تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دنيا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است خوشبختان از آن دل كنده‏اند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798009096




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تحلیل علامه طباطبایی از بازخواست هارون توسط موسی- بخش اول اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تحلیل علامه طباطبایی از بازخواست هارون توسط موسی- بخش اول
اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام
از مسائل مطرح شده در قرآن کریم، برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام)، بعد از گوساله پرست شدن بنی اسرائیل است.

خبرگزاری فارس: اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام



چکیده از مسائل مطرح شده در قرآن کریم، برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام)، بعد از گوساله پرست شدن بنی اسرائیل است. تاکنون توجیهات زیادی در تحلیل این برخورد، ارائه شده است. اما علامه طباطبایی، با اثبات کبرای کلی «اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام»، این برخورد را یکی از مصادیق آن می داند. در این ماجرا، حضرت موسی(علیه السلام) به  طور مطلق به ایشان دستوراتی داده بود، اما درعین حال معتقد بوده که این حکم باید با به  کارگیری تمام توان، برای مقاومت در برابر بنی اسرائیل اجرا می شد، اما حضرت هارون(علیه السلام) آن را با نرمش و عدم مقاومت اجرا کرد. ازاین رو، چون حضرت هارون(علیه السلام) برطبق سلیقه و مشی حضرت موسی(علیه السلام) عمل نکرده بود، این برخورد، برای تأدیب وی بود. این درحالی است که در این ماجرا، حضرت هارون(علیه السلام) مرتکب هیچ گناه یا کوتاهی نشده و حق به جانب وی بود. این مقدار از اختلاف سلیقه چون خارج از حکم الله است، ضرری به عصمت انبیا نمی زند. اگرچه کبرای کلی مورد بحث، امری قابل اثبات است، ولی انطباق این ماجرا، بر آن امری مشکل است. واژگان کلیدی علامه طباطبایی، موسی(علیه السلام)، هارون(علیه السلام)، گوساله پرستی، بنی اسرائیل، سیاق. طرح مسئله بعد از نجات بنی اسرائیل از اسارت فرعون، حضرت موسی(علیه السلام) بنابر دستور خداوند، به مدت سی شب به کوه طور رفت و سرپرستی بنی اسرائیل را به حضرت هارون(علیه السلام) سپرد. (اعراف / 142) حضرت هارون(علیه السلام) در این مدت تکلیف، رهبری خود را به بهترین شکل انجام داد، (الرازی، 1420: 22 / 92) اما بنی اسرائیل در اثر عواملی مثل تأخیر حضرت موسی(علیه السلام) (اعراف / 142)، پخش شایعه فرار و خلف وعده آن حضرت (القمی، 1367: 2 / 62 ؛ النعمانی، 1397: 294) و زیرکی «سامری» (طه / 88 ـ 87) به گوساله پرستی روی آوردند. حضرت موسی(علیه السلام) بعد از بازگشت از طور و شنیدن سخنان بنی اسرائیل، به سراغ حضرت هارون(علیه السلام) رفت،  سر او را گرفت و درحالی که به طرف خود می کشید، با لحنی تند، خطاب به وی گفت: «ای هارون(علیه السلام)! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند، از من پیروی نکردی؟ آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟» (طه / 92 ـ 93). حضرت هارون(علیه السلام) در دفاع از خود دو دلیل ذکر کرد: ـ این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. (اعراف / 150) ـ اگر در برابر آنها مقاومت نکردم، برای این بود که «ترسیدم بگویی، تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، سفارش مرا به کار نبستی». (طه / 94) در این هنگام آن حضرت، دلائل وی را پذیرفت و برای خود و ایشان دعا کرد. (اعراف / 150) این برخورد یکی از چالشی ترین مسائل مطرح شده در قرآن کریم است. زیرا پاره ای از برخوردهای سؤال انگیز انبیا ازقبیل: برخورد حضرت موسی(علیه السلام) با فرد قبطی و کشتن وی، (قصص / 15) طرف مقابل افرادی معمولی هستند. اما در این برخورد که جزء موارد منحصربه فرد در قرآن کریم است، هر دو طرف، پیامبر خدا هستند. ازاین رو تقریباً همه تفاسیر و کتب کلامی که پیرامون عصمت انبیا بحث کرده اند، به تحلیل این جریان پرداخته اند. غضب حضرت موسی(علیه السلام) برای خدا، (الزمخشری، 1407: 2 / 161) کشیدن سر حضرت هارون(علیه السلام) برای آرام کردن وی، (الموسوی (سید مرتضی)، بی تا: 117) تنبیه حضرت هارون(علیه السلام) به خاطر کم کاری در مواجه با گوساله پرستان (الشوکانی، 1414: 2 / 283) نمونه هایی از این تحلیل هاست. عدم هماهنگی برخی از این وجوه با سیاق و ظاهر آیات (طباطبایی، 1380: 8 / 252) و عدم بررسی همه جوانب این برخورد، عمده اشکال وارد بر این تحلیل هاست. (1) در این میان، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان تلاش می کند این برخورد را از راه «اختلاف سلیقه بین انبیا در نحوه اجرای احکام» تحلیل کند. برطبق این دیدگاه، در این جریان حکم ابلاغی ازجانب حضرت موسی(علیه السلام) به هارون(علیه السلام) بر طبق آیه 142 سوره اعراف، «اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدان» است. اما در نحوه اجرای این حکم، دو پیامبر با هم اختلاف سلیقه داشتند: حضرت هارون(علیه السلام) با توجه به شرایط، اصلاح را در عدم مقاومت و مواجه نشدن با بنی اسرائیل دیده، ولی حضرت موسی(علیه السلام) اصلاح را درگرو مقاومت و برخورد شدید با آنها می دید. ریشه این تحلیل را می توان در دیدگاه های برخی مفسران قبل از علامه پیدا کرد. براساس این دیدگاه که می توان با عنوان «اختلاف اجتهاد دو مجتهد به خاطر اختلاف احوال آنها» از آن یاد کرد، مجتهد شدیدالغضب لله و نیرومندی همانند حضرت موسی(علیه السلام)، چیزی را درک می کند که مجتهدی همانند حضرت هارون(علیه السلام) که نرمی و حلم بر آن غلبه دارد، درک نمی کند. (رشیدرضا، 1424: 9 / 208) واضح است که اگر منظور از این کلام،  اختلاف اجتهاد در نحوه اجرای یک حکم باشد،  نظر علامه به  طور کامل توسط مفسران قبلی طرح شده است. اما اگر منظور،  اجتهاد برای به  دست آوردن احکام شرعی باشد، قطعاً با نظر علماء شیعه (به  طور عام) و نظر علامه (به  طور خاص) تفاوت زیادی دارد.  زیرا در ادامه خواهیم گفت که ادله عصمت انبیا منافی این نوع اجتهاد است. ازطرف دیگر سیاق کلام علامه در این بحث، گویای اختلاف سلیقه و مشی در زندگی انبیا و اجرای احکام است نه محدوده به دست آوردن احکام؛ اما بااین حال همین نظر می تواند نقطه شروعی برای دیدگاه علامه باشد. به  هرحال، این تحلیل با توجه به تقریر علامه، دیدگاه تازه ای در این زمینه محسوب می شود. اما نکته قابل توجه این است که این تحلیل، بعد از علامه ظهور چندانی در آثار مفسران و محققان شیعه ندارد. البته اخیراً یکی از قرآن پژوهان محترم تلاش کرده اند بر همین اساس، این برخورد را تحلیل کنند. (ایازی، 1389: 20) حال سؤال این است که مستند نظر علامه چیست؟ آیا می توان غیر از این واقعه، شاهد دیگری برای آن اقامه کرد؟ تحلیلِ این واقعه، براساس دیدگاه علامه، دارای چه نقاط قوت و (احیاناً) ضعفی است؟ و ... . برای جواب دادن به این سؤالات، و سؤالات مشابه لازم است نظر علامه بادقت تحلیل و بررسی شود. ازاین رو در ابتدا نظر ایشان به  طور مفصل طرح می شود. در ادامه تلاش می کنیم با استخراج نکات کلیدی این تحلیل، زمینه را برای قضاوت درمورد آن فراهم کنیم. در انتها هم با توجه به این نکات، به ارزیابی این تحلیل می پردازیم. دیدگاه علامه طباطبایی علامه در ضمن تفسیر آیه 150 سوره اعراف، این تحلیل را ارائه کرده است. مشروح دیدگاه ایشان به این شرح است: «به  طوری که از ظاهر سیاق آیه مورد بحث [150 سوره اعراف] و همچنین آیات راجع به این داستان از سوره طه (92 ـ 94) برمی آید، موسی همان مقدار که بر بنی اسرائیل غضب کرد، بر هارون نیز غضب کرد؛ و معلوم می شود وی چنین پنداشته که هارون در مبارزه علیه بنی اسرائیل، کوتاه آمده و همه تلاش و نیروی خود را به کار نبرده است. زیرا گمان می کرده که صلاح [بنی اسرائیل] در این است. [این غضب حضرت موسی بر هارون به وقوع می پیوندد] با اینکه موقع جدا شدن از او، به  طور مطلق سفارش کرده که: «[در میان قوم] به اصلاح [امر ایشان] بپرداز و از راه مفسده جویان پیروی مکن» و دلیلی بر منع این مقدار از اختلاف در سلیقه و مشی بین انبیا وجود ندارد، چراکه عصمت تنها در حیطه حکم الله است، نه چیزهایی که مربوط به سلیقه ها و مشی در زندگی است. همچنین است گرفتن موی سر هارون و کشیدن آن، گویا این عمل مقدمه زدن او بود، براثر گمانی که موسی درباره هارون کرد که وی در این مورد مستقل عمل کرده، زیرا گمان می کرده که مصلحت در این است و [به همین خاطر] امر موسی را ترک کرده بود؛ [عمل موسی در این مورد برای این بوده که] می خواسته برادر خود را ـ با اینکه در این جریان حق به جانب وی است ـ درمورد امری ارشادی تأدیب کرده باشد، نه در حکمی از احکام مولوی پروردگار، به  همین خاطر وقتی حضرت هارون، واقعه را برای وی تعریف کرد، عذر وی را پذیرفت و با گفتن جمله «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز ...» برای خود و برادرش دعا کرد ... . آیه شریفه «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود داخل فرما» دعای موسی است و قبلاً گذشت ... که طلب مغفرت ازنظر مورد، اعم از زمانی است که معصیت رخ داده باشد [یعنی طلب مغفرت منحصراً در صورت ارتکاب گناه به کار نمی رود، بلکه در جایی هم که گناهی به وقع نپوسته، کاربرد دارد]». (طباطبایی، 1380: 8 / 252 ـ 251) (2) نکات کلیدی تحلیل علامه مهم ترین نکات کلیدی این تحلیل با توجه به سیاق کلام، عبارتند از: نکته اول: اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام کبرای کلی تحلیل علامه این است که انبیا در اجرای احکام، با همدیگر اختلاف مشی دارند و این اختلاف چون خارج از حکم الله است، ضرری به عصمت آنها نمی زند و دلیلی بر منع آن وجود ندارد. (همان: 8 / 251) نکته دوم: اختلاف سلیقه حضرت موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) در برخورد با گوساله پرستان در این جریان، حکم مطلقی مثل «اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدان» وجود دارد. حضرت موسی(علیه السلام) بر طبق مشی خود، بر این باور بود که برای اجرای این حکم باید با تمام قدرت در برابر گوساله پرستان مقاومت می شد؛ اما حضرت هارون(علیه السلام) برطبق اعتقاد خود آن را با نرمی و عدم مقاومت اجرا کرد. (همان،  8 / 252) نکته سوم: عملکرد صحیح حضرت هارون(علیه السلام) در این جریان، حق با حضرت هارون(علیه السلام)، است (همان) یعنی آن حضرت در برخورد با گوساله پرستان درست عمل کرده بود و طلب مغفرت حضرت موسی(علیه السلام) هم دلالتی بر کم کاری یا گناه کار بودن ایشان ندارد. (همان) نکته چهارم: علت برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام) برای این مطلب، می توان به چند مورد اشاره کرد: 1. منشأ این رفتار، گمان حضرت موسی(علیه السلام) نسبت به رفتار حضرت هارون(علیه السلام) بود. (همان) 2. حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام مفارقت از حضرت هارون(علیه السلام)، به  طور مطلق به وی گفته بود که در اصلاح قوم بکوشد، و از راه و روش مفسدین پیروی نکند؛ و هیچ تذکری درمورد نحوه اجرای این حکم نداده بود. اما در عالم واقع، معتقد بود که این حکم باید با مقاومت و به  کارگیری تمام توان اجرا شود، ولی حضرت هارون(علیه السلام)، آن را با عدم مقاومت در برابر گوساله پرستان اجرا کرد. ازاین رو، چون ایشان برطبق سلیقه و مشی حضرت موسی(علیه السلام) عمل نکرده بود، مورد تأدیب قرار گرفت. (همان) بررسی تحلیل علامه بررسی نکته اول: اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام تردیدی نیست که پیامبران با آرمان و هدفی مشترک برانگیخته شده، و همه اصول واحدی دارند که مهم ترین آن، دعوت به توحید و توجه به جهان دیگر است. همه انبیا در این زمینه وظیفه داشتند احکام الهی را که ازطریق وحی به آنها ابلاغ می شد، به مردم برسانند و حق نداشتند چیزی ازجانب خود به مردم بگویند. این مطلب، امر مسلمی است و آیات زیادی بر آن دلالت دارد (اعراف / 62 ، 68 ، 79، 93 و غیره) و ادله عصمتِ انبیا در حیطه دریافت و ابلاغ وحی به خوبی آن را ثابت می کند. (مصباح یزدی، 1388: 195 ـ 193) اما یک سؤال: آیا نحوه ابلاغ و چگونگی اجرای همه احکام هم توسط وحی به انبیا ابلاغ می شد، یا اینکه در بعضی موارد، این امور به خود انبیا سپرده شده بود تا برطبق سلیقه و مشی خود، در چهارچوب های و خط قرمزهای مشخص شده، آنها را اجرا کنند؟ کلام علامه حاکی از این است که ایشان ضمن اقامه دلیل، مورد دوم را می پذیرد: «دلیلی بر منع این مقدار از اختلاف در سلیقه و مشی بین انبیا وجود ندارد، چراکه عصمت، تنها در حیطه حکم الله است نه چیزهایی که مربوط به سلیقه ها و مشی در زندگی است.» (طباطبایی، 1380: 8 / 251) نگاه اولیه به این عبارت ممکن است این مطلب را به ذهن القا کند که منظور ایشان، اختلاف سلیقه در زندگی عادی انبیا است، نه اختلاف سلیقه در اجرای احکام الهی؛ اما درعین حال باید توجه داشت که: اولاً. سیاق کلام ایشان جایی برای این احتمال باقی نمی گذارد، چراکه اصل این کلام درصدد تحلیل برخورد غضبناک حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام) است. در این برخورد، پیامبری، پیامبر دیگر را در جریان انحراف یک قوم از خط توحید به شدت مواخذه می کند و این ربطی با زندگی عادی انبیا ندارد. ثانیاً. قید «مطلق» در عبارت «با اینکه موقع جدا شدن از او، به  طور مطلق سفارش کرده که: «[در میان قوم] به اصلاح [امر ایشان] بپرداز و از راه مفسده جویان پیروی مکن»، در کنار طرح اختلاف سلیقه انبیا و استقلال رأی حضرت هارون(علیه السلام) در این واقعه، حاکی از این است که دو پیامبر در اجرای یک دستور، با هم اختلاف سلیقه داشتند و حضرت هارون(علیه السلام)، برخلاف روش حضرت موسی(علیه السلام) رفتار کرده بود. ثالثاً. برفرض قبول این مطلب و عدم مساعدت سیاق، دلیلی که علامه ذکر می کند، عام است و اختصاص آن به زندگی عادی انبیا، تخصیص بلامخصص است. عمومیت این دلیل به  حدی است که موارد ذیل را با هم اثبات می کند: 1. اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای نظر یکی از آنها؛ در این مورد اگر بگوییم حکم «اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدین» حکم حضرت موسی(علیه السلام) است (نه حکم خداوند)، ماجرای مورد بحث می تواند از همین سنخ باشد، چراکه ایشان اعتقاد داشت که باید این حکم، با تمام توان و مقاومت در برابر گوساله پرستان اجرا می شد، ولی حضرت هارون(علیه السلام)، آن را با نرمی و عدم مقاومت اجرا کرد. 2. اختلاف سلیقه انبیا در کیفیت اجرای احکام الهی (مثال گذشته با فرض اینکه دو دستور ازجانب خداوند باشند)؛ نکته قابل توجه در این بحث این است که علامه فقط نبود دلیل، بر منع این اختلاف سلیقه و اختصاص ادله عصمت انبیا به حکم الله را به عنوان مستتند خود ذکر می کند. اگر «اصاله الجواز در اعمال» (الانصاری، 1424: 2 / 91) را به این استدلال اضافه کنیم، نتیجه به دست آمده، کاملاً مدعای ایشان را ثابت می کند. اما یک سؤال: آیا دلیل دیگری برای اثبات این موضوع وجود ندارد؟ به نظر می رسد روایتی از کتاب علل الشرایع بتواند این اختلاف سلیقه را ثابت کند. در این روایت آمده است که از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: «چرا موسی سر و ریش برادر خود را گرفت و سر او را به طرف خود می کشید، درحالی که هارون در گوساله پرستی بنی اسرائیل هیچ گناهی نداشت؟» امام فرمود: «موسی این کار را با هارون(علیه السلام) انجام داد، زیرا در هنگام گوساله پرست شدن بنی اسرائیل، آنها را ترک نکرد و به موسی ملحق نشد، [زیرا] وقتی آنها را ترک می کرد، عذاب بر آنان نازل می شد.» (صدوق، 1988: 1 / 87) در ادامه این حدیث، امام(علیه السلام) شاهدی از قرآن کریم بر این مطلب اقامه کرد: «آیا نمی بینی که موسی گفت: «قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إ ذْ رَأ یْتَهُمْ ضَلُّوا * أ لَّا تَتَّبـِعَن  أ فَعَصَیْتَ أ مْر ی؛ (طه / 93 ـ 92) ای هارون! هنگامی که دیدی آنان گمراه شدند، چه چیزی تو را بازداشت که از من پیروی کنی؟! و آیا دستور مرا نافرمانی کردی؟!» هارون گفت: اگر چنین می کردم بنی اسرائیل متفرق می شدند و ترسیدم بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی». (همان) از توضیح ابتدای این روایت و فقره «آیا از دستور من سرپیچی کردی؟» برداشت می شود که «ترک بنی اسرائیل در صورت انحراف و ملحق شدن به حضرت موسی(علیه السلام)» دستوری است که قبل از ترک بنی اسرائیل به حضرت هارون(علیه السلام) ابلاغ شده است. به همین خاطر، این روایت می تواند بیانگر دستوری در کنار دستورات دیگر (اصلاح و عدم پیروی از راه و روش مفسدان) (اعراف / 142) باشد؛ با این توضیح که حضرت موسی(علیه السلام) به هارون(علیه السلام) دستور داده بود که به اصلاح و عدم پیروی از شیوه مفسدان بپردازد و اگر نشد، آنها را به حال خود رها کند و به وی ملحق شود. ازطرف دیگر، ممکن است همین روایت، بیانگر دستورالعمل اجرایی حضرت موسی(علیه السلام) باشد؛ به این بیان که در صورت انحراف بنی اسرائیل، با ترک آنها و ملحق شدن به من، دو دستور اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدان، را اجرا کن (در صورت انحراف، مصلحت در ترک بنی اسرائیل است). اگرچه این دو احتمال ازنظر نتیجه مساوی هستند، ولی بنابر احتمال دوم، علاوه بر ارائه دستور، نحوه اجرای آن هم بیان شده است. برطبق این احتمال، دستورالعمل حضرت موسی(علیه السلام) برای اجرای دو دستور اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدان، ترک بنی اسرائیل بود، اما حضرت هارون(علیه السلام) با ماندن در میان بنی اسرائیل آنها را اجرا کرد. ازاین رو، بنابر این احتمال، این روایت علاوه بر اثبات اختلاف سلیقه حضرت موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) در اجرای یک حکم، مصداقی از اختلاف سلیقه انبیا و جواز آن را هم ثابت می کند. نکته مبهمی که در این حدیث به چشم می خورد، عدم تناسب بین سؤال حضرت موسی(علیه السلام) و استدلال حضرت هارون(علیه السلام) است. (مکارم شیرازی و همکاران، 1374: 13 / 283) برطبق این حدیث، باید حضرت موسی(علیه السلام) قبل از رفتن به طور، به حضرت هارون(علیه السلام) سفارش کرده باشد که اگر بنی اسرائیل دچار انحرافی شدند، آنها را به حال خود رها کند و به ایشان بپیوندد تا عذاب الهی بر آنان نازل شود. مفهوم این جمله این است که ازنظر حضرت موسی(علیه السلام)، بنی اسرائیل بعد از انحراف، ارزشی نداشتند که حضرت هارون(علیه السلام) در بین آنها بماند. اما حضرت هارون(علیه السلام) در جواب این سؤال که چرا به من ملحق نشدی تا عذاب بر آنها نازل شود؟ فرمود: اگر به شما ملحق نشدم برای این بود که ترسیدم مرا به  خاطر ایجاد تفرقه بین بنی اسرائیل سرزنش کنی و به من بگویی، چرا سخن مرا به کار نبستی. چه تناسبی بین این سؤال و جواب وجود دارد؟ ازطرف دیگر حضرت هارون(علیه السلام) در توجیه عمل نکردن به این دستور فرمود: من این کار را انجام ندادم، چون می ترسیدم بگویی، به سخنم بی اعتنایی کردی. آیا عمل نکردن به یک دستور، بی اعتنایی به آن محسوب نمی شود؟ به  عبارت دیگر: حضرت موسی(علیه السلام) پرسید: مگر نگفته بودم به دنبال من بیا؟ حضرت هارون(علیه السلام) جواب می دهد: اگر می آمدم، می ترسیدم بگویی سخن مرا به کار نبستی. آیا هیچ عاقلی به خود اجازه می دهد در چنین موقعیتی، این سخن را بر زبان خود جاری کند؟ (الرازی، 1420: 22 / 94) (3) با توجه به توضیحات فوق روشن می شود، اگر بخواهیم این حدیث را به همین شکل بپذیریم، باید این نکته مبهم آن را هم بپذیریم که در این صورت، ملتزم شدن به اصل حدیث، بسیار مشکل خواهد شد. اما با در نظر گرفتن دو دستور دیگر (اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدان) و اضافه کردن توضیحی کوتاه، این نکته مبهم کاملاً ازبین می رود؛ و آن اینکه ممکن است حضرت موسی(علیه السلام) به هارون(علیه السلام) دستور داده باشد که در صورتی به وی ملحق شود که به مصلحت باشد و منجر به فساد نشود. ازاین رو ایشان چون در میان مردم بود و موقعیت را بهتر درک می کرد، تشخیص داد که اگر در میان مردم بماند، مصلحت بیشتری دارد. (همان) این مطلب هم امر بعیدی نیست؛ زیرا کسی که در میان مردم باشد، چیزهایی را تشخیص می دهد که کسی که در میان آنها نیست، نمی تواند تشخیص دهد؛ هرچند پیامبر بزرگی چون حضرت موسی(علیه السلام) باشد. (العیاشی، 1380: 2 / 29) (4) بنابراین وقتی حضرت موسی(علیه السلام) سؤال کرد که چرا به دنبال من نیامدی؟ پاسخ داد: به من دستور داده بودی به دنبال تو بیایم، ازطرف دیگر هم فرموده بودی در میان قوم به اصلاح بپردازم؛ اگر می آمدم نه تنها اصلاحی رخ نمی داد، بلکه فساد دیگری مثل تفرقه بنی اسرائیل به وجود می آمد و نسبت به دستور تو بی اعتنایی می کردم. (الرازی، 1420: 22 / 94) به  عبارت دیگر، حضرت هارون(علیه السلام) فرمود: من در مقام عمل به تزاحم بین دو دستور شما برخورد کردم و با توجه به اوضاع و شرایط دیدم ماندن، اصلاح بیشتری درپی دارد. ازاین رو این روایت با توجه به این توضیحات، می تواند دلیل یا حداقل مؤیدی برای اثبات کبرای کلی «اختلاف سلیقه انبیا در نحوه اجرای احکام» باشد. در انتهای این بحث، ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه براساس مبنای علامه، استفاده از خبر واحد در تفسیر قرآن جایز نیست (طباطبایی، 1380: 12 / 262) و شاید به  همین خاطر، در تحلیل این برخورد به این حدیث هیچ اشاره ای نکرده است (شاید احتمالات دیگری مثل ندیدن حدیث، دلالت نداشتن این حدیث بر این مطلب ازنظر ایشان و غیره هم وجود داشته باشد، ولی پرداختن به این احتمالات ثمره ای در بحث ندارد). البته از یک جهت اشکال وارد است و آن اینکه علامه در بسیاری از موارد، بدون اشاره به روایات، مفهوم آن را در تفسیر به  کار گرفته است. (برای نمونه: طباطبایی، 1380: 1 / 189 و 1 / 191 ـ 190) ازاین رو ـ برفرض اطلاع ایشان از این روایت ـ جا داشت در ضمن تفسیر یا در «بحث روایی» به این روایت اشاره ای می شد. به  هرحال،  با توجه به توضیحات ارائه شده،  به نظر می رسد دیدگاه علامه درباره وجود اختلاف سلیقه بین انبیا، دیدگاه صحیحی است. پی نوشت: 1. بررسی دقیق این تحلیل ها، علاوه بر اینکه خارج از اهداف این نوشتار است، منجربه طولانی شدن آن می شود. 2. متن عربی کلام ایشان به این شرح است: «و ظاهر سیاق الآیه و کذا ما فی سوره طه من آیات القصه أن موسى غضب على هارون کما غضب على بنی إسرائیل غیر أنه غضب علیه حسبانا منه أنه لم یبذل الجهد فی مقاومه بنی إسرائیل لما زعم أن الصلاح فی ذلک مع أنه وصاه عند المفارقه وصیه مطلقه بقوله: «وَ أ صْلِحْ وَ لا تَتَّبعْ سَبیلَ الْمُفْسِدِینَ» و هذا المقدار من الاختلاف فی السلیقه و المشیه بین نبیین معصومین لا دلیل على منعه و إنما العصمه فیما یرجع إلى حکم الله سبحانه دون ما یرجع إلى السلائق و طرق الحیاه على اختلافها. کذا ما فعله موسى بأخیه من أخذ رأسه یجره إلیه کأنه مقدمه لضربه حسبانا منه إن استقل بالرأى زاعما المصلحه فی ذلک و ترک أمر موسى فما وقع منه إنما هو تأدیب فی أمر إرشادی لا عقاب فی أمر مولوی و إن کان الحق فی ذلک مع هارون و لذلک لما قص علیه القصص عذره فی ذلک، و دعا لنفسه و لأخیه بقوله رب اغفر لی و لأخی [...] قوله تعالی: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأ خِی وَ أ دْخِلْنا فِی رَحْمَتِک» الآیه دعاء منه و قد تقدم [...] أن المغفره أعم مورداً من المعصیه». (طباطبایی، 1380: 8 / 252 ـ 251)» 3. فخر رازی بدون توجه به این روایت، ملحق شدن به حضرت موسی(علیه السلام) را به عنوان یکی از دستورات احتمالاتی مطرح کرده و در ادامه ضمن اشکال به آن، این توجیه را ذکر کرده است. 4. متن روایت به این شرح است: «للرویه فضل على الخبر؛ دیدن [یک شیء یا واقعه] بر شنیدن آن برتری دارد». منابع و مآخذ انصاری، مرتضی، 1424 ق، فرائد الأصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
ایازی، محمدعلی، 1389، «تفاوت راه و روش در میان پیامبران»، صفیر (گزارش نامه داخلی دفتر آیت الله یوسف صانعی)، سال دوم، شماره 15 و 16، ص 25 ـ 20، بهمن و اسفند، قم، بی نا.
رازی، محمد بن عمر، 1420 ق، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
رشید رضا، محمد، 1424 ق، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت، دار الفکر.
زمخشری، محمود، 1407 ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی.
سبحانی، جعفر، بی تا، عصمه الأنبیاء، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام).
شوکانی، محمد بن علی، 1414 ق، فتح القدیر، دمشق، بیروت، دار ابن کثیر، دارالکلم الطیب.
صادقی التهرانی، محمد، 1365، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی.
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی، 1413 ق، من لایحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
ـــــــــــــــ ، 1988 م، علل الشرایع، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
طباطبایی، سید محمد حسین، 1380، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
طبرسی، فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو.
طوسی، محمد بن حسن، بی تا، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
عسکری، الامام حسن بن علی، 1409 ق، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(علیه السلام)، قم، مدرسه امام مهدی#.
عیاشی، محمد بن مسعود، 1380 ق، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه.
فضل الله، محمد حسین، 1419 ق، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر.
قمی، علی بن ابراهیم، 1367، تفسیر قمی، قم، دار الکتاب.
کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
مدرسی، محمد تقی، 1419 ق، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین.
مصباح یزدی، محمد تقی، 1388، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل.
مصطفوی، حسن، 1380، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
مظفر، محمدرضا، 1380، اصول الفقه، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
معرفت، محمدهادی، 1386، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه فرهنگی تمهید.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
موسوی (سید مرتضی)، أبوالقاسم علی بن حسین، بی تا، تنزیه الانبیاء، قم، مرکز الأبحاث العقائدیه.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، 1397 ق، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق. حمید نادری قهفرخی: دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه معارف اسلامی. عبدالکریم بهجت پور: استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی 34 ادامه دارد...

94/04/09 - 06:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن