تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس رابطه اش را با خدا اصلاح كند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850467641




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زبان دين


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زبان دين
زبان دين نويسنده:حجة الاسلام دكتر صادق لاريجانى بحث ما درباره «زبان دين‏» است. اين بحث‏با همين نام درفرهنگ و فلسفه غرب مطرح و بحث گسترده‏اى است و در تحت آن مسايل‏بسيارى مطرح است. گرچه در فلسفه و كلام و اصول مبحثى مستقل با اين نام وجودندارد، اما اگر فهرست مسايلى كه در زبان دين مطرح است موردتوجه قرار گيرد، مشاهده مى‏شود كه در جاى جاى فلسفه و كلام وعلم اصول مباحثى است كه به زبان دين مربوط مى‏شود. يكى از مهم‏ترين مساله‏ها در زبان دين آن است كه دقيقا مدلول و محكى خداچيست؟رساله‏ها و مقاله‏هاى متعددى براى تبيين مدلول لفظ جلاله درفلسفه غرب نگاشته شده است. مساله ديگر محمول گزاره‏هاى دينى است، آيا اوصاف خداوند كه‏محمول پاره‏اى از گزاره‏هاى دينى است‏به عنوان مثال: خداوند مهربان است، عطوف است، عالم است و قادر است، هم معنى‏محمولات قضاياى عرفى است؟ آيا مفهوم عالم، عادل و بخشنده وعطوف و امثال اين همان است كه براى انسان‏ها به كار مى‏رود؟ بحث عمده ديگر، معنادارى زبان دين است. آيا گزاره‏هاى دينى معنادارند، معيار آن چيست؟ فلسفه پوزيتيويسمى، معنادارى گزاره‏هاى‏دينى را انكار مى‏كرد، ولى اين نظريه، امروز مدافعى ندارد ومعنادارى گزاره‏هاى دينى و كيفيت معناى آن هنوز بحث زنده‏اى‏است. از ديگر مباحث مهمى كه در زبان دين مطرح است، سمبليك‏بودن زبان دين است. آيا الفاظى كه در دين به كار گرفته مى‏شودرمز است؟ نشانه‏اى براى امور ديگر است؟ يا همانند استعمال‏الفاظ در زبان عرفى است؟ اسطوره بودن زبان دينى هم نظريه‏ديگرى است. در هر حال مباحثى كه در زمينه زبان دين مطرح‏مى‏شود، گستره بزرگى را در بر مى‏گيرد. بحث امروز ما در باره فدئيسم ويتگنشتاين است. فدئيسم نظريه‏اى براى رفع تعارض علم و دين فدئيسم نظريه مهمى در حل تعارض علم و دين است، گر چه‏نظريه‏اى در باب گزاره‏هاى دينى است ولى در باره علم هم قابل‏تطبيق است. در فلسفه غرب دو نفر از سرشناس‏ترين فيلسوفان ومتكلمان اين قرن، مدافع افراطى‏ترين برداشت از فدئيسم بودند،يكى كرگه گارد و ديگرى ويتگنشتاين. بنده در اين بحث‏سرفصل‏ها وفشرده سخنان ويتگنشتاين را مى‏آورم. فدئيسم ظاهرا از ريشه لاتين‏فيدز گرفته شده، و معناى آن ايمان است و اصطلاحى است‏براى‏نظريه‏اى كه مى‏گويد: ايمان يك ساحت مستقل است و در فهم گفته‏هاى دينى و ايمانى و درپذيرش و اعتقاد به آن، نيازى به بيرون از حيطه ايمان و حيطه‏اعتقاد دينى نداريم. از قرن‏ها پيش و از زمان سقراط به دنبال تاييد عقلانى گفته‏هاى‏دينى از سوى عالمان بوده اند. سخن قائلان اين نظريه آن است كه‏چنين تاييدى نه لازم است و نه مقدور، آنان معتقدند براى‏حوزه‏هاى بيرون علم كمك به علم مقدور نيست و براى بيرون دين‏كمك به دين. آنان مى‏گويند: هيچ معيار بيرونى نمى‏تواند يك‏ساحت درونى را ارزيابى كند. حيات ايمانى نيز از همين اموردرونى است. حيات دينى و زبان خاص آن كاملا مستقل است، لذا كرگه‏گارد معتقد بود كه دين غير عقلانى است و مقصودش اين بود كه بامعيارهاى عقلانى نبايد آن را محك زد. ويتگنشتاين هم به همين‏نتيجه رسيده بود گرچه نظر آنان با هم فرق مى‏كرد. آراى‏ويتگنشتاين در اين باب كاملا روشن نيست و عمده دريافتى كه ازحرف‏هاى ويتگنشتاين به دست آورده‏ايم تقريرها و توضيح‏هاى‏شاگردان او پيتروينج و نورمن مالكم و فيليپس است. اساسى‏ترين نكته‏اى كه در باب زبان دين در فدئيسم مطرح است،يكتايى زبان دين است. زبان يكتا يعنى اين كه هيچ‏گاه نبايدنحوه‏هاى گفتار دينى را با گفتار ديگرى مقايسه كنيم. سخن‏ويتگنشتاين اين است كه هر زبانى اختصاصات خودش را دارد و مانمى‏توانيم بگوييم كه جمله «من به خدا اعتقاد دارم يا خداهست‏» واقعا مانند جمله خبرى در علم است و اصلا چرا بايد اين‏چنين باشد. از اين يكتايى نتيجه‏اى مى‏گيرد كه براى ما غريب است‏و بايد روى آن تامل كرد. او مى‏گويد: اگر دو نفر ملحد ومتدين، گزاره‏هايى را بر زبان بياورند كه يكى نفى و ديگرى‏ايجاب است، اين گزاره‏ها اصلا مخالف هم نيستند. اگر متدين‏بگويد: قيامتى هست و ملحد بگويد: قيامت نيست، حرف آنان متناقض‏يكديگر نيست، زيرا در دو حيطه و در دو نحوه حيات هستند و دردو سيستم مجزا فكر مى‏كنند. اين‏ها يك چيز را نفى و اثبات نمى‏كنند،لذا كسى كه بيرون از اين حيات است نمى تواند بفهمد آن‏كسى كه مى‏گويد خدا هست و قيامت هست، چه مى‏گويد و نمى‏تواندحرف او را تاييد كند، چون زبان دين برخاسته از نحوه خاصى ازحيات است و تا در اين حيات حضور نداشته باشد، نمى‏فهمد كلام اوچيست؟ از اين جا مى‏رسيم به اصطلاح خيلى مهم و اساسى در مكتوبات‏ويتگنشتاين با عنوان نحوه‏هاى حيات است. اين اصطلاح يكى از عمده‏ترين‏اصطلاحاتى است كه در فلسفه ويتگنشتاين بايد مورد توجه‏قرار گيرد. او معتقد است كه انسان داراى نحوه‏هاى مختلف حيات‏است و زبان او متناسب با اين نحوه‏هاى حيات تدوين مى‏شود. (زبان در اصطلاح ويتگنشتاين و فيلسوفان تحليلى و حتى منطق‏دانان، اين‏اصوات و الفاظ نيست، مقصودشان از زبان، مداليل و مفاهيم الفاظ‏است. وقتى مى‏گويند كه هر نحوه حيات، زبان مخصوص خودش را دارد،يعنى ايده‏ها و تفكرات و مفاهيم مخصوص و ويژه خودش را در ذهن‏آن كسى كه به اين حيات زيست مى‏كند، ايجاد مى‏كند و اين‏تصوراتند كه در نهايت چگونگى تعامل با عالم خارج را براى اوايجاد مى‏كنند.) ادعاى ويتگنشتاين اين است كه وقتى يك معتقد،لفظ جلاله را، لفظ «الله‏» را به كار مى‏برد، تلقى و فهم او ازاين لفظ، تلقى و فهم خاصى است. و ملحد هنگامى كه اين لفظ رابه كار مى‏برد تلقى و فهم و معنى ديگرى را اراده كرده است،اين‏ها با هم تعارض و تناقضى ندارند. نحوه‏هاى حيات كه پشتوانه‏زبان دينى‏اند قابل تاييد يا استدلال و غيره نيست، نحوه حيات‏را بايد زيست. افراد يا به نحوه حيات ايمانى زندگى مى‏كنند يابه نحوه حيات غير ايمانى. علم هم همين طور است. در علم هم يك‏نحوه حيات است. اين نحوه حيات را نيز بايد زيست، بنيان ندارد،اصولا نفى بنيان چيزى است كه ويتگنشتاين به او رسيده، نه علم،نه دين و نه غيره، بنيان ندارند به اين معنا كه تاييد عقلانى‏و اثبات نمى‏پذيرند.ريشه اين مطلب آن است كه همين الفاظ; بنيان داشتن، استدلال‏كردن واقعيت و لا واقعيت، منشاش يك گونه زبان و يك نحوه حيات‏خاص است و ما بيرون از اين حيات‏هاى خاص، زبانى نداريم كه‏مستقل باشد و بتواند اين نحوه‏هاى حيات و زبان آن را با هم‏ارزيابى كند. محدوده و شعاع نحوه‏هاى حيات و زبان آن بحث‏بعددر باره محدوده و شعاع تاثير نحوه‏هاى حيات و زبان آن است. آيانحوه‏هاى حيات فقط در زبان دين يا زبان علم موثر است‏يا در كل‏ايده‏هاى انسان تاثير مى‏گذارد؟ يكى از شاگردان ويتگنشتاين به‏نام پيتروينج كه در باب فلسفه‏هاى علوم اجتماعى سخنان زيادى‏دارد، مى‏گويد: حتى مرز واقعيت و لا واقعيت هم داير مدار زبان ونحوه‏هاى خاص حيات است. او مقاله‏اى كلاسيك در اين باره دارد كه‏مورد بحث‏بسيارى قرار گرفته، ايشان در باره مقاله معروفى كه‏يكى از انسان‏شناسان سرشناس در باره فهم يك جامعه ابتدايى‏دارد، سؤال مهمى را مطرح مى‏كند. در آن مقاله گفته شده است كه‏براى فهم يك جامعه بدوى بايد با آن هم صحبت‏شد و در كارهايشان‏شركت كرد. نويسنده با اشاره به اعتقاد مردم بدوى در تاثيرجادوگرى در امور زندگى، ادعا مى‏كند كه گرچه اين تفكر مربوط به‏يك زبان و نحوه خاص حيات است، اما تفكرى غلط است و بايد اصلاح‏شود. اين سخن محل بحث پيتروينج قرار گرفته و مى‏گويد: به چه دليل معيار واقعيت و لا واقعيت را همان چيزى قرار مى‏دهيدكه علم شما اروپايى‏ها مى‏گويد؟! شما معيارى داريد و آن‏ها هم‏معيار ديگرى، به چه دليل معيار شما مطابق با واقع است ومعيار آنان مطابق نيست. پيتروينج در صدد ايجاد تشكيك نيست، بلكه مطلب اساسى‏ترى را طرح‏مى‏كند و مى‏گويد: اساسا واقعيت و لا واقعيت و تطابق يك نظريه باواقع برخاسته از يك نحوه حيات خاص است. البته اين سخن خيلى ريشه‏اى است. آيا معيار مستقلى وجود داردكه واقعيت را از غير واقعيت جدا كند؟ آيا معيار مشخص و بالاتر،از تصوراتى كه از اين حيات حاصل مى‏شود در اختيار بشر هست تابتواند بين همه انحاى حيات قضاوت كند. يا هر حيات و زبانى كه‏از آن برخاسته، تفكيك خاصى بين واقعيت و لا واقعيت مى‏كند و به‏گونه‏اى خاص مساله تطابق نظريات و مفاهيم با عالم خارج رامطرح مى‏كند. پيتروينج مدعى است كه چنين معيارى در اختيار بشر نيست. البته‏اين ديدگاه به نسبيتى منتهى مى‏شود كه خروج از آن بسيار دشواراست. در كتاب ايده يك علم اجتماعى آقاى پيتروينج هجمه ديگرى‏به علم‏گرايى غربى دارد كه اساسى‏تر از بحث مرز واقعيت و لاواقعيت است. در آن جا مى‏گويد: حتى منطق كه براى استنتاج يك قضيه از قضيه ديگرى است، وابسته‏به نحوه‏هاى حيات اجتماعى ما است. معقوليت استنتاج، معيارمستقلى ندارد. ما در يك نحوه حيات خاص هست كه مى‏گوييم: اين‏قضايا از اين قضايا استنتاج مى‏شود، لذا اين ادعا كه كل‏ارزيابى‏ها و گزاره‏هاى منطقى چيزهاى ثابتى است را نمى‏پذيرد ومعتقد است اين مدعا برخاسته از يك نحوه حيات خاص است. بازى‏هاى زبانى موضوع ديگرى كه به همين بحث وابسته است و در آراى ويتگنشتاين‏خيلى دخيل بوده، بحث‏بازى‏هاى زبانى است. در اوايل قرن بيستم‏اكثر فيلسوفان تحليلى و منطق‏دانان، معتقد بودند كه زبان(مجموعه مفاهيم در ذهن) حاكى از عالم واقع است و تصويرى ازواقع ارائه مى‏كند. تصوير ذهنى ممكن است مطابق با واقع باشد وممكن است كه مطابق با واقع نباشد، ولى در هر حال كار مفاهيم‏ذهنى، تصوير كردن عالم واقع است. ويتگنشتاين اين عمليات ذهنى‏را تئورى تصوير مى‏نامد و ذهن را همانند آئينه‏اى در مقابل واقع‏مى‏داند. ويتگنشتاين با چرخشى كامل در كتاب روح مطهر اين‏ديدگاه را كنار گذاشته و مى‏گويد: يكى از اشتباه‏ترين كارها در باب زبان، همين تئورى تصوير است.اساسا ما واقعيت را تصوير نمى‏كنيم، بلكه زبان، كارى مثل يك‏بازى انجام مى‏دهد. فيلسوف نبايد به دنبال يافتن ساختار تصويرى‏باشد كه تطابق بيشترى با واقع دارد. اصولا چنين فرم منطقى وجودندارد. اين اشتباه است كه در سيستم نظرى‏مان به دنبال سيستم‏گزاره‏هاى خبرى كه موضوع و محمول دارد، باشيم. يك فيلسوف بايدهر چيز را همان طور كه هست‏باقى بگذارد و نگاه كند كه مردم‏چگونه حرف مى‏زنند، (لذا به اينها فيلسوفان تحليلى زبان طبيعى‏مى‏گويند) كار ما اين نيست كه چه حرفى درست‏تر است، كار فيلسوف‏تنها تفكيك گفته‏ها است. يك سخن، علمى و ديگرى دينى است، يكى‏تبريك و تهنيت است و يكى انشاء و مدح و ذم و... اين‏ها انحاى‏بازى‏هاى زبانى است كه انسان در گفتارش انجام مى‏دهد. فيلسوف‏نبايد اين‏ها را ارزيابى كند، چون بحث ارزيابى نيست، بحث تطابق‏نيست. زبان كارى است كه ما انجام مى‏دهيم، و اين زبان ما حصل يك‏شكل از زندگى است، با هر نحوه زندگى، زبانى خلق مى‏شود و كارفيلسوف هم اين نيست كه اين زبان مطابق با واقع است‏يا نيست. ويتگنشتاين مى‏گويد: كارى كه انسان در موقع گفتارش انجام‏مى‏دهد، يك بازى زبانى است. عمده‏ترين بحثى كه ويتگنشتاين دراين بازى زبانى مطرح مى‏كند اين است كه الفاظ بيرون از ظرف وزمينه كاربردشان معنا ندارند. او مى‏گويد: ما هميشه فكركرده‏ايم كه هر لفظ داراى معنايى است كه در جمله به كار برده‏شده است. ما هم در علم اصول خودمان مى‏گوييم استعمال هميشه‏متاخر است، بعضى‏ها گفته‏اند وضع بالاستعمال هم داريم، ولى اصولانظريه اصوليين ما اين است كه استعمال رتبتا متاءخرتر از وضع‏است. ويتگنشتاين مى‏گويد: اساسا معنا از خود كاربرد در مى‏آيد،معنا هميشه در اين كاربردهاى خاص پيدا مى‏شود، او قايل به‏زمينه‏گرايى است، يعنى اين كه هيچ وقت معنايى مستقل از زمينه‏وجود ندارد.اين شعارى است كه از حرف‏هاى ويتگنشتاين فهميده‏اند، او مدعى‏مى‏شود براى فهم معانى الفاظ در يك زمان بايد روشن شود، در اين‏زبان خاص چه استعمالاتى و كاربردهايى شده است. اين كاربردهامجموعه قراردادهايى است كه به شكل ارتكازى در يك جامعه وجوددارد. مردم ارتكازا قراردادهايى براى كاربرد الفاظ دارند.الفاظ با آن زمينه و بستر خاص مجموعا، معنايى را شكل مى‏دهندكه مدعى هستيم زبان‏ها واجد هستند. اكنون به اصل بحث‏برمى‏گرديم.ديدگاه‏هايى كه مطرح شد به خوبى رابطه علم و دين رامشخص مى‏كند و يكى از روشن ترين نظريات و پاسخ‏ها به تعارض علم‏و دين است. اين ديدگاه در يك جمله ساده مى‏گويد: اين ارتباطوجود ندارد، علم و دين بيگانه‏اند و علم به هيچ وجهى حق نداردبه ادعايى كه عينيت و واقعيت دارد در باره دين سخن گويد، واساسا باب ارزيابى دين از بيرون بسته است. تنها كسانى كه دراين نحوه حيات، يعنى حيات دينى شركت مى‏كنند مى‏توانند در باره‏جزئيات دين سخن بگويند. هيچ كسى نمى‏تواند در باره كل دين سخن‏بگويد، چون سخن گفتن در اين باره نيز در محدوده حيات ديگرى‏مطرح مى‏شود كه آن هم گزارشى از دين نيست‏بلكه در واقع بيان‏ارزش‏ها و معيارهاى يك حيات بيرون دين است. علم هم همين طوراست. هيچ كس در باره كل علم نمى تواند سخن بگويد، زيرا سخن اوبيرون از حيات علمى است. اين مباحث‏بسيار بنيانى است و با چندسرفصل قابل ارزيابى دقيق نيست، لذا تنها به بيان چهار پرسش‏بسنده مى‏كنم. اول: منظور از نحوه حياتى كه ويتگنشتاين طرح‏مى‏كند چيست؟ اين عبارت در حالى‏كه يكى از اركان نظريات فلسفى‏ويتگنشتاين است، اما مبهم است.ويتگنشتاين تنها در كتاب تحقيقات فلسفى پنج‏بار اين كلمه را به‏كار برده است و در هيچ جا هم توضيح وافى در باره آن نيامده‏است. بعضى‏ها گفته‏اند: نحوه حيات يعنى يك بازى زبانى خاص، اماقراينى در نوشته‏هاى او شاهد بر نادرستى اين سخن است. بازى‏زبانى خيلى خاص‏تر از نحوه حيات است. برخى معتقد شده‏اند، مقصود از حيات در كلام ويتگنشتاين، زندگى‏خاص است، كارى كه يك موجود زنده انجام مى‏دهد يك نحوه حيات‏است. تفسيرى كه شاگردان او بر آن اتفاق نظر دارند، آن است كه‏نحوه حيات شامل تمامى چهارچوب‏هاى فرهنگى، فكرى و انديشه يك‏انسان است. اين نحوه حيات او است، بافت فرهنگى و اجتماعى كه‏در آن زندگى مى‏كند نحوه حيات او را تشكيل مى‏دهد. اين تفسيرمفهوم روشن و دقيقى را ارائه نمى دهد و نمى‏توان مطالب فراوان‏اين مبحث را بر آن بار كرد. دوم: كلام پيروينج و ادعاى او مبنى بر اختلاف نحوه‏هاى حيات ونبود هيچ نقطه ثابتى در وراى انحاى حيات منجر به نسبى‏گرايى‏مطلق مى‏شود. در حالى كه خود ويتگنشتاين با شكاكيت و نسبى‏گرايى‏مطلق مخالف است، و بحثى دقيق در باب نفى شكاكيت درمكتوبات ويتگنشتاين موجود است. يكى از نويسندگانى كه در باره‏همين بحث كتابى را جمع‏آورى كرده، معتقد است كه ويتگنشتاين‏معتقد به جدايى كامل نحوه‏هاى حيات از يكديگر نيست، بلكه‏انسان‏ها در بخش‏هايى از نحوه‏هاى حيات با هم مشتركند. سوم: ادعاى پيتروينج در باره تميز واقعيت و لا واقعيت در يك‏زمان و بيانات او در باره منطق منجر به نسبى‏گرايى مطلق است واساسا آيا مى‏توان تصور كرد كه مطلبى مانند «عدم امكان اجتماع‏نقيضين‏» در نحوه حيات ديگرى ممكن باشد. چهارم: آيا معيارى براى تفكيك نحوه‏هاى حيات داريم؟ اين بحث‏هابه دنبال آن بود كه ثابت كند زبان دين از زبان علم مستقل است،حال چه معيارى براى تفكيك نحوه‏هاى حيات است، معيار تفكيك‏چيست؟ و علاوه بر آن آيا اديان مختلف يك حيات حساب مى‏شوند؟ ياهر دين يك حيات است؟ آيا مذاهب در درون يك دين، حيات‏هاى‏مختلف‏اند يا يك حياتند؟ معيار تفكيك چيست؟





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن