانسان»، و «يا عبادى» مى‏باشد و مشتمل بر اوامر و نواهى و مسائل مربوط به تهذيب نفوس و کسب فضائل اخلاقى است، بهترين دليل بر امکان تغيير «اخلاق رذيله» و اصلاح صفات ناپسند است، در غير اين صورت، عموميت اين خطاب‎ها لغو و بيهوده خواهد بود. اين گونه روايات و تعبيرات گويا و پرمعنى در کلمات معصومين(عليهم‎السلام) زياد ديده مى‏شود(10) و همه آنها نشان مى‏دهد که صفات اخلاقى قابل تغيير است، وگرنه اين تعبيرات و تشويق‎ها لغو و بيهوده بود. 6- در حديث ديگرى از رسول ‏خدا(صلى الله عليه و آله) مى‏خوانيم که به يکى از يارانش به نام «جرير بن عبدالله» فرمود: «انک امرء قد احسن الله خلقک فاحسن خلقک؛ خداوند به تو چهره زيبا داده، اخلاق خود را نيز زيبا کن!»(11) کوتاه سخن اين که: کتب روايى ما پس از رواياتى است که همگى دلالت‏ بر امکان تغيير اخلاق آدمى دارد. [12] اين بحث را با حديثى از امير مؤمنان على(عليه‎السلام) که تشويق به فضائل اخلاقى مى‏کند پايان مى‏دهيم، فرمود: «الکرم حسن السجية و اجتناب الدنية؛ ارزش و کيفيت انسان به اخلاق پسنديده و اجتناب و دورى از اخلاق پست است!»(13) دلائل طرفداران عدم تغيير اخلاق در برابر دلائل بالا بعضى به رواياتى تمسک جسته‏اند که در نظر آنها چنين بر مى‏آيد که اخلاق قابل تغيير نيست، از جمله: 1- در حديث معروفى از پيامبر(صلى الله عليه و آله) آمده است که فرمود: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، خيارهم فى الجاهلية خيارهم في الاسلام؛ مردم همچون معدن‎هاى طلا و نقره‏اند، بهترين آنها در زمان جاهليت‏ بهترين آنها در اسلامند.» 2- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «اذا سمعتم ان جبلا زال عن مکانه فصد قوه، و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلا تصد قوه! فانه سيعود الى ما جبل عليه! هر گاه بشنويد کوهى از جايش حرکت کرده، تصديق کنيد، اما اگر بشنويد کسى اخلاقش را رها نموده تصديق نکنيد! چرا که به زودى به همان فطرت خويش باز گردد زيرا اين نکته قابل قبول است که روحيات مردم ذاتا متفاوت است، بعضى همچون معدن طلا هستند و بعضى نقره.(14) اينها دليل بر اين نمى‏شود که اين روحيات قابل تغيير نباشند؛ و به تعبير ديگر، اينگونه صفات روحى در حد مقتضى است نه علت تامه، لذا با تجربه ديده‏ايم که اين افراد بر اثر تعليم و تربيت ‏به کلى عوض مى‏شوند. آياتى که با صراحت تشويق به تهذيب اخلاق مى‏کند و از رذايل اخلاقى بر حذر مى‏دارد نيز دليل محکمى است‏ بر امکان تغيير صفات اخلاقى، مانند «قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها؛ هر کس نفس خود را تزکيه کند رستگار شده، و آن کس که نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده سازد نوميد و محروم گشته است.» اضافه بر اين، اگر ما بخواهيم مطابق اين حديث حکم کنيم بايد بگوييم که همه مردم داراى اخلاق نيکند، بعضى خوبند و بعضى خوب‎تر، (همانند نقره و طلا)، بنابراين، جايى براى اخلاق رذيله طبيعى وجود نخواهد داشت. در مورد حديث دوم نيز مساله جنبه مقتضى دارد نه علت تامه، و يا به تعبير ديگر ناظر به غالب مردم است نه همه مردم؛ وگرنه مضمون حديث، مخالف صريح تواريخى است که در دست است و نشان مى‏دهد افرادى اخلاق خود را تغيير داده‏اند، و تا پايان عمر بر همان روش باقى ماندند. همچنين مخالف تجربيات روزمره ما است که بسيارى از افراد فاسد را مى‏بينيم به وسيله تعليم و تربيت راه زندگى خود را عوض مى‏کنند و تا آخر نيز بر روش جديد مى‏مانند. کوتاه سخن اين که: در عين قبول تفاوت روحيات و سجاياى اخلاقى مردم با يکديگر، هيچ کس مجبور نيست که بر اخلاق بد باقى بماند، يا بر اخلاق خوب؛ صاحبان سجيه نيک ممکن است بر اثر هواپرستى در منجلاب اخلاق سوء سقوط کنند و صاحبان سجاياى زشت، ممکن است زير نظر استاد مربى و در سايه خودسازى به بالاترين مراحل کمال عروج نمايند! اين نکته نيز گفتنى است که بعضى از افراد فاسد و مفسد، براى اين که اعمال خود را توجيه کنند، به اين گونه منطق‎ها روى مى‏آورند که خدا ما را چنين آفريده، اگر مى‏خواست، مى‏توانست ما را با اخلاق ديگرى بيافريند! به هر حال، روى آوردن به مکتب طرفداران عدم قابليت تغيير اخلاق نتيجه‏اى جز سقوط در دامان اعتقاد به جبر، و انکار مکتب انبيا و بيهوده شمردن تلاش علماى اخلاق و روانکاوان و سرانجام فساد جوامع بشرى نخواهد داشت. -------------------------------------------------------------------------------- پي‎نوشت‎ها: 1- اخلاق در قرآن، ج 1، ص 30 . 2- محقق نراقى در جامع السعادات اين نظريه را برگزيده است (جامع السعادات، ج 1، ص 24). 3- آيه 164 آل عمران نيز همين مضمون را در بردارد. 4- به اصول کافى، جلد 1، ص 155 و کشف‏المراد، بحث قضا و قدر درباره مفاسد و مذهب جبر مراجعه شود. 5- سفينة البحار، (ماده خلق). 6- بحارالانوار، ج 10، ص 369. 7- بحارالانوار، ج 71، ص 385. 8- غررالحکم، 1280 - 1281. 9- مهجة البيضاء، ج 5، ص‏93. 10- مرحوم کلينى در ج دوم اصول کافى، در باب حسن الخلق(ص 99) هيجده روايت در اين زمينه نقل ‏کرده است. 11- سفينة البحار، ماده خلق. 12- به جلد دوم اصول کافى و روضه کافى، و جلد سوم ميزان الحکمة و جلد اول سفينة البحار، در ابواب مناسب مراجعه فرماييد. 13- غرر الحکم. 14- جامع السعاده، جلد اول، صفحه 24. آية الله مکارم شيرازي گروه دين و انديشه تبيان




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 483]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن