تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804883997




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قاعده لطف و ادلّه نقلى آن - بخش اول آیا فعل لطف بر خداوند واجب است؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قاعده لطف و ادلّه نقلى آن - بخش اول
آیا فعل لطف بر خداوند واجب است؟
شیخ مفید با پذیرش دیدگاه شیخ صدوق که مى گوید: خدا به عدل به آدمى فرمان مى دهد، ولى با چیزى بهتر از عدل، یعنى عنایت و لطف، با او رفتار مى کند، مفهوم لطف را یک گام پیش تر مى برد.

خبرگزاری فارس: آیا فعل لطف بر خداوند واجب است؟



  چکیده «لطف»، به عنوان یکى از قاعده هاى مهم و تأثیرگذار در علم کلام، عبارت است از هر آنچه که مکلف با آن، به انجام فعلِ طاعت نزدیک، و از معصیت دور گردد و در اصلِ توان مکلف بر انجام فعل، دخیل نبوده و به حد اجبار نرسد. معتزله از طرف داران این قاعده هستند و اکثر آنان فعل لطف را بر خداوند واجب مى دانند. اشاعره در مقابل، منکر این قاعده هستند و اساسا چیزى را بر خداوند واجب ندانسته و به تبع، لطف را نیز بر خداوند واجب نمى دانند. اکثر علماى امامیه، قایل به وجوب لطف بر خداوند هستند و مسائلى مانند وجوب نبوت و وجوب وجود امام معصوم در هر عصر و زمان را با آن اثبات مى کنند. کاربرد این قاعده در علم کلام گسترده بوده و کسانى که قایل به وجوب لطف هستند، وجوب تکلیف شرعى، حسن آلام ابتدایى، وجوب وعده و وعید، وجوب عصمت انبیا، وجوب بعثت انبیا و وجوب نصب امام را با این قاعده اثبات مى کنند. آیات فراوانى از قرآن وجود دارد که به غایات و مبادى لطف اشاره دارد، اما اکثر آنها دلالت بر وجوب لطف بر خداوند ندارد. روایات فراوانى در باب بعثت انبیا و خالى نبودن زمین از حجت خدا وجود دارد که دلالت بر لطف بودن این افعال از جانب خداى متعال مى کند، اما دلالت بر وجوب این افعال و وجوب هرگونه لطف به گونه عام از جانب خداوند متعال ندارد. روش پژوهش تحلیلى ـ توصیفى مى باشد. کلیدواژه ها: قاعده، لطف، وجوب، آیات، روایات. مقدّمه از دغدغه هاى نخستین بشر این بوده است که ارتباط خدا با انسان بر چه اساسى است؟ آیا او قهارى جبار است که همچون سایر جباران در پى اسارت انسان است یا حکیمى لطیف است که جهان جلوه درخشش وجود اوست و انسان ها پرتوهایى از وجود او مى باشند و این رهگذرى است که آدمى مشمول لطف و رحمت الهى قرار گیرد؟ بیان قرآن و سنت، دیدگاه دوم را تأیید مى کند و شاید همین امر، انگیزه شکل دادن قاعده اى را در اندیشه اهل دقت و نظر با نام «قاعده لطف فراهم نموده است. به هرروى، یکى از اصول و قواعد مهم در علم کلام، قاعده لطف است که پس از قاعده «حسن و قبح عقلى، مهم ترین قاعده کلامى به شمار مى رود و غرض از طرح این قاعده در علم کلام، اثبات این مطلب است که افعال خداوند مبتنى بر عدل و حکمت بوده است؛ ازاین رو، بر مبناى کسانى که وجوب لطف را از باب حکمت مى دانند، قاعده لطف ارتباط مستقیم با مسئله حکمت و عدل خداوند سبحان پیدا مى کند. متکلمان عدلیه بسیارى از آموزه ها و عقاید دینى را براساس آن اثبات کرده اند و اکثر قریب به اتفاق متکلمان عدلیه طرفدار قاعده لطف بوده اند. این قاعده در بسیارى از کتاب هاى قدما و متأخران مطرح شده است؛ ازجمله ابوالحسن اشعرى در کتاب مقالات الاسلامیین و همچنین قاضى عبدالجبار معتزلى در دو کتاب شرح اصول خمسه (1422ق، ص 351ـ355) و المغنى (بى تا، ج 13، ص 223ـ226) به طور مفصل به بحث از این قاعده و جوانب آن پرداخته اند. در کتب کلامى اصلى مانند کشف المراد (علّامه حلى، 1382، ص 106)، شرح مقاصد (تفتازانى، 1409ق، ج 4، ص 312)، و اوائل المقالات (مفید، 1413ق ـ الف، ص 59) و دیگر کتب کلامى، درباره اصل این قاعده مطالب گسترده اى وجود دارد، اما هیچ کدام به دلیل نقلى و به عبارتى، به مبانى و منشأ قرآنى و روائى آن اشاره اى نکرده اند. هرچند عده اى با تمسک به برخى آیات، سعى دارند این قاعده را اثبات نمایند و در مقابل، برخى منکر آن هستند (ر.ک: قاضى عبدالجبار، بى تا، ج 13، ص18ـ200). در این نوشتار سعى شده است پس از تبیین این قاعده، دیدگاه آیات و روایات نیز مورد بررسى قرار بگیرد تا نظر قرآن و حدیث در مورد این قاعده معلوم شود و مبانى آن مشخص گردد. تاریخچه قاعده لطف میان معتزله بغداد و بصره درباره قاعده لطف اختلاف وجود دارد. بصریان معتقد بودند که چون خداوند بار اوامر و نواهى خویش را بر دوش بندگان نهاده است، ناگزیر باید به آنان براى انجام تکلیف کمک کند که این، همان لطف است. معتزله بغداد چون قایل به وجوب فعل اصلح از ناحیه خداوند بودند، خدا را مکلف به یارى کردن بندگان مى دانستند. در اساسِ مکلف بودن خداوند براى اظهار لطف نیز اختلاف وجود دارد. قاضى عبدالجبار پس از اثبات تکلیف براى انسان، بر این باور است که عدالت اقتضا مى کند خداوند به یارى بنده برخیزد و این همان لطف است. شیخ مفید و بغدادیان منکر آن مى باشند که این تکلیف خداوند، ریشه در عدالت خدا داشته باشد. شیخ مفید وجوب لطف را از باب جود و کرم مى داند نه از باب عدالت.ازاین رو، درصورت ترک،ظالم نخواهدبود. درنتیجه، مى توان گفت: نظریه معتزله متأخر بغداد که در آن لطف ضرورتاازجودوکرم خداوند صادر مى شود، بیش از اندیشه بصرى لطف، به معناى ریشه اى این کلمه نزدیک است؛ زیرا معنى بصرى لطف کمکى است که خداغالبابه عنوان دِینى که به عدالت دارد انجام مى دهد(مکدمورت،1372،ص104ـ112). لطف در لغت و اصطلاح واژه «لطف، مصدر است و از دو باب ثلاثى مجرد مى باشد. یکى بر وزن فَعَل و دیگرى بر وزن فَعُل. لَطَفَ با فتح عین الفعل به معناى رفق و مدارا بوده و لَطُف با ضم عین الفعل به معناى دقت و کوچکى و ریز بودن مى باشد (ابن منظور، بى تا، ج 9، ص 316). ابن فارس مى نویسد: لام و طاء و فاء، اصلى است که دلالت بر رفق و مدارا مى کند، همچنین دلالت بر دقت و ریزبینى در شى ء دارد. بنابراین، لطف به معناى مدارا کردن در عمل است. گفته مى شود: او به بندگان لطف دارد؛ یعنى نسبت به آنها رئوف و مهربان است (ابن فارس، 1413ق، ج 5، ص 250). لطف در اصطلاح متکلمان، از صفات فعل الهى است و مقصود این است که خداوند آنچه که به گرایش مکلفان به طاعت و دورى گزیدن آنان از معصیت کمک مى کند در حق آنان انجام داده و این امر، مقتضاى عدل و حکمت اوست. برخى نیز مانند شیخ مفید آن را از باب جود و کرم واجب مى دانند (مفید، 1413ق ـ الف، ص 59). شیخ مفید در این معنا آورده است: «اللطفُ هو ما یقرّب المکلفُ معه من الطاعه و یبعد عن المعصیه و لا حظ له فى التمکین و لم یبلغ حد الالجاء (مفید، 1413ق ـ ب، ص 36)؛ لطف چیزى است که مکلف با آن به طاعت نزدیک و از معصیت دور مى گردد و در اصل توان مکلف بر انجام فعل بهره اى نداشته و به حد اجبار نیز نرسد. مجارى قاعده لطف اهمیت این قاعده با توجه به مجارى کاربرد آن شناخته مى شود. کسانى که قایل به وجوب لطف هستند، با استناد به این قاعده در موارد متعدد، به استدلال نمودن با این قاعده بر مسائلى از الهیات و اثبات آن مى پردازند، که ازجمله این موارد مى توان به مسائل ذیل اشاره نمود: الف. در بررسى اینکه آیا جعل تکالیف شرعى بر خداوند واجب است یا خیر (ر.ک: ربانى گلپایگانى، 1418ق، ص 115و116). ب. در توجیه موضوع آلام و مصائب ابتدایى آن، به گونه اى که با حکمت و عدل منافات نداشته باشد، به قاعده لطف متوسل مى شوند و گفته مى شود آلام ابتدایى به دلیل لطف خداوند بر بندگان است و در مقابل آن، عوض و پاداش داده مى شود (حلى، 1382، ص 120). ج.وجوب بعثت انبیابرخداوندوهمچنین وجوب عصمت انبیا نیز از مصادیق قاعده لطف است (همان، ص 154). د. در بحث امامت نیز وجوب نصب امام بر خداوند و وجوب وجود امام معصوم در هر عصر و زمان توسط قاعده لطف اثبات مى شود (حلى، 1363، ص 203). ه . لزوم وعده و وعید از طرف خداوند نیز یکى دیگر از مصادیق لطف است که در کتب کلامى به آن اشاره شده است (همان، ص 171). اقسام لطف متکلمان «لطف را به دو نوع «محصِّل و «مقرّب تقسیم کرده اند. هرگاه مکلف، از لطف بهره گیرد و در سایه آن، فعل را انجام دهد، لطف محصل خواهد بود؛ به این معنا که لطف، محصل تکلیف است و باعث شده تکلیف انجام شود. هرگاه لطف، نزدیک کننده عبد به فعل طاعت باشد، خواه آن فعل را انجام دهد یا ندهد، لطف مقرّب خواهد بود؛ زیرا نقش آن در این حد بوده است که زمینه هدایت را فراهم نموده و مکلف را به طاعت نزدیک نماید، هرچند ممکن است در اثر سوء اختیار مکلف، آن فعل تحقق نیابد. وجه جامع این دو قسم، داعى بودن و برانگیختن بر انجام فعل است. اگر لطف محصل باعث شود که فعل طاعت انجام شود، نام آن «توفیق است و اگر باعث شود مکلف معصیتى را انجام ندهد، «عصمت نامیده مى شود. «ان اللطف مادعا الى فعل الطاعه، و ینقسم الى ما یختار المکلف عنده فعل الطاعه و لولاه لم یختره و الى ما یکون اقرب الى اختیارها، و کلا القسمین یشمله کونه داعیا (سید مرتضى، 1411ق، ص 186). برخى، فرق دیگرى بین این دو قسم قایل هستند. از نظر آنان، لطف مقرب آن است که با غرض از تکلیف سنجیده مى شود و لطف محصل با غرض از خلقت. اما چنین فرقى در کلمات متکلمان وجود ندارد و آنچه از عبارات و کلمات آنان به دست مى آید، فرق قبلى است (ر.ک: ربانى گلپایگانى، 1418ق، ص 101). از نظر امامیه و معتزله، از باب حکمت و یا از باب عدل، و طبق دیدگاه برخى، از باب جود و کرم الهى، لطف بر خداوند واجب است. اشاعره نیز به دلیل انکار حسن و قبح عقلى، منکر وجوب این قاعده هستند. به نظر مى رسد برخى (از متقدمان و متأخران) لطف را به گونه اى تقریر نموده اند که تنها شامل لطف مقرب مى باشد. از نگاه این گروه، لطف محدود به دو مرز اصل تکلیف و موضوع الجاء و سلب اختیار مى باشد. درنتیجه، اصلِ تکلیف داخل در لطف نیست، بلکه محقّق موضوع آن است؛ زیرا تا تکلیف نباشد طاعت و معصیت نمى باشد و نزدیک کننده و دور کننده از آن تصور ندارد (طالقانى، 1373ق، ص 92). براى نمونه، مى توان به تعریف شیخ مفید از لطف اشاره نمود. ایشان مى نویسد: «اللطف ما یقرب المکلف معه الى الطاعه و یبعد عن المعصیه ولاحظ له فى التمکین و لم یبلغ الاجبار (مفید، 1413ق ـ ب، ص 31)؛ لطف آن است که به واسطه آن، مکلف به طاعت نزدیک و از معصیت دور مى شود و در قدرت مکلف بر انجام تکلیف مؤثر نبوده و مایه جبر نمى شود. از بیانى که محقق طوسى (ر.ک: طوسى، 1405ق، ص 342) و ابن میثم بحرانى (بحرانى، 1406ق، ص 117) براى قاعده لطف استفاده نموده اند همین نکته برداشت مى شود. اما بیان سید مرتضى ـ همان گونه که اشاره شد ـ و همچنین قاضى عبدالجبار، علّامه حلّى (حلّى، 1382، ص 254)، شیخ طوسى (طوسى، 1406ق، ص 70) و تفتازانى (تفتازانى، 1409ق، ج 4، ص 313) به روشنى دلالت بر دو نوع لطف، یعنى محصل و مقرب مى نماید. تفتازانى در شرح المقاصد در بیان عقاید معتزله در رابطه با لطف مى نویسد: در کلام معتزله لطف عبارت است از آنچه مکلف به واسطه آن، طاعت را چه در جانب ترک (حرام) و چه در جانب انجام واجب اختیار مى نماید و یا اینکه نزدیک به آن مى گردد و در هر دو صورت، متمکن مى باشد (مجبور به فعل یا ترک نمى گردد)؛ پس اگر لطف موجب نزدیک شدن مکلف به انجام واجب یا ترک قبیح گردد، «لطف مقرب نامیده مى شود، و اگر موجب تحقق فعل یا ترک گردد «لطف محصل خوانده مى شود (همان). با توجه به آنچه در بالا آمد، مى توان گفت: لطف، فعل الهى است که با تکلیف و مکلف مقایسه مى گردد. اما بررسى رابطه لطف و تکلیف به فهم دقیق تر از قاعده لطف کمک مى نماید. رابطه تکلیف و لطف خداوند بر عهده انسان تکلیف نهاده است. هدف از وضع این تکلیف چیست؟ «بررسى چگونگى ارتباط تکلیف و هدف آن، به روشن شدن مسائلى همانند قاعده اصلح، قاعده لطف و مسئله توبه مى انجامد. قایلین به جبر در پاسخ به این سؤال، هدف از آفرینش را پاداش دادن به آنانى که خدا خود انتخاب نموده و کیفر دادن به دشمنانى که خود انتخاب فرموده مى دانند. معتزله براساس عدل و حکمت خدا، بر این باورند که خیر خود انسان هدف از آفرینش و فرمان دادن به اوست. از ابوالهذیل در این رابطه بیان شده که گفته است: خدا تنها کارى را مى کند که شایسته تر (اصلح) براى بندگان او است (مکدمورت، 1372، ص 104). شیخ مفید نیز بر همین باور است. وى مى نویسد: «من مى گویم که خداى تعالى براى بندگان خود، تا زمانى که مکلف هستند، هیچ کارى نمى کند که اصلح براى ایشان در دین و دنیاشان باشد. آنان را از هر چیز که براى ایشان شایسته و سودمند است محروم نمى سازد (مفید، 1413ق ـ الف، ص 59). با این تفاوت که وى بر جود و کرم خدا همپایه عدل او بر استقرار این دیدگاه تأکید مى کند و با نفى عبث کارى و بخل و نیازمندى از صفات خدا بر جود و کرم خدا، به عنوان مبناى تکلیف الهى اصرار مى ورزد (همان). هرچند در اعتراض به این دیدگاه، تعیین تکلیف براى خداوند متعال عبث و نامعقول دانسته شده است؛ زیرا الزام کننده اى برتر از خدا وجود ندارد که او را به کارى مجبور سازد (مکدمورت، 1372، ص 104). مسئله لطف خدا که در جهت پرداختن انسان به انتخاب صحیح مى باشد، به دنبال این مسئله که خدا چگونه باید عمل کند تا براى بنده اصلح باشد، مى آید و با آن ارتباط پیدا مى کند (همان، ص 105) و اختلاف مهمى را در دیدهاى ایشان نسبت به ارتباط خدا با آدمى آشکار مى سازد. در پاسخ به این سؤال، معتزلیان بغداد و بصریان هرچند به نتیجه عملى یکسانى رسیده اند، اما دلایل و مبانى مختلفى را اتخاذ نموده اند. مکتب بغداد با توجه به دیدگاه خود در مسئله اصلح، بر این باورند که چون خدا باید به بهترین مصلحت آدمى عمل کند، تنها مکلّف به یارى کردن و لطف به آفریده هاى خویش است. بصریان بر این باورند که خدا در آغاز هیچ تکلیفى بر زیر تکلیف قرار دادن انسان ندارد، اما اکنون که بار اوامر خویش را بر دوش انسان نهاده است باید به آنان براى انجام تکلیف یارى کند. ازاین رو، میان بغدادیون و اهل بصره در مکلّف بودن خدا براى اظهار لطف اختلافى وجود ندارد، هرچند در اساس، چرایى و مبانى آن اختلاف هست. از دیدگاه بغدادیان، خدا عادلانه با آدمى رفتار مى کند. ولى دلیل آنکه چنین رفتارى دارد، این نیست که بنا بر عدل تکلیف او چنین است، بلکه به جود و کرم خود مجبور به این گونه عمل کردن است. بنابراین، در مکتب بغداد، خدا از آن لحظه که نخست آدمى را آفرید، مکلّف است که رعایت مصلحت او را بکند، درصورتى که بصریان مى گویند: تکلیف او تنها از زمانى آغاز مى شود که به تحمیل تکلیف بر آدمى و واداشتن او به اجراى اوامر خود تصمیم گرفت. شیخ مفید نیز همانند مکتب بغداد معتقد است: لزوم لطف بر خدا از جهت جود و کرم او مى باشد نه عدالت خدا، که اگر چنین نکند ستمکار بوده باشد. شیخ مفید با پذیرش دیدگاه شیخ صدوق که مى گوید: خدا به عدل به آدمى فرمان مى دهد، ولى با چیزى بهتر از عدل، یعنى عنایت و لطف، با او رفتار مى کند، مفهوم لطف را یک گام پیش تر مى برد. وى مى گوید: مبناى همه حقوق انسان لطف و عنایت خداست؛ چراکه خدا به لطف کردن نسبت به بندگان مبادرت مى ورزد و هیچ کس نمى تواند چنان که شایسته است از این بابت سپاس گزارى کند. پس همه حقوق آدمى عبارت از بخشش هاى الهى است، و لطف اساس و پایه عدل میان خدا و انسان است. درحالى که عبدالجبار و بصریان بر این دیدگاه هستند که عدل الهى عامل وجوب لطف او بر بندگان است. قاضى عبدالجبار مى نویسد: ارتباط این با اصل کلّى عدل در آن است که خدا مى داند که صلاح ما با بعضى از اوامر شرعى ارتباط دارد. بنابراین، باید آنها را به ما بشناساند، و اگر چنین نکند در آنجا متکلف خود قصور کرده است. قصور نکردن در انجام وظیفه به عدل مربوط است (همان، ص 106ـ107). مبانى قاعده لطف از نگاه متکلمان یکى از عناوین و موضوعاتى که بر مسئله حسن و قبح عقلى مترتب شده است و از ثمرات آن به شمار مى رود، قاعده لطف مى باشد. غایت مندى و وجود غرض در افعال الهى، مسئله شرور و مصیبت ها و حکمت خداوند، عدل الهى، و تکلیف به مالایطاق از دیگر امور مترتب و اثرپذیر از مسئله حسن و قبح عقلى به شمار مى روند. ازاین رو، مى توان گفت: انگیزه طرح قاعده حسن و قبح عقلى، یعنى اثبات عادلانه و حکیمانه بودن افعال خدا و تنزه او از قبایح و اینکه خداوند سبحان آنچه را عقل نیکو و لازم مى داند ترک نمى کند، سبب طرح مسئله لطف گردیده است (ربانى گلپایگانى، 1418ق، ص 23). غالب کسانى که قایل به حسن و قبح عقلى شده اند و آن را پذیرفته اند (نظیر معتزله و امامیه)، این قاعده را نیز پذیرفته و آن را جزء امور مسلم و حتمى شمرده اند. در تقریر این اصل و قاعده و بیان پیوند آن با مسئله حسن و قبح، میان کسانى که قاعده لطف را پذیرفته اند اختلاف است؛ به این معنا که هر گروه به نحوى بر آن استدلال کرده اند. ازاین رو، مى توان در جمع بندى آنها ادعا کرد که از دو راه اساسى و اصلى مسئله لطف مطرح شده است. دسته اى از طرف داران این دیدگاه از طریق حکمت خداوند، لطف را واجب مى دانند؛ ازجمله شیخ مفید که به این دلیل تمسک نموده است. به این بیان که غرض خدا از آفرینش انسان ها همان گونه که خود بیان نموده، عبادت و اطاعت از اوست، و لطف موجب تحقق این غرض مى باشد و به عبارت دیگر، عدم تحقق لطف موجب اخلال به غرض مى گردد، درحالى که نقض غرض از فرد حکیم قبیح و دور است؛ ازاین رو، تحقق آنچه لطف است براى محقق شدن غرض خدا، بر پروردگار لازم مى باشد. شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات دلیل بر لطف را جُود و کرم خداوند مى داند، برخلاف کتاب نکت الاعتقادیه که از باب نقض غرض تکلیف آن را واجب مى داند (ر.ک: مفید، 1413ق ـ الف، ص 64). البته مراد از وجوب لطف به دلیل جود و کرم خداوند این است که چنین فعلى حسن است و با کمال فاعل آن سازگارى دارد و ترک چنین فعلى با کمال ذاتى فاعل (خداوند) منافات دارد و قبیح است که از او صادر شود و معناى وجوب بر خداوند هم چیزى جز این نیست. بنابراین، مقصود از وجوب یک فعل بر خدا، آن است که اگر چنین فعلى از مخلوق با همه نقایص آن صادر شود، آن مخلوق مستحق ذم خواهد بود؛ پس لامحاله چنین فعلى از خالق با کمالاتى که دارد قطعا صادر نخواهد شد. سیدمرتضى نیز لطف را از باب حکمت خداوند لازم مى داند، به گونه اى که اگر لطف نکند نقض غرض تکلیف لازم مى آید. مرحوم سید دو دلیل براى وجوب لطف بیان مى کند: 1. اگر کسى شخص دیگرى را به طعام دعوت کند و غرضش هم این است که به او نفع برساند و مى داند که اگر با نرمى و ملایمت با او صحبت کند یا فرزند خودش را براى دعوت بفرستد و یا کارهاى نظیر اینکه مشقت نداشته باشد، او اجابت دعوت مى کند و اگر چنین کارهایى انجام ندهد اجابت نخواهد کرد، بر او واجب است که این کارها را انجام دهد، مادامى که از اراده خود بر دعوت عدول نکرده باشد و اگر این افعال را انجام ندهد، مستحق ذم و ملامت مى شود. همین دلیل در مورد خداوند و بندگان هم صادق است و لطف را واجب مى کند. 2. اگر انسان اراده کند که کارى انجام دهد لازمه آن این است که هر کارى که آن فعل با آن انجام مى شود و کامل مى شود نیز انجام دهد همان گونه که اگر کسى بخواهد فرزندش علم بیاموزد، باید کارهایى را که با انجام آن این فعل کامل و تمام مى شود انجام دهد. بنابراین، اگر غرض خداوند از تکالیف، رسیدن بندگان به ثواب است و خداوند مى داند که بندگان طاعت را انجام نمى دهند مگر اینکه فعلى را انجام دهد که ما آن را «لطف مى نامیم، در این هنگام، لطف واجب مى شود. پس مرحوم سید نیز با دو دلیل که برگشت آن به حکمت خداوند است، لطف را بر خداوند واجب مى داند. عده اى از علماى متأخر که قایل به وجوب لطف هستند، به گونه اى دیگر استدلال مى کنند: از نظر آنها، لطف عبارت است از رحمانیت و رحیمیت خداوند که این دو صفت ناشى از کمال مطلق خداوند است که عین ذات اوست؛ زیرا طبق نظر امامیه صفات خداوند عین ذات اوست، و این دو صفت منفک از ذات خداوند نیستند؛ بنابراین، از ناحیه فاعل مقتضى موجود است و مانع مفقود، اما از ناحیه قابل که عباد هستند، آنها نیز مستحق و مستعد لطف وجود و کرم هستند و مقتضاى کمال مطلق داشتن خداوند لزوم افاضه لطف بر بندگان است؛ زیرا در ساحت خداوند نقص و بخل وجود ندارد و جهل نسبت به مستحقان لطف نیز ندارد. بنا بر این نظر، وجوب لطف، به معناى فلسفى آن خواهد بود؛ یعنى لزوم و استحاله انفکاک آن از ذات خداوند. در مقابل این دیدگاه، اشاعره، قاعده یادشده را به خاطر مبتنى بودن آن بر حسن و قبح عقلى، از اساس نپذیرفته اند. آنها معتقدند: مقتضى مدح و ذم بودن یا ثواب و عقاب داشتن هیچ فعلى به خودى خود نیست، و شارع هست که چنین خاصیتى به افعال مى دهد؛ ازاین رو، حسن بودن لطف و به تعبیرى، قبیح بودن عدم لطف امرى نیست که انسان به آن آگاهى و شناخت یابد؛ چراکه تنها معیار سنجش حسن و قبح، امر و نهى الهى است، و هر فعلى تنها با امر و نهى شارع چنین خاصیتى پیدا مى کند (جرجانى، بى تا، ج 8، ص 181ـ184). درنتیجه، مبتنى بودن این قاعده با این تقریر، بر حسن و قبح عقلى، اشاعره را وادار به نفى کلى آن نموده است. اما اگر این قاعده توسط آیات و روایات استفاده شود، آیا اشاعره هم معتقد به آن مى گردند؟ قاضى عبدالجبار معتقد است: در میان گذاشتن این قاعده با اشاعره بى فایده است. وى دلیل این ادعاى خود را مسئله اختیار انسان و دیدگاه اشاعره در رابطه با آن مى داند و مى نویسد: با توجه به اینکه حقیقت لطف عبارت است از امرى که با تحقق آن مکلف فعل یا ترک را برمى گزیند و یا به انتخاب فعل یا ترک نزدیک مى گردد، و این گروه (اشاعره) نظریه اختیار را باطل مى دانند، سخن گفتن با آنان درباره لطف وجهى ندارد (قاضى عبدالجبار، 1422ق، ص 519و520). آیات دال بر قاعده لطف استدلال به آیات قرآن، به زمان پیامبر و صحابه و بعد از آن به دوران خلفا و تابعین برمى گردد، به گونه اى که براى پاسخ به شبهات یا اثبات یک نظریه، آیه اى از قرآن بیان مى شد. بسیارى از اصول و قواعد عقلى، به نحوى در آیات و روایات ذکر شده اند، ولى در آنها به کبرا و مبادى و اهداف و لوازم آن اشاره شده و چنین نیست که مانند کتب کلامى و استدلالى، مطالب در قالب قیاس و شکل منطقى بیان شود. قاعده لطف نیز به عنوان یک قاعده عقلى از سوى متکلمان مطرح شده است و نقض و ابرام هایى پیرامون آن وجود دارد. آیاتى که مى توان با آنها بر وجوب لطف استدلال کرد بسیارند که در اینجا به تعدادى از آنها اشاره مى شود. توجه به این نکته ضرورى است که اگر بپذیریم اصل نبوت با قاعده لطف اثبات مى شود، دیگر نمى توان با آیات و روایات به صورت مستقل بر قاعده لطف استدلال نمود؛ زیرا لازمه آن دور است. بنابراین، یا باید آیات و روایاتِ دال بر لطف را ارشاد به حکم عقل بدانیم و یا اینکه در آیات و روایات به نوعى استدلال عقلى مطرح شده باشد. منابع ابن فارس، احمد، 1413ق، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالفکر. ابن منظور، محمدبن مکرم، 1406ق، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربى. اشعرى، ابوالحسن، 1400ق، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، آلمان، فرانس اشتاینر. بحرانى، ابن میثم، 1406ق، قواعد المرام، قم، مکتبه آیه اللّه المرعشى النجفى. تفتازانى، سعدالدین، 1409ق، شرح المقاصد، قم، شریف الرضى. جرجانى، میرسیدشریف، بى تا، شرح المواقف، قم، شریف الرضى. حلّى، حسن بن یوسف، 1363، انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، قم، شریف الرضى. حلّى، حسن بن یوسف، 1382، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام. ربانى گلپایگانى، على، 1418ق، قواعد الکلامیه، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام. سید مرتضى، 1411ق، الذخیره فى علم الکلام، قم، مؤسسه النشرالاسلامى. شاکر، محمدتقى و رضا برنجکار، 1391، «امامت و خاتمیت از دیدگاه قرآن و روایات، کتاب قیم، ش 6. صدوق، محمدبن على، 1417ق، علل الشرایع، قم، مؤسسه النشرالاسلامى. طالقانى، نظرعلى، 1373ق، کاشف الاسرار، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا. طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1417ق، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین. طوسى، محمدبن حسن، 1406ق، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، بیروت، دارالاضواء. طوسى، نصیرالدین، 1405ق، تلخیص المحصل، بیروت، دارالاضواء. قاضى عبدالجبار، بى تا، المغنى فى ابواب التوحید و العدل، قاهره، دارالمصریه. قاضى عبدالجبار، 1422ق، شرح الاصول الخمسه، بیروت، دار احیاء التراث العربى. قمى، على بن ابراهیم، 1367، تفسیر قمى، قم، دارالکتاب. کلینى، محمدبن یعقوب، 1389ق، اصول کافى، تهران، اسلامیه. مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق ـ الف، اوائل المقالات فى المذاهب و المختارات، قم، المؤتمر العالمى للشیخ المفید. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق ـ ب، النکت الاعتقادیه، قم، المؤتمر العالمى للشیخ المفید. مکدمورت، مارتین، 1372، اندیشه هاى کلامى شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران. موسوى، سید جمال الدین، 1390، قاعده لطف و بررسى مبانى آن در آیات و روایات، پایان نامه کارشناسى ارشد، قم، دانشکده علوم حدیث. سید جمال الدین موسوى: کارشناس ارشد علوم حدیث گرایش کلام. محمدتقى شاکر اشتیجه: دانشجوى دکترى کلام امامیه دانشگاه قرآن و حدیث.    معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 195 ادامه دارد...

94/06/16 - 06:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن