تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نيّت مؤمن بهتر از عمل او و نيت منافق بدتر از عمل اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835596423




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نغمه هاي درد


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: صفحه ها : [1] 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 بهارجون10th April 2006, 10:25 AMدر فراخنای ابهت کدامين دروازه ايستاده ای کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند اي بانوی هزار فصل هزار رنگ که چنين خاکسترين گونه بودن ما را به بازی گرفته ای؟!! رخصت عبوری نيست٬ اگر مجال دل باختن نباشد گلين عابران خسته پای را؛ ايستاده بر فراز ابرها چگونه خواهد بودياری تو بر اين دستان متروک که بر کمان رنگ پريده نيازشان ديرگاهيست که دست يازيده ای بانو بهارجون10th April 2006, 10:29 AMمرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم تو را مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم به سامانم نمي پرسي نمي دانم چه سر داري؟ به درمانم نمي كوشي نمي داني مگر دردم نه راهست اين كه بگذاري مرا بر خاك و بگريزي گذاري آر و بازم پرس تا خاك رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز در خاك آن دم هم كه بر خاكم روان گردي بگيرد دامنت گردم فرو رفت از غم عشقت دمم دم مي دهي تا كي دمار از من برآوردي نمي گويي برآوردم شبي دل را به تاريكي ز زلفت باز مي جستم رخت مي ديدم و جامي هلالي باز مي خوردم كشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا كردم تو خوش مي باش با حافظ برو گو خصم جان مي ده چو گرمي از تو مي بينم چه باك از خصم دم سردم بهارجون10th April 2006, 10:31 AMسرسختی ای غزل امشب به نام کيست اين واژه ها که بی خبرند از خيال من ؟ تو تک صدای حنجره سبز اين دلی ديگر نگو که می روی از لحن کال من کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند></b>:;) بردار هر چه که دارم برای تو تنها نگاه گرم تو يک لحظه مال من بايد بريد از همه حتی از آبرو وقتی که می روی به گريه ز چشمان لال من امشب کنار بغضهای مکرر نشسته ام تا بشکنند آيينه ها را به حال من بايد بلند بگويم مبادا که نشنود اين آسمان که بی خبراست از زوال من دارم به دست خويشتن از دست می روم بهارجون10th April 2006, 10:34 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند آنکه بر اين سر است تا مرا برنجاند هشدارش دهيد که شاعران پيامبرانند و هيچ کرداری در کنارمان نمی آورد مگر که از تندی عشق برآورده باشندش بگوی که تا دروغ زنان لشکر انگيزند من که بر نهاد هر سپيده دمی آگهم چه باک ؟! ای آدميان مرا به گريستن می آوريد رنجهای من همه از رنج اين پريشانان خانه های خالی از آوازهاست بگوی به آزردن که برمی آييد پيام آوران آزادی را مبادا که بي بوسه به خاک بسپريد بهارجون10th April 2006, 10:38 AMاحتیاجی به شمردن ثانیه ها نیست, ساعت هاست که عبور دردناک ثانیه ها را روی شقیقه هایم احساس می کنم تیک تاک... چشم باز می کنم هنوز شب است , تاریکی .چشم می بندم, تاریکی... ......................... ظرف زمان لبریز تیک تاک ثانیه هاست و من لبریز درد... شب گذشته, گوش می سپارم در پی آواز آشنای پرندگان فلوت زن اما جز غارغار محو کلاغی گمشده صدایی به گوش نمی رسد... کنار پنجره می نشینم در جستجوی طلایی آفتاب . روز را نگاه می کنم, روز خاکستری است ! درختان خاکستری اند! دوباره نگاه می کنم ,آسمان باید که آبی باشد, درختان سبز ... اما همه چیز خاکستری است! فکر می کنم, این منم که خاکستری ام؟ فکر می کنم تا به یاد آورم,غمگینم؟ خوشحالم؟ اما جز تپش بی وقفهء درد جایی کنار پیشانی ام ... به رختخواب خاکستری ام باز می گردم چشمان خاکستری ام را می بندم شاید که خواب های سبز ببینم... سل دیز19th May 2006, 10:03 PMسلامت را نمی خواهند باسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد باسخ گفتن و دیدار یاران را وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه اورد دست از بغل بیرون هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها بنهان سلامت را نمی خواهند باسخ گفت که سرما سخت سوزان است .... یاس سپید25th May 2006, 05:02 PMتو می گفتی زمانی دور یا نزدیک , فریب زندگی ما را , مرا از تو , تو را از من جدا سازد... و من باور نمی کردم... تو می گفتی زمان این لحظه شادابی ما نیست. زمان صد چهره افسرده هم دارد. جهان تنها سرود گرم و زیبای محبت نیست. هزاران درد در هر زیر و بم دارد... و من باور نمی کردم... تو می گفتی دل از یاد تو بردارم... و من هر روز ناباورتر از دیروز به دنبال تو می گردم... Kamil25th May 2006, 08:13 PMخسته شدم از این همه انتظار از این همه درد تنهایی دیگه تحمل ندارم اگه کوه هم بود خورد میشد می شکست تو رو به خدا دیگه بسمه دیگه تاب و تحمل ندارم دیگه نمیتونم دیگه بر نگرد چون میدونم نیومده تنهام میزاری فقط دعام کن که دیگه عاشق نشم تقدیم به کسی که یکسال و نیم زندگیو ماله خودش کرد دریغ از اینکه من سهمی از زندگیش داشته باشم DaryaDel25th May 2006, 10:54 PMاون یه نفر شقایق خودته ! خیلی سخته ، آره سخته تنها بودن ! خیلی سخته ، آره سخته که همه تنها بزارنت ! خیلی سخته ، آره سخته که بدونی تنهای تنها باید به راهت ادامه بدی ! خیلی سخته ، آره سخته که دوستات درکت نکنن ! خیلی سخته ، آره سخته که حتی پدر و مادرت تنهات بزارن ! خیلی سخته ، آره سخته که بدونی پشتوانه ای نداری ! خیلی سخته ، آره سخته که بدونی اگه توی این سر بالایی مشکلی پیش اومد و نتونستی ادامه بدی کسی نیست که پشتت رو نگه داره ! خیلی سخته ، آره سخته که تنهای تنها غصه بخوری ! خیلی سخته ، آره سخته که بدونی اگه یه روز خاستی آستین هات رو بالا بزنی ، تنهای تنها باید بزنی ! این سختی ها برای چیه ؟ برای اینکه عاشقی ! برای اینکه دیوونه ای ! برای اینکه یه نفر رو خیلی دوست داری ! ... ولی خیلی خوبه ، آره خوبه که بدونی یه نفر درکت می کنه ! خیلی خوبه ، آره خوبه که بدونی یه نفر دوستت داره ! خیلی خوبه ، آره خوبه که بدونی توی سربالایی یه نفر همراهت هست ! خیلی خوبه ، آره خوبه که بدونی یه نفر هست که وقتی غصه می خوری اونم ناراحت می شه ! خیلی خوبه ، آره خوبه که بدونی یه نفر هست که باهات خوشحال می شه ! خیلی خوبه ، آره خوبه که بدونی اون یه نفر شقایق خودته ! مهرنازm.o27th May 2006, 12:48 PMشبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم نمی دانم چرا؟ نمی دانم کجا؟ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت... نمی دانم چرا؟ مهرنازm.o27th May 2006, 12:49 PMکاش بودی و می دیدی که چشمانم زیر این همه نامهربانی چگونه چمباتمه زده و آرزوهایم آتش گرفته از من نخواه که احساسم را نابود کنم و صدای ترک خوردن درونم را پشت دیوار های روزگار مخفی کنم تو به دلتنگی من نظر نداری و به اوج انتظارم اعتنا نمیکنی اما من مطمئنم روزی میرسد که حرف هایم را از چشمان بارانیم میخوانی آن وقت آن روز روز رنگین کمان احساس است روزیكه من دیگر پلکهایم را بر روی جاده های بی سوار باز نخواهم کرد مهرنازm.o27th May 2006, 12:50 PMنمی دانم دلم چه میخواهد ،نمیدانم در کدام کوچه سرگردان هست، رازش را نمیدانم، نمیدانم چه کسی را میخواهد که با او درد و دل کند... به خدا قسم اگر میدانستم دوری سخت است، هرگز دل نمیدادم ،اگر میدانستم که فراموش کردن سخت است ،هرگز به یاد نمیاوردم ،اگر پایان را میدانستم هرگز آغاز نمیکردم واگر میدانستم دل کندن سخت است ،هرگز دل نمی بستم... afghan-girl27th May 2006, 02:39 PMسلام دوستان ممنون از اين مطلب خيلي قشنگن ميخاستم بگم اگه از عکساي رمانتگ زيادتر دارين پست کنين برام ممنون خوش باشين. hamidrezatavakoly27th May 2006, 02:49 PMنمی دونم چرا هیچ وقت نمی شه که دلها باهم و تنها نباشن همیشه جمع باشن جمع عاشق توی درس حساب منها نباشن نمی دونم چرا دراین زمونه محبت مثل یک جرم و گناهه اگه روزی شدی دلداده اون دیگه محکومی و روزت سیاهه نمی دونم چرا عشق و صداقت میون آدما حالا غریبه تموم حرفشون با نرخ بازار تو بازاری که دلالش فریبه نمی دونم چرا وقتی که می گیم سخن از دوستی های دو روزه نداریم ترسی از اون لحظه ای که از این حرفا دل سرخی بسوزه نمی دونم چرا ما عاشقی رو گرفتیم جای ارضای هوسها صدای خرخر شهوت نشسته بجای سوز آواز نفسها نمی دونم چرا در بند ظاهر تو چشم دیو زیبایی اسیریم عروسک گر ببینیم حاضر هستیم برای عشق پوشالی بمیریم نمی دونم چرا ما گریه هامون دیگه اون شور سابق رو نداره نه عشقی مونده نه معشوق و عاشق بهار ما شقایق رو نداره نمی دونم چرا از بی وفایی همه عاشق کش ایم و خود پرستیم ز خاطر می بریم عشق حقیقی بجای دوست با دشمن نشستیم hamidrezatavakoly27th May 2006, 02:50 PMسلام آشنایی بیا با من بیا با بال احساس به فکر لحظه ای پرواز باشیم برای نامه های آشنایی سلامی گرم در آغاز باشیم بیا با من بیا از هم بپرسیم چرا در زندگی خاموش و سردیم بها و ارزش والای دل را در این دنیا چرا پیدا نکردیم بیا با من بیا تا هم صدا با تمام عاشقان شعری بسازیم اگر روزی دلی از سینه بردیم همان لحظه دل خود را ببازیم بیا بامن بیا تا در کلاس محبت ساعتی استاد باشیم اگر در چنگ بایدها اسیریم ولی در حس خود آزاد باشیم بیا با من بیا همرنگ مهتاب به روی برکه شبها بتابیم برای دیدن خورشید رویا مبادا تا سحر امشب بخوابیم بیا با من بیا تا خلوتی هست هم آغوش گل و پروانه باشیم برای عاقلان فرصت زیاد است بیا تا لحظه ای دیوانه باشیم بیا با من بیا در دشت غمها نهال مهربانی را بکاریم به روی سینه خشک کویری دمی از دیده ها شبنم بباریم بیا با من بیا مانند شمعی برای غربت شبها بسوزیم دل بیگانه را با تیر عشقی به قلب آشناییها بدوزیم بیا با من بیا با اشک باران غبار کینه از دلها بشوییم همیشه از دل سرخ شقایق برای عاشقی تنها بگوییم بیا با من بیا همراه امواج سرود آبی دریا بخوانیم بیا همراز مروارید اشکی به آغوش صدف تنها بمانیم بیا با من بیا در قصه عشق کمی همصحبت فرهاد باشیم درون قاب عکس یادگاری بسان خاطره در یاد باشیم بیا با من بیا همراز پاییز ز درد دوری گلها بمیریم شبی تنها کنار یک نیستان سراغ &#171; نینوایی&#187; را بگیریم hamidrezatavakoly27th May 2006, 02:51 PMکاشکـــــی تا بــــا دلت امشب کمــــــی خلوت کنی در سکوت پنجــــــــره ، از خــــــــاطره صحبت کنی مثل پرواز پرستـــــــــــوهای عاشـــــق ، بی قــــــــرار تا خلـــــــوص همزبـــــــــانی های دل ، هجرت کنی با سِرِشک دیدگـــــــانت ، قطره قطـره ، بی صـــــــدا برکه خشکیـــــــده را ، دریــــــــا ی بـی وسعت کنی کاشکی تا ســــــــایه های خستــه همســـــــــــــایه را درکنــــــارِ سایبــــــان ِکلبــــــــه ات ، دعــوت کنی در طلوع عـــــــــــاطفه ، مانند مهـــــــــــــــرِآسمــان مهربـــــانی را میـــــــــان دست هـــــا ، قسمــت کنی مثــــــل ِ روح پاک بــــــاران ، مثل ابر نوبهـــــــــــار غنچه هـــــــــای تشنه را ، سرشــــــار از رحمت کنی کاشکـــــــــــی تا در هجوم لحظــــــــه های زندگی لحظـــــه ای را هم برای عــــــــــــاشقی فرصت کنی تشنه و عطشـــــــــان میان ساکنـــــــــــــان شهر عشق ارزشِِ یک جرعـــــــــــه از پیمـــــــانه را قیمت کنی روبروی قبـــــــــله گلــــــدان ِ نرگس هـــــــای مست هر نمــــــــــازت را به یاد چشــــــــــــم او نیت کنی کاشکــــــــی در پشت یک تنهــــــــــــایی آشفتگی زندگی را در فـــــــــراغ دوست ، بی طــــــاقت کنی با مناجــــــــات و دعــــــــا ، در خلوتِ تاریک شب بالهــــــــــای بسته را ، آزاد از حســـــــــــــرت کنی درخمِ پس کوچـــــــه های راه ِ سخت ِ انتظــــــــــار با تبســــــــم راه را بر همـــــــرهان ، راحــــــت کنی ساده مثل ِ روزهـــــــــــای بی ریـــــــــــای کودکی با نگـــــــاه سادگی هــــــــا ، ســـاده تر عادت کنی کاشکـــــــــی تا لااقل در بین حجـــــم آینــــــــــــه سینــــــه پرکینــــــه را خــــــالی زِ هر نفــــرت کنی از نیستــــــــان جدایـــــــی با نــــــوای &#171;نینــــــــــوا&#187; بنــــد بنـــــدت را ، رهــــا از بنـــــد این غـربت کنی hamidrezatavakoly27th May 2006, 02:56 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند مهرنازm.o28th May 2006, 11:57 PMچقدر سخته تو چشمای کسی که قلبتو بهش دادی و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده ، زل بزنی و به جای اینکه لبریز از نفرت بشی حس کنی هنوزم دیوونشی و دوستش داری چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده چقدر سخته که تو خیالاتت ساعت ها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوستش داری ########################################### مهرنازm.o8th June 2006, 11:36 AMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند mamanbozorg13th June 2006, 08:55 PMدلم گرفته است سکوتم این واژه همیشه تکراری در پس هزار پاییز آزگار مرده است ... دیگر قلبم به شوق پرواز نمی تپد ... دیگر باوری برای ناباوری ام نمانده است ... چشمانم این خورشید فانوس شکسته را دیگر بی تاب به هیچ جاده ای خیره نمی شود .. دستانم این تنهاهای باستانی دیگر شوقی برای لمس گرمای دستانی دیگر ندارد فقط منتظرم ... منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ... کسی بیاید و بگوید : خانم ! شما را از تمام این حوالی سراغ گرفتم آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟ اما نه ..نه ..نه .. نمی خواهم ..هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ... انتظار را دوست ندارم .. تلخ است سخت است کشنده است حتی از مرگ هم طولانی تر .. ولی .. مرگ را دوست دارم .. حسی غریب را که به من می گوید آنجا کسی که دستانش حریم هیچ دستی نیست .. قلبش پاک ..و محبتش بی دریغ است ... به راستی در آنسوی ابدیت چه کسی آغوش به سویم گشوده است تا این من تن سپرده به باد پاییز را در آغوش کشد ... هر که باشد هرچه چه باشد ..از این آدمیان خاکی بهتر است .... mamanbozorg13th June 2006, 08:58 PMدلم گرفته است سکوتم این واژه همیشه تکراری در پس هزار پاییز آزگار مرده است ... دیگر قلبم به شوق پرواز نمی تپد ... دیگر باوری برای ناباوری ام نمانده است ... چشمانم این خورشید فانوس شکسته را دیگر بی تاب به هیچ جاده ای خیره نمی شود .. دستانم این تنهاهای باستانی دیگر شوقی برای لمس گرمای دستانی دیگر ندارد فقط منتظرم ... منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ... کسی بیاید و بگوید : خانم ! شما را از تمام این حوالی سراغ گرفتم آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟ اما نه ..نه ..نه .. نمی خواهم ..هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ... انتظار را دوست ندارم .. تلخ است سخت است کشنده است حتی از مرگ هم طولانی تر .. ولی .. مرگ را دوست دارم .. حسی غریب را که به من می گوید آنجا کسی که دستانش حریم هیچ دستی نیست .. قلبش پاک ..و محبتش بی دریغ است ... به راستی در آنسوی ابدیت چه کسی آغوش به سویم گشوده است تا این من تن سپرده به باد پاییز را در آغوش کشد ... هر که باشد هرچه چه باشد ..از این آدمیان خاکی به سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1818]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن