تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846424037




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مهدویت و جنگ تمدن ها - بخش سوم و پایانی گفتمان ناسیونالیستی و جهانی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مهدویت و جنگ تمدن ها - بخش سوم و پایانی
گفتمان ناسیونالیستی و جهانی
افول نسبی غرب و غیرجهانی بودن تمدن غرب، مجالی برای ماجراجویی و چالش گری غرب با تمدن های دیگر باقی نمی گذارد.

خبرگزاری فارس: گفتمان ناسیونالیستی و جهانی



  6. خوی استکباری و منش انسانی خودپسندی و برتری جویی، حاصل گفتمان تحقیر غیرغربی و سلطه ای است که تمدن جدید غرب از زمانی پیشه کرده است که فرانسیس بیکن بر قدرت به عنوان هدف نهایی علم انگشت نهاد. چنین روحیه ای است که در سیمای نظریه جنگ تمدن ها تجلی یافته است. این بار به سراغ برنارد لوئیس، دیگر نظریه پرداز برجسته معاصر امریکایی می رویم تا داستان "برخورد فرهنگ ها"ی او را بشنویم: 6-1. او داستانش را چنین آغاز می کند: تساهل مسیحی، در واقع با تحقق کامل فتح دوباره سرزمین ها خاتمه پذیرفت. این تغییر و تحول وقتی خود را به خوبی نشان داد که فتح غرناطه نه از راه جنگ، بلکه از راه مذاکرات انجام گرفت و منجر به کاپیتولاسیون گردید... در سال 1498 با ورود اسقف اعظم نام دار شهر تولد و... در خط مشی سیاسی تحولی به وجود آمد و مسلمانان تحت فشار روزافزون، ناگزیر شدند یا به مسیحیت روی آورند یا اسپانیا را ترک کنند... در پی این سرکوب، تعداد کثیری از مسلمانان یا به مسیحیت گرویدند یا اسپانیا را ترک گفتند. در فوریه 1502 بقیه مسلمانان مقیم پادشاهی کاستیل ـ که تا آن زمان شامل غرناطه هم می شد ـ در برابر همان انتخابی قرار گرفتند که یهودیان ده سال قبل با آن روبه رو شده بودند: غسل تعمید، تبعید یا مرگ.  وی در جای دیگر در توجیه استعمار اروپاییان می گوید: در زمینه گسترده ای که در تاریخ برای ما فراهم می کند بهتر می توان سرآغاز توسعه طلبی های اروپا را که در قرن پانزدهم صورت گرفت درک کرد، طبیعی بود که اسپانیایی ها و پرتغالی ها در پی آزادکردن میهن خود از سلطه مسلمانان می بایست به تعقیب آنان تا آن طرف تنگه جبل الطارق بپردازند".  او در تمجید از اروپاییان آورده است: اروپا برای اولین بار تصمیم به آزادکردن برده ها گرفت؛ زیرا تکنولوژی غرب او را از برده داری بی نیاز کرد... موفقیت اروپایی مربوط به صفات ذاتی و بالقوه تمدن اروپایی است، صفاتی که دیگران دچار کمبود یا فقدان آن اند.  ویژگی های اساسی غرب از نگاه لوئیس: "تردید، صفت شایسته ای است و در واقع می توان گفت یکی از انگیزه های اصلی تمدن غرب به شمار می آید. تردید باعث سست شدن پایه های فرضیات مسلمی است که در تمدن های دیگر و حتی در مراحل اولیه تمدن غرب، مانع از ایجاد تحول فکری [شده است]... گناه به معنی مدرن آن، فرساینده و مخرب است و در عین حال می توان گفت که این مفهومِ بارزی از خودپسندیِ نخوت آمیزی است که عمیق ترین و شاخص ترین نقطه ضعف تمدن غرب محسوب می گردد. به عهده گرفتن مسئولیت در قبال تمامی بدی های دنیا را می توان تعبیر جدیدی از عبارت بار سنگین مرد سفیدپوست دانست... گذشتگان شکوه مند ما، با همان تکبر و پوچی مدعی بودند که سرچشمه همه خوبی ها هستند.  اکنون که اراده و رضای الهی را از منظر او ملاحظه کنید: در مقابل اتهامات فراوانی که به ما وارد می آورند، چاره ای نداریم جز اینکه به خطاهای انسانی متوسل شویم. ما غربی ها به راستی به دلیل خودپرستی و سلطه گری، تجاوز و چپاول، استیلا و برده سازی و قتل و غارت، گناه کار بوده ایم. با وجود این، برای اینکه از بار گناهان خود بکاهیم، می توانیم استدلال کنیم که از زمانی که ما این کارها را مجاز می شمردیم، زمان زیادی سپری شده و حتی خیلی پیش از آن بود که ما آنها را برای رضای خداوند انجام می دادیم و در آنها مشیت الهی می دیدیم.  باز هم درباره الطاف غرب به بشریت: سابقه غم انگیز جنگ ها و تعقیب و آزارهای ما غربیان، گواه است که اغلب به شکل فاجعه انگیزی در احترام گذاشتن به کسانی که با ما تفاوت داشته اند ناموفق بوده ایم. ولی این چیزی است که برای دست یابی به آن به عنوان یک آرمان مبارزه کرده ایم و چندان ناموفق هم نبوده ایم... امپریالیسم، تبعیض جنسی و تبعیض نژادی واژه های غربی است، نه بدین معنی که غرب این شرارت ها را ابداع کرده است که متأسفانه امری است جهانی؛ بلکه به این لحاظ که غرب به ماهیت شیطانی آنها پی برده و آنها را به عنوان گناه محکوم کرده و با تمام قوا تلاش کرده که از شدت آن بکاهد و به قربانیان آن کمک کند.  و سرانجام هشدار لوئیس به غرب ستیزان: هنوز در مقابل غرب رقیب جدی قرار نگرفته و عملا برای آن جایگزینی وجود ندارد. حتی آن هایی که هر روز مرگ بر امریکا سر می دهند شاید دلشان بخواهد، ولی مسلماً قدرت آن را ندارند که به این خواسته جامه عمل بپوشند. آنها قادر به کشتن نیستند. ولی چنان چه گرایش های به خصوصی که در اجتماع امریکا قابل تشخیص است به آن حد نهایی برسند، می توانند به یک خودکشی دسته جمعی، دست یاری بدهند... ممکن است تمدن غرب واقعاً صحنه را خالی کند، ولی اگر چنین شود تمامی مردان و زنان همه قاره ها دچار فقر و فلاکت شده، در معرض خطر قرار خواهند گرفت.  6-2. کاپیتولاسیون مسیحی اسپانیایی و پرتغالی، چنان که لوئیس به آن اعتراف کرده آن را مخالف تساهل مسیحی گرفته، نشانه خوی استکباری و خودپسندی غرب است که نتیجه نگاه تبعیض آمیز به انسان ها و ترجیح نژاد سفید و شهروند اروپایی بر سایر نژادها و دیگر انسان ها است. ولی در مقابل چنین روحیه ای، روحیه اسلامی و مهدوی، مخالف تبعیض نژادی و خودبینی است؛ به طوری که خود لوئیس می گوید: "یهودیان تا حدی از عدالت اسلامی خشنود بودند که داوطلبانه به امپراطوری عثمانی پناهنده می شدند تا از آزار مسیحیان در امان بمانند". به علاوه در بعد نظری ـ چنان که پیش تر گفتیم ـ قرآن با تفاخر و نژادپرستی مخالف است. 6-3. گرچه لوئیس، استعمارگری اروپائیان را از باب محکم کاری شمرده، که آنها این کار را کردند تا مطمئن شوند که مسلمانان دیگر به اروپا باز نمی گردند؛ ولی چنین توجیهی نارواست، زیرا: اولاً: ورود اسلام به اروپا و مسلمان شدن اروپایی ها با تجاوز و ستم همراه نبوده، آنها آزادانه به اسلام گرویده اند، پس اسلام اشغال گر محسوب نمی شده است. ثانیاً: اگر به راستی غربی ها در صدد محکم کاری بودند، می بایست از مرزهای خود به خوبی حراست می کردند، نه اینکه به اشغال سرزمین های دیگران مبادرت کنند. ثالثاً: اگر حضور اسلام در غرب اشغال به حساب می آمده؛ استعمار و اشغال سرزمین های دیگران از جمله مسلمانان نیز چنین بوده و به هیچ رو قابل دفاع نبوده است. رابعاً: نوع رفتار مسلمانان با رفتار استعمارگران به گواه تاریخ متفاوت بوده است. رفتار مسلمانان انسانی، به دور از خشونت، غیراستثماری و عادلانه بوده؛ اما غربی ها درست بر عکس بوده است. 6-4. مبادرت غرب به آزادسازی برده ها زیر فشار صنعتی شدن ـ بر فرض صحت آن ـ طنزی جالب است! زیرا چنین کاری ارزش اخلاقی و انسانی نداشته؛ چون از روی ناچاری بوده است. ولی برده گیری انسان های آزاد و بی گناهی که بدون هر مجوزی ـ از قبیل اسیر جنگی بودن، زیرا به لحاظ حقوقی اسارت کاملاً با بردگی فرق دارد ـ صورت گرفته، گناهی نابخشودنی است که غربی های به اصطلاح متمدن و طرف دار حقوق بشر و مدعی دموکراسی و برابری انسان ها مرتکب شده اند! اکنون این سؤال قابل طرح است که چرا ظالمانه برده گرفتید  تا به رهاسازی آنها مجبور شوید؟ 6-5. بنا به تحلیل و اعتراف آقای لوئیس، ریشه جنایات استعمارگران و متمدنان غربی سه چیز است: شک گرایی، سهل شمردن گناه و سلطه جویی یا خیال مهتری بر جهانیان. ضمن اینکه این رویکرد به نوبه خود آموزنده و جالب است، می توان شاهد تشدید این روند منحوس در تمدن غرب بود. در واقع آقای لوئیس و هانتینگتون ـ که ضمن پارادوکس دمکراسی یاد آور شد ـ و به طریق اولی سیاستمداران و دولتمردان غربی و امریکایی نمی توانند منکر وجود این ویژگیها و اوجگیری آن در سیاستها و برنامه های خود شوند، پس به همان ادله ای که غرب شکاک، گناهکار و زیاده خواه در گذشته محکوم بوده اکنون نیز محکوم است. آیا رفتار غربیها و امریکاییها در افغانستان، عراق، گرانادا، گوانتانامو، ابوغریب و... جز این را می گوید؟! 6-6. این را نیز باید به لوئیس یادآور شد که گذشت زمان و کهنه شدن گناه از زشتی آن نمی کاهد؛ به ویژه که توبه ای در کار نباشد، چنان که اکنون در رفتار غربی ها دیده می شود! 6-7. جالب این است که وی به منظور تبرئه غرب و کاستن از عذاب وجدان خویش، به حربه کهنه تقدیر و جبر و مشیت و رضای الهی متوسل شده است! صرف نظر از اشکالات عقلی چنین رویکردی، تنها به وی یادآور می شویم که چنین موضعی در تناقض آشکار با نگاه اومانیستی و تفویض گروی تمدن غرب است. بنابر اصالت بخشیدن به انسان، ذره ای از مسئولیت گناهان غربی ها متوجه خدا نیست. 6-8. این امر را فراوان باید به رخ عناصر فرهنگی و تصمیم ساز غرب کشید که رفتار گذشته و اکنون آنها، عدول از دموکراسی و حقوق بشر غربی است و باید برای رفع این تناقض در گفتار و رفتار خود، فکری جدی کنند. 6-9. اعتراف لوئیس ـ مانند هانتینگتون ـ به افول نسبی یا فرسوده شدن جدی غرب جای تأمل بسیار دارد. ولی دقیق تر از آن این ادعاست که تمدن غرب عملاً جای گزینی نخواهد داشت! در اینکه غرب در سراشیبی سقوط قرار گرفته تردیدی نیست و چه سقوطی بدتر از سقوط و انحطاط اخلاقی. البته نه دیدگاه پایان تاریخ فوکویاما درست است که: غرب با این همه فضاحت اخلاقی و تمدنی، برنده نهایی باشد، و نه پایان تاریخی به شکلی است که لوئیس گفته که: غرب همه را با خود به کام نیستی خواهد کشید. پس آینده چگونه خواهد بود؟ آینده چنان است که قرآن می گوید: 6-10. گفتمان قرآنی و مهدوی این است که سرانجام بندگان شایسته خدا به قدرت رسیده، بساط بیدادگری برچیده خواهد شد. طبق این منطق، آینده روشن و امیدبخش است؛ زیرا اراده همراه با عدل الهی، هیچ گاه به ستم، گناه و جباریت رضایت نمی دهد؛ به ویژه برای پایان تاریخ نیز صفحه سیاه ستم گری را نمی پسندد. آری چنان که اسلام با حکومت دادگستر و نمونه نبوی صلی الله علیه و آله آغاز شده است و پس از فترتی با حکومت عدالت محور، اما کوتاهِ علوی? تداوم یافته؛ با حکومت سرتاپا عدالت مهدی? نیز تداوم خواهد یافت.   7. جهان دوقطبی بد نیست بدانیم که از نگاه قرآن جهان دوقطبی است؛ قطب حق و باطل. البته در آن چه مربوط به عالم انسانی است، به دلیل ویژگی اراده و اختیار، انسان ها دو گروه اند: گروه حق و گروه باطل. گروهی پرستش گر خدا و گروه دیگر غیر خدا؛ گروهی بینا و گروه دیگر نابینا؛ عده ای سودمند برای جامعه و عده ای ستم پیشه، بی خاصیت و آسیب رسان و... . در بینش قرآنی این گروه ها که به اختصار حق و باطل نامیده می شوند مساوی نیستند. حق با ارزش، سودمند، ماندگار و پسندیده است ولی باطل بی ارزش، زیان بار، زایل شونده و ناپسند است. این گفتمان دو قطبی قرآن، کاملاً معقول و منطقی است و به هیچ رو تحت تأثیر غیر خود نیست. ولی دیدگاه جنگ تمدن ها از این منطق خرده گرفته است: 7-1. هانتینگتون در باره نگاه دو قطبی اسلام می گوید:  "مسلمانان هم به طور سنتی، جهان را به دارالاسلام و دارالحرب یا منزل گاه صلح و جنگ تقسیم کرده اند".  برنارد لوئیس نیز همین دیدگاه را دارد: از دیدگاه مسلمانان دنیا به دو قسمت تقسیم می شد: یکی دارالاسلام که در آن از نظر شرعی و حقوقی، قوانین اسلامی حکومت می کرد و دیگری دارالحرب که عاری از قوانین اسلامی بود. بین این دو، به طور دائم وضعیت جنگی حکم فرما بود که گاه آتش بس های کوتاه باعث وقفه آن می شد. این ستیز تا زمانی که کلام خداوند به گوش تمامی مخلوقات برسد ادامه داشت.  خانم هانتر در دفاع از نظریه جنگ تمدن ها و خرده گیری از گفتمان اسلامی مهدویت و جهان بینی اسلامی می گوید: جهان بینی اسلام و نظر آن نسبت به ماهیت مناسبات بین دولت ها، دوگانه و به گفته اندیشه وران غربی توسعه طلب است. بُعد توسعه طلبی، از نگرش اسلام به جهان که آن را به دارالاسلام ـ قلمرو صلح و روشن گری ـ و دارالحرب تقسیم می کند، مایه می گیرد. دارالحرب اغلب به قلمرو جنگ ترجمه می شود؛  اما دقیق تر به مفهوم قلمرو بی اعتقادی و فساد است... در نتیجه، مسلمانان برداشتی دقیق و پیشرفته از سیاست خارجی ورای اداره مناسبات و درگیری بین دارالاسلام و دارالحرب نداشته اند... مسلمانان باید به جهاد ادامه دهند تا آنکه دارالحرب به دارالاسلام تبدیل شود.  وی در جای دیگر می گوید: جهان پیچیده تر: از نظر تاریخی، نگرش اسلام نسبت به جهان و مفهوم مناسبات بین المللی آن گونه که در نظریه تقسیم جهان به دارالاسلام و دارالحرب دیده می شود، ساده انگارانه و دو قطبی نبوده است. این تقسیم خیلی دیر در دوره عباسی شکل گرفت و همانند بسیاری از عقاید دیگر، احتمالاً سنت های ساسانیان الهام بخش آن بود. ساسانیان جهان را به دو بخش تقسیم می کردند: ایران شهر ( وطن آریایی ها) و غیر ایران.  ایران سرزمین به دین، یعنی دین زرتشتی بود که بر اساس نظریه دوگانه خوب و بد، نور و تاریکی و نبرد ابدی بین آنها برقرار بود. مسلمانان این نظریه را گفتند و اسلام و غیراسلام ـ دارالاسلام و دارالحرب ـ را جایگزین ایران و غیرایران ساختند.  او جهان بینی دو قطبی را به امام خمینی? نیز نسبت داده که ایشان جهان را بین توان گران و ناتوانان یا مستکبران و مستضعفان، شرق و غرب، رهروان صراط مستقیم و پیروان شیطان تقسیم کرده است. هم چنین مدعی شده که ایشان با تأثیر از نظریه سنتی اسلام، جهان را به دارالاسلام و دارالحرب تقسیم کرده است. گرچه وی می گوید این تقسیم و این نظر، نظریه کلیت جهان بینی اسلام نیست. اما در عین حال به نظر وی حضرت امام? در نظریه جهان دوقطبی، متأثر از نگرش حاکم بر ایران قبل از اسلام و نظام دو قطبی پس از جنگ دوم جهانی بوده است.  هانتر اساساً اسلام را نیز در قطبی نگری، متأثر از دین زرتشت دانسته است. وی مدعی است که حادثه کربلا بر شیعیان تأثیری دوگانه داشته: یکی پایان یافتن پیکار برای بازگرداندن حق آل علی? به آنان و لزوم انتظار برای بازگشت امام زمان? ، (امامی که زنده نیست و بیش از هزار سال است که انتظارش را می کشند)؛ و دیگر اینکه اگر نیاز باشد باید علیه دروغ و بی عدالتی حتی در برابر موانع سهمگین قیام کنند.  7-2. علاوه بر توضیحات گذشته در باره گفتمان قرآنی حق و باطل، این امر بسیار مهم را هم باید روشن کنیم که گفتمان "حصرگرایی" اسلامی در برابر گفتمان تقریباً رایج و البته نادرست غربی "پلورالیسم دینی" قرار دارد. اسلام به هیچ رو پلورالیسم دینی را بر نمی تابد.  زیرا این دریافت عقلی را تصدیق می کند که تناقض محال است؛ در نتیجه به طور هم زمان طرفین نقیض، مانند توحید اسلامی و تثلیث مسیحی نمی توانند صادق باشند و اگر اثبات شود که طبق براهین خاص، توحید بر حق است، دیگر نقیض آن یعنی تثلیث (یا ثنویت زرتشتی)، نمی تواند بر حق باشد و به ناچار باطل است. پس حصرگرایی اسلامی هم سو یا نگرش دو قطبی حق و باطل امری کاملاً طبیعی خواهد بود؛ ادیان دیگر نیز به سهم خود از همین حصرگرایی برخورداراند و تنها خود را بر حق و دیگران را باطل می دانند.  هانتینگتون لوئیس، و هانتر به این موضوع تصریح کرده اند. بنابراین مجالسی برای خرده گیری بر اسلام به طور خاص وجود ندارد. حصرگرایی اسلامی مطابق برهان و عقل است، چون توحید اسلامی طبق برهان است و خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز به دلیل غنای کامل اسلام و فروتر بودن ادیان دیگر در مقایسه با اسلام، محرز است. چنان که مهدویت نیز تشیع و اسلام را برتر از ادیان دیگر می نشاند؛ از این رو که مهدویت تنها رویکردی است که هم چنان رابطه خدا، خلق، زمین و آسمان را لحظه به لحظه برقرار می بیند؛ چون حجت خدا روی زمین و در میان مردم به مثابه رابط وجود دارد، البته ناشناس و غایب. ولی متقابلاً ادیان دیگر چنین امتیازاتی نداشته، در نتیجه نمی توانند به طور کامل و مطلوب نجات بخش و هادی مردم باشند، چه رسد به اینکه تنها راه نجات باشند. 7-3. با روشن شدن موضوع حصرگرایی بر حقِ اسلام، حال می توان به معنای تقسیم دوگانه دارالاسلام ودارالحرب هم پی برد. درباره این تعبیرـ که البته عین آنها در قرآن نیست ـ لیکن مفهوم آنها هست و در اصل قرآن الهام بخش به کار بردن این دو اصطلاح شده، بدین ترتیب که راهکار هجرت از محیط نامساعد فرهنگی شرک و کفر را به ناتوانان فکری توصیه کرده است. و این امر سبب شده که در حدیث نیز از همین اصطلاح بلد یا بلاد شرک یا دارالحرب استفاده شود.  اما باید توجه داشت که این تقسیم بر خلاف توهم صاحبان نقل های ذکر شده، تقسیمی سیاسی و کینه توزانه نیست و نمی خواهد جهانی دوقطبی ـ آن گونه که غربی ها تصور می کنند ـ ایجاد کند. جهان دو قطبی غربی سرشار از دیگری و ستم است، ولی تقسیم اسلام صرفاً اعتباری و فرهنگی است. از نگاه اسلام دارالحرب به معنای منطقه نبرد نیست، بلکه مراد جایی است که یک مسلمان یا یک انسان، امنیت روحی لازم و آزادی فکری کافی نداشته ـ چنان که قرآن ترسیم کرده ـ خفقان حاکم است و متقابلاً دارالاسلام جایی است که چنان وضعی حاکم نیست. شاهد این مدعا هم این است که مسلمانان حتی در زمان قدرت مندی نیز برای غیرمسلمانان محیط بسته فکری ایجاد نمی کرده اند. برنارد لوئیس در این باره می گوید: با این همه، جامعه اسلامی در مقابل ادیان دیگر انعطاف پذیر بود. آنان با رضای خاطر در کنار مردمانی که پیرو مذاهب دیگر بودند، هم زیستی مسالمت آمیز داشتند و حاضر بودند در ازای رعایت پاره ای محدودیت ها و کم و کاستی ها به آنها اجازه دهند در اجرای موازین دینی و اداره امور زندگی خود کاملاً آزادانه عمل کنند. در حالی که در مسیحیت چنین تسامحی به چشم نمی خورد، مگر تا زمانی که جنگ های صلیبی سرانجام مسیحیان را متقاعد کرد که وقت آن رسیده که زندگی کنند و بگذارند دیگران هم به زندگی خود ادامه دهند.  در میان سخنان خانم هانتر نیز این جمله را دیدیم که دارالاسلام قلمرو صلح و روشن فکری و دارالحرب به طور دقیق تر، قلمرو فساد و بی اعتقادی است. پس نظریه سازان بحث ما نیز چندان به اشکال تراشی خود اعتقاد ندارند. 7-4. خانم هانتر دچار تناقض گویی های متعددی در بحث جهان دو قطبی اسلامی شده است. از یک سو گفتمان دو قطبی اسلامی را دلیل توسعه طلبی مسلمانان گرفت، ولی از سوی دیگر جهاد را منوط به حضور امام? دانسته هرگونه توسعه مرزها را بدون حضور امام معصوم، از نظر شیعه ممنوع دانسته است.  یا اینکه نظریه دارالحرب و دارالاسلام را نظریه سنتی جهان اسلام می داند و در عین حال آن را برگرفته از سنت ساسانی و جهان بینی زرتشتی قلمداد می کند و با این همه، شکل گیری این نظریه را خیلی دیرتر و مربوط به دوره عباسی می داند! همین طور دیدگاه امام خمینی? در باره جهان دو قطبی را هم اسلامی، هم زرتشتی و هم برآمده از نظام دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم تصویر می کند! حال با این تناقض گویی ها درجه اعتبار سخنان وی چه قدر است؟ 7-5. دیدگاه نام برده درباره اثر پذیری اسلام از دین زرتشت، در نظریه جهان دو قطبی وی نیز کذب محض است. زیرا در آیین زرتشت، حقیقتاً جهان به دو قلمرو یزدان و اهریمن، خیر و شر، و نور و ظلمت تقسیم شده، دو نیرو در برابر هم قرار گرفته اند و با هم زورآزمایی می کنند و درگیرند. ولی در منطق قرآن هرگز چنین ثنویتی در کار نیست. مقتضای اصل توحید و کمال مطلق بودن حق ـ به ویژه به دلیل قدرت مطلقه اش ـ هیچ موجودی هماورد او نیست و هیچ قدرت حقیقی جز او وجود ندارد.  او بر همه چیز و هر کار تواناست و هیچ قدرتی در مقابل او به حساب نمی آید. حتی شیطان حیله گر، وسوسه گر نیز در عین حال موجود فوق العاده ناتوانی است که بر انسان سلطه فیزیکی نداشته، در جهان قدرت دخل و تصرف چندانی ندارد و هر اندازه موجود که فرصت یافته با خواست خداست بوده است. این حقایق کاملاً آشکار، مفاد آیات بسیاری است که به دلیل وضوح نیاز به بحث ندارد. 7-6. اهانت های هانتر به حضرت امام خمینی? منحصر به آن چه نقل کردیم نیست. وی در جای دیگری از کتابش ایشان را خشونت طلب و منادی قیام علیه مستکبران معرفی کرده است. ولی تمام اتهامات و اهانت های وی بی مورد و ساحت ایشان به مثابه یک اسلام شناس تمام عیار و ولی فقیه از تمام آنها به دور است. زیرا ایشان تنها از فرهنگ قرآن الهام گرفته و از سنت اهل بیت? پیروی کرده بود و براساس آن، دیدگاه دو قطبی حق و باطل و استکبار و استضعاف را مطرح کرد. و این رویکرد دین نیز کاملاً منطقی است. چرا که انسان نیز دارای دو بعد و دو قطب است: غریزه و عقل. غریزه او را به سوی نیازهای مادی و جسمی می کشد و عقل به خواسته های معنوی و روحی راهنمایی می کند. در نتیجه، انسان جسمانی ـ روحانی است و به گفته خود هانتر، انسان شناسی اسلامی بدین شکل است که نیازهای جسمی و روحی را با هم در نظر گرفته، میان مادیت و معنویت تعادل برقرار کرده است.  حال می توان گفت که چالش درونی عقل و غریزه، به چالش بیرونی و اجتماعی انسان های دنیاپرست و استثمارگر و انسان های خداپرست و عدالت خواه تبدیل می شود و این کاملاً طبیعی است که جهانی دوقطبی به وجود آید. 7-7. تعبیر بازگشت امام عصر? درصورتی درست است که حیات و غیبت ایشان ـ آن گونه که گواهی تاریخ و روایات بی شمار است ـ پذیرفته شود. ولی هانتر دچار تناقض گویی شده، بازگشت بدون حیات و غیبت را با هم مطرح ساخته است! به هر رو اعتقاد شیعه بنابر ادله تاریخی، اعتقادی و حدیثی بسیار تولد امام زمان? در خانه امام حسن عسکری? از همسر ایشان جناب نرجس? در نیمه شعبان 255 هجری است و در نتیجه، حیات و غیبت ایشان تا به حال طبق مصالح خاصی است که بنابر آنها، خدا امامتِ در غیبت ایشان را اراده کرده است و اگر چنین باشد که هست، آن گاه بازگشت ایشان معنی می یابد و با تولد در پایان تاریخ ـ چنان که اهل سنت گویند ـ بازگشت معنی ندارد، چون رفتنی نبوده تا بازگشتی باشد. 7-8. بهترین گواه تفاوت قطبی نگری اسلامی و مهدوی با جهان دو قطبی زرتشتی یا غربی، این است که طبق فرموده قرآن: "او خدایی است که رسولش را برای هدایت و با دین حق فرستاده تا آن دین را بر تمام ادیان [و مکاتب] چیره گرداند، گرچه این امر مشرکان را ناپسند آید". یعنی رسالت اسلام، جهانی و گفتمان مهدویت نیز استقرار عدالت در سطح جهان است و چنین بینشی با قطب بندی و خط کشی تبعیض آمیز میان انسان ها هیچ سازگاری ندارد.   8. گفتمان ناسیونالیستی و جهانی گرچه هانتینگتون ضمن تشریح نظریه برخورد تمدن ها گفته است که عصر حاکمیت ناسیونالیسم سپری شده و جهان دو قطبی جای خود را به جهان چند قطبی داده است، ولی وی ناخودآگاه با کمک ایده ناسیونالیسم، از تحریک احساسات غربی ها بهره برداری بسیار کرده و بر طبل جنگ تمدن ها می کوبد و چنان که در فراز بعدی خواهیم دید، به شدت غرب را از خطر در حال تکوین اسلام ترسانده است. اما در مقابل، اسلامی که وی آن را جنگ طلب و خطرناک معرفی کرده، در قالب ایده مهدویت برای آینده تاریخ خیر، برکت، نور، هدایت، صلح و هم زیستی را نوید داده، بر بطلان تبعیض در هر چهره ای تأکید دارد و این تفاوت عمده ای میان دو نظریه مهدویت و جنگ تمدن هاست. 9. تقابل اسلام و غرب به عقیده مدافعان ایده جنگ تمدن ها، تنها خطر تهدید کننده غرب اسلام است. نخست سخنان آنها را بشنویم: 9-1. هانتینگتون مسلمانان را این چنین مهاجم می نامد: دلیل حمله مسلمانان به غرب این است که معتقدند غربی ها اصولاً به هیچ دینی ایمان ندارند... در جریان جنگ سرد، غرب نیروی مقابل خود را کمونیسم بی خدا لقب می داد؛ در جهان پس از جنگ سرد که ویژگی برخورد تمدن هاست. مسلمانان نیروی مقابل خود را غرب بی خدا می دانند.  وی در ادامه گفته است که طبق نظر سنجی هایی که در امریکا در سال 1994 به عمل آمده، بیشتر مردم و دولت مردان، گسترش تسلیحات اتمی و تروریسم بین المللی را دو تهدید اصلی و جدی برای امریکا دانستند؛ دو موضوعی که عموماً با اسلام همراه است.  او افزوده که: با توجه به برداشت هایی که مسلمانان و غربی ها از یکدیگر دارند و نیز با توجه به رشد بنیادگرایی اسلامی، جای تعجب نیست که پس از انقلاب ایران در سال 1979، یک حالت شبه جنگ بین تمدنی میان اسلام و غرب به وجود آمد... طرفین درگیری، رابطه موجود میان خود را به عنوان یک جنگ به رسمیت شناخته اند. پیش تر آیت الله خمینی به درستی اعلام کرد که ایران به طور مؤثری با امریکا در حال جنگ است و قذافی بارها علیه غرب اعلام جهاد کرده است. رهبران مسلمان گروه ها و کشورهای تندروی دیگر، با لحن مشابهی درباره غرب سخن گفته اند. در طرف دیگر ماجرا یعنی غرب، ایالات متحده هفت کشور را به عنوان کشورهای تروریست شناسایی کرده که از آن میان، پنج کشور مسلمان هستند: ایران، عراق، سوریه، لیبی و سودان.  او در پایان گفته است: مشکل اصلی غرب، بنیادگرایی اسلامی نیست، بلکه خود اسلام است؛ تمدنی متفاوت که وابستگان به آن، به برتری فرهنگی خود اطمینان دارند و دل مشغول ناتوانایی های خود هستند. مشکل اسلام هم سازمان سیا یا وزارت دفاع امریکا نیست، بلکه خود غرب است؛ تمدنی متفاوت که ملت های وابسته به آن در مورد جهانی بودن فرهنگ خود به یقین رسیده اند و معتقدند که قدرت برتر آنها، هر چند در حال افول است، این تعهد را برای ایشان ایجاد کرده که فرهنگ غربی را در سراسر جهان بپراکنند.  برنارد لوئیس، نظریه پرداز دیگر جنگ تمدن ها می گوید: از اولین تهاجم سپاهیان اسلام به سرزمین های مسیحی نشین شرق مدیترانه در اوایل قرن هفدهم [البته باید قرن هفتم باشد] تا دومین و آخرین عقب نشینی قوای ترک از پشت دیوارهای شهر وین در سال 1683، حدود هزار سال مسیحیان در هراس دائمی از خطر قریب الوقوع اسلام می زیستند... خطری که از جانب اسلام طی هزار سال اروپا را تهدید می کرد دوگانه بود: خطر نظامی از یک سو و خطر مذهبی از سوی دیگر؛ یعنی خطر فتح سرزمین ها و خطر گرویدن به اسلام.  خانم هانتر نیز کتاب خود را با خطر اسلام برای غرب شروع کرده. وی در این باره مطالبی گفته است، ولی چندان اهمیت ندارد که حرفهایش را بازگو کنیم.  9-2. درباره حمله مسلمانان به غرب به دلیل الحاد غرب، ابتدا باید اصل ادعا را اثبات کرد. هانتینگتون اصل مدعا را قطعی گرفته است، ولی چنین نیست. به کدام دلیل مسلمانان جهاد ابتدایی را تجویز می کنند؟ هانتر هم به این مطلب اعتراف کرده که شیعه آن را در عصر غیبت تجویز نمی کند. پس اصل ادعا نادرست است. و دلیل وی نیز مخدوش است؛ زیرا بی خدایی غرب مربوط به دین تحریف شده ای است که دیگر قابل اجرا نیست و تازه همین دین هم به حاشیه رانده شده است. البته نگاه اسلام به کمونیسم و غرب یکسان نیست. اولی به دلیل ماتریالیسم الحاد است، اما دومی شرک به دلیل تحریف دین و جدی نگرفتن آن، سست اعتقادی و بی بند و باری است. و اما انتقاد مسلمانان به غرب از این رو است که به مسیحیت تحریف شده وفادار نیستند و آن را نیز به حاشیه رانده و از سیاست جدا کرده اند؛ پس حمله ای فیزیکی هم در کار نیست. 9-3. هانتینگتون دلیلی درباره این ادعا نیاورده است که اسلام با توسعه سلاح های هسته ای و تروریسم همراه است. بگذریم از این واقعیت که این دو کاملاً با تمدن غرب در هم تنیده است. زیرا اساساً تمدن غرب با استعمار کلید خورده و با تهاجم و تروریسم ادامه یافته و انبوه سلاح های هسته ای را نیز در اختیار دارد. اما در عین حال، اسلام با مقررات عادلانه و انسانی اش درباب جهاد با دشمن ـ که در کتاب جهاد فقه اسلامی بیان شده ـ نشان داده که نه با سلاح های ضدانسانی کشتار جمعی میانه ای دارد و نه از ترور حمایت کرده است. به هر رو، پس از اینکه دیدیم اصل مسئله حالت تهاجمی اسلام در برابر غرب صحت ندارد، موضوع سلاح هسته ای و تروریسم نیز به عنوان ابزارهای آن منتفی خواهند بود. 9-4. تردیدی نیست در اینکه انقلاب اسلامی ایران، نقطه عطف بسیار مهمی در روابط میان اسلام و غرب به شمار می رود ـ اما مهم این است که این انقلاب به دنبال تحقق بخشیدن به اسلام و از میان بردن سلطه بیگانگان بر ملت ایران به وجود آمده است. اولی که با دموکراسی غرب تضادی ندارد و از باب آزادی انسان در انتخاب دین پذیرفته شده است. دومی هم لازمه قطعی دموکراسی است و عیبی ندارد. پس از رهگذر انقلاب اسلامی، یک طرف قضیه به دلیل اسلام خواهی و استقلال طلبی محکوم نیست. اما طرف دیگر به دلیل مخالفت با حق آزادی انتخاب دین و تعهد به آن و نقض استقلال طرف مقابل، محکوم است. در نتیجه با وقوع انقلاب اسلامی، ایرانی ها داخل جنگ با غربی ها نشده اند، بلکه چهره افشا شده و غرب و منافعش به خطر افتاده است.  البته تا زمانی که غرب راضی نشود حق طرف مقابل را به رسمیت شناسد، دست کم بی اعتمادی حاکم خواهد بود. و در صورت تشدید بدبینی، خصومت هم بروز کرده، حتی ممکن است جنگی نیز رخ دهد؛ ولی بی شک مسئول آن غربِ ستم پیشه است. این نکته نیز گفتنی است انقلاب اسلامی ایران،  معطوف به انقلاب صدر اسلام و مقدمه انقلاب جهانی امام مهدی? است؛ پس از منطق آن نیز پیروی می کند و با خشونت و ستم ربطی ندارد. 9-5. اینکه گفته شد تضاد اصلی غرب با اسلام است، به گونه ای نقض نظریه جنگ تمدن هاست. زیرا اسلام به مثابه یک دین، جنبه عینی و فیزیکی ندارد تا هدف غرب باشد. پس اصولاً درگیری غرب با اسلام چه معنایی دارد؟ لابد نکته این جاست که غرب از نیروی درونی و منطق قوی آن که می تواند توده ها را علیه غرب بسیج کند در هراس است و به جای اینکه با تمدن اسلامی یا پیروان اسلام دشمنی ورزد، با خود اسلام دشمنی می کند. بنابراین جنگ تمدن ها در کار نیست، بلکه جنگ اسلام و غرب مطرح است و این همان نبرد فکری اسلام با ادیان و مکاتب باطل دیگر است که در چارچوب نبرد حق و باطل از آن یاد شد. 9-6. این مدعای هانتینگتون پذیرفته نیست که فرهنگ غرب جهانی است، پس باید جهانی سازی با گسترش آن در سطح جهان صورت گیرد. زیرا چنین رویکردی ناقض جهان چند قطبی مورد نظر اوست. به علاوه، اوضاع جهان پس از فروپاشی کمونیسم یا بروز جهان چند قطبی، تک صدایی را بر نمی تابد و نمی تواند جهانی سازی به شکل تحمیل فرهنگ غرب بر دیگران حاصل شود. از سوی دیگر، ارزش های بیمار و ناقص غرب که به اعتراف هانتینگتون موجب افول و انحطاط غرب شده، قابلیت و استعداد جهان شمولی ندارد. اما در عوض، ارزش های انسانی اسلام که رسالت امام عصر? احیا و اجرای آنهاست، از این رو که مطابق عقل و فطرت آدمی است، توان جهانی شدن را دارند. 9-7. دیدگاه لوئیس در باره خطر هزار ساله اسلام برای غرب ـ صرف نظر از خلاف واقع بودن چنین امری که در جای دیگر باید بررسی شود ـ با سخن دیگر وی که پیش تر نقل شد ـ به این شکل که تسامح اسلامی به نحو کامل در همان دوره هزار ساله وجود داشته ـ ناسازگار است. پس یکی از این دو صحت ندارد: خطر دائمی هزارساله یا تسامح سطح بالا. 9-8. سخن آخر اینکه بر خلاف نظر لوئیس، گرویدن غربی ها به اسلام خطر نیست. زیرا گفتیم که آزادی انتخاب دین، یکی از حقوق بشر و مطابق با دموکراسی است و در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز این حق به رسمیت شناخته شده است. و با رعایت این حق است که گروندگان به اسلام از منزلت شایسته انسانی برخوردار شده به تعالی می رسند و در این صورت است که نوبت به مطرح کردن خطر دیگر یعنی خطر نظامی اسلام نمی رسد. زیرا با گرایش آزادانه به اسلام، طبعاً چنین خطری مطرح نیست و با وصف مسلمان شدن غربیان، حتماً کمال آزادی برقرار خواهد بود، وگرنه مسلمان شدنی در کار نمی بود. 10. جمع بندی و نتیجه گیری این نوشتار با مقدمه ای درباره اهمیت نظریه جنگ تمدن ها و نقد آن آغاز شد. سپس در بخش اول، این نظریه تشریح شد و اجزا آن از قبیل نیاز به دشمن برای حفظ هویت و قومیت؛ چندقطبی شدن سیاست جهانی پس از جنگ سرد؛ افول نسبی غرب و رشد قدرت اقتصادی مسلمانان و تمدن های آسیایی و... بررسی شد. بخش دوم، مقایسه گفتمان مهدویت با نظریه جنگ تمدن ها بود که در آن، نه مورد از تفاوت های اساسی میان این دو مطرح شد. اولین تفاوت این بود که دین در حال حاضر در حال بالندگی و تمدن غرب در حال افول است؛ زیرا ایدئولوژی های غربی فراموش شده و می شوند.  در ادامه، موضوع تجدید حیات دین مطرح شد که هانتینگتون ضمن آن، حتی اسلامی شدن مدرنیته را نیز بر زبان آورد. فرق سوم هم بررسی مقایسه ایِ اصلاح دینی غرب با اصول گرایی اسلامی و مهدویت بود که آشکار شد این دو با یکدیگر کاملاً تفاوت دارند و یکی گریز از دین و دیگری گرایش به آن است. چهارمین تفاوت نظریه جنگ تمدن ها با گفتمان مهدویت هم، در نوع نگاه آنها به اسلام بود. اولی کوشیده با تاریخی کردن دین، آن را مهار کند؛ ولی دومی با نظر به ذات اسلام، اسلام ناب را مد نظر قرار می دهد تا از اصالت و توانایی آن چیزی کاسته نشود. پنجمین تفاوت اساسی و بسیار مهم، در نوع نگاه مدرنیته و غرب به ماهیت انسان بود که او را مجرد از فطرت و استعدادهای انسانی منظور می کرد. ولی متقابلاً در نگاه اسلام و مهدویت، میان انسان سنتی و مدرن تفاوتی نبوده، هر نگاه تبعیض آمیزی به انسان ممنوع است. در ششمین مورد، فروتنی اولی و خود بزرگ بینی دومی جلب توجه کرد. هفتمین فرق میان آن دو، قطبی نگری اسلامی و مهدوی در قالب روی آوری به گفتمان تقابل حق و باطل از یک سو و جهان چندقطبی و پر از درگیری غرب از سوی دیگر بود. بازگشت به ناسیونالیسم و نژادپرستی پس از نفی آن، گام دیگری است که ضمن نظریه برخورد تمدن ها برداشته شده؛ در حالی که گفتمان مهدویت، به جهان نگری اسلام و نفی تبعیض ها به طور جدی وفادار است و این هشتمین تفاوت این دو نظریه بود. سرانجام، موضوع تقابل اسلام و غرب و خطرناک جلوه دادن اسلام برای غربی ها، از سوی نظریه پردازان جنگ تمدن ها به عنوان تفاوت دیگر مطرح شد و معلوم گردید که در این باره هم مانند موارد دیگر، خلاف واقع گزارش کرده اند. امید است خواننده گرامی با مطالعه این نوشتار، موفق به انتخاب درست و بی طرفانه شود و با مطالعه اجمالی نظریه جنگ تمدن ها و  مهدویت اسلامی، به حقیقت برسد. صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. منابع 1. قرآن مجید. 2. نهج البلاغه. 3. امیری، مجتبی، نظریه برخورد تمدن ها، انتشارات وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1375. 4. سروش، عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژی، صراط، تهران، 1372. 5. عاملی، حر، وسائل الشیعه، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1387 ق. 6. لوئیس، برنارد، برخورد فرهنگ ها، ترجمه بهمن دخت اویسی، فرزان و مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها، تهران، 1380. 7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفا، بیروت، 1403 ق. 8. هانتر، شیرین، آینده اسلام و غرب، ترجمه همایون مجد، فرزان و مرکز  بین المللی گفتگوی تمدن ها، تهران، 1380. 9. هانتینگتون، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمدعلی حمید رفیعی، دفتر پژوهش های فرهنگی،  تهران، 1378. 10. هانتینگتون، ساموئل، سامان سیاسی در جوامع دست خوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، نشر علم، [بی جا]، 1375. دکتر محمد اخوان ماهنامه انتظار موعود - شماره 16 انتهای متن/



94/08/09 - 04:19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن