محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845483187
قاعده لطف و ادلّه نقلى آن - بخش دوم و پایانی وجود امام یکى از مصادیق لطف است
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قاعده لطف و ادلّه نقلى آن - بخش دوم و پایانی
وجود امام یکى از مصادیق لطف است
وجود امام براى برطرف نمودن شک و تردید از خلایق و هدایت آنان است و سبب مى شود آنان به طاعت نزدیک و از معاصى دور شوند. بنابراین، وجود امام یکى از مصادیق لطف خواهد بود و چنین لطفى براى جلوگیرى از حیرت و شک خلایق، بر خداوند لازم است.
1. آیه دوازدهم سوره «لیل «إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى؛ همانا بر ماست هدایت بندگان. در این آیه شریفه، تعبیر «علینا وجود دارد که به معناى وجوب است؛ یعنى وجب علینا. و ازآنجاکه آیه اطلاق دارد و وجوب هدایت الهى مقید به زمانى نشده است، تمام دوران ها را شامل است. طبق این آیه شریفه، هدایت ازجمله صفاتى است که از ساحت قدسى خداوند، جدایى ناپذیر است و این الزام، الزام ذاتى است که مقتضاى کمال ذات خداوند است. هدایت خداوند شامل تمامى موجودات مى شود که این هدایت در موجوداتِ غیر از انسان، تکوینى است و در انسانْ تکوینى و تشریعى است. این آیه به قرینه آیات قبل از آن در مورد هدایت انسان است. بنابراین، متعلَّق هدایت انسان، کمال وجودى او در دنیا و آخرت است. براى رسیدن به این هدایت و کمال، خودِ انسان کافى نیست؛ زیرا عقل و علم بشر محدود است و انسان به حقایقى که در رسیدن او به هدایت و کمال لازم است، اشراف ندارد. فطرت نیز به تنهایى از عهده این کار برنمى آید و باید با یک عامل خارجى تحریک گشته و بیدار شود که این عامل خارجى، بعثت انبیا و ارسال رسل است (ر.ک: شاکر و برنجکار، 1391). بنابراین، هدایت مذکور فقط با ارسال رسولان و بعثت انبیا حاصل مى شود و هدف از ارسال رسل، هدایت انسان ها براى رسیدن به کمال مى باشد. از لحاظ ادبى نیز آیه بر همین مطلب دلالت دارد؛ زیرا تقدیم ماحقه التأخیر افاده حصر مى کند و در اینجا «علینا بر «هدى مقدم شده که دلالت مى کند هدایت فقط بر عهده ماست. درواقع، این آیه شریفه به ملزوم اشاره نموده که لازمه آن بعثت انبیا و ارسال رسل است که خود از مصادیق بارز لطف مى باشد. بنابراین، هدایت، که لازمه آن ارسال رسل است، به حکم این آیه شریفه بر خداوند واجب است. در حقیقت، در این آیه، یکى از مصادیق لطف که هدایت خداوند مى باشد بر خداوند واجب است؛ زیرا با تعبیر «علینا آمده است (ر.ک: موسوى، 1390، ص 65و66). 2. آیه نهم سوره «نحل «وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ؛ بر خداوند است که راه راست را بنمایاند. از میان راه ها نیز راهى است منحرف، اگر خدا مى خواست، همه شما را هدایت مى کرد. «قصد در لغت به معناى استقامت در راه است؛ یعنى راه آنچنان مستقیم باشد که با استوارى و تسلط، سالک خود را به هدف برساند، و طریق قاصد به معناى طریق مستقیم است (ابن منظور، بى تا، ج 3، ص 353). اسم فاعل آن، قاصد است و معنى آیه شریفه بر خداوند است. قصد سبیل، این است که بر خداوند است که راه مستقیم و صحیح را مشخص کند و با دلیل و براهین واضح به آن دعوت کند و از آن طریق ها جائر است؛ یعنى اینکه برخى از این راه ها مستقیم نیست و منحرف است و طریق قاصد به معناى راه مستقیم است. ظاهرا کلمه «قصد که مصدر است، به معناى اسم فاعل مى باشد و از باب اضافه صفت به موصوف است و مراد از آن، سبیل و طریق قاصد است. دلیل این مطلب، مقابله این فراز از آیه با «و منها جائرٌ مى باشد که به معناى منحرف از طریق است. مقصود از این آیه این است که بر خداوند واجب است سبیل قاصد و راه مستقیم را بر بندگانش معین کند تا به وسیله آن طریق، به سعادت و فلاح دست یابند. و این وجوب و لزومى است که خود خداوند بر خودش واجب کرده است. بنابراین، خداوند بر خودش واجب نموده که راهى را براى بندگان خود قرار دهد که به هدایت آنها منجر مى شود و چنین طریقى را نیز قرار داده است. این طریق، همان ارسال رسل و انزال کتب است که در آیات متعددى به آن اشاره شده است. در این آیه شریفه، راه مستقیم به خداوند نسبت داده شده، اما طریق جائر و غیرمستقیم به خداوند نسبت داده نشده است؛ زیرا سبیل و طریق ضلالت، طریق مجعول الهى نیست و در عرض سبیل هدایت نمى باشد، بلکه مى توان ادعا کرد که سبیل ضلالت، خروج از سبیل و طریق است و اساسا سبیل و طریق نمى باشد و ـ به اصطلاح ـ موضوعا، سبیل نمى باشد. در اینجا ممکن است این شبهه پیش بیاید که اگر خداوند راه صحیح و مستقیم را بیان نموده، پس چرا اکثر مردم این راه نپیموده اند و راه ضلالت و گمراهى را پیش ساخته اند، و لازمه این اشکال، عدم قدرت و تدبیر الهى است. براى دفع این توهم، خداوند در ادامه آیه مى فرماید: «وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ؛ یعنى اگر خداوند مى خواست، مى توانست همه را هدایت کند، اما چنین خواست و اراده اى از خداوند نیست؛ زیرا لازمه آن اجبار و الجاء در هدایت است که نتیجه آن ایمان اجبارى خواهد بود و ایمان اجبارى ارزشى نداشته و فرد مستحق ثواب نخواهد بود (ر.ک: طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 213). هدایت به طریق مستقیم، از مصادیق لطف خداوند است و شکى در این مطلب نیست؛ زیرا با هدایت خداوند به طریق مستقیم است که بندگان موفق به انجام طاعات و دورى از معاصى مى شوند و از اکمل مصادیق لطف، هدایت الهى است. با این دلیل، صغراى استدلال کامل مى شود؛ زیرا ثابت شد که هدایت به راه راست از مصادیق لطف است. حال باید اثبات شود که چنین امرى از جانب خداى متعال واجب است. ازاین رو، تعبیر «على اللّه در آیه به معناى وجوب و لزوم است و خداوند بر خود واجب کرده که راه راست را به آنان نشان دهد. با این فراز از آیه، مى توان ادعا نمود که هدایت به راه راست را، که از مصادیق بارز لطف است، خداوند بر خود لازم و واجب نموده است. 3. آیه دوازدهم سوره «انعام «قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُل لِلّهِ کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَه لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه لاَ رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ؛ بگو آنچه در آسمان ها و زمین است از آنِ کیست؟ بگو از آنِ خداست؛ رحمت و بخشش را بر خود لازم دانسته، به طور حتم همه شما را در روز قیامت که تردیدى در آن نیست، گرد خواهد آورد. در این آیه شریفه، استدلال مبتنى بر بررسى دو واژه «کتب و «رحمت مى باشد. واژه «کتب به معناى نوشتن است، اما در زبان عربى در چنین مواردى که با «على متعدى شده باشد به معناى لزوم و ثبوت مى باشد. مؤید این معنا، آیات دیگرى از قرآن است که در آنها بالاتفاق، لزوم و ثبوت اراده شده است. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره: 183)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، روزه بر شما واجب شد، همان گونه که بر اقوام قبل از شما واجب بود، شاید تقوا پیشه کنید. واژه «رحمت در لغت به معناى رقت و شفقت و مهربانى است و رحیم یکى از اسماء الهى است که دلالت بر شفقت و مهربانى بر بندگان دارد. مقتضاى رحمت خداوند، افاضه نعمت ها بر کسانى است که استحقاق آن را دارند و رساندن افراد به سعادتى که لیاقت آن را دارند. بنابراین، رحمت از صفات فعل خداوند است. لازمه وجوب رحمت بر خداوند این است که نعمت را بر بندگان تمام کند تا در قیامت جزاى اعمال آنها را بدهد و عده اى را به بهشت و عده اى را به دوزخ بفرستد. خداوند راضى نیست که ترک انعام نسبت به بندگان نماید، بلکه دایم به آنها نعمت داده و احسان مى نماید و بر خود فعل فضل و کرم را واجب نموده است. و چنین فعلى به دلالت لفظ کتب، بر خداوند واجب است؛ بدین معنا که خودش آن را بر خود واجب نموده، به گونه اى که در افعال خود دایم رحمت افاضه مى کند. البته در اینکه مصداق «رحمت در آیه شریفه چیست، اختلاف وجود دارد. عده اى آن را عدم عقوبت و عذاب دنیوى و مهلت دادن به بندگان مى دانند. برخى هم مى گویند: خداوند رحمت را بر خود واجب نموده براى کسانى که انبیا را تکذیب نکنند و به آنان ایمان آورند (ر.ک: موسوى، 1390، ص 64و65). حق این است که انحصار رحمت در این دو مورد، صحیح نیست و هر آنچه که مصداق رحمت از جانب خداوند باشد به مقتضاى آیه شریفه بر او واجب خواهد بود. شاهد بر عمومیت رحمت خداوند، آیه شریفه ذیل است: «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ (آل عمران: 156)؛ و رحمت من همه اشیا را دربر مى گیرد. بر مبناى وجوب لطف از باب جود و کرم، استدلال به این آیه شریفه براى وجوب لطف، واضح تر و شفاف تر است؛ زیرا جود و کرم و تفضل مساوى با صفت رحمت و از لوازم آن مى باشد. روایات دال بر قاعده لطف 1. امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر کسى سؤال کند: چرا بر مردم شناخت رسل و اقرار به آنان و اطاعت کردن از آنها واجب است؟ در جواب گفته مى شود: ازآنجاکه در خلقت آنان و قواى آنان چیزى نیست تا مصالح خود را تشخیص دهند و از طرفى، خداوند برتر از آن است که دیده شود و ضعف و عجز مردم از ادراک خداوند معلوم است؛ بنابراین، چاره اى نیست که بین خداوند و مردم شخص معصومى واسطه باشد که اوامر و نواهى خداوند را به آنان برساند و آنان را به مصالح و مفاسدشان آگاه نماید؛ زیرا آنان نمى توانند آنچه را که بدان احتیاج دارند بشناسند. پس اگر معرفت و اطاعت از رسول واجب نبود، آمدن رسول براى آنان فایده اى نداشت و حاجت آنان برطرف نمى شد و بعثت آنان عبث و بیهوده بود و چنین امورى از خداى حکیم که اتقان صنع دارد به دور است (صدوق، 1417ق، ج 1، ص 253). این حدیث شریف بسیار طولانى است و فرازى از آن که مربوط به این بحث بود، آورده شد. در این روایت، علت بعثت انبیا، عدم توانایى مردم در درک مصالح و مفاسد خود و عدم دسترسى مردم به خداوند به صورت مستقیم و بدون واسطه، بیان شده است. در این روایت، هدف، اثبات لزوم معرفت رسل و اطاعت نمودن از آنهاست و براى اثبات این مطلب، ناگزیر باید به عنوان مقدّمه، وجوب نبوت را ثابت کرد، چنان که در این روایت به آن اشاره شده است. ابتدا وجوب بعثت اثبات شده است و سپس ثابت شده که مردم باید رسولان را تصدیق کرده و از اوامر آنان اطاعت کنند و اگر چنین نکنند، نیاز و حاجت آنان به درک مصالح و مفاسد برطرف نخواهد شد و بعثت انبیا لغو و بیهوده خواهد بود؛ کارى که از خداوند حکیم به دور است. مطلب فوق به ضمیمه این مطلب که با اطاعت از اوامر انبیا ـ که درواقع، همان اوامر و نواهى خداوند است ـ مردم به قرب الهى نزدیک شده و از معاصى دور مى گردند، ثابت مى کند که اطاعت مردم از انبیا و شناخت و معرفت آنان و پیروى کردن از آنها، لطف است. این لطف، غیر از لطف مربوط به ارسال رسل است. به تعبیر دقیق تر، اصل ارسال رسل یک لطف است و اطاعت و پیروى مردم از آنان، لطفى دیگر از خداى متعال در حق بندگان است؛ زیرا اگر مردم انبیا را اطاعت نکنند نقض غرض لازم مى آید که بر خداى حکیم قبیح است. این روایت شریف تصریح به وجوب لطف از باب حکمت دارد؛ زیرا در متن روایت، امام مى فرماید: این مطلب از حکیم به دور است و به آن تصریح شده است. ازآن روکه در انتهاى روایت آمده است: «لیس هذا من صفه الحکیم الذى اتقن کل شى ء، استفاده مى شود که مقصود روایت بیان وجه وجوب بعثت انبیا مى باشد نه وجوب معرفت پیامبر بر مردم، چنان که صدر روایت موهم آن است. این روایت نیز یکى از مصادیق لطف است و نمى توان با آن وجوب لطف به صورت کلى را اثبات کرد. 2. یونس بن یعقوب مى گوید: روزى نزد امام صادق علیه السلامبودم و عده اى از اصحاب هم در مجلس حاضر بودند و در میان آنها هشام بن حکم، حمران بن اعین، مؤمن طاق و هشام بن سالم نیز بودند. امام به هشام فرمود: اى هشام! آیا درباره مناظره خود با عمروبن عبید چیزى نمى گویى؟ هشام در مقابل امام اظهار عجز مى کند و امام مى فرماید: هرگاه به شما دستورى دادیم اطاعت کنید. هشام داستان خود را نقل مى کند که در روز جمعه وارد مسجد بصره شده و حلقه بزرگى را دیده است که در میان آنها عمروبن عبید بوده و مردم از او سؤالات خود را مى پرسیدند. هشام جمعیت را مى شکافد و از لابه لاى جمعیت سؤالاتى از عمروبن عبید مى کند. در ابتدا از او مى پرسد: آیا چشم دارى؟ او از این سؤال تعجب مى کند و آن را احمقانه مى خواند. در ادامه، هشام مى پرسد: آیا دست دارى و با آنچه مى کنى و او پاسخ مى دهد. مى پرسد: آیا بینى دارى و با آنچه مى کنى و عمروبن عبید پاسخ مى دهد. همین طور پرسش و پاسخ ادامه پیدا مى کند تا جایى که هشام مى پرسد: آیا قلب دارى أ عمرو مى گوید: آرى. هشام مى پرسد: با آن چه مى کنى؟ عمرو پاسخ مى دهد: هرچه بر این اعضا و جوارح و حواس وارد مى شود به وسیله آن تشخیص مى دهم. هشام مى پرسد: مگر این اعضا و جوارح و حواس نمى توانند تو را از مخ و مغز بى نیاز کنند. عمرو مى گوید: نه. هشام مى پرسد: چرا؟ با اینکه همه صحیح و سالم هستند؟ عمرو جواب مى دهد: حواس و جوارح هرگاه در مورد چیزى تردید داشته باشند، آن را مى بویند یا مى بینند یا مى چشند یا مى شنوند یا لمس مى کنند و آن را به مغز مى دهند؛ مغز یقین را به وجود مى آورد و شک را از میان برمى دارد. هشام مى گوید: پس خداوند قلب را براى رفع تردید و شک جوارح قرار داده. عمرو مى گوید: آرى. هشام مى گوید: یعنى اگر مغز نباشد، کار حواس و جوارح کامل نمى شود؟ عمرو پاسخ مى دهد: صحیح است. هشام مى گوید: پس معلوم مى شود خداوند عزیز اعضا و جوارح تو را وانگذاشته و براى آنها راهنمایى قرار داده که تصحیح مطالب را نماید و یقین را به وجود آورد و تردید را از میان ببرد. اما به عقیده تو، این مردم را در سرگردانى و شک و اختلاف واگذاشته و امام و پیشوایى قرار نداده که رفع تردید و اختلاف از آنها بنماید، اما براى اعضا و جوارح تو راهنما قرار داده که رفع شک و تردید نماید؟ عمرو سکوت مى کند و چیزى نمى گوید. این نقل مناظره توسط هشام و در مقابل امام انجام شده است و امام بعد از انتهاى نقل هشام فرمودند: این مطالب در صحف ابراهیم و موسى موجود است و ـ به اصطلاح ـ آن را تقریر کردند (کلینى، 1388ق، ج 1، ص 236). در این روایت، هشام وجود امام را براى جلوگیرى از اختلاف نظر و حیرت و سرگردانى و شک لازم مى داند و آن را به قلب در بدن تشبیه کرده است. بنابراین، وجود امام براى برطرف نمودن شک و تردید از خلایق و هدایت آنان است و سبب مى شود آنان به طاعت نزدیک و از معاصى دور شوند. بنابراین، وجود امام یکى از مصادیق لطف خواهد بود و چنین لطفى براى جلوگیرى از حیرت و شک خلایق، بر خداوند لازم است، همان گونه که وجود قلب براى بدن ضرورى و لازم است. این روایت شریف نیز اشاره به مبناى حکمت دارد؛ زیرا خداى حکیم همان گونه که بدن را بدون قلب قرار نداده، جامعه و مردم را نیز بدون امام و رهبر رها نکرده است. و بر خداست که امامى را براى برطرف نمودن شک و حیرت مردم در جهت هدایت جامعه نصب نماید. 3. فى قوله تعالى: «وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ قال الصادق علیه السلام: «لو فَعَلَ لَفَعلوا و لکن جَعلَهم مُحتاجِین بَعضُهم الى بعضٍ و استَعبَدَهم بذلک و لوجَعلَهم کُلَّهم اغنیاءَ لبغوا فى الارض و لکنَّ اللّهَ ینزِّل بِقَدر ما یشاءُ ممّا یعلمُ انه یصلِحُهم فى دینِهم و دُنیاهُم انه بعباده خبیرٌ بصیرٌ (قمى، 1367، ج 2، ص 277). امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «اگر خداوند روزى را گسترش دهد، مردم در زمین طغیان مى کنند فرمود: اگر خداوند چنین کارى مى کرد آنها هم طغیان مى کردند، اما خداوند آنان را محتاج به یکدیگر قرار داد و با این کار، آنان را بنده خود نمود و اگر همه آنان را ثروتمند مى نمود در زمین طغیان مى کردند، اما خداوند به اندازه اى که بخواهد مى فرستد؛ به مقدارى که مى داند به صلاح دین و دنیاى آنان است. و او به بندگان خود دانا و بیناست. این روایت در کتاب تفسیر على بن ابراهیم آمده است و سندى براى آن ذکر نشده و فقط روایت را از امام نقل مى کند. اگر روایات این تفسیر را معتبر بدانیم، مى توان به آن استدلال نمود. آیه اى که در این روایت آمده، از آیاتى است که در بحث قاعده لطف به آن استدلال شده است. امام در تفسیر این آیه مى فرماید: خداوند به اندازه اى که مى داند به صلاح دین و دنیاى آنان است به آنها عطا مى کند تا سرکشى و طغیان نکنند و از صراط مستقیم و حق خارج نشده، و خدا را از یاد نبرند و نفسِ این کار از مصادیق لطف خداى متعال است تا آنان بر طریق حق باقى بمانند. حکمت خداوند اقتضا مى کند که براى جلوگیرى از طغیان و سرکشى در زمین، همه را غنى نکند و به هر کس به قدر مصلحت دنیوى و اخروى او رزق و روزى دهد. بنابراین، این روایت با تقریر حکمت مناسبت دارد. خداوند مى توانست با بسط رزق موجب طغیان مردم شود، اما به علت رحمت خویش چنین کارى را نمى کند تا اسباب هدایت آنان را فراهم نماید، و روایت ذیل آیه هم گویاى این مطلب است (ر.ک: موسوى، 1390، ص 103و104). 4. امام صادق علیه السلام در پاسخ زندیقى که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راه ثابت مى کنى؟ فرمود: چون ثابت کردیم که آفریننده و صانعى داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر و با حکمت و رفعت است و خلایق نمى توانند او را ببینند و لمس کنند و بى واسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه داشته باشند، ثابت شد که براى او سفیرانى در میان خلقش وجود دارد که خواست او را براى مخلوق و بندگانش بیان کنند و آنان را به مصالح و منافعشان رهبرى نمایند و از تباهى و فنا بازدارند. پس وجود امر و نهى کنندگان از طرف خداى حکیم در میان خلق ثابت شد و آنان همان پیامبران و برگزیده هاى خلق او هستند؛ حکیمانى هستند که به حکمت تربیت شده و به حکمت مبعوث شده اند. با آنکه در خلقت و اندام مانند مردم هستند، در احوال و اخلاق مانند آنها نیستند. از جانب خداى حکیم دانا به حکمت مؤید باشند؛ پس آمدن پیامبران در هر عصر و زمانى به سبب دلایل و براهینى که مى آورند ثابت مى شود تا زمین خدا از حجتى که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه اى داشته باشد، خالى نماند (کلینى، 1389ق، ج 1، ص 236). در این روایت شریف، بر وجوب وجود انبیا و سفراى الهى استدلال شده است و مبتنى بر چند مقدّمه است. اول. اثبات وجود صانع و خالق حکیم که کارهاى او بر وفق و حکمت است. دوم. بشر داراى مصالح و منافع و امورى است که بقاى او در آن است و همچنین مفاسدى وجود دارد که باعث فناى بشر مى شود و این امور نزد خالق بشر که خداوند است وجود دارد و مخلوقات علم و آگاهى به آن ندارند. سوم. مخلوقات نمى توانند به طور مستقیم خدا را مشاهده کرده و او را لمس نمایند و با او بحث و مناظره کنند تا خداوند دلایل و براهین خود را براى آنان بیان کند. بنابراین، باید برگزیدگانى از خلق وجود داشته باشند که مؤدب به آداب بوده و داراى علم و حکمت باشند و واسطه میان خداوند و مردم گردند تا آنان را به مصالح و منافعشان راهنمایى کنند. وجود چنین انسان هایى در هر عصر و زمان لازم است؛ زیرا نباید زمین از وجود حجت خداوند بر بندگان خالى باشد. در روایت مذکور به لفظ «لطف تصریح نشده است، اما مى توان مضمون آن را از مصادیق لطف دانست؛ زیرا اعلام مصالح و مفاسد بندگان توسط انبیا به آنان براى رسیدن به کمال و سعادت دنیوى و اخروى است، و با عمل به این دستورات، که در اصطلاح، دین و شریعت خوانده مى شود، مردم به خداوند نزدیک شده و به سعادت واقعى مى رسند. درواقع، این حدیث به بیان وجوب بعثت انبیا پرداخته است. 5. «محمدبن یحیى و غیره عن احمدبن محمدبن عیسى عن الحسین بن سعید عن ابن ابى عمیر عن جمیل بن درّاج عن ابن الطیار عن ابى عبدالله قال: انَّ اللّهَ احتَجَّ على الناس بما آتاهُم و عَرّفهُم (کلینى، 1389ق، ج 1، ص 228)؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بر بندگان به آنچه که به آنان داده و به آنان شناسانده است، احتجاج مى کند. مراد از «بما آتاهم امورى است که خداوند براى هدایت بشر به آنان عطا کرده است که همان حجت باطنى عقل و علم و قدرت و امورى است که در این هدف دخیل هستند. مراد از «بما عرفهم حجت هاى ظاهرى و انبیا و اوصیا هستند که براى هدایت بشر فرستاده شده اند. با توجه به موارد مذکور، معناى روایت این است که خداوند حجت باطنى و ظاهرى خود را بر آنان تمام کرده است. حجت باطنى آنان، قدرت و قوت بر انجام امور خیر و عقلى است که قابلیت شناخت سبیل و طریق الهى و کسب معرفت را دارد. حجت ظاهرى نیز، شناساندن توحید و معارف آن و خیرات و شرور به وسیله وضع شریعت و دین و ارسال رسل و انزال کتب و نصب اولیا و اوصیاست، و به وسیله این امور در روز قیامت با بندگان احتجاج خواهد کرد. این روایت از نظر مضمون نظیر آیاتى است که در آن عذاب خداوند بدون ارسال رسولان نفى شده است و بعد از آمدن حجت و رسول، عذاب شامل حال آنان مى شود. بنابراین، احتجاج با آنان و عذاب کردن آنها در آخرت و حتى در دنیا، وقتى حَسن و نیکوست که قبل از آن، حجت و رسول آمده باشد. این روایت شریف، اشاره به مبناى حکمت دارد؛ زیرا بر خداى حکیم قبیح است که بدون اتمام حجت با آنان احتجاج نماید. 6. و لم تخلُ الارضُ منذُ خلقَ اللّهُ آدمَ من حجه اللّهِ فیها ظاهرٍ مشهورٍ او غائبٍ مستورٍ، و لم تَخلوا الى اَن تَقومَ الساعه من حجه اللّهِ فیها و لو لا ذلک لم یعبَداللّهُ قال سلیمان: فقلت للصادق علیه السلام: فکیف ینفعُ الناسُ بالحجه الغائبِ المستورِ؟ قال علیه السلام کما ینفعونَ بالشمسِ اذا سَتَرها السحابُ (مجلسى، بى تا، ج 23، ص 6). در این روایت، ابتدا اوصافى از ائمه بیان شده و نظایر آن در فرازهایى از زیارت «جامعه کبیره موجود است. نزول باران و امان بودن براى اهل زمین، ازجمله این اوصافند. خداوند از زمان خلقت آدم زمین را خالى از حجت نگذاشت. گاهى این حجت ظاهر و مشهور بوده و گاهى نیز غایب و مشهور، و تا قیامت نیز خالى از حجت نخواهد بود. اگر حجت خدا در زمین نباشد، خداوند پرستیده نمى شود و علت باقى ماندن دین خداوند در زمین، وجود حجت است. طبق مضمون این روایت، دین مردم بسته به وجود حجت خداوند است و اگر حجت نباشد غرض خداوند از خلقت، که عبادت آنان است، محقق نمى شود؛ چراکه خداوند مى فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات: 56). بنابراین، اگر حجت و امام وجود نداشته باشد نقض غرض لازم مى آید که بر خداوند حکیم، قبیح است. وجود حجت و امام نیز از این قبیل است. بنابراین، وجود حجت در هر عصر و زمانى لطف از جانب خداى متعال بر بندگان است براى اینکه خداوند در زمین عبادت شود و مردم به او نزدیک گردند. این روایت اشاره به مبناى حکمت دارد؛ زیرا بحث از غرض از خلقت است و بدون امام نقض غرض لازم مى آید (ر.ک: موسوى، 1390، ص 102و103). نتیجه گیرى «لطف هر چیزى است که مکلف را به انجام فعل طاعت نزدیک و از معصیت دور نماید و در اصل، توان مکلف بر انجام فعل دخیل نموده و به حد اجبار اجبار نرسد. لطف به دو نوع «مقرب و «محصل تقسیم مى شود. در عبارات متکلمان، واژه لطف و اصلح به کار رفته است که با توجه به موارد استعمال آنها و تصریح برخى از آنان، لطف به مصلح در دین اطلاق شده است. معتزله و امامیه قایل به وجوب لطف هستند و عمدتا آن را از باب حکمت بر خداوند واجب مى دانند. اشاعره ازآنجاکه اساسا حسن و قبح عقلى را قبول نداشته و منکر وجوب چیزى بر خداوند هستند، قایل به وجوب لطف نبوده و براى آن موارد نقض ذکر کرده اند. براى اثبات وجوب لطف، به برخى آیات قرآن استناد شده است که استدلال به آنها خالى از اشکال نیست. دو آیه در قرآن وجود دارد که شاید بتوان با آنها بر این قاعده استدلال نمود: «إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى و «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَه. از هر دو آیه، وجوب لطف استفاده مى شود. البته به شرطى که «رحمت را مساوى با «لطف فرض نماییم، که اثبات آن مشکل است. روایاتى که دلالت بر لطف دارند، اکثرا در باب بعثت انبیا و اضطرار الى الحجه است که با چشم پوشى از ضعف سندى برخى از آنها، مى توان آنها را از مصادیق لطف به حساب آورد؛ اما این به معناى وجوب مطلق لطف که مدعاى معتزله مى باشد، نخواهد بود. به هر روى، اثبات وجوب لطف به صورت مطلق، امرى مشکل است و بررسى آیات و روایات در این زمینه ما را به برخى از مصادیق آن رهنمون مى کند. منابع ابن فارس، احمد، 1413ق، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالفکر. ابن منظور، محمدبن مکرم، 1406ق، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربى. اشعرى، ابوالحسن، 1400ق، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، آلمان، فرانس اشتاینر. بحرانى، ابن میثم، 1406ق، قواعد المرام، قم، مکتبه آیه اللّه المرعشى النجفى. تفتازانى، سعدالدین، 1409ق، شرح المقاصد، قم، شریف الرضى. جرجانى، میرسیدشریف، بى تا، شرح المواقف، قم، شریف الرضى. حلّى، حسن بن یوسف، 1363، انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، قم، شریف الرضى. حلّى، حسن بن یوسف، 1382، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام. ربانى گلپایگانى، على، 1418ق، قواعد الکلامیه، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام. سید مرتضى، 1411ق، الذخیره فى علم الکلام، قم، مؤسسه النشرالاسلامى. شاکر، محمدتقى و رضا برنجکار، 1391، «امامت و خاتمیت از دیدگاه قرآن و روایات، کتاب قیم، ش 6. صدوق، محمدبن على، 1417ق، علل الشرایع، قم، مؤسسه النشرالاسلامى. طالقانى، نظرعلى، 1373ق، کاشف الاسرار، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا. طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1417ق، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین. طوسى، محمدبن حسن، 1406ق، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، بیروت، دارالاضواء. طوسى، نصیرالدین، 1405ق، تلخیص المحصل، بیروت، دارالاضواء. قاضى عبدالجبار، بى تا، المغنى فى ابواب التوحید و العدل، قاهره، دارالمصریه. قاضى عبدالجبار، 1422ق، شرح الاصول الخمسه، بیروت، دار احیاء التراث العربى. قمى، على بن ابراهیم، 1367، تفسیر قمى، قم، دارالکتاب. کلینى، محمدبن یعقوب، 1389ق، اصول کافى، تهران، اسلامیه. مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق ـ الف، اوائل المقالات فى المذاهب و المختارات، قم، المؤتمر العالمى للشیخ المفید. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق ـ ب، النکت الاعتقادیه، قم، المؤتمر العالمى للشیخ المفید. مکدمورت، مارتین، 1372، اندیشه هاى کلامى شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران. موسوى، سیدجمال الدین، 1390، قاعده لطف و بررسى مبانى آن در آیات و روایات، پایان نامه کارشناسى ارشد، قم، دانشکده علوم حدیث. سیدجمال الدین موسوى: کارشناس ارشد علوم حدیث گرایش کلام. محمدتقى شاکر اشتیجه: دانشجوى دکترى کلام امامیه دانشگاه قرآن و حدیث. معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 195 انتهای متن/
94/06/17 - 06:18
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]
صفحات پیشنهادی
قاعده لطف و ادلّه نقلى آن - بخش اول آیا فعل لطف بر خداوند واجب است؟
قاعده لطف و ادلّه نقلى آن - بخش اولآیا فعل لطف بر خداوند واجب است شیخ مفید با پذیرش دیدگاه شیخ صدوق که مى گوید خدا به عدل به آدمى فرمان مى دهد ولى با چیزى بهتر از عدل یعنى عنایت و لطف با او رفتار مى کند مفهوم لطف را یک گام پیش تر مى برد چکیده لطف به عنوان یکى از قاعدهامام خمینی (ره) و بررسی سبک رهبری ضابطهگرایانة - بخش دوم و پایانی شاخص بهسازی نیروی انسانی در دیدگاه امام خمی
امام خمینی ره و بررسی سبک رهبری ضابطهگرایانة - بخش دوم و پایانیشاخص بهسازی نیروی انسانی در دیدگاه امام خمینیامام راحل با توجه به مبانی انسان شناختی اسلامی انگیزة فعالیت آدمی را بالاتر از دو سطح پاسخ گویی به نیاز های طبیعی و تأمین نیازهای انسانی یعنی کار را برای خدا انجام دادبررسی تفسیری آیات عفو و صفح - بخش دوم و پایانی عفو و صفح از اهل کتاب یک راهبرد است
بررسی تفسیری آیات عفو و صفح - بخش دوم و پایانیعفو و صفح از اهل کتاب یک راهبرد استقرآن کریم در آیات مختلفی مسلمانان را به عفو و صفح در برخورد با مخالفان فرمان داده است که آیات 109 سوره بقره و 13 سوره مائده به عفو و صفح در برخورد با اهل کتاب اختصاص یافته است سه تفسیر نادرست ازمفهوم و گستره تبرج زنان در تفسیر قرآن -بخش دوم و پایانی انواع تبرج زنانه
مفهوم و گستره تبرج زنان در تفسیر قرآن -بخش دوم و پایانیانواع تبرج زنانهگاهی زن لباسی به تن میکند که با آن لباس هیچ قسمتی از قسمتهای بدنش برهنه نیست اما آن لباس بهگونهای است که حجم بدن زن و شکل ترکیب اندام او کاملاً واضح و آشکار است یعنی در واقع محاسن خلقتیاش را آشکار کرده ااصول و مبانی هستی شناختی مهدویت پژوهی - بخش دوم و پایانی نگرش مثبت نسبت به فرجام تاریخ
اصول و مبانی هستی شناختی مهدویت پژوهی - بخش دوم و پایانینگرش مثبت نسبت به فرجام تاریخمهدویت پژوهی به سان حوزه های معرفتی و اعتقادی دیگر دارای دو ساحت درونی و بیرونی است در ساحت درونی به مباحث و مسائل درونی مهدویت پژوهی که با رویکرد درجه یک توجیه می شود پرداخته می شود 3 نگرشنقش نخبگان دینی در تربیت دینی - بخش دوم و پایانی شور انگیزترین بخش های زندگی امامان
نقش نخبگان دینی در تربیت دینی - بخش دوم و پایانیشور انگیزترین بخش های زندگی امامانحیطه تأثیرگذاری عالم و نخبه دینی بر متربیانِ تربیت دینی به خلاف برداشت اولیه محدود به حیطه شناختی نبوده و شامل دو حیطه انگیزشی و رفتاری نیز هست ب ادلّه خاصه نقش نخبه دینی در تربیت دینی در کنار۳۰۰ بقعه و امامزاده در استان تهران وجود دارد
حسینی خبرداد ۳۰۰ بقعه و امامزاده در استان تهران وجود دارد شناسهٔ خبر 2902023 - چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۳ ۱۵ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی معاون فرهنگی اجتماعی اداره کل اوقاف و امور خیریه استان تهران گفت بیش از ۳۰۰ امامزاده در استان تهران وجود دارد که ۸۰ بقعه ازتحلیل «سمع و بصر» حق تعالی از منظر ملاصدرا و امام خمینی - بخش دوم و پایانی آیا صفات سمع و بصر دو صفت
تحلیل سمع و بصر حق تعالی از منظر ملاصدرا و امام خمینی - بخش دوم و پایانیآیا صفات سمع و بصر دو صفت مستقلاند با توجه به شواهد نقلی نمیتوان صفات سمع و بصر موجودات را عیناً به حق تعالی نسبت داد بلکه باید این صفات را از هرگونه نقص و محدودیت و جسمانیت تنزیه نمود و آنگاه به حق تعالیوجود ۳۰۰ بقعه و امامزاده در استان تهران
چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۱ ۱۵ معاون فرهنگی اجتماعی اداره کل اوقاف و امور خیریه استان تهران گفت بیش از ۳۰۰ امامزاده در استان تهران وجود دارد که ۸۰ بقعه از این مجموعه شاخص هستند به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا حجتالاسلام سیدهاشم حسینی با اشاره به جایگدرس هایی برای اقتصاد اسلامی - بخش دوم و پایانی تفاوت نظریه اخلاق هنجاری مطلوبیت گرا با اقتصاد اسلامی
درس هایی برای اقتصاد اسلامی - بخش دوم و پایانیتفاوت نظریه اخلاق هنجاری مطلوبیت گرا با اقتصاد اسلامیاقتصاد متعارف براساس معیارهای پارتویی و فنون هزینه و فایده در خصوص وضعیت های بدیل تصمیم گیری می کند که خود مبتنی بر نظریه اصالت فایده مطلوبیت گرایی در اخلاق است تحلیل و ارزیابی-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها