تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):درهاى آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مى‏شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835493549




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ولایت‌ سیاسی و مشروعیت آن در قرآن- بخش دوم و پایانی ولایت الله، ولایت شیطان


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ولایت‌ سیاسی و مشروعیت آن در قرآن- بخش دوم و پایانی
ولایت الله، ولایت شیطان
ولایت، حقیقتی پیچیده و دارای وجوه مختلف حقیقی و اعتباری و ابعاد گوناگون روانشناختی و جامعه شناختی است که به یک لحاظ می تواند جلوه عمیقی از محبت باشد و به لحاظ دیگر، تجلی عظیم قدرت و اقتدار اجتماعی.

خبرگزاری فارس: ولایت الله، ولایت شیطان



  جدال درباره مفهوم ولایت در مورد جدال گروهها و فرقه های دینی درباره مفهوم و معنای اصلی ولایت که به معنای «محبت» باشد یا «اقتدار» می توان گفت: از یک سو، در مواردی مجادلات و کشمکش های سیاسی در جهت کسب قدرت و موضعگیری های خطی، عامل انحراف از مفهوم اصلی آن و زیر پا نهادن حقیقت بوده است و لکن از جهت فرهنگی، صد در صد، ولایت اهل بیت، به معنای حق امامت و زعامت و اقتدار است که از جانب خدا و رسول به ایشان داده شده؛ به این معنا که آنان راهنمای افراد و نیز مجاز به دخالت در امور اقتصادی، سیاسی، قضایی، نظامی و اجتماعی هستند و برای اقدام به این کار، از طرف خدا رخصت دارند، لکن از سوی دیگر،  باید به این حقیقت نیز توجه داشت که امامت و اقتدار و زعامت دینی در مکتب اهل بیت از هر سو، بر مبنای عشق و محبت و در احاطه آن می باشد و عوامل و انگیزه های دیگر در آن نقشی ندارند و در بعضی موارد نقش فرعی و استثنایی دارند. در توضیح مدّعای فوق باید گفت در فرهنگ دینی و از آیات و روایات، به خوبی استفاده می شود که از یک سو، محبت بی اثر و بی خاصیت معنا ندارد و از سوی دیگر، اقتداری که بر مبنای عبودیت و عشق و پرستش نباشد و به استکبار و خودمحوری و قدرت پرستی و ثروت طلبی بینجامد، کاملاً مردود است. در فرهنگ دینی، آن کس که در قلّۀ عبودیت الهی قرار گیرد و در عشق و محبت به خدا غوطه ور باشد؛ آنچنان که به طور کلی خود را در برابر خدا فراموش کند و صرفاً خواهان حاکمیت اراده الهی و قانون آسمانی باشد؛ البته عبودیتی که با علم و معرفت کامل و بی خطا نسبت به خداوند و احکام و اوامر او همراه باشد، چنین کسی مورد بیشترین محبت و دوستی خداوند خواهد بود که می فرماید: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ» (آل عمران(3): 31)؛ بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و ولایت الهی به معنای زعامت و امامت به کسی داده می شود که از چنین شخصیت و خصوصیت اخلاقی بهره مند و برخوردار باشد. ازاین رو، خداوند هم متقابلاً چنین بنده مخلصی را (که در قلّه خداپرستی و عبودیت بر مبنای علم و معرفت خالص و روشن قرار داشته، دارای عصمت عملی و ادراکی و تعهد و پایبندی به نماز و زکات و دیگر شرایط زعامت و رهبری نیز باشد) ولایت و زعامت داده است که این هم حاصل محبت خداوند به این عبد مخلص و مطیع خواهد بود. از سوی دیگر، آن کس را که خداوند به ولایت و زعامت می رساند، مردمش را می باید دوست بدارد و فقط به جذب مصالح و دفع مفاسدشان بیندیشد جز به مصلحت مردم حکمی نکند و جز با هدف دفع مفاسد اجتماعی مردم فرمان ندهد. مردم دوستی و محبت به رعیت، جزء ضروریات و لوازم یک حکومت دینی به روش اهل بیت می باشد و امیرالمؤمنین(ع) بارها بر این حقیقت تأکید کرده است (نهج البلاغه، نامۀ53).(1) حضرت، مردم دوستی والی را، حتی در انحصار شهروندان مؤمن و مسلمان نمی داند، بلکه آن را به همۀ شهروندان به این دلیل که همه انسان و مخلوق خدا هستند، تعمیم می دهد؛ چنانکه بارها این حقیقت را به کارگزاران و والیان منصوب خود توصیه کرده است (همان، نامة46)؛ هرچند که نسبت به مؤمنین به ویژه به صورت توصیف انبیاء به اینکه «واخفضوا اجنحتهم للمؤمنین» (همان، خطبۀ192)؛(2) توصیه گردیده، لکن والی در مسائل ولایی، باید به همۀ شهروندانش توجه و محبت داشته باشد. خداوند در قرآن مجید، می فرماید: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِیفًا» (نحل(16): 120)؛ ابراهیم (به تنهایی) امتی بود مطیع فرمان خدا، خالی از هرگونه انحراف. برداشتی که اینجانب از آیۀ شریفه دارم این است که چون ابراهیم به عنوان ولیّ خدا و پیشوای مردم از یک سو، دلی لبریز از عشق به خدا دارد که فقط حاکمیت خدا بر زمین را طالب است و از سوی دیگر، مردم را هم به شدت دوست می دارد و دلسوزانه در صدد تدبیر و هدایت و تأمین و تجهیز آنان می باشد تا بتوانند راه خدا را طی کنند و به کمال لایق خود دست یابند، به این دلیل است که خداوند ابراهیم را یک امت می داند، اما نه یک امت مشرک و بت پرست، بلکه امتی می داند که مطیع خداست و فقط به قانون خدا و شریعت آسمانی تن می دهد. ابراهیم ولیّ و پیشوای یک امت است که همه به او اقتدا کنند و همراه او در راه خدا گام زنند و به سوی خدا باز گردند و چون او بیندیشند و چون او زندگی کنند. این آیه به خوبی نشان می دهد که ولیّ خدا و امام به حق، دلی دارد از یک سو، لبریز از عشق به خدا که جز حاکمیت او نخواهد و از سوی دیگر، لبریز از عشق مردمان که جز به مصلحت ایشان نیندیشد و برای هدایتشان مجاهدت کند، ولی وجود این دو نوع محبت و دو عشق در یک دل و در دل یک انسان که ولیّ خدا و پیشوای مردمان باشد، تنها به این معنا ختم می شود که او همگان را به سوی خدا می کشاند و در این مسیر، خود را فراموش می کند و صرفاً به خدا و خلق می پردازد و به مصلحت امت خداجویِ خداپرست می اندیشد. البته این هم طبیعی است که گاهی تأمین مصالح اجتماعی، خسارت کس یا کسانی را هم به دنبال داشته باشد و یا تأمین امنیت جانی یا مالی یا ناموسی و یا آبرویی شهروندان دینی در سطح عمومی، کیفر و مجازات خاطیان و قانون شکنان و متجاوزانی را نیز اقتضاء کند، ولی طبیعی است که اینگونه خسارتها و کیفرها و مجازاتها استثنایی و تبعی است؛ یعنی نتیجه و تابعی از تجاوز خود آنها می باشد و با مردم دوستی اولیاء و زعما و محبت و دلسوزی آنان، نسبت به شهروندان و مؤمنان تهافتی ندارد، بلکه آنان سعی می کنند با تعلیم و تبلیغ و مجاهدت در جبهه فرهنگی و تأمین معیشت و توجه و دلسوزی، ملت خود را به راه خدا هدایت کنند و با هر کسی که با قانون شکنی و تجاوز، امنیت آنان را تهدید کند، با خشم و خشونت و مجازات برخورد خواهند کرد که این هم انعکاس دیگری از خداپرستی و مردم دوستی آنان می باشد که متجاوزِ به جان و مال مردم را در صورتی که به خود نیاید، با مجازات، از تجاوز بازش دارند تا آرامش مردم تأمین گردد. بنابراین، ولایت دینی، در بعد سیاسی که چیزی جز حق فرماندهی و فرمانبری نباشد، از جهت فاعلی (فرماندهی) از هر سو، در محاصره محبت واقع شده از یک طرف، عبودیت و عشق و پرستش بنده عارف بالله و عالم به احکام و قوانین و اراده تشریعی اوست که او را به خدا نزدیک می کند تا آنجا که به شدت محبوب خدا می شود. از سوی دیگر، این محبت الهی به چنین انسانی است که منشأ اعطای ولایت الهی به او خواهد شد و از جهت سوم نیز این محبت ولیّ خدا به مردم است که او را به هنگام اجرای ولایت به تأمین مصالح و دفع مفاسد مردمان وامی دارد؛ هرچند که در درجه دوم و بالتبع، در اثر تعارضات و تزاحمات زندگی، خسارت و یا کیفر و مجازات کسانی را نیز به دنبال داشته باشد که آن نیز خود، انعکاسی از خداپرستی و مردم دوستی اولیای الهی خواهد بود. چنانکه از جهت قابلی (و فرمانبری) نیز مردم، در درجه اول، با ایمان و عشق به خدا و رسول خدا و ولیّ خداست که از ایشان فرمان می برند و مطیع دستوراتشان هستند؛ چنانکه خداوند می فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» (بقره(2): 165)؛ بعضی از مردم معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند و آنها را همچون خدا دوست می دارند، اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبودهاشان) شدیدتر است که صد در صد حب و بغض در اینجا صبغه سیاسی دارد و چنانکه از آیات بعد نیز برمی آید، منظور، محبتی است که منشأ تبعیت و فرمانبری می شود(3). از نظر این آیۀ شریفه، مؤمنان گرچه همانند دیگران، افراد و اشیای دیگری را نیز دوست می دارند، لکن محبوبترین موجود نزد ایشان خداوند است که این محبت شدیدتر، آنان را به تبعیت از قانون دینی و پیروی از پیامبر و ولی خدا وامی دارد و هیچ انگیزة دیگری قادر نیست انگیزة خداپرستی را در ایشان تضعیف کند یا از کار بیندازد. بنابراین، امتیاز مؤمن این است که خدادوستی در او از محبت او نسبت به غیر خدا قویتر است و همین ویژگی در مؤمنان، منشأ سعادت دنیا و آخرت شان خواهد شد. بر خلاف کسانی که خدادوستی در ایشان از دوستی آنان به غیر خدا ضعیف تر است و نمی تواند ایشان را به پیروی از دستورات خدا و رسول و دل کندن از امور دیگر وادار کند که این وضعیت، انسان را از حرکت در راه راست باز می دارد و آیندۀ انسان را خراب می کند؛ چنانکه خداوند خود با اشاره به این حقیقت می فرماید: بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادران و خواهرانتان و همسرانتان و عشیره و قبیله تان و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که نگران کسادش هستید و خانه هایی که به آن دل بسته اید نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا محبوبترند، پس منتظر بمانید تا فرمان خدا فرا رسد و خداوند اقوام فاسق را هدایت نخواهد کرد (توبه(9): 24).(4) بنابراین، از جهت قابلی و فرمانبری، این خدادوستی است که در دل مؤمن از هر دوستی دیگر قویتر است و انگیزه آنان را در فرمانبری از رسول خدا و شریعت الهی و قانون آسمانی و تحکیم جامعه دینی و همزیستی با خداپرستان و دین داران، به شدت تقویت می کند.  گرچه در درجه دوم ممکن است در بین شهروندان، کسانی هم باشند که در اثر بی ایمانی یا ضعف ایمان و دل بستن به غیر خدا و با داشتن خوی قانون شکنی و تجاوزگری، فرمان ولیّ را بشکنند و حقوق مردمان را پایمال کنند و عشق و محبت به خدا و رسول و ولیّ، در ایشان کارساز نباشد که در این  صورت، وجود قوانین کیفری و حدود و تعزیرات و تهدیدهای مشروع و ایجاد خوف، می تواند مانع قانون شکنی آنان و تجاوز به حقوق مردمان باشد و ترس، به جای عشق و محبت، انگیزة اطاعت از قانون را در ایشان تقویت کند. انگیزة مؤمنان واقعی که شهروندان اولیه و اصلی جامعه دینی را تشکیل می دهند، جز عشق و محبت به خدا نیست تا آنجا که عشق به خدا و ولایت اهل بیت، آنان را تا پای جانبازی و شهادت به پیش می برد و هیچ انگیزه ای؛ اعم از تطمیع، تهدید و خشونت قادر نیست چنین نقشی در حرکت و فعالیت و جهت دهی انسان داشته باشد؛ ارزشی که این انگیزه؛ یعنی عشق و محبت به  خدا و انبیاء و اولیای او در اعمال صادره ایجاد می کند، بالاترین ارزش است تا آنجا که نه تنها هیچ انگیزۀ مادی قادر به ایجاد آن نیست، بلکه حتی در بین انگیزه های دیگر معنوی و اخروی نیز جایگزینی ندارد؛ چنانکه از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: خداپرستان سه دسته اند: یک دستۀ آنان که از ترس، خدا را می پرستند که این از نوع اطاعت بردگان باشد. دسته دوم کسانی که به امید طلب اجر و ثواب، خدا را می پرستند که این از نوع کار مزدوران باشد و سوم، کسانیکه به خاطر محبت و دوستی، خدا را می پرستند، این از نوع پرستش آزادگان و برترین عبادت باشد (کلینی، 1413ق، ج2، ص84).(5) چنانکه در بین انگیزه های روانی رفتار انسان؛ مثل جلب لذت، دفع الم، خوف و امید، محبت و عداوت، عشق و محبت، هم انگیزش نیرومندتری دارد و هم در اینجا که مرجعش امام؛ یعنی انسان کامل زعیم و الگوی بشریت می باشد، رنگ اجتماعی روشن دارد. همچنین انسان را قانون مدار و روش و رفتارش را قانونمند می کند و هم در عین حال، او را از احساس اختناق و محدودیت دور می کند و به عنوان یک عامل درونی و خودی، آزادی او را تأمین و استقلال و آرامشش را تضمین می کند. کاربرد متنوع ولایت در قرآن واژۀ ولایت در قرآن مجید، کاربردهای متنوع و بسیار گسترده ای دارد که خود، نیازمند یک تحقیق مستقل می باشد. ولایت، یک جنبۀ اضافی و نسبی دارد و متناسب با متعلقات مختلفی که می تواند داشته باشد، به  صور مختلفی ظهور و بروز می کند و زندگی و رفتار و روش ما را تحت تأثیر قرار می دهد. در بعضی صور، بر زندگی ما تأثیری زیانبار و از نظر دینی و اخلاقی ارزشی منفی دارد و بالعکس، در مواردی نیز بر زندگی، تأثیری مفید دارد و در نتیجه، دارای ارزش مثبت خواهد بود. اکنون ما در اینجا برای آنکه بر کاربردها و اقسام ولایت، اشراف نسبی پیدا کنیم، ناگزیریم به صور گوناگون، اقدام به تقسیم بندی آن کنیم: 1. ولایت را در یک تقسیم اولیه می توان بر سه قسم تقسیم کرد: ولایت الهی، ولایت شیطانی و ولایت انسانی. 2. قسم سوم در تقسیم فوق؛ یعنی ولایت انسانی را می توان به دو قسم ولایت مشروع و ولایت نامشروع تقسیم نمود. 3. ولایت های انسانی مشروع را از یک زاویه می توان به دو قسم تقسیم کرد: ولایت معصوم و ولایت غیر معصوم. 4. ولایت غیر معصوم نیز بر دو قسم تقسیم می شود: ولایت کلی و عمومی و ولایت جزئی بر اشخاص. 5. و ولایت کلی و عمومی را می توان بر دو بخش ولایت افراد همسطح بر یکدیگر  و ولایت افراد غیر همسطح بر یکدیگر تقسیم کرد. تقسیمات فوق، هر یک به جای خود از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و این نوشتۀ مختصر را مجالی برای پرداختن به یک یک آنها نیست، لکن وقتی ولایت ها را به صورت مقایسه ای مورد توجه قرار دهیم، می توانیم آنها را بر سه دسته تقسیم کنیم: 1. ولایت های متعارض؛ 2. ولایت های متقابل؛ 3. ولایت های همسو. 1. ولایت های متعارض از یک زاویه و در یک تقسیم، به ولایت هایی در قرآن برمی خوریم که آثار متضاد و متناقضی بر زندگی ما دارند و هر یک می تواند به شکلی زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار دهد که بعضی از آنها نتایج مثبت و بعضی دیگر نتایج منفی بر سرنوشت ما دارند. بعضی از آنها بعضی دیگر را نفی می کنند و وجدان بعضی ملازم با فقدان بعضی دیگر می باشد و ما در این نوشته از آنها به عنوان «ولایت های متعارض» یاد می کنیم. هنگامی که از این زاویه به انواع ولایت در قرآن بنگریم، دست کم در یک تقسیم، چهار نوع ولایت را نام می برد و آنها را با آثار مختلف و بار اخلاقی و دینی متفاوتی که دارند، به ما معرفی می کند تا در ارتباط با صلاح زندگی و مصالح مادی و معنوی خود با بصیرت و روشن بینی، حرکت کنیم و سرنوشت دلخواه خود را بسازیم و این چهار ولایت متعارض عبارتند از: ولایت الله، ولایت شیطان، ولایت طاغوت و ولایت کفار. اکنون به اجمال باید گفت که قرآن به صورت منطقی و با استناد به براهین استوار، ولایت الهی را اثبات و ولایت های معارض آن را ابطال می کند. آیاتی بر انحصار ولایت در «الله» تأکید دارند و بر این حق انحصاری خداوند برهان اقامه کرده اند(6) و خلاصه برهان این است که ولایت تشریعی ذاتاً حق کسی است که ولایت تکوینی دارد و از آنجا که بر اساس ادله و براهین قاطع توحید، ولایت تکوینی منحصر در خداوند است، نتیجه می گیریم که ولایت تشریعی بر مردم هم، حق انحصاری خداوند است؛ چنانکه او خود بر این حق انحصاری و ارتباط آن با ولایت تکوینی تصریح کرده، می فرماید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ» (یوسف(12): 40)؛ حکم، تنها از آن خداست، فرمان داده که غیر از او را نپرستید. در جهان تکوین، حکم، حکم خداست و خدا فرمان داده است که جز او را اطاعت نکنید. خداوند، این حق انحصاری خود را در گام نخست توسط انبیاء و سفرای خود و سپس توسط اوصیاء و امامان معصوم و بعد از آنها توسط نواب خاص و عامشان در جامعه دینی به اجراء درمی آورد تا با کمک خداباوران و ایمان آورندگان و پاسداران فرهنگ دین و جهادکنندگان راه خدا و ایثارکنندگان جان و مال، بتوانند نظام سیاسی دین و قانون الهی را در جامعه مسلمین حاکمیت بخشند، به تأمین مصالح عامه و اجتماعیشان اقدام و اهداف مادی و معنوی والا و ارزشمند دینی را پیگیری کنند تا جامعه، رنگ خدایی به خود گیرد که از هر رنگ دیگر بهتر، زیباتر و خوشآیند تر است. در تاریخ اندیشه سیاسی، از آغاز، قانون الهی، طبیعی و انسانی به ترتیب مطرح بوده اند. 1. قانون خداوند؛ یعنی کسی که طبیعت را آفریده، دارای علم و حکمت و اراده تکوینی و تشریعی است و به واسطه پیامبران با مردم سخن می گوید، فرمان می دهد، هدایت می کند و وعده و وعید و پاداش و کیفر دارد و پیامبران، دولت دینی را قبل از هر دولت دیگر، تشکیل داده اند. در قرآن می فرماید: «مردم امت واحدی بودند. خداوند، پیامبران را که نیکان را مژده و بدکاران را بیم می دادند، برانگیخت و همراهشان کتاب به حق فروفرستاد تا در آنچه اختلاف دارند، در بین مردم قضاوت کنند» (بقره(2): 213). این آیه نشان می دهد از اهداف عمده پیامبران، تأسیس جامعه سیاسی بوده تا در سایه قانون آسمانی، حقوق افراد را تعیین، حدود اجتماعی را مشخص و جامعه را به سوی اهداف متعالی هدایت کنند و به حل و فصل اختلاف و رتق و فتق امور بپردازند. بزرگان ما گفته اند: دولت یک پدیده اجتماعی اصیل در زندگی انسان است که به دست پیامبران الهی تأسیس شد و نقش برجسته خود را در مدیریت جامعه و جهت دهی آن در چارچوب نظامی که انبیاء بر مبنای حق و عدالت و با هدف ایجاد جامعه جهانی و رشد انسانی پی ریزی کرده بودند، ایفاء کرد(7). آیۀ فوق فلسفه بعثت انبیاء را ایجاد حکومت، به منظور حل عادلانه اختلافات طبیعی در سایۀ قانون آسمانی و تأسیس دولت سالم، بر اساس اصول ویژه ای دانسته که از سوی خداوند متعال بر آنان نازل گردیده است. 2. قانون طبیعت که مخلوق خدا و صامت است، سخنگوی خاصی ندارد و افرادی می کوشند تا به عقل ناقص خود با استنباط از طبیعت، قوانینی برای رفتار انسانی ارائه دهند. در نتیجه، برداشت های گوناگون و قوانین ضد و نقیضی ارائه داده اند که هم مشعر به خطا است و هم منشأ اختلاف در جامعه است. 3. قانون انسانی هم بنیادش بر آگاهی و کشف حقیقت نیست؛ زیرا ماهیت آن در افراد، میل نفسانی و در جامعه، توافق همگانی یا اکثریت است. البته کسانی در این توافق، خواست منطقی دارند، ولی خواست منطقی در این نظریه جایگاهی ندارد؛ زیرا نظریۀ قرارداد اجتماعی فقط متکی بر توافق همگانی و حاصل آن قانون اکثریت است که ـ معقول باشد یا غیر معقول ـ بر جامعه تحمیل می شود و نظریۀ قراردادگرایی، ضامن صحت آن نیست و فقط بر دو محور تأکید دارد: «رضایت فرد و توافق اکثریت» (اسکندری، 1391، ص126-125). علاوه بر این، از آنجا که قانون انسانی بر بینش مادی از انسان استوار است، تأکید بر اهداف معنوی در آن بی اعتبار و تأثیرش بی مقدار است و چون پشتوانه دینی و اخلاقی ندارد، اجرای آن بسیار دشوار و همه این مشکلات، عوارض انکار ولایت خدای مقتدر قهار و حذف سفرای او از صحنه سیاست و اقتدار خواهد بود. نتیجه گیری ولایت، پدیده ای اجتماعی است که لایه های حقیقی و اعتباری و ابعادی گوناگون دارد و در بعد سیاسی، در سطوح مختلف مطرح می شود. ولایت در افراد، به تناسب موقعیت های گوناگونشان، آثار مختلفی دارد و ثمرات متنوعی به بار می آورد؛ مثل آنکه اثرش در یک طرف، هدایت فرماندهی و در طرف دیگر، اطاعت و حمایت و فرمانبری باشد. عنصر روانشناختی و طبیعی، جوهرۀ اصلی و عنصر مشترک در مصادیق گوناگون ولایت؛ اعم از مشروع و نامشروع در طول تاریخ و سطح جهان می باشد و عنصر اعتباری ولایت، فقط در جوامع توحیدی و اقتدار برآمده از رخصت الهی مصداق دارد و مشروعیت ولایت را تأمین می کند. ولایت در یک نگاه مقایسه ای، به ولایت های متعارض تقسیم می شود و قرآن با استناد به ولایت تکوینی، بر حقانیت ولایت الهی و پوچ بودن ولایت های معارض آن تأکید می کند. ولایتی که از طریق انبیای الهی و خاتم انبیاء، رسول گرامی اسلام و امامان معصوم و نواب خاص و عام ایشان در صحنه زندگی اجتماعی جریان می یابد، مبدأ نظم و وحدت و هماهنگی مردمان می شود و پیروی از آن، آسایش و رفاه شهروندان و سعادت مؤمنان را به  ارمغان می آورد.   پی نوشت: 1.  و ان الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاۀ قبلک... و اشعر قلبک الرحمۀ للرعیۀ و المحبۀ لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان، اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق» (نهج البلاغه، نامۀ 53). 2. فلو رخّص الله فی الکبر لاحد من عباده لرخّص فیه لخاصّة انبیائه واولیائه ولکنّه سبحانه کره الیهم التکابر و رضی لهم التواضع فالصقوا بالارض خدودهم و عفروا فی التراب وجوههم و خفضوا اجنحتهم للمؤمنین و کانوا اقواماً مستضعفین» (همان، خطبۀ192). 3. در آیه 165 سورۀ بقره به دنبال اینکه خبر می دهد مؤمنان، خدا دوستیشان از دوستی غیر خدا قویتر است و همانند کسانی نیستند که غیر خدا را نیز در حد خدا دوست می دارند و شرک می ورزند، خبر می دهد از اینکه ستمکاران که پیروی غیر خدا می کنند و نافرمانی خدا می کنند، هنگام کیفر و مجازات متوجه می شوند که همه قدرتها مخصوص خداست و در آیه 166 خبر می دهد که در آن روز، فرمانبران از فرماندهان بی خدا بیزاری جویند و چنین اظهار می کنند که اگر بار دیگر به دنیا روی آرند، از فرماندهان خود تبری جویند که آنان را به این ورطه کشانده اند و اکنون به جای نجات آنها کناره گیری می کنند و اینها همه اش سیاسی است. 4. قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه(9): 24). 5. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب، عن جمیل، عن هارون بن خارجه عن ابی عبدالله(ع) قال: «ان العباد ثلاثۀ: قوم عبدوا الله (عزوجل) خوفاً فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک وتعالی طلب الثواب فتلک عبادة الاجراء و قوم عبدوا الله (عزوجل) حباً له فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادۀ» (محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص84). 6. مثل آیات 9 به بعد سوره شوری «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِی المَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ...»  که تا آیه 28 ادامه دارد و آیه 55 سوره مائده «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»  و آیات فراوان دیگر. 7.  در این زمینه رجوع کنید به: سیدمحمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاۀ، صفحۀ 13 به بعد؛ به ویژه تا ص26 و همچنین دیگر کتب شهید صدر.   منابع و مآخذ           1.     قرآن کریم.           2.     نهج البلاغه.           3.     ابن ابی عاصم، احمد، کتاب‌ السّنة فی‌ احادیث‌ الصفات‌ علی‌ طریق‌ السلف‌، دمشق‌: بی نا، 1985م.           4.     ابن فارس، احمد، معجم مقائیس اللغۀ، بی جا: الدار الاسلامیة، 1410ق.           5.     ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، 1408ق.           6.     اردکانی، محمدعلی، اسرار التوحید، تهران: انتشارات علمیۀ الاسلامیۀ، بی تا.           7.     ارسطو، سیاست، ترجمۀ دکترحمید عنایت، تهران: انتشارات کتابهای جیبی، 1358.           8.     اسکندری، محمدحسین، حقوق طبیعی، قراردادگرایی و حاکمیت، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت، 1391.           9.     افلاطون، جمهوری، ترجمة بهزاد سبزی، تهران: انتشارات حکمت، 1387.        10.     جونز، وت، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمۀ جواد شیخ الاسلام، تهران: امیرکبیر، 1392.        11.     حر عاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج1، قم: مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث، 1403ق.        12.     -------------------، وسائل الشیعه، ج1، تهران: منشورات مکتبة الاسلامیة، بی تا.        13.     حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین، تصحیح و تحقیق حسین درگاهی، تهران: نشر وزارت ارشاد، 1411ق.        14.     حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، قم: مؤسسه آل البیت:، 1413ق.        15.     راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات راغب، تحقیق و ضبط: محمدسید گیلانی، تهران: المکتبۀ المرتضویۀ، بی تا.        16.     روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی یا اصول حقوق سیاسی، ترجمۀ منوچهر کیا، تهران: انتشارات گنجینه، چ3، 1366.        17.     شیخ صدوق، محمدبن علی، کمال الدین و تمام النعمۀ، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.        18.     صدر، سیدمحمدباقر، الاسلام یقود الحیاۀ، بغداد: تصدر عن مجمع الثقلین العلمی، مطبعة المعارف، چ3، 1425ق.        19.     طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، قاهره: مکتب ابن تیمیه، بی تا.        20.     طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، قم: منشورات جامعۀ المدرسین بالحوزۀ العلمیۀ، بی تا.        21.     فیومی، احمدبن محمد، مصباح المنیر، قم: دارالحجرۀ، 1414ق.        22.     کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج1، 2، 8 و9، بیروت: دارالاضواء، 1413ق.        23.     مازندرانی، ملّاصالح، شرح اصول کافی، ج6، تهران: مکتبۀ الاسلامیۀ، 1382.        24.     مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، بیروت: منشورات الرضا7، 1431ق.        25.     مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول9، ج5، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ2، 1363.        26.     مصطفی، ابراهیم و دیگران، معجم الوسیط، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382.        27.     مصطفوی، سیدحسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج13، تهران: مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، 1358.        28.     مفید، محمدبن محمد، الارشاد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.        29.     نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، قم: منشورات و مکتبۀ البصیرتی، بی تا.       30.     Rousseau, jean Jacques. the social contract. And discourses. Translated with an introduction by G.D.H coale. New York and London. Every man's library, 1950.       31.     Lock, John. two treatises of government. Peter laslet. Reprinted. 1991. New York. Cambridge university press, 1960.   محمدحسین اسکندری: عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. فصلنامه حکومت اسلامی شماره 74. انتهای متن/

http://fna.ir/YXKH6F





94/11/02 - 07:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن