تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، كليد وضو و كليد هر چيزى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815611497




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گونه‌شناسی استدلال شیعه به احادیث مهدوی - بخش سوم و پایانی شبهه مقدّم بودن بحث از وجود و امامت امام دوازدهم (عج) بر بحث از غیبت ایشان


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گونه‌شناسی استدلال شیعه به احادیث مهدوی - بخش سوم و پایانیشبهه مقدّم بودن بحث از وجود و امامت امام دوازدهم (عج) بر بحث از غیبت ایشان
خبرگزاری فارس: شبهه مقدّم بودن بحث از وجود و امامت امام دوازدهم (عج) بر بحث از غیبت ایشان
احمد الکاتب، نویسنده کتاب الإمام المهدی حقیقه تاریخیه أم فرضیه فلسفیه (2007 میلادی) برای انکار وجود امام دوازدهم (عج) درصدد نقد دلایل نقلی برآمده است.

بخش سوم و پایانی شبهه پنجم: صحیح نبودن استدلال به دو غیبت برای اثبات وجود امام دوازدهم (عج)
متن کتاب
و قد حاول بعض المنظّرین لموضوع الغیبه أن یستشهدوا بحدیث الغیبتین الصغرى و الکبرى لیثبتوا صحّه نظریه وجود ابن الحسن و لکنّ حکایه الغیبتین نفسها لم تثبت فی التاریخ و لا یوجد علیها دلیل سوى موضوع النیابه الخاصه التی ادعاها بعضُ الأشخاص و هی لم تثبت لهم فی ذلک الزمان و کان الشیعه القائلون بوجود ابن الحسن یختلفون فیما بینهم حول صحه ادعاء هذا الشخص او ذاک بالنیابه الخاصه الّتی کان قد ادّعاها حوالی عشرین شخصاً أکثرهم من الغلاه؛ و من هنا فإنّ الحدّ الفاصل بین الغیبتین، الصغرى والکبرى، کان حدّاً وهمیاً لم یثبت فی التاریخ؛ و یلاحظ ان الاستشهاد بالغیبتین قد ابتدأه النعمانی فی منتصف القرن الرابع الهجری، بعد انتهاء عهد النوّاب الخاصین و لم یشر الیه من سبقه من المؤلفین حول الغیبه الذین اکتفوا بالإشاره الى الغیبه الواحده (همو، 2007: 124)؛
بعضی از نظریه‌پردازان موضوع غیبت سعی کرده اند برای اثبات صحت نظریه وجود فرزند امام حسن عسکری (ع) به حدیث دو غیبت صغری و کبری استشهاد کنند، اما نقل خود دو غیبت از نظر تاریخی ثابت نشده است و دلیلی غیر از موضوع نیابت خاص برای آن یافت نمی شود. نیابت خاصی که بعضی اشخاص آن را ادعا کردند، در آن زمان برایشان ثابت نشد و شیعیان قائل به وجود فرزند امام حسن عسکری (ع) درباره صحت ادعای این شخص یا آن شخص مبنی بر نیابت خاص با هم اختلاف داشتند. حدود بیست نفر آن را ادعا کرده بودند که بیشتر آنها هم از غلات (تندروها) بودند. بنابراین، حدّ فاصل بین دو غیبت صغری و غیبت کبری، فاصله ای وهمی بود که در تاریخ ثابت نشد. ملاحظه می شود که نعمانی استشهاد به دو غیبت را در نیمه قرن چهارم هجری آغاز کرد؛ یعنی بعد از پایان زمان نواب خاص و پیش از وی، نویسندگان در مورد غیبت، اشاره ای به آن نکردند. آنها به اشاره به یک غیبت اکتفا کردند.
خلاصه شبهه
نویسنده سه مطلب را در این قسمت ادعا کرده است. نخست، استشهاد به روایات دو غیبت برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری (ع)؛ دوم، ثابت نشدن تاریخی دو غیبت؛ سوم، نعمانی آغازگر استدلال به دو غیبت است و کسی قبل از نعمانی به دو غیبت اشاره نکرده است.
پاسخ
ادعای نخست نویسنده یعنی استشهاد به احادیث دو غیبت برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری (ع) همانند ادعای وی مبنی بر تمسک به احادیث غیبت برای اثبات وجود امام (عج)، ادعایی بی‌دلیل و دور از واقعیت است. کسی از دانشمندان شیعه برای اثبات وجود امام به احادیث دو غیبت استناد نکرده است. این اشتباهی اساسی است که نویسنده مرتکب آن شده است و در این قسمت نیز تکرار می کند. حتی مرحوم نعمانی که به ادعای نویسنده به این روایات استناد کرده است، هرگز چنین استدلالی ندارد. ایشان در یکی از فصل‌های باب دهم (باب غیبت) کتابشان، روایات دو غیبت را آورده اند، اما هرگز سخن از اثبات وجود امام نیست. مرحوم نعمانی دو بیان در ذیل روایات دو غیبت دارد که بیان اول ایشان در شبهه دوم گذشت و معلوم شد هیچ ربطی به اثبات وجود ندارد. بیان دوم ایشان نیز چنین است:
این احادیث که در آنها ذکر شده، برای قائم (عج) ، دو غیبت است، احادیثی است که بحمدالله نزد ما صحیح هستند و خداوند سخن امامان (علیهم السلام) را روشن کرد و برهان و دلیل راستی آنان را در این سخن آشکار کرد. (ابن ابی زینب، 1397: 173)
چنان‌که ملاحظه می شود، این بیان نیز چون بیان پیشین مرحوم نعمانی ناظر به واقع ‌شدن پیش‌گویی امامان (علیهم السلام) است؛ یعنی همان‌گونه که امامان (علیهم السلام) از دو غیبت خبر داده بودند، دو غیبت نیز واقع شد و خداوند حقانیت و صداقت آنان (علیهم السلام) را روشن و آشکار کرد. پس استناد ایشان به روایات غیبت برای اثبات صحت اخبار امامان (علیهم السلام) پیش از وقوع آنهاست، نه اثبات وجود امام عصر (عج).
ادعای دوم نویسنده این بود که از نظر تاریخی، دو غیبت ثابت شدنی نیست؛ زیرا جدایی میان غیبت صغرا و کبرا به نیابت خاص است و نیابت خاص نیز میان شیعیان اختلافی بوده و مدعیان زیادی داشته است. پس این جدایی دو غیبت از هم یک جدایی وهمی است.
در پاسخ باید متذکر شد که سخن از نیابت خاص و اینکه آیا شیعیان در مورد نواب اختلاف داشتند یا خیر؟ بحثی تاریخی است و مستقیم به بحث نقلی و حدیثی مربوط نمی شود. بنابراین، بحث تفصیلی آن به محل خود واگذار می شود، اما یادآور می گردد طبق تحقیق انجام‌گرفته (صفری فروشانی، 1390) هرگز مدعیان نیابت به تعداد مورد ادعای نویسنده (حدود بیست نفر) نبوده اند. این تعداد اندک نیز همگی موقعیت اجتماعی مناسبی برای چنین ادعایی نداشته اند و حتی برخی از آنان بعد از این ادعا مورد استهزا قرار گرفته اند. بنابراین، برخلاف ادعای نویسنده که می خواهد دوران غیبت صغرا را دورانی غبارآلود و پر از مدعیان نیابت به تصویر بکشد، باید توجه داشت که امر نیابت و وکالت امام عصر (عج) میان شیعیان از حساسیت خاصی برخوردار بود و هر کس نمی توانست چنین ادعایی بکند. به دلیل خفقان بسیار شدید آن دوران و لزوم حفظ جان امام، نواب تقیه و پنهان‌کاری می کردند و آشکارا ظاهر نمی شدند و همین امر فضا را برای عرض اندام مدعیان دروغین نیابت فراهم می کرد و ممکن بود برخی از شیعیان ساده و بی اطلاع در ابتدا فریب بخوردند، اما مدعیان دروغین به ‌سرعت رسوا می شدند. علاوه بر این، در مقاله یادشده آمده است که در دوران نایب اول، تنها دو نفر (باقطانی و ابراهیم بن اسحاق احمری) ادعای نیابت کردند که ظاهراً آن دو نیز از ادعای نیابت خود برگشتند؛ زیرا شیخ طوسی نه ‌تنها هنگام معرفی منحرفان از آنها نام نمی برد، بلکه باقطانی را از کسانی می داند که بر بالین محمد بن عثمان (نایب دوم) حاضر بودند. در دوران نایب دوم که حدود پنجاه سال بود، تنها چهار نفر (هلالی، بلالی، محمد بن نصیر نمیری و حلاج) مدعی نیابت شدند و در دوران نایب سوم، تنها شلمغانی بود که مدعی شد و اینکه ابوبکر بغدادی و ابودلف مجنون نیز این مقام را ادعا کرده باشند، بسیار بعید است؛ زیرا چنان‌که شیخ طوسی نقل می کند، (طوسی، 1411: 412) آنان رفتار بسیار نامتعارفی داشته اند و بعید است که شیعه ای ادعای آنها را بپذیرد. در دوران نایب چهارم نیز گزارشی از مدعی نیابت وجود ندارد.
این گزارش نشان می دهد در طول هفتاد سال دوره غیبت صغرا به ‌صورت میانگین، در هر ده سال، یک نفر چنین ادعایی کرده است. روشن است که یک نفر در ده سال نمی تواند فضا را مبهم و غبارآلود کند به ویژه که آنها هم نتوانستند برای خود جایگاهی میان مردم کسب کنند و شیخ طوسی انزجار همگانی شیعه از تک تک آنها را گزارش کرده است. (طوسی، 1411: 397 تا 413: فَلَعَنَتْهُ  الشِّیعَه وَ تَبَرَّأَتْ مِنْه، تبرأت الجماعه منه و لعنوه، تَنْفِیرِ الْجَمَاعَه عَنْه، وَ الْجَمَاعَه تَتَبَرَّأُ مِنْهُ) علاوه بر این، با ادامه نیابت، مدعیان سیر نزولی داشته و فروکش کرده اند و در دوره نایب چهارم اصلاً مدعی نیابتی نبوده است. اگر قرار بود وکالت امر دروغین و پول اوری باشد، باید کم‌کم بر تعداد آنها افزوده می شد، در حالی ‌که واقعیت خلاف این است. بنابراین، دوران غیبت صغرا دوران مبهم و تاریکی نبوده که مدعیان فراوانی داشته باشد و نیابت افراد امری اختلافی و مشکوک باشد. چنان‌که در ابتدا نیز بیان شد، از نظر تاریخی بودن بحث وارد تفصیل آن نمی شویم، اما این نکته را یادآور می شویم که برخلاف ادعای نویسنده که فاصله غیبت صغرا و کبرا را امر وهمی می خواند، پایان غیبت صغرا نزد شیعه بسیار روشن بوده است. شیخ طوسی در این ‌باره از ابن قولویه چنین نقل می کند:
نزد ما هر کس پس از سمری (نایب چهارم) رحمت الله علیه ادعای امر [نیابت] کند، کافر، فاسد، گمراه و گمراه‌کننده است. (طوسی، 1411: 412)
از بیان ایشان روشن می شود که با رحلت مرحوم محمد بن علی سمری، همه شیعه (عندنا) می دانستند که باب نیابت خاصه بسته شد و از آن ‌پس نیابت کسی را نپذیرفتند. غیبت صغرا با رحلت نایب چهارم در نیمه شعبان سال 329 هجری قمری به پایان رسیده (همو: 394) و پس از آن غیبت کبرا شروع‌ شده است. چنان‌که ملاحظه می شود، حتی روز اتمام غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا نیز مشخص است و هرگز امر وهمی و مبهمی نیست. امام عصر (عج) در توقیع شریف به نایب چهارم، انتهای دوره نیابت و آغاز غیبت نوع دوم را دقیق و صریح اعلام فرمودند:
ابومحمد حسن بن احمد مکتّب می گوید: در سالى که شیخ علی بن محمد سمرى _ قدّس اللَّه روحه _ در بغداد درگذشت، چند روز قبل از وفاتش در محضرش بودم و توقیعى را براى مردم خارج ساخت که رونوشت آن چنین است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اى علی بن محمد سمرىّ! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهى مرد. پس خود را براى مرگ مهیّا کن و به احدى وصیت مکن که پس از وفات تو قائم‌مقام تو شود که دومین غیبت واقع گردیده است و ظهورى نیست مگر پس از اذن خداى عزّوجلّ  و آن بعد از مدّتى طولانى و قساوت دل‌ها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به ‌زودی کسانى نزد شیعیان من آیند و ادّعاى مشاهده کنند. بدانید هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانى ادّعاى مشاهده کند، دروغ‌گو و بهتان‌زننده است ؛ و لا حول و لا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم.
گوید: از این توقیع استنساخ کردیم و از نزد او بیرون آمدیم و چون روز ششم فرا رسید، بازگشتیم و او در حال احتضار بود. به او گفتند: وصی شما از پس شما کیست؟ گفت: براى خدا امرى است که خود او رساننده آن است و درگذشت و این آخرین کلامى بود که از او شنیده شد. (ابن بابویه، 1395: ج 2: 516: ح 44)
ادعای سوم و آخر نویسنده در این قسمت آن است که مرحوم نعمانی آغازگر استدلال به دو غیبت بوده و کسی قبل از نعمانی به دو غیبت اشاره نکرده است. در کلام نویسنده نوعی پریشان‌گویی وجود دارد. ابتدا می گوید: «ان الاستشهاد بالغیبتین قد ابتدأه النعمانی.» در ادامه می گوید: «لم یشر الیه من سبقه من المؤلفین حول الغیبه الذین اکتفوا بالإشاره الى الغیبه الواحده.» مشخص نیست اشکالش به عدم استناد است یا عدم اشاره. به ‌عبارت ‌دیگر، معلوم نیست می گوید چرا به روایات دو غیبت استناد و استدلال نکرده اند یا می گوید چرا روایات دو غیبت را نقل نکرده اند. بنا به هرکدام از دو احتمال باشد، اشکال وی وارد نیست و پاسخ دارد.
اگر ادعای نویسنده این است که چرا دانشمندان پیش از مرحوم نعمانی به احادیث دو غیبت استشهاد نکرده اند؟ یعنی به این احادیث استناد و احتجاج نکرده اند؟ پاسخش روشن است؛ زیرا در دوران بزرگانی مانند ابوسهل نوبختی، حسن بن موسى نوبختى،  ثقه الاسلام کلینی و علی بن بابویه (صدوق اول) هنوز غیبت دوم واقع نشده بود و آنان غیبت کبرا را درک نکرده بودند. بدیهی است پیش از اتفاق افتادن امری نمی توان به آن استشهاد کرد و یک پیش‌گویی را دلیل صداقت و حقانیت دانست. بنابراین، در دوران این بزرگان امکان چنین استشهادی وجود نداشته است.
اگر ادعای نویسنده این است که دانشمندان پیش از نعمانی هرگز به احادیث دو غیبت اشاره‌ نکرده اند، این ادعا اشتباه و خلاف واقع است و از عدم مراجعه دقیق به کتاب‌های پیشین ناشی شده است؛ زیرا پیش از مرحوم نعمانی، بزرگان متعددی از شیعه به دو غیبت اشاره‌کرده اند که در ادامه به بیان برخی از آنها می پردازیم.
اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت  (ابوسهل نوبختی) متوفی 311 هجری قمری (الذهبی، 1413: ج 23: 409)، چنان‌که شیخ صدوق گزارش می کند، در آخر کتاب التنبیه  خویش می نویسد:
درستى غیبتش را به ‌واسطه اخبار مشهورى که در باب غیبت امام علیه السّلام وارد شده و اینکه او دو غیبت دارد و یکى از آن دو، دشوارتر از دیگرى است، به اثبات می رسانیم. (ابن بابویه، 1395: ج 1: 93)
حسن بن موسى نوبختى،  خواهرزاده ابوسهل، متوفی بین سالهای 301 تا 310 هجری قمری (الذهبی، 1413: ج 23: 308) در کتاب خویش وقتی گروه‌های مختلف بعد از شهادت امام حسن عسکری (ع) را می شمارد، در بیان عقیده گروه اول می نویسد که آنها می گفتند: «روایات دلالت دارد که برای قائم دو غیبت است.» (نوبختی، 1404: 97) در بیان عقیده گروه ششم نیز می نویسد: «یقین کردند که او (جانشین امام حسن عسکری (ع)) پوشیده است و دیده نمی شود؛ از جعفر و دشمنان دیگرش می ترسد و این یکی از غیبت‌های اوست و او امام غایب است.» (همو: 103)
از بیان نوبختی معلوم می شود برخلاف ادعای نویسنده که گمان می کند دو غیبت از اختراعات امامیه است، اعتقاد به دو غیبت امر مشهوری بوده است و گروه‌های مختلفی در همان ابتدای به امامت رسیدن امام عصر (عج) به آن عقیده داشته اند.
ثقه الاسلام کلینی (متوفی 329 هجری قمری) نیز نویسنده معتبرترین کتاب حدیثی شیعه است و در کتاب خود روایات دو غیبت را نقل کرده است.
روایت اول. امام صادق (ع) فرمود: برای قائم (عج) ، دو غیبت است. در یکی از آن دو غیبت، در موسم‌های حج حاضر می شود و مردم را می بیند، ولى مردم او را نمی بینند. (کلینی، 1407: ج 1: 339: ح 12)
روایت دوم. امام صادق (ع) فرمود: براى قائم (عج) ، دو غیبت است. یکى، کوتاه و دیگرى، دراز. در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند و در غیبت دیگر، جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند. (همو: 340: ح 19)
روایت سوم.  مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق (ع) می فرمود: براى صاحب این امر دو غیبت است. در نخستین آنها به ‌سوی خانواده اش برمی گردد و در دیگرى ‌گفته می شود: هلاک شد. در کدام وادى رفت؟ عرض کردم: اگر چنین شد، ما چه کنیم؟ فرمود: هرگاه مدعی آن (امامت) را ادعا کرد، از او مسائلى را بپرسید که مثل امام پاسخ آنها را می دهد. (همو: ح 20)
چنان‌که ملاحظه می شود، برخلاف ادعای نویسنده که مدعی شده بود قبل از مرحوم نعمانی، کسی به دو غیبت اشاره نکرده است و تنها به یک غیبت اکتفا کرده اند، استاد نعمانی، مرحوم کلینی پیش از ایشان در کتاب خود روایات متعددی با مضمون دو غیبت نقل کرده است.
علاوه بر این، ادعای اشاره نکردن پیشینیان به دو غیبت، با ادعای چند سطر پیش نویسنده نیز در تضاد آشکار است. چنان‌که گذشت، وی در شبهه اول مدعی شده بود که واقفیه مدت زندانی شدن امام موسی کاظم (ع) را غیبت صغرا نامیدند و بعد از شهادتش مدعی غیبت کبرای امام شدند. در ادامه ادعا کرده بود که واقفیه این احادیث را از گذشتگان گرفته و بر امام کاظم (ع) تطبیق کرده بودند؛ یعنی نویسنده از طرفی مدعی است احادیث دو غیبت حتی پیش از دوران امام کاظم (ع) نیز وجود داشته است و از طرف دیگر ادعا می کند قبل از نعمانی کسی به دو غیبت اشاره نکرده است! این تضاد و تعارض آشکار از آن روی است که تنها وجه همت وی، ردّ عقیده امامیه است و در این راه از هیچ وسیله ای حتی تحریف تاریخ نیز روی‌گردان نیست؛ زیرا در هیچ کتاب و گزارش تاریخی نیامده است که واقفیه، دو غیبت را بر زندان و بعد از زندان امام کاظم تطبیق (ع) کرده باشند. این سخن صرفاً ادعای بی‌پایه و اساس نویسنده است که می خواهد از هر راهی برای رد کردن این عقیده استفاده کند. وی برای این ادعای خود در مورد واقفیه مانند بسیاری از ادعاهایش هیچ سندی ارائه نمی کند. معلوم است که چنین سخنی دروغ محض است و هرگز واقفیه چنین استدلالی به دو غیبت نکرده اند. یک دلیل خلاف واقع بودن این ادعا، نقل شیخ طوسی است. شیخ طوسی در کتاب غیبت خویش برای آن‌که پاسخ شبهات واقفیه را بیان کند، متن روایات واقفیه و استدلالی را که به این روایات کرده اند، در کتاب خویش نقل می کند. ایشان چهل حدیث را از کتاب نصره الواقفه آورده است. (طوسی، 1411: 43 تا 63) دو حدیث از این چهل حدیث به دو غیبت اشاره دارد. (همو: 57: إِنَّ لِأَبِی الْحَسَنِ (ع) غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَقِلُّ وَ الْأُخْرَى تَطُولُ و 61: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى) هرگز واقفیه در ذیل این احادیث سخنی را که نویسنده مدعی آن است، نگفته اند، بلکه این شیخ طوسی است که در ذیل حدیث دوم می نویسد:
این خبر صریح است در آنچه ما در مورد صاحبمان اعتقاد داریم؛ زیرا برای او دو غیبت است. در اولی، اخبار و نامه‌نگاری‌هایش معلوم بود و دوم، طولانی‌تر است و اخبار در آن قطع می شود و کسی از ایشان اطلاع نمی یابد مگر کسی که از افراد خصوصی ایشان باشد، در حالی ‌که امام کاظم (ع) چنین نبود. (همو: 61)
روشن است که اگر واقفیه دو غیبت را بر دوران زندان و شهادت امام کاظم (ع) تطبیق کرده بودند، شیخ طوسی در مقام پاسخ‌گویی برمی امد و نمی گفت امام کاظم (ع) حالت دوگانه ای نداشته است، ولی از آنجا که چنین ادعایی نکرده اند، شیخ طوسی فرموده است این روایت عقیده امامیه را اثبات می کند، نه سخن واقفیه را.
شبهه ششم: مقدّم بودن بحث از وجود و امامت امام دوازدهم (عج) بر بحث از غیبت ایشان
متن کتاب
و قد اعترف السّید المرتضى علم الهدى و الشیخ الطوسیّ لدى الحدیث عن أسباب الغیبه، بأن من الضروریّ أولاً بحث موضوع الوجود و الإمامه لإبن الحسن العسکریّ قبل الحدیث عن الغیبه و أسبابها و قالا: «أنّ من شکّ فی إمامه ابن الحسن یجب أن یکون الکلام معه فی نصّ إمامته، و التشاغل بالدلاله علیها، و لا یجوز مع الشکّ فیها أن نتکلّم فی سبب الغیبه، لأنّ الکلام فی الفرع لا یسوّغ إلاّ بعد إحکام الأصول» (همو: 2007: 124)؛
سید مرتضی علم الهدی و شیخ طوسی در بحث از علل غیبت اعتراف کرده اند که بحث از موضوع وجود و امامت فرزند امام حسن عسکری (ع) پیش از بحث غیبت و علل آن لازم است و گ_فته اند: اگ_ر کسی در امامت فرزند امام حسن عسکری (ع) شک کند، ‌باید بحث با او در نص امامت ایشان باشد و به صحت در دلیل‌های آن مشغول شد و با وجود شک در آن، جایز نیست درباره علت غیبت سخن بگوییم؛ زیرا بحث در فرع جایز نیست مگ_ر بعد از محکم کردن اصول.
خلاصه شبهه
نویسنده در این قسمت می گوید سید مرتضی و شیخ طوسی قبول دارند که پیش از بحث از غیبت، باید از وجود و امامت فرزند امام حسن عسکری (ع) بحث کرد و ابتدا نمی توان از غیبت ایشان بحث کرد.
پاسخ
چنان‌که بارها تکرار شد، نویسنده در پی اشتباه پایه ای که مرتکب شده است، تمام این اشکال‌ها را بنا می کند. وی گمان کرده است دانشمندان شیعه برای اثبات وجود یا امامت فرزند امام حسن عسکری (ع) به روایات غیبت استناد کرده اند. این در حالی است ‌که این سخن، گمانی باطل و مطلبی خلاف واقع است. در پاسخ شبهه چهارم، سه کتاب اصلی غیبت یعنی غیبت نعمانی، کمال الدین شیخ صدوق و غیبت شیخ طوسی به ‌طور مفصل، بررسی و روشن گردید هرگز بزرگان شیعه بحث را با غیبت امام دوازدهم (عج) شروع نکرده اند، بلکه ابتدا وجود و امامت ایشان را با روایات اتصال وصایت، دوازده امام، خالی نبودن زمین از حجت، نقش امام در عالم تکوین و آفرینش و ده‌ها روایت دیگر ثابت کرده اند. سپس به بحث از غیبت ایشان پرداخته اند. بنابراین، اعتراف و قبول داشتن بحث از وجود و امامت پیش از بحث از غیبت کمکی به نویسنده نمی کند؛ زیرا اندیشمندان شیعه در مقام عمل نیز همین روش را در پیش‌ گرفته اند و تضاد و تناقضی در میان نیست تا نویسنده از آن طرفی ببندد.
برای آنکه مطلب بیشتر روشن شود، کتاب کافی را نیز بررسی می کنیم. مرحوم کلینی در بحث از امام دوازدهم (عج) همانند بحث از امامان پیشین (علیهم السلام) عمل کرده است. اولین قسمت «بَابُ الْإِشَارَه وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّار» (کلینی، 1407: ج 1: 328) است. ایشان با آوردن شش حدیث ابتدا وجود و امامت ایشان را با روایت ثابت می کند. در این باب (اثبات نقلی وجود و امامت) هرگز سخنی از غیبت نرفته است. قسمت دوم «بَابٌ فِی تَسْمِیَه مَنْ رَآهُ» (همو: 329) است. مرحوم کلینی در این قسمت، پانزده گزارش تاریخی از کسانی بیان می کند که امام (عج) را دیده اند؛ یعنی اثبات تاریخی وجود و امامت امام دوازدهم (عج). در این قسمت نیز هیچ سخنی از غیبت نیست. مرحوم کلینی بعد از این دو باب که با اثبات حدیثی و تاریخی وجود و امامت پایان می پذیرد، وارد بحث غیبت می شود. ابتدا بابی در ممنوع بودن بردن نام امام دارد. (همو: 332: چهار حدیث) بعد بابی در فضیلت غیبت. (همو: 333: سه حدیث) سپس وارد اصل بحث غیبت امام دوازدهم (عج) می شود و قسمتی با عنوان «بَابٌ فِی الْغَیْبَه» (همو: 335) ترتیب می دهد و سی و یک حدیث را نقل می کند.
چنان‌که ملاحظه می شود، هرگز مرحوم کلینی برای اثبات وجود یا امامت امام دوازدهم (عج) به روایات غیبت استناد و استدلالی نکرده است. بنابراین، سخنی که نویسنده از سید مرتضی و شیخ طوسی نقل کرده، کلام حقی است، اما سودی به حال نویسنده ندارد و فرضیه او را ثابت نمی کند، بلکه دلیل دیگری بر حقانیت روش دانشمندان شیعه است؛ زیرا معاند و مخالف هم قبول دارد که باید آغاز و انجام بحث همان‌گونه باشد که دانشمندان مذهب اهل‌بیت (علیهم السلام) پیموده اند.
نتیجه‌گیری
نویسنده به استدلال دانشمندان شیعه خرده گرفته و مدعی بود برخلاف استدلال دانشمندان شیعه مانند شیخ صدوق و شیخ طوسی، روایات غیبت، عام و مبهمند و هیچ خبری از امری پیش از وقوع آن نداده اند تا معجزه و دلیلی بر صحت غیبت باشد. در پاسخ بیان شد: همه روایات غیبت، عام نیستند، بلکه انبوهی از روایات خاص وجود دارد که از سال‌های بسیار پیش خبر داده اند که فلان شخص خاص که فرزند فلان شخص معلوم است، غایب خواهد شد. روشن است که چنین اخباری، خبر از امری پیش از وقوع آن است و کسی نمی تواند حقانیت چنین خبری را انکار کند.
در ادامه، اشکال نویسنده بر مرحوم نعمانی بیان شد و معلوم گردید حدیث امام صادق (ع) که نعمانی نقل می کند، پیش‌گویی امام در مورد شیعیان دوران غیبت است و دقیقاً اتفاق افتاده و اشکال وی به دلیل نفهمیدن معنای حدیث بوده است.
بعد نویسنده ادعا کرد دانشمندان شیعه در ابتدای امامت امام دوازدهم (عج) از مهدویت وی سخن نمی گفتند و تنها وجود او را ثابت می کردند که با آوردن کلمات دانشمندان روشن شد این ادعا نیز غلط و خلاف واقع است.
ادعای بعدی نویسنده این بود که برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری (عج) نمی توان به احادیث غیبت یا دو غیبت استدلال کرد و ابتدا باید وجود و امامت ایشان ثابت شود.
در پاسخ گذشت که هیچ کدام از دانشمندان شیعه به روایات غیبت برای اثبات وجود و امامت ایشان استناد نکرده اند و این اشکال، نسبتی ناروا به دانشمندان مذهب اهل‌بیت (علیهم السلام) است. آنها ابتدا وجود و امامت امام دوازده (عج) را ثابت کرده اند. سپس به بحث از غیبت ایشان پرداخته اند. منابع ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم (1397 هـ . ق). الغیبه نعمانی ، ترجمه: علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول .
ابن بابویه، محمد بن على (1395 هـ . ق). کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه: علی اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، چاپ دوم.
اشعرى قمى، سعد بن عبدالله (1360 ). المقالات و الفرق ، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم.
الذهبی، شمس الدین أبوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز ( 1413 هـ . ق). تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام التدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعه الثانیه.
شریف الرضی، محمد بن حسین ( 1414 هـ . ق). نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم: هجرت، چاپ اول .
صفری فروشانی، نعمت الله و حسین قاضی‌خانی (1390). «گونه‌شناسی مدعیان دروغین وکالت امام زمان (عج) در عصر غیبت صغرا، با رویکردی نقادانه بر نظر احمد الکاتب»، مشرق موعود، سال پنجم، شماره 19.
طوسى، محمد بن الحسن ( 1411 هـ . ق). الغیبه طوسی / کتاب الغیبه للحجه، ترجمه: عبادالله تهرانى و على احمد ناصح، قم: دار المعارف الإسلامیه، چاپ اول.
الکاتب، احمد (1428 هـ . ق). الإمام المهدی؛ حقیقه تاریخیه أم فرضیه فلسفیه؟، بیروت: الدار العربیه للعلوم _ ناشرون.
(1998 م.). تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایه الفقیه، بیروت: دار الجدید.
کلینى، محمد بن یعقوب ( 1407 هـ . ق). کافی، ترجمه: على اکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.
نوبختى، حسن بن موسى( 1404 هـ . ق). فرق الشیعه، بیروت: دار الأضواء، چاپ دوم .
نورى، حسین بن محمد تقى (1408 هـ . ق). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول . نویسنده: جواد جعفری فصلنامه مشرق موعود شماره 35. انتهای متن/

95/03/08 :: 07:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن