محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845863302
قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي امام خميني(ره) (7)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي امام خميني(ره) (7) نويسنده: داود مهدوي زادگان سيد حسين نصر و تفسيرهاي مجازي (شبه ايدئولوژيک) از انديشه سياسي امام خميني يکي ديگر از قرائت ها، قرائت مجازي يا شبه ايدولوژيک از انديشه هاي امام است که بسيار متأثر از انديشه هاي غربي و سکولار مي باشد. از نمونه هاي اين نوع تفسير آرا و ديدگاه هاي دکتر سيد حسين نصر است؛ وي در ميان انديشمندان جهان اسلام، صاحب سبک و انديشه است. ايشان کتابي تحت عنوان «جوان مسلمان و دنياي متجدد» دارد که در آن، سلسله مباحث مهمي را مطرح کرده است؛ از قبيل اينکه هر جوان مسلماني که در دنياي غرب به دنيا آمده، درگير دنياي جديدي است و مباحثي درباره انديشه اسلامي، تاريخ اسلام و تاريخ انديشه سياسي و انديشه اسلامي در دنياي معاصر، ويژگي هاي دنياي جديد و... در اين کتاب فصلي با عنوان «جهان اسلام در دوران جديد» وجود دارد؛ در مورد اينکه امروزه ما وارد دنياي جديدي شده ايم که در گذشته سابقه نداشته است؛ فضاي اين دنياي جديد، فضاي گفتماني تمدن اسلامي نيست و شاکله اش غير ديني است. اين دنياي جديد از غرب اروپا شروع شده و به تدريج عالمگير گرديده است. ممالک اسلامي به تدريج شاهد سلطه جوي تفکر غربي بوده اند که هيچ سابقه و تناسبي با اسلام نداشت، لذا نوعي تعارض ذاتي بين خود و اين پديده جديد احساس کردند که موجب شد در قبال اين پديده واکنش هايي را از خود نشان دهند. دکتر نصر، در مجموعه به چهار واکنش اشاره مي کند: 1 ـ واکنش سلفي ها يا اصول گرايان و بنيادگرايان؛ 2 ـ واکنش اصلاح طلبان و تجدد گرايان؛ 3 ـ واکنش موعودگرايان يا مهديون، 4 ـ واکنش سنتگرايان. 1 ـ سلفي ها (بنيادگرايان ـ اصول گرايان) سلفي ها در برابر مظاهر تمدن جديد و علم و تکنولوژي واکنش نشان دادند. آنها معتقدند که بايد به شکل خاص و خالص اسلام برگرديم. آنان همچنين بر اين باورند که سلطه دنياي مسيحيت ـ که موجب سرخوردگي مسلمان شده ـ به خاطر انحراف از دوره ناب اسلامي است؛ لذا بايد به قرن اول هجري ـ و نه حتي به قرن دوم و سوم ـ يعني به زمان پيامبر و خلفاي راشدين برگرديم. سلفي ها حتي مظاهر تمدن اسلامي نظير فلسفه، کلام، تفسير و عرفان را نوعي انحراف تلقي مي کنند. دکتر نصر مي گويد. غربي ها سلفيان را با عنوان اصولگرا و يا بنيادگرا مي نامند. وي مثال بارز و عمده سلفي گري را جريان وهابيت مي داند. بنابراين سلفيان داراي سه ويژگي مهم بودنده اند: 1 ـ اعتقاد به بازگشت به اسلام اوليه 2 ـ تمدن اسلامي را نوعي انحراف دانستن 3 ـ مخالفت با علم و تکنولوژي و اشکال مدرنيته. 2 ـ تجددگرايان يا اصلاح طلبان پاره اي از متفکران اسلامي معتقدند براي رهايي از انحطاط، بايد به تفکر غربي روي آورد و دست به نوع آوري زد؛ يعني بايد به سبک و سياق غربي ها زندگي کرد. در واقع آنان قائل به نوسازي و احياي جهان اسلام از طريق تجددگرايي هستند. دکتر نصر از سيد جمال الدين اسد آبادي و سيد قطب و اقبال لاهوري به عنوان نماد اين جريان فکري نام مي برد. در اين جريان فکري، انواع و اقسام ايدئولوژي هاي مدرن را مي توان مشاهده کرد؛ از تفسير مارکسيستي تا سوسياليستي و از اگزيستانسياليستي تا ليبراليستي. بسياري از اين متفکرين مسلمان، زبانشان، زبان ايدئولوژيک است؛ ولي صرفاً نام و پسوند اسلامي را بر روي آن گذاشته اند. بسياري از تفکرات التقاطي دهه چهل و پنجاه در ايران ناشي از تفکر مادي گرايانه غربي با ظاهر و پسوند اسلامي بود؛ مثلاً سازمان مجاهدين خلق، تفکرات کاملا مارکسيستي را اتخاذ کرده بود. 3 ـ موعودگرايان يا مهديون موعودگرايان معتقدند که جهان اسلام با وجود داشتن بيش از يک ميليارد جمعيت و سرزمين هاي وسيع، تحت سلطه تفکر مسيحي و مادي قرار گرفته است و مسلمانان عملاً نمي توانند هيچ اقدامي انجام دهند. اين ناتواني مسلمانان، خود نشانه اي از آخرالزمان است و زمان ظهور منجي موعود است. براساس همين اعتقاد، موعودگرايان نهضت ها و جنبش هايي را به راه انداختند؛ نظير قيام مهدي سوداني در سودان، عثمان دانتونيان در نيجريه و نهضت عليم حمد باب و شاگردش بهاء، موسسان بابيه و بهائيه در ايران. دکتر نصر، پس از بررسي اين سه واکنش، حضرت امام را جزء دسته اول، يعني سلفيه مي داند. عبارتي از کتاب ايشان مي آوريم که بيانگر ويژگي هاي سلفيه از ديد ايشان است. وي مي نويسد: همه اين پديده ها از يک سو در دل مشغولي به حفظ و احيا شريعت. استقلال سياسي و اجتماعي مسلمانان و مخالفت با هنجارها و ارزش هاي اجتماعي غرب و از سوي ديگر بي علاقگي و تلقي انفعالي نسبت به نفوذ علم و تکنولوژي غربي، نهادهاي مديريتي و اداري غربي و شيوه هاي تفکر متلازم با اتخاذ تکنولوژي، با يکديگر شريک هستند. علاوه بر اينها، تقريبا همه اين حرکت ها در غفلت از اهميت هنر و معماري و شهرسازي اسلامي و بي اعتنايي به ضرورت حفظ فضاي هنري و زيبا شناختي اسلام و محافظت از آن در قبال رخنه معيارهاي غربي است. سوال ما اين است که امام با کدام يک از اين سه ويژگي سلفي ها همسويي و همگرايي داشته که آقاي نصر، ايشان را در عداد آنان قرار داده است؟! آيا با تکنولوژي غرب مخالف بوده است؟ آيا با نهادهاي مديريتي و اداري غربي مخالفت کرده؟ يا با نمادهاي تمدن اسلامي مواق نبوده است؟ هنوز جمله معروف امام از يادها نرفته است که «ما با سينما= به عنوان مظهر تمدن ـ مخالف نيستيم؛ با تلويزيون مخالف نيستيم؛ با فحشا مخالفيم» و يا بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، تقريبا تمامي نهادهاي جوامع غربي از قبيل جمهوريت، دموکراسي، انتخابات، حقوق بشر، رأي گيري، آزادي قلم و بيان و تدوين و تصويب قانون را در جامعه به اجرا گذاشت و در راستاي حفظ آثار تمدن اسلامي، سازمان حفظ ميراث فرهنگي را تأسيس کرد. همچنين در نامه اي به گورباچف او را تشويق و از او دعوت کرد تا به حوزه علميه قم بيايد و از فلسفه و عرفان اسلامي، توشه اي برگيرد. با اين وصف، چگونه حضرت امام با اين سه ويژگي سلفي ها، سنخيت داشته است؟ 4 ـ اسلام سنتي واکنش متفکران اسلامي، نسبت به تحولات جهان غرب، از گذشته وجود داشته و در دنياي امروز به شکلي فعال تر ادامه يافته است. آنان به دنبال شناخت دنياي جديد هستند و به صورت معقول و فلسفي با تفکر غربي مواجه شده اند. همچنين به جنبه هايي که سلفي ها از آن غافل مانده اند، مانند هنر، ادبيات، فلسفه، معماري و... توجه بيشتري مي کنند. اين افراد، نوعا در فضاي جديد تحصيل کرده اند؛ با زبان و تمدن غربي آشنا هستند و آن را عميقا مي شناسند. در انديشه اسلامي چيزي به نام ايدئولوژي وجود ندارد؛ زيرا ايدئولوژي قابل ترجمه به انديشه اسلامي نيست. در چند دهه گذشته، نويسندگان پيرو اسلام سنتي مطالب فراواني به زبان انگليسي نوشتند، تا واقعيات اسلام را براي غرب و جوانان مسلماني که ـ در خود غرب يا جهان اسلام ـ تربيت يافته نظام آموزشي غرب هستند، توضيح دهند. آنچه که دکتر نصر در کتابش در مورد اسلام سنتي و متفکران اسلامي آورده نشان مي دهد که خود وي نيز جزء اين گروه است؛ زيرا کتاب وي به زبان انگليسي و درباره جواناني است که در غرب به دنيا آمده اند، يا در آنجا بزرگ شده اند. وي معتقد است، اسلام سنتي برخلاف سلفيون ـ که براساس احساسات به مواجهه با پديده تجدد غربي مي پرداختند ـ بر پايه نگرش فکري واقعاً اسلامي به معارضه هاي فلسفي، علمي، اقتصادي و اجتماعي تکنولوژي غرب، پاسخ داده است. اين متفکران اسلامي تا اعماق ايدئولوژي ها و مکاتب فکري غرب را ـ که مغاير با جهان گري اسلامي است، کاويده اند. اين مکتب سنتي در زمينه احياي اصول اسلام ـ به نحوي که بتوان آنها را در اوضاع بشريت کنوني اعمال کرد ـ بسيار فعال است. ايشان، تلويحاً به ناکارآمدي اصول اسلامي مطروحه از جانب امام و حتي وهابيان در دنياي کنوني اشاره دارد. اين مکتب کوشيده است تا مباني علم و تکنولوژي غرب را براساس جهان بيني اسلامي مورد تأمل و بازانديشي قرار دهد و به جاي عکس العمل هاي احساسي به نحوي اصولي با معارضه هاي تفکر و علم و تکنولوژي جديد، مقابله کند؛ علاوه بر آن، کوشيده است تا مباني هنر اسلامي را که در طي چند دهه گذشته، تحت الشعاع تکنولوژي و انديشه هاي غربي قرار گرفته ـ به خصوص در باب معماري، تزيينات داخلي، شهرسازي و... ـ يا به دست فراموشي سپرده شده است، احيا کند. دکتر سيد حسين نصر، طريق حق را اسلام سنتي مي داند؛ زيرا معتقد است: اولاً: اسلام سنتي شامل احکام صرفاً فقهي شرعي نيستند و ساير جنبه هاي اسلامي را نيز مورد توجه قرار مي دهند. ثانياً: به عمق تفکر غربي آشنا هستند و درک مي کنند که غرب يعني چه؟ ثالثا: با علم و تکنولوژي به شکل صحيح برخورد مي کنند. رابعا: با تاريخ و سرمايه هاي اسلامي مخالفت ندارند. ـ نقد ديدگاه شبه ايدئولوژيک (ايده هاي سيد حسين نصر) 1 ـ اين جريان خود را تافته جدا بافته مي داند و مدعي است جريان عميق ريشه دار اسلامي، همين جريان اسلامي سنتي است. 2 ـ يکي از ادعاي نصر اين است که متفکران وابسته به اسلام سنتي؛ درک عميقي از فرهنگ غرب دارند. سوال ما اين است که آيا اين متفکران، درک عميقي از فرهنگ غرب دارند يا امام که ده سال قبل از فروپاشي کمونيسم، صداي خرد شدن استخوان هايش را شنيد و در نامه اي به گورباچف وعده آن را داد؟ 3 ـ بايد به اين متفکران غربي بگوييم، کدام اسلام به شما اجازه داده است که اين چنين در دنياي غرب هضم شويد؟ 4 ـ ما بايد پسوند عافيت انديش يا مصلحت گرا را به اسلام سنتي اضافه کنيم؛ تا ماهيت واقعي آن، معلوم شود؛ زيرا اين جريان حاضر به درگيري جدي با غرب و تفکرات آن نيست و اساساً اگر هزار سال هم بگذرد، غرب از ناحيه اسلام سنتي، صدمه اي نمي بيند. 5 ـ اگر جرياني مانند نهضت امام خميني نبود، جريان اسلام سنتي خيلي قبل از اينها از بين رفته بود. 6 ـ اسلام سنتي، به عملکرد سياسي غرب، کاري ندارد و با اينکه تمام ظلم ها را مشاهده مي کند، خود را به غفلت مي زند؛ حال آنکه اسلام پوياي امام، دقيقا مي دانست در کجا بايد وارد عمل شود و در کجا بايد کار فکري کند. 7 ـ غربي ها هيچ گاه به انديشه و فکر، اصالت و اولويت نداده اند بلکه ابتدا حمله ناپلئون به مصر و حمله انگلستان به هند را داشته ايم، بعد انديشه کانت و نيچه ودکارت را. هيچ گاه در تاريخ نفوذ غربي ها، اول کانت يا نيچه نيامده است بعد توپ و تانک. *** در پايان اين مقاله به يکي از تفاسيري که به نوعي با انديشه امام، اشتراک نظر دارد، اشاره مي کنيم. تا اينجا هر چه از تفاسير ذکر شد اختلاف مبنايي با انديشه سياسي امام داشتند؛ زيرا مباني انديشه سياسي امام، ديني و درون ديني است. ولي آن تفاسير غير ديني و برون ديني بودند. تفسيري که امروز ارائه مي شود در مبناي ديني با امام اشتراک دارد و آن مربوط به مرحوم محمد جواد مغنيه است. ديدگاه هايي که در مبنا با امام اشتراک نظري دارند، طيف وسيعي را شامل مي شوند؛ از افراد همسو با تا افرادي که به طور کلي مخالف آرا امام هستند. کانون اين اختلاف نظر را نيز مسئله ولايت فقيه تشکيل مي دهد؛ يعني برخي اساساً آن را قبول ندارند ولي برخي ديگر آن را قبول دارند که اينها هم چند دسته مي شوند. آنها که ولايت فقيه را قبول ندارند معتقدند: ادله اي که دال بر اثبات ولايت براي فقيه باشد، وجود ندارد. لذا اثبات ناشدني است ولي آنها که ولايت فقيه را قبول دارند، براي آن ادله شرعي و عقلي مي آورند. بحث ولايت فقيه سابقه ديرينه اي دارد و به زمان غيبت کبري باز مي گردد. در آن زمان مهم ترين مسئله، جانشيني امام معصوم در عصر غيبت بود؛ که چه کسي و با چه خصوصياتي باشد؟ در قرون اخير، ملا احمد نراقي به صورت جدي و در کتاب و بحث مستقل به ولايت فقيه پرداخته و براي اثبات آن ادله اي را آورده است؟ از طرف ديگر، شيخ انصاري در انکار ولايت براي فقيه کوشيده است. حضرت امام در بحث ولايت فقيه، دست به نوعي ابتکار زدند؛ يکي از مسائلي که مورد بحث فقهاي گذشته بود، بحث من لاوارث له، ايتام، صغار، مجانين و... بود و اينکه چه کسي بر ايشان و اموالشان ولايت دارند؛ يکي از کساني را که شايسته اين کار مي دانستند، فقها بودند. اما حضرت امام در ضمن بحث در مورد ولايت فقيه مسئله ولايت او بر ايتام، صغار، مجانين و من لاوارث له را مطرح کردند؛ در واقع امام، جاي موضوع و مسئله يا اصل و فرع را تغيير دادند و ولايت فقيه را موضوع و اصل، و سرپرستي ايتام و صغار و مجانين را مسئله و فرع، قرار دادند. به نظر مي رسد در فهم انديشه سياسي امام و در موضوع ولايت فقيه، توجه به اين مطلب جنبه کليدي دارد. مغنيه از طرفداران سرسخت امام و انقلاب در لبنان بود. وي کتابي به نام «الخميني و الدوله الاسلاميه» دارد که در آن معتقد است امام، ادامه دهنده راه سيد جمال الدين اسد آبادي است. وي با اشاره به روايتي که مي گويد، مردي از قم قيام مي کند و جواناني دور او را مي گيرند، معتقد است آن مرد امام خميني است. ايشان در اين کتاب در دو مورد با امام اختلاف نظر دارد و از موضع فقهي و اجتهادي با آن، مخالفت مي کند. در کتاب مذکور مي گويد: من دولت اسلامي را قبول دارم؛ زيرا مفهوم دولت در قرآن آمده است و پيامبر هم دولت تشکيل داد؛ منتها در دو مورد نمي توانم با امام موافق باشم؛ اول، ولايت فقيه؛ دوم، موارد مصرف خمس و زکات. وي مي گويد: پس از رحلت پيامبر در تعيين جانشين، اختلاف نظر پيش آمد؛ شيعه معتقد بود جانشين پيامبر بايد کسي باشد که از طرف خدا و معصوم منصوب شده باشد. در دوران غيبت امام عصر، اين سوال، پيش مي آيد که آيا کسي حق ولايت دارد يا نه؟ در اينجا دو ديدگاه به وجود آمد: يکي معتقد بود که عينا ولايت معصو م به فقها منتقل مي شود؛ ديگري معتقد بود که بخشي از آن به فقها منتقل مي شود؛ نه تمام آن. امام، جزو آن دسته از فقيهاني است که معتقد بود ولايت معصوم، عينا به فقيه منتقل مي شود. [ولي مرحوم مغنيه اين را قبول نداشت.] امام معتقد است، حکومت از امور اختصاصي امام و معصوم نيست؛ که قابل انتقال به ديگري نباشد؛ در واقع امر حکومت، ربطي به منزلت و عصمت امام ندارد و از شئون معصوم با سايرين، موجب اختلاف آثار و وظايف مي شود؛ بنابراين، ولايت از آثار عصمت و حکومت و ولايت، مترتب بر اين منزلت است. فقها مانند ساير افراد، اشتباه و خطا مي کنند؛ دچار غرور مي شوند؛ بر اثر شرايط زماني و مکاني و اوضاع اقتصادي و اجتماعي، رأي فقيه تغيير مي کند؛ در معرض انواع نسيان و خطا و اشتباهات است؛ در حالي که معصوم (ع) چنين نيست؛ لذا فقيه نمي تواند منزلت معصوم را داشته باشد و در نتيجه نمي تواند ولايت داشته باشد. مي دانيم که شأن و منزلت معصوم را هيچ کس ندارد؛ اما اگر اعطاي ولايت از سوي خداوند از حيث معصوم بودن امام نباشد؛ بلکه از حيث ولايت و حکومت الهي باشد؛ در اين صورت در عصر حضور به امام معصوم و در عصر غيبت به فقها اختصاص دارد. مرحوم مغنيه معتقد است که دولت اسلامي مي تواند توسط غير مجتهدين و از طريق انتخابات، محقق شود. شخص منتخب نيز موظف است در چهارچوب قوانين اسلامي،حکومت را اداره کند؛ يعني معتقد به حکومت متدينان است؛ نه حکومت دين. ايشان نقدي نيز به امام دارند و مي گويند: شما از يک طرف ولايت و حکومت را مبتني بر کتاب و سنت مي دانيد؛ يعني معتقديد قوانين آن بايد برگرفته از کتاب و سنت باشد و از طرف ديگر مي گوييد حکومت اسلامي مبتني بر انتخابات و رأي مردم است. اگر حکومت، ماهيت ديني دارد و مبتني بر کتاب و سنت است، ديگر رأي مردم چه معنايي دارد؟ علاوه بر آن، مسائل حکومت، تاماً ديني نيست و ربطي به کتاب و سنت ندارد؛ بلکه جنبه عرفي دارد و در زمره مباحات است؛ نظير مباحث آموزش و پرورش، ارتش، امور اداري، اقتصادي و... . در واقع، مرحوم مغنيه حکومت اسلامي را معجوني از آموزه هاي ديني و عرفي مي داند؛ به عبارت ديگر، ايشان به نوعي حکومت عرفي ـ عرف متشرعه نه به مفهوم سکولار ـ قائل است. امام در پاسخ به اين ايراد، معتقد بودند حکومت اسلامي مانند ساير حکومت ها است؛ يعني همان گونه که لازم نيست رئيس جمهور، داراي تمام تخصص ها باشد، بلکه در رشته هاي مختلف، از متخصصان آن رشته ها، استفاده مي کند، در حکومت اسلامي نيز همين گونه است؛ يعني نيازي نيست که فقيه خود به شخصه متخصص در تمام علوم و فنون و حرفه ها باشد؛ بلکه مي تواند در رشته هاي مختلف از صاحب نظران و متخصصان آن رشته کمک بگيرد و اهداف خود را پيش ببرد. در پاسخ به بحث تناقض بين حکومت ديني و رأي مردم، مي گوييم، تناقضي در کار نيست؛ زيرا امام، ابتدا در تعيين نوع حکومت به مردم مراجعه کردند و آن را در معرض رأي مردم، گذاشتند؛ پس از آنکه مردم، نوع حکومت (جمهوري ـ اسلامي) را انتخاب کردند، ديگر پذيرفته نيست که بگويند ما نمي خواهيم فقه اسلام، حاکم باشد. تناقض در سخنان کساني است که از يک طرف مي گويند دولت اسلامي را قبول دارند، ولي از طرف ديگر مي گويند لذومي ندارد فقيه، حاکم باشد. منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 797]
صفحات پیشنهادی
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها