واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پای درس اخلاق آیتالله ضیاءآبادیچه کسانی چوب «ترک توبه» را میخورند
گنهکارانی که توبه بر آنها واجب فوری است، توجه نمیکنند و روی مستحبات اعم از روزه و نمازهای مستحبی و شرکت در مجالس عزاداری و بر سر و سینه زدن اصرار میورزند؛ ترک واجب کرده، سنت به جا میآورند!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی از اساتید برجسته اخلاق در شهر تهران است. در ادامه پای سخنان این مفسر قرآن کریم مینشینیم: تا فرصت و مهلتی از عمر باقی است، به اصلاح اخلاق و اعمال خود بپردازیم اگر در ابعاد گوناگون زندگی، اعم از زندگی شخصی یا خانوادگی یا اجتماعی، از کسب و کار و معاملات و معاشرات، آلودگی به گناه و محرمی از محرمات خدا را میبینیم، بدون هرگونه تأخیر و تعلل اقدام برای رفع و برطرف ساختن آن بنماییم که به همین زودی، عمر به پایان میرسد و خود را در موقف حساب خدا میبینیم. این ندای قرآن را در گوش جان خود طنینانداز بسازیم که: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ...»؛ این باورداران به خدا و روز جزا، تقوا پیشه کنید و بیپروا زندگی نکنید و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [روز جزا] چه پیش فرستاده است.... مراقب باشیم که بسیاری از ما به یک گناه دائمی مبتلا هستیم و مدام در حال گناه به سر میبریم. مثلاً کسی که خانهای یا مغازهای را غصب کرده و به غصب حق الناس مبتلا شده است، علیالدوام فرمان خدا بالای سرش هست که حق مردم را به صاحبش رد کن! او در خانه یا آن مغازه، نماز هم که میخواند در نامه عملش گناه نوشته میشود، به مردم مدیون است و میتواند دین خود را ادا کند و نمیکند. با همان حال مکه میرود و طواف کعبه میکند و در مشاهد مشرفه و حرم امامان (ع) السلام علکیم یا اهل بیت النبوة میگوید، در همان حال، در نامه عملش گناهان نوشته میشود. مرد در خانه نسبت به زن، جفاکار و زن نسبت به حق مردم جفاکار، آن وقت دنبال دعای کمیل و دعای ندبه و ختم انعام میروند، ترک واجب کرده، سنت به جا میآورند. گنهکارانی که توبه بر آنها واجب فوری است، توجه نمیکنند و روی مستحبات اعم از روزه و نمازهای مستحبی و شرکت در مجالس عزاداری و بر سر و سینه زدن اصرار میورزند. وقتی هم مشکلاتی در زندگیشان پیدا میشود، تعجب میکنند که چرا چنین شده است، هیچ نمیدانند که چوب از کجا میخورند. آنها چوب ترک توبه را که واجب فوری است میخورند. نگرانی شدید امام امیرالمؤمنین (ع) از غفلت مردم امام امیرالمؤمنین علی (ع) برای بیدار ساختن مردم غفلت زده زمانش فریادها میکشید و گاهی از شدت ناراحتی گریهها میکرد. نقل شده است که آن حضرت وارد بازار بصره شد و دید مردم سرگرم خرید و فروش هستند، در یک گوشه بازار ایستاد و به شدت گریه کرد. «ثم قال یا عبید الدنیا و عمّال اهلها اذا کنتم بالنهار تحلفون و باللیل فی فروشکم تنامون و فی خلال ذلک عن الاخرة تغفلون فمتی تحرزون الزّاد و تفکرون المعاد»؛ آنگاه فرمود: ای بندگان دنیا و کارگران دنیاداران، شما که روز سرگرم سوداگری و قسم خوردن برای تبلیغ متاعتان هستید و شب هم در بستر خواب خود میخوابید و هیچ یادی از آخرت نمیکنید، پس کی به فکر معاد و زندگی پس از مرگ میافتید و توشه راه برمیدارید. شما اندکی درباره همین ماجرا بیندیشید که مردی همچون علی امیر (ع) گریه کند آن هم در زمان حکومتش و آن هم در میان بازار و میان مردم با صدای بلند که چشم و گوش آیندگان و روندگان را به خود متوجه سازد. پیداست که از حال غفلتزدگی مردم به شدت ناراحت است، همچون پدری مهربان که فرزند خام و ناپخته خود را ببیند که رو به هلاکت و بدبختی میرود و خود نمیفهمد و گوش به حرف پدر هم نمیدهد؛ طبیعی است که پدر فریادش بلند میشود و گاهی هم بر سر و صورت خود میکوبد و میگوید، علیّ امیر (ع) آن پدر مهربان امت هم میدید این فرزندان جاهل و غافلش رو به جهنم و عذاب ابدی میروند، طبیعی است که شدیداً ناراحت میشد و فریادها میکشید. گاه پدرانه نصحیت میکرد و گاه با لحنی تند و خشمآلود میگفت. «لوَرِرْتَ أنی لم أرکم و لم أعرفکم... قاتلکم الله لقد ملاتم قلبی قیحاً و شحنتم صدری غیظاً»؛ ای کاش من شما را اصلاً ندیده و نشناخته بودم... خدا شما را بکشد که دلم را پر از چرک و سینهام را آکنده از خشم و غیظ نمودید. گاهی بالای منبر اشک میریخت و گاهی در میان بازار صدا به گریه بلند میکرد تا بالاخره شب نوزدهم ماه رمضان، همان مردم با فرق شکافته از مسجد به خانهاش بردند. از بس که از مردم زمانش ناراحت بود وصیت کرد پیکر مطهرش را شبانه و مخفیانه تجهیز و تشییع و دفن کنند و لذا تنها فرزندانش و چند نفر از اصحاب خاصش به هنگام تشییع و دفن حاضر بودند و در میان بیابان، خارج شهر کوفه دفن کردند و تا زمان امام صادق (ع) مکان قبر شریفش مخفی بود و چون بدن مطهر را در میان قبر نهادند یکی از اصحاب بزرگوارش به نام صعصعة بن صوحان که مردی سخنور و خطیب بود و مورد علاقه امام (ع) آمد دو زانوی ادب بر زمین نهاد و کنار قبر مطهر نشست و در حالی که اشک میریخت دست خودش را روی قلب خودش گذاشت و با دست دیگرش مشتی خاک از روی قبر برداشت و روی سرش ریخت و گفت: «بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین هنیئا لک یا ابالحسن»؛ پدر و مادرم قربان تو یا امیرالمؤمنین، گوارا باد برتو این زندگی یا اباالحسن. برای خدا زندگی کرد، برای خدا جهاد کردی و برای خدا جان دادی، این مردم اگر حرف تو را میشنیدند، از زمین و آسمان برای آنان نعمت میجوشید، ولی یاللاسف که تو را نشناختند و قدر تو را ندانستند. چند جملهای گفت وگریه کرد و همراهان را گریانید. صلیالله علیک یا امیرالمؤمنین. انتهای پیام/ک
95/04/12 :: 13:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]