واضح آرشیو وب فارسی:فارس: انديشه - جايگاه فرا اخلاق در فلسفه اخلاق
انديشه - جايگاه فرا اخلاق در فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق حوزهاي از فلسفه است كه با مطالعه اخلاق در معاني ديگرش ارتباط برقرار ميكند. مهم است بهياد داشته باشيم كه اخلاقشناسي فلسفي مستقل از ديگر حوزههاي فلسفي نيست. پاسخ دادن به بسياري از مسائل اخلاقي به پاسخ در مابعدالطبيعه و ديگر حوزههاي معرفت بشري متكي است. علاوه بر اين فيلسوفان به بسط پيوندهايي ميان گستره اخلاقي زندگي و ديگر حوزهها انديشيدهاند. پارهاي از فيلسوفان به دلايل فلسفي در باب اينكه آيا فلسفه بهترين رويكرد را براي مواجهه با اخلاق فراهم ميكند يا نه، ايرادها و شكهايي روا داشتهاند (بهطور مثال ويتگنشتاين). حتي كساني كه باور دارند فلسفه مشاركتي جدي در اين زمينه دارد ممكن است اذعان كنند كه توجيه اخلاقي بايد در خارج از فلسفه به باورهاي عقل مشترك يا مثالهاي زندگي واقعي اشاره كند. به گزارش مهر، وظيفه محوري اخلاقشناسي فلسفي اما تدوين چيزهايي است كه اخلاق يا اخلاقيات را ميسازند. اين طرح فرااخلاق ناميده ميشود. آن چيست كه ديدگاهي اخلاقي را در تقابل با ديدگاههاي ديگر بهوجود ميآورد؟ پارهاي افراد از اين نكته بحث كردهاند، آنچه اخلاق تجويز ميكند همان است كه عقل تجويز ميكند در حاليكه ديگران تاكيد ميكنند كه اخلاقيات صرفا مبنايي براي دلايل به حساب ميآيند. با اين همه افرادي هم هستند كه ميگويند همه دلايل براي علايق شخصياند و توجه به ديگر افراد غيرمعقول است. هرچند كه اين افراد تاكيد ميورزند اين خوددوستي دشمن مفهوم اخلاق به حساب نميآيد چراكه يك نظام اخلاقي ميتواند به عنوان سود مشاركت با ديگر افراد قلمداد شود. خود اين ديدگاه اخلاقي اغلب به عنوان تصوري از احترام متقابل و برابر بسط مييابد. اما بحثي در باب اينكه اخلاقيات بيطرفانه ما را ملزم به چگونه بودني ميكند وجود دارد. مجموعهاي ديگر از مضامين هم در اين باب كه موقعيت اخلاقي انسان چيست وجود دارد، خواه اين موقعيت دغدغه اخلاقي يا شيء يا عامل اخلاقي واقعي باشد. همچنين در اين باب كه چگونه فهم ما از سرشت انساني بر تصور ما از اخلاق و عامل اخلاقي تاثير ميگذارد مباحثي جدي مطرح هستند. هنگامي كه فهمي از چيستي فلسفه اخلاق داشته باشيم ميتوانيم پرسشهايي در باب خود اصول اخلاقي مطرح كنيم. اصول اخلاقي اغلب بر حسب آنچه وظيفه حكم ميكند تعريف ميشوند اما عكسالعملي هم نسبت به اين موضع وجود دارد. پارهاي از افراد اين اصول را از مدافتاده ميدانند و قوانيني قلمداد ميكنند كه مناسب جهان مدرن نيست. اين در حالي است كه پارهاي ديگر از افراد اين تاويل را بر نميتابند و آن را نتيجه تاكيد زياد بر قواعد در مقابل همدلي و مراقبت قلمداد ميكنند.
اين شكها با تصورات كلي در باب نقشي كه اصول بايد در تفكر اخلاقي ايفا كنند ارتباط برقرار ميكند. اخلاقگرايان قائل به موقعيت اذعان ميكنند كه شرايط ميتوانند لغو هر اصلي اخلاقي را اثبات كنند. جزءگرايان هم پيشنهاد ميكنند اين امر بدان جهت است كه نميتوان اينگونه پنداشت كه عقلي كه در يك موقعيت به كار ميرود در موقعيتهاي ديگر هم به كار رود. اين سنت، معيارگرايي اصول اخلاقي را به كار برده است اما با تكيه بر اين فهم كه هيچ اصل برتري كه در هنگام تعارض اصول تصميم بگيرد وجود ندارد. در انتهاي ديگر اين طيف پارهاي از فيلسوفان در جستوجوي فهم اخلاقيات كه با اصلي واحد ساخته ميشوند هستند. نظير اين اصل كه دروغ نگوييد. وظايف همچنين به عنوان سازنده فقط بخشي از اخلاقيات به حساب آمدهاند. اين وظايف فرمان فراتر رفتن از وظايف را هم صادر ميكنند. اين امر مستلزم گسترهاي از تصور وظيفه در دل اخلاقيات است. همچنين مضاميني در ارتباط با حوزهاي از اصول اخلاقي كه كليتر هستند وجود دارند. آيا يك اصل اخلاقي مفروض در هر جا و در همه زمانها به كار ميرود؟ يا آيا اخلاقيات تا حدي با زمان و مكان محدود ميشوند؟ اين پرسش با اين سوال كه هنگامي كه فردي اجازه ميدهد اخلاقيات او را هدايت كنند چه رخ ميدهد در ارتباط است؟ همچنين با اين پرسش كه چگونه قابليت حكم اخلاقي به دست ميآيد؟ مربوط است. اين ديدگاه كه انسانها حس اخلاقي ويژهاي را در اختيار دارند يا قابليتي براي شهود در اختيار دارند اغلب با خودآگاهي معادل گرفته ميشود. اين رويكرد در ميان شهودگرايان معاصر بهوفور و بهوضوح موجود است. شكگرايان در باب مدعيات اخلاقيات اما پيرو رويكردي هستند كه هنوز در بين عده زيادي طرفدار دارد. در قرون اخير دوگانگي و شكافي ميان آنها كه باور دارند اخلاقيات صرفا بر عقل متكي هستند و آنها كه اجزايي غيرعقلاني چون خواست يا احساس را در امر اخلاقيات اثرگذار ميدانند بهوجود آمده است.
چهارشنبه 30 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]