تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به پاداش بهشت نمى رسد مگر آن كس كه باطنش نيكو و نيّتش خالص باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798150833




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

10 مفهوم ازلی و ابدی از نگاه محمود دولت آبادی


واضح آرشیو وب فارسی:الف: 10 مفهوم ازلی و ابدی از نگاه محمود دولت آبادی

تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۲۲
دهم مرداد زادروز یکی از بزرگان معاصر ادبیات پارسی بود؛ "محمود دولت آبادی" کسی که سهم عمده ای در ادبیات داستانی معاصر دارد،نمی دانم دولت آبادی را با «کلیدر» می شناسید یا «روزگار سپری شده مردم سالخورده» و یا حتی «جای خالی سلوچ» اما هر کدام از اینها به تنهایی برای ماندگاری او کافیست، او در داستان های به شدت ملموسش و در فضایی خلق می کند که محصور شده در تهران و آپارتمان نیست، او دنیایی کمتر دیده و شنیده شده را از طبقات پایین دست، نه به شکلی اغراق شده بلکه با جادوی "رئالیسم" روایت می کند، اما هر چقدر هم که در داستانهایش غوطه ور شویم، شنیدن نظریاتش در شکلی مستقیم جذابیت دیگری دارد، کتاب «نون نوشتن» این امکان را می دهد که با دولت آبادی به شکلی صریح تر آشنا شویم، در یادداشت پیش رو، ده مفهوم ابدی و ازلی را از دیدگاه او می خوانیم.
محمود دولت آبادی

ایمان و تعصباگر انسان ایمان نداشته باشد چه خواهد بود ؟ لابد یک لاابالی ؟ اما مگر ایمان چیست ؟ ایمان یعنی باور ،ایمان یعنی باور داشتن به ضوابطی خاص ،اما کدام ضوابطی در دنیا هستند که تغییر ناپذیر باشند ؟ با دگرگون شدن باور ،ایمان دگرگون می شود پس تنها می توان به دگرگونی باور داشت :«دگرگونی» . دگرگونی معارض با نفس تعصب است ،باور محض به واقعیت زمانه  و این که تغییر ناپذیر خواهد بود ،ذهن انسان را کرخت و آسوده می کند ،اما شک هر لحظه ی بودن برای انسان عذاب جست و جو را همراه دارد و امان از این عذاب روح .هنر و هنرمند«وقتی هنر تحت الحمایه ی سیاست قرار می گیرد » درست بدان می ماند که زنی نتواند بدون اجازه ی شوهرش جایی برود یا کار مستقلی انجام بدهد ، هنرمند باید بتواند در هر لحظه از زندگی سه حالت عمده ی انسانی را در خود فراهم داشته باشد ؛باور کودکانه ،سرشاری و شوق جوان سرانه  و تامل و بردباری پیرانه سر ، تا بتواند متاثر بشود مثل یک کودک ،عاشق و برانگیخته بشود مثل یک جوان  ودر تامل و بردباری زندگی را و مسائل آن را بکاود و کار خود را بسنجد و بیازماید ،مثل یک انسان پخته و دوراندیش؛ زندگی در اوج خود به"هنر" تبدیل می شود .
محمود دولت آبادی

نفرت و ناامیدیوای بر ناامیدانی که ما هستیم . چون انسان ممکن است بتواند از شر طاعون نیمه جانی در ببرد . اما از شر "ناامیدی" ممکن نیست جان به عافیت در ببرد . وای بر نا امیدانی که ما هستیم ؛ با این نفرت و نا امیدی  که چون بدترین بلاها در روح مردم ما رسوخ کرده است و لحظه به لحظه فراگیر تر می شود ،چه جور آینده ای در انتظار ما خواهد بود ؛ چه جور آینده ای تدارک دیده شده ؟ جنون ، جنون  این مردم دارند دچار جنون نا امیدی می شوند و...وای بر ناامیدانی که ما هستیم !پدر و مردانگی«خودت ر ا نگه دار» این عبارت کوتاه را وقتی به من گفت که سیزده ،چهارده سال بیشتر نداشتم و به ناچار داشتم از خانه و خانواده جدا می شدم تا به امید کار روانه ی غربت شوم ؛ ده دوازده سال بعدتر او گفت :«آدم سه جور است : مرد ، نیمه مرد ، هپلی هپو ...» و توضیح داد:«هپلی هپو کسی است که می گوید کاری نمی کند ، نیمه مرد کسی است که کاری می کند و می گوید ، اما...مرد آن است که کاری میکند و نمی گوید »و تکرار کرد :« آن کس که نگوید و بکند مرد است » حالا مرده است و آن چار پاره استخوان مردی که وزن جسمش هرگز از چهل و هشت کیلو فراتر نرفت ، بی تردید پودر و خاک شده است . اما آیا گوهر او هم مرده است ؟ اگر گوهر او مرده است ، پس چرا من حتی یک روز هم از یاد او غافل نیستم ؟
محمود دولت آبادی

جنگ و زندگیمسئله ی من الان(سالهای جنگ) نوشتن نیست ،مسئله ام این است که وقتی میروم نان بخرم خانه بیاورم ، زیر آوار بمب نماند کسی ، شنیده ام  که بیست تا سی هزار تا از جوان های ما شب عیدی در جنگ کشته شده اند و شهرهای کرمانشاه و تبریز و دزفول ...چه و چه را شب عید بمباران کرده اند ؛ آخر چه نوشتنی، آدم به اعتبار "زندگی" می نویسد ، آدم تباهی را در یک قدمی خود می بیند ، کجا میل نوشتن ؟جنگی که تمام ذخایر کشور را به باد داد ،قریب یک میلیون نیروی انسانی را قربانی و تباه کرد ،زمینه را برای سلطه بی لشکر کشی هرجور قدرتی اماده ساخت و این بار «چماق سرکوب تاریخی» از نوع و شکل تازه ای روی فرق مان کوبیده شود. مادر آن جا گذاشتن(آسایشگاه سالمندان) یک انسان به معنای تبعید کردن اوست از زندگی ، تبعید از زندگی به قرنطینه ی مرگ .در واقع معنایش این است که انسان به مادرش بگوید :«مادرجان، من تو را این جا می گذارم تا بمیری» من به حال و روزگار مادری که مرا زاییده و در حدود توانایی خود بزرگ کرده است و در پی فرزند و فرزندانش از روستایی فقیر به تهران کشانیده شده و اکنون روی تخت خانه ی سالمندان افتاده  و در میان جماعتی که حتی زبان و گویش او را نمی فهمند، دچار حس بغرنجی بودم ...در خانه ی من نمی تواند بماند ، چون همسرم با دیدن و معاشرت او با او دچار حالت عصبی می شود ...مادرم «فاطمه » مرد ، در روز ششم مرداد ماه و آن داستان غم انگیز سرانجام پایان گرفت.
محمود دولت آبادی

وطن و ملیتشاید از چهارده ،پانزده سالگی به مسائلی چون ؛ملت ،مردم،مملکت فکر کرده ام ، درست است که ما ملتی هستیم که توانسته ایم چیزی ، چیزهایی از خود را در آماج های تاریخی نسبتا حفظ کنیم ،اما این محافظت از خود به چه بهایی تمام شد ؟ در تداوم این آماج ها بر یک ملت چه ها رفته است ؟ما مردم به دو صورت مورد هجوم و هتاکی قرار گرفته ایم ،صورت اول جسمانی و مادی  که می توانسته جبران شود : مثل بازسازی کاریزهای نیشابور در حمله ی مغول ، صورت دوم: هتک و هجوم هایی که حریم ذهنی و فرهنگی ما را آماج قرار داده اند ،جرم هتاکی به ذهن و جسم یک ملت متوجه «اعراب» است .چون آنها این نکته را به درستی یاد گرفته بودند که برای سلطه ی نهایی بر یک ملت نه فقط جسمیات و دارایی های مادی او را باید به تملک درآورد بلکه باید بایستی بر ذهن و جان او مالک شد.سنت و توده هاریخت ذهنی سنتی را به هیچ وجه نباید ساده انگاشت و از کنار آن گذشت وجود اجتماعی انسان ایرانی ریختی "مخروطی" دارد ،مناسبات میان افراد خانواده بر اساس قدرت مرکزی (پدر ) شناخته می شود، مگر در موارد استثنایی که مادر یا فرزند ارشد جای آن را می گیرد، در کوی و محله ؛ کدخدا ، ریش سفید ،سالار ، مباشر ، ارباب و..مرشد ، میاندار، پهلوان در عرصه ی ورزش ،بزن بهادر ، رئیس التجار ، امام جماعت (مرجع تقلید ) در شهر ، همگان شان به نسبت قدرتی که مجموعه ی مناسبات اجتماعی به شان داده است ،صاحب قدرت شده اند ، نمی توانید نمونه ای بیابید که وجودش به اعتبار "رای" و انتخاب اکثریت الزامی شناخته شده باشد .توده ها از لحاظ ذهنی نه فقط تعارضی با کلیت ریخت ذهنی حاکم ندارند بلکه حافظ و نگهدارنده ی جبری آن کلیت اند ، توده ها در انقلابی ترین حالت خود می خواهند و آرزو می کنند دیگری سر جای طرف تعارض انها بنشیند و به دنبال ریخت و ساخت دیگری نیستند ، چنین ذهنیتی هیچ طرح دیگری از مناسبات نمی شناسد و همواره آماده است تا برای رهایی از هرج و مرج خود را به آغوش دیکتاتور – دیکتاتوری بیفکند .
محمود دولت آبادی

مردم و رنجی که می بریم !خصلت ها تازه نیستند ، حادث نشده اند و اتفاقا بسیار هم قدیم اند ؛دزدی ،ارتشائ ،مفتخواری ،فقدان حس مسئولیت ،کلاه گذاری ،فرو مایگی و دونمایگی ،نوکربابی ، میل به تهاجم به حقوق دیگری ،فقدان حس مسئولیت اجتماعی ،گرایش به تلقی یک شبه ره صد ساله رفتن ، حقد و حسد ،نفی دیگری به استنباط اثبات خود ، «خواری پذیری تا حد یک سگ در مقابل قبله ی قدرت» ، چشم بستن بر ستمی که که روا بر دیگری می شود ،کلاه خود را دو دستی چسبیدن ،دروغ گفتن ، ریا کردن و در همه حال جانب قدرت را گرفتن ...این همه حادث نیست بل به طول عمر آدمیزاد ، قدیم است و جز و جزئش در نهفت ما "مردم" وجود داشته است .ایران...ای سرزمین ! کدام فرزندها ، در کدام نسل ، تو را آزاد ،آباد و سربلند ؛ با چشمان باور خود خواهند دید ؟ ای مادر ما ، ایران ! جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت ؟ چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد ؛ ای ما نثار عافیت تو !منبع: برترینها







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن