تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى‏شود هر كس خود را در لذت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802712096




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زبان دين


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زبان دين
زبان دين نويسنده:آية الله شيخ جعفر سبحانى چكيده: دانش نوبنياد فلسفه دين، حاوى دهها عنوانى است كه برخى از مسائل آن; مانند زبان دينى قرنها پيش در فلسفه و كلام اسلامى مورد بررسى قرار گرفته‏اند. مباحث زبان دينى در كلام اسلامى، ضمن مباحث صفات ثبوتى، صفات خبرى و تفسير آيات متشابه و...مطرح بوده است كه هر كدام مشكلات ويژه خود را داشته و بايد به شيوه صحيح تفسير و تبيين گردد. از انگيزه‏هاى طرح زبان دينى در كلام مسيحى، مى‏توان به توجيه تعارض دين و علم، اختلاف كاربردى محمولات گزاره‏ها و تحقيق‏پذيرى معنا در قضاياى ناظر به واقع اشاره كرد. برخى، براى گزاره‏هاى كلامى، چهار گروه تفسير غير خبرى ارائه دادند كه هر يك در خور تامل و بررسى است و اين مقاله به بخشى از اين مباحث مى‏پردازد. مقدمه «فلسفه دين‏» دانش نوبنيادى است كه از بررسى دين در قالب تفكر فلسفى پديد آمده و در اين جهت‏با دانشهاى نوظهورى; مانند «فلسفه اخلاق‏» ، «فلسفه تاريخ‏» ، «فلسفه حقوق‏» و يا «فلسفه هنر» همسو مى‏باشد، و قدر مشترك همگى در اين است كه مسائل هر يك از اين علوم چهارگانه با تفكر فلسفى، مورد بررسى قرار گرفته و به صورت دانش خاص درآمده است. عناوين برخى از مسائل فلسفه دين از اين قرار است: 1- بررسى تعريف دين. 2- منشا پيدايش دين چيست؟ آيا علت درونى دارد يا عامل خارجى؟ 3- نقش دين در رفع نيازهاى فردى، اجتماعى، مادى و روانى انسان؟ 4- انتظار از دين چيست و بايد چه نقشى در حيات انسان داشته باشد؟ 5- وجود شرور و صدور آن از خداى يگانه خير و نيكوكار چگونه متصور است؟ 6- علم و دين آيا همسو مى‏باشند و يا اين كه گاهى ناهمسويى ميان آنان پديد مى‏آيد و در صورت تعارض چه بايد كرد؟ 7- معنادارى گزاره‏هاى دينى و ملاك معنادارى چيست؟ 8- زبان دين: آيا گزاره‏هاى كلامى جنبه خبرى داشته و از واقعيت‏خارجى حكايت مى‏كنند يا فاقد معناى خبرى بوده و كاربرد ديگرى دارند؟ هرچند فلسفه دين، دانش نوظهورى است، ولى برخى از مسائل آن قرنها پيش در فلسفه و كلام اسلامى مورد بررسى قرار گرفته‏اند; مانند: 1- مساله پيدايش دين در كتاب و سنت و كتابهاى فلسفى و كلامى ريشه‏يابى شده و به عنوان ندايى از درون و آمدن پيامبران الهى نيز به عنوان احياكننده فطرت و پرورش دهنده آن معرفى گرديده‏اند. 2- مساله شرور و ارتباط آن با خداى يگانه، عادل، دادگر، حكيم و توانا در كتب فلسفى، فصولى را به خود اختصاص داده است. 3- مساله تعارض دين و عقل، سپس تعارض دين و فلسفه، و امروز به نام تعارض دين و علم يكى از بحثهاى مهم در علم كلام و اصول فقه است. 4- مساله زبان دينى (كه در نوشتار حاضر به آن خواهيم پرداخت) . قابل توجه است كه فلسفه غنى اسلامى مى‏تواند ما را در پاسخگويى به اين مسائل به خوبى يارى كند. زبان دينى در فلسفه و كلام اسلامى مباحث زبان دينى در فلسفه و كلام اسلامى و در مسائل ياد شده در زير مطرح مى‏باشند: الف) هنگام وصف خدا با يك رشته صفات ثبوتى; مانند عالم و قادر. ب) هنگام توصيف خدا به يك رشته صفات خبرى; مانند يد و عين. ج) هنگام تفسير آيات متشابه كه ظهور ابتدايى آنها با عقايد مسلم اسلامى مخالف مى‏باشد. د) در اقسام تفسير قرآن كه برخى مقبول و برخى ديگر مردود مى‏باشند. بايد توجه داشت كه هر لفظى در مساله زبان دينى (در چهار مورد يادشده) به همان معناى عرفى در مورد خدا به كار مى‏رود، و يا به كارگيرى آنها در باره خدا در گرو تجريد از معناى لغوى، و يا كنايه و استعاره و يا به شكل ديگر است كه به شرح اين موارد مى‏پردازيم: 1- صفات ثبوتى در توصيف خدا به يك رشته صفات ثبوتى، با سه مشكل روبه‏رو مى‏شويم: الف) علم و قدرت كه در مفهوم عالم و قادر نهفته‏اند هر دو از مقوله كيف نفسانى هستند. در اين صورت، چگونه خدا را با مقوله كيف كه از اقسام عرض است توصيف مى‏كنيم در حالى كه او برتر از جوهر و عرض مى‏باشد؟ ب) هر كجا موجودى را با اين دو وصف توصيف كنيم مفهوم عرفى آن اين است كه موضوع داراى ذات و نيز وصفى به نام علم و قدرت است و لازمه چنين توصيفى تركيب خدا از ذات و صفت است و تركب نشانه احتياج، و احتياج ملازم با امكان كه ضد وجوب وجود است مى‏باشد. ج) برخى از صفات ثبوتى; مانند سميع و بصير به ابزار مادى نياز دارند; چگونه ما خداوند را با اين صفات توصيف مى‏كنيم؟ به عنوان مثال، متكلم به كسى مى‏گويند كه داراى دهان و زبانى باشد و به سبب تموج هوا، از دهان او صوتى برخيزد و كلام او را تشكيل دهد، در حالى كه مسلما خداوند از اين ابزار منزه است. 2- صفات خبرى در كلام اسلامى صفات خدا را به دو قسم تقسيم كرده‏اند، صفات خبرى و غير خبرى. مقصود از صفات خبرى آن رشته از صفات است كه خدا از آن در قرآن گزارش داده است; مانند يد و عين. مسلما خداوند از داشتن دست و چشم منزه است، در حالى كه ظاهر آيات از وجود چنين اعضا و جوارح گزارش مى‏دهد چنان كه مى‏فرمايد: «يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت‏بيدى..» . (1) يعنى: اى ابليس! چه چيز تو را از سجده بر چيزى كه آن را با دو دستم آفريده‏ام بازداشت؟ در آيه ديگر مى‏فرمايد: «واصبر لحكم ربك فانك باعيننا..» . (2) يعنى: در طريق ابلاغ حكم پروردگارت پايدار باش; زيرا تو تحت نظر ما هستى. 3- آيات متشابه قرآن مجيد آيات خود را به محكم و متشابه تقسيم مى‏كند و مى‏فرمايد: «منها آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم..» . (3) يعنى: برخى از آيات آن محكم است كه اساس اين كتاب مى‏باشد (دلالت آنها روشن) و برخى متشابه است (كه مقصود واقعى به غير آن شبيه مى‏باشد) آنان كه در دلهاشان انحراف است‏به خاطر فتنه‏گرى و دستيابى به تاويل، از آيات متشابه پيروى مى‏كنند در حالى كه تاويل آن را جز خدا و راسخان در علم كسى نمى‏داند. در اين موارد، سخن از زبان دينى پيش مى‏آيد و آن اين كه چگونه بايد صفات ثبوتى و خبرى و همچنين آيات متشابه را تفسير كنيم؟ الفاظى كه در اين مورد به كار مى‏بريم، يا قرآن به كار برده است، اگر جنبه خبرى داشته و از واقعيتى جز انديشه گزارش مى‏دهد گره مشكلات آنها چگونه گشوده مى‏شود و اگر جنبه خبرى نداشته و به مفهوم عرفى به كار نرفته‏اند، طبعا مقصدى غير از اخبار خواهند داشت، آن مقصد غير اخبارى چيست؟ و آيا اين آيات جنبه تمثيلى دارند؟ و يا جنبه‏هاى ديگر؟ 4- تفسير نقلى و عقلى تفسير قرآن به صورتهاى نقلى و عقلى انجام مى‏گيرد، اما امروزه زبان دينى، بر اساس اصول علمى، كدام يك از شيوه‏ها را تاييد مى‏كند؟ در باره اين موارد چهارگانه، بحثهاى گسترده‏اى انجام گرفته است كه ما در اينجا تنها به ذكر خلاصه‏اى از آن بسنده مى‏كنيم. مشكلات مربوط به صفات ثبوتى متكلمان و مفسران اسلامى به اتفاق مى‏گويند: تمام صفاتى كه با آن خداوند را توصيف مى‏كنند، معنادار بوده و از يك اقعيت‏خارج از ذهن حكايت دارند. زبان دينى، همان زبان عرفى است، اين جمله‏ها، نه لغز و معما هستند و نه جنبه شاعرانه و اسطوره‏اى دارند و اگر به ظاهر در اين مسير با مشكلى برخورد شود با نيروى خود برطرف مى‏گردد. نظر آنان در باره مشكل نخست در باب صفات ثبوتى اين است كه در هنگام توصيف خدا به اوصافى; مانند عالم و قادر، نبايد اين اوصاف در آنجا به صورت عرض و كيف نفسانى تصور شود بلكه به خاطر تعالى وجود، علم و قدرت قائم به نفس بوده، و ذات حق جل و علا، سراسر علم و قدرت مى‏باشد. فرد عوام، زبان دينى را در همان مفهوم عرفى بدون توجه به اشكالات و كاستيهاى آن به كار مى‏برد، و فيلسوف نيز در مكالمات روزمره، راه عمومى را در پيش مى‏گيرد، ولى در مقام برهان به معرفت‏خويش، برترى مى‏بخشد. در باره مشكل دوم مى‏گويند: درست است كه عالم و قادر در لغت عرب به معناى ذات همراه با علم و قدرت مى‏باشد، ولى از آنجا كه به گواهى خرد، خدا وجودى بسيط است و نه مركب و ميان ذات خداوند و صفت او دوگانگى وجود ندارد; ناچار بايد گفت وصف از نظر كمال به حدى رسيده است كه قائم به نفس بوده و زايد بر ذات نمى‏باشد. حكيم و فيلسوف، خدا را بسان افراد عادى به همان معناى لغوى توصيف مى‏كنند بدون اين كه در معنا دخل و تصرف كنند چيزى كه هست‏براهين عقلى در اين مورد ما را به واقعيت‏برتر از مفاهيم عرفى رهبرى مى‏كند و البته ادراك برتر، سبب تصرف در استعمال لفظ نمى‏شود; چه بسا افراد، در مقام وصف بدون توجه به اين كه علم از مقوله كيف است و زايد بر ذات مى‏باشد خالق خود را به آن توصيف مى‏كنند و توجهى به تايج‏برهان ندارند، ولى آن گاه كه بحث عقلى در مى‏گيرد، به چنين اشكالات برخورد مى‏نمايند. در باره مشكل سوم مى‏گويند: خصوصيات جزئى را نبايد جزء حد و ماهيت اين صفات دانست. اين خصوصيات جنبه موردى دارند و مقوم معنا نمى‏باشند و واقعيت‏سميع و بصير جز اين نيست كه مسموع، نزد شنونده، و مبصر نزد بيننده حاضر باشد هرچند در اين وسط ادوات و ابزارى در كار نباشد; مثلا واژه چراغ ابتدا به بوته‏هاى بيابان گفته مى‏شد كه در تاريكى شب در بيابانها برافروخته مى‏شد تا اطراف خود را روشن كند سپس به مرور زمان اين لفظ مصاديق ديگرى پيدا كرد كه قابل قياس با مصداق نخست نيست; مانند چراغ موشى، چراغ نفتى و چراغ گاز و چراغ برق و نورافكنهاى قوى و نيرومند كه همگى تحت عنوان چراغ مى‏گنجند. صفات خبرى و زبان دينى متكلمان در تفسير آيات مربوط به صفات خبرى به گروههاى مختلفى تقسيم شده‏اند. راه صحيح اين است كه بگوييم: قرآن كتابى است كه براى فهم و تدبر فرود آمده، از اين جهت‏بايد در آياتى كه صفات خبرى; مانند «يد» و «عين‏» وارد شده است دقت و تدبر كنيم. نبايد ظهور مفردات آيه; مانند «يد» و «عين‏» در عضو، ما را بفريبد بلكه بايد چگونگى ظهور مجموع كلام را مورد توجه قرار دهيم; به عنوان مثال: وقتى كسى مى‏گويد: «رايت اسدا فى الحمام‏» ، لفظ اسد در لغت عرب براى همان حيوان درنده وضع شده، ولى مسلما حمام جايگاه چنين حيوانى نيست در اين صورت واژه «حمام‏» قرينه‏اى است كه مقصود از «اسد» ، انسانى با صفت‏بارز اين حيوان; يعنى شجاعت است. به عبارت ديگر، سخن، ظهور تصورى و ظهور تصديقى - و به اصطلاح ظهور افرادى و ظهور جملى - دارد و ضابطه در تفسير كلام متكلم، پيروى از ظهور تصديقى و جملى آن است نه ظهور تصورى و افرادى; و در اين مثال، ظهور تصديقى و جملى، همان رجل شجاع است. در تفسير تمام آيات مربوط به صفات خبرى بايد اين راه را در پيش گرفت و با دقت در آيه‏اى كه يكى از اين صفات در آن وارد شده مى‏توان به ضميمه آيات مشابه، به مقصود خدا پى برد و چه بسا از ظهور افرادى و تصورى دست‏برداشته و به ظهور تصديقى و جملى بگراييم. مشكل آيات متشابه در باره تعيين آيات متشابه در قرآن، اقوال متعددى است، ولى در تعريف به آيه‏اى متشابه مى‏گويند كه مقصود واقعى، شبيه غير آن باشد كه در چنين شرايطى، گروهى از فتنه‏گران آنها را دست‏آويز قرار داده و به فتنه‏گرى مى‏پردازند. راه تفسير آيات متشابه و كليد آنها، آيات محكم است كه قرآن آنها را «ام الكتاب‏» ناميده است و با توجه به محكمات و قرينه بودن آنها بايد به تفسير آيات متشابه پرداخت. شيوه صحيح تفسير قرآن به زبان عربى واضح نازل شده و مفسر بايد با رعايت كليه قواعد و رموز زبان قرآن، به تفسير آن بپردازد و چيزى از خود بر آيه‏اى از قرآن تحميل نكند. ولى برخى از مفسران در تفسير آيات قرآن از حدود فهم عرفى گام را فراتر نهاده و به تاويل آيات پرداخته‏اند; مسلما چنين تفسيرهايى تا آنجا كه از خود آيه، گواهى بر آن نباشد تفسير به راى خواهد بوده; علاوه بر آن، زبان دينى نيز اعتماد به آنها را مجاز نمى‏شمارد. البته بايد به اين نكته توجه داشت كه سنت پيامبر، بيانگر مقاصد قرآنى است. از اين رو اگر در سخنان آن حضرت در باره آيه‏اى، به مخصص و مقيدى برخورد كرديم، طبعا بايد از آن پيروى كنيم. زبان دينى در كلام مسيحى و انگيزه‏هاى طرح آن پس از آشنايى با خصوصيات و ويژگيهاى زبان دينى در فلسفه و كلام اسلامى، اكنون با آنچه كه متكلمان مسيحى در باره زبان دين مطرح مى‏كنند آشنا مى‏شويم. نخست‏بايد ديد، اصولا چرا چنين مساله‏اى را مطرح مى‏كنند، و انگيزه آنان در طرح آن چيست؟ در اين جا براى طرح مساله زبان دينى مى‏توان سه انگيزه در نظر گرفت; نوشته‏هاى غربيان نيز بر صحت اين سه انگيزه، گواهى مى‏دهند. الف) توجيه تعارض دين و علم در تحول اخير علمى غرب، بسيارى از قضاياى مسلم، قطعيت‏خود را از دست داد، و چه بسا خلاف آن، قطعى گرديد، در حالى كه برخى از قضاياى دگرگون شده جزء مسلم آيين كليسا، و محتواى كتاب مقدس بود; مثلا داروينيسم ثبات انواع را انكار كرد و انسان را تحول يافته موجود پست‏تر دانست و بدين وسيله خلقت انسان از آدم و حوا دستخوش ناباورى گرديد. و يا نظريه سكون زمين كه مدتها به عنوان محور جهان معرفى شده بود باطل گرديد و گردش زمين; مانند چرخش ديگر سياره‏ها به گرد خورشيد به اثبات رسيد. متكلمان مسيحى در برخورد با اين تعارضها، راهى جز اين نديدند كه ثبات دين را مطرح كنند، و آيات وارد در كتاب مقدس را ناظر به بيان واقع ندانند و از حالت‏خبرى بيرون آورند و براى آنها، يك رشته معانى انشايى، تخيلى و تمثيلى بينديشند. ايان باربور در اين زمينه مى‏نويسد: «از نظر نص‏گرايان، يعنى كسانى كه به ظاهر آيات كتاب مقدس تمسك مى‏كردند هيچ نوع سازش با تكامل امكان نداشت. سفر تكوين، آفرينش انواع را به همين هيات كنونى كه دفعة واحده انجام گرفته، شرح مى‏دهد... نظر فيليپ گوس اين بود كه خداوند به همه آن سنگواره‏ها، نقشى دوپهلو و غلط‏انداز داده تا ايمان انسان را بيازمايد. دو قرن پيش اسقف اعظم اوشر، از روى سن اعقاب آدم محاسبه كرده بود كه آفرينش مى‏بايست در 4004 سال پيش از ميلاد مسيح رخ داده باشد ديگران خاطر نشان مى‏كردند كه تكامل «صرفا يك نظريه است نه يك امر واقعى‏» و در هر حال، به اثبات نرسيده است، ولى بسيارى هم بودند كه برداشتشان از كتاب مقدس اجازه قبول تكامل را مى‏داد بسيارى بين آرا و عقايد دينى سفر تكوين و هيات قديم كه محمل آن عقايد واقع مى‏شد فرق مى‏نهادند. ايشان روايت كتاب مقدس را «شاعرانه و كتابى‏» به معناى اذعان به اتكاى جهان به خداوند مى‏گرفتند. نوانديشان از اين نيز فراتر رفته و كتاب مقدس را سراسر يك سند و ساخته بشرى مى‏دانستند..» . (4) براى رهايى از تنگناى تعارض و آشتى با جهان علم، كتاب مقدس كه قرآن در حق آن مى‏گويد: «انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور..» . (5) ارزش واقعى خود را از دست داد و مفاهيم آن در فرضيه‏هاى كودكانه خلاصه گرديد. آنان به جاى اين كه تعارض علم و دين را از راه ديگر رفع كنند، وحى را از ارزش انداختند و ما در بحث تعارض علم و دين در اين باره به طور گسترده سخن گفته و يادآور شده‏ايم كه تعارض ميان آن دو امكان‏پذير نيست و در صورت تعارض، يا علم، علم قطعى و حقيقى نيست، و يا دين، دين تحريف شده‏اى است. (6) ب) دوگانگى در مفهوم محمولها عامل دوم براى طرح مساله زبان دينى، مساله اختلاف كاربردى محمولات گزاره‏ها، در مورد انسان و خداست; مثلا گفته مى‏شود: انسان سخن گفت، سپس گفته مى‏شود: خدا سخن گفت، مسلما «سخن گفتن‏» در هر دو نمى‏تواند يك معنا داشته باشد. ويليام الستون (1921) در اين مورد مى‏گويد: در باب تفاوت در كاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد افراد انسانى، بايد گفت: روشهاى مختلف است كه به كمك آنها مى‏توان دريافت كه اين تعابير نمى‏تواند در هر دو مورد دقيقا يك معنا داشته باشند; زيرا در كلام مسيحيت، خداوند به عنوان موجودى تصور مى‏شود كه داراى وجود زمانى نيست. پس روشن است كه عمل كردن خداوند به اعمالى همچون سخن گفتن، ايجاد كردن، و يا بخشيدن، به نحو جازم متفاوت از عمل زمانمند و متدرج در افراد انسانى است. «قديس توماس اكويناس‏» در بحث مشهور خويش در مورد اين مشكل، تمايز ميان كاربرد محمولات در مورد انسانها و كاربرد آن در مورد خدا را بر اين اصل مبتنى ساخت كه خداوند واحد على الاطلاق و من جميع الجهات است، و از اين رو صفات و افعال مختلف، آن گونه كه در انسان قابل تمييز هستند در مورد خدا نيستند; حتى اگر ما بپذيريم كه خداوند زمانمند و به نحوى صريح متعدد الوجوه است، باز هم با مساله تفاوت موجود جسمانى يا غير جسمانى مواجهيم. اگر خداوند فاقد جسم است واضح است كه ايجاد سخن و يا بخشيدن در مورد خداوند نمى‏تواند، به همان مفهوم باشد كه در مورد انسان هست. (7) ج) تئورى تحقيق‏پذيرى معنا اين انگيزه در جمله «ملاك معنا داشتن قضاياى ناظر به واقع، تحقيق‏پذير بودن معنى است، و هر جا كه گزاره قابل تصديق و تكذيب، تجربى نباشد نمى‏تواند ناظر به واقع باشد و از خارج حكايت كند» خلاصه مى‏شود و در حقيقت گزاره‏اى اصيل و واقعى است كه بتوان صدق و كذب آنها را از طريق تجربه و آزمون نشان داد، و در غير اين صورت نمى‏توان آن را ناظر به واقع دانست‏بلكه بايد از راههاى ديگر تفسير شود. بنابراين، ناظر بودن جمله به واقع، فرع معنا دارى و آن نيز فرع تحقيق‏پذيرى تجربى است. «الستون‏» نويسنده مقاله «زبان دينى‏» در دائرة المعارف «پل ادواردز» مى‏نويسد: «مباحث جديد بر مساله تحقيق‏پذيرى تكيه دارند. در چند دهه اخير بسيارى از فلاسفه، برخى از اشكال «تئورى تحقيق‏پذيرى معنا» را پذيرفته‏اند كه مطابق با آن فقط وقتى از شخصى يك اظهار واقعا مبتنى بر واقعيات صادر مى‏شود; (يعنى ادعاى او در مورد اين كه جهان فلان گونه است‏حقيقى است) كه بتوان طريقى يافت كه بشود به كمك آن نشان داد كه صدق و يا كذب گفته او با مشاهده تجربى امكان‏پذير است. اين تئورى در مورد كلام به كار رفته و استدلال شده، از آنجا كه به كارگيرى يك آزمايش تجربى در مورد گزاره‏هايى كه پيرامون خداى انسان‏وار غير جسمانى و فوق طبيعى امكان‏پذير نيست اين گزاره‏ها را نمى‏توان به عنوان اظهارات سرراست مبتنى بر واقع تلقى كرد، بايد آنها را به گونه ديگر تفسير نمود» . (8) ابطال‏پذيرى به جاى اثبات‏پذيرى پوزيتيويستها، گامى فراتر نهاده، معنا دارى گزاره‏ها را در گرو اثبات‏پذيرى نمى‏دانند بلكه مى‏گويند بايد ابطال‏پذير باشد. «انتونى فلو» فيلسوف تحليل مشرب انگليسى، گزاره‏هاى كلامى را از آن نظر، حاكى از واقع نمى‏داند كه ابطال‏پذير نيست و خلاصه ادعاى «فلو» را مى‏توان به قرار ذيل بيان كرد: الف) گزاره‏هاى دينى احكامى عام، جهان شمول، و ناظر به واقعند; ب) تمام احكام ناظر به واقع، احكامى تجربى‏اند; ج) تمام احكام تجربى ابطال‏پذيرند، ولى گزاره‏هاى دينى، ابدى و جاودانى هستند. بنابراين، گزاره‏هاى دينى مضمون و محتواى شناختارى ندارند. تفسيرهاى غير خبرى براى گزاره‏هاى كلامى برخى از فلاسفه غرب چنان تحت مشكلات مربوط به تحقيق‏پذيرى قرار گرفته‏اند كه كوشيده‏اند اظهارات كلامى را به عنوان چيزى غير از اظهارات حاكى از واقع تفسير كنند. آنان از طرفى تحت تاثير تئورى تحقيق‏پذيرى تجربى قرار گرفته و گزاره‏هاى خارج از اين ضابطه را فاقد معنا مى‏دانند. بنابراين، جمله‏هاى «خدا دانا و تواناست‏» ، «خدا جهان را آفريد» ، حقيقتى را حكايت نمى‏كند; از طرف ديگر مايل نيستند مباحث‏سنتى دينى را كنار نهند، آنها احساس مى‏كنند كه گزاره‏هاى دينى در زندگى انسان به گونه‏اى داراى كاركرد ارزشمند است و جهت‏حفاظت از اين كاركرد، مجبور شده‏اند مباحث دين را مجددا به گونه‏اى تفسير كنند كه جنبه واقع نمايى آن حذف شود و در عين حال اثر خود را از دست ندهد. تفاسير غير خبرى را مى‏توان به چهار گروه تقسيم كرد: 1- ابراز احساسات به انواع مختلف آن; 2- ابراز سمبليك; 3- شعاير دينى; 4- اسطوره. اينك به تفسير هر يك از وجوه چهارگانه كه حافظ و نگهبان ارزش گزاره‏هاى كلامى است مى‏پردازيم: 1- ابراز احساسات خداپرستان او را با افعالى توصيف مى‏كنند و مى‏گويند: «او زمين و آسمانها را آفريد» ، يا «رستگارى و بدبختى را براى انسانى از ازل مقدر كرده است‏» يا «او مراقب اعمال انسان مى‏باشد» ، ولى هدف از جمله نخست اظهار خشيت و اعجاب است كه مولود درك شكوه و عظمت طبيعت است، همچنان كه مقصود از جمله دوم ابراز حس درماندگى عام مى‏باشد، و هدف از جمله سوم، ابراز حس آرامش و امنيت و آسايش در جهان است. بنابراين، هيچ كدام از اين جمله‏ها، گزاره خبرى نيست‏بلكه بيانگر حالات درونى گوينده مى‏باشد، آنجا كه بخواهد خشيت و اعجاب و يا حس درماندگى، و احساس آرامش خود را آشكار سازد، به چنين جمله‏هايى متوسل مى‏شود. بر طبق نظريه ابراز احساس‏انگارى، گزاره‏هاى كلامى، بيانگر نوعى احساس شخص متدين هستند كه غير از ابراز احساس شخصى بر واقعيتى عينى و نفس الامرى دلالت نمى‏كنند; مثلا كسى كه معتقد است: «خدا آسمان و زمين را خلق كرده است‏» در واقع از نوعى احساس ترس و حيرتى كه از شكوه طبيعت‏به او دست مى‏دهد، سخن مى‏گويد، يا اين گزاره دينى كه، «خدا از پيش براى هر انسانى نجات يا شقاوت را تقدير كرده است‏» بيانگر نوعى احساس ناتوانى شخص در تعيين سرنوشت‏خويش است كه خودش را اين گونه نشان مى‏دهد، و يا اين گزاره كه «خدا بر كارهاى انسان ناظر است‏» تعبيرى از احساس صلح و امنيت در جهان است. اينها بيانات شاعرانه‏اى هستند كه بيانگر احساسات درونى شخصند نه «بياناتى توصيفى و ناظر به واقع‏» ; مثل اين كه احساس پوچى خود را به جاى اين كه با تعبير «واى بر من‏» بيان كنيم با عبارت: «زندگى يك سايه متحرك است‏» ادا نماييم. بنابراين، اظهار در اين گونه موارد، اظهارى شعرى است نه اظهارى ناظر به امرى واقعى. (9) اين تحليل از جهاتى سست و بى‏پايه است: 1- گوينده گزاره‏هاى كلامى، از نظر كتاب مقدس، خود خداست. او در تورات مى‏گويد: خداوند زمين و آسمانها را در شش روز آفريد، و همچنين است ديگر جمله‏ها; آيا درست است كه بگوييم گوينده سخن مى‏خواهد ابراز احساسات كند؟ ! 2- فرض كنيد، گوينده انسان است، ولى آنچه كه مى‏خواهد بيان كند جز آن است كه در اين نظريه آمده است. وى در وصف خدا سخن مى‏گويد، او را خالق جهان، و مراقب بندگان، و طراح سرنوشت آنها معرفى مى‏كند. تفسير سخن او از طريق احساسات، يك نوع تفسير به راى است كه روح گوينده از آن اطلاع ندارد. 3- اصولا چه مانعى دارد كه اين جمله‏ها، هر دو معنا را برسانند; زيرا هيچ نوع تعارض ميان آن دو نيست; يعنى در عين اخبار از يك واقعيت، ابراز احساسات نيز بكند بالاخص كه معناى دوم در طول معناى نخست قرار گرفته است و حالت لازم و ملزومى دارند. 4- اين تحليل (ابراز احساسات) در همه گزاره‏ها صحيح نيست; مثلا آن گاه كه موحد مى‏گويد: خدا بسيط است مركب نيست، واحد است متعدد نيست، وجود بحت است، يا ماهيت ندارد، چطور مى‏توان گفت گوينده ابراز احساسات مى‏كند، چه احساسى را با اين گزاره‏ها آشكار مى‏سازد. 2- نظريه نمادين يا سمبليك تفسير نمادين يا سمبليك، عبارت ديگر از «كنايه گويى‏» در علم بيان است. در كنايه، جمله در معناى تحت اللفظى به كار مى‏رود، به خاطر اين كه مخاطب را به معناى دوم كه لازمه آن معناى نخست است، منتقل سازد، و در حقيقت معناى تحت اللفظى، مقصود بالاصالة نبوده بلكه ابزارى است‏براى تفهيم معناى دوم كه مقصود بالذات متكلم مى‏باشد; مثلا مى‏گويند: فلانى دست‏باز و يا در خانه بازى دارد. گوينده، سخن خود را در همان معناى تحت اللفظى به كار مى‏برد تا از اين طريق مخاطب را به معناى دوم كه مقصود اصلى است، منتقل سازد، و معناى نخست نه مراد است و نه شايستگى مراد بودن را دارد، دست‏باز بودن هر گاه كنايه از بذل و بخشش نباشد، فى حد نفسه حسنى ندارد و چه بسا نشانه بيمارى باشد، همچنين است‏باز بودن در خانه. اين نظر به وسيله «جورج سانتايانا» مطرح شده و به وسيله «بريث ويت‏» تقرير شده است. ناقلان اين نظريه با مثالهاى محدودى مى‏خواهند آن را به همه موارد تعميم دهند; مثلا در كلام مسيحى مى‏گويند: «خداوند شبان من است‏» ، «خداوند صخره است‏» اين دو جمله در عين استعمال در معناى تحت اللفظى كنايه از حفظ و حمايت‏خداست. در قرآن مجيد اين نوع استعمال، وجود دارد كه به دو مورد آن اشاره مى‏كنيم: 1- «و قالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء..» . (10) يعنى: يهود گفتند: دست‏خدا به زنجير بسته است، دستهايشان بسته باشد، به خاطر اين سخن از رحمت الهى دور شوند بلكه هر دو دست او باز است، هر گونه بخواهد انفاق مى‏كند. زبان دينى در اين نوع آيات، همان زبان كنونى است كه در زبان عمومى نيز وجود دارد. 2- «ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يدبر الامر ما من شفيع الا من بعد اذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه افلا تذكرون‏» (11) يعنى: پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر تخت مستقر گرديد و به تدبير كار پرداخت هيچ شفاعت كننده‏اى كارى را صورت نمى‏دهد جز به اذن او، اين است‏خداوند، پروردگار شما، پس او را پرستش كنيد آيا متذكر نمى‏شويد. با توجه به قراين موجود در آيه، جمله «استقرار بر عرش‏» كنايه از استيلا بر جهان خلقت پس از آفريدن و در دست گرفتن زمام امور است، و استقرار بر تخت، كنايه از استيلاى بر كشور وجود است. همان گونه كه جلوس فرمانروايان بر تخت و حلقه زدن وزيران و كارگزاران بر گرد وجود او، نشانه استيلاى او بر كشور به شمار مى‏رود و به دنبال آن تدبير و صدور فرمان پيش مى‏آيد. خدا با آوردن چنين جمله‏اى، مى‏خواهد ما را به معناى لازمى آن كه استيلاست منتقل كند. از اين رو قبل از اين جمله، از خلقت آسمانها و زمين و پس از آن در باره تدبير امر آفرينش سخن مى‏گويد. و اگر مقصود جدى، استيلاى بر جهان خلقت نباشد، سخن گفتن از جلوس بر تخت در ميان دو امر بزرگ تكوينى كاملا بى‏مناسبت‏خواهد بود. وجود كنايه و گزاره‏هاى نمادين در كتاب مقدس مطلبى است، و تفسير همه گزاره‏ها از اين طريق مطلب ديگر، آنچه كه صحيح است همان وجود اجمالى آن است، ولى طرفداران آن، همه گزاره‏هاى دينى را از اين طريق تفسير مى‏كنند و مى‏گويند: مرگ فديه‏وار عيسى مسيح نشانگر اين است كه فداكارى براى ديگران ارزش اخلاقى فوق‏العاده دارد. ارزش اين نظريه ارزش اين نظريه از چند منظر قابل بررسى است: 1- كتاب مقدس، مانند همه گزاره‏هاى دينى، با زبان توده مردم سخن مى‏گويد، هرگز در مقام لغزگويى و معماسازى نيست. هر گاه در خود سخن قرينه‏اى بر نمادين بودن گزاره باشد طبعا از آن پيروى خواهد شد و در غير اين صورت، چرا بايد از اصول كلى در جهان مكالمه سر باز زنيم؟ چرا داستان توفان نوح را سمبليك تلقى كنيم؟ آلستون در مقاله خود مى‏گويد: دير زمانى است كه تفاسير سمبليك از آموزه‏هاى دينى امرى است مرسوم، بسيارى از متفكران مسيحى داستان توفان نوح را نه به عنوان يك گزارش از اتفاقات واقعى تاريخى بلكه به عنوان طريقه‏اى سمبليك جهت ارائه نكاتى كه از نظر دينى مهم است تلقى نموده‏اند; مثل اين كه خدا افراد شرور را تنبيه خواهد كرد، ولى تحت‏شرايطى از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسيارى از شيوه‏هاى سنتى سخن گفتن در مورد خدا را بايد به عنوان شيوه‏هاى سمبليك تلقى كرد. 2- اين افراد با گزاره‏هاى كلامى به صورت گزينشى برخورد مى‏كنند به همه مى‏خواهند رنگ كنايى و نمادين ببخشند، جز يك گزاره و آن «خدا عين هستى‏» است كه آن را ناظر به واقع مى‏دانند. تيليش كه طرفدار سرسخت اين نظريه است مى‏گويد: تنها يك گزاره حقيقى و غير نمادين در باب هستى غايى مى‏توان بيان كرد و آن عبارت است از اين كه «خدا خود وجود (نفس هستى) است‏» تنها گزاره غير نمادين درباره محكى و مرجع نمادهاى دينى، همين گزاره است. اگر ما اين گزاره را به معناى نمادين بگيريم دچار دور باطلى مى‏شويم كه به موجب آن هيچ يك از گزاره‏هاى دينى را نمى‏توانيم تحليل نماييم. اين گزاره به منزله كليدى براى گشودن راز اين مجموعه و پيدا كردن راهى به سوى محكى نمادهاى دينى به طور مستقيم مى‏باشد. (12) 3- جمله‏هاى كنايى، از يك واقعيت عينى حكايت مى‏كنند، ولى آن واقعيت مقصود نهايى متكلم نيست‏بلكه از اين طريق مى‏خواهد ذهن مخاطب را به معناى لازم متوجه سازد، و جريان در شبانى و صخره بودن خدا و يا خداى مسيح، چنين است، ولى در اين تفسير، گزاره‏هاى كلامى، فاقد معنا بوده و فقط رمز معنى خاصى است، درست مانند پرچم كشور كه نشانه استقلال كشور مى‏باشد، و گزاره‏هاى دينى رمز آرمان‏هاى اخلاقى مى‏باشند و چنين سخن‏گفتن بر خلاف اصول تفاهم با زبان است. 4- آورندگان وحى، و گويندگان گزاره‏هاى كلامى، هرگز از گزاره‏ها چنين تفسيرى نداشته و تخيلات شاعرانه را به حريم وحى راه نمى‏دادند. آلستون مى‏گويد: «طبق نظريه «سانتايانا» ، هر آموزه دينى مشتمل بر دو جزء است‏يك هسته كه از بينش ارزشى و يا اخلاقى تشكيل شده، و يك پوسته شاعرانه و يا تصويرى از آن. بدين جهت اين آموزه «جهان مادى مخلوق يك خداى انسان‏وار خير و متعال است‏» پوسته تصويرى از اين بينش است كه هر چيزى در جهان، بالقوه، براى غناى زندگى بشر قابل استفاده است‏» . (13) اين نظريه، يك نظريه عصر جاهلى است كه عرب جاهلى وحى الهى را شعر و تخيل تلقى مى‏كرد و مى‏گفت: «بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر..» . (14) يعنى: گفته‏هاى پيامبر اسلام خوابهاى آشفته‏اى است كه آن را به دروغ به خدا بسته است‏بلكه او شاعر خيالباف است، تنها تفاوتى كه بين اين نظريه و گفته‏هاى عرب عصر جاهلى است اين است كه عرب عصر جاهلى به حربه علمى مجهز نبوده، سخن خود را بى‏پيرايه و بدون پوشش علمى بيان مى‏كرد، ولى اين متفكران، همان انديشه جاهلانه را در قالب علمى ريخته و با حربه دانش روز به تبيين آن پرداخته‏اند. 3- تفسير شعايرى و آيينى سومين تفسير براى گزاره‏هاى دينى پس از قبول اين اصل: «گزاره‏هاى دينى ناظر به واقع و حاكى از خارج نيست‏» تفسير آيينى و شعايرى است. اگر موحدى مى‏گويد: خدا آسمانها و زمين را آفريد، در واقع به دوم شخص خطاب مى‏كند; مثل اين كه مى‏گويد: «تويى كه زمين و آسمانها را آفريده‏اى.» بنابراين هر نوع وصفى درباره خدا، به منظور توضيح چيزى نيست‏بلكه براى انجام كارى كاملا متفاوت مى‏باشد. اين گزاره‏ها از بستر پرستش برخاسته‏اند، و در همان فضا و بستر، قابل فهم مى‏باشند. كسى تا اين گزاره‏ها را در بستر مناسب خودشان قرار ندهد، نمى‏تواند معناى آنها و نقشى را كه بايد داشته باشد به درستى درك كند، براى درك عبارت دينى بايد آنها را در فضا و بستر خودشان بگذاريم و سپس ببينيم چه نقشى دارند، در آن جايگاه اين كلمات براى توضيح چيزى به كار نرفته‏اند بلكه براى انجام «كارى متفاوت‏» مورد استفاده قرار مى‏گيرند. مقصود هواداران اين ديدگاه، از «كار متفاوت‏» نيايش و پرستش است كه با مفهوم واقع‏نمايى گزاره كاملا متفاوت مى‏باشد و اين مطلب در سخنان آنان آمده است «سخن درباره خداوند به فراهم آوردن يك چارچوب تخيلى براى عمل پرستش كمك مى‏كند» . (15) اين نظريه بسان دو نظريه نخست از يك نوع روح مسيحى‏گرى برخاسته است (دين در نيايش خلاصه مى‏شود و جز يك مشت اوراد خشك چيزى نيست; زيرا: الف) تمام گزاره‏هاى دينى در بستر عبادت و نيايش قابل پياده شدن نيست، خدا در مواردى از امتناع ابليس از سجده كردن سخن مى‏گويد، آيا اين مضمون با بستر نيايش مناسب است؟ در كتاب مقدس يك رشته احكامى به عنوان حلال و حرام آمده است، آيا ترنم به آنها در مقام نيايش صحيح است، مثلا بگوييم: اى خدايى كه خواهر و خاله و عمه را براى ازدواج حرام ساخته و بيگانه را حلال كرده‏اى! ! ب) فرض كنيم، همه توصيفات از ذات و يا فعل خدا، شايستگى پياده شدن در بستر نيايش دارند، ولى چنين تفسيرى مانع از واقع‏نمايى وصفها نيست; يعنى در عين اين كه خدا را جدا آفريننده زمين و آسمانها معرفى نماييم، او را نيز با اين توصيف ستايش كنيم. ج) اگر گزاره‏هاى ياد شده ناظر به واقع نبوده، و فاقد خصيصه صدق و كذب باشند، مفاد آن اين است كه او را با يك رشته جمله‏هاى فاقد معنى كه شبيه «لقلقة اللسان‏» است پرستش كنيم. 4- تلقى اسطوره‏اى لب و مغز اين نظريه اين است كه گزاره‏هاى دينى تجلى عقب ماندگى فرهنگى است. «ارنست كاسيرر» اين نظريه را پرورده، و معتقد است اين شكل اسطوره‏اى به خالصترين شكلش، در اسطوره‏هاى اقوام ابتدايى به چشم مى‏خورد، و بر نوعى از تلقى و برداشت از جهان، مبتنى است كه آشكارا با نحوه مورد عادت ما متفاوت است. از نظر كاسيرر و پيروان او: «الهيات پيشرفته بيانگر مصالحه‏اى بى‏ثبات است ميان گونه‏هاى علمى و اسطوره‏اى انديشه، از اين رو بدون فهم اين كه چگونه الهيات از سرچشمه خود بسط يافته قابل درك نيست. الهيات در اصل، ديدگاهى است اسطوره‏اى در باب جهان كه طى تلاش بيهوده جهت قابل قبول ساختن آن با شعور عقلايى از آن پرداختى مجدد شده اگر با معيارهاى عقلايى مورد قضاوت قرار گيرد نه تنها بى‏پايه، بلكه بى‏مفهوم است‏» . (16) الهيات انسانهاى متفكر و متعقل چون سقراط، افلاطون، ارسطو، و يا فارابى، ابن سينا و صدرالمتالهين را تكامل‏يافته اسطوره‏هاى انسانهاى بدوى دانستن، گناه نابخشودنى است كه از يك تحليل‏گر پيش‏داور سر مى‏زند; حال دليل او بر اين دنباله‏روى چيست، چندان روشن نيست‏شايد يك نوع قدر مشترك ميان آن دو، او را بر اين داورى واداشته است، اين سخن بسان اين مى‏ماند كه رياضيات عالى امروز را تكامل يافته، رياضيات بسيط اقوام نخستين بدانيم كه با شمارش عدد از يك تا ده آشنا بودند. شخصيتهاى ياد شده و هزاران مانند آنها، كارشان جداسازى اسطوره‏ها و افسانه‏ها از حقايق و حقيقتهاست، در اين صورت چگونه مى‏توان بدون ارائه دليلى دانشهاى آنان را، تجلى عقب‏ماندگى فرهنگى معرفى كرد و گفت گزاره‏هاى كلامى كه هر كدام با دليل و برهان روشنى همراه است، چيز جديدى نيست‏بلكه تكامل‏يافته انسانهاى ديرينه است؟ فلسفه غرب، فلسفه تشكيك و يقين زدايى و ابراز احتمال در قالب تحليل است; اگر بناست، در اين مورد مقابله به مثل شود، بايد بگوييم: تحليل آقاى «كاسيرر» و همفكران او ديدگاه جديدى نيست‏بلكه تحليل تكامل‏يافته انديشه‏هاى عصر جاهلى در مورد پيامبران و بالاخص پيامبر اسلام است. چيزى كه هست اين كه عرب عصر جاهلى مسلح به سلاح علم نبوده، و مقاصد واقعى خود را پوست كنده بيان مى‏كرد، ولى تحليل‏گران غرب ژست فيلسوفى به خود گرفته، سم را با لعاب و روكش شيرين به خورد خوانندگان مى‏دهند. به اين تحليل جاهلى كه مشركان آن را مطرح مى‏كردند در مواردى از آيات قرآن كريم اشاره شده، و دعوت پيامبر را، همان افسانه‏هاى نخستين خوانده‏اند كه به صورت آيات زيبا و سخن شيرين ادا مى‏شود; چنان كه از مشركان در مواردى چنين نقل مى‏كند: «...يقول الذين كفروا ان هذا الا اساطير الاولين‏» (17) يعنى: كافران گفتند قرآن چيزى جز افسانه پيشينيان نيست. مضمون اين آيه در قرآن مجيد در نه مورد وارد شده (18) و به گواهى برخى از آيات نه تنها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بلكه ديگر پيامبران بزرگ را به همين امر متهم مى‏كردند. شايسته يك انسان واقع‏گرا اين است كه در همه مسائل بالاخص، مسائل سرنوشت‏ساز دين، از خرد پيروى نموده و به اين نوع تشكيك‏هاى بى دليل ارجى ننهد. پى‏نوشت‏ها: 1) ص/75. 2) طور/48. 3) آل عمران/7. 4) ايان باربور، علم و دين، فصل چهارم، بحث معارضه با كتاب مقدس، صص‏121- 120. 5) مائده/44. 6) ر.ك.: جعفر سبحانى، مدخل مسائل جديد در علم كلام، ج‏1، بخش دوم. 7) پيير الستون و ديگران، دين و چشم‏اندازهاى نو، ترجمه غلامحسين توكلى، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1376، ص‏45- 44. 8) پيير الستون و ديگران، پيشين، ص‏46. 9) امير عباس على زمانى، زبان دين، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، قم، پاييز 1375، ص‏36. 10) مائده/64. 11) يونس/3. 12) اميرعباس على زمانى، پيشين، ص 261. 13) پيير الستون و ديگران، پيشين، ص 51. 14) انبياء/ 5. 15) پيير الستون و ديگران، پيشين، ص 56. 16) همان، ص 58. 17) انعام/ 25. 18) ر.ك: انعام/ 25، انفال/ 31، نحل/ 24، مؤمنون/ 83، فرقان/ 5، نمل/ 68، احقاف/ 17، قلم/ 15 و مطففين/ 13. منبع: سایت انديشه
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 503]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن