تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834465081
هدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم(ع) در قرآن - بخش دوم و پایانی شبههشناسی هدف اقناعی حضرت ابراهیم(ع)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم(ع) در قرآن - بخش دوم و پایانیشبههشناسی هدف اقناعی حضرت ابراهیم(ع)
در معناشناسی اقناع، آن رابه «راضی و همراه کردن افراد برای گرایش به موضوع، فعّالیّت یا هدفی خاص» تعریف کردهاند.
یکی دیگر از مناظرات حضرت ابراهیم(ع) که در آن به شیوهای خاص به اقناع مخاطبان خود میپردازد، مناظره با قوم خویش در سوره انبیا میباشد که در ادامه به بررسی آن میپردازیم. 3ـ4) رشدیافتگی و بُتشکنی یکی از بارزترین صحنههای نمایش رفتار و روش ابراهیم(ع) داستان بُتشکنی انقلابی او در آیات 51 تا 69 سوره انبیاء است؛ نمایشی شورانگیز و حماسی از تجربه گفتگوی جدّی و عملی ابراهیم(ع) با اندیشههای شرکآمیز قوم خود: وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ: ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگى) او آگاه بودیم... (الأنبیاء/51). بر اساس بیان قرآن کریم، ابراهیم(ع) در این مرحله از مسئولیّت خویش، شخصیّت رشدیافتهای دارد؛ بدین معنا که آگاهی و تجارب لازم را برای مدیریّت اجتماعی دعوت به توحید و دیگر ابعاد رسالت داراست. بُتشکنی انقلابی و براندازی همیشگی سنّتهای جاهلی جاافتاده، کار انسانهای خودساخته و رشدیافته است. استفاده از روش پرسشگری در گفتگو، بارزترین جنبه رفتاری ابراهیم(ع) در ماجرای شکستن بُتها است. در واقع، عمل او ـ شکستن بُتها و قرار دادن تبر بر شانه بُت بزرگ ـ اندیشه مخاطبان را با یک پرسش خطیر روبهرو میسازد. پرسشی که چون پهلوانی هماوردطلب، به میدان آمده است و بر سر راه هر اندیشه غلط کمین کرده است. واکنش آنها در برابر این شرایط و این پرسش چالشبرانگیز ابتدا سطحی است، آنگاه که میپرسند: ﴿قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ: (هنگامى که منظره بُتها را دیدند،) گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر سخت ببیند)! (الأنبیاء/59). امّا در نهایت امر، ابراهیم(ع) با هنرمندی و فضاآفرینی، به پرسشی عمیق و اساسی در نهاد و جانشان تبدیل میشود، آنگاه که ابراهیم(ع) از ایشان میخواهد تا پاسخ پرسش خود را از بُتِ بزرگ بپرسند. حضرت ابراهیم(ع) در این صحنه، قهرمان ایجاد روشمند خودآگاهی است. هنرمندی که گامهای حساب شده خود را با نهایت ریزبینی و متانت برای اقناع خصم برمیدارد و از اینروست که در انتقال پیام حق، خوش میدرخشد: قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ: (هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردهاى، اى ابراهیم؟! * گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید، اگر سخن مىگویند! (الأنبیاء/62ـ63). 3ـ5) واژهآفرینی إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ: آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسّمههاى بىروح چیست که شما همواره آنها را پرستش مىکنید؟! (الأنبیاء/52). بیان و ادبیّات ابراهیم(ع) برای تبیین حق، حساب شده و دقیق است. وی در نخستین پرسش از سلسله پرسشهای خود در این ماجرا برای اشاره به بُتها، از واژه مصطلح قوم خود درباره آنها، یعنی واژه «آلهه» استفاده نمیکند، بلکه با خلاّقیّت و زبانآفرینی واژه دیگری میآفریند و با این بیان، منطق و نگاه خویش را نشان میدهد که البتّه خود را از وابستگی و محدودیّت به چارچوب فکری و عقیدتی قوم خود رها میسازد. ابراهیم(ع) در مقام گفتگو با قوم خویش، فرصتی فراهم میکند تا آنها بیندیشند و خود به خطای خویش پی ببرند. این شیوه مؤثّر میافتد و آنها میپرسند: قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ: گفتند: آیا مطلب حقّى براى ما آوردهاى یا شوخى مىکنى؟! (الأنبیاء/55). 3ـ6) خلّاقیّت در عمل ابراهیم(ع) همه بُتها را میشکند، به جز بُت بزرگ، و تبر خود را بر شانه او مینهد. این عمل در ذات خود عملی خلاّق است. بُتشکنی ابراهیمی، واکنشی سراسیمه و شتابزده نیست، بلکه کنشی است فعّال و حسابشده که به خلق عملی خلاّق و محیطساز منتهی میشود؛ عملی که عرصه هماوردی اندیشهها و بوته نقد و عیارسنجی باورهاست. خوب است تأکید کنیم که خلاّقیّت در عمل دینی ابراهیم(ع) صفتی تشریفاتی نیست و اتّصال آن به عمل، الصاقی و عرضی نیست، بلکه با روح عمل، نیّت، خاستگاه حرکت و منش او پیوندی اصیل و جوهری دارد. آیا میتوانید تصوّر کنید که اگر ابراهیم(ع) با عصبانیّت همه بُتها را شکسته بود و مردم او را در میان حجم وسیعی از الهههای مقدّس و خردشده خود میدیدند، چه اتّفاقی میافتاد؟! پس عمل بُتشکنی ابراهیم(ع)، عملی صرفاً واکنشی و غرضورزانه نسبت به جاهلیّت و نادانی قوم خود نیست، بلکه حرکتی است هوشمندانه، خلاّق و طرّاحیشده که بر اساس زمینهشناسی و دانشهای او نسبت به ارزشها و دیدگاههای قوم خود خلق شده است. علاّمه طباطبائی در این زمینه میگوید: «ابراهیم(ع) به داعی الزام خصم و ابطال الوهیّت بّتها، این جملهها را گفت و در جملات بعدی مراد خویش را کاملاً روشن ساخت؛ آیا به غیر از خدا چیزی را میپرستید که نه شما را سودی دارد و نه زیانی. نه آنکه بخواهد خبر دهد که بزرگ آنها دست به این کار زده است» (طباطبائی، 1417ق.، ج 14: 452). 3ـ7) بازگشت به خویشتن ابراهیم(ع) مردم را به بازنگری روشمند در باورهای خود دعوت میکند. او طرحی را دامن میزند که در طیّ آن عقاید مردم در پیش چشمان ایشان به تصویر کشیده میشود. روش او از هر گونه موضعگیری پیشینی و پیشدستی به سوی حقیقت، خالی است. همّت و تلاش او این است که نقّادی اجتماعی را بدون احساس نفرت نسبت به سنّتها و باورهای قوم خویش و استفاده از روشهای منطقی و اخلاقی پیش برد. «تردید سالمی» که او به جان اجتماع خود میافکند و چتر پرسشی که بر سَرِ عقاید عامه میگشاید، همراه با روش هنرمندانه او در هدایت بحث و پرسشگری، کارآمد میافتد و فرآیند تبیین حق به سرانجام میرسد: ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ یَنطِقُونَ: سپس بر سرهایشان واژگونه شدند؛ (و حکم وجدان را بهکلّى فراموش کردند و گفتند:) تو مىدانى که اینها سخن نمىگویند! (الأنبیاء/64). نتیجه این روش تبیینکننده، ایجاد خودآگاهی فردی و اجتماعی نسبت به «حقّ» است؛ آنچه میتوان آن را غایت هر عمل اصیل دینی دانست. این مردم همان مردمی هستند که در ابتدای بحث با ابراهیم(ع)، شکننده خدایان سنگی خود را ظالم میدانستند و اکنون خود را مستحقّ همان صفت میدانند! این اعتراف دستهجمعی نشانه موفّقیّت ابراهیم(ع) در مقام تبیین حقایق و اقناع مخاطبان اوست. به هر حال، این استدلال حکیمانه آمیخته به استهزاء، در انبوه جمعیّت تأثیر عجیبی بر جای نهاد و مردم را بر آن داشت تا پیرامون سخن او به اندیشه بنشینند و از خود بپرسند که چرا ما سنگهایی را میپرستیم و امید به خیر آنها داریم و از شرّشان بیمناکیم، ولی آنها قادر بر دفع شرّ و زیان از خود نیستند. در ادامه، حضرت ابراهیم(ع) با لحنی معترضانه به آنها فرمود: قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ * أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ: (ابراهیم) گفت: آیا جز خدا چیزى را مىپرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما مىرساند! (نه امیدى به سودشان دارید و نه ترسى از زیانشان!) * اُف بر شما و بر آنچه جز خدا مىپرستید! آیا اندیشه نمىکنید (و عقل ندارید)؟! (الأنبیاء/ 66ـ67). با این بیان، ابراهیم(ع) داوران را بر اصرار به جهل و پافشاری بر باطل پس از آشکاری حق، به شدّت توبیخ کرد و به تفکّر در امور دعوت نمود و فرمود: «آیا به جای خدا چیزی را میپرستید که هیچ گونه سود و زیانی برای شما ندارد؟ اُفّ بر شما و بر آنچه به جای خدا میپرستید! آیا تعقّل نمیکنید؟ ولی هیئت قضاوت که پرده در برابر چشم و حجاب بر دل داشتند، چون به حجّت فروماندند و از رسوایی ترسیدند و جای هیچ گونه سخنی برایشان نماند، راه حجّت و مناظره را فرو گذاشتند و به زور و قدرت متوسّل شدند تا قیافه نازیبای شکست خود را در زیر پرده قدرت بپوشانند. از این رو، برای جلوگیری از رسوایی و شرمندگی بیشتر، انشای حُکم و اعلام رأی کردند: قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ: گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید، اگر کارى از شما ساخته است! (الأنبیاء/68). با چنین ملاحظاتی است که عمل ابراهیم(ع) کارگر میافتد. ابراهیم(ع) خلاّقانه بُت میشکند! ریزبینانه پرسش مینماید! شجاعانه وارد عمل میشود! قوم او در این نمایش، تنها بازیگرند و ابراهیم است که بازیساز است و کارگردانی میکند، کارگردانی که در ظاهر محکوم به سوزاندن میشود و در باطن، ریشه باطل را در سایه جاودانگی پیام توحید میسوزاند! 4ـ هدفشناسی اقناع هدف کلّی در استفاده از شیوه اقناع، تغییر نگرش در مخاطبان، هماهنگی و همگامی آنان با فرد اقناعکننده میباشد که لازمه تحقّق این امر، عبور کردن از مراحل [استدراج و جذب]، ایجاد شک، کاهش مقاومت، تغییر موضع، تقویت موضع و ایجاد رفتار میباشد (دهقان، 1387: 124) که ما ضمن داستان حضرت ابراهیم(ع) با قوم ستارهپرست که در آیات 74ـ83 سوره مبارکه انعام آمده است، به بیان آنها میپردازیم. 4ـ1) جذب مخاطبین در برخی از مناظرههای حضرت ابراهیم(ع)، شاهد نوعی همراهی با مخاطبان و تلاش برای جذب تدریجی آنان به سوی حقیقت هستیم. این روش را که یکی از شیوههای اقناع مخاطب محسوب میشود، استدراج نیز مینامند که به مفهوم باز کردن راه برای جذب مخاطب به سوی پیامهای تبلیغی مطلوب است. در این روش، گاهی مبلّغ، علیرغم قاطع و جازم به عقایدی، در برخورد و مناظره با مخاطب، موقّتاً از آن عقاید تنازل مینماید و خود را در مقام بحث، همراه و همعقیده با مخاطب قلمداد میکند؛ بدین ترتیب، نوعی همبستگی و همدلی میان طرفین مناظره به وجود میآید که در اقناع مخاطب مؤثّر خواهد بود. بارزترین نمونه کاربرد این شیوه از سوی حضرت ابراهیم(ع) در مناظره با ستارهپرستان میباشد که در برابرشان، در مرحله اوّلِ جدال، کواکب آسمان، ماه و خورشید را خدای خود فرض میکند، در حالی که آیه پیش از آن (الأنعام/75) صراحت دارد که او از اهل یقین و بینای ملکوت آسمان و زمین است1. پس فرض جدّی بودن کلام ابراهیم به کلّی مردود است (ر.ک؛ عبّاسی مقدّم، 1379: 190). علاّمه طباطبائی نیز این پرسش را چنین طرح مینماید: «در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه میتوان باور کرد که ابراهیم(ع) کُراتی از اجرام فلکی را مدّبر و ربّ خود فرض کند و آنگاه در آن بحث نموده، به اشتباه خود پی برده باشد، حال آنکه ابراهیم از پیامبران بزرگ است. جواب این سؤال این است که: آری، از ظاهر این فرض کردن و آنگاه در آن فرض خدشه نمودن، همین معنا استفاده میشود، چون طبعاً علم به نتیجه برهان پس از اقامه برهان پیدا میشود» (طباطبائی، 1417ق.، ج 7: 175). ولی از آیات 43 تا 47 سوره مریم که در مقام حکایت احتجاجات ابراهیم در برابر پدرش میباشد، چنین برمیآید که وی حقیقت امر را میدانست و ایمان داشت که مدبّر امور او و آن کسی که به او احسان نموده است و در اکرام خود از حد گذرانیده، همانا خدای سبحان است. بنابراین، این که در برابر ستاره، ماه و خورشید گفت: ﴿هَذَا رَبِّی﴾. در حقیقت، از باب تسلیم و به زبان خصم و دشمن حرف زدن است. وی در ظاهر خود را یکی از آنان شمرده، عقاید خرافی آنان را صحیح فرض نموده است و آنگاه با بیانی مستدل، فساد آن را ثابت کرده است و این نحو احتجاج، بهترین راهی است که میتواند انصاف خصم را جلب کرده است و از طغیان و تعصّب او جلوگیری نماید و او را برای شنیدن حرف حق آماده سازد» (همان: 177 و ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج 3: 214). آری، مجادله و گفتگوی حضرت ابراهیم با مشرکان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، برای ردّ عقیده طرف است، نه اینکه عقیده قلبی او باشد؛ زیرا شرک با عصمت منافات دارد. گفتن کلمه «یا قَوْمِ» در دو آیه بعد، نشانه مماشات در گفتن ﴿هَذَا رَبِّی﴾ است. به همین دلیل، وقتی غروب ماه و خورشید را میبیند، میگوید: من از شرک شما بیزارم و نمیگوید از شرک خودم (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 3: 294). 4ـ2) ایجاد شک وقتی که شنونده شدیداً با دیدگاه اقناعکننده مخالف است، بهترین راه ممکن برای گوینده ایجاد شکاف در اطمینان او نسبت به درستی موضوع و از بین بردن آرامش او در انتخاب موضع کنونی وی است. چنانچه در داستان ابراهیم(ع) و ستارهپرستان، آن جناب پس از همراهی با ستارهپرستان در پرستش ستاره، ماه و خورشید، سرانجام با تأکید بر این مطلب که «هر چیزی که افول و غروب میکند، لیاقت پرستش را ندارد»، جرقّه اوّلیّه را در ذهن مخاطبان خویش زده است و آنها را درباره آنچه که تاکنون پرستش میکردند، به شک میاندازد. 4ـ3) کاهش مقاومت اگر شنونده در برابر مواضع اقناعکننده، مخالف میانهرو است، امّا در هر حال همفکری وجود ندارد، اقناعکننده میتواند مخالفت صریح با دیدگاههای طرف مقابل را کاهش دهد و او را به سوی بیطرفی هدایت کند. از شنونده انتظار نمیرود که دیدگاهش را یکباره عوض کند، بلکه هدف، درک و تشخیص ارزشهای متفاوت با ارزشهای اوست. لذا در داستان ابراهیم(ع) مشاهده میشود هنگامی که آن حضرت از پرستش ستاره به خاطر افول کردن سَر باز میزند، برای آنکه هم حسّاسیّت مخاطبان را کاهش دهد و هم شکّ به وجود آمده در درون آنها را عمق ببخشد، خود را پرستنده ماه و آنگاه خورشید معرّفی میکند. از کارهای دیگر حضرت ابراهیم(ع)، در راستای کاهش مقاومت، انتخاب ترتیب کوچکتر به بزرگتر است. وی ابتدا با ستاره آغاز کرد: ...رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی... (الأنعام/76). سپس ماه را برگزید: فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی... (الأنعام/77) و در انتها خورشید را که بزرگتر از ستاره و ماه بود، فرض نمود: فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَه قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَآ أَکْبَرُ... (الأنعام/78). چون وجود صفات بیشتر و قویتر در موجود بزرگتر از امور بدیهی تفکّر انسان است، حضرت ابراهیم(ع) از همین مسیر با هدف پذیرش ربوبیّت خدای منّان حرکت میکرد. 4ـ4) تحریک فکر و اندیشه قرآن کریم با عبارت شریفه کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ * فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَه... (البقره/ 219 ـ220)، درس قابل توجّهی به انسان میدهد که هیچ کاری را چه در زندگی مادّی، چه در زندگی معنوی، بدون فکر و اندیشه انجام ندهد، حتّی در اینجا تبیین آیات الهی برای بندگان نیز برای برانگیختن اندیشهها و حرکت به سوی تفکّر است. حضرت ابراهیم(ع) نیز با عبارت شریفه أَ فَلَا تَتَذَکَّرُون (الأنعام/80) برای تحریک فکر و عقل مردم زمان تلاش میکند. در آنجا که شکستن بُتها را به بُت بزرگ حواله میدهد نیز به همین منظور است: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ: گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید، اگر سخن مىگویند! (الأنبیاء/63). وی از این طریق میخواست قوّه فکر و اندیشه آنان به کار افتد و بفهمند آن که نمیتواند از خود دفاع کند، چگونه میتواند صاحب و ربّ او باشد. 4ـ5) تغییر موضع وقتی که شنونده به یک موضع خاص پایبند و ثابتقدم نیست، این زمان برای نظرهای اقناعکننده به منظور تأثیر روی ذهن فرد مقابل، مناسب است. بر همین اساس، در داستان ابراهیم(ع) مشاهده میشود که وقتی آن جناب متوجّه میشود که مخاطبان او بر موضعی خاص پایبند نبودند و تنها بر این استدلال پافشاری میکنند که راه آباء و اجدادی خویش را ادامه میدهند، لذا با آوردن استدلال عقلی درباره افول ستاره، ماه، خورشید و لیاقت نداشتن آنها برای پرستش، به سُست کردن پایههای اعتقادی آنان مبادرت میورزد. بُتپرستان قوم ابراهیم(ع) تلاش میکردند به هر قیمتی که ممکن است، او را از عقیده خود بازدارند و به آیین بُتپرستی بکشانند، ولی او با نهایت شهامت، مقاومت میکرد و با دلایل منطقی سخنان همه را پاسخ میگفت (ر.ک؛ قاضی عسکر، بیتا: 84). حضرت در پاسخ تهدید آنها میفرماید: ... وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاَّ أَن یَشَاء رَبِّی شَیْئًا...: و من از آنچه شما همتاى (خدا) قرار مىدهید، نمىترسم (و به من زیانى نمى رسانند)! مگر پروردگارم چیزى را بخواهد!... (الأنعام/80). در ادامه میفرماید: وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا...: وسعت آگاهى پروردگارم همه چیز را در برمىگیرد... (الأنعام/80). در حقیقت، این جمله دلیلی است بر سخن ابراهیم که فرمود بُتها هرگز نمیتوانند منشاء سود و زیانی باشند؛ زیرا هیچ گونه علم و آگاهی ندارند و نخستین شرط برای رساندن سود و زیان هر چیزی، علم، شعور و آگاهی است. تنها خدایی که علم او همه چیز را احاطه کرده است، میتواند منشاء سود و زیان باشد. چرا از خشم غیر او بترسم؟ سرانجام برای تحریک فکر و اندیشه، آنان را مخاطب ساخته، میگوید: ... أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ:... آیا متذکّر (و بیدار) نمىشوید؟! (الأنعام/80). 4ـ6) تقویت موضع اگر شنونده از قبل میانهرو و موافق با نظر اقناعکننده باشد، گوینده میتواند پیامی را طرّاحی کند که موضع کنونی شنونده را تقویت کند، مخالفت پنهان ذهنی او را از بین ببرد، و به تدریج او را به سمت و سویی هدایت کند که به دیدگاه گوینده شدیداً علاقهمند و وفادار شود. آنچه که در داستان ابراهیم(ع) در این زمینه آمده این است که حضرت ابراهیم(ع) اولاً با گفتن جمله ﴿...لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ: غروبکنندگان را دوست ندارم﴾ بطلان اعتقادات آنان را در باب ربوبیّت ستاره، ماه و خورشید ثابت میکند، درباره چگونگی بطلان اعتقادات ستارهپرستان با این استدلال حضرت ابراهیم(ع) باید بگوییم: «محبّت واقعی از طرف انسان، هیچگاه به شئای که دارای افول و غروب است تعلّق نمیگیرد، بلکه محبّت واقعی و مستمر، تنها به چیزی تعلق میگیرد که فناناپذیر و افولناکردنی میباشد. این چه پروردگاری است که با افول کردن و پنهان شدن، دست از ربوبیّت و پرورش بندهاش برمیدارد. ثانیاً با اعلام اعتقادات خویش درباره توحید و یکتاپرستی، به ترغیب مخاطبان به پیروی از خویش فراخوانده، سپس با پرسشهایی که علاوه بر عقل، وجدان آدمی را نیز درگیر میکند، به تقویت موضع توحیدگرایانه خویش میپردازد. 4ـ7) ایجاد رفتار وقتی یک شنونده به شدّت به موضع اقناعکننده علاقهمند شده باشد، هدف منطقی این است که او «همان گونه رفتار کند که اقناعکننده میخواهد». این مرحله، متکاملترین مرحله از هدف اقناعی است. در این زمینه نیز وقتی به داستان ابراهیم(ع) مینگریم، درمییابیم که اگرچه در طیّ این مناظره، کسی به آن بزرگوار ایمان نیاورد (که آن هم به خاطر ترس از سران قوم بود و یا به خاطر حبّ مال، جاه و ...). امّا آنچه که آیات قرآن گویای آن است، اعتراف و درماندگی قوم ستارهپرست در برابر استدلالهای اقناعی و دندانشکن حضرت ابراهیم(ع) میباشد. مهمترین نکته درباره مناظره حضرت ابراهیم(ع) با ستارهپرستان این است که آن حضرت از بدیهیّات و ادلّه مورد قبول خودشان، در ردّ و بطلان اعتقادات آنان استفاده کرده است. 5ـ شبههشناسی هدف اقناعی حضرت ابراهیم(ع) از برخی از گزارشهای قرآن ممکن است چنین برداشت شود که برای اقناع مخاطب میتوان از وسایل نامشروع مانند دروغ بهره برد. در اینجا به نمونههایی از این شبههها و پاسخ آنها اشاره میکنیم: ﴿قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ: (هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردهاى، اى ابراهیم؟! * گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن مىگویند!﴾ (الأنبیاء/62ـ63). طبق این آیه شریفه، آیا ابراهیم برای اقناع اندیشه آنها دست به دامان دروغ مصلحتآمیز نشد؟ اگر چنین است، پس هدف وسیله را توجیه میکند و ضابطه مذکور برای اقناع اندیشه صادق نیست؟ پاسخ این است که اوّلاً در برخی از روایات آمده که این قضیّه، شرطیّه است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 9: 203)؛ زیرا ابراهیم(ع) فرمود: ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾. چنانچه امام صادق(ع) فرمودند: «وَ الله مَا فَعَلَ کَبِیرُهُم وَ مَا کَذَبَ اِبرَاهِیمُ. فَقِیلَ لَهُ: کَیفَ ذَلِکَ؟ فَقالَ إِنَّمَا قَالَ فَعَلَهُ کَبِیرُهُم هَذا إِن نُطِق، وَ إِن لَم یَنطِق فَلَم یَفعَلَهُ کَبِیرُهُم هَذَا شَیئاً» (قمی، 1412ق.، ج 6: 479). ثانیاً اگر شنوندگان، خود از واقعیّت آگاه باشند و بدانند که ابراهیم جدّی نمیگوید، بلکه تنها اندیشه آنها را نابخردانه میخواند، دیگر دروغ نخواهد بود، چراکه دروغ، گزارش خلاف واقع است، ولی این اصولاً خبر نیست، بلکه انشاء است به منظور اعلان جهالت ایشان. اینک اگر انشاء باشد، دیگر قابل اتّصاف به صدق و کذب نخواهد بود (ر.ک؛ معرفت، 1385: 47). ثالثاً باب حُسن و قبح در اینجا جاری است. صدق از آن روی که دارای مصلحت است، حسن، و کذب از آن روی که دارای مفسده است، قبیح است. بنابراین، اگر کذب دارای مصلحت ملزمه شود، واجب میشود و مصلحت غیرملزمه، ممدوح میگردد. صدق نیز اگر موجب مفسده ملزمه شود، حرام میشود و غیرملزمه، مذموم میگردد، امّا اگر از هر دو نظر مفسده و مصلحت خالی شوند یا مصلحت و مفسده آنها مساوی شود، مباح میگردند. ابراهیم میخواست عقاید مسلّم بتپرستان را که خرافی و بیاساس بود، به چالش بکشاند و به آنها بفهماند که این سنگ و چوبهای بیجان آنقدر ناتوانند که حتّی نمیتوانند یک جمله سخن بگویند و از عبادتکنندگان آنها یاری طلبند، چه رسد که بخواهند به حلّ مشکلات آنها بپردازند. نظیر این تعبیر در سخنان روزمرّه ما فراوان است که برای ابطال گفتار خصم، مسلّمات او را به صورت امر، اخبار یا استفهام در برابرش میگذاریم تا محکوم شود و این به هیچ روی دروغ نیست. دروغ آن است که قرینهای همراه نداشته باشد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 13: 438). فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ: هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستارهاى مشاهده کرد، گفت: این خداى من است؟ امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: غروبکنندگان را دوست ندارم! (الأنعام/76). پرسش این است که اگر هیچ گاه برای دعوت به توحید نباید از دروغ استفاده کرد، پس چرا ابراهیم(ع) با اشاره به ستارهای گفت: هَذَا رَبیِّ! مگر با این سخن نمیخواست آنها را قانع سازد که پروردگار جهانیان همچون ستاره، ماه و خورشید، افولکننده نیست؟ پاسخ این است که وقتی ابراهیم(ع) میگوید: هَذَا رَبیِّ، یک خبر قطعی نمیدهد، بلکه یک فرض و احتمال را برای تفکّر و اندیشیدن مطرح میکند. درست مثل اینکه ما در پیجویی علّت حادثهای، تمام احتمالها و فرضها را یکبهیک مطالعه و لوازم هر یک را بررسی میکنیم تا علّت حقیقی را بیابیم. چنین چیزی نه کفر است و نه حتّی بر نفی ایمان دلالت میکند، بلکه راهی است برای تحقیق بیشتر، شناسایی بهتر و رسیدن به مراحل بالاتر ایمان. همانگونه که در جریان معاد نیز ابراهیم برای رسیدن به مرحله شهود و اطمینان ناشی از آن در صدد تحقیق بیشتر برآمد. در تفسیر عیّاشی از محمّدبن مسلم از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) چنین نقل شده است: «ابراهیم این سخن را برای تحقیق گفت و هرگز سخن او کفر نبود و هر کس از مردم این سخن را برای تفکّر و تحقیق بگوید، همانند ابراهیم خواهد بود» (عیّاشی، 1380ق.، ج 1: 364). ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر گفتار ابراهیم برای تحقیق بود، پس اقناع اندیشه مخاطب اتّفاق نیفتاده است و این ماجرا ارتباطی به اقناع اندیشه ندارد؟ پاسخ این است که چه اشکالی دارد ابراهیم در مقام یک محقّق باشد و همزمان تبلیغ به توحید نیز جزء اهداف او باشد؟ مانند یک مناظره و جدال احسن که انسان نسبت به مسئلهای هم میتواند محقّق و حقیقتجو باشد و هم مبلّغ و دعوتگر به دین. فَنَظَرَ نَظْرَه فِی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ: (سپس) نگاهى به ستارگان افکند... * و گفت: «من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمىآیم)! (الصّافّات/88ـ89). در تفاسیر آمده است که بُتپرستان بابِل هر سال مراسم عید مخصوصی داشتند. طعامی در بُتخانه آماده میکردند، به این پندار که غذاها متبرّک شود. سپس همگی به بیرون شهر میرفتند و در پایان روز برمیگشتند و برای نیایش و صرف غذا به بُتخانه میآمدند. آن روز شهر خلوت شد و فرصت خوبی برای در هم کوبیدن بُتها به دست ابراهیم افتاد. فرصتی که ابراهیم مدّتها انتظار میکشید و مایل نبود به آسانی از دست بدهد. بنابراین، هنگامی که او را به شرکت در این مراسم دعوت کردند، او نگاهی به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 19: 90). آنها به او پشت کرده، به سرعت از او دور شدند و به دنبال مراسم خود شتافتند. پرسشی که اینجا مطرح شده، این است که آیا ابراهیم واقعاً بیمار بود یا بیماری را ابزاری برای در هم شکستن بُتها و آنگاه اقناع آنها به مسئله بُتها نمود تا مگر از راه اقناع اندیشه، آنها را به توحید هدایت کند؟ بنا بر تفسیر و احتمال قویتر که علاّمه طبرسی و علاّمه طباطبائی(ره) معتقد بودند: «ظاهر دو آیه این است که خبر دادن ابراهیم از مریضی خود، مربوط به نظر کردن در نجوم است. این نگاه کردن به ستارگان برای این بود که وقت و ساعت را تشخیص دهد؛ مانند کسی که تب کرده است و ساعت بازگشت تب خود را با طلوع و غروب ستارهای یا از وضعیّت خاصّ نجوم تعیین میکند» (طبرسی، بیتا، ج 8: 316 و طباطبائی، 1417ق.، ج 17: 148). بنابراین، معنای آیه چنین میشود: اهالی شهر که در تدارک برگزاری مراسم عیدشان در بیرون شهر بودند، از حضرت ابراهیم(ع) هم دعوت کردند، امّا حضرت ابراهیم(ع) که واقعاً مریض بود، با نگاه به ستارگان تشخیص داد که ساعت عود بیماری او فرارسیده است؛ مثل تب که در ساعت خاصّی عود میکند. او با بیان بیماری، عذر خویش را خواست و هرگز دروغ نگفت (ر.ک؛ شاکر، 1391: 14). مؤیّد بیماری حضرت ابراهیم(ع) این است که از یک سو، خدای تعالی او را صاحب قلب سلیم معرّفی کرده است: إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ(الصّافّات/84). از سوی دیگر، از او حکایت کرده که به صراحت گفته است: «من مریضم». کسی که قلب سلیم دارد، هرگز دروغ نمیگوید و برای درهم شکستن بُتها، اقناع و به تکاپو انداختن اندیشههای بیمار مخاطبان در راستای هدف متعالی دعوت خود به سوی توحید، هیچ گاه از ابزار نامشروع استفاده نمیکند. نتیجهگیری مقاله حاضر با عنوان «هدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم(ع)در قرآن» با شیوه توصیفی ـ تحلیلی، با مطالعه و بررسی کتب متعدّدِ تفسیری، تربیتی و قرآنی تنظیم شده است که با تعریف اقناع و تشریح مفهوم آن و با تأکید بر واقعی بودن داستانهای قرآنی با استناد بر وحی، اهداف اقناع را در داستان حضرت ابراهیم(ع) توصیف و تحلیل نموده است. ابراهیم ترسیمکننده شخصیّتی پویا، فعّال، شاداب و بانشاط در عرصه تربیت و زندگی است و از همین منظر، قرآن او را اسوه و الگوی بشریّت معرّفی مینماید. در اثر این پویایی و نشاط، او در همه فضایل ایمانی و کمالات عملی پیشتاز است. او با یاری خواستن از خدای سبحان و با ویژگیهایی چون تناوبِ پیام و حُسن خُلق از «اقناع» با شیوههایی چون قرار گرفتن در جایگاه پرسشگر، گفتگو، پاسخطلبی، رشدیافتگی و بُتشکنی، واژهآفرینی، خلاّقیت در عمل و... استفاده نموده است و با اهدافی چون جذب مخاطبین، ایجاد شک، کاهش مقاومت، تحریک فکر و عقل، تغییر موضع مردم، تقویت موضع آنها و تغییر رفتار در مسیر تربیت انسانها، بهرهای وافر بُرده است و در ادامه، به شبهه وارده که «آیا برای اقناع مخاطب میتوان از وسایلی نامشروع مانند دروغ بهره برد؟» نیز پاسخ داده شد که اینگونه نبود که در داستان حضرت ابراهیم(ع) هدف وسیله را توجیه نماید، بلکه ابراهیم میخواست عقاید مسلّم بُتپرستان را که خرافی و بیاساس بود، به چالش بکشاند و با تحریک اندیشه، آنها را به تغییر موضع و رفتار به سمت درستی وادارد. پینوشتها 1ـ ﴿وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ (الأنعام/ 75). مراجع قرآن کریم. احمد عدوی، محمّد. (1399ق.). دعوه الرّسل إلی الله. بیروت: دارالمعرفه. الیاسی، محمّدحسین. (1388). «مبانی نظری و عملی اقناع و مجابسازی». مطالعات راهبردی بسیج. شماره 45. صص 41ـ 72. بینگلر، اتولر. (1367). ارتباطات اقناعی. ترجمه علی رستمی. چاپ 1. تهران: مرکز تحقیقات مطالعات و سنجش برنامهای صدا و سیما. دهقان، علیرضا. (1387). نظریّههای ارتباطات (ترجمه). تهران: انتشارات دانشگاه تهران. ساروخانی، باقر. (1383). «اقناع غایت ارتباطات». دوفصلنامه علوم اجتماعی. شماره 23. صص 93ـ115. شاذلی، سیّد قطب. (1408ق.). فی ظلالالقرآن. بیروت: دارالشّروق. شاکر، محمّدکاظم، حسن حاجیپور. (1391). «معیارها و ضوابط اقناع اندیشه مخاطب از دیدگاه قرآن». فصلنامه معرفت. شماره 181. صص 39ـ54. طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1417 ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ 5. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین. طبرسی، فضل بن حسن. (بیتا). مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن. بیروت: مؤسّسه الأعلمی. طیّب، عبدالحسین. (1378). أطیب البیان فی تفسیرالقرآن. تهران: انتشارات اسلام. عبّاسی مقدّم، مصطفی. (1379). اسوههای قرآنی و شیوههای تبلیغی آنان. چاپ1. قم: مرکز انتشارات تبلیغات اسلامی. عیّاشی، محمّدبن مسعود. (1380ق.). تفسیر العیّاشی. تحقیق سیّدهاشم رسولی محلاّتی. تهران: المطبعه العلمیّه. قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. چاپ 11. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن. قمی، علیّ بن ابراهیم. (1412ق.). تفسیر القمی. بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات. گیل، دیوید و بریجت ادفر. (1384). الفبای ارتباطات. ترجمه رامین کریمیان و همکاران. چاپ 1. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها. معرفت، محمّدهادی. (1385). نقد شبهات پیرامون قرآن کریم. ترجمه حسن حکیمباشی و دیگران. قم: انتشارات تمهید. مغنیه، محمّدجواد. (1424 ق.). تفسیر الکاشف. چاپ 1. تهران: دارالکتب الإسلامیّه. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیّه. حبیبالّه حلیمی جلودار: استادیار دانشگاه مازندران عزّتالله پاتیار: کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه مازندران فصلنامه معارف قرآنی شماره 19 انتهای متن/
95/04/14 :: 06:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]
صفحات پیشنهادی
هدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم(ع) در قرآن - بخش اول شیوههای اقناعی حضرت ابراهیم(ع)
هدفشناسی اقناع در تربیت با تأکید بر داستان حضرت ابراهیم ع در قرآن - بخش اولشیوههای اقناعی حضرت ابراهیم ع در معناشناسی اقناع آن رابه راضی و همراه کردن افراد برای گرایش به موضوع فعّالیّت یا هدفی خاص تعریف کردهاند چکیده خداوند متعال حضرت ابراهیم ع را علاوه بر مقام رسعباسعلی رستمینسب ,مسعود اخلاقی ,علی حمدالهزادهگل اسمای حسنای الهی در قرآن کریم و دلالتهای تربیتی آن در بع
عباسعلی رستمینسب مسعود اخلاقی علی حمدالهزادهگلاسمای حسنای الهی در قرآن کریم و دلالتهای تربیتی آن در بعد عقلانی در آیات قرآن کریم بر عقل تأکید فراوانی شده است چنانکه قرآن مجید انسانها را صاحبان عقل و خرد خطاب کرده و به تفکر و تعقل دعوت نموده است چکیده مقاله هدف مقالۀفلسفه قربانی کردن، جدا شدن از وابستگی هاست/ ابتلائات حضرت ابراهیم
به مناسبت عید سعید قربان فلسفه قربانی کردن جدا شدن از وابستگی هاست ابتلائات حضرت ابراهیم شناسهٔ خبر 3766976 - دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۸ ۵۶ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی jwplayer display inline-block; قدیمی ترین عبادتی که سراغ داریم مسئله قربانی است سابقه قخشم و مدیریّت آن در قرآن کریم - بخش اول موارد صحیح ابراز خشم
خشم و مدیریّت آن در قرآن کریم - بخش اولموارد صحیح ابراز خشم خشم یکی از اساسیترین و فراگیرترین هیجانها در وجود آدمی است و نقشی بسزا در حفظ موقعیّت عزّت نفس و صیانت از او در هنگام تهدید دارد چکیده خشم یکی از اساسیترین و فراگیرترین هیجانها در وجود آدمی است و نقاسم ابراهیمی پور، محمدعارف محبی تحلیل رویکردهای علم دینی با تأکید بر علوم اجتماعی
قاسم ابراهیمی پور محمدعارف محبیتحلیل رویکردهای علم دینی با تأکید بر علوم اجتماعی رویکردهای علم دینی بر مبنای موضعی که در تعیین نسبت میان علم و دین در پیش می گیرند نخست به تهذیبی و تأسیسی تقسیم می شوند تأسیسی ها نیز به مبناگرا و فرامبنا قابل قسمت هستند چکیده رویکردهای علم &nbsحقوق بشر و قرآن کریم/ داستان قوم ثمود مورد استناد فقه اسلامی نیست
یادداشتی از داود مهدوی زادگان حقوق بشر و قرآن کریم داستان قوم ثمود مورد استناد فقه اسلامی نیست شناسهٔ خبر 3769929 - پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۹ ۳۴ دین و اندیشه > اندیشمندان jwplayer display inline-block; مجازات مناسب با نافرمانی خدا نابودی قوم کافر است ولی سنت خدا بر رسرگرمی و لهو در قرآن کریم - بخش دوم و پایانی معنای لهو در قران
سرگرمی و لهو در قرآن کریم - بخش دوم و پایانیمعنای لهو در قران سرگرمی تفریح و فراغت بهعنوان نوعی اشتغال غیرالزامی انتخابی غیرانتفاعی دارای کارکرد فرحبخشی تنوعزایی و نشاط آفرینی بخشی از اشتغالات معمول و تا حدی گریزناپذیر بشر است بخش دوم و پایانی جمعبندی دیدگاه&zwnسرگرمی و لهو در قرآن کریم - بخش اول رویکرد تفسیری به مفاهیم دال بر سرگرمی
سرگرمی و لهو در قرآن کریم - بخش اولرویکرد تفسیری به مفاهیم دال بر سرگرمی سرگرمی تفریح و فراغت بهعنوان نوعی اشتغال غیرالزامی انتخابی غیرانتفاعی دارای کارکرد فرحبخشی تنوعزایی و نشاطآفرینی بخشی از اشتغالات معمول و تا حدی گریزناپذیر بشر است چکیده سرگرمی تفریح و فراغت بهشکوه تقرب حضرت ابراهیم(ع) به پروردگار در روز عید قربان
یادداشت آیت الله مکارم شیرازی به مناسبت عید سعید قربان شکوه تقرب حضرت ابراهیم ع به پروردگار در روز عید قربان شناسهٔ خبر 3767568 - دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۳ ۳۸ دین و اندیشه > سایر jwplayer display inline-block; در اسلام اعیاد به دنبال اطاعت اوامر مهم الهی قرار دارد لعید قربان شاهکار حضرت ابراهیم در قربانی نفس
یادداشت عید قربان شاهکار حضرت ابراهیم در قربانی نفس شناسهٔ خبر 3767493 - دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۱ ۵۴ دین و اندیشه > سایر jwplayer display inline-block; عید قربان عید خودسازی و مبازره با تمایلات نفسانی دنیوی است این عید با عظمت نشانهی بسیار بزرگ و مناسبی برای سرمش-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها