تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833853369
جمهوری اسلامی ابداع حضرت امام(ره)/از انقلاب انفسی تاانقلاب فرهنگی
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت؛
جمهوری اسلامی ابداع حضرت امام(ره)/از انقلاب انفسی تاانقلاب فرهنگی
شناسهٔ خبر: 3039370 - دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۶
دین و اندیشه > اندیشمندان
شهید آوینی معتقد است جمهوری اسلامی ابداع حضرت امام(ره) است، نه ترکیب «جمهوری» با «اسلام» و این صورت، تنها صورت تحقق حکومت اسلامی در عالم جدید است. به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام والمسلمین عباس محسنی متولد ۱۳۴۴ تهران است. او پس از اخذ مدرک دیپلم تجربی در تهران در ابتدای سال ۱۳۶۶ وارد حوزه علمیه قم شده و دروس سطح و مقدماتی را در مدرسه علمیه امام علی (ع) ومدرسه معصومیه (س) سپری کرد. وی همچنین از ابتدای سال ۱۳۷۸ به طور مستمر شاگرد درس خارج حضرات آیات شبیری زنجانی، عندلیب همدانی و صادق آملی لاریجانی بوده است. محسنی، از سال ۱۳۷۶، به مدت یازده سال مسؤلیت دفتر نشر آثار سید مرتضی آوینی در موسسه روایت فتح را عهده دار بود. از دیگر مسؤلیتهای او می توان به عضویت در هیئت مدیره موسسه فرهنگی ولاء منتظر قم و همچنین تدریس دروس معارف تطبیقی در دانشکده صدا و سیمای قم نام برد. حجت الاسلام والمسلمین عباس محسنی درباره بهره گیری علوم از ابتدای وقوع انقلاب اسلامی تا به امروز و بهره گیری از علوم دینی، یادداشتی تحت عنوان از انقلاب انفسی تا انقلاب فرهنگی تحریر کرده است که در ادامه میآید؛ انقلاب اسلامی با داعیه ای روشن شکل گرفت و به واسطه همین داعیه بود که از آغاز «انقلاب ارزشها» نامیده شد. در تاریخ همیشه انقلاب علیه یک سیستم شکل می گیرد و ظاهر سیستمی که انقلاب اسلامی بر آن شورید، رژیم شاهنشاهی بود؛ اما باطن آنچه که انقلاب بر آن شورید آموزههای رنسانسی بود. انقلاب وظیفهای تاریخی داشت و شکل گرفته بود تا طاغوت زمان را از بین برد، اما با کدام نظام ارزشی؟ نظام ارزشی مبتنی بر اسلام است. با کدام نظام ارزشی درگیر شد؟ نظام ارزشی حاکم که همان نظام رنسانسی بود. اگر بخواهیم انقلابمان را از نظر جایگاه با انقلاب دیگری که در مقابل آن بوده است مقایسه کنیم، این «لا اله» انقلاب ما به چیست؟ به رنسانس. یعنی انقلاب اسلامی الهِ رنسانس را نفی میکند و میخواهد «الا الله» یا بهتر بگوییم «الله» خود را اثبات کند. با این مقدمه باید گفت برای تبیین و تحلیل «انقلاب اسلامی» از لحاظ نظری باید به مبانی اسلام که همان مبانی انقلاب است توجه کنیم و دائماً با مبانیای که از رنسانس به ما رسیده، این مفهوم را به مقایسه بنشینیم، اما ما این کار را نکردیم. همیشه ایستادیم و در میدان عمل به مواجهه افتادیم و هر جا که ضرورت داشت، در میدان عمل مواجهه را به نفع اسلام تغییر دادیم. اصل تشکیل جمهوری اسلامی و نظام اسلامی چنین وضعیتی دارد. شهید آوینی معتقد است جمهوری اسلامی ابداع حضرت امام(ره) است، نه ترکیب «جمهوری» با «اسلام» و این صورت، تنها صورت تحقق حکومت اسلامی در عالم جدید است. این مسئله اهمیت زیادی را دارد و برای درک آن میبایست شرایط آغاز انقلاب را به خاطر آوریم. ما ناگزیر به برقراری حکومتی بر مبنای اسلام به خاطر انقلاب هستیم. دنیا هم تجربه حکومت دارد؛ به خصوص در ۴۰۰ سال اخیر که معیار همه حکومتهای جهان را دموکراسی کند و شکل ظاهری آن را هم جمهوری نام بگذارد. این صورت که از نظر ظاهری سیستمهای تفکیک قوا و مراجعه به آرای عمومی را در پی دارد، به موفقیتهای چشمگیری نیز دست یافته است و به عنوان روشهای پذیرفته شده حکومت در سطح جهانی مطرح هستند. حالا در این میان بر مبنای اسلام و با تجربه حکومت اسلامی قصد داریم با مراجعه به صدر اسلام حکومتی را برپا کنیم. آیا شدنی است که بگوییم در صدر اسلام حاکم پیامبر بوده است و ولایات با حاکمان تعیین شده از سوی پیامبر و بدون ارتباط با همدیگر اداره میشدند و حالا هم بایست به همان روش کشور را اداره کنیم؟ فرض کنیم فردی بگوید من همه احکام اسلام را بدون چون و چرا و عیناً اعمال میکنم. هر کسی هم حرف بزند او را میکشم، حد و شمشیر میزنم و سنگسار میکنم و اصلاً میخواهم زندان را هم از بین ببرم. اگر بخواهیم به این صورت برخورد کنیم، یعنی نسبت به روشها و نه مبانی تعصب داشته باشیم، روز دوم این حکومت زمین خواهد خورد و سقوط خواهد کرد. اما علت چیست؟ در ارتباط با سایر ملل و موقعیت جهانی باید شرایط را متناسب با مقدورات و مقتضیات تنظیم کرد. امام به مدل های حکومتی در عالم دقت کردند. از یک طرف نظریه ولایت فقیه تز حضرت امام و اسلام برای تشکیل حکومت بود؛ از طرف دیگر چیزی به اسم انتخابات و مراجعه به آرای عمومی وجود داشت و ما هم در دین چیزی به نام بیعت داشتیم که نشانه اقبال مردم به حکومت است. سؤال این بود که آیا باید از آرای عمومی استفاده کرد یا خیر؟ حضرت امام استفاده کردند. اما در بقیه کارها مثل تفکیک قوا چه باید انجام میدادیم؟ اگر قوهای به اسم مقننه تشکیل دهیم تا هر کس با تغیر احوال و تطور زمان که با رأی مردم انتخاب شده است، در آن قانون بگذارد و در این میان اگر قانونی علیه اسلام گذاشته شد، چه باید کرد؟ آیا آن قانون معتبر خواهد بود یا خیر؟ باید در نظر می داشتیم که انقلاب بر مبنای اسلام است و اسلام مبنای حرکت ماست، ولی نگفتیم چون قرآن داریم پس قانون اساسی نمیخواهیم، چون میخواستیم حکومت کنیم باید قانون اساسی می نوشتیم، منتهی بر مبنای قرآن. در قانون اساسی یک اصل حاکم داریم که هیچ قانونی در حد قانون اساسی و قوانین عادی و آئیننامهها، در هیچ سطحی نباید معارض با اسلام باشد. اگر تعارض داشته باشد خود به خود از قانون بودن میافتد. در واقع برای قوانین یک اصل حاکم در نظر گرفتیم. برای تشکیل حکومت به تجربه تاریخی خود نگاه کردیم، در مشروطه دیدیم شرطی گذاشتیم که عملی نشد. گفته بودیم قوانین مجلس را ۵، ۶ تن از علمای عصر نظارت کنند. درحالی که در عمل دیدیم هیچ وقت این امر تحقق نیافت و در هیچ دورهای حتی یک نفر به نمایندگی از علمای عصر یکی از قوانین مجلس شورای ملی ـاز بدو تشکیل تا انحلال آنـ را تأیید نکردند. در واقع اصلاً بررسی نکردند. نمیشود قانونی بنویسیم که اجرایی نباشد. بر اساس این تجربه بود که شورای نگهبان را ایجاد کردیم. ما ولایت فقیه و دستگاه رهبری را که شامل شورای نگهبان، قوه قضائیه، قوای نظامی و انتظامی و متولی تبلیغات که همان صدا و سیماست، ضامن جریان و سریان دادن اراده عمومی مردم که خواستار اسلام بودند، قرار دادیم و شکل صحیح قانونی به آن دادیم و با این کار دموکراسی را مصادره کردیم. دموکراسی میگوید: «جوهر دموکراسی حاکمیت عقل جمعی است». ما میدانیم عقل جمعی برای برنامهریزی و مشورت لازم است همان طور که در دین خود داریم؛ «وامرهم شوری بینهم»، اما عقل جمعی برای قانونگذاری مادامی که در چارچوب دین باشد درست است و در غیر این صورت قانونگذاری علیالاصاله اصولاً وجاهتی ندارد. بنابراین ما عقل جمعی را در چارچوب شرع میپذیریم و روی این حساب سیستم اجرایی شامل مجلس و شورای نگهبان برای آن ایجاد کردیم. به این ترتیب زهر دموکراسی را کشیدیم و در حقیقت نیش این مار را بیاثر ساختیم. در جایی که واضح بود و اقتضا میکرد عالم جدید چگونه میتواند به ما ضربه بزند و اساس حکومت ما را تغییر ماهیت بدهد و ما را از اسلام برگرداند، حواسمان جمع بود و در سطح حکومت آن را درست کردیم. اما مسئله این بود که با مبانی رنسانسی فقط حکومت تشکیل نداده اند، بلکه در تمام شئونات، یک زندگی جدید برای عالم تشکیل داده اند. بر اساس این مبنای رنسانسی روشها شکل گرفته بود. ما مبنا را بر اساس اسلام گذاشتیم اما از همان روشهای رنسانسی استفاده میکردیم درحالی که تحقیق و تعمق کافی در این روش ها انجام نداده بودیم. تحقیق و تعمق در حد خبرگان قانون اساسی که اساس نظام را نوشتند کافی بود که اسلامیت و تشکیل نظامی بر مبنای اسلام را تضمین کنیم. وقتی حکومت تشکیل شد، با این پندار که همه چیز درست شده است، سراغ کار خود رفتیم. یکی رفت مدرسه، یکی به دانشگاه و دیگری به کارخانه و یکی هم به صنعت و… در این میان داعیهها و دغدغه هایی هم البته شکل گرفت مثل حفظ نظام و استقلال در برابر وضعیت موجود عالم جدید. اما آنقدر مسائل روز و وقایع مختلف داشتیم که نمیتوانستیم به مسائل فکریمان بپردازیم. قشری از جامعهمان که میتوانستند به مسائل فکری بپردازند از طرف دستگاه بوروکراسی کشور مورد بیاعتنایی واقع شدند. اینکه ستاد انقلاب فرهنگی به دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تقلیل می یابد و بعد بهتدریج کوچک میشود تا آنجا که زیرمجموعه «سمت» قرار میگیرد، بلایی است که سیستم بوروکراتیک کشور بر سر فکر انقلابی می آورد. اگر تفکر انقلابی در سیستم اجرایی کشور، حکومت مستمر می داشت، از نظر اداری هیچگاه نباید این نقطه تحولساز از دست می رفت یا تنزل پیدا می کرد. دفتر همکاری میبایست حداقل بازوی اصلی شورای عالی انقلاب فرهنگی میشد. ممکن بود مجموعهای ایجاد شود که کتاب منتشر کنند، اشکالی نداشت. مجموعهای تشکیل میشد و آنها زیرمجموعه آن میشدند نه زیرمجموعه «سمت». احتمال داشت «سمت» را به آنها بدهند. در حقیقت باید سمت به سازمان انتشارات این مجموعه بدل میشد! حاصل نحوه مواجهه فکر انقلاب با نظام بوروکراتی این است که دفتر همکاری به این وضع دچار می شود و اکنون به گونه ای است که کتابهای دفتر همکاری از اعتبار کتابهای «سمت» نیز برخوردار نیست! اما چه راهی در پیش روی ماست؟ در حقیقت اکنون انقلاب راه نرفتهای را از ما طلبکار است. باید از خود بپرسیم آن راه نرفته چیست؟ واقعیت آن است که ما به اصل تحول اعتنا نکردیم. این مهم است که بدانیم تحول چگونه رخ میدهد. مردمی که تحت ستم رژیم شاهنشاهی بودند، یکباره با نفس قدسی حضرت امام بیدار شدند و این جنبش اجتماعی ایجاد شد. همین مردم اسلامخواه، خواهان آن بودند که همه چیز بر مبنای اسلام تعریف شود، اما به دلیل اینکه انقلاب با جریانهایی مواجه شد، بهتدریج شعلههای جریان اسلامخواهی و بازنگری هر چیز بر مبنای اسلام فروکش کرد. شلوغیهای داخل کشور، تحرکات گروهکها و پس از آن جنگ، ما را از اینگونه مسائل فکری و موضوعاتی که فردا برای آینده انقلاب و نظام بدانها احتیاج داشتیم، منصرف کرد. عموم باید مطالبه می داشتند تا خواص، تحول را به وجود آورند. هر دو گروه به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعیای که به وجود آمد از این قضیه غافل شدند. در غفلت عمومی از این ماجرا ستاد انقلاب فرهنگی به دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تقلیل یافت که آن هم زیرمجموعه «سمت» گردید؛ بیآنکه کسی گلایه ای کند. شهید آوینی میگفت اول انقلاب بچههای تلویزیون مخصوصاً گروه دانش که با علم جدید سروکار داشتند، میترسیدند برنامه علمی محض پخش کنند و نتوانند نسبتش را با اسلام توضیح بدهند. تصورشان این بود که مردم جلوی تلویزیون تظاهرات میکنند و اینها را از تلویزیون بیرون میاندازند. بنابراین کاری نمیکردند و به همین دلیل گروه دانش تعطیل و یک گروه کاملاً مرده در تلویزیون بود. تا اینکه آقای هاشمی در خطبههای نماز جمعه بین بحثها اعلام کرد دین و علم با هم هیچ مشکلی ندارند. یادم هست شنبه همان هفته با هم در گروه دانش جلسه گذاشتند و گفتند آقای هاشمی فقیه است و چنین حرفی زده است بر مبنای همین میتوانیم برنامههای علمی را پخش کنیم. به این ترتیب آن تصور عمومی در ذهنشان به این صورت شکسته شد که اگر برنامه ای را پخش کنند اتفاقی نمیافتد. یکی دو برنامه هم پخش کردند و دیدند اصلاً کسی متوجه نیست و اتفاقی هم نیفتاد و کسی هم تظاهرات نکرد. برای همین کمکم این مسیر باز شد و پیش رفت. روزهای نخست جو اول انقلاب به گونه ای بود که گروه دانش میترسید برنامه علمی محضی پخش کند که نتواند نسبتش را با انقلاب و نظام توضیح دهد. در آن شرایط دانشگاهها و مدارس کار خود را میکردند. آن روزهای نخست نهادهای انقلابی در کنار نهادهای بوروکراتیک شکل گرفته بود. مثلاً در کنار آموزش و پرورش، امور تربیتی، در کنار نیروهای انتظامی، کمیته دو در کنار ارتش، سپاه را ایجاد کردیم. اما کمی که گذشت نظام بوروکراتیک نهادهای انقلابی را در خود هضم کرد. مثلاً در سپاه پذیرفتیم نظام درجه را رایج کنیم. این به معنی غلبه نظام دموکراتیک بر سازمان انقلابی است. حاضر شدیم جهاد سازندگی را در وزارت کشاورزی ادغام کنیم. در مورد ادغام کمیته در شهربانی، شاید وضعیت نهایی به نفع ما بود، اما این قضیه در سپاه معلوم نیست به نفع ما باشد. به همین نسبت به تقابل و مواجهه بین اسلام و غرب و سنت و تجدد بیاعتنایی کردیم و در سایه این بیاعتنایی اتفاق خوبی رخ نداد. کمی که گذشت متوجه شدیم که ما به تجدد بیاعتنا بودیم، ولی آنچه بدان تجدد و غرب میگوییم نسبت به ما بیاعتنا نبوده است. آنچه که باید اتفاق بیفتد و ما بدان توجه نکردیم اساس تغییر در شکل گیری انقلاب اسلامی است. این تغییر در طول تاریخ به این شکل به وجود آمده است؛ ابتدا یک تحول انفسی در تمام سطوح رخ داده، بعداً آن تحول توسط آدمهای رشته خاص خود تفصیل یافته و کمکم این انقلاب از پائین به همه جا جریان و سریان پیدا کرده است. غفلتی که کردیم این بود که انقلاب ما یک جنبش و حرکت اجتماعی را پدید آورد و نظامی را دگرگون کرد، رژیمی را برد و نظام دیگری را جایگزین آن کرد، در اینجا فکر کردیم کار تمام شده است. درحالی که اصل انقلاب و فکر آن یعنی حرکت کردن بر مبنای دین را در بقیه سطوح پی نگرفتیم. به اینجا که رسیدیم تجربه انقلاب اسلامی میگوید اگر بخواهیم واقعاً اتفاق درست و مهمی بیفتد تا انقلاب فرهنگی تحقق پیدا کند، راهش این است؛ اول باید آدمهایمان فرد به فرد و جزء به جزء با این انقلاب، منقلب شوند. برای این قضیه نمونه هایی می توان سراغ گرفت. نمونه کامل این قضیه سید مرتضی آوینی است. آوینی کسی است که شخصاً منقلب شده و بر روش دینی، سلوک فردی کرده است. پس اولین مشخصه یک فرد انقلابی سلوک بر مبنای انقلاب و اسلام است. ثانیاً این آدم باید با تفصیل عالم جدید در یکی از رشتهها آشنا باشد و واقف به تقابل بین مبانی انقلاب و مبانی عالم جدید باشد. ثالثاً وقتی تفاوت را فهمید در رشته تخصصی خود به این فکر بیفتد که حرف انقلاب و سلوک دینیام چه نسبتی با رشته تخصصیام دارد؟ سید مرتضی آوینی کسی بود که از میان هنرها در عالم سینما به صورت جدی و تخصصی وارد شد. سینما تکنولوژیکترین هنر عالم جدید است. متوجه شد اگر بخواهد بر مبنای آموزههای فیلمسازی تجربه شده در دنیا پیش برود نمیتواند حرف انقلاب و اسلام را بزند و سینمایی در شأن انقلاب و اسلام پدید آورد. کم کم به این فکر کرد که در این باره چه می توان انجام داد. او کسی بود که تقابل را میفهمید و تخصص در زمینه سینما را نداشت اما آن را به دست آورد. از قبل این تلاش نظریهای به نام «خرق حجاب تکنیک» ایجاد شد. آوینی تلاش کرد تکنیک را خوب بشناسد و حجابی را که مانع از شکوفا شدن حرف دین و اسلام و روش اسلام است، خرق کند. خرق کردن به این معناست که یا بهطور مشروط از تکنیک استفاده کند یا بهطور مطلق بعضی از قسمتهایش را که ناسازگاری آن آشکار است کنار بگذارد و خلأ حاصل را ابداع کند. این الگو قابل تعمیم است. اگر بخواهیم چنین اتفاقی بیفتد باید «انسان انقلاب اسلامی» پدید بیاید. البته باید مقداری از آن در سطحی به مطالبه عمومی تبدیل شود. تا مردم نخواهند، نمیتوان کاری کرد. مثلاً وقتی مردم به این بانک عادت کردند، با آن کار کردند و مشکلی با آن نداشتند و نظم زندگیشان را با نظمی که بانک به آنها میدهد هماهنگ کردند، به ضرورت تحول نمیرسند، ولی وقتی به بانک توجه کردید و گفتید سیستم آن بر این مبنا قرار گرفته است که موضوع آن تجارت پول است و تجارت پول هم یعنی ربا، بنابراین در اینجا با موضوعی مواجهید که اساساً در مقایسه با دین، حرام است. حالا ماندهاید تا با این مورد چه کار کنید. اولاً نمیتوانید بانک نداشته باشید. اگر بانک نداشته باشید از صحنه روزگار حذف خواهید شد، پس باید بانک داشته باشید و ضرورت داشتن بانک محرز است. ثانیاً دینتان را نمیتوانید کنار بگذارید. ثالثاً به ذات بانک توجه کردهاید و دیدید مسلمان شدنی نیست و موضوع آن تجارت پول است و چنانچه تجارت پول را از آن بگیرید بانک از حیثیت میافتد. حالا چه باید کرد؟ مسئله دشواری است. راهی که ما انتخاب کردیم راه بسیار سطحی و به قول خودمان عامیانه است. ما قواعد دین را مبنای معاملات بانکی که موضوع آن تجارت پول است، قرار دادیم. گفتیم بدون توجه به تجارت پول، مردم بیایند عقد مضاربه، مساقات و مزارعه ببندند و مشارکت کنند، ولی کسی نپرسید شما که یک شخصیت حقوقی هستی چرا اصلاً باید شأن مشارکت پیدا کنی؟ از طرف چه کسی؟ از طرف، یعنی ذات بانک و ذات بانک هم کاری انجام نمی دهد که ضرر کند. شهید صدر الگویی ارائه میدهد و میگوید نمیتوان بانک را مسلمان کرد. ما باید یک سیستم لاربوی به راه بیندازیم که هم بانک باشد و هم در آن ربا نباشد که این یعنی جمع بین باطن دین و ظاهر عالم جدید، اما کاری که ما کردهایم احکام و ظاهر دین را وارد بانک کردیم درحالی که باطن آن هنوز تجارت پول است، یعنی ظاهر دین و باطن عالم جدید و این به نفع عالم جدید است. ما به این فکر نکردیم که چگونه بر اساس مبنای دینمان باطن عالم جدید تحول یابد؟ چگونه باطن دینمان میتواند باطن عالم جدید را از بین ببرد و ظاهر عالم جدید را به نفع خود مصادره کند؟ ما این کار را نکردیم. همیشه برعکس عمل کردیم، یعنی باطن عالم جدید را گرفتیم و در آن تحقیقی نکردیم و ظاهر دینی به آن دادیم. زمانی انقلاب فرهنگی کاملاً محقق خواهد شد که ما موفق شویم باطن دین را بر تمام مظاهر عالم جدید جریان و سریان بدهیم و زیر بنای آن قرار بدهیم. وقتی باطن دین را اصل و مبنا قرار بدهیم اولین اتفاقی که میافتد انقلاب در انفس انسانهاست. انقلاب در انفس یعنی نظام نیازمندی انسانها تغییر خواهد کرد. با این تغییر انسانها به تناسب نیازمندیشان اگر قرار باشد سیستمی ابداع کنند یا علم و… داشته باشند، خودشان ایجاد خواهند کرد. چطور ما اول انقلاب به این نتیجه رسیدیم که باید حکومتی بر مبنای اسلام داشته باشیم و ظاهر حکومت هم در عالم همین است، ولی برای اینکه باطن حکومت جدید (دموکراسی) بر ما غلبه نیابد نقطه اصلی را شناسایی کردیم و همان را زدیم. اکنون هم باید همین کار را انجام دهیم. در این باره یکی دو مثال ذکر شد مثل سینما و حکومت. اگر مبنا را بر این بگذاریم که تحول انفسی به وجود آید و اساس را بر تبلیغ درست دین قرار دهیم، عمل کردن بر مبنای دین چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی را مبنا قرار دادیم و آدمها نیز به این قضیه گرایش پیدا کردند و آن را پذیرفتند، خود به خود تحول انفسی اتفاق افتاده است. مردم ما در مواردی که زندگی با دین تعارض کامل دارد همینگونه برخورد میکنند. مثلاً بدانیم آدمی ربا میخورد، طبق نصوص دینی سر سفره چنین فردی مینشینیم؟ اگر برای خواستگاری آمد به او دختر میدهید؟ چرا؟ چون میگوییم طرف حرامخوار است. حرام اثر وضعی دارد. وقتی لقمه حرام آورد فرزندش خراب میشود. به این موضوع معتقدیم و بدان عمل میکنیم. پس مردم ما بر مبنای دین عمل میکنند. فقط لازم است ما در سطح حکومت بدان عمل کنیم. اگر افرادمان رباخوار باشند خیلی اشکال دارد و پدرشان را در میآوریم. یعنی خودمان از نظر اجتماعی او را تحریم میکنیم. طوریکه شخص از نظر اجتماعی منزوی میشود تا دست از عملش بردارد. ما به چنین آدمی به دید یک فرد منفور و کثیف نگاه میکنیم. این افراد همیشه خود را پنهان میکنند. غیر از کسانی که بدبخت و نیازمند میشوند و با این شخص تماس میگیرند، کسی سراغ آنها نمیرود. حتی نیازمندان هم با اکراه با این شخص تماس میگیرند. در واقع ما در حکومت بر مبنای آن دین عمل نمیکنیم. میگوییم اگر آدم ربا بخورد اشکال دارد، ولی اگر سیستم ربا بخورد اشکالی ندارد و این تناقض است. افراد هم در این تناقض گیر میکنند. بعداً کمکم وقتی رباخواری در سطح افراد اتفاق بیفتد، استدلال میکنند که بانک دارد ربا میخورد و کسی چیزی به آن نمیگوید، تازه بانک ۲۹ درصد میگیرد و ما ۲۰ درصد! مشکلمان این است در برخورد با سیستم و انسان دوگانه عمل می کنیم. ما باید خالص حرکت کنیم. در اینصورت است که همه مردم گرایش پیدا میکنند. وقتی همه مردم گرایش یافتند آنگاه بین آحاد مردم و شهروندان، افرادی مثل رجبعلی خیاط و کربلایی کاظم که حافظ قرآن شد پیدا میشوند. فردی مثل سیدمرتضی آوینی هم که علم و تخصص خاص و فهم درستی از عالم جدید دارد و مواجهه سنت و تجدد را درک میکند، بدان شکل عمل میکند. افرادی مثل شهید بهشتی و شهید مطهری و خبرگان هم از قِبل آن برکت عظیم، به شکل گیری قانون اساسی کمک میکنند و قانون اساسیای بر مبنای دین نوشته میشود. این کار کوچک و اندکی نیست، کار بسیار بزرگ و در نوع خود انقلابی است و روند نظامسازی بعد از انقلاب را تضمین کرده است. کافی است بخواهیم برمبنای دین حرکت کنیم این اتفاق در تمامی سطوح میافتد. اشتباهی که ما کردیم این است که به مواجهه عالم سنت و تجدد توجهی نکردیم. در این بیتوجهی عالم متجدد بر ما حاکم شده است. در چند سال گذشته بعد از انقلاب، آنچه که مسلط بر سرنوشت کشور بود و در برنامهریزی عادی که زندگی همه افراد را رقم زده، سازمان برنامه و بودجه بوده است، نه مدرسه فیضیه. به عبارتی مقدرات این مملکت کجا رقم خورده است؟ آنجایی که عدد و رقمها مشخص میشود که چه کار باید کرد و در کدام مبنا باید حرکت کرد. آنها مبنایشان را از کجا گرفتهاند؟ آیا از دین گرفتهاند؟ به جرأت میتوان گفت که در سطح کلان، سیاستگذاری دست روشنفکران و دانشگاه، علم جدید و عالَم جدید بوده است. تفکر اسلامی تأثیرات بسیار کمی روی برنامهریزی و سیاستگذاری اجرایی و روند اداره مملکت گذاشتهاست. در مورد اینها به ضرورت پیش رفتهایم. حل کردن این موضوع حرف بلندپروازانهای هم نیست. ممکن است چون تا حالا بدان عمل نکردیم، اتفاق عظیمی به نظر برسد، ولی در مقایسه با اصل انقلاب و تجربههایی که در انقلاب پیدا کردهایم حرف بلندپروازانه و غیر عملیای نیست. اما وقتی چنین اشتباهی کردیم و گمان کردیم این قضیه را میفهمیم و مرکز مطالعات و تحقیقاتی را درست کردیم که مثلاً بعد از ۱۵ تا ۲۰ سال نظامی آماده تحویل دهد، راه را اشتباه رفته ایم. برخی خیال میکنند عدهای معطل نشستهاند تا اینها نظامی را طراحی کنند و ارائه دهند. جامعه اصلاً معطل چنین چیزی ننشسته است. بعد در مطالعاتشان درست یا غلط به این نتیجه میرسند که علم جهت دارد و جهت آن را فلسفه مشخص کرده است. این فلسفه یونانی است و مسئله اصلی آن «موجود» است. من دین را میخواهم و قصد دارم مبنا را بر دین بگذارم. فلسفه دین شناخت موجود نیست، بلکه بر مبنای شدن است. میخواهم فلسفهای درست کنم که شدن را توضیح دهد بعد میبینم منطق به این کار نمیآید. میخواهم منطق را هم عوض کنم. منطق و فلسفه را عوض میکنم و تفاهم ۲۵۰۰ ساله فکر بشر را در هم میریزم و سیستمی را بر روی آن بنا میکنم و میگویم: «ای جمعیت! مگر نمیخواستید بر مبنای انقلاب نظامی داشته باشید؟ نظامتان را طراحی کردهام». حالا میخواهم نظام را به دست بگیرم و میخواهم بفهمم چیست، ولی نمیفهمم. مگر می شود ۷۰ میلیون نفر آدم را یکییکی توجیه کرد؟ این روالی دارد. روالش این است که اولین روزی که به اولین نتیجه رسیدیم، باید مقاله بنویسیم و منتشر کنیم و افراد دیگر مقاله ما را بخوانند. اگر قبول داشتند میپذیرند و همراهی میکنند. اگر قبول نداشتند نقد میکنند. اگر اشکالی بود متوجه میشویم و اگر ایرادی نداشتیم ادامه میدهیم. نه اینکه ۲۵ سال کار کنیم و مبنایی را درست کنیم و آخر کار هم در را باز کنیم و بیرون بیاییم و ببینیم قدرت همزبانی با عوامالناس، دانشگاه و حوزه علمیه را نداریم. به این شکل نمیتوان پیش رفت. این درست نیست. باید در تعامل بود. این اتفاق باید توسط آحاد بیفتد. آحادی که هم آن مسئله مطالبهشان باشد و هم خواص بتوانند در آن فضا کارشان را انجام بدهند. اکنون باید در یک سطح کلی در همه جا و هر سطحی که مقدور است، تقابل بین عالم سنت و تجدد را برجسته کرد. ثانیاً باید ضررهایی را که عالم متجدد برای ما داشته است و ما را از آدم بودن و فطرتمان خارج کرده، در سطوح و تخصصهای مختلف کاملاً توضیح داده شود. بر فرض اگر الان به یک شهرساز بگوییم که همین الان زمینی به شما میدهیم، روی این زمین شهری را طراحی کنید، اولین چیزی که طراحی می کند، شوارع است. آنها را بر چه اساسی طراحی میکند؟ بر اساس ترافیک ماشین. یعنی ناخودآگاه تحت تأثیر ضرورتهای عالم جدید. وقتی که انسانها با ماشین معنا دارند و بدون آن معنا ندارند، در این وضعیت وقتی می خواهد شهری را طراحی کند، اول شوارع ماشینرو را طراحی میکند. اولین چیزی که در شهر جدید طراحی میکند بزرگراهها و اتوبانهاست. بعد شوارع عادی، بعد شوارع فرعی و کوچهها را طراحی میکند. در قدیم اگر به یک شهرساز گفته میشد شهری را طراحی کند، به نظر شما چه چیزی را طراحی میکرد؟ شهر را به صورت چهارخانه طراحی نمیکرد، بلکه به صورت دایره طراحی میکرد که مرکز آن مسجد و دور آن بازار مرکزی بود و از داخل بازار به محلات ربط میداد. باز در هر محله مرکزیت با یک مسجد بود و به اینصورت تکثیر میکرد و عقب میرفت. شوارع را بر اساس نیاز اصلی و دینی مردم به طرف مسجد طراحی میکرد، نه بیجهت برای حرکت ماشین. این فرق شهرساز جدید با شهرساز قدیم است. اگر به شهرساز جدید بگوییم شما نوکر ماشین و سیستم ماشینی هستید بدش میآید، ولی اگر در این سطح برایش جا بیندازیم که اینطوری هستی و مثل قدیم فرض کن مرکوبت از اسب و الاغ و شتر به ماشین تبدیل شده است، ولی غایتت تغییری نکرده است، بر این اساس شهرت را طراحی کن و ایجاد جا و راه برای ماشین تبعی است و اصل نیست، وضعیت متفاوت می شود. بگوییم بر اساس ماشین طراحی نکن. بیا و بر پایه معتقداتت طراحی کن. حالا ماشین را هم در نظر بگیر که جایگاهش کجاست و چگونه باید حرکت کند و رفت و آمد آن را هم تسهیل کن، ولی آن را مبنا قرار نده. با این توضیحات شهرسازی از این رو به آن رو میشود و مبنایش در کار به هم میریزد. این مبنا چه زمانی به هم میریزد؟ وقتی مطالبه عمومی باشد. الان کنار مکان مقدسی مثل حرم حضرت معصومه(س) شبستانی به نام شبستان امام خمینی ساخته اند و این بنا به هیچوجه با هیچکدام از کارکردهای فضای مذهبی، دینی و اسلامی سنخیت ندارد. گفته می شود معمار آن فضا تصریح کرده: «من تیر خلاص را به معماری اسلامی زدهام!» حالا مدام برویم مسجد شاه اصفهان و مسجد شیخ لطفالله و… را بررسی کنیم! برویم و با نوستالژیهایمان زندگی کنیم! چه سودی دارد؟ این بنا نشانه غلبه عالم جدید بر دین است که در غفلت ما صورت میگیرد. اگر تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه میفهمید تقابل سنت و تجدد چیست، هیچ وقت اجازه نمیداد آن اتفاق در کنارش بیفتد. این قصه در غفلت ما صورت میگیرد. معماری برای انسان فضا میسازد و فضا هم در درونش آدم تربیت می کند. مشکل این است که ما فضای تقابلی را نمیفهمیم و نمیشناسیم. اگر این فضا را میشناختیم این مسائل پیش نمیآمد. ما قانونی به نام قانون کار داریم و به ضرورت عالم جدید و مصلحت تولید صنعتی در کشور قانون کاری را تدوین کردیم. این قانون باعث بیکاری شده است. هیچکس متوجه این موضوع نمیشود. چرا؟ چون حقوق و روابطی که در آنجا تعریف شده است بر اساس هیچیک از عقود دینی نیست. بالاخره وقتی کارگری را به کار میگیریم از چه باب است؟ یا از باب اجاره و اجرت است یعنی نیروی کارش را اجاره میکنیم و در قبال آن اجرت میدهیم یا از باب تملک. وقتی کارگر را طبق این قانون سه ماه به کار بگیریم نمیتوانیم به هیچ دلیلی او را اخراج کنیم. قانون کار چنین اجازهای نمیدهد. این کارگر میتواند هر بلایی سر کارفرما بیاورد. بعد از مرگ هم اگر اموالتان باقی بماند و به ۱۰ ورثه هم برسد، حکایت این کارگر باز هم باقی است! این مسئولیت تا ابد از هیچکس سلب نمیشود. کارفرما چرا باید چنین کارگری را استخدام کند؟ این کار را نمیکند. نتیجهاش این است که همه کارگاههای کوچک از بین میروند. این قانون یک قانون کاملاً صنعتی است. ما باید اول اصل قضیه را متوجه بشویم. ما با این قانون حدود ۲۰ سال است که در حرکتیم و ۵ سال به ۵ سال هم آن را تمدید میکنیم و پیش میرویم. یک نفر هم که بخواهد به آن دست بزند کارگرهای کارخانهها را در خیابان راه میاندازیم تا تظاهرات کنند که بر مبنای دین پیش نروید. در ابتدای امر شورای نگهبان زیر بار این قانون نرفت و سپس در شورای تشخیص مصلحت نظام تصویب شد و پس از آن همینطور ادامه یافت. به دلیل اینکه با هیچ قیدی از قواعد شرعی همراه نبود. وقتی میخواهند قانونی را تصویب کنند باید با یکی از قواعد شرعی تطابق داشته باشد که مثلاً این مخالف باب تجارت یا اجاره یا … است. مدتی دیدیم همه صنایع کوچک در حال از بین رفتن هستند. از اینرو گفتیم کارگاههای زیر ۵ نفر از مشمولیت قانون کار بیرون بیایند. علتش این بود که صنایع کوچک را نابود کرد. باید مردم را آموزش داد. اشکالی ندارد هر روز به مردم بگوییم به ضرورت چنین قانون کاری را داریم، ولی این قانون دینی نیست. خیال نکنید مملکت اسلامی است و قانون کارمان هم اسلامی است. دینی نیست، بلکه به ضرورت عالم جدید این کار صورت می پذیرد، ولی به شما قول میدهیم اگر شما دینی باشید ما هم وجه دینی آن را درست کنیم. هنوز اولین و آخرین کاری که راجع به تولید صنعتی کردیم همان حرفی است که آقای مطهری زده است. باید این غفلت تاریخی از بین برود. دانشجویان در دانشگاه چند واحد درس میخوانند؟ مثلاً ۱۴۰ واحد. اگر بخواهیم نهادینه شده آن را بگوییم؛ وقتی در سطح دانشگاه که علم جدید را به دانشجو یاد میدهیم ۱۵ تا ۲۰ واحد نقد علوم جدید بگذاریم. از ابتدا هم با دو واحد شروع کنیم. نقد علوم جدید را کنار آموزش علوم جدید قرار بدهیم. اشکالی ندارد. درک تقابل سنت و تجدد و خاستگاه انقلاب اسلامی مقدمه تحول انفسی است و تحول انفسی مقدمه انقلاب واقعی در عرصه فرهنگ و زندگی. منبع: طلیعه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]
صفحات پیشنهادی
«تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر رشد بیداری اسلامی در جهان اسلام»
انتشارات پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات منتشر کرد تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر رشد بیداری اسلامی در جهان اسلام شناسهٔ خبر 3036531 - جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴ ۱۷ دین و اندیشه > سایر كتاب تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر رشد بیداری اسلامی در جهان اسلام نوشته محمدرحیم عیوضیمسابقه ای بر اساس کتاب «آینده انقلاب اسلامی ایران» نوشته استاد مطهری
مسابقه ای بر اساس کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران نوشته استاد مطهری فرهنگ > دین و اندیشه - مسابقه جمله برگزیده از کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران نوشته استاد شهید مرتضی مطهری در دهه فجر برگزار می شود به گزارش خبرآنلاین از میان جملات ارسال شده 10 جمله برگزیده در اماهیت نمایندگی از منظر فقه سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - بخش دوم وپایانی نقد و بررسی تفاوتهای وکا
ماهیت نمایندگی از منظر فقه سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - بخش دوم وپایانینقد و بررسی تفاوتهای وکالت با نمایندگیمفهوم نمایندگی از مفاهیم اساسی حقوق عمومی است و تمام دموکراسی های مدرن نظام حکومتی خود را بر پایة این اصل بنا نمودهاند ج نقد نظریّه همان طور که ذجمهوری اسلامی ایران پرچم دار عمل به قرآن است
رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه جمهوری اسلامی ایران پرچم دار عمل به قرآن است شناسهٔ خبر 3038044 - یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱ ۴۶ دین و اندیشه > اندیشمندان حجت الاسلام محمدی رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه گفت جمهوری اسلامی ایران علاوه برتوجه به قرائت و حفظ قرآن پرچم دار عمل بهمبانی و ساختار نظام فرهنگی از منظر قرآن کریم - بخش اول مبانی نظام فرهنگی اسلامی
مبانی و ساختار نظام فرهنگی از منظر قرآن کریم - بخش اولمبانی نظام فرهنگی اسلامیشکلگیری جامعه مطلوب قرآنی یا به تعبیری دیگر طراحی نظام اسلامی به شکلگیری نظام فرهنگی مطلوب منوط است تا بتوان از طریق اعمال کارکردهای آن نحوه تعامل و رفتار را در نظامهای اجتماعی سیاسی و اقتصادی مشخصافزایش فعالیتهای قرآنی از دستاوردهای انقلاب اسلامی است
دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰ ۱۵ رئیس سازمان دارالقرآن کشور گفت رسانهها و مطبوعات کشور موضوع قرآن را در اولویت برنامههای خود قرار دهند تا به جایگاهی برسیم که رسانهها در توسعه فرهنگ قرآنی نقش مهمی داشته باشند به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه زنجان مهدی قرهبیانیه کمیته مساجد ستاد دهه فجر انقلاب اسلامی بهمناسبت دهه فجر
دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹ ۰۸ کمیته مساجد ستاد دهه فجر انقلاب اسلامی به مناسبت ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی بیانیهای صادر کرد به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا در این بیانیه آمده است بسم الله الرحمن الرحیم مسجد از مهمترین با سابقهترین و موثرترین نهبررسی کارکرد سیاسی نهاد ولایت فقیه در ایجاد همبستگی اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی ایران - بخش دوم و پایانی نمو
بررسی کارکرد سیاسی نهاد ولایت فقیه در ایجاد همبستگی اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی ایران - بخش دوم و پایانینمونه های تجربه کارآمدی ولایت فقیهموضوع انسجام یا همبستگی اجتماعی یکی از جدی ترین موضوعات روز و از مباحث علم جامعهشناسی در حوزه جامعهشناسی وفاق به شمار می رود قانونماهیت نمایندگی از منظر فقه سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - بخش اول نمایندگی به عنوان کارگزار ولی فقی
ماهیت نمایندگی از منظر فقه سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - بخش اولنمایندگی به عنوان کارگزار ولی فقیهمفهوم نمایندگی از مفاهیم اساسی حقوق عمومی است و تمام دموکراسی های مدرن نظام حکومتی خود را بر پایة این اصل بنا نمودهاند چکیده  در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفت تجدید میثاق فرماندهان سپاه حضرت سیدالشهدا (ع) با آرمانهای وال
در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفتتجدید میثاق فرماندهان سپاه حضرت سیدالشهدا ع با آرمانهای والای امام ره فرماندهان سپاه حضرت سیدالشهدا ع استان تهران در آستانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران با حضور در حرم مطهر امام خمینی ره با آرمانهای والای بنیانگ-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها