تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):دانشمندان وارثان پيامبران هستند
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798915279




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عصمت نبی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عصمت نبی
عصمت نبی نويسنده: حمید كریمیمنبع:فصلنامه معرفت چكیده: یكی از اركان عقیده به اسلام، مساله عصمت انبیا (ع) است. این بحث، همواره در طول تاریخ محل بحث و گفت و گو بوده است; قله‏های رفیع انسانیت و اسوه‏های بشریت، همیشه مورد عیب‏جویی واقع شده‏اند; كسانی كه توان صعود به این قله بلند را ندارند، سعی در به زیر كشیدن كواكب نورانی آسمان خلقت داشته‏اند. در اهمیت این بحث، همین كافی است كه بدانیم بدون اثبات عصمت انبیا (ع) ، در سلسله عقاید دینی گسستی پیدا می‏شود كه قابل پیوند نیست. اگر پیامبران را دست‏خوش لغزش، خطا و عصیان بدانیم، دیگر نه به كتب آسمانی اعتمادی هست و نه به رشته اتصال بین خالق و مخلوق، و نه گفتار و كردار آنان می‏تواند مایه هدایت‏شود. احتمال خطا و گناه - هر چند ضعیف باشد - ویرانگر است، چه رسد به تحقق آن و علم بدان. در چنین صورتی هدف آفرینش متحقق نخواهد شد و بشریت ره به جایی نخواهد برد و ظلمت جهل و گناه و فساد عالم را فرا خواهد گرفت. بنابراین، ما برای اثبات حقانیت ادیان توحیدی و تعالیم پیامبران و كتب آسمانی، نیاز به واسطه‏هایی مطمئن داریم كه در معرض عصیان و خطا نباشند تا به این وسیله، رشته اتصال بین معبود و عابد محقق شود و از این‏جاست كه ضرورت و اهمیت‏بحث عصمت در میان عقاید دینی رخ می‏نماید. این نوشته نگاهی كوتاه به مساله مهم «عصمت نبی‏» است. اشاره‏ای به تاریخچه بحث«عهد قدیم‏» در كتاب مقدس، پر از سخنان ناروایی است كه به پیامبران الهی‏علیهم السلام نسبت داده‏اند. به همین دلیل، در آیین یهود، عصمت پیامبران‏علیهم السلام مطرح نبوده است. علمای مسیحیت، هر چند مسیح‏علیه السلام را از هر گناه و خطایی پیراسته می‏شمارند، ولی این اعتقادشان بدان دلیل است كه او را خدا و یا یكی از خدایان سه‏گانه می‏دانند. بنابراین، نظر مسیحیان نمی‏تواند مبدا بحث درباره پیامبران باشد. برخی تحلیلگران شرق‏شناس مانند دونالدسن مسیحی و یا گلدزیهر یهودی می‏گویند: مساله عصمت‏برای نخستین بار به وسیله متكلمان شیعه مطرح شده است; زیرا آنان برای برتر نشان دادن پیشوایان خود، مساله عصمت پیامبران را در اثبات عصمت امامان خود مطرح كرده‏اند تا از این طریق بتوانند پیشوایان خود را معصوم معرفی كنند. (1) در این باره، باید گفت: اولا، در قرآن، به حقیقت عصمت اشاره شده و این صفت، هم در مورد ملائكه الهی (2) و هم در مورد خود قرآن آمده است. (3) علاوه بر این‏ها، آیاتی از قرآن، دلالت‏بر عصمت انبیاعلیهم السلام در ابعاد گوناگون دارد كه به برخی از آن‏ها در ادامه اشاره خواهد شد. از سوی دیگر، برخی از نویسندگان مصری مانند احمد امین می‏خواهند اثبات كنند كه شیعه بسیاری از عقاید خود را در مسائل مربوط به عدل الهی و عصمت پیامبران‏علیهم السلام از گروه معتزله گرفته است، در حالی كه ریشه بسیاری از عقاید مشترك میان این دو گروه را سخنان علی‏علیه السلام تشكیل می‏دهد، بلكه سایر گروه‏ها و اشاعره نیز هر كدام به نوعی پایه‏های فكری خود را از امام اول شیعیان گرفته‏اند. (4) معنای «عصمت‏» لفظ «عصمت‏» با مشتقاتش سیزده بار در قرآن وارد شده و این لفظ از نظر ریشه لغوی، بیش از یك معنا ندارد و آن «تمسك و نگاه‏داری‏» یا «منع و بازداری‏» است. (5) این لغت در آیه 102 سوره آل عمران چنین آمده است: «اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»; به ریسمان الهی چنگ بزنید و آن را نگاه دارید و متفرق نشوید. گاهی «عصمت‏» به چیزی كه جنبه محافظ دارد و انسان را از حوادث بد باز می‏دارد، اطلاق می‏شود و از این نظر، بلندی‏های كوه را «عصمت‏» می‏نامند و از این‏رو، در لغت عرب، به ریسمانی كه بار به وسیله آن بسته می‏شود «عصام‏» می‏گویند; زیرا بار به وسیله آن از افتادن و پراكندگی بازداشته می‏شود. در هر صورت، مقصود از این لفظ در بحث عقاید، مصونیت گروهی از بندگان صالح خدا از گناه و اشتباه است. متكلم معروف شیعه، فاضل مقداد رحمه الله می‏گوید: «عصمت لطفی است الهی نسبت‏به‏مكلف، به‏گونه‏ای‏كه‏باوجودآن، انگیزه‏ای‏برای ترك طاعت و انجام معصیت وجود ندارد، البته همراه با قدرت و اختیار نسبت‏به آن‏ها. » (6) سایراندیشمندان‏عدلیه نیز عقیده‏ای نزدیك به این دارند. اما اشاعره عصمت را به قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصیت تعریف كرده‏اند یا این‏كه گفته‏اند: عصمت آن است كه خداوند در محل آن‏ها گناهی خلق نكند. (7) این‏گونه تعریف‏ها، با توجه به مبانی مخصوص ایشان است. بعضی از دانشمندان «عصمت‏» - در اصطلاح علم عقاید - را این‏گونه بیان كرده‏اند: «عصمت ملكه‏ای نفسانی است كه فرد را از گناه و خطا منع می‏كند. » اما این‏كه بازدارنده او خدا باشد یا ملكه نفسانی خودش، تفاوتی ندارد; چرا كه اگر بازدارنده را هم ملكه نفسانی بدانیم، باز خداوند است كه به شخص، توفیق داده تا این ملكه را كسب كند یا این‏كه خود خداوند به معصوم، این ملكه را بخشیده تا او را از ارتكاب گناه و یا حتی اشتباه حفظ نماید; یعنی حافظ حقیقی خداست، ولی وسیله‏ای برای حفظ قرار داده كه آن، «ملكه‏عصمت‏» است. پس‏درعین‏این‏كه‏تمام‏كارهامستندبه‏خداست، معصوم به اختیار خودش ترك گناه می‏كند و مجبور بر آن نیست. برای وضوح تعریف، باید به چند مطلب توجه كرد: یكم. منظور از معصوم بودن پیامبران یا امامان علیهم السلام تنها انجام ندادن گناه نیست; زیرا ممكن است‏یك فرد عادی نیز به دلیل وجود بعضی شرایط، مرتكب گناهی نشود، اما دارای ملكه خویشتن‏داری هم نباشد; مثلا، شخصی كه پیش از بلوغ و تكلیف از دنیا می‏رود و خطایی از او سرنزده و یا شخصی كه در نقطه دورافتاده‏ای واقع شده و یا در حبس قرار دارد و شرایط دست‏رسی به گناه ندارد، ممكن است مرتكب گناه نشوند و یا دست كم، نسبت‏به بعضی گناهان پاك باشند، اما چنین افرادی را دارای ملكه عصمت نمی‏گویند. كسی كه در تمام عمر هرگز شراب ندیده و نخورده، دارای ملكه پرهیز از شراب نیست، اما اگر دید و امكان دست‏رسی داشت و یا ندید اما به حالتی بود كه نفس او نسبت‏به آشامیدن شراب بیمه بود، دارای ملكه عصمت است. همین سخن در مورد ملكه عدالت، شجاعت و سخاوت نیز صادق است. پس مقصود این است كه شخصی، دارای ملكه نفسانی نیرومندی باشد كه در سخت‏ترین شرایط نیز او را از ارتكاب گناه بازدارد; ملكه‏ای كه از آگاهی كامل و پایدار به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار تمایلات نفسانی حاصل می‏گردد و چون چنین ملكه‏ای با عنایت‏خاص الهی تحقق می‏یابد، فاعلیت آن به خدای‏متعال نسبت‏داده‏می‏شود، وگرنه چنان‏نیست‏كه‏خدای‏متعال، انسان معصوم را به اجبار از گناه بازدارد و اختیار را از او سلب كند كه دراین‏صورت، اشكال‏تنافی بین عصمت و اختیار پیش می‏آید. دوم. لازمه عصمت هر كس، ترك اعمالی است كه بر او حرام می‏باشد; مانند ترك گناهانی كه در همه شریعت‏ها حرام بوده و نیز كارهایی كه در شریعت متبوع او در زمان ارتكاب، حرام است. بنابراین، عصمت‏یك پیامبر با انجام عملی كه در شریعت‏های قبل یا بعد از وی حرام بوده و در شریعت‏خود او حلال است، خدشه‏دار نمی‏گردد. سوم. منظور از «گناه‏» در تعریف «عصمت‏» ، كاری است كه در كتب فقهی «حرام‏» نامیده می‏شود، همچنین ترك عملی كه در فقه، «واجب‏» شمرده‏می‏شود. اماواژه «گناه‏» و معادل‏های‏آن مانند «ذنب‏» و «عصیان‏» كاربرد وسیع‏تری دارد كه شامل «ترك‏اولی‏» و «مكروه‏» نیز می‏شود و انجام دادن چنین‏اعمالی‏منافاتی با عصمت ندارد. (8) چهارم. عصمت از دیدگاه ما شیعیان، امری است واقع شده. بنابراین، نوبت‏به بحث از امكان و عدم امكان وقوع آن نمی‏رسد; چرا كه بهترین دلیل بر امكان چیزی، وقوع آن است. اما از نظر عقلی، می‏توان گفت: در تك تك اعمال انسان، این امكان وجود دارد كه دقت‏به كار برد و به خطا نرود; همان‏گونه كه بسیاری از اعمال ما چنین می‏باشد. همچنین ممكن است‏با توجه به مفاسد و عواقب گناهان، از آن‏ها دوری كنیم; همان‏گونه كه در بسیاری از اوقات، مرتكب برخی از كارهای حرام نمی‏شویم. پس وقتی امكان عصمت در كاری وجود داشت، در دیگر اعمال نیز وجود خواهد داشت و می‏تواند همه اعمال شخص را در برگیرد. پس «عصمت‏» امری است ممكن و محالی را نیز در پی ندارد. عصمت علمی و عملی عصمت هم در بعد علمی مطرح می‏شود و هم در بعد عملی. در عموم انسان‏ها، عصمت علمی از عصمت عملی جداست; یعنی شخص، ممكن است گاهی‏درست تشخیص دهد و بداند، اما عمل نكند; همان‏گونه كه ممكن‏است‏شخصی‏خطاكند و درست نفهمد، اما در عمل، سالم و مصمم و با مت‏باشد. اما انبیاعلیهم السلام هم درست می‏فهمیدند و هم به عمل خود درست عمل می‏كردند. (9) عصمت نسبی و مطلق عصمت ممكن است در همه موارد و زمان‏ها باشد - چنان كه در مورد انبیاعلیهم السلام مطرح است - و ممكن است در بعضی زمان‏ها و نسبت‏به بعضی گناهان باشد. می‏توان گفت: مراتبی از عصمت را هر انسانی داراست. هر شخصی به هر حال، بعضی اعمال را انجام نمی‏دهد و یا فكر انجام آن را هم نمی‏كند. بدین‏سان، ممكن ست‏شخصی در اثر قوت علم و عمل، به جایی برسد كه به طور مطلق، معصوم شود. پس در جواب این سؤال كه آیا عصمت مانند نبوت و امامت است كه نتوان با ریاضت‏به آن ست‏یافت، باید گفت: خیر، عصمت امری است قابل اكتساب و اختیاری و به همین دلیل، كمال اختیاری است و قابل پاداش. گناه كردن برای معصوم محال ذاتی و ممتنع نیست، ولی به دلیل قوت علم و تقوای او، عملا واقع نمی‏شود. در حقیقت، اگر عصمت‏برای انبیا و ائمه اطهارعلیهم السلام ارزش و نشانه عظمت نبود، الگو بودن و راهنما بودن آن‏ها برای ما معنایی نداشت. پس می‏توان گفت: هر امام و پیامبری معصوم است، اما هر معصومی لازم نیست امام و پیامبر باشد; همچنان كه ما شیعیان عصمت را در بالاترین درجه، برای حضرت فاطمه‏علیها السلام معتقدیم و شاید افرادی مثل حضرت زینب و حضرت عباس‏علیه السلام نیز معصوم باشند و دلیلی بر انحصار عصمت در پیامبران و ائمه اطهارعلیهم السلام وجود ندارد. نكته‏ای كه ذكر آن در این‏جا لازم می‏نماید این‏كه سخن گذشته با مطالبی كه در كتاب‏های كلامی آمده و بعضی عصمت را موهبتی الهی دانسته‏اند نه یك امر اكتسابی، (10) منافات ندارد; زیرا آنچه بخشش الهی است عصمت كامل و منزه بودن از گناه و خطا در سراسر عمر است از ابتدای طفولیت تا اواخر پیری، اما آنچه قابل كسب است این‏كه انسان پس از رسیدن به علم زیاد و تقوای قوی، بتواند احتمال ارتكاب گناه و خطا را از بین برد. حقیقت عصمتعامل و رمز عصمت نسبت‏به گناه و خطا، عبارت است از: الف - تقوا عصمت از گناه ناشی از درجه بالای تقوا و پرهیزگاری است. عصمت مرتبه كامل عدالت و تقواست. اگر تقوا را یك نیروی درونی بدانیم كه انسان را از بسیاری از گناهان باز می‏دارد، باید عصمت را نیز یك‏نیروی باطنی‏بدانیم كه شخص را از ارتكاب گناه و حتی فكر آن - به طور كلی - باز می‏دارد. از این‏رو، بعضی از محققان در تعریف آن گفته‏اند: «عصمت قوه‏ای است كه انسان را از ارتكاب گناه و انجام خطا باز می‏دارد. » (11) ب - علم كسانی مانند علامه طباطبائی‏رحمه الله، عصمت را نتیجه علم كامل به عواقب گناه می‏دانند كه البته این علم یكی از عوامل دخیل در عصمت‏است. ایشان‏عقیده‏دارندكه هر علمی‏به‏لوازم‏گناه‏پدیدآورنده مصونیت نیست، بلكه باید واقع نمایی علم به قدری قوی باشد كه آثار گناه در نظر فرد مجسم گردد. در این هنگام است كه‏صدور گناه از شخص به صورت یك محال عادی درمی‏آید. (12) در این‏جا باید دانست كه اولا، علم همان‏گونه كه بازدارنده از گناه است، مانع خطا هم می‏شود. ثانیا، دو عامل مذكور یا به تعبیری دو نظر مختلف با هم منافات ندارند; چرا كه در حقیقت‏خود تقوا نیز زاییده علم است. ج - روح القدس از برخی روایات استفاده می‏شودكه عامل‏عصمت‏یك امر خارجی به نام «روح القدس‏» است. این روایات، كه بعضی از آن‏ها در كتاب ارزشمند اصول كافی آمده، ظاهرشان حاكی از این است كه «روح‏» ملكی نیرومندتر و بزرگ‏تر از جبرئیل است كه با رسول‏گرامی‏صلی الله علیه وآله بوده و پس از درگذشت ایشان، با امامان‏علیهم السلام می‏باشد و درستی و استواری آنان در گفتار و كردار، در پرتو وجود این روح است. (13) این بیان در حالی است كه دسته‏ای دیگر از روایات می‏گویند: «روح‏» از ذات معصوم جدا نیست، بلكه مرتبه‏ای از روح نبی است. امام باقرعلیه السلام در كلامی به جابر می‏فرمایند: «ای جابر، در پیامبران و جانشینان آن‏ها، پنج روح وجود دارد كه عبارتند از: روح قدس، روح ایمان، روح زندگی، روح قوت، روح شهوت. در پرتو روح القدس، از آنچه میان زمین و عرش رخ می‏دهد، آگاه می‏شوند و همه این ارواح دچار خلل و آسیب می‏شوند، جز روح القدس كه هرگز دچار اشتباه و لغزش نمی‏گردد. » (14) حال، چه روح‏القدس را یك عامل خارجی بدانیم و چه یك عامل درونی، در هر صورت، وسیله‏ای است‏برای تحقق اراده‏ای كه خدای متعال نسبت‏به شخص معصوم دارد و همانگونه كه اراده الهی موجب جبر نیست زیرا از مجرای اراده فرد تحقق می‏یابد تایید روح‏القدس هم موجب جبر نخواهد بود. پس از روشن شدن مقدمات بحث، چند نظریه درباره این مساله و سپس استدلال شیعه بر رای خود ذكر می‏شود: دیدگاه‏های گوناگون در مساله «عصمت نبی‏» بعضی از فرقه‏های كوچك اسلام، كفر را بر انبیاعلیهم السلام جایز می‏دانند (15) و بعضی هم قایلند كه ارتكاب كبیره، هم قبل از بعثت و هم پس از آن بر انبیاعلیهم السلام جایز است. (16) البته این‏گونه نظرها ضعیف و غیرقابل اعتناست. بعضی از معتزله (17) عقیده دارند كه ارتكاب گناه كبیره پیش از بعثت‏بر انبیاعلیهم السلام جایز بود، ولی پس از بعثت جایز نیست. بعضی (18) هم ارتكاب گناه كبیره را نه قبل از بعثت و نه بعد از آن بر انبیاعلیهم السلام جایز نمی‏دانند، ولی ارتكاب گناهان صغیره‏ای را كه موجب تنفر نباشد عیب نمی‏دانند. اما اشاعره ارتكاب گناهان كبیره و صغیره‏هایی را كه نشانه پستی عامل آن باشد (مانند دزدیدن یك لقمه غذا یا آفتابه) ، پس از بعثت، عمدا یا سهوا، جایز نمی‏دانند و نیز گناه صغیره‏ای را كه نشانه پستی عامل آن نبوده ولی از روی عمد انجام شده است، جایز نمی‏دانند. (19) شیعه امامیه، ارتكاب گناهان كبیره و صغیره، عمدی و سهوی را توسط پیامبران‏علیهم السلام پیش از بعثت و پس از آن جایز نمی‏دانند. پس دیدگاه‏های گوناگونی كه درباره عصمت انبیاعلیهم السلام وجود دارد، در یك یا چند مرحله از مراحل ذیل خلاصه می‏شود: عصمت در مقام تلقی، پذیرش، حفظ و ابلاغ وحی و رسالت; عصمت از گناه; عصمت از خطا; عصمت از گناه كبیره; عصمت از گناه صغیره; عصمت ازگناه‏عمدی یا سهوی; عصمت از صغیره‏ای كه نشانگر پستی فاعل است; عصمت از صغیره‏ای كه حاكی از پستی فاعل نیست; عصمت از كفر، از دروغ یا سایر گناهان. دلایل عقلی عصمت انبیا علیهم السلام با توجه به مراحل و ابعاد عصمت، اینك دلایل عصمت كامل انبیاعلیهم السلام، بخش اصلی و عمده عصمت، كه حقانیت پیامبران‏علیهم السلام و كتب آسمانی منوط به آن است، به وسیله عقل و سپس دایره وسیع‏تر آن به وسیله نقل (20) بیان می‏شود. در بحث ضرورت بعثت انبیاعلیهم السلام، لزوم وحی به عنوان راه دیگری برای دست‏یابی بشر به شناخت‏های لازم و جبران نارسایی و نقص حس و عقل انسان به اثبات رسیده است، ولی با توجه به این‏كه افراد عادی انسان، مستقیما از این وسیله شناخت‏بهره‏مند نمی‏شوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند و ناگزیر پیام الهی باید به وسیله افرادی برگزیده - یعنی پیامبران‏علیهم السلام - به ایشان ابلاغ شود، چه ضمانتی برای صحت چنین پیامی وجود دارد؟ از كجا می‏توان مطمئن شد كه شخص پیامبر وحی الهی را درست دریافت كرده و آن را درست‏به مردم رسانده است؟ همچنین اگر واسطه‏ای بین خدا و پیامبر وجود داشته، آیا او نیز رسالت‏خود را به طور صحیح انجام داده است؟ راه وحی در صورتی كارایی لازم را دارد كه از مرحله صدور از علم مطلق خداوند متعال تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد، وگرنه با وجود احتمال سهو و نسیان در واسطه یا وسایط یا تصرف عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطا و نادرستی در پیامی كه به مردم می‏رسد، باز می‏شود و موجب سلب اعتماد از آن و نیز پایمال شدن هدف رسالت و بعثت انبیاعلیهم السلام - كه رساندن بشر به كمال نهایی است - می‏شود. پس از چه راهی می‏توان اطمینان یافت كه وحی الهی به طور صحیح، سالم و كامل به دست مردم می‏رسد؟ روشن است هنگامی كه حقیقت وحی بر مردم مجهول بوده و استعداد دریافت و آگاهی از آن را نداشته باشند، راهی برای بررسی و مطابقت كار واسطه‏های الهی با آنچه دستور داده شده است، ندارند; و تنها در صورتی كه محتوای پیامی مخالف احكام یقینی و قطعی عقل باشد، خواهند فهمید كه خللی در آن وجود دارد. البته این را هم فقط كسانی خواهند فهمید كه دارای عقل كامل‏تری هستند; مثلا، اگر كسی ادعا كند كه از طرف خدا به او وحی شده كه اجتماع نقیضین جایز یا لازم است‏یا تعدد و تركیب و زوال در ذات الهی راه دارد، می‏توان به كمك حكم یقینی عقل، بطلان این مطالب و كذب ادعای وی را اثبات كرد. اما دایره این‏گونه قضایا بسیار محدود و نیاز اصلی ما به وحی، بیش‏تر در مسائلی است كه عقل راهی برای اثبات یا نفی قطعی آن‏ها ندارد و نمی‏تواند با ارزیابی مفاد پیام، درستی و نادرستی آن را تشخیص دهد. در چنین مواردی، چه می‏توان كرد؟ پاسخ: همان‏گونه كه عقل با توجه به حكمت الهی و غرض رساندن بشر به كمال، درمی‏یابد كه باید راه دیگری غیر از حس و عقل برای شناخت‏حقایق و وظایف عملی وجود داشته باشد - هر چند از حقیقت و كنه آن راه آگاه نباشد - به همین سان، درك می‏كند كه مقتضای حكمت الهی این است كه پیام‏های او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد، وگرنه نقض غرض خواهد شد و مقتضای علم مطلق الهی این است كه بداند پیام خود را از چه راهی و به وسیله چه كسانی می‏فرستد كه سالم به بندگانش برسد و نیز لازمه قدرت مطلق الهی این است كه بتواند واسطه‏های شایسته‏ای برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین و نفس سركش و آفت غفلت و نسیان حفظكند. پس مقتضای‏علم، قدرت و حكمت الهی آن است كه پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند وبدین‏گونه، مصونیت وحی با برهان عقلی اثبات می‏گردد. با این بیان و استدلال، مصونیت فرشته یا فرشتگان وحی و نیز مصونیت پیامبران‏علیهم السلام در مقام دریافت و حفظ وحی و نیز عصمت آنان از خیانت عمدی یا سهو و نسیان در مقام ابلاغ پیام الهی، به اثبات می‏رسد. (21) بر اساس بیان گذشته و با توجه به وظیفه و نقش عظیمی كه پیامبران در هدایت و تربیت مردم دارند و از سویی، در مسائل اجتماعی و روابط بین عالم و متعلم و تربیت كننده و تربیت‏شونده، وثوق و اعتماد لازم است تا تبادل فكری و تربیتی انجام گیرد و عوامل ایجادكننده تنفر، انزجار و گم‏راه كردن عملی مردم نباید در بین باشد وگرنه خلاف حكمت و غرض الهی از بعثت است، بنابراین، همان‏گونه كه در كتاب‏های متعدد عقاید نیز اشاره شده، غرض تعلیم و تربیت مردم اعتماد آنان را اقتضا می‏كند و اعتماد آنان عصمت انبیاعلیهم السلام را اقتضا می‏نماید تا به این وسیله، غرض از بعثت محقق شود. با این توضیح، می‏توان پاك بودن نبی رااز هرگناه بزرگ وكوچك و خطایی كه در هدف بعثت‏خلل ایجاد می‏كند و موجب عدم اعتماد و پذیرش مردم است‏یا تنفر مردم از پیامبر را در پی دارد، اثبات‏كرد. بدین‏روی، این بیان وجود خلق‏های زننده و بیماری‏های منزجر كننده را نیز نفی می‏كند. دروجود پیامبر، هیچ امری كه مضر به رسالت اوست، نباید وجود داشته باشد. اما در اشتباهات كوچك پیامبر یا گناهان دیگری كه در هدف رسالت‏خلل ایجاد نمی‏كند و موجب تنفر مردم و بی‏اعتمادی آن‏ها نمی‏شود، باید دید به وسیله ادله نقلی می‏توان آن‏ها را نفی كرد یا نه، كه در هر صورت، ضرری به سیر منطقی مباحث اصول عقاید نمی‏زند و ما برای اعتقاد به نبی و شریعت او، به بیش از این مقدار كه ثابت‏شد، نیاز نداریم. در ادامه بحث عقلی، به ادله گوناگونی كه نویسندگان متعدد در این قسمت ذكر كرده‏اند، اشاره می‏شود: 1. دلیل وثوق و اعتماد:این دلیل برگرفته از كلام خواجه نصیرالدین طوسی‏رحمه الله است. (22) خلاصه دلیل این است كه پیامبران‏علیهم السلام برای هدایت و تربیت مردم آمده‏اند و تا آن‏ها معصوم نباشند، اعتماد مردم به آن‏ها زمینه تبعیت را فراهم نمی‏سازد. پس پیامبران علیهم السلام باید معصوم از گناه و خطا باشند. 2. دلیل عصمت از راه تربیت:بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلكه به انسان كمك می‏كند و او را به مقصود می‏رساند. پیامبر آمده است تا «انسان كامل‏» سازد و او را پرورش دهد. در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملكرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت، تزكیه و انسان‏سازی جامه عمل بپوشد و هرگونه خطایی از او می‏تواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد كند. (23) 3. دلیل لطف:عصمت انبیا علیهم السلام لطف است; یعنی موجب نزدیكی مردم به طاعات و پرهیز از محرمات می‏شود و پیامبر معصوم بسی بهتر و بیش‏تر از پیامبر غیرمعصوم موجب هدایت مردم می‏شود و لطف بر خداوند واجب است; یعنی فراهم كردن هر چه بیش‏تر زمینه‏های هدایت مردم به سوی حق بر او لازم است. پس عصمت در انبیاعلیهم السلام ضروری است. و البته هر قدر دایره عصمت گسترده‏تر باشد، لطف نیز بیش‏تر خواهد بود. بنابراین، مقتضای رحمت الهی عصمت كامل انبیاعلیهم السلام است. (24) دلایل نقلی عصمت انبیا علیهم السلام الف - عصمت در قرآن در قرآن، آیات متعددی بر عصمت انبیاعلیهم السلام دلالت می‏كند. دانشمندان این آیات را بر اساس مراحل عصمت تقسیم كرده‏اند; بعضی مربوط به مرحله ابلاغ رسالت، بعضی ناظر به عصیان و برخی درباره اشتباه است. در ادامه، به چند نمونه از آیات در این زمینه اشاره می‏شود: در آیات 82 و 83 سوره ص خداوند از قول شیطان می‏فرماید: «قال فبعزتك لاغوینهم اجمعین الا عبادك منهم المخلصین‏» ; گفت: خدایا، به عزتت‏سوگند كه البته همه انسان‏ها را گمراه خواهم كرد، بدون استثنا، مگر بندگان خالص تو را. برای روشن شدن استدلال، باید مفهوم واژه «مخلص‏» و تفاوت آن با كلمه «مخلص‏» بیان شود: «مخلص‏» اسم فاعل از مصدر «اخلاص‏» و به معنای كسی یا چیزی است كه عمل و عقیده خویش را در راه ایمان به خداوند خالص كرده است. اما «مخلص‏» اسم مفهوم از مصدر «اخلاص‏» و به معنای كسی یا چیزی است كه به وسیله دیگری خالص گردیده است. بنابراین، «مخلصین‏» كسانی هستند كه با عنایت و امداد الهی، سراپای وجودشان برای خداوند و به وسیله او خالص گردیده و از این‏رو، شیطان را هرگز در آن‏ها راهی نیست. (25) تعبیر «مخلص‏» بیش از همه بر معصوم منطبق می‏شود; چرا كه معصوم كسی است كه هیچ‏گاه عصیان خدا و اطاعت‏شیطان و هوای نفس نمی‏كند. این تعبیر اگرچه مختص انبیاعلیهم السلام نیست، اما بی‏تردید، مظهر اتم آن انبیاعلیهم السلام هستند. در آیه 42 سوره حجر، شبیه دو آیه مذكور آمده و سپس خداوند فرموده است: «ان عبادی لیس لك علیهم سلطان‏» ; ای شیطان، تو بر بندگان من تسلطی نداری. از سوی دیگر، در سوره ص پیش از آیات مذكور، برخی از این بندگان خالص را نام می‏برد كه این نشان‏دهنده آن است كه منظور از «عبادی‏» یا «عبادنا» چه كسانی هستند. این آیات ابتدا سه نفر از پیامبران‏علیهم السلام را به عنوان خالص شده‏های خداوند و سپس سه نفر دیگر را جزو خوبان می‏شمارد. در آیه 24 سوره یوسف، همین تعبیر «مخلص‏» را در مورد حضرت یوسف‏علیه السلام و در آیه 51 سوره مریم در مورد حضرت موسی‏علیه السلام به كار می‏برد. این آیات شاهد بر آن است كه این امتیاز مختص افراد محدودی از انبیاعلیهم السلام نیست، بلكه ویژگی مقام و لازمه منصب الهی ایشان است. آیه یا آیات دیگری كه دلالت‏بر این موضوع دارد، مربوط به اطاعت از انبیاعلیهم السلام است. قرآن در آیه 64 سوره نساء می‏فرماید: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای این‏كه اطاعت‏شود به اذن خداوند. » با توجه به این آیه شریفه و آیات دیگری كه در مورد اطاعت از خدا و پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله یا سایر انبیاعلیهم السلام وارد شده و با توجه به این‏كه انبیاعلیهم السلام و پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله الگوی مردم هستند و به این موضوع در آیه 21 سوره احزاب - درباره شخص نبی مكرم اسلام - تصریح شده است (26) به این نتیجه می‏توان رسید كه سخن و عمل پیامبران‏علیهم السلام در همه عرصه‏ها و به طور كلی، واجب الاطاعة و یا قابل پیروی است و این نكته مستلزم پاك بودن آن‏ها از گناه و خطاست. توضیح استدلال این‏كه آیات كریمه به طور مطلق، دستور به اطاعت از رسول می‏دهند و وقتی اطاعت از كسی مقید به زمانی خاص و فعلی به خصوص نباشد، همه گفتارها و كردارهای وی قابل پیروی بوده و این نشانگر آن است كه پیامبر گناه یا خطا نمی‏كند; چرا كه در صورت گناه و خطا، طبق دستور الهی، اطاعت از قول و عمل او واجب است. از سوی دیگر، محال است كه در صورت گنه‏كار و خطاكار بودن پیامبر، اطاعت از او مورد امر الهی واقع شود. در نتیجه، اعمال پیامبر باید مطابق دستورهای الهی بوده تا همیشه قابل پیروی باشد. همین دلیل در مورد تمام اعمال خلاف یا صحیح پیامبر در تنهایی نیز صادق است; زیرا به عنوان مثال، اگر كسی آن كار را از پیامبر ببیند، می‏تواند به او تاسی كند و همان مشكل دوباره پیش می‏آید. خلاصه آن‏كه آیات الهی پیامبران را كاملا منزه و معصوم و قابل اطاعت در همه ابعاد و عرصه‏های گفتار و كردار می‏داند. همان‏گونه كه اشاره شد، برخی از آیات قرآن ناظر به عصمت انبیاعلیهم السلام در مقام تلقی، حفظ و ابلاغ رسالت است كه بخش عمده عصمت و بخش مربوط به هدایت ما انسان‏هایی كه توفیق معاشرت با آن‏ها را نداشته‏ایم نیز همین مرحله می‏باشد; از جمله آیات شریفه 26 - 28 سوره جن كه می‏فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول فانه یسلك من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی كل شی‏ء عددا» ; «او (خداوند) آگاه از غیب است; كسی را بر غیب خود مطلع نمی‏سازد، مگر آن كه او را از میان رسولان برگزید. در این صورت، خداوند محافظان و مراقبانی از پیش‏رو و پشت‏سر آن رسول قرار می‏دهد تا بداند كه رسولان رسالت‏های پروردگار خود را به خوبی ابلاغ كرده‏اند و او بر آنچه نزد رسولان است احاطه پیدا كرده و آنچه كه آفریده به خوبی شمرده و بر آن احاطه دارد. » فاعل «ارتضی‏» و «یسلك‏» خداوند است. جمله‏های «من بین یدیه و من خلفه‏» - یعنی پیش‏رو و پشت‏سر - می‏رساند كه خداوند رسول خود را با گماردن مراقب‏هایی حفاظت می‏كند. در تفسیر این جمله، دو احتمال وجود دارد: 1. این عبارت كنایه ازاین‏است كه مراقب‏ها اطراف قلب پیامبر را گرفته و از نفوذ عوامل مخرب جلوگیری می‏كنند; نه فراموشی به آن راه پیدا می‏كند و نه شیاطین در آن تصرف می‏نمایند. 2. ممكن است‏بگوییم كه پیامبر هنگام دریافت وحی، دو حالت دارد: از آن نظر كه متوجه مقام ربوبی است، حالت پیش‏رویی دارد و عبارت «من بین یدیه‏» اشاره به آن است، ولی آن‏گاه كه وحی الهی را دریافت كرد و متوجه ابلاغ شد، جریان برعكس می‏شود; رو به مردم و پشت‏به مقام اخذ وحی می‏كند كه عبارت «من خلفه‏» اشاره به این زمان است. در هر حال، این آیه حاكی از آن است كه وقتی خداوند، غیب خود را بر رسولان آشكار می‏كند، فرشتگان را از هر طرف مامور می‏كند كه آنان را در اخذ وحی و حفظ و نگاه‏داری و ابلاغ آن مراقبت كنند تا دچار اشتباه و لغزش و نیز گناهی نشوند. خلاصه این‏كه انجام چنین رسالتی بدون عصمت پیامبران‏صلی الله علیه وآله در مقام تلقی و ابلاغ وحی ممكن نیست. پس آنچه رسولان به ما می‏رسانند همان است كه خداوند فرموده و دست‏خوش تغییری نشده است. مؤید این معنا آیات شریفه دیگری است كه احتمال هرگونه تغییر یا كم و زیاد كردن در فرمان‏های الهی را نفی می‏كند. گرچه آیه خطاب به پیامبر خاص است، اما ملاك عام بوده، مطلب در مورد سایر انبیاعلیهم السلام نیز صادق است. در آیه 15 سوره یونس می‏فرماید: «هرگاه آیات روشن ما بر خلق تلاوت شود، منكران معاد، كه به دیدار ما امیدوار نیستند، به رسول ما اعتراض كرده، می‏گویند: (اگر تو رسولی) قرآنی غیر از این نیز بیاور و یا همین را به قرآن دیگری مبدل ساز! در پاسخ آن‏ها بگو: من چنین اجازه و قدرتی ندارم كه از پیش خود آن را تبدیل كنم; من جز آنچه را به من وحی شود تبعیت نمی‏كنم. من ترس آن دارم كه مرتكب عصیان در برابر پروردگار خویش شوم و در نتیجه، گرفتار عذاب سخت روز بزرگ رستاخیز گردم. » در آیات 44 - 47 سوره الحاقة مساله مزبور با تاكید بیش‏تری مطرح گردیده و آمده است: «اگر محمد به دروغ سخنانی به ما نسبت می‏داد، محققا ما او را به قهر و انتقام می‏گرفتیم و سپس رگ وتین (رگ حیات) او را قطع می‏كردیم و هیچ یك از شما بر دفاع و جانب‏داری از او قادر نبودید. » ب - عصمت در روایات و حال سیری كوتاه در میان روایات اهل بیت‏علیهم السلام. امام رضاعلیه السلام به مامون می‏نویسند: «از اصول دین امامیه این است كه خداوند هرگز اطاعت كسی را كه باعث گم‏راهی و فریب مردم می‏شود، واجب نمی‏كند و هرگز از میان بندگان خویش، كسی را كه می‏داند به او كفر می‏ورزد و سر تسلیم فرود نمی‏آورد و به جای آن، به عبادت شیطان می‏پردازد، برنمی‏گزیند و برای انجام رسالت‏خویش انتخاب نمی‏كند. » (27) و باتوجه به این‏كه پیروی از گناه‏كار و خطاكار - در هر دو صورت - موجب گم‏راهی، فریب و انحراف می‏شود یا دست‏كم، احتمال گم‏راهی و ضلالت دارد، این حدیث‏شریف تصریح‏می‏كندكه هیچ‏گاه خداونداطاعت ازچنین پیامبرانی را بر مردم واجب نمی‏كند. پس شرط رسالت، عصمت است. از جمله مؤیدات بحث، دقت در كلمه «حجت‏» است. این واژه در بیانات ائمه اطهارعلیهم السلام واردشده‏است. «حجت‏» یعنی‏آنچه دلیل است وبراساس آن می‏توان‏احتجاج‏كرد و وسیله‏ای است كه طرفین بر اساس آن می‏توانند همدیگر را مؤاخذه و محكوم كنند. وقتی به كسی گفته‏می‏شود: «حجت‏خدا» ، سخن و عمل او حجت است; اگر مردم خلاف او قدم‏بردارند، از طرف او وخدا مؤاخذه می‏شوند و اگر از او تبعیت كنند، كسی حق مؤاخذه آن‏ها را ندارد و می‏توانند پاسخ‏گو باشند كه كار و سخن ما بر اساس حجت‏بوده است. یكی از احادیث درباره عصمت پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله - به طور خاص - سخن روشن و صریح امیرمؤمنان‏علیه السلام در خطبه «قاصعه‏» است، در نهج‏البلاغه، مولا می‏فرماید: «خداوند از همان ابتدای طفولیت و شیرخوارگی، بزرگ‏ترین ملك از ملایك خود را با پیامبر هم راه و قرین كرد تا شب و روز راه بزرگواری‏ها و خوبی‏های‏اخلاق رابه‏اوبنماید. » این‏كلام‏مساله‏عصمت پیامبرصلی الله علیه وآله را پیش از بلوغ و پس از آن در خلوت و جلوت شامل می‏شود. دلیل دیگری كه عام است و عصمت همه پیامبران را اثبات می‏كند، سخن امام رضاعلیه السلام در مناظره با مامون عباسی است. شیخ صدوق رحمه الله در عیون اخبار الرضاعلیه السلام نقل می‏كند كه در جلسه‏ای، مامون از امام رضاعلیه السلام پرسید: ای پسر رسول خدا، آیا این سخن شما نیست كه «ان الانبیاء معصومون؟ » (به راستی، همه پیامبران معصومند. ) حضرت در جواب فرمودند: «بلی، سخن ماست. » او سپس به دنبال آن، مواردی از شبهات نسبت‏به صمت‏حضرات آدم، یونس، موسی و محمد علیهم السلام پرسید و امام‏علیه السلام رفع اشكال نمود و عصمت آنان را تثبیت كردند. (28) همچنین در زیارت «جامعه كبیره‏» و برخی دیگر از زیارات، تعابیر بلندی در مورد ائمه اطهار علیهم السلام و عصمت آن‏ها آمده است، با توجه به این‏كه ائمه اطهارعلیهم السلام، وارثان و جانشینان انبیاعلیهم السلام هستند، به نظر می‏رسد می‏توان این عصمت را به پیامبران‏علیهم السلام نیز تعمیم داد. در بخشی از این زیارت می‏خوانیم: «سلام بر شما، ای حجت‏های خدا بر اهل دنیا و آخرت، ای دلالت‏كنندگان بر رضای الهی. شهادت می‏دهم كه شما ائمه هدایت‏شده و رشد یافته، كامل، معصوم و. . . هستید. خدا به خلافت‏شما در زمین راضی شده و شما را معصوم و از لغزش‏ها پاك كرده و از فتنه‏ها و آسیب‏ها در امان داشته است هر كس به شما چنگ زند و از شما پیروی كند، به راه الهی چنگ زده است و. . . . » (29) درباره ادله نقلی، باید توجه داشت كه اعتبار آیات و روایات ائمه معصوم‏علیهم السلام پس از آن است كه با استدلال عقلی، اصل وجود خداوند و توحید و صفات الهی و ضرورت بعثت انبیاعلیهم السلام و عصمت آن‏ها در پذیرش و ابلاغ وحی اثبات می‏شود. سپس با اثبات اعجاز قرآن و رسالت پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله، می‏توان به آیات الهی و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله و نیز اوصیای ایشان نیز استناد جست. بنابراین، تمسك به دلیل نقلی برای اثبات اصل عصمت پیامبران - از جمله پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله - در تلقی و اعلان وحی مفید نیست. اما پس از اعتبار یافتن كلام پیامبرصلی الله علیه وآله و قرآن و ائمه اطهارعلیهم السلام، برای اثبات دامنه گسترده‏تر عصمت و امضای حكم عقل، می‏توان از آن بیانات استفاده كرد. سهو النبی در پایان مقال، نگاهی كوتاه به مساله «سهو النبی‏» ; بحثی كه از قدیم مورد توجه دانشمندان مسلمان بوده و آثار زیادی را به خود اختصاص داده است. منظور از اشتباه و سهو در این‏جا، هم خطای در تطبیق امور شرعی است - مثل این‏كه پیامبر در ركعات نماز سهو نماید (30) - و هم خطای در امور عادی و مسائل شخصی روزمره - مثل این‏كه پیامبر در مقدار بده‏كاری خود به كسی اشتباه كند. اشاعره و معتزله در این زمینه، قایل به جواز و امكان هستند; چرا كه ارتكاب گناه صغیره را سهوا جایز می‏دانند. پس به طریق اولی اشتباه را ممكن می‏دانند. اما اكثریت قریب به اتفاق امامیه اشتباه پیامبران علیهم السلام را جایز نمی‏دانند. (31) شیخ بهایی در جواب شخصی كه می‏گفت: مرحوم ابن بابویه به جواز سهو النبی قایل شده، سخن جالبی دارد: «بلكه ابن بابویه اشتباه كرده است; چرا كه او نسبت‏به پیامبر اولی‏تر است كه اشتباه كند و احتمال خطای او بیش‏تر است. » (32) اما به هر روی، علمای متعددی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، محقق حلی، علامه‏حلی، خواجه نصیرالدین طوسی، شهید اول، فاضل مقداد، شیخ حر عاملی و علامه مجلسی رحمه الله به‏جایز نبودن سهو النبی تصریح نموده و در مورد علت آن، به مخالفت جواز اشتباه با اعتمادی كه انسان‏ها باید به پیامبر داشته باشند و زیرسؤال رفتن اعمال و اقوال انبیا علیهم السلام و همچنین ایجاد نفرت مردم و نیز مردود بودن روایات اندكی كه حاكی‏از خطای‏پیامبر است، استناد نموده‏اند. (33) خلاصه بحث آن‏كه از مجموع این نوشتار برمی‏آید كه پیامبران الهی علیهم السلام به دلایل عقلی و نقلی، در مقام ابلاغ دستورات الهی و در مقام علم و عمل معصوم هستند و در عین داشتن اختیار، مؤید به تاییدات و روح الهی برای انجام وظیفه بزرگ هدایت‏بشریت می‏باشند. واگرچه بسیاری از آیات و روایات بر بخشی از عصمت نبی دلالت می‏كند، اما با مراجعه به مجموعه آیات و روایات، اعتقاد شیعه امامیه در زمینه عصمت كامل آنان تثبیت می‏گردد. پی‏نوشت‏ها: 1- دونالدسن، عقیدة الشیعة، ص 328 / گلدزهیر، العقیدة و الشریعة، ص 180 2- تحریم: 6 3- فصلت: 42 4- عمرو بن بحرابی عثمان الجاحظ، رسائل، تحقیق عمر ابوالنصر، ص 228 5- ابوالحسین احمد بن فارس بن زكریا، مقاییس اللغة، ج 4، ص 331 6- فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ص 301 7- السیدالشریف علی بن محمد الجرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 280 8- محمدتقی مصباح، آموزش عقاید، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، درس 24 9- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 9، ص 5 10- ر. ك. به: جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ج 5، ص 21. شیخ مفید، علامه حلی، فاضل مقداد و برخی دیگر عصمت را موهبتی الهی دانسته‏اند. 11- 12- محمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 142 به نقل از: منشور جاوید، ج 5، ص 12/ ج‏2، ص 82 13- محمد بن یعقوب‏كلینی، اصول كافی، ترجمه وشرح سیدجواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت‏علیهم السلام، ج 1، ص 273، كتاب «الحجة‏» 14- همان، ج 1، ص 272 15- گروه ازارقه از فرقه خوارج 16- گروه حشویه 17- ابوعلی جبایی و پیروان او 18- قاضی عبدالجبار و پیروان او. ر. ك. به: قاضی عبدالجبار المعتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص 575 - 573 19- فاضل قوشچی، شرح تجرید الاعتقاد، ص 464 20- نظیر این بیان را در مورد علم معصومان‏علیهم السلام داریم; یعنی بخشی از علم وسیع امام و نبی لازمه وظیفه الهی آن‏هاست و عقل نیز این را تایید می‏كند، اما نقل علم گسترده‏تری را اثبات می‏كند. در زمینه علم امام، رجوع كنید به: اصول كافی، ج 1، ص 372 به بعد. 21- ر. ك. به: آموزش عقاید، درس 24 22- ر. ك. به: علامه حلی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1407 ق. ، المقصد الرابع، المسالة الثالثة. 23- راه اول و دوم در بیش‏تر منابع كلامی آمده است; از جمله ر. ك. به: آموزش عقاید، ناصر مكارم شیرازی، رهبران بزرگ، منشور جاوید. 24- ر. ك. به: عبدالرزاق فیاض لاهیجی، گوهر مراد، تصحیح و تعلیق علی ربانی‏گلپایگانی، تهران، سازمان چاپ وانتشارات‏وزارت‏ارشاد، 1372، ص‏379 25- البته خالص كردن الهی با توجه به قابلیت وجودی افراد و دیگر شرایط است و در هر حال، به نحوی نیست كه موجب سلب اختیار نبی شود، وگرنه وجود جبر، تكلیف و پاداش و ارزش‏ها جایی نخواهد داشت. در دعای «ندبه‏» درباره اولیا و پیامبران الهی‏علیهم السلام از جمله حضرت آدم و موسی و عیسی‏علیه السلام می‏خوانیم: «اولئك الذین استخلصتهم لنفسك و دینك. . . » ، آن اولیایی كه آن‏ها را خالص كرده‏ای برای خودت و دینت . . . 26- «لقد كان لكم فی رسول الله اسوة حسنة. » 27- ر. ك. به: محسن غرویان و دیگران، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، دارالعلم، 1371، ص 85 / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق. ، ج 11، ص 76 28- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاعلیه السلام، باب 15، ص 155 29- ر. ك. به: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، باب زیارات جامعه 30- منشا اصلی این بحث از آن‏جاست كه روایات محدودی نقل شده كه در كتب روایی اصل تسنن و شیعه آمده; مانند این كه پیامبرصلی الله علیه وآله نماز ظهر یا عصر را اشتباها دو ركعت‏خواند و سپس با تذكر مامومان، متوجه شد و جبران كرد و مضامین دیگری در این باره. 31- 32- مرحوم صدوق و استادش، محمد بن حسن بن ولید، سهو النبی‏صلی الله علیه وآله را جایز می‏دانند. ر. ك. به: الالهیات، نگارش حسن بن محمد مكی العاملی، قم، المركزالعالمی‏للدراسات‏الاسلامیة، 1411 ق. ، ج‏2، ص‏191 / ج‏2، ص‏190 33- برای اطلاع بیش‏تر. ر. ك. به: كتبی كه در این زمینه نوشته شده است; از جمله الالهیات، ج 2، ص 180 - 196 / منشور جاوید، ج 6، ص 129 - 165 سایر منابع - محمدتقی مصباح‏یزدی، راهنماشناسی، تهران، امیركبیر، 1375; - جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، قم، سمت، 1371;
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2704]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن