واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي امام خميني(ره) (5) نويسنده: داود مهدوي زادگان نقد و بررسي برداشت عرفي شدن از انديشه سياسي امام ديدگاه عرفي شدن را از سه جنبه مختلف مي توان مورد نقد و بررسي قرار داد. اين سه جنبه عبارتند از: 1 ـ موارد نقض (طرح ديدگاه مخالفان) 2 ـ کليت ديدگاه(مدعا) 3 ـ نوع استدلال 1 ـ موارد نقضي (طرح ديدگاه مخالفان) ابتدا ديدگاه مخالفان را به عنوان مبناي انتقادي نسبت به برداشت حجاريان مطرح مي کنيم. مخالفان بطور کلي به دو گروه تقسيم مي شوند: اول، افراد لائيک، دوم، روشنفکران ديني. ديدگاه لائيک ها را در ضمن بررسي برداشتهاي دکتر بشيريه توضيح داديم. ديدگاه روشنفکران ديني: روشنفکران ديني، در عرفي شدن نقشي براي کاريزما قائل نيستند؛ بلکه خود را مهم ترين عامل عرفي کننده جامعه مي دانند و معتقدند اين روشنفکران ديني هستند که جامعه را از سنت به سمت عرفي شدن و مدرنيته سوق مي دهند؛ نه کاريزما. با توجه به آنکه ما دو نوع عالم داريم: سنتي و مدرن يا عقلاني و عرفي. آقاي حجاريان معتقد است اين کاريزماست که جامعه را از سنتي به مدرن سوق مي دهد؛ اما روشنفکران ديني مي گويند، مرحله گذار از سنت به مدرنيته، از وظايف آنهاست نه کاريزما. کاريزما هيچ منزلت و جايگاهي در تعابير، محاسبات، معادلات و تفاسير روشنفکران ندارد؛ بنابراين طبق قاعده اذاجاء الاحتمال بطل الاستدلال، ديدگاه ايشان ابطال مي شود. 2 ـ نقد مدعا مدعا اين بود که نظريه ولايت فقيه، عرفي کننده است و هر چند اين نظريه، قالبي ديني دارد، ما را به سمت عرفي شدن مي برد و غير ديني مي کند و با وجود اينکه، حضرت امام در مقام نظر، ولايت فقيه منهاي دين را رد مي کند، در مقام عمل، اين نظريه جامعه را به سمت عرفي شدن مي برد. آقاي حجاريان هم معقتد است هر نهاد ديني که سرنوشتش با دولت گره بخورد، به سمت عرفي شدن مي رود و چون دولت بر مبناي مصلحت کار مي کند در بسياري جاها، به خاطر مصلحت، ضرورتها را کنار مي گذارد، تا بتواند جامعه را اداره کند؛ مثلاًً وقتي سرنوشت شوراي نگهبان با دولت گره بخورد، پاي مصلحت پيش مي آيد و ولي فقيه مجبور است از دين هزينه کند. از طرف ديگر، مجبور است قدرت دولت را افزايش دهد. مهم ترين نقد براين مدعا اين است که آقاي حجاريان مي گويد: نظريه ولايت فقيه عرفي کننده است و در عين حال، خود ايشان طرفدار عرفي شدن است. سوال ما از آقاي حجاريان اين است که اگر ولايت فقيه عرفي کننده است، پس چرا شما از آن جانبداري نمي کنيد و بلکه در مقابل آن صف آرايي مي کنيد؟ در حالي که بايد نيروهاي عرفي گرا،(1) سرسخت ترين طرفداران ولايت فقيه باشند. شايد گفته شود عرفي گرايان قبول دارند که ولايت فقيه به عرفي شدن کمک مي کند، ولي اين را به عنوان مرحله گذار تلقي مي کنند و مي خواهند اين مرحله هر چه زودتر پايان بپذيرد تا بتوانند وارد مرحله بعدي شوند. عرفي شدن، يعني گره خوردن سرنوشت دين با دولت و سياست و کاهش تدريجي نقش دين در جامعه و اضافه شدن به نقش و قدرت دولت و حکومت رعايت مصالح ـ که وظيفه هر دولت و حکومتي است ـ خود به عرفي شدن جامعه کمک مي کند. مصلحت هم به معناي رعايت ضرورت هاي اجتماعي است. ضرورتها، گاهي اجتماعي است و گاهي ديني، که اگر اين دو يکي باشند، مشکلي پيش نمي آيد و الا درد سرآفرين خواهد شد؛ لذا اگر مبناي مصلحت جامعه، دين، يعني کتاب و سنت باشد جامعه، ديني خواهد بود. تا اينجا از جهات نقضي و مدعا، ديدگاه آقاي حجاريان را نقد کرديم. جنبه سوم نقد که دليل مدعا يا نحوه استدلال است، اين بود که وقتي دين با دولت گره بخورد نتيجه اش اين مي شود که دائما به خاطر حفظ ضرورت هاي اجتماعي، سياست، اقتصادي، مجبور به مصلحت انديشي مي شود و بر مبناي مصلحت از اصول خود کم مي کند و به تدريج دچار فرسايش مي شود؛ يعني کلاً اصولش را کنار مي گذارد و در نهايت تبديل به دين دولتي مي شود. در نقد دليل مدعا بايد بگوييم بين دو مقاله حجاريان، تفاوتهاي اساسي وجود دارد و همين تفاوتها مدعا و دليل مدعا را رد مي کند. مقاله اول ايشان با نگاهي جامعه شناختي به رشته تحرير درآمده است. نگاه جامعه شناختي، نگاهي درجه دو و از بيرون است. نگاه از بيرون يعني تحليل بيروني يک پديده و واقعه اجتماعي؛ اين نگاه، نگاهي غير عامل است. اما در مقاله دوم، نگاه حجاريان نگاه از درون است؛ يعني با دخل و تصرفاًتي به اين پديده اجتماعي نگاه مي کند سمت عرفي شدن سوق مي دهد. فرق نگاه بيروني و دروني در همين است که نگاه دروني به خود اجازه دخل و تصرف در تحليل مي نمايد. لذا مي گويد ما بايد ببينيم ولايت فقيه، با چه قرائتي فقه شيعه را به سمت عرفي شدن سوق مي دهد. فرق نگاه بيروني و دروني در همين است که نگاه دروني به خود اجازه دخل و تصرف در تحليل يک پديده اجتماعي را مي دهد. حجاريان در مقاله اول مدعي بود که هرچند فرايند عرفي شدن در فقه شيعه ـ برخلاف اهل سنت ـ که بود، ولي به هر حال در روند عرفي شدن قرار گرفت و با آمدن امام خميني تسريع شد؛ امام در مقاله دوم، عکس اين مطلب را مي گويد و معتقد است اصلا فقه شيعه استعداد عرفي شدن را ندارد و در مقابل آن مقاومت مي کند و به تبع آن ولايت فقيه نيز نمي تواند عرفي کننده باشد؛ لذا بايد به دنبال قرائتي برويم که به کمک آن بتوان فقه شيعه را عرفي کرد و آن قرائت آقاي منتظري از ولايت فقيه است؛ يعني قرائتي که ولي فقيه را انتخابي مي داند و او را نماينده و برادر حاکميت ملي قلمداد مي کند.(مي بينيم که اين دو مقاله تفاوتي بنيادين با يکديگر دارند) پاسخ ما اين است که حتي با قرائت آقاي منتظري هم، نمي توان فقه شيعه و ولايت فقيه را در روند عرفي شدن قرار داد؛ زيرا هنگامي که آقاي سروش نظر آقاي منتظري را در باب ارتداد جويا شد و خواستار يک سري تحولات ضروري در فقه گرديد، آقاي منتظري به اين مسئله همانند ساير فقها و براساس چهارچوب فقه سنتي، پاسخ داد. اشکال ديگر به خود مصلحت (دليل مدعا) برمي گردد؛ يعني هرجا پاي مصلحت به ميان آيد، راه عرفي شدن باز مي شود و باب مصلحت در فقه شيعه نيز راه عرفي شدن را باز کرده است و نظريه ولايت فقيه نيز اين راه را به صورت کامل باز کرد. حجاريان عرفي شدن را در برابر ديني شدن مي داند؛ يعني معتقد است ما با عرفي شدن از دين فاصله مي گيريم و عقلايي مي شويم. اشکال ما اين است که چرا شما عرفي شدن را مساوي با غير ديني شدن گرفته ايد؟ عرفي شدن در نظر ما به معناي رسمي آن است؛ يعني قانون زندگي مردم برچه اساس باشد؟ اگر آيين و رسم زندگي مردم، تفکرات و امور دنيوي باشد در اين صورت تفکر دنيوي، عرفي مردم مي شود؛ اما در بعضي جاها آيين و رسم زندگي مردم، الهي و ديني است به مادي، در اين صورت تفکر ديني، عرف آن مردم ميشود. در نتيجه در عرف غيرمتشرعه مي توانيم عرفي شدن را به منزله غير ديني شدن بگيريم، اما در عرف متشرعه نمي توانيم چنين چيزي را بگوييم. اساساً ديني بودن جامعه خود عاملي براي مقاومت در برابر عرفي شدن مي شود و نيازي نيست تا شما به دنبال عرفي کردن فقه برويد؛ مثلاً رژيم پهلوي، پنجاه سال در صدد تحميل نظرات روشنفکري در جامعه بودند؛ ولي جامعه در برابر آن مقاومت کرد و اصولاً انقلاب اسلامي، حرکتي عليه اين فرايند بود. ديني بودن، اقتضاي ذات هويت ايراني است. فرهنگ رجايي مي گويد: «من نمي دانم چرا ايرانيان وقتي اسلام وارد ايران شد، خيلي سريع آن را پذيرفتند، ولي با آنکه صد و پنجاه سال است از مدرنيته و تجدد مي گذرد، هنوز جامعه ما در پذيرش آن مشکل دارد و برايش سخت است. دليلش آن است که ايراني متوجه شده ذات مدرنيته، غيرديني است. لذا در برابرآن مقاومت مي کند. اشکال ديگر آن است که حيثيت شيعه و شريعت اسلام ـ برخلاف اديان ديگر ـ آنچنان پيچيده و گسترده است که اصل مصلحت يکي از عناصر متعدد آن محسوب ميشود، لذا اگر عنصر مصلحت بخواهد بر شريعت حاکم شود، ابتدا بايد بر ساير عناصر حاکميت پيدا کند. جوهره فقه شيعه، برخلاف فقه اهل سنت ـ که به نوعي مي توان گفت شبه عرفي شده ـ ذاتا با هرگونه عرفي شدن مخالف است و علت مقاومتش هم همين ذات آن است. اشکال ديگر اين است که اگر ولايت فقيه عرفي کننده است؛ شما بايد مويد آن باشيد نه مخرب آن، پس چرا در برابر آن ايستاديد و با آن مخالفت کرديد؟ بحث پاياني ما طرح يک سوال و بررسي پاسخ هاي احتمالي به آن است؛ سوال اين است که دغدغه اصلي حجاريان از طرح اين بحث چه بوده است؟ در پاسخ به اين سوال سه احتمال وجود دارد: 1 ـ دغدغه دفاع از دين دارد؛ يعني به علت گره خوردن دين با دولت دين دچار فرسايش مي شود و بايد آن را نجات داد. 2 ـ دغدغه مدرن شدن و عرفي شدن را دارد؛ لذا وقتي مي بيند ولايت فقيه دين را با دولت گره زده ذوق زده شده و به عرفي شدن فقه شيعي اميدوار گشته است. 3 ـ دغدغه حجاريان و امثال ايشان تمناي قدرت است در واقع نگاه ابزاري به مقوله ولايت فقيه دارند؛ زيرا به برکت آن بر اريکه قدرت سوار شده اند و بايد ازآن دفاع کنند. آنان ولايت فقيه را بهترين ابزار عرفي شدن فقه شيعه تلقي مي کردند؛ ولي وقتي به واسطه همين ولايت فقيه از عرصه قدرت دور شدند، در برابر آن ايستادگي کردند و حتي آن را ضد دموکراسي و آزادي دانستند. لذا نياز به ايدئولوژي هايي دارند که آنها را به قدرت برگرداند؛ به همين جهت به سراغ مفاهيمي چون جامعه مدني، مدرنيته و... رفته اند. براساس مشي امثال حجاريان و پيشينه آنان و همچنين با در نظر گرفتن اين مطلب که افراد مدرن با هر چه سنتي است مخالف هستند، به نظر مي رسد احتمال سوم، صحيح باشد؛ زيرا احتمال اول، يعني دغدغه دين داشتن با توجه به تعريفي که ايشان از عرفي شدن دارند، بعيد است؛ احتمال دوم، يعني دغدغه مدرن شدن و تجدد، نيز غالبا به نظريه پردازان و اهل فکر، اختصاص دارد؛ نه سياستمداران. البته طبق مباحثي انجام شده، احتمال دوم نيز تقويت ميشود، ولي مروري بر پيشينه سياسي ايشان، احتمال سوم را قوي تر مي نمايد. فرق احتمال دوم و سوم هم در اين است که احتمال دوم کاري به قدرت ندارد و در عالم نظريه پردازي است؛ ولي احتمال سوم همه چيز را به چشم ابزار مي نگرد. پي نوشت ها : 1 ـ نيروي عرفي گرا؛ يعني کسي که زمينه را براي عرفي شدن جامعه هموار مي کند. منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]