واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: فلسفه اخلاق
حكمتو فلسفه- دكتر حسين كاجي:
فلسفه اخلاق از زير شاخههاي فلسفههاي موسوم به مضاف بهشمار ميرود.
گرچه فلسفهورزي در حوزه اخلاق همواره سرلوحه انديشه فيلسوفان نظامساز قرار داشته و به عبارتي هر فيلسوف بزرگي سري به فلسفه اخلاق هم زده است و يا برخي از آنها اختصاصاً بهعنوان فيلسوف اخلاق شناخته شدهاند؛ اما با اينحال، بحثهايي كه امروز تحتعنوان فلسفه اخلاق در حوزه فلسفه تحليلي رواج دارد، خارج از بحثهاي كلان فيلسوفان گذشته درباره اخلاق، به توجيه گزارهها و ارزشهاي اخلاقي و ملاك صدق و كذب و مصداق آنها ميپردازد.
از آنجا كه فلسفههاي مضاف، مورد توجه انديشمندان و فيلسوفان روز دنياست، صفحه انديشه همشهري ميكوشد تا به مهمترين جريانات رايج در اين زمينه بپردازد. اين بود كه پيش تر مطالبي با عنوانهاي مشابه در همين صفحه بهچاپ رسيده بود و اينك مقالهاي درباره فلسفه اخلاق از نظر خوانندگان گرامي ميگذرد.
اخلاق در زبان پارسي در مقابل دو اصطلاح Ethics وMorality به كار ميرود.به همين جهت اين مفهوم هم به معناي هنجارها و ارزش هاي اخلاقي است، هم به معناي علمي كه در مورد اين هنجارها سخن ميگويد و هم به معناي فلسفهاي كه علم اخلاق را موضوع پژوهش خود قرار ميدهد. اين در حالي است كه در زبان انگليسي Ethics بيشتر بهعنوان معرفت اخلاقي ( يعني علم اخلاق و فلسفه علم اخلاق) به كار ميرود و Morality بيشتر بهعنوان هنجارها و ارزش هاي اخلاقي.
بنابراين در هنگام هرگونه نسبت سنجي ميان اخلاق با حوزههاي ديگر و از جمله حوزه تكنولوژي بايد به اين معاني مختلف اخلاق عطف توجه نشان داد؛ يعني اولاً در نظر داشته باشيم كه منظورمان از اخلاق، هنجارهاي اخلاقي است و يا معارفي كه در مورد اين هنجارها سخن ميگويند.
هنگامي كه به معارف اخلاقي عطف توجه نشان ميدهيم، بايد مدنظر داشته باشيم كه اين معرفت علم اخلاق است يعني علمي كه از عمل درست و نادرست و خوب و بد پرسش ميكند يا فلسفهاي مدنظرما است كه در مورد علم اخلاق و فراز و فرودهاي آن سخن ميگويد. جدا كردن اين سه سطح تحليل كار ما را براي بررسي نسبت آن با تكنولوژي راحتتر خواهد كرد.
شاخههاي فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق يا اخلاق شناسي فلسفي معمولاً به سه حوزه و شاخه تقسيم ميشود. فرا اخلاق، اخلاق هنجاري و اخلاق توصيفي. گاهي هم اخلاق كاربردي را بهعنوان شق چهارم اين تقسيم وارد ميكنند.
در فرا اخلاق ما با تحليل مفهومي اصطلاحات و مفاهيم اخلاقي سروكار داريم. همچنين در فرااخلاق ما در پي آنيم كه ببينيم گزارههاي اخلاقي چگونه موجه و توجيه ميشوند. اينكه ميگوييم فلان كار خوب است چگونه قابل توجيه است. آيا خوبي در جهان وجود دارد و يا خوبي مفهومي عيني است يا ذهني؟ اينها پارهاي از پرسش هايي هستند كه در فرااخلاق به بحث گذاشته ميشوند. در اخلاق هنجاري اما ما تعيين مصداق ميكنيم و ميخواهيم بدانيم چه كاري خوب يا درست و چه كاري بد يا نادرست است. در اينجا است كه
مكتب هاي مختلف اخلاقي كه ما ميشناسيم چون: فايده گرايي، تكليف گرايي و خودگرايي سر بر ميآورند. در اخلاق توصيفي ما ميخواهيم بدانيم كه انسانها علي الاصول در زندگي خود چگونه با اخلاق كنار ميآيند.
سرشت اخلاقي انسان در مجموع چه سرشتي است. خوب است يا بد؟ و... در اخلاق كاربردي هم با كاربرد اخلاق و تأملات اخلاقي در عرصههاي مختلف از سياست و حرفههاي مختلف گرفته تا حقوق و پزشكي سروكار داريم.
مضامين فلسفه اخلاق
گفتيم فلسفههاي مرتبه دوم نگاهي فراتر به علوم و معارف ديگر دارند؛ يعني سعي ميكنند معارف و دانش هاي ديگر بشري را بازسنجي و بازكاوي كنند.
در اين ميان فلسفه اخلاق هم خواهان بررسي و جستار در علم اخلاق است. ميدانيم كه ما علمي داريم به نام علم اخلاق كه قصد دارد مشخص كند سعادت چيست؟ خوشبختي انسان به چه طريقي حاصل ميشود؟ عدالت چگونه در جهان انساني گسترده ميشود؟ نيكي چيست و راه بسط و ترويج آن چگونه است؟ پاسخ به اين سؤالات علم اخلاق را بهوجود ميآورد. اما فلسفه اخلاق بهعنوان يك معرفت مرتبه دوم ميخواهد مشخص كند كه درجه اعتبار اين علم از چه قرار است؟ في المثل اگر در علم اخلاق سخن از خوشبختي ميرود چه ديدگاههايي در اين زمينه وجود دارند.
فرق ميان فيلسوف اخلاق و معلم اخلاق از همين جا روشن ميشود. معلم اخلاق به مردم ميگويد چه بكنند و چه انجام ندهند اما فيلسوف اخلاق خواهان كمك به رفع بلاتكليفيهاي اخلاقي است؛ فلسفه اخلاق ميخواهد بداند كداميك از مفاهيم اخلاقي سودمندترند؟ به همين جهت است كه بر مفاهيم گوناگوني دست ميگذارد. گاهي از تكليف بهعنوان مهمترين مفهوم اخلاقي ياد ميكند و گاهي مهرباني و عدالت را مبنا فرض ميگيرد، اما به هر حال فلسفه اخلاق سعي دارد به پريشانگوييها و ابهامهايي كه در علم اخلاق وجود دارند، پاسخهايي در خور و مناسب عطا كند.
مشخص است كه هر ديدگاهي در فلسفه اخلاق محتاج مبنايي منطقي و معرفتي است. بسياري از مناقشاتي كه در علم اخلاق وجود دارند، ناشي از آن است كه در سطوح گوناگون معرفتي مورد بررسي قرار ميگيرند و برداشتهاي مكاتب گوناگون از مفهوم استدلال و منطق و معرفت متفاوت هستند. به همين خاطر فيلسوف اخلاق بيش از پيش به استدلال اهميت ميدهد و ميخواهد بداند كدام استدلال خوب است و كدام بد. درواقع فهم
هر مفهوم مساوي است با فهم خاصيتهاي منطقي آن و اينكه تحليل مفاهيم و تحليل منطقي استدلالهاي اخلاقي چه كمكي ميتواند به حل مشكلات عملي بكند.
جواب اين سؤال برميگردد به اين نكته كه بدانيم استدلالهاي خوب و بد كدام است و تا نفهميم كه پرسش هايي كه مطرح ميشوند، چه معنايي دربردارند، نميتوانيم استدلالهاي خوب و بد را تمييز بدهيم، اما ابزارهاي حرفه فيلسوف اخلاق عبارتند از تحليل مفاهيم اخلاقي و تحليل منطقي.
جديداً علاوه بر مفاهيم كلاسيك علم اخلاق مانند نيكي، خوبي، خوشبختي، عدالت و آزادي موضوعات جديدي نيز به كاوشهاي فيلسوف اخلاق اضافه شدهاند مباحثي مثل محيط زيست، اقتصاد و سياست هاي مربوط به جمعيت. مباحث سياسي نيز مورد توجه
فلسفه اخلاق قرار گرفتهاند. بسياري از موضوعاتي كه در سياست مطرح اند، مباحثي هستند كه ريشه و صبغه اخلاقي دارند و فيلسوف اخلاق هم به آنها ميپردازد.
تمايز و نسبت ميان هست و بايد هم از جمله دغدغههاي فيلسوف اخلاق است. ميدانيم كه هيوم بر اين نكته دست ميگذاشت كه از هيچ هست منطقي نميتوان بايدي را نتيجه گرفت؛ بهطور مثال اگر فرض كنيم كه در جهان فقر وجود دارد بهعنوان يك هست، نميتوان نتيجه گرفت كه بايد به فقر دامن زد.
امروز از مهمترين موضوعات مورد توجه فيلسوفان اخلاق اين نكته است و در باب نظر هيوم، نظرات موافق و مخالف فراواني وجود دارد. جداي از نظرات موافق كه كم نيستند، در موضع مخالف ميتوان به ديدگاه جان سرل اشاره كرد كه در مقاله معروفي به ديدگاه هيوم و اخلاف او تاخته است.
همچنين السدير مك اينتاير اين شكاف را تاريخي ميبيند و محصول دنياي جديد ارزيابي ميكند. بهنظر وي چنين گسستي في المثل در دنياي يونان باستان وجود نداشت.
تاريخ درج: 7 خرداد 1387 ساعت 09:12 تاريخ تاييد: 7 خرداد 1387 ساعت 12:58 تاريخ به روز رساني: 7 خرداد 1387 ساعت 12:58
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]