تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 8 خرداد 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

سایت نوید

Future Innovate Tech

باند اکتیو

بلیط هواپیما

بلیط هواپیما

صمغ های دارویی

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

مورگیج

میز جلو مبلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1800092331




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي امام خميني(ره) (3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي امام خميني(ره) (3)
قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي امام خميني(ره) (3)   نويسنده: داود مهدوي زادگان   تفسيرهاي ايدئولوژيک از نظريه ولايت فقيه   بيشترين قرائتهايي که جريانات مختلف از انديشه هاي امام خميني داشته اند، بر مبناي تفسير هاي ايدئولوژيک است؛ از اينرو تلاش مي کنيم جلوه هاي بيشتري از اين نوع تفسير را تحليل نماييم. تفسير ايدئولوژيک در مقابل تفسير علمي است؛ مشخصه تفسيرهاي علمي، فهم واقعيت متن، بدون هيچ پيش فرض و پيش داوري است؛ اما در تفسيرهاي ايدئولوژيک مفسر خود را ملتزم به فهم واقعيت متن نمي کند؛ بلکه در چهارچوب ايده ها، پيش فرضها و علايق خود مفاهيمي را توليد و برطبق آن، واقعيت متن را تفسير مي کند؛ در واقع اگر متن متشکل از ماده و صورت باشد، مفسر صورت متن را کنار مي گذارد و فقط ماده را در ذهن خود وارد مي کند؛ سپس ايده ها و ذهنيت هاي خود را به مثاله يک صورت جديد روي اين ماده قرار مي دهد. بدين ترتيب متن صورت جديدي پيدا مي کند که معلوم نيست با صورت حقيقي آن انطباق دارد يا نه؟ در عين حال مفسر خود را ملزم نمي بيند که صورت واقعي متن را براي مخاطبان بازگو نمايد. بشيريه و سيطره تفسيرهاي جامعه شناختي ايدئولوژي   از جمله کساني که نظريات او مبتني بر تفسير ايدئولوژيک از انديشه هاي امام است، دکتر حسين بشيريه مي باشد. بيشتر آثار وي در مقوله جامعه شناسي سياسي، است که از مهمترين آنها مي توان از «جامعه شناسي سياسي» نام برد. بشيريه اخيراً دو کتاب ديگر نيز در زمينه جمهوري اسلامي و مشخصاً انديشه هاي امام، تاليف کرده است؛ يکي «جامعه مدني و توسعه سياسي در ايران» ديگري «ديباچه اي بر جامعه شناسي سياسي ايران در دوره جمهوري اسلامي». در کتاب اول، برداشت خود را از انديشه ي سياسي امام در قالب دو بحث کلي ارائه کرده است يکي تحت عنوان اقتدار کاريزماتيک، ديگري سنتگرايي تجدد ستيز در ايران. در قرائت کاريزماتيک از انديشه امام، بشيريه، نوعي تقسيم بندي از نظام هاي سياسي ارائه مي کند که برگرفته از تقسيم بندي ماکس وبر، جامعه شناس آلماني است و بر اقتدار سياسي را به سه دسته تقسيم کرده است: 1 ـ اقتدار کاريزماتيک 2 ـ اقتدار سنتي 3 ـ اقتدار عقلاني قانوني. کاريزما به کسي اطلاق مي شود که شخصيت بسيار بر جسته اي دارد و نفوذ همين شخصيت برجسته، همه مشکلات را حل مي کند. در واقع حل مشکلات، توسط خود اين شخص است معمولا کاريزماها، شخصيتهاي انقلابي هستند. اقتدار سنتي (پادشاهي): مشروعيت چنين حکومت و رهبري ناشي از شخصيت او نيست؛ بلکه نشئت گرفته از سنت حاکم بر جامعه است و سنت، پشتوانه مشروعيت اوست؛ در واقع، اين شخص از خود هيچ اقتداري ندارد و به واسطه سنت حاکم بر جامعه، سلطه پيدا کرده است و حکومت مي کند. اقتدار عقلاني يا قانوني: مشروعيت چنين حکومتي براساس عقل جمعي است؛ يعني تعقل جمعي مردم، قوانيني را طرح ريزي مي کند و حاکم، ناگزير است طبق اين قوانين، حکومت و جامعه را اداره کند. در چنين اقتداري، حاکم تا وقتي مشروعيت دارد که به مرّ قوانين موضوعه عمل کند. وبر معتقد است ابتدايي ترين شکل حکومت، حکومت کاريزماتيک است؛ يعني کاريزمايي ظهور مي کند؛ مردم را بسيج مي کند و در زير چتر انديشه سياسي خود، نظامي سياسي را تاسيس مي کند. پس از شخصيت کاريزما(کاريزماها منحصر به فرد هستند و در نظامات سياسي تکرار نمي شوند و يا تداوم نمي يابند). به طور طبيعي اقتدار سياسي سنتي يا عقلاني قانوني شکل گيرد. بشيريه براساس اين تقسيم بندي، جامعه سياسي بعد از انقلاب را تحليل مي کند و نوعي تحليل از اقتدار سياسي امام ارائه مي دهد. وي معتقد است اگر ما حوادث پس از انقلاب را مطالعه و بررسي کنيم به اين نتيجه مي رسيم که هر سه نوع اقتدار سياسي در نظام جمهوري اسلامي تحقق يافته است: اقتدار کاريزما از سال57تا68 (رحلت حضرت امام)، اقتدار سنتي از سال 68تا دوم خرداد76و اقتدار عقلاني قانوني از سال 76به بعد. بدين ترتيب بشيريه دوره رهبري امام را کاريزمايي مي داند که همه مشکلات و مسائل اين دوره به واسطه شخصيت امام را با سرانگشت تدبير اشاره ايشان حل ميشد. پس از امام جانشين او، قاعدتاً شخصيت کاريزماتيک ندارد و لذا مرحله يعني اقتدار سنتي، آغاز مي شود. به بخشي از گفتار بشيريه در اين کتاب توجه کنيد: و اما شخص امام خميني در آن دوران محور سياست در ايران بود. وي در مشاجرات و منازعات ميان گروهها و گرايشهاي مختلف در درون نظام، داوري مي کرد. موثرترين بسيج گر توده ها در منازعات داخلي و تصميم گيرنده اساسي مسائل مربوط به جنگ و صلح، محسوب ميشد. باني مهمترين نهادهاي سياسي ـ اجتماعي و بنيادهاي مختلف در جمهوري اسلامي بود. اخراج نخستين رئيس جمهوري از منصبش، نشانگر غلبه و تسلط اقتدار کاريزمايي بر اقتدار عقلاني بوروکراتيک بود. هيئت حاکمه عمدتا شاگردان، پيروان و سرسپردگان او بودند و در سايه رهبر، اليگارشي روحاني نسبتاً منسجمي شکل گرفت. بشيريه، در توصيف سنتگرايي تجدد ستيز نيز به انديشه سياسي امام، اشاره مي کند و معتقد است: در ايران دوره معاصر به تبع غربي ها، فرآيندي بنام تجدد، به راه افتاد. شروع اين فرآيند از زمان رژيم پهلوي بوده است؛ هرچند زمزمه هاي آن از آغاز انقلاب مشروطه به گوش مي رسيد. در ايران جرياني تحت عنوان سنتگرايي تجديد ستيز، وجود دارد که بسيار قوي و مقتدر است. افرادي که در عين سنتگرايي، نوعي ضديت و خصومت هم با تجدد و نوسازي دارند. اين جريان در دوره پهلوي به شدت رو به اقوال و ضعف نهاد. اما به دنبال انقلاب اسلامي، اين جريان به يکباره قوت پيدا کرد و تا آنجا پيشرفت که حاکميت سياسي را هم به دست آورد. سنتگرايي تجددستيز در ايران، جريانات مذهبي بودند. هر چند در جريانات غير مذهبي نيز، تجددستيزي وجود داشته است. بشيريه در مباحث خود به سنتگرايي متجدد يا به عبارتي نوانديشان ديني نمي پردازد؛ زيرا اعتقادي به آنها ندارد و اساساً چيزي به نام روشنفکري ديني را قبول ندارد. به اعتقاد وي، بعد از انقلاب، جرياني تجدد ستيز حاکميت ايران را در دست گرفت که در راس آن رهبري نظام، يعني امام قرار داشت. بشيريه معتقد است سنتگرايان وقتي با تجدد و مظاهر آن مواجه شدند، به مثابه يک روستايي بودند که از مکاني کوچک به فضايي باز آمده باشد؛ واکنش رواني چنين افرادي، ترس، عدم اطمينان، عدم آرامش و عدم امنيت خواهد بود؛ از اين رو براي فائق آمدن بر اين حالات، يا انزوا مي گزيند، يا به سمت قدرت مي رود؛ تا با کسب آن به آرامش، اطمينان و امنيت برسد. اگر اين شخص، خودش شخص مقتدري باشد، با اقتدار خود به پيش مي رود و الا به دنبال شخصيت مقتدري مي گردد تا بتواند در شخصيت او ذوب شود و به پشتوانه و رهبري او عليه نهاد حاکم قيام کند و حکومتي دلخواه تشکيل دهند. چنين شخصي با ذوب شدن در شخص مقتدر دو کار انجام مي دهد: 1 ـ خودش هم مقتدر مي شود 2 ـ بر زيردستان خود حکومت مي کند. بشيريه در بحث زمينه هاي رواني، جملاتي دارد که حائز اهميت و توجه است: احساس عدم امنيت و حقارت و ترس در دنياي مدرن، به نوبه خود ميلي نيرومند به جستجوي قدرت در چنان فردي ايجاد مي کند. تنها قدرت است که به انسان ناامن، امنيت مي بخشد. قدرت بهترين درمان درد ناامني و بي هنجاري است. آنچه در روانشناسي اجتماعي، شخصيت اقتدار طلب خوانده ميشود، محصول همين توالي احوال است مجموعه اين شرايط زمينه را براي ظهور جنبش هاي کاريزماتيک فراهم مي کند جنبش ها و رهبران کاريزماتيک، تعريف تازه اي از انسان و جامعه به دست مي دهند و ايدئولوژي تازه اي بر جبران هويت و امنيت از دست رفته عرضه مي کنند. جنبش، رهبري و ايدئولوژي، روي هم رفته احساسي از امنيت و هويت به اعضا مي بخشد و بدين سان تمايلات شخصيت اقتدار طلبانه اش ارضا مي گردد. به ديگر سخن، ساختار شخصيتي احزاب با ساختار قدرت در درون منطبق مي شود. در اين شرايط، رهبران مجري احکام خدا و مطيع اوامر او هستند. مردم نيز بايد از ايشان اطاعت کنند. تجدد مفهومي و معنايي عيني دارد. نمادهاي خارجي مانند تکنولوژي، دانش، هنر و تمدن مظاهر و معاني عيني تجدد هستند. اما از جهت مفهوم نظري، جوهره تجدد در فرديت است و فرديت به معناي خود بنياد بودن است. به عبارتي صرفاًً بر عقل خود تکيه داشتن و حتي از آموزه هاي ديني و اسطوره اي کمک نگرفتن را، فرديت مي گويند. فرديت به اين معنا، مقابل مذهب قرار مي گيرد؛ زيرا مذهب مي گويد بايد برخدا و کتاب و سنت تکيه داشته باشي ولي انسان متجدد، همه اين کارها را کنار گذاشته و تنها به خودش اتکا دارد؛ حتي کتاب و سنت را هم متکي به خود و تفسير خود مي داند. در پاسخ به اين سخن دکتر بشيريه ـ که امام را سرآمد سنتگرايان تجدد ستيز قلمداد کرده بود ـ بايد گفت، امام ابداً تجددستيز مطلق نبوده است؛ جمله معروف ايشان که ما با سينما(به عنوان نماد و مظهري از تمدن و تجدد) مخالف نيستيم؛ ما با فحشا مخالفيم، بيانگر اين مطلب است که امام با برخي مظاهر فاسد غرب، سرستيز داشتند؛ نه با کليت تمدن غرب. امام در عمل هم نشان دادند که با نمادهاي تمدن غرب مشکلي ندارند، همانگونه که بسياري از نهادها و نمادهاي مدرن را، در حکومت خود حفظ کردند؛ مثلاً مجلس را(از مظاهر مدرنيسم و تجدد) حفظ و تثبيت کردند؛ در حالي که نيروهاي مدرن و متجدد، نظير حزب توده و سازمان مجاهدين، خواهان انحلال آن بودند و يا آنکه بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، دستور تشکيل دولت موقت را دادند و قانون اساسي را پس از تصويب به آرا عمومي گذاشتند و اين يعني سوق دادن جامعه به سمت اداره مدرن آن. نقد ديدگاه دکتر بشيريه   1 ـ از اشکالات اساسي به دکتر بشيريه اين است که در مورد ديدگاههاي امام، ايدئولوژيک بحث مي کند و ايده سنتگرايي را به امام و انقلابيان نسبت مي دهد؛ در حالي که دليلي براي اثبات اين مدعا ندارد؛ گويي آن را مسلم فرض کرده است. وي به صورت کلي مي گويد: اينها سنتگرا و سنتگراها ضد تجدد هستند؛ پس امام ضد تجدد است. بشيريه، کلا سنتگرايي را مترادف با تحجرگرايي مي داند. 2 ـ اشکال ديگر اين است که بحث سنت و تجدد، بحثي دوگانه است؛ نمي توان به يک جهت توجه کرد؛ آن را نقد نمود و به چالش کشيد؛ در حالي که نسبت به طرف ديگر بي توجه و از آن غافل بود و يا خود را به تغافل و تجاهل زد. لذا اگر سنتگرايي نقد مي شود، بايد تجدد نيز نقد شود و درکنار محاسن تجدد، معايب آن نيز گفته شود. 3 ـ اشکال سوم اينکه در اين تفسير، جامعه به دو بخش سنتگرا و متجدد تقسيم ميشود و قسم سومي که بينابين سنت و تجدد باشد در نظر گرفته نمي شود. براساس همين تقسيم بندي هم مي گويند جوامع سنتگرا، ضد تجدد هستند؛ زيرا نمي خواهند يا نمي توانند شق ثالثي را تصور کنند که مثلاً مي توان با حفظ سنتها، جنبه هاي مثبت تجدد را نيز کسب کرد. مفهوم سنت در نزد غربي ها، مفهوم ما قبل سرمايه داري است. آنان سير تاريخ را، تک خطي مي دانند و براساس آن مي گويند: مقطعي از تاريخ، يونان بوده است؛ بعد رم شده است؛ سپس مسيحيت و پس از آن تمدن اسلامي و اينک، رنسانس و سرمايه داري است. طبق اين تفسير هر جامعه اي که سرمايه داري نباشد، ما قبل سرمايه داري است؛ که اصطلاحاً به آن سنت مي گويند. در پاسخ به آنها بايد گفت، اولاً تک خطي بودن تاريخ را از کجا آورده ايد؟ به عدد جوامع، مي تواند تاريخ وجود داشته باشد؛ که هر کدام از آنها خط سيرخاص خود را طي کنند. بنابراين اگر ايده اي، ولو از ناحيه يک کاريزما مطرح شود، ممکن است به بعد از سرمايه داري تعلق داشته باشد و لزوما متعلق به قبل از سرمايه داري نباشد. 4 ـ اشکال ديگر اين است که، مگر تجدد، حجيت ذاتي دارد که اگر امام يا هر کس ديگري با آن سرستيز داشت بر او ايراد بگيريم؟ ضمن اينکه همانگونه که سنتگرايان تجدد ستيز داريم، تجددگراهاي سنت ستيز هم داريم.(اين يک معادله دو طرفه است و نبايد از طرف ديگر آن غافل شد. اقتضاي بحث علمي و بي طرفانه هم اين است که جوانب يک قضيه را بطور مساوي مورد بررسي و نقد قرار دهيد) رضاخان که متجددين از او دفاع مي کردند، مولود مشروطه بود. او تمام نمادهاي سنتي را از مظاهر مذهبي گرفته تا شخصيت ها، علما، حجاب، قضا، وقف و...نابود کرد. آيا اين سنت ستيزي نيست؟ متجددين، سنتگرايان را تروريست مي نامند؛ از آنها مي پرسيم اگر ملاک تروريست بودن، کشتن و تعداد کشته ها باشد، همين تجددگرايان در دوران معاصر، هزاران هزار انسان را به بهانه هاي مختلف به خاک و خون کشيده اند. شما که به زغم خود، سلطنت پهلوي را مدرن و در نتيجه، مشروع مي دانيد، آيا مي توانيد به اين پرسش پاسخ دهيد که ساواک چه کساني جز سنتگرايان را شکنجه مي کرد و بعضاً به قتل مي رسانيد؟ 5 ـ اشکال ديگر اين که نويسنده در بحث زمينه رواني، مي گويد ورود سنتگرايان به دنياي جديد موجب ترس و وحشت و احساس ناامني درآنها شد لذا آنها براي غلبه بر ترس و ناامني خود به دنبال کسب قدرت بودند. در پاسخ مي گوييم: همين مطلب درباره تجددگرايان نيز صادق است؛ يعني آنها با تاسيس نظام اسلامي، به وحشت افتادند که مبادا موقعيت و درآمدشان را از دست بدهند؛ در نتيجه، آنها نيز بايد براي دستيابي به آرامش و رها شدن از تشويش به سمت انقلاب و مراکز قدرت پيش مي رفتند. 6 ـ اشکال ديگر به تفسير ايدئولوژيک، اين است که از هر بخشي خوشش بيايد، آن را مورد نقد قرار نمي دهد؛ ولي هر طرف را که نپسندد به طريق مختلف، مورد نقد و سرکوب قرار ميدهد؛ در حاليکه شرط انصاف در نقد و تحليل آن است که تمام جوانب قضيه را مورد بررسي بي طرفانه قرار دهيم. 7 ـ اشکال ديگر آنکه ترس و وحشتي که دکتر بشيريه ادعا مي کند در بين سنتگرايان ايجاد شده بود صحت ندارد؛ زيرا اولاً با وجود آنکه ساواک انقلابيان را شکنجه و زنداني مي کرد، آنها احساس آرامش مي کردند؛ زيرا را خدا متکي بودند. ثانياً اين، تجدد گرايان هستند که به علت فرديت سابق الذکر و عدم اتکا به عوالم بالا، به مجرد کنار ماندن از حيطه قدرت دچار ياس و تشويق مي شوند؛ نه سنتگرايان. ذکر اين مطلب لازم است که تجددگرايان به بهانه تجدد، تمام مظاهر و ظواهر سنتي را به نابودي کشاندند ـ يا مي کشانند ـ اما سنتگرايان ـ به زعم دکتر بشيريه ـ پس از پيروزي انقلاب و به دست گرفتن حاکميت، نه موقعيت شغلي تجددگرايان را به خطر انداختند؛ نه آنها را از مراکز علمي و دانشگاهي طرد کردند و نه احساس ناامني و ترس در آنها ايجاد کردند؛ زيرا نه تنها نهادهاي مدني(دانشگاهها، کارخانجات، مدارس) از بين نرفت، بلکه سيستم حکومتي نيز مانند اغلب ممالک مدرن و متمدن جمهوري(اسلامي) شد. 8 ـ اشکال آخر اينکه دکتر بشيريه در جايي از کتاب خود دولت پهلوي را يک نظام مدرن مي داند و در جايي ديگر آن را نظامي شبه مدرن مي داند؛ نه مدرن. البته اين هم از مزاياي (بخوانيد معايب) تفسير ايدئولوژيک است که هر کجا مصلحت و منفعت حکم کند، جرياني مدرن مي شود و اگر به ضرر باشد، همان جريان شبه مدرن و يا حتي سنتي مي شود. دکتر بشيريه بايد به اين سوال پاسخ دهد که بالاخره سنتگرايان با چه کساني مخالفت مي کردند؟ دولت پهلوي که مدرن بود يا دولت پهلوي که شبه مدرن بود؟ اگر حکومت پهلوي شبه مدرن باشد، در آن صورت اساساً تجددي در اين مملکت نبوده تا شما، سنتگرايان را به تجدد ستيزي متهم کنيد؛ بلکه بايد گفت چون رژيم پهلوي شبه مدرن بود، انقلاب اسلامي عليه شبه مدرنيسم و در تاييد مدرنيته، شکل گرفت؛ در واقع انقلاب شد تا راه بر مدرنيسم باز شود. نکته آخر اينکه آنقدر که روشنفکران و نهادهاي مدرن بعد از انقلاب اسلامي، آزادي عمل داشته اند و به راحتي توانسته اند نظرات و حتي انتقادات گزنده خود را نسبت به نظام جمهوري اسلامي بيان کند، سنتگرايان، آزادي عمل نداشته اند. بودجه اي که خرج متجددين(دانشجويان،دانشگاهيان،اصحاب قلم،مطبوعات و سياسيون)ميشود، خرج سنتگرايان (حوزويان و مجامع فرهنگي سنتي) نمي شود و... منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن