تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص): طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است. خداوند جويندگان دانش را دوست دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816598631




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزگاري جنگي بود...


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 روزگاري جنگي بود...
روزگاري جنگي بود... - عروس و داماد همديگر را پسنديده بودند، همه چيز داشت خوب پيش مي رفت که پدر عروس گفت:« فقط يه شرط دارم. ايشان حق نداره بره کردستان.» احمد زير بار نرفت گفت: «کردستان تکليفه،ازدواج هم. تکليف که جلوي تکليف رو نمي گيره. اگه موافقيد بسم الله ، اگر نه جنگ برام شرط نگذاشته».- آمده بود خانه. اما شلوار نظامي اش رو در نمي آورد. مي گفت: «توي جبهه با همين مي خوابيدم. عادت کردم. نمي خوام ترک عادت کنم.» بعداً فهميدم مجروح شده بود نمي خواست من بفهمم.- قبل از انقلاب زندان رفته بود. شکنجه شده بود. طوري مي نشست که کف پايش معلوم نشود سوخته بود.» گفتم: «مادر توي زندان با تو چي کار کردن؟» گفت: «اگه بگم اجر من ضايع مي شه هم شما بي قراري مي کني اجر شما ضايع مي شه.» قبل از شهادتش هم نامه ها و عکس و وصيت نامه اش را سوزانده بود. هيچ چيزي از رضا دستمان نرسيد. حتي جنازه اش.- دود بود و آتش، فقط يک تير بار مانده بود چند متري مان. همه را زمين گير کرده بود. محسن گفت:«مواظبم باش.» و دويد جلو. زير سنگر تيربار. لوله تيربار را گرفت و کشيد پايين روبه زمين. پوست دستش چسبيد به لوله داغ تيربار. دود بود و آتش. ديگر تيري نمانده بود، فقط بوي گوشت کباب مي آمد.«روزگاري جنگي بود، مهدي قزلي» /خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن