تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798171376




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگوی منتشر نشده با آیت‌الله لواسانی: مصدق نواب را به جرم نهی از منکر، 20 ماه به زندان انداخت!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت‌وگوی منتشر نشده با آیت‌الله لواسانی:
مصدق نواب را به جرم نهی از منکر، 20 ماه به زندان انداخت!
مرحوم آیت‌الله سید محمد لواسانی از یاران شهید نواب صفوی و در زمره تحصن کنندگان ایشان می‌گوید که حدود هفده روز در تحصن شهید نواب و در زندان بودند، مورد بازجویی فراوان و شکنجه قرار گرفتند و در نهایت هم محاکمه و به حبس محکوم شدند.

خبرگزاری فارس: مصدق نواب را به جرم نهی از منکر، 20 ماه به زندان انداخت!



به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، 64 سال پیش در چنین روزهایی، فدائیان اسلام مأیوس از یافتن راهی برای آزادی رهبر خویش، در زندان قصر به تحصن نشستند. این تحصن پس از هفده روز با دستور دکتر حسین فاطمی و دخالت ماموران،به گونه‌ای خشن سرکوب شد. مرحوم آیت‌الله سید محمد علی لواسانی از یاران شهید نواب صفوی و در زمره تحصن کنندگان بود که در گفت و شنود منتشر نشده پیش روی، به بیان خاطرات خویش از آن روزها پرداخته است.

*حضرت عالی به دلیل آشنایی نزدیک با شهید نواب صفوی، در جریان علل دستگیری و زندان 20 ماهه او در حکومت دکتر مصدق هستید. ماوقع از چه قرار بود؟ - شهید نواب صفوی دو سال قبل از این دستگیری، در ساری به یک مغازه شراب‌فروشی رفته و صاحب آن را نهی از منکر کرده بود. احتمالاً صاحب مغازه زیر بار نرفته و او را مسخره کرده و ایشان هم هجوم برده و شیشه‌های شراب را شکسته بود! به همین دلیل برای او پرونده غیابی درست کرده بودند. دولت‌های قبل از دکتر مصدق جرئت نکردند او را به جرم مقابله با یک منکر آشکار دستگیر و زندانی کنند، ولی آقای مصدق‌السلطنه این کار را کرد و شهید نواب را به دو سال زندان محکوم کرد. دستگیری و زندانی شدن شهید نواب صفوی منجر به تحصن 51 تن از فداییان اسلام در زندان قصر شد. *فقط به همین جرم زندانی شد؟ - خیر، در طول مدت زندان هم برایش پرونده‌های متعددی درست کردند. علت این بود که افرادی را در زندان شکنجه می‌دادند و می‌زدند یا غذا نمی‌دادند و ایشان تاب نمی‌آورد و سر و صدا یا اعتصاب می‌کرد و یا میز افسر نگهبان و در و پنجره‌ها را می‌شکست! هر بار که چنین کاری می‌کرد، پرونده جدیدی برایش تشکیل و بر دوره محکومیتش اضافه می‌شد. به همین دلیل هم زندان ایشان دو سال طول کشید. *جنابعالی جزو متحصنین زندان قصر بودید که برای اعتراض به زندانی شدن شهید نواب صفوی اقدام به این کار کردید. شنیدن این ماجرا از زبان شما شنیدنی و مغتنم است. - فداییان اسلام وقتی به هر دری زدند تا رهبر خود را آزاد کنند و موفق نشدند، سرانجام تصمیم گرفتند در زندان قصر تحصن کنند! انجام این کار بی‌سابقه بود و در هیچ جای دنیا هم سابقه نداشت که عده‌ای به طرفداری از رهبر خود، در زندان تحصن کنند! روزی جلسه‌ای تشکیل می‌شود و شهید واحدی برای افرادی که به آن جلسه آمده بودند، توضیح می‌دهد: می‌خواهیم برای آزادی رهبرمان نواب صفوی دست به تحصن بزنیم و صدایمان را به مسئولین و دنیا برسانیم تا دیگر خود را به تجاهل نزنند و نگویند صدایتان را نشنیدیم! اتفاقاً من با پسر عمویم مرحوم خوش‌نیت قصد داشتیم به این جلسه برسیم که متأسفانه دیر رسیدیم و مذاکرات و صحبت‌ها تمام شده و قرار گذاشته بودند که هر کسی که می‌خواهد در این تحصن شرکت کند، اول وقت بیاید و اگر دیر بیاید دیگر پذیرفته نیست! چون شهید واحدی لطف زیادی به من داشت، وقتی رسیدم کل مطلب را برایم تکرار کرد و مرا در جریان امر قرار داد. عده زیادی قبلاً برای این کار اعلام آمادگی کرده بودند و عده‌ای هم در همان جلسه اعلام آمادگی کردند. وقتی جریان را به من گفتند، گفتم: باید فکر کنم و فوری نمی‌توانم جواب بدهم. گفتند: یا باید همین الان اعلام آمادگی کنی یا قبول نداریم! از اظهار عقیده خودداری کردم و با پسر عمویم از آنجا بیرون آمدیم و تا نیمه‌های شب صحبت و مشورت و جوانب قضیه را بررسی کردیم. نهایتاً تصمیم گرفتیم یکی از ما دو نفر در این تحصن شرکت کند. پسر عمویم اصرار داشت او این کار را بکند. گفتم: «من طلبه هستم و مشکلاتم از تو کمتر است و قید و بندهای تو را هم ندارم، پس من شرکت می‌کنم». شب شنبه در خیابان ری، جلسه عمومی فداییان اسلام بود. رفتم و اعلام آمادگی کردم و در تحصن زندان قصر شرکت کردم. * این تحصن چگونه شکل گرفت؟ زمینه‌های موفقیت این برنامه چه بود؟ - استثنائاً به مرحوم نواب اجازه داده شده بود که در زندان، با افراد دیدار حضوری داشته باشد، به این ترتیب که افراد اجازه داشتند داخل بند و اتاق ایشان بروند و با ایشان ملاقات کنند. آن روز برنامه‌ریزی کرده بودیم عده زیادی برای ملاقات بروند. قبلاً مثلاً پنج نفر داخل بند می‌رفتند و برمی‌گشتند. آن روز قرار شد ده نفر ده نفر برویم. هر بار دو نفر همان جا بمانند و هشت نفر برگردندند! کسانی که از قبل برای تحصن اعلام آمادگی کرده بودند می‌ماندند و بقیه بیرون می‌آمدند. تا موقع اذان مغرب 51 نفر در بند ماندیم و گفتیم: از اینجا بیرون نمی‌رویم تا تکلیف رهبرمان معلوم شود و ببینیم بالاخره دولت برای ایشان چه برنامه‌ای دارد؟ ما در خدمت ایشان هستیم و هر سرنوشتی که برای ایشان رقم بخورد، ما در آن شریکیم! این حادثه از هر نظر برای مردم، زندانبان‌ها، مسئولان زندان، مسئولین حکومتی و مردم دنیا عجیب و بی‌سابقه بود. همه می‌پرسیدند: افراد دیگر هر کاری می‌کنند، پول می‌دهند، پارتی می‌تراشند و هزاران نفر را واسطه می‌کنند که از زندان بیرون بیایند، اینها چه کسانی هستند که خودشان داوطلبانه به داخل زندان رفته‌اند و می‌گویند: ما را هم زندانی کنید؟ اصلاً حرف حساب اینها چیست. * از افرادی که در تحصن شرکت داشتند، نام کسانی را به خاطر دارید؟ - بله،تا جایی که یادم هست سید محمدعلی میردامادی، اصغر علی حکیمی، مهدی عراقی، سید هاشم حسینی، شیخ محمود صادقی، علی احرار، حاج قاسم باقرنژاد، هاشم امانی، عباس بختیار چلویی، احمد شهاب بداغلو و... بودند. * نتیجه تحصن چه شد؟ - رئیس زندان آدم بسیار خشنی بود به نام سرهنگ نظری که چشم‌های بانفوذی داشت! مرحوم نواب هم چشم‌های عجیبی داشت و وقتی به انسان زل می‌زد، آدم میخکوب می‌شد! سرهنگ نظری آمد و ما و مرحوم نواب را تهدید کرد. شهید نواب با قدرت در برابر او ایستاد و گفت: به هیچ وجه از کسی نخواسته‌ام به اینجا بیاید، این برادران خودشان احساس کرده‌اند به این شکل می‌توانند صدایشان را به گوش مقامات برسانند و تا وقتی هم که اینجا باشند، از آنها حمایت می‌کنم و نمی‌گذارم کوچک‌ترین گزندی به آنان برسد! چنین نخواستم، ولی حالا که آمده‌اند مهمان من هستند و اجازه نخواهم داد احدی متعرض آنها شود. * این تحصن چقدر طول کشید و این عده  امور خود را چگونه اداره می‌کردند؟ - تحصن حدود شانزده-هفده شبانه‌روز طول کشید! ما عملاً زندان را در دست گرفته و برای تمام راه‌های نفوذی به داخل زندان، نگهبان گذاشته بودیم و کسی اجازه نداشت بدون اجازه ما به زندان داخل یا از آن خارج شود! مسئولین زندان تصور می‌کردند همان‌طور که خودمان به داخل زندان آمده و مانده بودیم، با خودمان مهمات و اسلحه هم آورده‌ایم، در حالی که ما قوت لایموت هم نداشتیم و تمام مدت با سیب‌زمینی و نان ناچیزی که برادران از بیرون از زندان برای ما می‌فرستادند سر می‌کردیم. * در آن روزها، شهید نواب صفوی کجا بود؟ - در بند 3 شماره 2 زندان سیاسی. کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها در بند 1 و 2 بودند. اینها همان کسانی بودند که عده‌ای‌شان نیمه شب از زندان فرار کرده و به شوروی رفته بودند! دو در بود که از بندهای آنها به هال باز می‌شد و موقع ملاقات، از آنها رفت و آمد می‌کردند. بیهوده به آنها اعتماد کردیم و برای این دو در نگهبان نگذاشتیم. از همین طریق بود که حدود 500 کماندوی مسلح وارد زندان شدند! یکی دو ساعت از شب گذشته بود و تازه وقت ملاقات آنها تمام شده بود و درها را هنوز نبسته بودند که یکمرتبه کماندوها به داخل زندان حمله کردند! آنها باتوم‌های مخصوص و اسلحه داشتند، با این همه ما حدود سه ساعت و نیم در برابرشان مقاومت کردیم و توانستیم برخی از آنها را مجروح کنیم. البته خودمان هم حسابی صدمه دیدیم و عده‌ای به‌شدت مجروح شدند، از جمله احمد شهاب که او را طوری زده بودند که نتوانستم او را بشناسم تا وقتی که خودش گفت: احمد شهاب هستم! صورتش به‌شدت ورم کرده بود و واقعاً نمی‌شد او را تشخیص داد. بعد یکی‌یکی ما را از زندان بیرون آوردند. در دو طرف پلیس ایستاده بود و هر کسی را که از اتاق بیرون می‌آمد، به‌شدت کتک می‌زدند. همه را در بیرون از زندان جمع کردند و عده‌ای را با مسلسل در اطراف آنها نگه داشتند. همگی فکر می‌کردیم الان است که تیربارانمان کنند! بعد ما را به زندان شماره 4 منتقل کردند. در واقع اولین زندانیان آنجا بودیم، چون تازه‌ساز بود و هیچ وسیله و تجهیزاتی نداشت. حتی رئیس هم نداشت و همان شب کسی را برایش تعیین کردند و آمدند و در آنجا مستقر کردند. تقریباً دو هفته‌ای در آنجا بودیم و دائماً ما را می‌بردند و بازجویی می‌کردند و برمی‌گرداندند. بالاخره سیزده ـ چهارده نفر را که متوجه شدند رهبران این قضیه هستند نگه داشتند و بقیه را آزاد کردند.

* از کسانی که نگه داشتند یادی کنید؟ آنها چه کسانی بودند؟ - سید هاشم حسینی، آقای صادقی، آقای میردامادی که هنوز ملبس به لباس روحانیت نشده بود، حاج قاسم باقرنژاد، مهدی عراقی، علی حکیمی و خود بنده. در فاصله‌ای که در آنجا بودیم دائماً از دادگستری می‌آمدند که راه حلی پیدا کنند. مرحوم نواب در این قضیه هیچ دخالتی نکرد و می‌گفت: باید خودشان تصمیم بگیرند و کاملاً قادرند این کار را بکنند. ما هم حاضر نبودیم درباره مطلبی غیر از آزادی مرحوم نواب صحبت کنیم. بعد هم گفتند دکتر فاطمی قرار است از طرف دکتر مصدق بیاید و با ما صحبت کند که البته نیامد! * چرا؟ - می‌ترسید بیاید و او را گروگان بگیریم! مسئولین رده بالا، مخصوصاً کسانی که به دکتر مصدق نزدیک بودند، از ترس اینکه گروگان گرفته نشوند، حاضر نشدند به زندان بیایند. فقط حاضر شدند بیرون از زندان با مرحوم واحدی صحبت و مسئله را با او حل کنند. افرادی را که به زندان می‌فرستادند، دون‌پایه بودند و ما هم حاضر نبودیم با آنها مذاکره کنیم. حدود شش ماهی در زندان بودیم و بالاخره کار به دادگاه و دادگستری کشید. محاکمه ما حدود شانزده روز طول کشید و شش وکیل که اتفاقاً مخالف دکتر مصدق و وضعیت موجود بودند، رایگان از ما دفاع کردند. هر چند بالاخره هم همگی به چهار تا شش ماه زندان محکوم شدیم. بعضی از افرادی را هم که محاکمه کردند اصلاً جزو متحصنین نبودند، از جمله احمد واحدی که در دفاعیاتش گفت مرا به اعدام محکوم، اما برادرانم را آزاد کنید، او را محکوم و به زندان مرحوم نواب منتقل کردند. تاریخ این تحصن زمستان سال 1330 و هوا به‌شدت سرد بود. بخاری‌ها با زغال‌سنگ کار می‌کردند. اگر زغال‌سنگ نمی‌رسید یا آنها عمداً نمی‌دادند، واقعاً سرما بیشتر از گرسنگی تلفات می‌گرفت. *به نظر شما علت اصلی دستگیری مرحوم نواب چه بود؟ - جبهه ملی قول داده بود اگر فداییان اسلام همراهی کنند و آنها سر کار بیایند، احکام اسلام را اجرا خواهند کرد، ولی وقتی به قدرت رسیدند، زیر قولشان زدند. می‌گفتند شرایط برای اجرای احکام اسلام مناسب نیست. مرحوم نواب می‌گفت الان دستتان باز است و مجلس در اختیار شماست. قوانین‌اش را تصویب کنید و اگر اجرا نشد، دست کم قانونش را داشته باشیم که در شرایط مساعد اجرا کنیم. جبهه ملی نه تنها این کار را نکرد که به استناد شکایت یک مشروب‌فروش، ایشان را به زندان برد که منجر به این تحصن شد.       انتهای پیام/

94/07/18 - 11:55





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن