تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799155559




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از سوي حق به سوي خلق


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: از سوي حق به سوي خلق
واژه انقلاب(revolution) اولين بار به عنوان يك اصطلاح علم هيئت و اخترشناسي مورد استفاده دانشمندان قرار گرفت.
نویسنده : سيد علي لطيفي * 


اين واژه كه به معناي حركت دوراني و منظم ستارگان مورد استفاده قرار مي‌گرفت كم كم از اواخر قرون وسطا وارد ادبيات سياسي شد و بالآخره بعد از انقلاب فرانسه از حالت مفهوم توصيفي به مفهوم تجويزي درآمد. با اين وجود، رگه‌هايي از مفهوم پيشين كه درآن جنبه دوراني و حركتي غالب بود، به چشم مي‌آيد. از آنجا كه در انديشه باستان و قبل از رنسانس، تحولات زميني سايه‌اي از تحولات آسماني بود و يك نوع نگاه متافيزيكي بر تبيين تحولات اجتماعي و سياسي سيطره داشت لذا انقلابات روي داده در زمين منعكس‌كننده انقلاب‌ها در آسمان تلقي مي‌شد. براين اساس، قبل از قرن هفدهم، اصولاً انديشه انقلاب به مفهوم امروزي كه با مقوله «اختيار» همراه بود معني و مفهوم نداشت و تفكرات فلسفي به‌شدت با مفهوم امروزي انقلاب در تضاد و تعارض قرار داشتند؛ چراكه در انديشه آنها، انقلاب اجتماعي و سياسي به صورت امري جبري و بر اثر تحولات ستاره‌شناسي روي مي‌داد و انقلاباتي كه توسط مردم و بالاختيار صورت مي‌گرفت جايگاهي نداشته و به شدت با آن به مخالفت برمي‌خاستند. از اين رو تفكرات فلسفي گذشته، مبتني بر نوعي انديشه محافظه‌كارانه شكل گرفته و هميشه همزاد و همراه حكومت‌ها تداوم مي‌يافت. تعريف اصطلاحي رايج انقلاب در ادبيات سياسي و جامعه‌شناختي عبارت است از «يك دگرگوني سريع، بنيادين و خشونت‌آميز داخلي در ارزش‌ها و اسطوره‎هاي مسلط جامعه، نهادهاي سياسي، ساختارهاي اجتماعي، رهبري، فعاليت‌هاي حكومتي و سياست‌هاي آن.» از آنجا كه در جامعه‎شناسي انقلاب، تأكيد روي تغيير ساختارهاي سياسي و اجتماعي است و كمتر تأثيرات ايدئولوژيكي و همچنين انقلاب در رفتار مورد اشاره قرار مي‌گيرد لذا ما در تعريفي جامع‌تر و دربردارنده اين مفهوم، انقلاب را «دگرگوني بنيادي در ساختار كلي جامعه و نظام سياسي آن منطبق بر جهان‌بيني و موازين و ارزش‌هاي انقلابيون، بر اساس آگاهي و ايمان مردم و حركت پيشگام رهبران و قيام قهرآميز توده‌هاي مردم و در اثر ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي» تعريف مي‌نماييم. در اين نوشتار در پي بررسي رابطه انقلاب اسلامي و مؤلفه‌هاي آن همچون: جهان‌بيني و رهبر، مردم، ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي و نسبت آن با فلسفه صدرالمتألهين به عنوان تفكري كه از دوران صفويه در بستر ايران زمين زاييده شده و در تحولات اجتماعي ايران و شكل‌گيري تفكر رهبران مذهبي و مردم تأثير گذاشت مي‌پردازيم.     جهان‌بيني و رهبر انقلاب اسلامي ايران در شرايطي ظهور كرد كه جهان در فضاي دوآليسم مدرنيستي يعني مدرنيسم چپ با ايدئولوژي سوسياليسم و مدرنيسم راست با ايدئولوژي ليبراليسم تقسيم مي‌شد. از آنجا كه انقلاب اسلامي ريشه در سنت‌هاي جامعه ايراني داشته و در آن اقشار سنتي جامعه، شهرهاي سنتي، ابزار ارتباطي سنتي و با هدايت رهبران سنتي به پيروزي رسيد نه فقط با تجددگرايي راست و سرمايه‎داري پهلوي، بلكه با سوسياليسم و كمونيسم يا تجددگرايي چپ نيز درگير شده و خود را با شعار نه شرقي و نه غربي حكومت اسلامي معرفي كرد. پس در انقلاب اسلامي فرهنگ به عنوان يك اصل در جامعه مطرح شد و خود را در مقابل جمع‌گرايي وفردگرايي قرار داد. از سوي ديگر، چون فرهنگ ريشه در تاريخ و جغرافياي هر جامعه دارد و انقلاب اسلامي نيز از تاريخ جامعه و مذهب تشيع و سنت‌هاي جامعه ايراني برخاسته بود لذا فرهنگ اسلامي- ايراني و گذشته تاريخي ايران در شكل‌گيري آن نقش بسزايي ايفا كرد. از جمله اين گذشته فرهنگي، تفكر فلسفي و عرفاني بود كه متأثر از دوران باستان و انديشه كلامي و عرفاني دين اسلام توانست خود را در تفكر فلسفي فارابي، ابن‌سينا، سهروردي و حيدرآملي بازتوليد کند و توسط ملاصدرا با عنوان حكمت متعاليه به عرفان سيستماتيك تقليل يابد. از آنجا كه انقلاب اسلامي ريشه در فرهنگ دارد و فرهنگ، خود از چارچوبي معرفتي يا اپيستمه كه همان جهان‌بيني است پيروي مي‌كند، مي‌توان جهان‌بيني هر فرهنگ را، مباني و هسته آن محسوب كرد كه نظام معنايي جامعه را شكل مي‌دهد. نظام معنايي، نظام كنشي را به وجود مي‌آورد و نظام كنشي، ساختار اجتماعي را شكل داده و به وجود مي‌آورد. از آنجا كه از حكمت صدرالمتألهين مي‌توان به تقليل فلسفه و دين به عرفان يادكرد، توانست پاياني بر جدال فلسفه و عرفان در تاريخ فرهنگي ايران باشد و حكمت او كه مبتني بر اشراق و شهود است به عنوان نظام معنايي فرهنگ ظهور يافت و با فلسفه به مفهوم‌سازي پرداخته و از اين طريق به انقلاب اسلامي به عنوان كنشي اجتماعي شكل داد. اين فرايند كه ريشه در دوران صفويه داشته، توانست عرفان تصوفي دوران صفوي را به عرفان مبتني بر شريعت و فقه تبديل كند و مبناي فكري انقلاب اسلامي مبتني بر نظريه ولايت فقيه گردد. اين نقش به گونه‌اي بود كه در دوران آغاز نهضت انقلاب اسلامي در دهه40، سيد احمد فرديد محرر اساسنامه حزب رستاخيز، به دليل گرايشات عرفاني‌اش با اعطاي لقب فرّه ايزدي عملاً به تبيين عرفاني محمدرضا شاه برآمد اما به دليل، ريشه‌دار بودن نظريه ولايت فقيه در ساخت فرهنگي جامعه ايران، نتوانست چهره‌اي عرفاني از شاه ارائه كند و با نظريه مبتني بر امامت همآوردي نمايد. انقلاب اسلامي ايران با تلفيق عرفان صدرايي و فقه جواهري توانست عرفان فقاهتي را بازتوليد كرده و از نظريه ايراني پادشاهي كه مبتني بر تصوف و اگوئيسم بود عدول نمايد و بر اساس نظريه امت و امامت خود را متجلي سازد. در اين نظريه هم مردم‌سالاري، هم عدالت‌محوري و هم عرفان نهفته است، زيرا جايگزين امام معصوم، وجه خدا روي زمين، واسطه زمين و آسمان، باب الله و اسماء الحسني است. اين فقاهت يك مقوله عرفي مشابه فقه رايج اهل سنت نيست كه از آن حكومت خلافتي اهل سنتي ظهور كند، بلكه يك فقيه، در تراز انسان كامل و خادم خلق براي خداست. انسان كامل كسي است كه به عالي‌ترين مراتب توحيد نائل شود. بنابراين، توجّه به نفس، منشأ تقويّت علم حضوري به نفس است و يك حركت تكاملي است كه از درون نفس مي‎جوشد و منشأ معرفت حضوري خداوند و درك شهودي توحيد خواهد شد. خداشناسي حضوري و توحيد شهودي از مهم‌ترين نتایج توجّه به نفس خواهد بود؛ چراكه، از بُعد اخلاقي و معنوي و تكامل انساني از اهميّت فوق‌العاده‎اي برخوردار است و كمتر كسي توفيق دسترسي به آن را پيدا مي‌كند. از اين رو نهايتِ كمال انساني اين است كه كسي بتواند همه آن اسما و صفات الهي را كه منشأ وجود او گرديده است واجد گردد و وجودش آينه و مظهر تمامي آن اسما و صفات شود. از دل اين انگاره، نظريه ولايت امام معصوم و حضور دائمي و پيوسته حجت‌الهي در تاريخ به عنوان معنابخش و آگاه از اسماي الهي كه در دريافت معنا فارغ از جهان‌زيسته است ظهور و بروز مي‌يابد. براين اساس فلسفه تاريخ امام خميني مبتني بر انسان كامل صدرالمتألهين كه يك نوع فلسفه تاريخ حجّت‌محور است شكل مي‌گيرد. چنين تبييني از توليد معنا و انسان كامل از يك سو ما را دچار فرهنگ عوام‌پسند كه دچار بي‌معنايي و تكرار است نمي‌كند و از سوي ديگر دچار مشكلات فرهنگِ نخبگاني كه دوري از زندگي روزمره سبب مي‌گردد نخواهد شد. پس حسن هر دو فرهنگ را داراست و از معايب آن نيز در امان است. پس جامعه آرماني بر اساس معاني به وجود مي‌آيد و به عبارتي، روح و ماهيت جامعه را فرهنگ و معاني موجود در آن به وجود مي‌آورد. از همين روست كه واحد تحليلي در جهان‌بيني امام خميني(ره) فرهنگ است نه اصالت جامعه يا فرد. نقش و جايگاه امام در شيعه سبب مي‌شود تا امام به عنوان جامع‌الاضداد، وحدت را به كثرات و كثرات را به وحدت تبديل ساخته و براساس چنين دستگاه فكري، ثابتات دين را در زمان و مكان به عنوان مؤلفه‌هاي شكل دهنده فرهنگ به منصه ظهور رساند و دين را از حالت تصلب و تحجر به حالت دين پويا و پاسخگو درآورد. در مقابل چنين روندي، اگوئيسم معرفتي كه فرد خود را محور شناخت مي‌داند ظهور مي‌كند. اگوئيسم يا همان خودمداري به دنبال حل مشكل تصلب معرفتي برآمده تا بتواند خلأ امام را پر كند غافل از اينكه خود بذاته تصلب آفرين است. مردم عالم هستي در حكمت متعاليه به عنوان امري غير مستقل نگريسته مي‌شود كه در ذات خود فقير و محتاج به غير است كه از آن تعبير به «وجودتعلّقي» در مقابل «وجود استقلالي» مي‌گردد. بر اين اساس، در مباني اساسي فرهنگ اسلامي و بر اساس آيه «يا أيها الناس أنتم الفقراء إلي الله و الله هو الغني» هيچ غني بالذاتي غير از خداوند متعال وجود ندارد. نتيجه چنين نگاه به هستي اين خواهد بود كه هر قدر انسان وابستگي و عدم استقلال خود را بهتر درك كند علم حضوري او نسبت به خودش كامل‌تر، روشن‌تر و عميق‌تر خواهد بود به گونه‌اي كه نفس مجرّد انسان آشكارا حقيقت خود را مي‌يابد و متوجّه مي‌شود كه موجود ديگري است غير از بدن و بدن به منزله لباس يا مركبي است براي نفس يا مرتبه ضعيفي از وجود نفس است. در اين صورت است كه خود را موجود رابط و طفيلي و كاملاً، وابسته به خداي متعال مي‌بيند و هر اندازه كه وابستگي خودش را به خدا بيشتر درك كند خدا را بهتر خواهد شناخت: «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» نگاه فطرت‌مدار به عالم و هستي، هستي را سراسر داراي فطرت مي‌بيند و آسمان و زمين و مردمان همه و همه داراي وجود ربطي‌اند و همانند فطرت در همه اركان و مراتب هستي جريان دارد «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»(فاطر، 1) و در نظر بدان بيش از اينكه وجود يا ماهيتش اهميت يابد آن را خلقتي هدايت‌يافته توسط الله معنا و مفهوم مي‌كند « قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطي‏ كلَّ شَي‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي‏»(طه، 50). پس مردم نيز از آن جهت كه مردمند از آن بهره‌مندند«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا»(روم، 30). لذاست كه در نگاه امام خميني(ره) «اسلام. . . اگر نظر به طبيعت بكند، به عنوان اينكه طبيعت يك صورتي است الهي، يك موجي است از عالم غيب. اگر نظر به انسان بكند، به عنوان اين است كه يك موجودي است كه از او مي‌شود يك موجود الهي درست كرد»اين آشكارسازان معنا در ساحت حيات، امامان و رهبران الهي هستند كه به عنوان ذاكران و شاهدان بر فطرت مخفي در انسان و مردم نازل شده‌اند: «فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ»(غاشيه، 21)«لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ»(غاشيه، 22) «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ»(انبيا، 56). لذاست كه كارويژه ذكر فطرت و بيان معنا سبب شكل‌گيري انديشه تشكيل حكومت در اديان الهي را سبب گشته است: «تمام تشكلاتي كه در صدر اسلام از صدر اسلام تا حالا بوده است و تمام چيزهايي كه انبيا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولياي اسلام تا آخر دارند، معنويات اسلام است. . . تشكيل حكومت براي همين است البته اقامه عدل است، لكن غايت نهايي معرفي خداوند است و عرفان اسلام.» لذا در نظر ملاصدرا در سفر چهارم(من الحق ال الخلق بالحق) عارف رباني و فيلسوف و حكيم متأله بايد به ميان مردم آيد و با احساس تكليفي كه دارد درصدد هدايت جامعه برآيد. پس سياست در انديشه ملاصدرا صرفاً اعمال قدرت نيست بلكه در آن هدايت و اصلاح اصالت دارد. بنابراين، از دل شناخت حضوري عالم هستي و نگاه فطرت‌مدار بدان، مردم به عنوان دارندگان فطرت و امامان به عنوان آشكارسازان فطرت مخفي در جامعه ظهور مي‌يابند و مفهوم جمهوري اسلامي را يك مفهوم بسيط ساخته كه جمهوريت و مردمسالاري همچون عدالت در درون آن و برآمده از آن است. امام خميني(ره) در اين باب مي‌فرمايند:«حكومت قانون خدا از نظر امام، خود بهترين شكل از دموكراسي و دموكراسي به معناي واقعي است.» امام به خاطر همين نگاه فطرت‌مدارانه به هستي، در مقام يك رهبر و امام امت در مقابل مردم به ويژه مستضعفين همواره با ديده تواضع و فروتني بدان‌ها مي‌نگريستند و آنان را كه در جريان انقلاب، فطرت مستور خويش را به منصه ظهور رسانيده بودند چهره منور تاريخ اسلام مي‌خواندند:‌«ملت عزيز ايران حقا چهره منور تاريخ اسلام در زمان معاصرند»(ج21، 327). از آنجا كه در مقايسه دو شي‌ء بايد وجه شبهي وجود داشته باشد، ايشان بر اساس همين نگاه، مردم ايران را از مردم دوران پيامبر، اميرالمومنين و حسين بن علي(ع) بهتر تلقي داشته و بدان افتخار مي‌نمودند: «ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله، كوفه و عراق در عهد اميرالمومنين و حسين‌بن‌علي- صلوات الله و سلامه عليهما- مي‌باشند»(ج21، 410). ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي يكي از مهم‌ترين عامل در شكل‌گيري انقلاب، تأثير ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي به عنوان اموري جبري در كنار عامل كارگزاري كه مبتني بر اختيار مؤثر مي‎شد است. اما حكمت صدرالمتألهين به دليل ابتناي آن بر نظريه وحدت وجود- تحول از وحدت مفهومي وجود به وحدت مصداقي وجود- و عدم اعتبار بر تأثير حقيقي ادراكات اعتباري مورد تقرير علامه طباطبايي در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، ناتوان از تحليل تأثيرات ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي به عنوان موضوعات جامعه‌شناسي است. لذا حكمت متعاليه در باب انقلاب اسلامي، بيش از تحليل جامعه‎شناختي، توانا در تحليل روان‌شناختي است. به عبارت ديگر انديشه ملاصدرا در يك نگاه كلي و با توجه به سيطره تفكر عرفاني نقش مهمي در شروع انقلاب دارد اما در تبديل انقلاب به نهاد ناتوان بوده و عملاً با نظريه پيشرفت به ضديت مي‌پردازد. به عبارت ديگر، بر انديشه صدرالمتألهين دور و تكرار حاكم بوده و منجر به بي‌معنايي مي‌شود، چراكه اصولاً عرفان آغازگر انقلاب است تا تداوم بخش آن كه از طريق نهادسازي صورت مي‌گيرد نيست. از اين روست كه افرادي چون شريعتي (با وجود گرايش جامعه‌شناسانه در تحليل) به دليل گرايشات عرفاني در انديشه‌شان، تئوري انقلاب مستمر را مطرح و با نهادمند شدن انقلاب به مخالفت برخاستند و عملاً انديشه شريعتي در تاريخ ايران معاصر برخلاف آغاز انقلاب، نتوانست در تحولات ساختاري جامعه بعد از انقلاب نقش ايفا نمايد. لذا مي‌توان نتيجه گرفت هرچند فلسفه صدرايي در شكل‌گيري انقلاب و روابط حاكم بر آن در جهان بيني و نيز روابط مردم و البته تبيين جايگاه رهبري نقش مهم و غيرقابل انكاري داشته است، ليكن كاركرد آن در تحليل ساختار نهادهاي اجتماعي كه تثبيت آنها از مهم‌ترين نيازهاي هر انقلاب پس از شكل‌گيري است، مبهم است. كارشناس ارشد معارف اسلامي و علوم سياسي دانشگاه امام صادق(ع)

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن