تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد. به من ايمان ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802708573




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زبان دین


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زبان دین
زبان دین نويسنده: آیت الله جعفر سبحانی دانش نوبنیاد فلسفه دین، حاوى دهها عنوانى است که برخى از مسائل آن; مانند زبان دینى قرنها پیش در فلسفه و کلام اسلامى مورد بررسى قرار گرفته‏اند.مباحث زبان دینى در کلام اسلامى، ضمن مباحث صفات ثبوتى، صفات خبرى و تفسیر آیات متشابه و...مطرح بوده است که هر کدام مشکلات ویژه خود را داشته و باید به شیوه صحیح تفسیر و تبیین گردد.از انگیزه‏هاى طرح زبان دینى در کلام مسیحى، مى‏توان به توجیه تعارض دین و علم، اختلاف کاربردى محمولات گزاره‏ها و تحقیق‏پذیرى معنا در قضایاى ناظر به واقع اشاره کرد.برخى، براى گزاره‏هاى کلامى، چهار گروه تفسیر غیر خبرى ارائه دادند که هر یک در خور تامل و بررسى است و این مقاله به بخشى از این مباحث مى‏پردازد.مقدمه« فلسفه دین‏» دانش نوبنیادى است که از بررسى دین در قالب تفکر فلسفى پدید آمده و در این جهت‏با دانشهاى نوظهورى; مانند « فلسفه اخلاق‏» ، « فلسفه تاریخ‏» ، « فلسفه حقوق‏» و یا « فلسفه هنر» همسو مى‏باشد، و قدر مشترک همگى در این است که مسائل هر یک از این علوم چهارگانه با تفکر فلسفى، مورد بررسى قرار گرفته و به صورت دانش خاص درآمده است.عناوین برخى از مسائل فلسفه دین از این قرار است:1- بررسى تعریف دین.2- منشا پیدایش دین چیست؟ آیا علت درونى دارد یا عامل خارجى؟3- نقش دین در رفع نیازهاى فردى، اجتماعى، مادى و روانى انسان؟4- انتظار از دین چیست و باید چه نقشى در حیات انسان داشته باشد؟5- وجود شرور و صدور آن از خداى یگانه خیر و نیکوکار چگونه متصور است؟6- علم و دین آیا همسو مى‏باشند و یا این که گاهى ناهمسویى میان آنان پدید مى‏آید و در صورت تعارض چه باید کرد؟7- معنادارى گزاره‏هاى دینى و ملاک معنادارى چیست؟8- زبان دین: آیا گزاره‏هاى کلامى جنبه خبرى داشته و از واقعیت‏خارجى حکایت مى‏کنند یا فاقد معناى خبرى بوده و کاربرد دیگرى دارند؟هرچند فلسفه دین، دانش نوظهورى است، ولى برخى از مسائل آن قرنها پیش در فلسفه و کلام اسلامى مورد بررسى قرار گرفته‏اند; مانند:1- مساله پیدایش دین در کتاب و سنت و کتابهاى فلسفى و کلامى ریشه‏یابى شده و به عنوان ندایى از درون و آمدن پیامبران الهى نیز به عنوان احیاکننده فطرت و پرورش دهنده آن معرفى گردیده‏اند.2- مساله شرور و ارتباط آن با خداى یگانه، عادل، دادگر، حکیم و توانا در کتب فلسفى، فصولى را به خود اختصاص داده است.3- مساله تعارض دین و عقل، سپس تعارض دین و فلسفه، و امروز به نام تعارض دین و علم یکى از بحثهاى مهم در علم کلام و اصول فقه است.4- مساله زبان دینى (که در نوشتار حاضر به آن خواهیم پرداخت) . قابل توجه است که فلسفه غنى اسلامى مى‏تواند ما را در پاسخگویى به این مسائل به خوبى یارى کند.زبان دینى در فلسفه و کلام اسلامىمباحث زبان دینى در فلسفه و کلام اسلامى و در مسائل یاد شده در زیر مطرح مى‏باشند:الف) هنگام وصف خدا با یک رشته صفات ثبوتى; مانند عالم و قادر.ب) هنگام توصیف خدا به یک رشته صفات خبرى; مانند ید و عین.ج) هنگام تفسیر آیات متشابه که ظهور ابتدایى آنها با عقاید مسلم اسلامى مخالف مى‏باشد.د) در اقسام تفسیر قرآن که برخى مقبول و برخى دیگر مردود مى‏باشند.باید توجه داشت که هر لفظى در مساله زبان دینى (در چهار مورد یادشده) به همان معناى عرفى در مورد خدا به کار مى‏رود، و یا به کارگیرى آنها در باره خدا در گرو تجرید از معناى لغوى، و یا کنایه و استعاره و یا به شکل دیگر است که به شرح این موارد مى‏پردازیم:1- صفات ثبوتىدر توصیف خدا به یک رشته صفات ثبوتى، با سه مشکل روبه‏رو مى‏شویم:الف) علم و قدرت که در مفهوم عالم و قادر نهفته‏اند هر دو از مقوله کیف نفسانى هستند. در این صورت، چگونه خدا را با مقوله کیف که از اقسام عرض است توصیف مى‏کنیم در حالى که او برتر از جوهر و عرض مى‏باشد؟ب) هر کجا موجودى را با این دو وصف توصیف کنیم مفهوم عرفى آن این است که موضوع داراى ذات و نیز وصفى به نام علم و قدرت است و لازمه چنین توصیفى ترکیب خدا از ذات و صفت است و ترکب نشانه احتیاج، و احتیاج ملازم با امکان که ضد وجوب وجود است مى‏باشد.ج) برخى از صفات ثبوتى; مانند سمیع و بصیر به ابزار مادى نیاز دارند; چگونه ما خداوند را با این صفات توصیف مى‏کنیم؟ به عنوان مثال، متکلم به کسى مى‏گویند که داراى دهان و زبانى باشد و به سبب تموج هوا، از دهان او صوتى برخیزد و کلام او را تشکیل دهد، در حالى که مسلما خداوند از این ابزار منزه است.2- صفات خبرىدر کلام اسلامى صفات خدا را به دو قسم تقسیم کرده‏اند، صفات خبرى و غیر خبرى. مقصود از صفات خبرى آن رشته از صفات است که خدا از آن در قرآن گزارش داده است; مانند ید و عین.مسلما خداوند از داشتن دست و چشم منزه است، در حالى که ظاهر آیات از وجود چنین اعضا و جوارح گزارش مى‏دهد چنان که مى‏فرماید: «یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت‏بیدى..» . (1)یعنى: اى ابلیس! چه چیز تو را از سجده بر چیزى که آن را با دو دستم آفریده‏ام بازداشت؟در آیه دیگر مى‏فرماید: «واصبر لحکم ربک فانک باعیننا..» . (2)یعنى: در طریق ابلاغ حکم پروردگارت پایدار باش; زیرا تو تحت نظر ما هستى.3- آیات متشابهقرآن مجید آیات خود را به محکم و متشابه تقسیم مى‏کند و مى‏فرماید:«منها آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فى العلم..» . (3)یعنى: برخى از آیات آن محکم است که اساس این کتاب مى‏باشد (دلالت آنها روشن) و برخى متشابه است (که مقصود واقعى به غیر آن شبیه مى‏باشد) آنان که در دلهاشان انحراف است‏به خاطر فتنه‏گرى و دستیابى به تاویل، از آیات متشابه پیروى مى‏کنند در حالى که تاویل آن را جز خدا و راسخان در علم کسى نمى‏داند.در این موارد، سخن از زبان دینى پیش مى‏آید و آن این که چگونه باید صفات ثبوتى و خبرى و همچنین آیات متشابه را تفسیر کنیم؟ الفاظى که در این مورد به کار مى‏بریم، یا قرآن به کار برده است، اگر جنبه خبرى داشته و از واقعیتى جز اندیشه گزارش مى‏دهد گره مشکلات آنها چگونه گشوده مى‏شود و اگر جنبه خبرى نداشته و به مفهوم عرفى به کار نرفته‏اند، طبعا مقصدى غیر از اخبار خواهند داشت، آن مقصد غیر اخبارى چیست؟ و آیا این آیات جنبه تمثیلى دارند؟ و یا جنبه‏هاى دیگر؟4- تفسیر نقلى و عقلىتفسیر قرآن به صورتهاى نقلى و عقلى انجام مى‏گیرد، اما امروزه زبان دینى، بر اساس اصول علمى، کدام یک از شیوه‏ها را تایید مى‏کند؟در باره این موارد چهارگانه، بحثهاى گسترده‏اى انجام گرفته است که ما در اینجا تنها به ذکر خلاصه‏اى از آن بسنده مى‏کنیم.مشکلات مربوط به صفات ثبوتىمتکلمان و مفسران اسلامى به اتفاق مى‏گویند: تمام صفاتى که با آن خداوند را توصیف مى‏کنند، معنادار بوده و از یک اقعیت‏خارج از ذهن حکایت دارند. زبان دینى، همان زبان عرفى است، این جمله‏ها، نه لغز و معما هستند و نه جنبه شاعرانه و اسطوره‏اى دارند و اگر به ظاهر در این مسیر با مشکلى برخورد شود با نیروى خود برطرف مى‏گردد. نظر آنان در باره مشکل نخست در باب صفات ثبوتى این است که در هنگام توصیف خدا به اوصافى; مانند عالم و قادر، نباید این اوصاف در آنجا به صورت عرض و کیف نفسانى تصور شود بلکه به خاطر تعالى وجود، علم و قدرت قائم به نفس بوده، و ذات حق جل و علا، سراسر علم و قدرت مى‏باشد. فرد عوام، زبان دینى را در همان مفهوم عرفى بدون توجه به اشکالات و کاستیهاى آن به کار مى‏برد، و فیلسوف نیز در مکالمات روزمره، راه عمومى را در پیش مى‏گیرد، ولى در مقام برهان به معرفت‏خویش، برترى مى‏بخشد.در باره مشکل دوم مى‏گویند: درست است که عالم و قادر در لغت عرب به معناى ذات همراه با علم و قدرت مى‏باشد، ولى از آنجا که به گواهى خرد، خدا وجودى بسیط است و نه مرکب و میان ذات خداوند و صفت او دوگانگى وجود ندارد; ناچار باید گفت وصف از نظر کمال به حدى رسیده است که قائم به نفس بوده و زاید بر ذات نمى‏باشد. حکیم و فیلسوف، خدا را بسان افراد عادى به همان معناى لغوى توصیف مى‏کنند بدون این که در معنا دخل و تصرف کنند چیزى که هست‏براهین عقلى در این مورد ما را به واقعیت‏برتر از مفاهیم عرفى رهبرى مى‏کند و البته ادراک برتر، سبب تصرف در استعمال لفظ نمى‏شود; چه بسا افراد، در مقام وصف بدون توجه به این که علم از مقوله کیف است و زاید بر ذات مى‏باشد خالق خود را به آن توصیف مى‏کنند و توجهى به تایج‏برهان ندارند، ولى آن گاه که بحث عقلى در مى‏گیرد، به چنین اشکالات برخورد مى‏نمایند.در باره مشکل سوم مى‏گویند: خصوصیات جزئى را نباید جزء حد و ماهیت این صفات دانست. این خصوصیات جنبه موردى دارند و مقوم معنا نمى‏باشند و واقعیت‏سمیع و بصیر جز این نیست که مسموع، نزد شنونده، و مبصر نزد بیننده حاضر باشد هرچند در این وسط ادوات و ابزارى در کار نباشد; مثلا واژه چراغ ابتدا به بوته‏هاى بیابان گفته مى‏شد که در تاریکى شب در بیابانها برافروخته مى‏شد تا اطراف خود را روشن کند سپس به مرور زمان این لفظ مصادیق دیگرى پیدا کرد که قابل قیاس با مصداق نخست نیست; مانند چراغ موشى، چراغ نفتى و چراغ گاز و چراغ برق و نورافکنهاى قوى و نیرومند که همگى تحت عنوان چراغ مى‏گنجند.صفات خبرى و زبان دینىمتکلمان در تفسیر آیات مربوط به صفات خبرى به گروههاى مختلفى تقسیم شده‏اند. راه صحیح این است که بگوییم: قرآن کتابى است که براى فهم و تدبر فرود آمده، از این جهت‏باید در آیاتى که صفات خبرى; مانند «ید» و «عین‏» وارد شده است دقت و تدبر کنیم. نباید ظهور مفردات آیه; مانند «ید» و «عین‏» در عضو، ما را بفریبد بلکه باید چگونگى ظهور مجموع کلام را مورد توجه قرار دهیم; به عنوان مثال: وقتى کسى مى‏گوید: «رایت اسدا فى الحمام‏» ، لفظ اسد در لغت عرب براى همان حیوان درنده وضع شده، ولى مسلما حمام جایگاه چنین حیوانى نیست در این صورت واژه «حمام‏» قرینه‏اى است که مقصود از «اسد» ، انسانى با صفت‏بارز این حیوان; یعنى شجاعت است. به عبارت دیگر، سخن، ظهور تصورى و ظهور تصدیقى - و به اصطلاح ظهور افرادى و ظهور جملى - دارد و ضابطه در تفسیر کلام متکلم، پیروى از ظهور تصدیقى و جملى آن است نه ظهور تصورى و افرادى; و در این مثال، ظهور تصدیقى و جملى، همان رجل شجاع است.در تفسیر تمام آیات مربوط به صفات خبرى باید این راه را در پیش گرفت و با دقت در آیه‏اى که یکى از این صفات در آن وارد شده مى‏توان به ضمیمه آیات مشابه، به مقصود خدا پى برد و چه بسا از ظهور افرادى و تصورى دست‏برداشته و به ظهور تصدیقى و جملى بگراییم.مشکل آیات متشابهدر باره تعیین آیات متشابه در قرآن، اقوال متعددى است، ولى در تعریف به آیه‏اى متشابه مى‏گویند که مقصود واقعى، شبیه غیر آن باشد که در چنین شرایطى، گروهى از فتنه‏گران آنها را دست‏آویز قرار داده و به فتنه‏گرى مى‏پردازند.راه تفسیر آیات متشابه و کلید آنها، آیات محکم است که قرآن آنها را «ام الکتاب‏» نامیده است و با توجه به محکمات و قرینه بودن آنها باید به تفسیر آیات متشابه پرداخت.شیوه صحیح تفسیرقرآن به زبان عربى واضح نازل شده و مفسر باید با رعایت کلیه قواعد و رموز زبان قرآن، به تفسیر آن بپردازد و چیزى از خود بر آیه‏اى از قرآن تحمیل نکند.ولى برخى از مفسران در تفسیر آیات قرآن از حدود فهم عرفى گام را فراتر نهاده و به تاویل آیات پرداخته‏اند; مسلما چنین تفسیرهایى تا آنجا که از خود آیه، گواهى بر آن نباشد تفسیر به راى خواهد بوده; علاوه بر آن، زبان دینى نیز اعتماد به آنها را مجاز نمى‏شمارد.البته باید به این نکته توجه داشت که سنت پیامبر، بیانگر مقاصد قرآنى است. از این رو اگر در سخنان آن حضرت در باره آیه‏اى، به مخصص و مقیدى برخورد کردیم، طبعا باید از آن پیروى کنیم.زبان دینى در کلام مسیحى و انگیزه‏هاى طرح آنپس از آشنایى با خصوصیات و ویژگیهاى زبان دینى در فلسفه و کلام اسلامى، اکنون با آنچه که متکلمان مسیحى در باره زبان دین مطرح مى‏کنند آشنا مى‏شویم. نخست‏باید دید، اصولا چرا چنین مساله‏اى را مطرح مى‏کنند، و انگیزه آنان در طرح آن چیست؟ در این جا براى طرح مساله زبان دینى مى‏توان سه انگیزه در نظر گرفت; نوشته‏هاى غربیان نیز بر صحت این سه انگیزه، گواهى مى‏دهند.الف) توجیه تعارض دین و علمدر تحول اخیر علمى غرب، بسیارى از قضایاى مسلم، قطعیت‏خود را از دست داد، و چه بسا خلاف آن، قطعى گردید، در حالى که برخى از قضایاى دگرگون شده جزء مسلم آیین کلیسا، و محتواى کتاب مقدس بود; مثلا داروینیسم ثبات انواع را انکار کرد و انسان را تحول یافته موجود پست‏تر دانست و بدین وسیله خلقت انسان از آدم و حوا دستخوش ناباورى گردید. و یا نظریه سکون زمین که مدتها به عنوان محور جهان معرفى شده بود باطل گردید و گردش زمین; مانند چرخش دیگر سیاره‏ها به گرد خورشید به اثبات رسید.متکلمان مسیحى در برخورد با این تعارضها، راهى جز این ندیدند که ثبات دین را مطرح کنند، و آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به بیان واقع ندانند و از حالت‏خبرى بیرون آورند و براى آنها، یک رشته معانى انشایى، تخیلى و تمثیلى بیندیشند.ایان باربور در این زمینه مى‏نویسد:«از نظر نص‏گرایان، یعنى کسانى که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک مى‏کردند هیچ نوع سازش با تکامل امکان نداشت. سفر تکوین، آفرینش انواع را به همین هیات کنونى که دفعة واحده انجام گرفته، شرح مى‏دهد... نظر فیلیپ گوس این بود که خداوند به همه آن سنگواره‏ها، نقشى دوپهلو و غلط‏انداز داده تا ایمان انسان را بیازماید. دو قرن پیش اسقف اعظم اوشر، از روى سن اعقاب آدم محاسبه کرده بود که آفرینش مى‏بایست در 4004 سال پیش از میلاد مسیح رخ داده باشد دیگران خاطر نشان مى‏کردند که تکامل «صرفا یک نظریه است نه یک امر واقعى‏» و در هر حال، به اثبات نرسیده است، ولى بسیارى هم بودند که برداشتشان از کتاب مقدس اجازه قبول تکامل را مى‏داد بسیارى بین آرا و عقاید دینى سفر تکوین و هیات قدیم که محمل آن عقاید واقع مى‏شد فرق مى‏نهادند. ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه و کتابى‏» به معناى اذعان به اتکاى جهان به خداوند مى‏گرفتند. نواندیشان از این نیز فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته بشرى مى‏دانستند..» . (4)براى رهایى از تنگناى تعارض و آشتى با جهان علم، کتاب مقدس که قرآن در حق آن مى‏گوید: «انا انزلنا التوراة فیها هدى و نور..» . (5)ارزش واقعى خود را از دست داد و مفاهیم آن در فرضیه‏هاى کودکانه خلاصه گردید.آنان به جاى این که تعارض علم و دین را از راه دیگر رفع کنند، وحى را از ارزش انداختند و ما در بحث تعارض علم و دین در این باره به طور گسترده سخن گفته و یادآور شده‏ایم که تعارض میان آن دو امکان‏پذیر نیست و در صورت تعارض، یا علم، علم قطعى و حقیقى نیست، و یا دین، دین تحریف شده‏اى است. (6)ب) دوگانگى در مفهوم محمولهاعامل دوم براى طرح مساله زبان دینى، مساله اختلاف کاربردى محمولات گزاره‏ها، در مورد انسان و خداست; مثلا گفته مى‏شود: انسان سخن گفت، سپس گفته مى‏شود: خدا سخن گفت، مسلما «سخن گفتن‏» در هر دو نمى‏تواند یک معنا داشته باشد.ویلیام الستون (1921) در این مورد مى‏گوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد افراد انسانى، باید گفت: روشهاى مختلف است که به کمک آنها مى‏توان دریافت که این تعابیر نمى‏تواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشند; زیرا در کلام مسیحیت ، خداوند به عنوان موجودى تصور مى‏شود که داراى وجود زمانى نیست. پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالى همچون سخن گفتن، ایجاد کردن، و یا بخشیدن، به نحو جازم متفاوت از عمل زمانمند و متدرج در افراد انسانى است. «قدیس توماس اکویناس‏» در بحث مشهور خویش در مورد این مشکل، تمایز میان کاربرد محمولات در مورد انسانها و کاربرد آن در مورد خدا را بر این اصل مبتنى ساخت که خداوند واحد على الاطلاق و من جمیع الجهات است، و از این رو صفات و افعال مختلف، آن گونه که در انسان قابل تمییز هستند در مورد خدا نیستند; حتى اگر ما بپذیریم که خداوند زمانمند و به نحوى صریح متعدد الوجوه است، باز هم با مساله تفاوت موجود جسمانى یا غیر جسمانى مواجهیم. اگر خداوند فاقد جسم است واضح است که ایجاد سخن و یا بخشیدن در مورد خداوند نمى‏تواند، به همان مفهوم باشد که در مورد انسان هست. (7)ج) تئورى تحقیق‏پذیرى معنااین انگیزه در جمله «ملاک معنا داشتن قضایاى ناظر به واقع، تحقیق‏پذیر بودن معنى است، و هر جا که گزاره قابل تصدیق و تکذیب، تجربى نباشد نمى‏تواند ناظر به واقع باشد و از خارج حکایت کند» خلاصه مى‏شود و در حقیقت گزاره‏اى اصیل و واقعى است که بتوان صدق و کذب آنها را از طریق تجربه و آزمون نشان داد، و در غیر این صورت نمى‏توان آن را ناظر به واقع دانست‏بلکه باید از راههاى دیگر تفسیر شود.بنابراین، ناظر بودن جمله به واقع، فرع معنا دارى و آن نیز فرع تحقیق‏پذیرى تجربى است.«الستون‏» نویسنده مقاله «زبان دینى‏» در دائرة المعارف «پل ادواردز» مى‏نویسد:«مباحث جدید بر مساله تحقیق‏پذیرى تکیه دارند. در چند دهه اخیر بسیارى از فلاسفه، برخى از اشکال «تئورى تحقیق‏پذیرى معنا» را پذیرفته‏اند که مطابق با آن فقط وقتى از شخصى یک اظهار واقعا مبتنى بر واقعیات صادر مى‏شود; (یعنى ادعاى او در مورد این که جهان فلان گونه است‏حقیقى است) که بتوان طریقى یافت که بشود به کمک آن نشان داد که صدق و یا کذب گفته او با مشاهده تجربى امکان‏پذیر است. این تئورى در مورد کلام به کار رفته و استدلال شده، از آنجا که به کارگیرى یک آزمایش تجربى در مورد گزاره‏هایى که پیرامون خداى انسان‏وار غیر جسمانى و فوق طبیعى امکان‏پذیر نیست این گزاره‏ها را نمى‏توان به عنوان اظهارات سرراست مبتنى بر واقع تلقى کرد، باید آنها را به گونه دیگر تفسیر نمود» . (8)ابطال‏پذیرى به جاى اثبات‏پذیرى پوزیتیویستها، گامى فراتر نهاده، معنا دارى گزاره‏ها را در گرو اثبات‏پذیرى نمى‏دانند بلکه مى‏گویند باید ابطال‏پذیر باشد. «انتونى فلو» فیلسوف تحلیل مشرب انگلیسى، گزاره‏هاى کلامى را از آن نظر، حاکى از واقع نمى‏داند که ابطال‏پذیر نیست و خلاصه ادعاى «فلو» را مى‏توان به قرار ذیل بیان کرد:الف) گزاره‏هاى دینى احکامى عام، جهان شمول، و ناظر به واقعند;ب) تمام احکام ناظر به واقع، احکامى تجربى‏اند;ج) تمام احکام تجربى ابطال‏پذیرند، ولى گزاره‏هاى دینى، ابدى و جاودانى هستند. بنابراین، گزاره‏هاى دینى مضمون و محتواى شناختارى ندارند.تفسیرهاى غیر خبرى براى گزاره‏هاى کلامىبرخى از فلاسفه غرب چنان تحت مشکلات مربوط به تحقیق‏پذیرى قرار گرفته‏اند که کوشیده‏اند اظهارات کلامى را به عنوان چیزى غیر از اظهارات حاکى از واقع تفسیر کنند. آنان از طرفى تحت تاثیر تئورى تحقیق‏پذیرى تجربى قرار گرفته و گزاره‏هاى خارج از این ضابطه را فاقد معنا مى‏دانند. بنابراین، جمله‏هاى «خدا دانا و تواناست‏» ، «خدا جهان را آفرید» ، حقیقتى را حکایت نمى‏کند; از طرف دیگر مایل نیستند مباحث‏سنتى دینى را کنار نهند، آنها احساس مى‏کنند که گزاره‏هاى دینى در زندگى انسان به گونه‏اى داراى کارکرد ارزشمند است و جهت‏حفاظت از این کارکرد، مجبور شده‏اند مباحث دین را مجددا به گونه‏اى تفسیر کنند که جنبه واقع نمایى آن حذف شود و در عین حال اثر خود را از دست ندهد. تفاسیر غیر خبرى را مى‏توان به چهار گروه تقسیم کرد:1- ابراز احساسات به انواع مختلف آن;2- ابراز سمبلیک;3- شعایر دینى;4- اسطوره.اینک به تفسیر هر یک از وجوه چهارگانه که حافظ و نگهبان ارزش گزاره‏هاى کلامى است مى‏پردازیم:1- ابراز احساساتخداپرستان او را با افعالى توصیف مى‏کنند و مى‏گویند:«او زمین و آسمانها را آفرید» ، یا «رستگارى و بدبختى را براى انسانى از ازل مقدر کرده است‏» یا «او مراقب اعمال انسان مى‏باشد» ، ولى هدف از جمله نخست اظهار خشیت و اعجاب است که مولود درک شکوه و عظمت طبیعت است، همچنان که مقصود از جمله دوم ابراز حس درماندگى عام مى‏باشد، و هدف از جمله سوم، ابراز حس آرامش و امنیت و آسایش در جهان است. بنابراین، هیچ کدام از این جمله‏ها، گزاره خبرى نیست‏بلکه بیانگر حالات درونى گوینده مى‏باشد، آنجا که بخواهد خشیت و اعجاب و یا حس درماندگى، و احساس آرامش خود را آشکار سازد، به چنین جمله‏هایى متوسل مى‏شود.بر طبق نظریه ابراز احساس‏انگارى، گزاره‏هاى کلامى، بیانگر نوعى احساس شخص متدین هستند که غیر از ابراز احساس شخصى بر واقعیتى عینى و نفس الامرى دلالت نمى‏کنند; مثلا کسى که معتقد است: «خدا آسمان و زمین را خلق کرده است‏» در واقع از نوعى احساس ترس و حیرتى که از شکوه طبیعت‏به او دست مى‏دهد، سخن مى‏گوید، یا این گزاره دینى که، «خدا از پیش براى هر انسانى نجات یا شقاوت را تقدیر کرده است‏» بیانگر نوعى احساس ناتوانى شخص در تعیین سرنوشت‏خویش است که خودش را این گونه نشان مى‏دهد، و یا این گزاره که «خدا بر کارهاى انسان ناظر است‏» تعبیرى از احساس صلح و امنیت در جهان است.اینها بیانات شاعرانه‏اى هستند که بیانگر احساسات درونى شخصند نه «بیاناتى توصیفى و ناظر به واقع‏» ; مثل این که احساس پوچى خود را به جاى این که با تعبیر «واى بر من‏» بیان کنیم با عبارت: «زندگى یک سایه متحرک است‏» ادا نماییم. بنابراین، اظهار در این گونه موارد، اظهارى شعرى است نه اظهارى ناظر به امرى واقعى. (9)این تحلیل از جهاتى سست و بى‏پایه است:1- گوینده گزاره‏هاى کلامى، از نظر کتاب مقدس، خود خداست. او در تورات مى‏گوید: خداوند زمین و آسمانها را در شش روز آفرید، و همچنین است دیگر جمله‏ها; آیا درست است که بگوییم گوینده سخن مى‏خواهد ابراز احساسات کند؟ !2- فرض کنید، گوینده انسان است، ولى آنچه که مى‏خواهد بیان کند جز آن است که در این نظریه آمده است. وى در وصف خدا سخن مى‏گوید، او را خالق جهان، و مراقب بندگان، و طراح سرنوشت آنها معرفى مى‏کند. تفسیر سخن او از طریق احساسات، یک نوع تفسیر به راى است که روح گوینده از آن اطلاع ندارد.3- اصولا چه مانعى دارد که این جمله‏ها، هر دو معنا را برسانند; زیرا هیچ نوع تعارض میان آن دو نیست; یعنى در عین اخبار از یک واقعیت، ابراز احساسات نیز بکند بالاخص که معناى دوم در طول معناى نخست قرار گرفته است و حالت لازم و ملزومى دارند.4- این تحلیل (ابراز احساسات) در همه گزاره‏ها صحیح نیست; مثلا آن گاه که موحد مى‏گوید: خدا بسیط است مرکب نیست، واحد است متعدد نیست، وجود بحت است، یا ماهیت ندارد، چطور مى‏توان گفت گوینده ابراز احساسات مى‏کند، چه احساسى را با این گزاره‏ها آشکار مى‏سازد.2- نظریه نمادین یا سمبلیکتفسیر نمادین یا سمبلیک، عبارت دیگر از «کنایه گویى‏» در علم بیان است. در کنایه، جمله در معناى تحت اللفظى به کار مى‏رود، به خاطر این که مخاطب را به معناى دوم که لازمه آن معناى نخست است، منتقل سازد، و در حقیقت معناى تحت اللفظى، مقصود بالاصالة نبوده بلکه ابزارى است‏براى تفهیم معناى دوم که مقصود بالذات متکلم مى‏باشد; مثلا مى‏گویند: فلانى دست‏باز و یا در خانه بازى دارد. گوینده، سخن خود را در همان معناى تحت اللفظى به کار مى‏برد تا از این طریق مخاطب را به معناى دوم که مقصود اصلى است، منتقل سازد، و معناى نخست نه مراد است و نه شایستگى مراد بودن را دارد، دست‏باز بودن هر گاه کنایه از بذل و بخشش نباشد، فى حد نفسه حسنى ندارد و چه بسا نشانه بیمارى باشد ، همچنین است ‏باز بودن در خانه.این نظر به وسیله «جورج سانتایانا» مطرح شده و به وسیله «بریث ویت‏» تقریر شده است.ناقلان این نظریه با مثالهاى محدودى مى‏خواهند آن را به همه موارد تعمیم دهند; مثلا در کلام مسیحى مى‏گویند: «خداوند شبان من است‏» ، «خداوند صخره است‏» این دو جمله در عین استعمال در معناى تحت اللفظى کنایه از حفظ و حمایت‏خداست. در قرآن مجید این نوع استعمال، وجود دارد که به دو مورد آن اشاره مى‏کنیم:1- «و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء..» . (10)یعنى: یهود گفتند: دست‏خدا به زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باشد، به خاطر این سخن از رحمت الهى دور شوند بلکه هر دو دست او باز است، هر گونه بخواهد انفاق مى‏کند.زبان دینى در این نوع آیات، همان زبان کنونى است که در زبان عمومى نیز وجود دارد.2- «ان ربکم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ایام ثم استوى على العرش یدبر الامر ما من شفیع الا من بعد اذنه ذلکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون‏» (11)یعنى: پروردگار شما خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت مستقر گردید و به تدبیر کار پرداخت هیچ شفاعت کننده‏اى کارى را صورت نمى‏دهد جز به اذن او، این است‏خداوند، پروردگار شما، پس او را پرستش کنید آیا متذکر نمى‏شوید.با توجه به قراین موجود در آیه، جمله «استقرار بر عرش‏» کنایه از استیلا بر جهان خلقت پس از آفریدن و در دست گرفتن زمام امور است، و استقرار بر تخت، کنایه از استیلاى بر کشور وجود است. همان گونه که جلوس فرمانروایان بر تخت و حلقه زدن وزیران و کارگزاران بر گرد وجود او، نشانه استیلاى او بر کشور به شمار مى‏رود و به دنبال آن تدبیر و صدور فرمان پیش مى‏آید. خدا با آوردن چنین جمله‏اى، مى‏خواهد ما را به معناى لازمى آن که استیلاست منتقل کند. از این رو قبل از این جمله، از خلقت آسمانها و زمین و پس از آن در باره تدبیر امر آفرینش سخن مى‏گوید. و اگر مقصود جدى، استیلاى بر جهان خلقت نباشد، سخن گفتن از جلوس بر تخت در میان دو امر بزرگ تکوینى کاملا بى‏مناسبت‏خواهد بود.وجود کنایه و گزاره‏هاى نمادین در کتاب مقدس مطلبى است، و تفسیر همه گزاره‏ها از این طریق مطلب دیگر، آنچه که صحیح است همان وجود اجمالى آن است، ولى طرفداران آن، همه گزاره‏هاى دینى را از این طریق تفسیر مى‏کنند و مى‏گویند:مرگ فدیه‏وار عیسى مسیح نشانگر این است که فداکارى براى دیگران ارزش اخلاقى فوق‏العاده دارد.ارزش این نظریهارزش این نظریه از چند منظر قابل بررسى است:1- کتاب مقدس، مانند همه گزاره‏هاى دینى، با زبان توده مردم سخن مى‏گوید، هرگز در مقام لغزگویى و معماسازى نیست. هر گاه در خود سخن قرینه‏اى بر نمادین بودن گزاره باشد طبعا از آن پیروى خواهد شد و در غیر این صورت، چرا باید از اصول کلى در جهان مکالمه سر باز زنیم؟ چرا داستان توفان نوح را سمبلیک تلقى کنیم؟آلستون در مقاله خود مى‏گوید:دیر زمانى است که تفاسیر سمبلیک از آموزه‏هاى دینى امرى است مرسوم، بسیارى از متفکران مسیحى داستان توفان نوح را نه به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعى تاریخى بلکه به عنوان طریقه‏اى سمبلیک جهت ارائه نکاتى که از نظر دینى مهم است تلقى نموده‏اند; مثل این که خدا افراد شرور را تنبیه خواهد کرد، ولى تحت‏شرایطى از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسیارى از شیوه‏هاى سنتى سخن گفتن در مورد خدا را باید به عنوان شیوه‏هاى سمبلیک تلقى کرد.2- این افراد با گزاره‏هاى کلامى به صورت گزینشى برخورد مى‏کنند به همه مى‏خواهند رنگ کنایى و نمادین ببخشند، جز یک گزاره و آن «خدا عین هستى‏» است که آن را ناظر به واقع مى‏دانند. تیلیش که طرفدار سرسخت این نظریه است مى‏گوید: تنها یک گزاره حقیقى و غیر نمادین در باب هستى غایى مى‏توان بیان کرد و آن عبارت است از این که «خدا خود وجود (نفس هستى) است‏» تنها گزاره غیر نمادین درباره محکى و مرجع نمادهاى دینى، همین گزاره است. اگر ما این گزاره را به معناى نمادین بگیریم دچار دور باطلى مى‏شویم که به موجب آن هیچ یک از گزاره‏هاى دینى را نمى‏توانیم تحلیل نماییم. این گزاره به منزله کلیدى براى گشودن راز این مجموعه و پیدا کردن راهى به سوى محکى نمادهاى دینى به طور مستقیم مى‏باشد. (12)3- جمله‏هاى کنایى، از یک واقعیت عینى حکایت مى‏کنند، ولى آن واقعیت مقصود نهایى متکلم نیست‏بلکه از این طریق مى‏خواهد ذهن مخاطب را به معناى لازم متوجه سازد، و جریان در شبانى و صخره بودن خدا و یا خداى مسیح، چنین است، ولى در این تفسیر، گزاره‏هاى کلامى، فاقد معنا بوده و فقط رمز معنى خاصى است، درست مانند پرچم کشور که نشانه استقلال کشور مى‏باشد، و گزاره‏هاى دینى رمز آرمان‏هاى اخلاقى مى‏باشند و چنین سخن‏گفتن بر خلاف اصول تفاهم با زبان است.4- آورندگان وحى، و گویندگان گزاره‏هاى کلامى، هرگز از گزاره‏ها چنین تفسیرى نداشته و تخیلات شاعرانه را به حریم وحى راه نمى‏دادند.آلستون مى‏گوید:«طبق نظریه «سانتایانا» ، هر آموزه دینى مشتمل بر دو جزء است‏یک هسته که از بینش ارزشى و یا اخلاقى تشکیل شده، و یک پوسته شاعرانه و یا تصویرى از آن. بدین جهت این آموزه «جهان مادى مخلوق یک خداى انسان‏وار خیر و متعال است‏» پوسته تصویرى از این بینش است که هر چیزى در جهان، بالقوه، براى غناى زندگى بشر قابل استفاده است‏» . (13)این نظریه، یک نظریه عصر جاهلى است که عرب جاهلى وحى الهى را شعر و تخیل تلقى مى‏کرد و مى‏گفت:«بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر..» . (14)یعنى: گفته‏هاى پیامبر اسلام خوابهاى آشفته‏اى است که آن را به دروغ به خدا بسته است‏بلکه او شاعر خیالباف است، تنها تفاوتى که بین این نظریه و گفته‏هاى عرب عصر جاهلى است این است که عرب عصر جاهلى به حربه علمى مجهز نبوده، سخن خود را بى‏پیرایه و بدون پوشش علمى بیان مى‏کرد، ولى این متفکران، همان اندیشه جاهلانه را در قالب علمى ریخته و با حربه دانش روز به تبیین آن پرداخته‏اند.3- تفسیر شعایرى و آیینىسومین تفسیر براى گزاره‏هاى دینى پس از قبول این اصل: «گزاره‏هاى دینى ناظر به واقع و حاکى از خارج نیست‏» تفسیر آیینى و شعایرى است. اگر موحدى مى‏گوید: خدا آسمانها و زمین را آفرید، در واقع به دوم شخص خطاب مى‏کند; مثل این که مى‏گوید: «تویى که زمین و آسمانها را آفریده‏اى.» بنابراین هر نوع وصفى درباره خدا، به منظور توضیح چیزى نیست‏بلکه براى انجام کارى کاملا متفاوت مى‏باشد.این گزاره‏ها از بستر پرستش برخاسته‏اند، و در همان فضا و بستر، قابل فهم مى‏باشند. کسى تا این گزاره‏ها را در بستر مناسب خودشان قرار ندهد، نمى‏تواند معناى آنها و نقشى را که باید داشته باشد به درستى درک کند، براى درک عبارت دینى باید آنها را در فضا و بستر خودشان بگذاریم و سپس ببینیم چه نقشى دارند، در آن جایگاه این کلمات براى توضیح چیزى به کار نرفته‏اند بلکه براى انجام «کارى متفاوت‏» مورد استفاده قرار مى‏گیرند.مقصود هواداران این دیدگاه، از «کار متفاوت‏» نیایش و پرستش است که با مفهوم واقع‏نمایى گزاره کاملا متفاوت مى‏باشد و این مطلب در سخنان آنان آمده است «سخن درباره خداوند به فراهم آوردن یک چارچوب تخیلى براى عمل پرستش کمک مى‏کند» . (15)این نظریه بسان دو نظریه نخست از یک نوع روح مسیحى‏گرى برخاسته است (دین در نیایش خلاصه مى‏شود و جز یک مشت اوراد خشک چیزى نیست; زیرا:الف) تمام گزاره‏هاى دینى در بستر عبادت و نیایش قابل پیاده شدن نیست، خدا در مواردى از امتناع ابلیس از سجده کردن سخن مى‏گوید، آیا این مضمون با بستر نیایش مناسب است؟ در کتاب مقدس یک رشته احکامى به عنوان حلال و حرام آمده است، آیا ترنم به آنها در مقام نیایش صحیح است، مثلا بگوییم: اى خدایى که خواهر و خاله و عمه را براى ازدواج حرام ساخته و بیگانه را حلال کرده‏اى! !ب) فرض کنیم، همه توصیفات از ذات و یا فعل خدا، شایستگى پیاده شدن در بستر نیایش دارند، ولى چنین تفسیرى مانع از واقع‏نمایى وصفها نیست; یعنى در عین این که خدا را جدا آفریننده زمین و آسمانها معرفى نماییم، او را نیز با این توصیف ستایش کنیم.ج) اگر گزاره‏هاى یاد شده ناظر به واقع نبوده، و فاقد خصیصه صدق و کذب باشند، مفاد آن این است که او را با یک رشته جمله‏هاى فاقد معنى که شبیه «لقلقة اللسان‏» است پرستش کنیم.4- تلقى اسطوره‏اىلب و مغز این نظریه این است که گزاره‏هاى دینى تجلى عقب ماندگى فرهنگى است. «ارنست کاسیرر» این نظریه را پرورده، و معتقد است این شکل اسطوره‏اى به خالصترین شکلش، در اسطوره‏هاى اقوام ابتدایى به چشم مى‏خورد، و بر نوعى از تلقى و برداشت از جهان، مبتنى است که آشکارا با نحوه مورد عادت ما متفاوت است.از نظر کاسیرر و پیروان او:«الهیات پیشرفته بیانگر مصالحه‏اى بى‏ثبات است میان گونه‏هاى علمى و اسطوره‏اى اندیشه، از این رو بدون فهم این که چگونه الهیات از سرچشمه خود بسط یافته قابل درک نیست. الهیات در اصل، دیدگاهى است اسطوره‏اى در باب جهان که طى تلاش بیهوده جهت قابل قبول ساختن آن با شعور عقلایى از آن پرداختى مجدد شده اگر با معیارهاى عقلایى مورد قضاوت قرار گیرد نه تنها بى‏پایه، بلکه بى‏مفهوم است‏» . (16)الهیات انسانهاى متفکر و متعقل چون سقراط، افلاطون، ارسطو، و یا فارابى، ابن سینا و صدرالمتالهین را تکامل‏یافته اسطوره‏هاى انسانهاى بدوى دانستن، گناه نابخشودنى است که از یک تحلیل‏گر پیش‏داور سر مى‏زند; حال دلیل او بر این دنباله‏روى چیست، چندان روشن نیست‏شاید یک نوع قدر مشترک میان آن دو، او را بر این داورى واداشته است، این سخن بسان این مى‏ماند که ریاضیات عالى امروز را تکامل یافته، ریاضیات بسیط اقوام نخستین بدانیم که با شمارش عدد از یک تا ده آشنا بودند.شخصیتهاى یاد شده و هزاران مانند آنها، کارشان جداسازى اسطوره‏ها و افسانه‏ها از حقایق و حقیقتهاست، در این صورت چگونه مى‏توان بدون ارائه دلیلى دانشهاى آنان را، تجلى عقب‏ماندگى فرهنگى معرفى کرد و گفت گزاره‏هاى کلامى که هر کدام با دلیل و برهان روشنى همراه است، چیز جدیدى نیست‏بلکه تکامل‏یافته انسانهاى دیرینه است؟فلسفه غرب، فلسفه تشکیک و یقین زدایى و ابراز احتمال در قالب تحلیل است; اگر بناست، در این مورد مقابله به مثل شود، باید بگوییم:تحلیل آقاى «کاسیرر» و همفکران او دیدگاه جدیدى نیست ‏بلکه تحلیل تکامل ‏یافته اندیشه‏هاى عصر جاهلى در مورد پیامبران و بالاخص پیامبر اسلام است. چیزى که هست این که عرب عصر جاهلى مسلح به سلاح علم نبوده، و مقاصد واقعى خود را پوست کنده بیان مى‏کرد، ولى تحلیل‏گران غرب ژست فیلسوفى به خود گرفته، سم را با لعاب و روکش شیرین به خورد خوانندگان مى‏دهند.به این تحلیل جاهلى که مشرکان آن را مطرح مى‏کردند در مواردى از آیات قرآن کریم اشاره شده، و دعوت پیامبر را، همان افسانه‏هاى نخستین خوانده‏اند که به صورت آیات زیبا و سخن شیرین ادا مى‏شود; چنان که از مشرکان در مواردى چنین نقل مى‏کند:«...یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین‏» (17)یعنى: کافران گفتند قرآن چیزى جز افسانه پیشینیان نیست.مضمون این آیه در قرآن مجید در نه مورد وارد شده (18) و به گواهى برخى از آیات نه تنها پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بلکه دیگر پیامبران بزرگ را به همین امر متهم مى‏کردند.شایسته یک انسان واقع‏گرا این است که در همه مسائل بالاخص، مسائل سرنوشت‏ساز دین، از خرد پیروى نموده و به این نوع تشکیک‏هاى بى دلیل ارجى ننهد.پی نوشت:1) ص/75.2) طور/48.3) آل عمران/7.4) ایان باربور، علم و دین، فصل چهارم، بحث معارضه با کتاب مقدس، صص‏121- 120.5) مائده/44.6) ر.ک.: جعفر سبحانى، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج‏1، بخش دوم.7) پییر الستون و دیگران، دین و چشم‏اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1376، ص‏45- 44.8) پییر الستون و دیگران، پیشین، ص‏46.9) امیر عباس على زمانى، زبان دین، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، قم، پاییز 1375، ص‏36.10) مائده/64.11) یونس/3.12) امیرعباس على زمانى، پیشین، ص 261.13) پییر الستون و دیگران، پیشین، ص 51.14) انبیاء/ 5.15) پییر الستون و دیگران، پیشین، ص 56.16) همان، ص 58.17) انعام/ 25.18) ر.ک: انعام/ 25، انفال/ 31، نحل/ 24، مؤمنون/ 83، فرقان/ 5، نمل/ 68، احقاف/ 17، قلم/ 15 و مطففین/ 13.معرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 544]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن