واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زخم درد عاشقي نويسنده: رحيم چهره خند حالا مي خوام مؤمنين، قصه بگم براتونمثل يه گل بشينم، تو باغ قصه هاتون«زخم درد عاشقي» است اسم قصه امروزپر از زخم و پر از عشق، پر از درد و پر از سوزوقتي مي ريم منطقه، تو مقتل ها مي گرديمنشون مي ده همه مون، عاشق و اهل درديماما خط مقدم، که اصل اين سنگر استتو بطن هر منطقه، بايد بدونيم کجاستخط مقدم ما، مادر اون شهيدهکه بيست ساله منتظر، چشمش به در سفيدهاو که پسر بزرگه ش، تو جبهه ناپديدهنمي دونه او يکي، گم شده يا شهيدهديگه بيا عزيزم، اگر هستي، نمرديچرا وقتي مي رفتي، مادرتم نبردي؟منم ببر عزيزم، موندنم، ديگه بسهغريبي نامزدت، قلب منو شکستهداره ديگه از غمش، دق مي کنه، مي ميرهاز صبح تا شب مريضه، قلبشو هي مي گيرهسنگر اصلي ما، بخش 9 ساسانهجانباز شيميايي، حرفش چقدر آسانه همون هايي که هستن، زنده شونم شهيدهمثل شونو تو دنيا، هنوز کسي نديده!تاول توي شش داره، بچه ي ناخوش دارهپول دوا کم مياد، خرجاي دق کش دارهنفس وقتي مي کشه، اکسيژنش کم ميادتو اون دل قشنگش، غصه و ماتم ميادبچته شو که مي بينه، زورکي هي مي خندهماسکشو بر مي داره، شير اونو مي بنده ميگه حالم عاليه، دختر خوب و نازمبابات داره خوب مي شه، سر کار مي ره بازماو دستمال خوني رو، پشت پاهاش مي ذارهدروغکي دستاشو، تندي بالا ميارهدخترشم مي دونه، کار باباش تمومه ده تا دستمال خونيش، توي طشت حمومهسه روزه که مادرش، دنبال کپسولشهاسپري «آتروونت»، که معطل پولشه!«سرونت» و «بکوتابت»، «سالتوتامول» «سالمترول» «فلوکسي تايت» قرمز، که نفسو مي ده هلسرونت يه هفته، پنجاه هزار تومن پول«ترمولين» آترودنت، که زجر شو مي ده طولکاش بود حتي يکي، از اين هفت تا کپسولشپيدا اگر هم بشه، پيدا نمي شه پولشماسکشو باز مي زنه، شيراشو وا مي کنهفريده توي دلش، خدا، خدا مي کنهافتاده توي خونه، يه مدت مديدهمي چرخه دور سرش، هم خونه، هم فريدهميگه آخه چه جوري، اکسيژنش کم ميادچرا حالش بد مي شه، مگه قرص چي مي خواد؟از سينه ي باباجون، صداي جير جير ميادحالا تو اين بي پولي، قرصاش کجا گير مياد؟با چشماي بارونيش، دستمال رو بر مي دارهچند تا دستمال شسته، به جاي اون مي ذارهميگه خدا چي مي شه، با قرصاي باباجونزوتر بيا مادرم، خونه بگيره سامونفريده بچه ساله، اما اينو مي دونهدنيا وفا نداره، يه قرونم گرونه عطر گل شقايق، پيچيده توي خونهالان بابا رو زمين، فردا تو آسمونه همين روزا، يه وقتي، بابا، خوب خوب مي شهتابوتشو ميارن، نگم که سنکوب مي شهبيا با هم بسيجي، بريم خط مقدمپيش فريده باشيم، که غافلن يه عالم!اگر چه با فريده، ياد باباش همدمهاما وضع ماها که، داغونه و در همه اونجا توي منطقه، خاک و خل زمينهاين مادر شهيده، سنگر تو همينه او که ميگن اکبرش، تو جبهه ناپديدهيکي شونم موجيه، او که اسمش حميدهوقتي مي ري سراغش، ميگي حميد جون، سلامميگه: سلام بسيجي! ميگي بگو باز برامميگه خودت مي دوني، درد من عاشقيهزخم درد عاشقي، توي دلم باقيهالان يه عمريه که، تو دردشون مي سوزميادشونو به قلبم، عين وصله مي دوزمکدومشونو بگم، از علي يا مصطفياز او سيد تک پا، يا از خود مجتبيبعد کانال، تو مهران، علي برام داشت مي خوندآر پي جي 11 اومد، سرش پريد خودش مونداون طرف هم مصطفي، نشسته بود رو زمينقمقمه شو که خواستم، اومد بده رفت رو مينحرفها نگفته بهتر، ديگه چيزي نمي گمحتي اگر فکر کنين، من هم ديگه بريدمحرفها نگفته بهتر، تو اين دور و زمونه وقتي نمي فهميشون، لقلقه زبونه حرف ها نگفته بهتر، اهل دلا که رفتن الان پيش آقامون، کنار حوض نشستنبرادرم، خواهرم، سنگر پيدا بکنجيره ي جنگي بردار، پوتين ها رو پا بکنجبهه ديگه تمومه، فرهنگشه که اصلهاز يه بي سيم ياد بگير، سيم نداره و وصلهجدا ببين يه بي سيم، با اين که سيم ندارهچه جوري وصل خطه، همش آتيش مي بارهزمين همون زمينه، اما بايد رفت جلونه اينکه روي زمين، نشست يا شد ولوهر نفري توي خط، اسلحه بر مي دارهتدارک سي نفر، پشتيباني شو دارههر کدوم از سي نفر، کارش رو انجام ندهلنگ مي مونه کار ما، شکست، صد در صدشهيد يه روز مي جنگيد، امروز رفته تو جاشيبايد تو فکر و عمل، ادامه شون تو باشي اگر مي خواي راهشون، داشته باشه ادامه اين رو بدون که دنيا، فقط برات يه دامهدل اگه کندي ازش، راحت ازش گذشتيمثل مسافر شدي، دور خودت نگشتيدنيا اسيرت ميشه، مي شي شکل شهيدااونوقت ادامه مي دي، راه و مثل شهيدااگه مسافر باشي، جا تو دنيا، نگيريبزرگ مي شي طوري که، تو دنيا، جا نگيريطوري بزرگ بودن که، جا تو دنيا نگيرناون هايي که کوچکين، تو اين دنيا اسيرناسير يه لقمه نون، غافل از اوستا کريمچشم و هم چشمي ها، حتي مي شن... بگذريممنبع: ماهنامه ي امتداد شماره 26 و 27/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 709]