تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):راست ترين سخن، رساترين پند و زيباترين حكايت، كتاب خدا (قرآن) است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820274452




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فلسفه اخلاق


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : فلسفه اخلاق sara-l24th February 2007, 11:07 PMنظرتون راجع به اين کلمه چيه...؟ به نظرتون چه عملی رو اخلاقی ميدونيم و چه عملی رو غير اخلاقی ؟ اصلا چرا ما بايد خوب باشيم...؟چرا بايد اعمالمون اخلاقی باشه؟ به نظر شما انسانها ذاتا خوبند يا ذاتا پليدند...؟رابطه بين اخلاق و جامعه چيست...؟آيا قانون اخلاقی مثل دزدی نکن و يا قتل مکن به خاطر حفظ جامعه وضع شده يا انسانها ذاتا دزدی و قتل رو بد و نادرست ميدونن...؟ واقعا آيا قواعد اخلاقی مجموعه قوانينی هستن که بشر برای حفظ زندگی اجتماعی خودش وضع ميکنه و يا کششی درونيست که در دين ازش به فطرت تعبير ميشه...؟ آيا قواعد اخلاقی مطلق هستند يا نسبی اند...!؟ آيا كارهاي اخلاقي حد واندازه دارد؟ يعني مثلا" اگر ميگين بخشش خوبه تا چه حدي خوبه؟ شجاعت تا چه حدش خوبه؟ آيا ريسك كردن در زندگي اخلاقيه؟ در جايي خونده بودم كه شروع كننده مباحث اخلاقي سقراط بودش براي شروع تايپيك مي خوام از نظر سقراط شروع كنم و بعد اميدوارم كه همه دوستان در اين تايپيك شركت كنند و هركدوم يكي از اين سوالها رو با دليل جواب بدن از همكاري تون پيشاپيش ممنونم. و حالا نظر سقراط البته من يكميش يادمه :او معتقد بود که اخلاق نوعی کشف درونی ست...معتقد بود که اخلاق آن نوع از شناختی که از طريق ياد گيری حاصل ميشود نيست...معتقد بود که شناخت حقيقی که بر پايه ((رفتار درست)) و يا ((عدالت)) هست شناختی درونيست و همين که ما بدانيم که چه کاری درست است ديگر خطا نخواهيم کرد... و جملات معروفی نظير ((فضيلت معرفت است)) و((هيچکس آگاهانه خطا نميکند)) ناظر به همين مدعای سقراط است... من به شخصه معتقدم اخلاق انساني بهترين سرمايه در زندگي آدمهاست و هر كس كه اين ثروت رو داشته باشه سعادت هر دو دنيا رو خريده _ هر كس كه بتونه خشم خودش رو در زمان عصبانيت فروكش كنه خيلي كار بزرگي كرده... s_mary25th February 2007, 10:14 AMمرسی از مطلب خوبی که گذاشتی . البته ای کاش زودتر تالار فلسفه باز میشد تا این مطلب و ادامه اش رو اونجا قرار میدادید . فلسفه اخلاق یکی از گرایش های مهم فلسفه است که من عاشقشم . حتما راجع بهش مطلب میذارم . sara-l25th February 2007, 05:31 PMنسبيت اخلاق و ملاك فعل اخلاقى از ديدگاه استاد مطهري: از مباحث مطرح در فلسفه اخلاق اين است كه با چه ملاكى مى‏توان يك فعل را اخلاقى‏محسوب كرد. شهيد مطهرى در جاهاى گوناگونى ملاك اخلاق نسبى و مطلق را بيان كرده است،عمده نظريات ايشان در اين‏باره عبارتند از: افرادى چون كانت «وجدان‏» را ملاك فعل اخلاقى دانسته و معتقدند «كار اخلاقى كارى‏است كه از وجدان الهام گر فته _ بر اساس تكليف بوده و مشروط به هيچ شرطى نباشد. بر طبق اين‏نظريه، اخلاق دايمى و ثابت است چرا كه مبتنى بر الهامات وجدانى است و مسلم است كه آن‏الهامات كلى و دائمى است. برخى چون افلاطون معيار فعل اخلاقى را «زيبايى‏» و پايه آن را تناسب و تعادل مى‏دانند،اينان معتقدند: «در جهان، زيبايى منحصر به زيبايى حسى نيست، زيبايى و جمال معنوى هم خودحقيقتى است و همين‏طور كه جمال‏هاى حسى ناشى از تناسب است، يعنى تناسب يك‏عامل اساسى در پيدايش زيبايى حسى است، تناسب در امور معنوى و روحى نيزعامل جمال و زيبايى روحى است و انسان بالفطره عاشق جمال و زيبايى است. كاراخلاقى يعنى كار زيبا و زيبايى عقلى ناشى از تناسب است.» براساس اين ديدگاه هم، اخلاق مطلق است نه نسبى، زيرا اولا: همان‏طور كه صحت و سلامت‏بدن امرى نسبى نيست، بلكه به تعادل تركيبات بدن بر مى‏گردد، صحت وسلامت‏خلق و روح هم‏امرى نسبى نبوده و به توازن عناصر روحى برمى‏گردد ثانيا: اين‏كه انسان به‏گونه‏اى باشد كه تمام قوا و غرايزش در مقابل نيروى عقلش رام باشد،چيزى نيست كه بگوييم در اين زمان با زمان ديگر فرق مى‏كند. رام بودن، رام بودن است. تعادل در اخلاق انساني باعث ميشه كه تو زندگي قبل از هر كاري تمامي جوانب رو بسنجيم واين يعني يه تصميم گيري درست وعاقلانه . وكمتر با شكست مواجه ميشيم . شرط اصلي داشتن يك زندگي سالم رعايت كردن تعادل در همه امور مي باشد كه انسان را به موفقيت مي رساند. با داشتن تعادل اخلاقي است كه يك انسان مي تواند در برابر خواسته هاي نفساني خود بايستد . نظريه ديگرى كه درباره ملاك فعل اخلاقى مطرح شده، نظر افرادى چون ارسطو و بيكن‏است كه معتقدند هركارى كه هدف در آن «خود» نباشد اخلاقى است‏يعنى «غير دوستى‏» و محبت‏و ايثار را ملاك فعل اخلاقى دانسته‏اند . در اين نظريه ارسطو اگر اخلاق را غير از مسئله دوستي بدانيم و آن را بخواهم يك خصلت انساني مطرح كنم امر ي ثابت و مطلق مي باشد دوستداشتن انسانها و علاقه منديها همه يك امري مطلق است و براي اكثريت افراد صادق است. اخلاق مربوط به خود انسان يعنى مربوط است‏به اينكه انسان به غرايزخودش يعنى به طبيعت‏خودش چه نظامى بدهد، خودش را چگونه بسازد. نظام‏دادن به غرايز را اخلاق مى‏گويند اين مطلبى است كه با تغيير زمان‏ها و افراد تغيير نمى‏كند. زيرا وضعيت غرايز انسان‏ها در همه‏زمان‏ها و مكان‏ها به يك صورت است، لكن: آداب مربوط به اين است كه انسان غير از مساله اخلاق به يك اموراكتسابى كه بايد اسم آن‏ها را فنون گذاشت نيز احتياج دارد، مثلا خياطى جزءآداب است، اسب سوارى جزء فنون است، شناگرى جزء فنون است، اين آداب‏در زمان‏ها فرق مى‏كند. انسان نبايد بچه‏اش را هميشه به آدابى كه خود داردمؤدب كند . چند نكته جالبي كه در سخنان استاد مطهري در رابطه با اخلاق مي باشد :نيازهاى اخلاقى، ثابت ولى ابزار رسيدن به آن‏ها متغير است; شهيد مطهرى معتقد است مادر زمينه نيازهاى بشر با دو گروه «جامدها» و «جاهل‏ها» مواجهيم كه گروه اول همه احتياجات بشررا در همه زمان‏ها ثابت مى‏دانند و گروه دوم كه همه چيز را تغييرپذير مى‏دانند. اين گروه، دوفرضيه را مطرح مى‏كنند: نسبيت اخلاق و نسبيت عدالت. سپس استاد در بحث از مقتضيات زمان،چندين تفسير براى «مقتضيات‏» ارايه مى‏كند از جمله اين‏كه بشر داراى نيازهاى ثابت و متغيراست، و داشتن نظام اخلاقى از جمله نيازهاى دايمى انسان است كه در همه زمان‏ها به يك‏صورت است. لكن براى رسيدن به اين نيازها وسايل و ابزارى لازم است كه تامين آن در قلمروعقل است، از اين رو ممكن است در هر زمانى سبت‏به زمان ديگر تغيير كند. همچنين در جاى ديگرى نيازهاى بشر را دو نوع اوليه و ثانويه مى‏داند، گروه اول آن‏هايى است‏كه «از عمق ساختمان جسمى و روحى بشر و از طبيعت زندگى اجتماعى سرچشمه مى‏گيرد و تاانسان انسان است اين نيازمندى‏ها باقى است و محرك بشر به سوى توسعه و كمال در زندگى‏است، اما نيازمندى‏هاى ثانوى آن‏هايى است كه از نيازمندى‏هاى اولى سرچشمه مى‏گيرد و ناشى‏از توسعه و كمال زندگى است و در عين حال محرك به سوى توسعه بيشتر و كمال بالاتر است. آنچه تغيير مى‏كند و كهنه و نو مى‏شود نيازهاى ثانوى است، لكن لازمه تغيير نيازمندى‏ها، تغييراصول ثابت و اساسى زندگى نيست، مثلا درست است كه توسعه عوامل تمدن نيازمندى‏هاى‏جديدى مثل مقررات راهنمايى را ايجاب مى‏كند ولى اين مستلزم تغيير در قوانين حقوقى و جزايى‏و مدنى مربوط به داد و ستدها و وكالت‏ها و غصب‏ها و غيره - اگر مبتنى بر عدالت و حقوق فطرى‏واقعى باشد - نيست. منبع : برگرفته از كتاب اخلاق فلسفي از ديدگاه استاد مطهري ( البته در بعضي از قسمتها نظر خودم هم به مطالب اضافه كردم.) sara-l25th February 2007, 10:16 PMارسطو در جواب اين سئوال كه : زندگي خوب براي انسان چيست مي گويد آن زندگي سعادتمندانه است . ارسطو سعادت را فعاليت نفس ( انسان ) در انطباق با فضيلت كامل تعريف مي كند . 2: پاسخ ارسطو به اين سئوال كه مردم چگونه بايد رفتار كنند اين است كه آدميان بايستي چنان رفتاركنند كه به سعادت نائل شوند . 3: سعادت مثل خوب غذا خوردن است ( وقتي خوب غذا خورده ايم كه نه افراط كرده باشيم نه تفريط ) . سعادت با روش آزمون و خطا به دست مي آيد به عبارت ديگر ما بايد راههايي را براي عمل انتخاب كنيم تا به راهي كه نه افراط و نه تفزيط باشد برسيم كه راه خوب است . 4: خلاصه ي فلسفه ي اعتدال طلائي در فلسفه ي ارسطو را مي توان به اين شكل بيان كرد : افراد انساني براي اينكه به سعادت برسند بايد معتدلانه عمل كنند ؛ بايد چنان رفتار نمايند كه گوئي براي رسيدن به حد وسط ميان دو طرف افراط و تفريط تلاش و كوشش مي كنند . 5: در فلسفه ي افلاطون همه ي كساني كه به خوبي عمل مي كنند اعمال مشتركي كه ( خوب هستند ) انجام مي دهند ولي در فلسفه ي ارسطو افراد خوب يا سعادتمند كارهاي متفاوتي را انجام مي دهند تفاوت ديگر ارسطو و افلاطون اين است كه ارسطو معرفت را اخلاقي را ( دانستن اينكه خوب چيست را ) مساوي با عمل نمي داند و معتقد است ضمانت اجرايي دانسته هاي اخلاقي ما را تقوا و خويشتن داري فراهم مي كند . انتقادات : 1: در برخي از فضايل ما حد وسطي نداريم : ميان وفاي به عهد و عهد شكني هيچ روش متوسطي وجود ندارد . 2: فلسفه اخلاقي ارسطو نوعي فلسفه ميانه رو است وبراي كسي كه عاطفي است ( رمانتيك است ) نمي تواند مناسب باشد . اسلام نسبی بودن اخلاق را نفی می‏کند در آیات متعددی از قرآن مجید، خوب و بد یا «خبیث و طیب‏» را بطور مطلق مطرح کرده و وضع جوامع بشری را در این امر بی‏اثر می‏شمرد; در آیه‏100 سوره مائده. می‏خوانیم: «قل لایستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث; بگو (هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند هر چند فزونی ناپاکها تو را به شگفتی اندازد!» و در آیه‏157 سوره اعراف در توصیفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می‏خوانیم: «ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث; پیامبر، طیبات را برای آنها حلال و خبائث را حرام می‏کند.» در آیه‏243 سوره بقره می‏فرماید: «ان الله لذو فضل علی الناس ولکن اکثر الناس لایشکرون; خداوند نسبت‏به بندگان خود احسان می‏کند ولی اکثر مردم شکر او را به جا نمی‏آورند!» در آیه‏103 سوره یوسف می‏فرماید: «وما اکثر الناس ولو حرصت‏بمؤمنین; و بیشتر مردم هر چند اصرار داشته باشی ایمان نمی‏آورند!» در این آیات ایمان و پاکیزگی و شکر به عنوان یک ارزش محسوب شده هر چند اکثریت مردم با آن مخالف باشند; و بی‏ایمانی و ناپاکی و کفران، یک ضد ارزش به حساب آمده هر چند از سوی اکثریت پذیرفته شود. امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز کرارا در خطبه‏های «نهج البلاغه‏» بر این معنی تاکید کرده است که پذیرش و عدم پذیرش خو یا عملی از سوی اکثریت هرگز معیار فضیلت و رذیلت و حسن و قبح و ارزش و ضد ارزش نیست. در یک جا می‏فرماید: «ایها الناس لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله فان الناس قد اجتمعوا علی مائدة شبعها قصیر وجوعها طویل; ای مردم! در طریق هدایت از کمی نفرات وحشت نکنید; زیرا مردم گرد سفره‏ای جمع شده‏اند که سیری آن کوتاه و گرسنگی‏اش طولانی است!» نهج البلاغه، خطبه 201. و در جای دیگر می‏فرماید: «حق وباطل، ولکل اهل; فلئن امر الباطل لقدیما فعل، ولئن قل الحق فلربما ولعل; حق و باطلی داریم، و برای هر کدام طرفدارانی است; اگر باطل حکومت کند، جای تعجب نیست، از دیر زمانی چنین بوده; و اگر پیروان حق کم باشند، چه بسا افزوده گردند (و پیروز شوند)!»نهج‏البلاغه خطبه‏16. اینها همه نسبیت در مسائل اخلاقی می‏کند و پذیرش یا عدم پذیرش از سوی اکثریت جامعه را معیار ارزشهای اخلاقی و اعمال نیک نمی‏شمرد. در قرآن و روایات معصومین(ع) شواهد فراوانی بر این مساله است که اگر گردآوری شود، کتاب مستقلی را تشکیل می‏دهد. sara-l26th February 2007, 05:52 PMرابطه اخلاق و عرفان اما در مورد رابطه «اخلاق‏» و «عرفان‏» و اخلاق و «سیر و سلوک الی الله‏» نیز می‏توان گفت: «عرفان‏» بیشتر به معارف الهی می‏نگرد، آن هم نه از طریق علم و استدلال، بلکه از طریق شهود باطنی و درونی، یعنی قلب انسان آنچنان نورانی و صاف گردد و دیده حقیقت‏بین او گشوده شود و حجابها بر طرف گردد که با چشم دل ذات پاک خدا و اسماء و صفات او را ببیند و به او عشق ورزد. بدیهی است علم اخلاق چون می‏تواند به برطرف شدن رذائل اخلاقی که حجابهایی است در برابر چشم دل، کمک کند; یکی از پایه‏های عرفان الهی و مقدمات آن خواهد بود. و اما «سیر و سلوک الی الله‏» که هدف نهایی آن، رسیدن به «معرفة الله‏» و قرب جوار او است، آن هم در حقیقت مجموعه‏ای از «عرفان‏» و «اخلاق‏» است. سیر و سلوک درونی، نوعی عرفان است که انسان را روز به روز به ذات پاک او نزدیکتر می‏کند، حجابها را کنار می‏زند، و راه را برای وصول به حق هموار می‏سازد; و سیر و سلوک برونی همان اخلاق است، منتها اخلاقی که هدفش را تهذیب نفوس تشکیل می‏دهد نه فقط بهتر زیستن از نظر مادی. هنگامی که انسان از خوبی و بدی اعمال و صفات اخلاقی آگاه گردد و آثار و پیامدهای هر یک از صفات «فضیلت‏» و «رذیلت‏» را بداند، بی‏شک در تربیت و پرورش او مؤثر است; بطوری که می‏توان گفت‏بسیاری از زشتیهای عمل و اخلاق، از ناآگاهیها سرچشمه می‏گیرد. به همین دلیل، اگر علم و آگاهی جای جهل و نادانی را بگیرد، و به تعبیر دیگر، سطح فرهنگ بالا برود، بسیاری از زشتیها جای خود را به زیبائیها، و بسیاری از مفاسد اخلاقی جای خود را به محاسن اخلاقی می‏دهد; ولی باید توجه داشت این مساله کلیت ندارد. و متاسفانه گاه در این مساله مبالغه شده، گروهی راه افراط را پیش گرفته، و گروهی راه تفریط را. گروهی به پیروی از گفتار معروف سقراط، فیلسوف یونانی، که معتقد بود علم و کمت‏سرچشمه اخلاق حمیده است، و رذائل اخلاقی معلول جهل و نادانی است، عقیده دارند که تنها راه برای مبارزه با رذائل اخلاق و پیدایش فضائل اخلاقی گسترش علم و دانش و بالا بردن سطح افکار جامعه است، و به این ترتیب «فضیلت‏» مساوی با «معرفت‏» می‏شود. آنها می‏گویند هیچ کس آگاهانه به دنبال بدی و شر نمی‏رود، و اگر خوبی را تشخیص دهد آن را رها نمی‏سازد، پس وظیفه ما آن است که هم برای خود و هم دیگران کسب آگاهی کنیم، و نتایج‏خیر و شر، و بد و نیکو را بدانیم، تا جوانه‏های فضائل اخلاقی بر شاخسار وجود ما ظاهر شود! در مقابل شاید کسانی هستند که مایلند رابطه این دو را بکلی نفی کنند، و بگویند که دانش و هوشیاری در افراد آلوده، سبب می‏شود که جنایات را هوشیارانه‏تر انجام دهند، و طبق مثل معروف: «دزدانی که با چراغ می‏آیند، کالاهای گزیده‏تر می‏برند!» آیا اخلاق قابل تغییر است؟ سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهای اخلاقی و تربیتی به این مساله بستگی دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه‏های تربیتی انبیا و کتابهای آسمانی لغو خواهد شد; تعزیرات و تمام مجازاتهای بازدارنده نیز بی‏معنی خواهد بود. بنابراین، وجود آنهمه برنامه‏های اخلاقی و تربیتی در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی و نیز وجود برنامه‏های تربیتی در تمام جهان بشریت، و همچنین مجازاتهای بازدارنده در همه مکاتب جزائی، بهترین دلیل بر این است که قابلیت تغییر اخلاق، و روشهای اخلاقی، نه تنها از سوی تمام پیامبران که از سوی همه عقلای جهان پذیرفته شده است. اما با این همه، عجیب است که فلاسفه و علمای اخلاق بحثهای فراوانی درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است‏یا نه؟» مطرح کرده‏اند! بعضی می‏گویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتی ناپاک دارند عوض نمی‏شوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحی و ناپایدار است و بزودی به حال اول باز می‏گردند! آنها برای خود دلائلی دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکی با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگی آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمی عوض نمی‏شود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست. جمعی از شعرا که پیرو این طرز تفکر بوده‏اند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کرده‏اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعی مبالغه در این امر حمل کرد). نمونه‏ای از اشعار شعرای معروف را در این زمینه در زير می‏خوانید: پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی؟ ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس! باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس! برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ آهنی را که موریانه بخورد نتوان برد از آن به صیقل زنگ. دلیل دیگری که برای این امر ذکر کرده‏اند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجی، از قبیل تادیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامی که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلی خود باز خواهد گشت، درست مانند سردی آب که به وسیله عوامل حرارت‏زا از بین می‏رود و هنگامی که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اول باز می‏گردد! این طرز فکر و این‏گونه استدلالات همه مایه تاسف و سبب انحطاط جوامع بشری است! مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه‏283. (چاپ قدیم). فلسفه‌ای می‌تواند در دنیای کنونی زنده بماند و حتی قهرمان میدان باشد که ما را در تحلیل اطلاعات و افزایش دانایی یاری کند چرا که عصر کنونی، عصر گذر از اطلاعات به دانایی است. بنابراین فیلسوف باید حرف‌های زمانه را بداند، بشنود و از آن دور شود. نه آنقدر که هیچ نبیند اما آنقدر که سیاهه‌ای از گذشته و آینده هم در تصویر بیاید. از ابزار فلسفی کمک گرفته شود، تصویری نو آفریده شده، سپس نزدیک آمده، تصویر به کلام تبدیل شود و در دست برنامه‌ریزان قرار گیرد تا خیال، حیات‌ شود:) . sara-l27th February 2007, 04:58 PMاخلاق اجتماعي: تواضع: تواضع , دلها را نرم و دورترين اشخاص را به انسان نزديك مى كند. فروتنى رمزايجاد محبت , دوستى و عطوفت و پايه سربلنديهاست . تواضع كشتزارى است كه در آن گلهاى زيبا و عطرآگين برادرى , صفا, مهر و محبت و بزرگوارى مى رويد وارجمندى و منزلت واقعى را به ارمغان مى آورد. فروتنى , ثمره پرارج درخت دانش و آگاهى است . تواضع , پديد آورنده عظمت , قدرت , عزت , شرافت , كرامت و حريت انسانى است . نخل وجودانسان رااز طوفان نفس اماره و تندباد تكبر و غرور و نخوت مصون مى دارد. فروتنى از صفات نيكو و پسنديده اى است كه از كانال آن فيوضات و درهاى رحمت الهى بر روى بندگانش باز مى شود و ضعف و زبونى را به قدرتى آميخته با نرمى بدل مى سازد. تواضع , مقام والا وارجمند پيامبران و ريشه واساس هر سعادت و نيكبختى است . انسان برخوردارازاين صفت , داراى موهبتى است پرارج كه هيچ فردى به آن رشك و حسد نبرد. :) در يك كلام خودم هم بگم:, فروتنى دژى است مستحكم و پرصلابت كه دشمن را ياراى نفوذ در آن نباشد و تاج افتخارى است كه بندگان مخلص خدا بر سر مى نهند. على ( ع ) دراين باره مى فرمايد: واعتمداو وضع التذلل على روسكم والقاءالتعزز تحت اقدامكم , و خلع التكبر من اعناقكم , واتخذواالتواضع مسلحه بينكم و بين عدوكم ابليس و جنوده ... ۱ تاج افتخار فروتنى را بر سرهاى خويش نهيد و گردن كشى را در زير پاهاى خود بيفكنيد و زنجيراسارت تكبر رااز گردنهايتان فرود آريد وافتادگى و تواضع را همچون سنگرى تسخير ناپذير ميان خود و دشمن بشماريد, شيطان و سپاهيان او. نشانه عبوديت انسان بايد در رفتار و برخوردهايش بروز كند.اعمال آدمى , جلوه اى از روحيات و آينه اى ازافكار وانديشه اوست .انسانى مى تواند به پايه اى از حقيقت عبوديت و بندگى دست يازد كه خود را قطره اى دراقيانوس بيكران هستى ببيند و عالم و موجودات آن را جوله و مظهر خداوند بداند. دراين جايگاه است كه به حلاوت و جوهره عبادت خويش خواهد رسيد چرا كه پرستش خداوند, يعنى عالى ترين و برترين اعمال , جز در پرتوافتادگى و خاكسارى در پيشگاه الهى پذيرفته نيست . تواضع كن تا همچون ستاره , در چشم بيننده بر صفحه آب باشى ولى بلند جايگاه . دود مباش كه خود را به بالا مى كشد, ولى پست و پايين است . يكى قطره باران زابرى چكيد خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جايى كه درياست من كيستم گراو هست حقا كه من نيستم چو خود را به چشم حقارت بديد صدف در كنارش به جان پروريد سپهرش به جايى رسانيد كار كه شد نامور لولو شاهوار بلندى ازاو يافت كو پست شد جايگاه تواضع در قرآن واژه[ تواضع] در قرآن مجيد, نيامده است , ولى خداوند, با تعبيرهاى لطيف و جالب ديگرى مردمان را به اين فضيلت فرا خوانده است . خطاب به پيامبراكرم (ص ) مى فرمايد: واخفض جناحك للمومنين . ۹ بال و پر خود را براى مومنان فرود بياور. جناح , به معناى بال و پر و[ خفض] ضد[ رفع] است . پرندگان هنگامى كه مى خواهند فرود آيند, بالهاى خود را جمع مى كنند و پايين مى آورند, آن گاه كه مى خواهنداوج بگيرند, بالهاى خود را باز مى كنند. در مجموع ,[ خفض جناح] , نهايت تواضع و فروتنى را,از سر مهر و محبت , مى رساند. در آيه فوق , خداوند به رسول اكرم (ص ), كه مربى و معلم مومنان است , دستور تواضع و فروتنى مى دهد تا همه كسانى كه در مقام رهبرى و هدايت مردم قرار گرفته اند, خود را بااين خصلت پايسته بيارايند. همچنين خداوند درباره تواضع واحترام نسبت به والدين , با همين واژه (خفض جناح ) خطاب مى فرمايد: واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا . ۱۰ در برابر پدر و مادر,از روى مهربانى و لطف , بالهاى خويش را فرودآور و بگو: پروردگارا همان گونه كه آنان مرا در كوچكى تربيت كردند مشمول رحمتشان قرار بده . ازامام صادق ( ع ) سئوال تواضع چيست ؟ فرمود: به پائين نشستن در مجلس راضى باشى و به هر كه رسيدى سلام كنى واز مجادله بپرهيزى گرچه حق با تو باشد. مومن , خويى آرام دارد, به نرمى راه مى پويد. نفس او سختراز سنگ خاراست . و خود, خوارتراز عبد. قرآن مجيد نيز, براين نكته تاكيد دارد كه همواره مومنان بايد در برابر يكديگر فروتن و مهربان باشند و در مقابل دشمنان و كافران سرسخت و پرقدرت . خوشا به حال كسانى كه فروتنى و تواضع كنند براى خداوند تعالى , بدون � سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 821]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن