تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798240687




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دکتر فرزاد جهان بین آزادی بیان در نهج البلاغه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: دکتر فرزاد جهان بین
آزادی بیان در نهج البلاغه
اگر جامعه ای اهل تفکر و تامل باشد و از آفات عقل نیز دور باشد توان تشخیص خواهد داشت و این یعنی اینکه جامعه به گونه ای تربیت شده است که بی آنکه مدام نیازمند پایش و بازرسی باشد خود می تواند در مواجهه با پیشامدها و مسائل جدید اهل تشخیص باشد و انتخاب نمایند.

خبرگزاری فارس: آزادی بیان در نهج البلاغه



لازمة مشارکت سیاسی فعال، وجود آزادی سیاسی است، چرا که در فقدان آزادی، نظارت و انتقاد صورت نمی‌گیرد. آزادی سیاسی حقی است که تمام شهروندان، بایستی بطور برابر از آن برخوردار باشند. بنیاد نظری مشارکت بر این اصل استوار است که حکومت از آن مردم و برای مردم است و بنابراین، این مردم هستند که باید زمام امور را در دست داشته باشند.  آزادی اجمالا به معنای نبود مانع در پیشبرد امور تعریف می شود و شامل انواع آزادی فردی (مادی و معنوی) و اجتماعی سیاسی است.در این بخش نیز سخن ما در خصوص آزادی سیاسی اجتماعی است.راستی اگر در جامعه ای آزادی نباشد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ 1-گسترش نفاق و دورویی علی (علیه‌السلام)در این خصوص با تحلیل خلافت خلیفه دوم می فرمایند: فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا وَ یَکْثُرُ اَلْعِثَارُ فِیهَا وَ اَلاِعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا کَرَاکِبِ اَلصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِیَ اَلنَّاسُ لَعَمْرُ اَللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اِعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَی طُولِ اَلْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ اَلْمِحْنَةِ حَتَّی إِذَا مَضَی لِسَبِیلِهِ(نهج البلاغه، خطبه 3) پس عمر خلافت اسلامی را در جوی پر خشونت قرار داد، در جوی که گفتگوها درشت آهنگ، و برخوردها خشک و سخت بود و همراه با این همه، لغزیدن و پوزش خواستن بود که همی تکرار می‏شد، پس زمامدار آن رژیم سوارکاری را ماننده بود که بر اشتری سرکش و فرمان ناپذیر سوار است، چنان که اگر مهارش را سخت برکشد پره‏های بینی شتر را می‏درد و اگر وانهد، خودسری و سرکشی را پذیرا شده باشد. چنین بود که انبوهه‏ی مردم به اشتباه کاری، بدخویی، تلون و درجا زدن گرفتار آمدند. پس من با سختی و درد تمام روزگاری دراز، صبوری گزیدم و تاب آوردم. حضرت در این خطبه اشاره می دارند در سایه حکومت خشن خلیفه دوم که در آن گفتارها درشت و برخوردها خشک و سخت بود مردم دچار تلون و رنگارنگی شدند. علی (علیه‌السلام)در جای دیگری در این خصوص می فرمایند: فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لاَ تَظُنُّوا بِی اِسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ(همان، خطبه 216) مرا با مدح و ثنای نیکو نستایید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن مگویید و آن چنان که از زورمندان دژخوی پروا می‏کنند، از من فاصله مگیرید و با تصنع با من نیامیزید و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود مرا گران می‏آید، و نیز گمان مبرید که من بزرگداشت نفس خویش را خواهانم، زیرا آن که از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو برایش سنگین‏تر باشد. حضرت در این خطبه اشاره می دارند که نبود آزادی بیان و ترس از گفتن حقایق موجب رفتار تصنعی می گردد و به فاصله افتادن میان حاکم و مردم می انجامد. 2-افزایش خطا علی (علیه‌السلام)در خطبه 216 در این خصوص بیان می دارند: فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لاَ آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ یَمْلِکُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا پس، از سخن حق و پیشنهاد عدل دریغ مورزید، که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس ایمنی ندارم، مگر آن که خداوند در برابر خویشتن خویشم کفایت کند، که او بیش از خود من قلمرو هستیم را مالک باشد. آری، واقعیت جز این نیست که من و شما همگی بندگانی هستیم در ملک پروردگاری که جز او پروردگاری نباشد، او است که حتی بخشهایی از خود ما را فراتر از مالکیت خودمان در تملک دارد. وقتی که معصوم چنین می گوید به وضوح روشن است که اگر در جامعه امکان بیان حق و نقد و مشورت عادلانه باشد خطاها بسیار خواهد شد.چنانچه در تحلیل خلافت خلیفه دوم نیز اشاره شد ویژگی خشونت وی باعث شد که خطاهایش بسیار و در نتیجه عذرخواهیهایش نیز بیشتر گردد. 3-کبر حاکمان: اگر در جامعه‌ای حقایق ولو تلخ گفته نشود و فقط به مدح و ثنا گذران امور گردد، این حالت به کبر و فخر مسئولین می انجامد.علی (علیه‌السلام)در این خصوص می فرمایند: وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ اَلْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ اَلنَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ اَلْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَی اَلْکِبْرِ وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ اَلْإِطْرَاءَ وَ اِسْتِمَاعَ اَلثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اَللَّهِ کَذَلِکَ وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذَلِکَ لَتَرَکْتُهُ اِنْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْکِبْرِیَاءِ وَ رُبَّمَا اِسْتَحْلَی اَلنَّاسُ اَلثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ فَلاَ تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَی اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَیْکُمْ مِنَ اَلتَّقِیَّةِ فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا(همان، خطبه 216) از پست‏ترین حالتهای زمامداران جامعه در نگاه مردم شایسته این است که بدین گمان متهم شوند که دوستدار ستایش ‏اند و سیاست کشور داری‏شان بر کبر ورزی بنا یافته است. و به راستی که من خوش ندارم که این پندار در ذهنتان راه یابد که به چاپلوسی گراییده‏ ام و شنیدن ثنای خویش را دوست دارم. من با سپاس از خداوند چنین نیستم. اما اگر چنین نیز بودم، آن را به عنوان خاکساری در برابر خداوند سبحان که به بزرگی سزاوارتر است وا می‏نهادم. آری، بسا که مردمان، پس از درگیری پیروزمندانه، از ستایش شیرین کام شوند. ولی از شما می‏خواهم که برای آن که احیانا توانسته ‏ام در پیشگاه خدا و شما به انگیزه ‏ی خدا ترسی بخشی از حقوقی را که به گردن دارم بپردازم و از عهده‏ ی وظایف واجبی که ناگزیر از انجام دادن آنم، برآیم. در نقطه مقابل جامعه ای اگر بخواهد پا­ک شود باید امکان آزادی در آن فراهم گردد.علی (علیه‌السلام)در این خصوص می فرمایند: وَ اِجْعَلْ لِذَوِی اَلْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ اَلَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ ص یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ برای کسانی که نیازمند مراجعه به تواند، بخشی از وقت خود را آزاد بگذار که شخصا آماده‏ی پذیرفتنشان باشی و در جلسه‏ای همگانی با آنان حضور یابی، پس برای همان خداوندی که تو را آفریده است، فروتن باش و به نیروهای مسلح خویش از تیره‏های نظامی و انتظامی، اجازه‏ی حضور مده، تا سخنگوشان بی هیچ لرزشی و لکنتی، به روشنی کامل با تو سخن بگوید که من از رسول خدا شنیدم که بارها و بارها می‏فرمود: «هیچ امتی که در آن با صراحت و بی‏لکنت، حق ناتوان از زورمند باز گرفته نشود، از ستم پاکسازی نگردد». علی (علیه‌السلام) بلافاصله بعد از سفارش فوق با توجه به مرارتها و تبعات وجود آزادی در جامعه تاکید می دارند که: ثُمَّ اِحْتَمِلِ اَلْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ اَلْعِیَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ اَلضِّیقَ وَ اَلْأَنَفَ یَبْسُطِ اَللَّهُ عَلَیْکَ بِذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ یُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا أَعْطَیْتَ هَنِیئاً وَ اِمْنَعْ فِی إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ(همان، نامه 53) وانگهی بکوش که ناآگاهیها و برخوردهای تند و ناتوانیشان در سخن گفتن را تاب آری و از هر سخت‏گیری و خشونتی نسبت به آنها، مانع شوی، تا در برابر آن، خداوند آغوش رحمت به رویت بگشاید و مستوجب ثواب طاعت خویشش سازد. آن چه می‏دهی با روی باز، و از آن چه دریغ می‏ورزی با نیک خویی و پوزش خواهی باشد. آری در راستای تحقق آزادی و نهادینه شدن آن باید حرفهای ناآگاهانه و برخورد های دشت را تحمل کرد و بی آنکه خشونتی اعمال گردد با نیک خویی و اعذار با مردم برخورد نمود. مرحوم شهید مطهری در بیان سیره عملی علی (علیه‌السلام) در این خصوص می فرمایند: "امیرالمؤمنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش , هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد , به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو می شدند و صحبت می کردند , طرفین استدلال می کردند , استدلال یکدیگر را جواب می گفتند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. میآمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی پارازیت ایجاد می کردند. روزی علی امیرالمؤمنین بر منبر بود. مردی آمد و سئوالی کرد. علی بالبدیهه جواب گفت. یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: قاتله الله ما افقهه ( خدا بکشد این را , چقدر دانشمند است ) , دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی فرمود رهایش کنید او به من تنها فحش داد. خوارج در نماز جماعت به علی اقتدا نمی کردند زیرا او را کافر می پنداشتند. به مسجد می آمدند و با علی نماز نمی گذاردند و احیانا او را میآزردند. علی روزی به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده اند. یکی از خوارج به نام ابن الکواء فریادش بلند شد و آیه ای را به عنوان کنایه به علی بلند خواند: و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین . این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی اعمالت از بین می رود و از زیانکاران خواهی بود. ابن الکواء با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام می دانیم , اول مسلمان هستی , پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد , در لیلة المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی , خودت را طعمه شمشیرها قراردادی و بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست , اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوی اعمالت به هدر می رود , و چون تو اکنون کافر شدی اعمال گذشته را به هدر دادی. علی در مقابل چه کرد ؟ ! تا صدای او به قرآن بلند شد سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند , علی نماز را ادامه داد. باز ابن الکواء آیه را تکرار کرد و بلافاصله علی سکوت نمود. علی سکوت می کرد چون دستور قرآن است که: اذا قریء القرآن فاستمعوا له و انصتوا. هنگامی که قرآن خوانده می شود گوش فرا دهید و خاموش شوی  و به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند مرتبه ای که آیه را تکرار کرد و می خواست وضع نماز را به هم زند , علی این آیه را خواند: فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون. صبر کن وعده خدا حق است و خواهد فرا رسید.  این مردم بی ایمان و یقین , تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند) دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد "(مطهری، جاذبه و دافعه علی(علیه‌السلام)، صص 139-142) علی (علیه‌السلام) در مقابل سخنان نسنجیده و ناصواب مخالفان، با تحمل عمدتا به تببین می پرداختند.در این خصوص ذکر چند نمونه قابل توجه است: 1- در جریان نقض بیعت از سوی زبیر، علی (علیه‌السلام)با تبیین دقیق مساله فرمودند: «زبیر می پندارد که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس او اقرار به بیعت می کند ولی مدعی است که با قلب نبوده است، بنابراین، بر او لازم است بر این ادعا دلیل روشنی بیاورد وگرنه باید به بیعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.»(نهج البلاغه، خطبه 8) 2- در جنگ صفین، اصحاب علی (علیه‌السلام)در مقابل دشنام گویی سپاه شام، به آنها دشنام می دادند.حضرت با مشاهده این اقدام فرمودند: إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی اَلْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی اَلْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اَللَّهُمَّ اِحْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اِهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ اَلْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ اَلْغَیِّ وَ اَلْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ (نهج البلاغه، خطبه 206) دوست ندارم که شما دشنام‏دهنده باشید. ولى اگر به توصیف اعمال و بیان حالشان بپردازید، سخنتان به صواب نزدیکتر و عذرتان پذیرفته‏تر است. به جاى آنکه دشنامشان دهید، بگویید: بار خدایا خونهاى ما و آنها را از ریختن نگه‏دار و میان ما و ایشان آشتى انداز و آنها را که در این گمراهى هستند راه بنماى. تا هر که حق را نمى‏شناسد، بشناسد و هر که آزمند گمراهى و دشمنى است از آن باز ایستد. 3- پس از آن که امام علی (علیه‌السلام)شریعه فرات را از دست اصحاب‏معاویه گرفت و اجازه استفاده از آب را به دوست و دشمن داد تامدتی دست‏به جنگ نزد و پیامی هم بین او و معاویه رد و بدل‏نشد. این سبب شد که بین عراقیان زمزمه درگرفت که چراامام، فرمان جهاد صادر نمی‏کند؟ به امام گفتند ما نیامده‏ایم‏این جا وطن گزینیم. زنان و فرزندان خود را در کوفه گذارده واین جا آمده‏ایم که با سپاه معاویه و دشمن مبارزه کنیم. حضرت فرمود: افراد لشگر چه می‏گویند؟ پاسخ دادند: بعضی معتقدند از ترس کشته شدن، فرمان جنگ صادرنمی‏کند! و بعضی می‏گویند در مبارزه و جنگ با شامیان تردیددارد. حضرت در پاسخ اینان فرمود: أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ اَلْمَوْتِ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى اَلْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ اَلْمَوْتُ إِلَیَّ وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ اَلشَّامِ فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ اَلْحَرْبَ یَوْماً إِلاَّ وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلاَلِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا (نهج البلاغه، خطبه 55) اما اینکه مى‏گویید که این درنگ به این سبب است که مرگ را ناخوش مى‏دارم، به خدا سوگند، باکى ندارم که من به سراغ مرگ روم یا مرگ به سراغ من آید. اما اینکه مى‏گویید که در پیکار با مردم شام دچار تردید شده‏ام، به خدا سوگند، هیچگاه جنگ را حتى یک روز به تأخیر نینداختم مگر به آن امید که گروهى از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند. و با چشمان کم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آیند. چنین حالى را دوست‏تر دارم از کشتن ایشان در عین ضلالت، هرچند، خود گناه خود به گردن گیرند. 4- «کثیر بن نمر» گوید: «در نماز جمعه شرکت کرده بودم و مستمع‏خطبه‏های حضرت امام علی (علیه‌السلام)بودم. در این هنگام مردی آمد وشعار خوارج را سر داد که «لا حکم الا الله‏». سپس یکی دیگر ازخوارج از جای دیگر مسجد برخاست (با هماهنگی می‏خواستند در نمازجمعه مولی اخلال ایجاد کنند) حضرت به آن‏ها فرمود:بنشینید! بله حکمی جز حکم خدا نیست ولکن این جمله‏ای است که ازآن اراده باطل دارید (حکم یعنی قانون، قانونی بهتر از قانون‏خدا نیست ولکن خوارج آن را به معنای حاکم می‏گرفتند) من هم‏منتظر حکم خدا در مورد شما هستم؛ سپس فرمود:«الا ان لکم عندی ثلاث خلال ما کنتم معنا؛ آگاه باشید تا با ماهستید (نه بر ما و مخالف مسلحانه) شما را از سه حق ممنوع‏نخواهم کرد: «ان نمنعکم مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و لانمنعکم فیئا ما کانت ایدیکم معنا و لا نقاتلکم حتی تقاتلوا؛ 1- شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد 2- حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت 3- تا وقتی که دست‏به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید. ثم اخذ فی خطبته... سپس حضرت خطبه خود را ادامه داد. در سخنی دیگر آمده است که حضرت فرمود: «ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم و ان افسدواقاتلناهم اگر سکوت کنند، آنان را به حال خودشان واخواهیم گذاشت و اگرحاضر به گفت و گو باشند با آن‏ها گفت و گو و محاجه خواهیم کردو اگر افساد کنند با آنان خواهیم جنگید.» 5- در یکی از موارد در احتجاج به خوارج و در مقابل شعارهای تند آنان میفرماید: فَإِنْ أَبَیْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّی أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص بِضَلاَلِی وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِی وَ تُکَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِی سُیُوفُکُمْ عَلَی عَوَاتِقِکُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ اَلْبُرْءِ وَ اَلسُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ ص رَجَمَ اَلزَّانِیَ اَلْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّی عَلَیْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ اَلْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِیرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ اَلسَّارِقَ وَ جَلَدَ اَلزَّانِیَ غَیْرَ اَلْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِمَا مِنَ اَلْفَیْ‏ءِ وَ نَکَحَا اَلْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ ص بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اَللَّهِ فِیهِمْ وَ لَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ وَ لَمْ یُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَیْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ اَلنَّاسِ وَ مَنْ رَمَی بِهِ اَلشَّیْطَانُ مَرَامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ وَ سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ اَلْحُبُّ إِلَی غَیْرِ اَلْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ اَلْبُغْضُ إِلَی غَیْرِ اَلْحَقِّ وَ خَیْرُ اَلنَّاسِ فِیَّ حَالاً اَلنَّمَطُ اَلْأَوْسَطُ (نهج البلاغه، خطبه 127) اگر گمان آن دارید که من خطا کرده‏ام و گمراه شده‏ام، پس به چه سبب همه امت محمد (صلی اللّه علیه و آله ) را به گمراهی من، گمراه می‏شمرید و آنان را به خطایی که من کرده‏ام، بازخواست می‏نمایید و به گناهی که من مرتکب شده‏ام به کفر نسبت می‏دهید ؟ شمشیرهای خود را بر دوش نهاده، بر سر بیگناه و گناهکار فرود می‏آورید و گناهکار و بیگناه را با هم در می‏آمیزید. و خود می‏دانید، که رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) کسی را که مرتکب زنای محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس، بر او نماز کرد و میراثش را به کسانش داد. قاتل را کشت و میراثش را به کسانش داد. دست دزد را برید و زناکار غیر محصن را تازیانه زد ولی، سهمی را که از غنایم نصیبشان می‏شد به آنان پرداخت و رخصت داد که با زنان مسلمان ازدواج کنند. رسول الله ( صلی اللّه علیه و آله ) آنان را به سبب گناهی که مرتکب شده بودند، مواخذه کرد و حدّ خدا را بر ایشان جاری ساخت ولی از سهمی، که اسلام برایشان معین کرده بود منعشان ننمود و نامشان از میان مسلمانان نزدود. شما بدترین مردم هستید، از کسانی که شیطان به هر سو که خواهد آنان را می‏کشاند و گمراه و سرگردان می‏سازد. بزودی دو گروه به سبب من هلاک شوند. یکی، دوستی که در دوستی من افراط کند و این دوستی او را از راه حق دور سازد و دیگر، دشمنی که در دشمنی من افراط کند و دشمنی با من او را از راه حق دور سازد. بهترین مردم کسانی هستند که راه میانه را برگزیدند. در کنار موارد فوق البته مواردی بودند که حضرت در مقابل برخی سخنان از برخی افراد واکنشهای تند کلامی نشان داده اند و به عبارتی با افشاگری در مقابل آنان با آنان برخورد تندی نموده اند. باز قابل توجه است که اینان نیز توانسته اند سخنشان را بگویند و در مقابل چنین جوابی دریافت کرده اند.دو نمونه قابل ذکر است: روزی آنحضرت بالای منبر صحبت می‏کرد، اشعث بن قیس گفت یا امیر المؤمنین این گفتار بر علیه شماست نه بر له شما، حضرت بر وی فریاد کشید و فرمود:  مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی عَلَیْکَ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ اَللاَّعِنِینَ حَائِکٌ اِبْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ اِبْنُ کَافِرٍ وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ اَلْکُفْرُ مَرَّةً وَ اَلْإِسْلاَمُ أُخْرَى فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لاَ حَسَبُکَ وَ إِنَّ اِمْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ اَلسَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ اَلْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ اَلْأَقْرَبُ وَ لاَ یَأْمَنَهُ اَلْأَبْعَدُ (نهج البلاغه، خطبه 19) تو چه دانى، که چه چیز به سود من است و چه چیز به زیان من. لعنت خدا بر تو باد و لعنت لعنت‏کنندگان. اى که خود و پدرت همواره دروغى چند به هم مى‏بافته‏اید. اى منافق فرزند کافر. به خدا سوگند، که یک بار در زمان کافریت به اسارت افتاده‏اى و یک بار در زمان مسلمانیت، و در هر بار نه توانگریت تو را از بند اسارت رهانید و نه جاه و منزلتت. مردى که شمشیرهاى کین را بر قوم خود رهنمون شود و مرگ را بر سر آنان راند، سزاوار است، که خویشاوندانش دشمن دارند و بیگانگان از شر او ایمن ننشینند. 2- حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به برج بن مُسهر طائی، آن هنگام که او صدا به «لا حکم إلّا لله» بلند کرد، چنین گفت: اُسْکُتْ! قَبَّحَک الله یا أثرم! فوالله! لقد ظهر الحقُّ فَکنتَ فیه ضَئیلاً شَخْصُک خفیّاً صوتُک، حتّی إذا نَعَرَ الباطلُ نَجَمْتَ نجومَ القرن الماعز(همان، خطبه 184) ای کسی که ـ در خرد، به قدری زشتی که گوییا ـ دندانهای پیشت افتاده است، خاموش شو!! خدا تو را زشت گرداند! به خدا سوگند! تو، وقتی که حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود، همین که باطل ـ سر برکشید و ـ فریاد کرد، مانند شاخ بز، آشکار شدی. در این صحنه، حضرت، به جای پرداختن به پاسخ بی حاصل به او، تنها با کلماتی درشت و تحقیرآمیز و کوبنده، او را که توطئه گری از گروه خوارج بود، بر جای خود نشاند.همچنین علاوه بر چنین برخوردهای کلامی، علی (علیه‌السلام)برخی و از آن جمله خوارج را از دم تیغ گذراندند که شرح آن در تاریخ موجود است.حال این سوال پیش می آید که آن گفتارها از آزادی و نیز سیره عملی حضرت که مرحوم شهید مطهری ذکر کردند چگونه با این برخوردهای تند کلامی و یا مقابله نظامی قابل جمع است؟ چانچه در روایت کثیر بن نمر اشاره شد حضرت در اقدامات خوارج در خصوص برهم زدن مجالس سخنرانی علی (علیه‌السلام)و... فرمودند: "ان نمنعکم مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و لانمنعکم فیئا ما کانت ایدیکم معنا و لا نقاتلکم حتی تقاتلوا" 1- شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد 2- حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت 3- تا وقتی که دست‏به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید. باز اشاره شد که حضرت در جای دیگری فرمودند: «ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم و ان افسدواقاتلناهم"  اگر سکوت کنند، آنان را به حال خودشان واخواهیم گذاشت و اگرحاضر به گفت و گو باشند با آن‏ها گفت و گو و محاجه خواهیم کردو اگر افساد کنند با آنان خواهیم جنگید. از این دوجمله و از سیره عملی (علیه‌السلام) برمی آید که حد آزادی بیان، "توطئه"، "مقاتله" و "افساد" است.و در ازاء هرکدام از اینها چنانچه مشخص است محدودیتی خاص اعمال می گردد. حضرت در جمله اولی به خوارج می فرمایند مادامی که دستتان در دست ما باشد حقوقتان را از بیت المال قطع نمی کنیم. این سطحی از برخورد است.به عبارتی اگر مسجل بشود که دست شما در دست بیگانه است حقوقتان را از بیت المال قطع می کنیم چراکه حق ندارید با استفاده از امکانات حکومتی به دشمن خدمت نمایید.اما در سطح دیگر تاکید می کنند چنانچه به مرحله عمل برسد یعنی اینکه بجنگند یا فساد ایجاد کنند با آنها مقاتله می کنند. مقاتله به معنای جنگیدن معنای روشنی دارد.اما افساد در لغت به معنای تباه کردن و از بین بردن آمده است. این معنا را می‌توان در کتب لغت دید، به‌گونه‌ای که همگی آنها همین معنا را برای افساد آورده‌اند. اما گاه افساد را مقابل اصلاح می‌دانند و بعضی هم «خروج‌الشیء عن‌الاعتدال» (خارج شدن از حد اعتدال) را فساد می‌دانند که در این صورت، کسی که بخواهد امری را از حد اعتدال خارج کند مفسد است. مثلاً بر هم زننده نظم و اعتدال جامعه را می‌توان مفسد دانست، چنان‌که در فقه راهزنان مفسد فی‌الارض دانسته شده‌اند. در هیچ ‌یک از کتب فقهی بحثی مستقل تحت عنوان افساد فی‌الارض انجام نشده است و فقط بعضی از فقها یا مفسران اسلامی، چه شیعه و چه سنی، جرمهای خاصی را عنوان افساد فی‌‌الارض مطرح کرده و مجازات مرگ را برای آن در نظر گرفته‌اند. مثلاً از جمله مواردی که افساد تلقی شده،تعارض به نوامیس مردم، تخریب اماکن عمومی از قبیل مساجد، و بیمارستانها، آتش زدن خانه‌های مردم، زورگیری و... است. به عبارتی با وقوع چنین مواردی حکومت حق دارد با آنها برخورد نماید. در موردی که در خصوص برج بن مسهر و اشعث بن قیس ذکر شد حضرت برخورد عملی ننمودند اما با بیان خویش پرده از چهره این موافقان برداشتند که در حقیقت قصدشان نه انتقاد سازنده بلکه منافقانه عمل می نمودندو سخنان باطل خویش را در قالب حق ارائه می کردند.به عنوان نمونه چنانچه ذکر شد به برج بن مسهر فرمودند: "...به خدا سوگند! تو، وقتی که حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود، همین که باطل ـ سر برکشید و ـ فریاد کرد، مانند شاخ بز، آشکار شدی." در این بخش مناسب است جمع بندی از آنچه گفته شد ارائه شود. 1- لزوم تحقق آزادی سیاسی اجتماعی 2- فراهم کردن زمینه های تحقق آزادی از قبیل رفع تندخویی و خشونت در برخورد و کلام 3- تحمل و سعه صدر حاکمان در مقابل سخنان و رفتارهای ناآگاهانه و ناسنجیده 4- اقدام به تبیین و پاسخگویی مهربانانه به مخاطبان و عذرخواهی در صورت لزوم 5- برخورد کلامی افشاگرانه با افراد منافق(عمدتا سران نفاق اند) که در قالب چهره حق، التهاب ایجاد می نمایند. 6- ایجاد محدودیت در برخورداری از برخی از حقوق که از طرف دولت ارائه می شود نسبت به افرادی که دستشان در دست دشمنان می باشد. 7- برخورد قهری با منتقدین در صورتی که دست به مقاتله و افساد بزنند. بعد از آنکه در باب ضرورت آزادی و حدود آن سخن به میان رفت این سوال پیش می آید که آزادی برای چه؟ در ذکر آثار نبود آزادی در جامعه به برخی نکات اشاره شد.در این بخش فقط بر این نکته تاکید می گردد که آزادی طریقیت انحصاری دارد برای هدف رشد.لذا اساسا آزادی به معنای "رهایی" نیست.بلکه بنا به تعریف "مثبت" آن، آزادی عبارت است از نبود موانع برای رسیدن به هدفی که در اینجا ما آن هدف را رشد و معنویت می دانیم.وقتی چنین شد لازم است که در بیان انتقادها به عنوان یک ضرورت، دو اصل حق مدار بودن و عادلانه بودن مورد توجه قرار گیرد چنانچه امیرالمومنین بر این دو همواره تاکید می نمودند.برای تحقق این امر مقدماتی چند لازم است: باید در خصوص ارتقاء فرهنگ گفتگو و استدلال گری و نقد استدلالها در جامعه تلاش گردد. چرا که یکی از ویژگیهای بسیار مهم فرد و خانواده و جامعه رشدیافته توان "گفتگوگری"است.این توان که خود در اثر تربیت و تمرین حاصل می شود زمینه بسیاری دیگر از شاخصهای توسعه انسانی را نیز فراهم می آورد.آنچه در سطور پایین اشاره می شود تفاوت بین گفتگو و جدل است. جدل گفت و گو  به­ رخ کشیدن معلومات و دانستنی ها  جویا شدن  دفاع غیر منطقی از یک موضع  پرسشگری ایجاد رابطه برد و باخت ایجاد رابطه برد- برد جستجو برای اشتباه و دیگری را مقصر دانستن  کنکاش در افکار خود هنگام ارتباط با دیگری اعمال قدرت  احترام و توجه  عکس العمل  تامل و بازبینی  جستجو برای ارائه راه حل  درک و فهم با تعمق  صرف انرژی تنها در دفاع از خود  بیدار کردن هوش جمعی                                           2- گسترش عقلانیت مرحوم شهید مطهری(ره) در این خصوص بیان می دارند که اولین اصل در تعلیم و تربیت اسلامی "تعلیم و پرورش عقل" است. ایشان با تفکیک میان دوحوزه تعلیم و پرورش،وظیفه اصلی نظام آموزشی را دادن قوه تجزیه و تحلیل به متعلم می دانند(مطهری،17-26،1371) ایشان در ادامه می فرمایند که اسلام نه تنها به علم و تعلم توصیه کرده بلکه به پرورش عقل نیز مکر در مکرر توصیه نموده و آن را عبادت دانسته و تایید خود را از عقل خواسته است. در مواردی صریحا دعوت به تعقل کرده و به صراحت فرموده که بندگان واقعی خدا کسانی هستند که تا حرفی را کاملا نشنیده و درک نکرده اند رد نمی کنند بلکه بعد از دریافت با دقت مطلب، آن را غربال و تجزیه می نمایند(همان،276-272) و در مواردی دیگر مستقیما موضوعاتی را برای تفکر در اختیار انسان قرار داده و از او خواسته که در آنها فکر کنند و یکی از عوامل مهم اصلاح و تربیت همین عادت به تفکر است(همان،386-379)ایشان خصوصیات عقل از دید اسلام را چنین برمی شمرند:  1- غربالگری و توانایی تمییز سخن راست از باطل و سخن قوی از ضعیف(همان،42-37)  2- توانایی تجزیه کردن یک سخن و تشخیص عناصر درست و نادرست آن(همان،44-42)  3- آینده نگری و آخرت بینی(همان،385-384) عقل آفاتی نیز دارد که باید از آن پیراسته شود: 1- سنت گرایی و تقلید از گذشتگان و یا عادات اجتماعی 2- پیروی از اکثریت  3- ملاک قرار دادن قضاوتهای مردم(همان،287-284) اگر جامعه ای اهل تفکر و تامل باشد و از آفات عقل نیز دور باشد توان تشخیص خواهد داشت و این یعنی اینکه جامعه به گونه ای تربیت شده است که بی آنکه مدام نیازمند پایش و بازرسی باشد خود می تواند در مواجهه با پیشامدها و مسائل جدید اهل تشخیص باشد و انتخاب نمایند.به عبارتی به جای آنکه مدام جامعه با تبلیغها و موج سازیها داغ شود و به حرکت درآید و یا با کوچکترین یاس پراکنیها سرد شود و از حرکت باز ایستد افراد جامعه به خودشان متکی می شوند و از درون می جوشند و می غرند و به حرکت در می آیند و یا از حرکت باز می ایستند.در نقطه مقابل، در جامعه غریزی، احساسات حکمفرماست و هرگروهی تلاش دارند تا با تحریک احساسات افراد آنها را در راستای منافع خود به کار گیرند. بی شک این دو ویژگی که ذکر شد ویژگیهایی اکتسابی اند و نیاز به آموزش و تمرین دارند و ساختارهای لازم جهت تحقق آن دو و در نتیجه آزادی سیاسی اجتماعی سازنده و موثر می باید ایجاد گردند.طبیعی است که سزاوارترین بخش جامعه به این امر، مراکز تعلیم و تربیت ما و خصوصا دانشگاهها هستند.در کنار این آموزشها می باید با سعه صدر اجازه داد که سخنان منتقدان بدون واهمه مطرح گردد و با هر چیزی و کسی که در حدود مجاز، آزادیها را مخدوش می نمایند برخورد گردد.
انتهای متن/

http://fna.ir/3MCNZ6





94/09/08 - 00:08





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن