تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821239762




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

استاد و نقش آن در سیر و سلوک با نگاه آسیب‏‌شناسى - بخش دوم و پایانی نقش استاد در سیر و سلوک


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: استاد و نقش آن در سیر و سلوک با نگاه آسیب‏‌شناسى - بخش دوم و پایانی
نقش استاد در سیر و سلوک
مسئله سرسپردگى و اطاعت بى چون و چراى سالک از مرشد، به تدریج زمینه بروز برخى مفاسد و آسیب ها را در تصوف به وجود آورد. برخى صوفیه چنین پنداشتند که باید به عصمت شیخ معتقد باشند.

خبرگزاری فارس: نقش استاد در سیر و سلوک



  شرایط استاد حق با توجه به آنچه گذشت، مى توان شرایط استاد را این گونه بیان کرد: 1. استاد کسى است که خود طى طریق کرده و مانند طبیب حاذق است و در اصطلاح عرفان، قوس صعود را گذرانده و به مقام فنا رسیده و براى دستگیرى و هدایت خلق به سوى حق برگشته است. همچنان که امام خمینى قدس سره از قول استاد خود آقامحمدرضا قمشه اى مى فرماید: پس سالک سفر چهارم را شروع مى کند که سفر از خلق به سوى حق بالحق است. پس خلایق و آثار آنان را مشاهده کرده و به منافع و ضررهاى آنها و چگونگى سلوک آنها به سوى حق آگاه است و از این منافع و آنچه مانع ضررها مى شود، خبر مى دهد (موسوى خمینى، 1373، ص 88). همچنین گفته اند: ارباب وصول به جناب قدس احدیت مِن بعض الوجوه بر سه قسم اند: اول واصلى است ممسوک، و هو الذى إستهلک فى أبد الآبدین لا رجوع له. و دوم واصلى است که در سیر و معارف و مراتب، بقیه اى از صلاح او مانده است و او رجوع مى کند به اختیار خود به حال و مقام خود جهت استکمال احوال و مقامات خویش. و سوم واصلى است که او را باز مى فرستند بجهت تکمیل دیگران عن إذن الهى و بصیرة تامة و هذا مرشد الحقیقى و الداعى إلى سواء السبیل. و مراد از شیخ این چنین کس است که به الهام الهى به تربیت مریدان و ارشاد ایشان مشغول گردد (باخرزى، 1383، ج 1، ص 64). 2. خود را بنده خدا دانسته و غیر از آن شأنى براى خود قائل نیست. همچنان که خداوند پیامبر خود را که افضل خلائق است، بنده خود معرفى مى کند: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى (اسراء: 1) و علاوه بر آن، در مقام بندگى به مقام توحید و ولایت رسیده باشد. او به مقامى رسیده است که به تبع ولىّ خاص خداوند مى تواند دست گیرى ضعیفان را بنماید و در صورت لزوم و وجود قابلیت، در نفوس آنان تصرف کند. قرآن کریم در مورد حضرت موسى هنگامى که به دنبال استاد مى گشت، مى فرماید: فَوَجَدَا عَبْدا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْما(کهف: 65). قرآن کریم در مورد حضرت خضر که به عنوان استادِ حضرت موسى مأمور به راهنمایى او گشت، واژه عبد من عبادنا را به کار مى برد. رازى مى فرماید: بدانک حق تعالى خضر را اثبات شیخى و مقتدایى کرد و موسى را بمریدى و تعلم علم لدنى بدو فرستاد. از استحقاق شیخوخیت او این خبر مى دهد که عبدا من عبادنا پنج مرتبه خضر را اثبات مى فرماید: اول، اختصاص عبدیت حضرت که من عبادنا. دوم، استحقاق قبول حقایق از اتیان حضرت بى واسطه کهآتیناه رحمة.سوم،خصوصیت یافت رحمت خاص از مقام عندیت که رحمة من عندنا. چهارم، شرف تعلم علوم از حضرت که و علمناه. پنجم، دولت یافت علوم لدنى بى واسطه که من لدنا علما (رازى، 1373، ص 236). 3. سالک را فقط به دیندارى و پیروى از دستورات حضرت حق و تنها به سوى او هدایت کند. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ (لقمان: 15)؛ فقط از راه کسانى که به سوى من بازگشته اند پیروى کن و از کسى که به سوى من دعوت مى کند، متابعت نما. چنین شخصى علم او علم الهى است و موجب رشد و کمال انسان مى شود. چنان که حضرت موسى به حضرت خضر فرمود: هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا(کهف: 66). باخرزى پس از بیان شرایطى براى شیخیت، مهم ترین شرط مرشد را این مى داند که سالکان و مریدان خود را در ظاهر و باطن و در گفتار و کردار به پیروى از سنت و سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آلهدعوت کند (باخرزى، 1383، ج 1، ص 64). وى در جاى دیگر به این نکته تصریح مى کند که بر مرید واجب است از اعمال و رفتارى که در شرع مقدس حرام است، اجتناب کند، حتى اگر شیخ به او دستور دهد. اما شیخ مى تواند مرید را از انجام اعمالى که در شرع مباح است، منع کند (همان، ص 85). 4. انتساب به فرقه، بدون ارتباط با امام معصوم علیه السلامموجب گمراهى است، بلکه استاد بدون اعتقاد به معصوم و ولىّ خاص و حجت خداوند که داراى ولایت تامّه الهى است، ره به جایى نمى برد. آیت اللّه صافى اصفهانى فرمود: از عارفى بزرگ نقل مى کنند که خدمت نود و نه استاد کردم، اگر به امام صادق برخورد نمى کردم بى ایمان از دنیا مى رفتم (صافى اصفهانى، 1386، ج 2، ص 728). امیرالمؤمنین علیه السلامبه کمیل فرمود: لا تأخذ إلا عنّا تکن منّا (حرّعاملى، 1409ق، ج 27، ص 103، ح 83)؛ یعنى سراغ کس دیگرى نروید و معارف دینى را از ما بگیرید تا در نهایت به ما برسید. قرآن کریم در این باره مى فرماید: یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (اسراء: 71). بنابراین، سعادتمندان حقیقى کسانى هستند که امام و پیشواى آنان، حجت خداوند و جانشین رسول خدا باشد؛ چراکه آنها، آیت خدا هستند و فیض و رحمت خداوند به واسطه آنها به خلایق مى رسد. امام صادق علیه السلام مى فرماید: ابى اللّه ان یجرى الاشیاء الاّ بأسباب فیجعل لکل شى ء سببا و جعل لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح علما و جعل لکل علم بابا ناطقا، عرفه من عرفه و جهله من جهله ذاک رسول اللّه و نحن (کلینى، بى تا، ج 1، ص 259)؛ خدا امتناء دارد که امور عالم را از غیر اسبابش انجام دهد. پس براى هر چیز سبب و علتى و براى هر علتى شرح و دلیلى قرار داد. براى هر دلیلى هم علمى مخصوص و براى هر علمى نیز صاحبى قرار داد که صاحب آن علوم، پیامبر و ما اهل بیت هستیم. راه شناخت استاد حق پس از آشنایى با شرایط استاد، این سؤال مطرح مى شود که سالک چگونه استاد را بشناسد و استاد شایسته را از غیر آن تشخیص دهد تا در دام افراد شیاد گرفتار نگردد و عمر گرانمایه خود را در ارادت به وى تباه نگرداند. اولین راه استمداد از خداوند متعال و درخواست یارى و هدایت از او در همه مراحل سلوک لازم است که در هیچ حال خداوند ما را رها نکرده و مادامى که در مسیر الهى قرار داریم و تقواى الهى را نصب العین خود قرار دهیم و به وظایف خود عمل کنیم، خداوند نیز ما را هدایت خواهد کرد و از مهالک نجات خواهد داد. همچنان که فرمود: وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا(طلاق: 2) و یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانا (انفال: 29). در مسیرى که انسان به سوى خداوند طى مى کند شایسته است از خود او استمداد و یارى طلبد نه از غیر او. حضرت امیر علیه السلام مى فرماید: من اهتدى بغیرِ هُدى اللّه ضلّ کسى که به غیر از هدایت خدا متوسل شود گمراه مى شود (تمیمى آمدى، 1410ق، ص 601، ح 531). همچنین براى تشخیص استاد شایسته وظیفه او این است که این شرایط را به دقت ملاحظه نماید و در احوال و اعمال استاد به دقت بنگرد. همچنان که گفته اند: استاد عام شناخته نشود، مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظه تمامیت ایمان جوارح و نفس او و زینهار به ظهور خوارق عادات و بیان دقایق نکات و اظهار خفایاى آفاقیه و حبایاى انفسیه و تبدّل بعضى از حالات خود به متابعت او فریفته نشود؛ چه اشراف بر خواطر و اطلاع بر دقایق و عبور بر ماء و نار و طى زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال آن در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل مى شود. از این مرحله تا سرمنزل مقصود راه بى نهایت است. بسى راه روان این مرحله را طى کرده اند و از آن پس، از راه افتاده به وادى دزدان و ابالسه داخل شده و از این راه بسى کفار را اقتدار بر بسیارى از این امور حاصل... مکاشفات روحیه، اطلاعات غیبیه، اعلام از گذشته و آینده، اعمال خوارق عادات، امور بر خلاف طبیعت و غیر اینها از حالات و امور عجیبه هیچ کدام از اینها دلالت بر کمال و قرب و بندگى حقیقى و اخلاص کامل و مقام استادى و مرجعیت در سلوک ندارد (طباطبایى نجفى، 1370، ص 168). بسیارند افرادى که به محض دیدن عمل خارق العاده و یا ادعایى غیرطبیعى از شخصى، شیفته او مى شوند و گمان مى کنند که گمشده خود را یافته اند. درصورتى که چنین امورى، هیچ گاه نمى تواند معیارى براى رسیدن به مقامات عرفانى و معرفت حق باشد، بلکه ممکن است از راه ریاضت هاى غیرمشروع و تقویت اراده و نه تهذیب نفس حاصل شده باشد. ازجمله راه هایى که مى توان استاد حق را تشخیص داد، این است که یک یا چند نفر مورداطمینان و عادل به فضیلت و کمال او شهادت دهند. کسانى که خود در مسیر عرفان و معرفت حق قرار دارند و از مسائل سیر و سلوک اطلاع دارند و افراد صالح را در این زمینه مى شناسند. مى توان از طریق معرفى کردن افراد مورد اعتماد و رجوع به ایشان از وجود استاد کامل اطلاع پیدا کرده و به او رجوع کنیم. نقش استاد در سیر و سلوک اکنون این سؤال رخ مى نماید که استاد چه نقشى در سیر و سلوک انسان دارد و نسبت به سالک چه وظیفه اى دارد. در منابع عرفانى، وظایف بسیارى براى استاد بیان شده است. در اینجا به اجمال، به چند نقش اساسى اشاره مى کنیم: 1. اولین و اساسى ترین نقش، راهنمایى و نشان دادن راه به سالک است. استاد کسى است که سفرهاى چهارگانه را رفته و گذرانده است و اکنون براى راهنمایى خلق برگشته و او مانند چراغى است که راه هاى باریک و پر پیچ و خم که در پیش روى سالک قرار دارد، را روشن و نمایان مى کند. 2. نقش دیگر استاد، شناساندن نفس انسان است. چنان که در حدیث واردشده فردى از رسول خدا صلى الله علیه و آله در مورد معرفت خدا سؤال کرد: کیف الطریق الى معرفت الحق، فقال صلى اللّه علیه و آله: معرفة النفس (مجلسى، 1403ق، ج 70، ص 72)؛ به این معنا که انسان تا خود را نشناسد، خدا را نمى شناسد؛ چراکه انسان اشرف مخلوقات است و مى تواند مظهر تمام صفات الهى باشد. ازاین رو، عرفا انسان را به جهان تشبیه کرده اند و کل جهان در وجود او خلاصه شده است: پس معرفت خدا موقوف بر معرفت نفس است و معرفت نفس موقوف بر معرفت شیخ است (همدانى، 1370، ج 1، ص 374). استاد کسى است که این نفس را شناخته و آن را به سرمنزل مقصود رسانده و اکنون باید آن را به سالک بشناساند و او را از عظمتش باخبر سازد تا با معرفت آن به معرفت خدا برسد. 3. وظیفه دیگر استاد، شناخت امراض روحى و نفسانى سالک از براى مداوا است؛ چراکه انسان در سیر و سلوک، ممکن است به مرض هاى روحى مانند عجب، ریا، کبر، غرور و غیره دچار گردد. گاهى یأس، و نومیدى بر او سایه افکند و گاه در لغزشگاه هاى شیطان قرار گیرد. گاهى پس از رسیدن به مرحله اى، گمان مى کند که به مقصد رسیده است، درحالى که تا مقصد بسیار راه در پیش دارد و همچنین ممکن است القائاتى از سوى شیطان به او وارد شود و او گمان کند که الهاماتى از جانب پروردگار است. پس شیخ کسى است که او را همواره از این امراض و لغزشگاه ها باخبر مى سازد و نجات مى دهد. همچنان که در بحث ضرورت استاد گذشت، راه هر کس مختلف و مرض او متفاوت و دواى هر کس مخصوص به خود اوست. به اختصار مى توان گفت: وظیفه شیخ این است که همراه و هم قدم با سالک، مانند یک همسفر و همراه باشد؛ چراکه با این همراهى است که وظایف و نقش خود را به خوبى مى تواند اجرا کند؛ چون که وظیفه شیخ، علاوه بر نشان دادن راه بردن و رساندن است. عرفا به سوى حق خوانند و به سوى حق رانند (باخرزى،1383،ج1،ص64؛کاشانى،1372،ص80). آسیب شناسى با توجه به آنچه گذشت، حساس ترین و دقیق ترین مرحله ضرورى سیر و سلوک، حضور بى قید و شرط در محضر استاد مهذب و پاک است. سالک پس از یافتن استاد، باید به فرامین او گوش سپارد و آنها را به طور دقیق عمل کند. گاهى در مورد مرید این گونه تعبیر مى شود که باید مانند مرده اى در دست مرده شور، خود را مسلوب الإراده در موضع اراده استاد قرار دهد (باخرزى، 1383، ج 1، ص 91). این موضوع، در صورت سوءبرداشت و اشتباه در یافتن استاد شایسته، مى تواند بسیار خطرناک و داراى آسیب هاى بسیارى باشد. مسئله سرسپردگى و اطاعت بى چون و چراى سالک از مرشد، به تدریج زمینه بروز برخى مفاسد و آسیب ها را در تصوف به وجود آورد. برخى صوفیه چنین پنداشتند که باید به عصمت شیخ معتقد باشند (همان) و کم کم در بین سالکان این گونه القا کردند که باید از شیخ کورکورانه اطاعت کرد و حتى اگر دستورى مخالف شریعت داد آن را عمل نمود! درصورتى که ساکت بودن در مقابل اعمال به ظاهر مخالف شرع در صورتى است که انسان در تبعیت نبى یا ولى معصوم قرار داشته باشد. یکى دیگر از مسائلى که به این آسیب ها دامن مى زد، این مسئله بود که مرید باید اعتقاد به تفرّد شیخ خود داشته باشد؛ یعنى اینکه هیچ مرشد دیگرى را کامل تر از استاد خود نداند. البته این اعتقاد، به دلیل ایجاد الفت و رابطه محبت میان مرید و مراد بود تا احوال و اقوال شیخ، در او تأثیر بیشترى داشته باشد و موجب بروز آسیب در مسیر سلوک نگردد (کاشانى، 1372، ص 219)، در جاى خود مطلب حقى است، ولى بعضى از عارف نمایان از این مسئله سوءاستفاده کرده و با القاى کامل بودن خود به سالکان، موجب شدند تا آنان را در خانقاه هاى خود نگاه داشته، تا به مقصود خود دست یابند. یکى از اصطلاحات که در این زمینه مورد توجه است، عرفان منفى یا عرفان کاذب است. منظور چیزى است که به نام فرقه هاى صوفى و معنوى، در سال هاى اخیر حتى در برخى مجامع علمى به وجود آمده که با به هم آمیختگى آراى عارفان محقق و نظرات صوفیه تشکیل شده و با خانقاهى کردن عرفان و دایر کردن مجالس رقص و آواز، به منظور ایجاد آرامش روحى و معنویت، انسان سالک را دچار خطرات زیادى مى کند. این افراد کسانى هستند که نه از عرفان و تصوف برداشت درست و نه از دین آگاهى کامل دارند. این آسیب ها نتیجه دریافت نادرست از ضرورت استاد مى باشد. اگر بدون دقت و نظر، فردى که داراى شرایطى مقتدایى نیست، انتخاب گردد و عنان امور معنوى به دست او سپرده شود، آسیب هاى موجود در فرقه هاى صوفى کنونى، که در پیرامون مرشد و پیر و قطب وجود دارد، دامنگیر انسان خواهد شد. آسیب هایى مانند سوءاستفاده مالى، جانى، جنسى، آبرویى و... . اگر کسى اندک اطلاعى از این فرقه ها داشته باشد، مى داند که آنها به جاى اینکه روش بندگى را به انسان بیاموزند، با هزاران نیرنگ به سوى خود دعوت مى کنند. فرقه دارى و راهبرى، که غالبا در این فرقه ها موروثى است، بدون هیچ فضیلت و منقبتى به شخصى اختصاص دارد. برخى با سرقت کردن اصطلاحات عرفا، در پى مجذوب کردن دل بندگان خدا هستند تا از این میان به منافع خود برسند. همچنان که امام خمینى قدس سره مى فرمایند: آرى آن بیچاره اى که خود را مرشد و هادى خلایق داند و در مسند دستگیرى و تصوف قرار گرفته، از این دو حالش پست تر و غمزه اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را سرقت برده و سر و صورتى به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب خود نموده و آن بیچاره صاف و بى آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده. براى رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره اى از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظِ مجذوبعلى شاه یا محبوبعلى شاه حال جذبه و حبّ دست دهد! بیچاره از تنگى حوصله و کوچکى کلّه گاهى خودش هم بازى خورده و خود را داراى مقامى دانسته و خود را با این همه عیب مرشد خلایق و هادى نجات امّت و داراى سرّ شریعت، بلکه وقاحت را گاهى از حدّ گذرانده داراى مقام ولایت کلیه دانسته (موسوى خمینى، 1376، ص 91). عارف الهى، آیت اللّه شیخ حسن صافى اصفهانى مى گوید: اگر کسى بخواهد راه معنویت و سلوک را طى کند، باید سراغ آنهایى که ائمه معرفى کرده اند، برود. ما باید نسبت به وظیفه خود از همان راهى که خدا و اولیاى خدا مقرر فرموده اند، شناخت پیدا کنیم (صافى اصفهانى، 1386، ج 2، ص 820). همو که قرآن و سنت را به مصداق حدیث انّى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى (مجلسى، 1403ق، ج 22، ص 475)، الگو قرار داده و به درجه راهدانى رسیده و اوست که شایسته مقتدا بودن است که امام صادق علیه السلام درباره او مى فرماید: شیعیان ما به دامان ما چنگ مى زنند و ما به دامان پیغمبر چنگ مى زنیم و پیغمبر به خدا متمسک است (همان، ج 65، ص 30). قرآن کریم مى فرماید: نفس خود را به مصاحبت با آنها که صبح و شام پروردگار خویش را یاد مى کنند و لقاء و شهود وجه او را مى طلبند، وادار کن و در این امر، شکیبا باش و از آنان چشم مپوش که موجب مى شود به زینت هاى دنیا روى بیاورى و هرگز از کسى که دلش را از یاد خدا غافل کرده ایم و تابع هواهاى نفس خود است و به سوى تباهى کشیده شده است متابعت نکن (کهف: 28). مصداق دیگر، عرفان هایى است که امروزه از جانب غرب و شرق و گاه افراد داخل کشورهاى اسلامى با اهداف استعمارى وارد کشورهاى مسلمان شده و گریبان گیر اقشار مختلف جامعه مى شود. عرفان هایى که خاستگاه آن، کشورهاى غربى و یا شرقى است که با تبلیغات و سرمایه گذارى کشورهاى استعمارى، با اهداف استعمارى به مسلمانان معرفى مى شود. عرفان هاى به ظاهر ریاضتى، که ساخته و پرداخته دست انسان بوده و هیچ پشتوانه ماوراءطبیعى و الهى ندارد. اصولاً عرفان به گونه اى با دین، خدا و ماوراى طبیعت ارتباط دارد، اما آنچه امروزه به عنوان عرفان تبلیغ مى شود، هیچ رنگى از خدا و دین ندارد. این فرقه ها، عرفان را به طور کامل مادى و زمینى معرفى مى کنند و به دنبال حذف خدا از زندگى انسان هستند. این افراد که خود را استاد عرفان معرفى مى کنند، از گرایش انسان معاصر به سوى معنویت و احتیاج او به آرامش روحى نهایت استفاده را مى کنند و با عرفان هاى ساختگى از قبیل مدیتیشن، تله پاتى، هیپنوتیزم، یوگا، انرژى درمانى، سکس و ریاضت هاى ساختگى و تمرین هاى روانى و جسمى، درصددند آرامش موقتى و کاذب را به انسان ها هدیه کنند تا از این طریق، فرهنگ غیرالهى خود را در دل انسان ها نهادینه کنند. شاهد این مطلب، کتاب ها و مجلات پرشمارى که در سال هاى اخیر به چاپ رسیده و کلاس ها و جلسات گوناگونى که در این زمینه تشکیل مى شود. مشکل اصلى این دسته افراد، این است که به جاى اینکه به دنبال حق باشند و از راه شناخت حق، اهل حق را بشناسند، مى خواهند با افراد و اشخاص حق را بشناسند. همان گونه که امیرالمؤمنین علیه السلام به حارث فرمود: تو زیر پاى خود را دیدى، ولى پیرامون خود را ندیدى، پس گمراه شدى، تو حق را نشناختى و که اهل آن را بشناسى و باطل را نشناختى تا اهل آن را بشناسى (نهج البلاغه، 1379، حکمت 262). براى جلوگیرى از گمراهى این دسته، باید توجه داشت که وظیفه آنها شناخت حق است. باید با بصیرت و آگاهى به دنبال شناختن معنویت حقیقى و آرامش واقعى باشند و بدانند که اینها در سایه کدام عرفان حاصل خواهد شد و با دریافت صحیح عرفان واقعى شیعى، که از سوى قرآن و عترت و با تفسیر عارفان محقق عرضه شده است، به دنبال اهل آن بروند. همواره خدا را از یاد نبرده و او را راهنماى حقیقى بدانند که خداوند فرمود: وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ(بقره: 213). نتیجه گیرى استاد در عرفان کسى است که با طى کردن مقامات عرفانى به مقام ولایت و تصرف و به درجه تکمیل ناقصان رسیده است. مسیر انسان به سوى خداوند یک راه معنوى است و هر کسى از دقایق آن اطلاع ندارد. بنابراین، وجود استاد سلوک در راه تهذیب نفس لازم است. استاد، با هدایت هاى علمى و عملى، تلاش مى کند تا سالک را در این راه دستگیرى و همراهى نماید. با وجود چنین ضرورتى، صرف وجود استاد همه چیز نیست، بلکه مى توان با تحصیل علم و عمل به شریعت، در مسیر معرفت الهى قرار گرفت. با کسب قوه تحصیل حق از باطل از طریق تقوا، به دنبال استاد شایسته براى کسب مقامات بالاتر بود و از سرسپردگى به نااهل مواظبت کرد. انسان نمى تواند بدون ابزار تشخیص حق از باطل، از ابتدا با سرسپردگى کار خود را شروع کند. پس از یافتن استاد شایسته، با اعتماد و در پرتو دستورات روشنى بخش او طى کردن راه کمال و رسیدن به سرمنزل مقصود امکان پذیر خواهد بود.   منابع نهج البلاغه، 1379، ترجمه محمد دشتى، قم، الهادى. ابن عربى، محیى الدین، بى تا، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر. باخرزى، یحیى، 11383، اورادالاحباب و فصوص الآداب، تحقیق ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران. تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سیدمهدى رجایى، قم، دارالکتب الاسلامى. حرّعاملى، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت. رازى، نجم الدین، 1373، مرصادالعباد، تصحیح محمدامین ریاحى، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى. سعیدى، گل بابا، 1383، فرهنگ اصطلاحات عرفانى ابن عربى، تهران، شفیعى. شیروانى، على، 1376، برنامه سلوک در نامه هاى سالکان، چ دوم، قم، دارالفکر. صافى اصفهانى، حسن، 1386، شوق وصال، ترجمه حامد ناجى اصفهانى، چ دوم، قم، مؤسسه فرهنگى صاحب الامر. طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1384، المیزان فى تفسیر القرآن، چ هفتم، تهران، دارالکتب الاسلامیه. طباطبائى نجفى، سیدمهدى، 1370، رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، شرح سیدمحمدحسین حسینى تهرانى، چ دوم، تهران، حکمت. طبرسى، احمدبن على، 1416ق، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادرى و محمدهادى به، چ دوم، تهران، اسوه. قیصرى، محمدداود، 1386، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانى، چ سوم، تهران، علمى و فرهنگى. کاشانى، عبدالرزاق، 1996م، لطائف الاعلام فى اشارات اهل الالهام، تحقیق سعید عبدالفتاح، قاهره، دارالکتب المصریة. کاشانى، عزالدین محمدبن على، 1372، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایة، تصحیح جلال الدین همایى، چ چهارم، تهران، هما. کلینى، محمدبن یعقوب (بى تا)، اصول کافى، ترجمه سیدجواد مصطفوى، بى جا، کتابفروشى علمیه اسلامیه. مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاء. محمدى رى شهرى، محمد، 1362، میزان الحکمة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامى. معین، محمد، 1362، فرهنگ فارسى، چ پنجم، تهران، امیرکبیر. موسوى خمینى، سیدروح اللّه، 1376، چهل حدیث، چ سیزدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى. ـــــ ، 1373، مصباح الهدایة الى الخلافة و الولایة، چ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى. همدانى، مولى عبدالصمد، 1370، بحر المعارف، ترجمه حسین استادولى، تهران، حکمت. یثربى، سیدیحیى، 1372، عرفان نظرى (تحقیقى در سیر تکامل و اصول و مسائل تصوف)، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.   ابوالفضل هاشمى سجزه ئى: کارشناس ارشد عرفان اسلامى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 193 انتهای متن/

94/07/09 - 01:59





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن