تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):بر خداوند است كه هيچ گرفتارى به زيارت من نيايد مگر آن كه او را شادمان بازگردانم و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814713806




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تفسیر المیزان در آینه بلاغت - بخش دوم و پایانی استفاده هاى تفسیرى علّامه طباطبائى از علوم بدیع


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تفسیر المیزان در آینه بلاغت - بخش دوم و پایانی
استفاده هاى تفسیرى علّامه طباطبائى از علوم بدیع
علّامه طباطبائى علاوه بر توجه به ابعاد گوناگون عقلى، اجتهادى، اصولى و مانند آن، به بعد بلاغى نیز به طور گسترده پرداخته است.

خبرگزاری فارس: استفاده هاى تفسیرى علّامه طباطبائى از علوم بدیع



  6. تقدیم و تأخیر مؤلف المیزان از تقدم و تأخر اجزاى جمله مطلبى فقهى استخراج نموده است. در آیه یوصِیکُمُ اللَّهُ فِى أَوْلادِکُم... آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعا... (نساء: 11)، از تقدم آباء بر ابناء استفاده مى شود که ارث آباء زودتر به ورثه مى رسد تا ارث ابناء؛ همچنان که در آیه إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَه مِنْ شَعائِرِ اللَّه... (بقره: 158) گفته شده است: جلوتر ذکر کردن صفا دلالت دارد بر اینکه سعى را باید از صفا شروع کرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله در این باره فرمودند: آغاز کن از نقطه اى که خداى تعالى از آن آغاز کرده است. چه بسا از این قسمت آیه تقدم اولاد بر اجداد و جدّات استفاده شود و یا دست کم این مطلب را برساند که با وجود اولاد و فرزندان اولاد، اجداد ارث نمى برند (طباطبائى، 1374، ج 4، ص 332ـ333). 7. مفرد یا جمع آمدن اجزاى جمله در این پژوهش، توسعه بعضى از صنایع را مى توان در کلام علّامه به خوبى مشاهده نمود. ابواب گوناگونى که براى مسند و مسندٌالیه مطرح است در دیگر اجزاى جمله پیاده کرده و از آنها نکات تفسیرى مهمى استخراج نموده اند که در کتب بلاغى یا کمتر دیده مى شود و یا اصلاً چنین عنوانى در آنها یافت نمى شود. براى مثال، درباره مفرد و جمع آوردن اجزاى جمله، نکات لطیفى بیان مى کنند، و درباره جمع آوردن ظلمت و مفرد آوردن نور در آیه وَ یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِه (مائده: 16) مى فرماید: راه حق هرچند بر حسب مقامات و مراحل، متعدد است، ولى در آن اختلاف و تفرق وجود ندارد، بخلاف طریق باطل که سراپا اختلاف است و اهل هر طریقى اهل طرق دیگر را دشمن مى دارد و از آن متنفر است (همان، ص 401). 8. قصر باب دیگرى که در علم معانى بیان مى شود قصر است. قصر در اصطلاح، به معناى اختصاص دادن چیزى به چیز دیگرى است به روش خاص. در قصر اضافى، که اختصاص مقصور به مقصور علیه نسبت به چیز دیگرى سنجیده مى شود، سه قسم لحاظ مى شود: افراد، قلب، تعیین. در آیه إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاه وَ یؤْتُونَ الزَّکاه وَ هُمْ راکِعُون (مائده: 55) حصرى که از کلمه إِنَّما استفاده مى شود حصر افراد است. گویا مخاطبان تصور مى کرده اند این ولایت عام و شامل همه است، چه آنان که در آیه نام برده شده اند و چه غیر آنان. چون چنین گمانى در بین بوده، آیه ولایت را در براى نام بردگان منحصر کرده است، ممکن هم هست به وجه دیگرى این حصر را قصر قلب دانست (طباطبائى، 1374، ج 6، ص 18ـ19). منافقان بسیار علاقه مند به ولایت کفار و دوستى با آنان بودند و به مسلمانان اصرار مى کردند که آنان را دوست بدارند. خداى تعالى مؤمنان را از دوستى با کفار نهى نمود و فرمود: اولیاى شما کفار و منافقان نیستند، بلکه خدا و رسول و مؤمنان حقیقى اند. 9. وصل و فصل باب دیگرى که در این علم مطرح است وصل و فصل است. علّامه در آیات متعددى با استفاده از این صنعت، مطالب زیبایى بیان فرموده است: از جمله در آیه ... إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یکْفَرُ بِها وَ یسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیرِهِ إِنَّکُمْ إِذا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعا (نساء: 140) جمله إِنَّکُمْ إِذا مِثْلُهُمْرا تعلیلى براى نهى مذکور در آیه مى داند و مى خواهد بفرماید: اگر شما مسلمانان را از نشست و برخاست با افراد ایرادگیر نهى کردیم براى این بود که مجالست تأثیرگذار است (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 188). 10. ایجاز و اطناب آخرین باب علم معانى ایجاز، اطناب، و مساوات است. مؤلف المیزان با بیان دو صنعت در آیه 43 نساء، قایل است: با کوتاه ترین کلام، بدون اینکه کلمه اى حذف شود، مطالب زیادى بیان شده است. در آیه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاه وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبا إِلاَّ عابِرِى سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا... (نساء: 43) مقصود این بوده است که بفهماند: درحالى که مست هستید به نماز نزدیک نشوید، تا بفهمید چه مى گویید. در حال جنابت نیز نزدیک نشوید و عبور نکنید، تا آنکه غسل کنید (طباطبائى، 1374، ج 4، ص 572). در این آیه، لفظ صلوه در دو معنا استعمال شده است: 1. مجازا با علقه حال در معناى مسجد استعمال شده است. 2. در معناى حقیقى خود که نماز است، و با این روش، دو مطلب نزدیک مسجد نشدن در حال جنابت و نزدیک نماز نشدن در حال مستى را با کوتاه ترین الفاظ بیان کرده است. تذییل یکى از زیرمجموعه هاى اطناب بوده و عبارت است از: آوردن جمله اى مستقل در پى جمله اول که با آن هم معناست، براى اینکه تأکیدى باشد براى منطوق یا مفهوم جمله اول، تا معنا براى کسى که نفهمیده است ظاهر گردد، و براى کسى که فهمیده است تقریر گردد. علّامه جمله ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْقِلُونَ در آیه وَ إِذا نادَیتُمْ إِلَى الصَّلاه اتَّخَذُوها هُزُوا وَ لَعِبا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْقِلُونَ (مائده: 58) را از قبیل تذییل به منزله جواب از عمل اهل کتاب و کفار مى دانند. وقتى مسلمانان، اهل کتاب و کفار را به نماز دعوت مى کردند آنها مسلمانان را مسخره مى کردند. خداوند جواب دندان شکنى به آنها داد و فرمود: استهزا از سوى آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان براى این است که آنان مردمى سبک سر و بى عقلند (همان، ج 6، ص 39). استفاده هاى تفسیرى علّامه طباطبائى از علوم بیان بیان در لغت، عبارت است از: کشف و ایضاح و ظهور (مصطفوى، 1360، ج 1، ص 366) و در اصطلاح، عبارت است از: علمى که به وسیله آن، معناى واحد به طُرُق مختلف بیان مى شود (تفتازانى، 1376، ص 183). براى پى بردن به اهمیت جایگاه بلاغت در تفسیر، فهمیدن اینکه سر منشأ انحراف مکتب هاى منحرف فکرى به ظاهر مسلمان، بى دقتى در ادبیات بوده است، کفایت مى کند. براى مثال، مفوّضه اسناد حقیقى در آیات را مجازى دانسته و منحرف شده اند. جبریون اسناد مجازى را حقیقى لحاظ کرده و راه به خطا رفته اند. گروهى نیز لفظى را که مجاز بوده، حقیقت انگاشته و فرقه مجسّمه را به وجود آورده اند. حتى محسنات لفظى و معنوى، که برخى تصور مى کنند تنها براى زیباسازى کلام به کار مى رود، نقش مهمى در فهم صحیح آیات قرآن کریم دارد، به گونه اى که گاهى شبهات واردشده بر آیات توسط صنایعى مانند توریه و مشاکله برطرف مى شوند. بنابر قول مشهور، اگر چیزى از کلام حذف شود مجاز لغوى است؛ زیرا به کلمه اى که از اعراب اصلى به اعراب دیگرى نقل داده شده مجاز گفته مى شود که یا بر اساس اشتراک لفظى یا بر حسب تشابه به آن مجازگفته مى شود(تفتازانى،1424ق،ص628ـ629). 1. مجاز در حذف علّامه طباطبائى درباره آیه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها... (نساء: 19) مى فرماید: اضافه ارث به کلمه نساء به تقدیر کلمه اموال بوده که مجاز در حذف است. ممکن هم هست کلمه اموال را در تقدیر نگیریم و بگوییم: تعبیر ارث بردن زنان مجازى عقلى است؛ به جاى اینکه فعل به مفعولش نسبت داده شود، به مضافٌ الیهِ مفعول نسبت داده شده است، که باز معنایش ارث بردن اموال ایشان است (طباطبائى، 1374، ج 4، ص 403). شاید دلیل حذف مفعول (اموال) و نسبت دادن آن به مضافٌ الیه (نساء) رساندن این مطلب باشد که گرفتن اموال زنان به زور، براى آنها به اندازه به ارث بردن خودشان ناگوار و سخت است؛ چراکه هستى آنها، که براى ادامه زندگى به آن احتیاج دارند، به یغما مى رود. 2. استعاره در المیزان، از صنعت استعاره تفاسیر زیادى ارائه شده است. در آیه وَ مَنْ یکْسِبْ خَطِیئَه أَوْ إِثْما ثُمَّ یرْمِ بِهِ بَرِیئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانا وَ إِثْما مُبِینا (نساء: 112) دو استعاره به کار رفته است: اول اینکه تهمت زدن را رمى خوانده است. رمى به معناى انداختن تیر به طرف دشمن یا شکار است. گویا تهمت زننده با عمل خود، تیرى به سوى طرف مقابل پرتاب مى کند. دوم اینکه تن در دادن به این عمل زشت و قبول وزر و وبال بهتان را تحمل خوانده است. گویا تهمت زننده، که بى گناهى را متهم مى کند، مثل کسى است که دیگرى را بدون اطلاع ترور کند و به نامردى از پاى درآورد. چنین عملى بار سنگینى بر دوش او مى گذارد که او را از هر خیرى در تمامى زندگى اش باز داشته، محروم مى سازد و هرگز از دوش او نمى افتد (نساء: 112). در این آیه، بهتان به بار سنگینى تشبیه شده است. سپس مشبّه به حذف شده و لوازمش، که حمل کردن است، ذکر شده، بنابراین، استعاره آن مکنیه است. 3. تضمین تضمین، که بیشتر در کتب ادبیاتى از آن یاد مى شود، نیز نوعى مجاز است. تضمین از این منظر مجاز است که یک لفظ براى حقیقت و مجاز ـ هر دو ـ وضع نشده است. پس جمع بین آنها همین مجاز بودن است. در اینکه تضمین در کدام مبحث بلاغى قرار مى گیرد اختلافى است. برخى آن را جزو استعاره تبعى مى دانند، و برخى مجاز. در نحو الوافى، اقوال تمام علما درباره تعریف و جایگاه این صنعت بلاغى بیان شده است (عباس، بى تا، ج 2، ص 551ـ522؛ سیوطى، 1380، ج 2، ص 133ـ134). در آیه فَتَرَى الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسارِعُونَ فِیهِمْ(مائده: 52) خداى تعالى از سرعت گرفتن بیماردلان به سوى یهود و نصارا به یسارِعُونَ فِیهِمْ تعبیر کرده است، با اینکه باید مى فرمود: یسارعون الیهم، تا اشاره کند به اینکه این بیماردلان در جامعه یهود و نصارا هستند و در آن محیط ضلالت است که به سوى آنان تمایل دارند و شتاب مى کنند. پس از حرف فى که ظرفیت و داخل بودن را به مى رساند، فهمیده مى شود این بیماردلان به خاطر اینکه مبادا از ناحیه یهود و نصارا لطمه اى بخورند، به سوى آنان و در آنان نمى شتابند؛ چراکه آنان در این جمع قرار دارند، بلکه اینها بهانه هایى است که براى خود درست کرده اند تا ملامت و توبیخى که ممکن است از ناحیه رسول خدا صلى الله علیه و آله و مؤمنان متوجه آنان شود، از خود دفع کنند. تنها عاملى که آنان را وادار به مسارعت مى کند این است که یهود و نصارا را دوست مى دارند (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 614). 4. کنایه کنایه نیز جایگاه مهمى در تفسیر و القاى معنا در ذهن شنونده دارد؛ چراکه بنابر نظر علماى بلاغت ابلغ از تصریح است. علّامه در آیات، به این صنعت اشاره هاى زیادى کرده و نکات مهمى از آن استفاده نموده است. براى مثال، ایشان مى گوید: در آیه وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا(نساء: 5) دو کنایه به کار رفته است: 1. رزق و کسا در عرف قرآن، به همان معناى زمان خود ماست، و در این آیه، کنایه است از مجموعه هزینه هاى زندگى و بودجه اى که در تأمین نیازهاى مادى زندگى خرج مى شود، که بنابراین، غیر از غذا و لباس، سایر مایحتاج آدمى از قبیل مسکن و دارو و امثال آن نیز رزق به شمار مى آید. همان گونه که کلمه أکل در آیه فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَى ءٍ مِنْهُ نَفْسا فَکُلُوهُ هَنِیئا مَرِیئا (نساء: 4) به طور کنایه، در معناى مطلق تصرفات استعمال شده است. 2. جمله وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا را مى توان کنایه وار در معناى مطلق معاشرت گرفت؛ به این معنا که اولیاى سفیه باید از هر جهت با آنان همچون انسان عادى برخورد کنند، چه در سخن گفتن و چه در نشست و برخاست کردن؛ مانند آیه وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا (بقره: 83) که قول به معناى مطلق معاشرت است (طباطبائى، 1374، ج 4، ص 274). 5. تعریض تعریض قسمتى از کنایه بوده و در اصطلاح، عبارت است از اینکه کلامى به کار برده شود و با آن به معنایى دیگر (تنبیه، طنز)، که از ساختار کلام معلوم مى شود، اشاره گردد. خداى متعال در آیه قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَه خَیرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً (نساء: 77) به رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور مى دهد به افراد ضعیف جوابى بدهد که اشتباه آنان را روشن سازد، و خطا بودن این نظرشان را، که زندگى اندک دنیا را بر کرامت جهاد و شرافت کشته شدن در راه آخرت ترجیح داده اند، توضیح دهد. علّامه قایل است به اینکه جمله لِمَنِ اتَّقى تعریضى است به مسلمان نماها که جا دارد در ایمانشان تقوا (یعنى: حفظ خویشتن) را رعایت کنند که اگر باتقوا باشند و بین زندگى اندک دنیا و زندگى آخرت مقایسه کنند زندگى آخرت را بهتر از زندگى دنیا مى یابند. پس جا دارد آخرت را ـ که بهتر است ـ بر دنیا ترجیح دهند (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 6). استفاده هاى تفسیرى علّامه طباطبائى از علوم بدیع بدیع مشتق از بدع و در لغت، به معناى ایجاد شیئى است که سابقه اى در خلق و ذکر و معرفت نداشته (فراهیدى، 1410ق، ج 2، ص 54) و در اصطلاح، عبارت است از: علمى که ـ پس از رعایت مطابقت کلام با مقتضاى حال ـ به وسیله آن، ساختارهاى معنوى و لفظى، که موجب زیبایى کلام و تأثیر بیشتر آن در شنونده مى گردد، شناخته مى شود. علم بدیع به دو قسم محسنات لفظى و معنوى تقسیم مى شود (تفتازانى، 1376، ص 265). برخى معتقدند: علم معانى و بیان موجب محسنات ذاتى کلام مى شود و علم بدیع فقط براى زیباسازى ظاهرى و عرضى کلام به کار مى رود و دخل و تصرفى در معنا ندارد. بنابراین، در تفسیر قرآن کاربردى ندارد، ولى در واقع چنین نیست، علم بدیع هم مانند علوم دیگر، ممکن است داراى قواعدى ظاهرى و انتزاعى باشد که کاربردى در دانش تفسیر یا حتى در هیچ دانش دیگرى نداشته باشد؛ اما همه مباحث این علم داراى چنین خصوصیتى نیست. بنابراین، در گفتارهاى بلاغى، بدون دقت در محسنات معنوى، دستیابى به مراد متکلم غیرممکن مى نماید. در محسنات معنوى، تحسین و زیبایى کلام، اولاً و بالذات به معنا مربوط است، گرچه پیرو آن، لفظ نیز زیبا مى گردد. در المیزان، از صنعت بدیع نیز براى رساندن مطالب تفسیرى استفاده شده است، ولى کاربرد آن به اندازه دو علم دیگر نیست. براى مثال، استفاده هاى لطیف مؤلف از سه شیوه این صنعت بیان مى شود: 1. مقابله علّامه مى فرماید: با دقت در مضمون دو آیه وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّه وَرَحْمَه إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم: 20و21) مى توان فهمید خداوند انسان را (که مراد از آن به قرینه مقابله مرد است) با تعبیرى بشرى منتشر توصف کرد. منظور از انتشار، کوشش در طلب معاش است که تمامى اعمال آدمى در به دست آوردن لوازم زندگى و حتى در جنگ و غارت ها را دربر مى گیرد و این گونه اعمال نیازمند به قوت و شدت است. خداى سبحان دنبال توصیف انسان به صفت انتشار به مسئله خلقت زنان پرداخت و آنان را به جهازى مجهز نمود که وجود او مایه تسکین مردان است (طباطبائى، 1374، ج 4، ص 343). 2. مشاکله عبارت است از اینکه یک شى ء، به خاطر مصاحبتش با لفظ دیگر، با لفظى غیر از لفظ خود ذکر شود (هاشمى، 1417ق، ص 375). در آیه وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَه(مائده: 64) کلامى از یهود بیان مى شود که یا از روى غرض استهزا یا بر اساس عقاید انحرافى که داشتند، نسبت نارواى بسته بودن دست خدا را مى دهند که ساحتش مقدس و منزّه از آن است. خداوند نیز در مقابل آنها، جمله غُلَّتْ أَیدِیهِمْ را، که در واقع نفرینى بر یهود است، بیان مى کند. البته نفرینى که مشابه است با منقصتى که به ساحت قدس خدا نسبت داده اند؛ یعنى دست بستگى و سلب قدرت بر انجام خواسته خود (طباطبائى، 1374، ج 6، ص 46). 3. استطراد استطراد این است که گوینده از هدفى که دارد به سوى هدف دیگرى که با آن مناسبتى دارد، بیرون رود، سپس به سوى کلام پیشین خود بازگردد تا آن را تمام کند (هاشمى، 1417ق، ص 365). آیه لَنْ یسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یکُونَ عَبْدا لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَه الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یسْتَکْبِرْ فَسَیحْشُرُهُمْ إِلَیهِ جَمِیعا (نساء: 172) در مقام بیان احتجاج آوردن بر فرزند نداشتن خداى تعالى است تا در نتیجه، بر معبود نبودن حضرت مسیح علیه السلام به قول مطلق نیز اشاره کند. در این میان، جمله وَ لَا الْمَلائِکَه الْمُقَرَّبُونَ به طور استطرادى بیان شده است و در اصطلاح، از باب الکلام یجر الکلام (حرف، حرف مى آورد) در وسط آیه آمده است تا در عین اینکه گفتار قبل را تعمیم مى دهد، شامل ملائکه نیز بشود و برهانى گردد علیه کسانى همچون مشرکان عرب که مى گفتند: ملائکه دختران خدایند (طباطبائى، 1374، ج 5، ص 246). نتیجه گیرى علّامه طباطبائى از بلاغت در تفسیر خود بهره گرفته و از علوم گوناگون معانى، بیان و بدیع در تفسیر اعجاز الهى و جواب گویى به شبهات و تبیین مباحث فقهى استفاده هاى شایانى نموده اند که با دقت در این شواهد مختصر، اهمیت جایگاه علوم بلاغى در تفسیر را بیان مى کند. به امید آنکه با استفاده از شیوه بهره گیرى علّامه از این علوم در تفسیر قرآن، انگیزه وافى براى غور در مباحث بلاغى قرآن ایجاد گردد و شواهد ارائه شده براى اعجاز بیانى جایگزین مثال هاى ساده کتب گردد. منابع ابن منظور، محمدبن مکرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دارصادر. ابوعبیده، معمربن مثنى، 1381ق، مجازالقرآن، قاهره، مکتبه الخانجى. اندلسى، ابن عطیه، 1413ق، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه. تفتازانى، سعدالدین، 1424ق، المطول، تحقیق عبدالحمید هنداوى، بیروت، دارالکتب العلمیه. ـــــ ، 1376، مختصرالمعانى، چ سوم، قم، دارالفکر. جوادى آملى، عبداللّه، 1386، شمس الوحى تبریزى، چ دوم، قم، اسراء. خطیب قزوینى، محمدبن عبدالرحمن، 1428ق، الایضاح فى علوم البلاغه، تحقیق محمدعبدالقاهر فاضلى، بیروت، المکتبه العصریه صیدا. راغب اصفهانى، ابوالقاسم بن حسین، 1412ق، المفردات فى غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى، بیروت، دارالعلم الدارالشامیه. زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، چ سوم، بیروت، دارالکتب العربى. سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن، 1380، الاتقان فى علوم القرآن، ترجمه مهدى حائرى قزوینى، چ سوم، تهران، امیرکبیر. ـــــ ، 1425ق، المزهر فى علوم اللغه وانواعها، شرح و تعلیق ابوالفضل ابراهیم جاد المولى، بیروت، المکتبه العصریه صیدا. طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1374، المیزان فى تفسیرالقرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین. عباس، حسن، بى تا، النحوالوافى، تهران، ناصرخسرو. فخررازى، محمدبن عمر، 1420ق، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربى. فراهیدى، خلیل بن احمد، 1410ق، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت. قزوینى، محمدبن عبدالرحمن، 1424ق، التلخیص فى علوم البلاغه، بیروت، دارالکتب العلمیه. مصطفوى، حسن، 1360، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب. مطهرى، مرتضى، 1366، حق و باطل، چ ششم، تهران، صدرا. هاشمى، احمد، 1417ق، جواهرالبلاغه، ترجمه محمود خورسندى و حمید مسجدسرایى، بى جا، فیض. اکرم سلمانى نژاد: سطح 3 گروه تفسیر و علوم قرآن حوزه علمیه اصفهان. معرفت - سال بیست و سوم ـ شماره 204 انتهای متن/



94/08/13 - 04:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن