تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833240438




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بارت روایت را فراتاریخی، فرافرهنگی و فراجهانی می‌داند


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: فرزان سجودی:
بارت روایت را فراتاریخی، فرافرهنگی و فراجهانی می‌داند

روایت


شناسهٔ خبر: 2873592 - دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۵
دین و اندیشه > اندیشکده ها

فرزان سجودی گفت: بارت معتقد است «روایت جهانی، فراتاریخی و فرافرهنگی است و برای بخش‌بندی ادبیات به خوب و بد اعتباری قائل نیست؛ خلاصه آن‌که روایت مانند خود زندگی صرفاً وجود دارد.» به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «درآمدی به روایت‌شناسی» شامل مجموعه مقالات پایه در حوزه‌ روایت‌شناسی است که به همت دکتر هوشنگ رهنما گردآوری و ترجمه شده است. این اثر که به تازگی از سوی نشر هرمس روانه‌ بازار نشر شده است، آرای افرادی چون رولان بارت، تزوتان تودوروف و جرالد پرینس را در معرض توجه علاقه‌مندان به روایت‌شناسی قرار می‌دهد.متن پیش رو گزارش نقد و بررسی این کتاب است که با حضور هوشنگ رهنما، فرزان سجودی و امیرعلی نجومیان در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شده است.گام اول، مختصر و مفیددر ابتدا، رهنما، اهداف و انگیزه‌های منتهی به گردآوری و تألیف کتاب درآمدی به روایت‌شناسی را تشریح کرد و گفت: درباره‌ کتاب و فصل‌های آن هرچه بگویم تکراری خواهد بود؛ شاید مناسب‌تر باشد از زوایه‌ای دیگر به موجودیت آن اشاره کنم. انگیزه‌ من در فرآهم آوردن این اثر حدود پنج سال پیش دوگانه بود؛ انگیزه‌ درونی و انگیزه‌ بیرونی. انگیزه‌ بیرونی من دوست بسیار گرامی‌ام دکتر محمد شهبا بود که دست به ترجمه‌ اثری از جرالد پرینس‌  زده بود که هنوز چاپ نکرده و در پی ترجمه‌ اثر دیگری از این نویسنده بود که زیر عنوان «روایت‌شناسی، شکل و کارکرد روایت» از سوی انتشارات مینوی خرد به چاپ رسید. در آن زمان به نظرم رسید جای کتاب کوچکی که روایت‌شناسی را به شیوه‌ای مختصر و مفید معرفی کند خالی است؛ کتابی که در آن نوشته‌هایی از پیشگامان روایت‌شناسی در کنار یکدیگر قرار گیرد و شیوه‌ تحلیل روایت را به علاقه‌مندان این حوزه بیاموزد.وی، ضمن تاکید بر این‌که بارت و تودوروف در ردیف نخست پیشگامان روایت‌شناسی هستند، مباحث خود را ادامه داد و تاکید کرد: جرالد پرینس‌ در نسل دوم آن‌ها جای دارد و این جریان در حال رشد و گسترش است. با این پس‌زمینه‌ ذهنی، انتخاب آثاری از این سه کاری دشوار نبود. جز این‌که به اصل محوری گزینش نیاز داشت که یافتن آن در صورت ظاهر چندان آسان به نظر نمی‌رسد. در این‌جا انگیزه‌ دوم یا همان انگیزه‌ درونی به یاری‌ام رسید.رهنما ادامه داد: دیدگاه نظری من در مطالعات علوم اجتماعی، به‌ویژه در نقد ادبی ـ و به‌طور وسیع‌تر جهان‌بینی من ـ بر نظریه‌ سیستم‌ها مبتنی است؛ نظریه‌ای هم کل‌گرا و هم الهام‌بخش در تشخیص جزئیات. بر اساس این نظریه هر سیستمی را می‌توان از چهار جنبه مشاهده و بررسی کرد تا به شناخت لازم و کافی از آن دست یافت: ۱ـ ساختار، ۲ـ کارکرد یا نقش، ۳ـ فرآیند یا پردازش و ۴ـ  هدف یا غایت. مشاهده و تشخیص ساختار چیزی جز مشاهده و تشخیص عناصر سازنده‌ی سیستم یا به عبارت دیگر نظم عناصر آن نیست. موضوع جنبه‌ی کارکرد سیستم در مقابل مشاهده و تشخیص رابطه‌های عناصر سازنده‌ی آن با یکدیگر، یعنی نظم روابط موجود آن است.وی در ادامه، جنبه‌ فرایند نشانگر را تشریح کرد و اظهار داشت: این فرآیند ترتیبی از درون‌داده‌ها، تغییر و تبدیل یا دگردیسی آن‌ها و برون داده‌های حاصل از آن‌ها است. در جنبه‌ چهارم، مشاهده و تشخیص با هدف‌ها و غایات سیستم سروکار دارد؛ این‌که هر سیستمی چه هدف‌هایی را دنبال می‌کند. به‌عنوان مثال، بحث اصل لذت و اصل تعلیم فروید بحثی صرفاً غایت‌شناختی است. موضوع کاتارسیس در بوطیقا نیز به همین بحث مربوط می‌شود. آن‌چنان‌که از عنوان اثری که دکتر شهبا ترجمه کرده است نیز پیداست، جرالد پرینس‌ هم به شکل و کارکرد روایت در عرصه‌ی روایت‌شناسی پرداخته است. به نظر می‌رسد بحث در فرآیندها و اهداف روایت‌شناسی می‌تواند موضوع کتاب دیگری باشد که امیدوارم در دسترس علاقه‌مندان قرار دهم.رهنما، در انتهای مباحث خود اشاره به نکته‌ای دیگر را ضروری دانست و تصریح کرد: خواننده‌ این اثر در کنار تحلیل‌های فنی روایت به گزاره‌هایی بر می‌خورد که از جنبه‌های کاملاً متفاوتی هم روشنگر و هم در چارچوب شناسایی سیستم‌ها قرار دارند. به نظر می‌رسید گام اول در معرفی روایت و روایت‌شناسی، تحلیل ساختار و کارکرد یعنی تشخیص عناصر سازنده‌ روایت و روابط میان آن عناصر است.سرانجام، وانهادن ساخت‌گراییسجودی، شرح نکاتی درباره‌ مقاله‌ «درآمدی بر تحلیل ساختاری روایت‌ها» نوشته‌ رولان بارت را موضوع سخنان قرار داد و در این‌باره تصریح کرد: با توجه به این‌که این مقاله چندی پیش در کتابی دیگر با همین نام به ترجمه‌ دکتر راغب آورده شده است، به نظر می‌رسد مطلوب‌تر بود اگر مقالات دیگر وی در این حوزه نیز در یک کتاب ترجمه و چاپ می‌شد؛ در این صورت سیر دیدگاه‌های بارت در باب روایت‌شناسی در کنار هم قرار می‌گرفت و تصویری شفاف‌تر از سیر تحول او در این حوزه ارائه می‌شد. به‌ویژه این‌که در همه‌ این مقالات تحلیل‌های موردی به کار گرفته شده است؛ از حیث روش‌شناختی، در این‌گونه از تحلیل، شیوه‌ بارت در تحلیل موردی یک روایت به خوبی آشکار شده است. علاوه بر آن از نظر تاریخی، مقاله‌ی یادشده بر آن دیگران مقدم است. در پی مطالعه‌ همه‌ آن‌ها شاهد سیر تحول اندیشه‌ بارت در این حوزه خواهیم بود؛ سرانجام این تحول به آغاز عبور از تفکر ساخت‌گرایانه انجامیده است.وی، ضمن تشریح اجمالی مقالات و آثار بارت در این حوزه افزود: از آن‌پس او بیش‌تر از شیوه‌ تفکر ساخت‌گرایی فراتر رفت و در مقاله‌ «از اثر تا متن» و پس از آن «در لذت متن» قلمرویی متفاوت درباره‌ مطالعه‌ متن و داستان پیش گرفت. نکته‌ مهم دیگر این است که بارت در آثار خود همواره رگه‌هایی را از آن‌چه بعد صورت گرفته، نمایانده است. به‌عنوان مثال در مقاله «درآمدی بر تحلیل ساختاری روایت‌ها» ضمن این‌که می‌کوشد یک ساختارگرای ارتدوکس باقی بماند، پیوسته شکاف‌ها و ترک‌هایی را در این نظریه در می‌اندازد که شاید بتوان روزی کتابی در همین باب با عنوان بارت علیه بارت نوشت. بارت نویسنده‌ای است که حین استدلال در تقابل با خویش عمل می‌کند؛ در واقع به تناقض دچار می‌شود؛ البته این تناقض‌ها مخرب نیستند، بلکه لذت‌بخش و سازنده هستند.سجودی، به جمله‌ آغازین مقاله‌ یادشده اشاره کرد و اظهار داشت: «روایت‌های جهان بی‌شمارند؛ روایت بیش و پیش از هر چیز مجموعه‌ عظیم متنوعی از انواع ادبی است که خود میان مواد گوناگون توزیع شده است؛ گویی که هر ماده‌ای مستعد پذیرش داستان‌های انسان است.» امروز این ایده به جایی رسیده است که می‌توان پرسید: کجا روایت نیست؟ برخی از روایت‌شناسان بر این عقیده‌اند که در هر کجا، حتی در یک طرح روی جلد، می‌توان ساختار روایتی را دریافت. باید به این پرسش پاسخ داد: چرا بارت با تاکید بر این گوناگونی مقاله‌ خود را آغاز کرده است؟ او در پی تاکید بر این است که چگونه می‌توان با این تنوع رویارو شد تا به علم و دانشی مدون در این زمینه دست یافت؟وی ادامه داد: این پارادوکس اصلی در روش‌شناسی علمی در علوم انسانی است؛ یعنی حوزه‌ کثرت، در پی دست یافتن به مجموعه‌ قواعد مدون بنیادی انتزاعی واحد با روش‌شناسی علمی است. مساله‌ بارت در مقدمه از این‌جا آغاز می‌شود که این حوزه‌ کثرت است؛ چطور می‌توان به‌عنوان یک دانشمند این حوزه را به حوزه‌ وحدت قوانین و وحدت ساختاری فروکاست؟ بارت در واپسین جمله‌ همین پاراگراف می‌گوید: «روایت جهانی، فراتاریخی و فرافرهنگی است و برای بخش‌بندی ادبیات به خوب و بد اعتباری قائل نیست؛ خلاصه آن‌که روایت مانند خود زندگی صرفاً وجود دارد.» بارت علیه بارت را می‌توان از این جمله نیز دریافت. با در نظر داشتن رویکردهای نظری امروز، عباراتی چون فراتاریخی و فرافرهنگی به سادگی پذیرفته نمی‌شوند؛ چراکه آن‌چه فراتاریخی و فرافرهنگی و جهانی است روایت‌ها نیستند؛ ساختار روایت در پی طرح ادعایی است مبنی بر این‌که فراتاریخی، فرافرهنگی و جهانی است. وقتی مؤلف در پی حل این مساله به نفع یک قلمرو واحد علمی است، روایت را فراتاریخی، فرافرهنگی و فراجهانی می‌خواند.سجودی این شیوه را تقلیل‌گرایانه ارزیابی کرد و در شرح آن گفت: در این شیوه امور به نظام‌های جهانی و قاعده‌بنیاد تقلیل می‌یابند که دانشمندان و نظریه‌پردازان امروز آن را نمی‌پسندند. البته نه به این دلیل که آن نظام‌ها و قواعد کارا نیستند؛ آن‌ها کارایی دارند اما وقتی بر تفکر دوره‌ای غلبه می‌کنند، بخش عمده‌ای از مطالعات ممکن را به حاشیه می‌رانند و موجب مغفول ماندن آن‌ها می‌شوند. اتفاقاً آن مطالعات بر مبنای همین جمله یادشده شکل می‌گیرند؛ جنبه‌های بومی، فرهنگی و تاریخی داستان‌ها و قصه‌ها و روایت‌ها و تفاوت‌های اجتماعی فرهنگی و بومی آن‌ها حائز اهمیت است. وقتی قصه به قلمرو کنش‌گری اجتماعی و چگونگی طرح آن‌ها در دوره‌ای خاص وارد می‌شود، این رویکرد طرح می‌شود. آن‌چه فراتاریخی، فرافرهنگی و فراقومی است دیگر نمی‌تواند ادبیات را این‌گونه نقد کند.وی، ضمن طرح پرسشی تاکید کرد: در این‌صورت آیا باید این رویکرد را نقد ادبی خواند یا دانش ادبیات؟ طرح این پرسش از این‌روی حائز اهمیت است که  هدف رویکرد یادشده تولید یک دانش ساختاری و سیستمی از ادبیات است که قواعدی فراتاریخی، فراجهانی و فرافرهنگی را در اندازد. اما بارت بلافاصله در ادامه طرح می‌کند: آیا از این جهان‌شمولی باید نتیجه گرفت که روایت از اهمیت چندانی برخوردار نیست؟ او می‌داند این جهان‌شمولی خطری در پی دارد، مبنی بر این‌که آن چه همه‌جا هست، همه‌جا هست و بنابراین به امری بدیهی تبدیل می‌شود و حرف زدن درباره‌ بدیهیات تولید دانش نیست؛ تولید دانش از قلمرو نگریستن به تفاوت‌ها و تمایزها حاصل می‌شود و نه امور بدیهی روزانه.سجودی، ضمن تاکید بر تشخیص به‌جا و به‌هنگام بارت در رویارویی با آسیب یادشده، اشاره به قولی دیگر از وی در این‌باره را ضروری دانست و تصریح کرد: «تحلیل‌گر روایت در رویارویی با بی‌شماری روایت‌ها و کثرت دیدگاه‌ها اعم از تاریخی، روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، قوم‌شناختتی، زیباشناختی و جز آن، که روایت‌ها بر پایه‌ آن‌ها پژوهش و بررسی می‌شوند، خود را بیش و کم در همان وضعیتی می‌بیند که سوسور در رویارویی با ناهمگنی زبان در آن قرار گرفته بود و همه‌ تلاشش بر این بود که از میان آشفتگی و بی‌نظمی پیام‌های منفرد به اصلی برای طبقه‌بندی آن‌ها و دیدگاهی محوری نسبت آن‌ها دست یابد.» بارت با ارجاع به سوسور و الگوی زبان‌شناختی، باز می‌گردد و وفاداری خود به پروژه‌ای کاملاً ساخت‌گرا را اعلام می‌دارد. جالب توجه است که این مقاله در دهه‌ شصت یعنی اوج هیجانات این گرایش نوشته شده است؛ او به موجب دستاوردهای زبان‌شناسی به مثابه یک علم، هیجان‌زده است و اذعان می‌دارد، رویکرد ما درباره‌ روایت از همه‌ راه‌ها تهی است، مگر این‌که الگویی زبان‌شناختی برای آن برگزینیم. زبان حوزه‌ای متکثر و بی‌کرانه است؛ حال آن‌که زبان‌شناختی در جای دادن داده‌های این حوزه‌ بی‌کران در کران‌مندی قواعد موفق بوده است؛ بنابراین برای مطالعه‌ ادبیات باید همین الگو را دنبال کرد.وی ادامه داد: زبان‌شناسی در زمان بارت، جمله‌بنیاد بوده است؛ بنابراین او جز به کارگیری گفتمان به‌عنوان جایگزینی برای جمله، چاره‌ای نداشته است. جملات در روابط با یکدیگر که کل اندام‌وار بزرگ‌تر را می‌سازند، نظام‌مند هستند تا روایت را به وجود آورند. البته بر اساس نکته‌ای دیگر بارت به نقطه‌ای بازگشته است که درباره‌ آن منتقد بود؛ او می‌گوید در این صورت کجا باید به دنبال ساختار روایت بگردیم؛ بی‌شک در خود روایت‌ها. این مساله‌ «در خود» هم اساس رویکردهای فرمالیستی و هم اساس رویکردهای ساختگراست. تودوروف هم بر همین اساس بوطیقا را به مطالعه‌ ادبیات در خود و برای خود، تعریف می‌کند. بارت با پیروی از چنین طرحی این رویکرد را مطرح می‌کند و می‌پرسد: آیا در هر روایتی؟ بسیاری از تحلیل‌گرانی که ساختار روایت را می‌پذیرند، در عین حال مشکل می‌توانند به قبول تمایز میان تحلیل ادبی و نمونه‌ علوم تجربی تن دردهند و با کمال گستاخی توقع دارند بررسی روایت از طریق شیوه‌ای کاملاً استقرایی انجام گیرد.سجودی، این نقل قول را مصداقی در تغییر رویکردهای بارت برشمرد و اظهار داشت: بر این اساس، بارت روش قیاسی را به جای روش استقرایی مطرح کرد؛ چراکه به عقیده‌ وی در روش استقرایی متون را در یک بازی شبکه‌ای بینامتنی دائمی قرار می‌دهیم و از این‌روی به هیچ متنی اصالت نمی‌دهیم. اما روی آوردن به روش قیاسی خود به معنای تبعیت از روشی علمی است؛ به این معنی که باید روایت‌ها را با یکدیگر مقایسه کنیم تا به ساختار قاعده‌پذیر روایت دست یابیم. او در این‌باره می‌گوید: «چاره‌ای نیست جز این‌که تحلیل روایی نیز راه و رویه‌ قیاسی پیش گیرد و نخست به ناگزیر الگویی فرضی برای توصیف تمهید کند؛ آن‌چه آمریکایی‌ها نظریه می‌نامند؛ و سپس اندک‌اندک از این الگو به انواع مختلف روایت بپردازد که همزمان با الگو هم‌خوان و ناهم‌خوان هستند.»وی، ضمن ارائه‌ مصادیقی در این‌باره و خواندن بخش دیگری از آرای بارت به تناقضی دیگر در نظریه‌ او اشاره کرد. وی گفت: «تنها در سطح هم‌خوانی و ناهم‌خوانی است که تحلیل روایی می‌تواند حال با دستمایه‌ تنها ابزار توصیفی خود به مساله‌ کثرت روایت‌ها و تنوع تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی آن‌ها بازگردد». بارت مایل است به کثرت‌ها رجوع کند، اما پارادایم ساخت‌گرایی به او اجازه نمی‌دهد؛ در نتیجه مطلبی را می‌گوید اما دیگر ادامه‌اش نمی‌دهد. اما وقتی او به حوزه‌ توصیف ساختاری روایت‌ها وارد می‌شود، الگوی مطلوبی بر اساس رویکردهای ساخت‌گرایانه ارائه می‌دهد. او الگوی خود را در سطوح متفاوتی تنظیم کرده و گاه حتا از پارادایم ساخت‌گرایی خارج شده است؛ در همین مقاطع به حوزه‌ نشانه‌شناسی ورود یافته است؛ چراکه باید در پی دلالت‌های دال‌ها باشد؛ باید این دلالت‌ها را در بافت‌های فرهنگی خاص بیابد. در این‌جا بارت آینده و غایت‌شناس دیده می‌شود.سجودی افزود: رسیدن از این دال به این مدلول را الگوی ساختگرایی ممکن نمی‌کند. اما بارت به خوبی به آن‌ها نشانه‌های مستقیم اطلاق می‌کند؛ همچنین به آن دسته از دلالت‌ها که در پی هم طرح می‌شوند، پی‌رفتی می‌گوید؛ او از آن پس دلالت‌های پی‌رفتی را به دو دسته‌ پی‌آمدی و پی‌آیندی تقسیم می‌کند؛ به عقیده‌ی او دلالت‌های پی‌آیندی به دنبال هم می‌آیند (مساله‌ زمان در آن‌ها مطرح است) و دلالت‌های پی‌آمدی منطقی هستند. بارت بحث کارکردها را به تفصیل مطرح کرده است. او در ادامه‌ این مبحث موضوع دیگری را با عنوان هسته و کاتالیزور بیان کرده است. در ساختار روایت برخی اعمال هسته‌ای هستند و نمی‌توان آن‌ها را از روایت حذف کرد، اما برخی کنش‌ها نقش میانجی را دارند. وقتی بارت به یک الگوی ساخت‌گرا متعهد بوده است به تعهد خود به‌خوبی عمل کرده است. بارت پس از طرح این مبحث به اجمال به مساله‌ کنش‌ها می‌پردازد؛ چراکه این بحث پیش از او به تفضیل طرح شده است. او سرانجام درباره‌ عمل روایت می‌گوید و بحث مطلوبی درباره‌ رابطه‌ شخص نویسنده با راوی درون متن در می‌اندازد. برخی منتقدان معتقدند بارت در این مقاله حرف تازه‌ای نگفته است. به اعتقاد من نوع قرار دادن مطالب کنار یکدیگر این مقاله را منحصربه‌فرد می‌کند.بوطیقای ساخت‌گرای تودوروفنجومیان، دیگر مقاله‌ کتاب درآمدی بر روایت‌شناسی، نوشته‌ی تودوروف، را مبنای مباحث خود قرار داد و در شرح مختصات آن گفت: این مقاله مقدمه و موخره‌ای دارد که اگر آن‌ها را نشناسیم، نمی‌توانیم درباره‌ این مقاله‌ قضاوت درستی صورت دهیم. انتخاب این مقاله بسیار درست و صحیح صورت گرفته است؛ چراکه چکیده‌ دیدگاه‌های تودوروف در دهه‌ شصت را در بر دارد. او این مقاله را ۱۹۶۷ نوشته است که سیزده سال پس از آن به زبان انگلیسی در کتابی با عنوان درآمدی بر بوطیقا چاپ شده است. در آن کتاب نیز مقدمه، پیشگفتار و مواخره‌ای درج شده است که آن‌ها نیز به شناخت آرای تودوروف کمک می‌کنند. من به طور مشخص می‌خواهم بر پیشگفتار تودوروف بر چاپ انگلیسی آن کتاب اشاره کنم. او این پیشگفتار را هنگام چاپ کتاب، یعنی سیزده سال پس از نوشتن مقاله نوشته و به نوعی از آن چه پیش‌تر گفته توبه کرده است.وی ادامه داد: پروژه‌ تودوروف در دهه‌ی شصت علم ادبیات نام دارد؛ حال آن‌که در ۱۹۸۰ از این موضع کناره گرفته و در پیشگفتار این کتاب نظریه‌ گفتمان‌ها را مطرح می‌کند. کتاب درآمدی بر بوطیقا در دهه‌ شصت بسیار اهمیت داشته است؛ چراکه تودوروف در ادامه‌ تلاش‌های فرمالیست‌های روس سعی کرده است، نسبت‌های ساخت‌گرایی با اندیشه‌ فرمالیست‌ها را تعیین کند. این یکی از ویژگی‌های بسیار مهم اوست. شاید هیچ ساخت‌گرایی به اندازه‌ او سعی نکرده است رد پای فرمالیسم را در ساخت‌گرایی بیابد. البته تودوروف در این کتاب به نقد ارسطویی نیز پرداخته است که در ادامه به نقد فرمالیستی و از آن‌پس به ساخت‌گرایی می‌رسد. او در این کتاب به سه جنبه‌ی اصلی زبان و متن اشاره کرده است: معناشناختی، کلامی و نحوی.نجومیان، تودوروف را منتقدی با دسته‌بندی‌های متعدد خواند و درباره‌ دیگر رویکردهای وی گفت: وقتی جنبه‌ معناشناختی زبان مطرح می‌شود، تودورف دو پرسش مطرح می‌کند: ۱ـ یک متن چگونه دلالت می‌کند؟ ۲ـ یک متن به چه دلالت می‌کند؟ او در تحلیل کلامی به سبک‌ها و وجوه متن ادبی می‌پردازد؛ در این‌جا مشخصاً نظریه‌ ژنت را هم در نظر می‌آورد و تشریح می‌کند؛ به این ترتیب مقاله‌ برگزیده در این اثر دیدگاه‌های ژنت را هم شامل می‌شود. تودوروف در بخش سوم، به جنبه‌ نحوی تحلیل متن ادبی می‌پردازد. به عقیده‌ او ساختار متن ادبی نسخه‌ای از ساختار نحوی زبان است و می‌توان بین آن دو قیاس مشخصی صورت داد. او در این‌جا به شکلی تقلیل‌گرایانه سعی می‌کند بین ساختار نحوی زبان و ساختار متن ادبی ارتباطی بسازد.وی برای تشریح رویکرد تودورف اشاره به چند نکته را ضروری دانست و تاکید کرد: دیسکورس یکی از مهم‌ترین اصطلاحات در متن تودوروف است که در این کتاب به گفتمان برگردان شده است؛ به نظر می‌رسد این ترجمه برای مخاطبانی که تودوروف را به خوبی نمی‌شناسند، کارآمد و مفهوم نباشد. همان‌طور که گفته شد، امروز واژه‌ گفتمان متأثر از مفاهیم فوکو است، در حالی‌که آن‌چه تودوروف می‌گوید چنین نیست. در این‌جا به نقل قولی از او در این‌باره، برگرفته از کتاب نمادگرایی و تفسیر، اشاره می‌کنم: «گفتمان تجسم ملموس زبان است. گفتمان به ضرورت در زمینه‌ ویژه‌ای تولید می‌شود؛ زمینه‌ای که نه‌تنها درگیر عناصر زبانی است، بلکه درگیر عناصر فرازبانی نیز هست؛ شرایط تولید آن، بیان‌کنندگان آن، زمان، مکان و روابط میان این اجزای فرازبانی.» با این تعریف از گفتمان باید به متن تحلیل متن ادبی ورود یابیم.نجومیان در ادامه گفت: بنابراین وقتی او به گفتمان اشاره می‌کند، مراد این تعریف است؛ اما همان‌طور که شکاف‌ها و تناقضاتی در نوشته‌ بارت وجود دارد در متون تودوروف نیز هست. او از طرفی اصطلاح گفتمان را به جای متن به کار می‌گیرد و از طرفی دیگر وقتی جنبه‌های تحلیل متن ادبی را بررسی می‌کند تمام تلاش خود را برای باقی ماندن درحوزه زبان به کار می‌گیرد. به عقیده‌ تودوروف بوطیقا گفتمانی نظام‌دهنده یا سامان‌دهنده درباره‌ ادبیات است که از درون آن استخراج شده است؛ حال آن‌که عنوان «بوطیقا، گذشته، حال و آینده» بر پیشگفتار این مقاله، بیان‌گر تغییر این مفهوم از زمان ارسطو تا کنون است. بنابراین از مطالعه‌ ادبی، به‌عنوان نظامی خودبسنده، به سوی نظریه‌ی کلی گفتمان‌ها در حرکت هستیم. تودوروف در پاسخ به چرایی این مفهوم بر عقیده است که ویژگی ادبی بودن یا ویژه بودن ادبیات، ماهیت زبان‌شناختی و بنابراین جهان‌شمول ندارد، بلکه تاریخی و فرهنگی است. این حرف برای یک ساخت‌گرا بسیار بزرگ است.وی افزود: از ورای این دیدگاه درمی‌یابیم تودوروف گاه از حوزه‌ دیدگاه‌های ساخت‌گرایی صرف خارج شده است. در بخشی دیگر تودوروف به نظریه‌ چندظرفیتی باختین و در ادامه‌ آن به بینامتنیت اشاره کرده است؛ به محض این‌که او روابط متون با یکدیگر و نظریه‌ یادشده را مطرح می‌کند، باز از حوزه‌ ساخت‌گرایی دور می‌شود. تودوروف در بخش جنبه‌ کلامی که به سبک‌ها و وجهه‌های روایت می‌پردازد، نظریه‌ای را در روایت‌شناسی مهیا می‌کند که مختص خود اوست؛ نظریه‌ ژانرها. بسیار جالب است که او در رویارویی با ژانر، از یک سو آن را مفهومی درون‌متنی می‌بیند و نوعی بوطیقا برای آن فرض می‌کند و از دیگرسو مفهومی فرهنگی که در تاریخ فرهنگی دنبال می‌کند؛ یعنی ژانرها همان‌قدر که به ساختار درونی زبان‌شناختی خود بستگی دارند، به تاریخ فرهنگ‌ها وابسته‌اند.نجومیان در انتهای مباحث خود، دیدگاه‌های تودوروف در امروز را تشریح کرد و اظهار داشت: او در بیست سال گذشته آن‌چه امروز درباره‌اش می‌گوییم، کناری نهاده است؛ به تعبیر دیگر از یافته‌های پیشین خود بهره جسته است تا به حوزه‌های دیگر ورود یابد. تودوروف در سال‌های اخیر در حوزه‌ مطالعات فرهنگی، اندیشه‌ی سیاسی، فلسفه، اخلاق و تاریخ فعالیت می‌کند. وی در حوزه‌های یادشده آثاری نوشته است که از آن‌جمله می‌توان به «امید و خاطره؛ درس‌هایی از قرن بیستم»، «بی‌نظمی نوین جهانی؛ بحث‌هایی درباره‌ اروپا»، «اشتیاق به دموکراسی» و «باغ ناتمام» اشاره کرد. از این عناوین می‌توان رویکردهای وی را دریافت. باغ ناتمام و بی‌نظمی نوین جهانی به فارسی نیز ترجمه شده‌اند. به نظر می‌رسد ضمن در نظر داشتن ریشه‌ فکری تودوروف، باید وی را بر اساس نوشته‌های تازه‌اش بازشناسی کنیم. یک نظریه باید با ارتباط‌های پیشین و پسین آن شناخته شود تا یک نویسنده به یک مفهوم مجرد، ایستا و مجزا از «خود»های دیگرش شناخته نشود.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 514]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن