تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804359083




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مباني فلسفه -کلامي جنگ و جهاد از منظر اديان(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مباني فلسفه -کلامي جنگ و جهاد از منظر اديان(2)
مباني فلسفه -کلامي جنگ و جهاد از منظر اديان(2) نويسنده: دکتر محمد ابراهيم ورکياني جنگ و جهاد در تفکر مسيحيان آئين مسيح(ع) بي شک برخاسته از آئين موسي(ع) است و در حقيقت مي توان آن را انقلابي در شريعت يهود به شمار آورد، زيرا به تصريح انجيل، عيسي(ع) خود را مأمور نجات بني اسرائيل مي دانست و کتاب شريعت خود را نيز تورات معرفي کرد. در انجيل متي فصل هشتم آيه ي 18از بيان مسيح(ع) مي خوانيم: گمان نکنيد که من آمده ام که از هم بپاشم و برطرف کنم ناموس يا شريعت پيامبران را. نيامده ام از براي هم پاشيدن، بلکه آمده ام براي آنکه کامل کنم ناموس را. حق مي گويم به شما، به درستي که آسمان و زمين برطرف مي شوند و متغير مي گردند و يک نقطه و يک خط برطرف نمي شود از ناموس تا واقع شود همه ي آن...(1) و در فصل هفتاد و ششم مي خوانيم: در اين وقت سخن گفت يسوع با گروه مردم و شاگردان خود و گفت: بر کرسي موسي نشسته اند کاتبان و فريسين و آنچه گفته اند به شما محافظت کنيد و عمل کنيد به آن و مانند عمل هاي ايشان مکنيد به جهت آنکه ايشان مي گويند و نمي کنند...و در فصل چهل و ششم مي خوانيم که مسيح(ع) در پاسخ زني از غير بني اسرائيل که تقاضا کرد، تا دختر او را شفا دهد ساکت ماند. هنگامي که حواريان از او خواستند که حاجت آن زن را برآورد چه اينکه به دنبال آنها مي آيد، مسيح(ع) اظهار داشت که من فرستاد نشده ام جز به سوي گوسفندان گم شده ي اسرائيل و...بنابراين موضع آئين مسيح در جنگ و جهاد در حقيقت چيزي غير از موضع آئين موسي(ع) نخواهد بود و لذا اينان نيز براي انسان بماهو انسان حقوقي قائل نبوده و قهراً همه ي جنگ هاي قدرت هاي مسيحي در دوران روميان، معلول همان رويه و عقيده اي است که در تورات مطرح گرديده است. پيش از اين به نمونه هايي از آيات تورات در اين زمينه اشاره کرديم. ژاک ژاک روسو در قرارداد اجتماعي مي نويسد: آنچه را که بت پرستان از آن مي ترسيدند واقع شد، مسيحيان محجوب و مظلوم طرز صحبت خود را عوض کردند و به زودي ديده شد اين سلطنت که آن را اخروي مي خواندند تحت فرمان يک رئيس مادي و ظاهري به صورت شديدترين سلطنت استبدادي در آمد(روسو، ص195) اکساندر بوازار مي نويسد: دين مسيح که در آغاز خدمات فراواني به عالم مسيحيت کرد، در دست پاپ ها به حقد و کينه نسبت به غير مسيحيان( که براي آن ها حقي قائل نبودند) مبدل شده بود. اينان جز گرويدن به دين مسيح يا نابود شدن، چاره اي نداشتند(ضيائي بيگدلي، ص13) اين موضع گيري معلول عقيده اي مشابه با يهوديان در مسيحيان بوده است، زيرا مسيحيان نيز مانند يهوديان معتقد به نظريه ي انحصاري دين بودند و شريعت و آئين نجات بخش را در آئين مسيح منحصر کرده و جز پيروان و معتقدان به حضرت مسيح را اهل نجات نمي دانسته اند و به همين جهت براي ملت هايي که به پيامبري مسيح(ع) باور نداشته اند اعم از يهودي و غير يهودي حقوقي قائل نبوده اند. با اين تفاوت که يهوديان آئين يهود را آئين ويژه ي بني اسرائيل مي دانند و قهراً براي نشر و گسترش آن در ميان ديگر ملل تلاشي نمي کنند، لذا با ملت هايي که در سرزمين قدس حضور داشته و آنان را مزاحم خويش دانسته به صورت مستقيم و تا مرحله ي نابودي با آنان مي جنگيده اند، ولي مسيحيان که به دنبال نشر مسيحيت و تحقق اصل «تبشير» هستند، ديگر ملل را طرف جنگ با خود ندانسته و تنها در صورتي که حاضر به قبول مسيحيت نباشند محکوم به فنا و نابودي مي دانند. به همين جهت در طول تاريخ مسيحيان نيز با يهوديان و غير يهوديان جنگ هاي خانمانسوزي داشتند که نمونه اي از آن جنگ هاي صليبي است که در آن نه تنها مسلمانان يلکه يهوديان زيادي نيز نابود گرديدند و متقابلاً يهوديان نيز در هر فرصت به نابودي مسيحيان حريص بوده اند. قرآن کريم در مواردي به اين انحراف فکري و عقيدتي اشاره فرموده و آن را به شدت هر چه تمام تر محکوم نموده است که از جمله آيات اول سوره ي بروج را مي توان نام برد. در اين سوره مي خوانيم: قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود إذهم عليها قعود و هم علي ما يفعلون بالمؤمنين شهود و ما نقموا و منها الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد. (آيات 4تا8) مرگ بر صاحبان گودال هاي آتش بهنگامي که در کنار آتش نشسته و نسبت به شکنجه اي که بر مؤمنان مي رفت نظاره گر بودند. در حالي که براي اينان جرمي که مجوز انتقام آن ها باشد سراغ نداشتند جز اينکه اينان به الله و پروردگار عزيز حميد ايمان آورده بودند. در تفسير اين مجموعه آيات بسياري از مفسران آن را ناظر به جريان پادشاهي ذونواس بر کشور يمن و خشونت او نسبت به مسيحيان نجران دانسته اند. با پادشاهي ذونواس که فردي يهودي بود قدرت يهوديان نسبت به مسيحيان افزون شد و لذا مسيحيان را به اسارت درآوردند و آنها را که به عقيده ي يهوديان مرتد از آئين موسي(ع) بودند به بازگشت به يهوديت و يا سوختن در آتش مخير گردانيدند، ولي مسيحيان که قرآن نيز از ايشان به مؤمنان راسخ در ايمان ياد کرده حاضر به ترک آئين مسيح نشدند و سرانجام جمع زيادي از آن ها در آتش سوختند. اين خبر به قيصر روم رسيد و قيصر براي نجات مسيحيان و سرکوب يهوديان از پادشاه جبشه که او نيز مسيحي بود کمک گرفت و نجاشي لشگري مرکب از فيل سواران و پيادگان براي دفاع از مسيحيان به يمن فرستاد و ابرهه که در قرآن در سوره ي فيل از او و يارانش به اصحاب فيل ياد شده، فرمانده همين سپاهي بوده است که براي سرکوب يهوديان به يمن آمد و هم اوست که بعد از پيروزي بر يهوديان در صدد نشر مسيحيت در منطقه برآمد و سرانجام تصميم به خرابي خانه ي کعبه گرفت و در جريان حمله به کعبه، خود و سپاهيانش با اعجاز الهي نابود گرديدند. متقابلاً مسحيان را مي نگريم که در قرون وسطي منحرفان و مخالفان عقيدتي خويش را در آتش مي سوزانيده اند يا در سياهچال ها شکنجه مي داده اند. ويل دورانت مي نويسد: برخلاف آنچه مورخان پنداشته اند، دلخراش ترين فجايع انگيزيسيون در سياهچال ها صورت گرفته نه بر روي تل هاي آتش(دورانت، ص396) اصولاً پس از مسيحي شدن کنستانتين، اولين قيصر مسيحي از روميان، نابردباري ديني با ديگر ملل آغاز شد و يهوديان قلع و قمع شده و به ناچار به مناطق مختلف جهان از جمله جزيره العرب پراکنده شدند. در جنگ هاي صليبي نيز تنها مسلمانان نبودند که مورد خشم مسيحيان قرار گرفتند، بلکه يهوديان در شرايط بدتري قرار داشتند. در اواسط جنگ هاي صليبي يکي از رهبران ديني مسيحيت به لوئي هفتم نوشت: چه حاجت است که ما براي سرکوب دشمنان مسيحيت به ممالک دور برويم در حالي که يهوديان در ميان ما راحتند و به عقايد ما مي خندند. در سال 1451پاپ نيکولاي پنجم فرمان داد هر فرد مظنون به انجام آداب مذهبي يهود به محکمه ي انگيزيسيون جلب شود و به اين ترتيب سيصد هزار يهودي قتل عام شدند و بقيه از ايتاليا گريختند و از آنجا مجبور به مهاجرت به قلمرو امپراتوري عثماني گرديدند. (عطيه، ص35) قتل عام و خشونت در آئين يهود و مسيحيت نه تنها گريبانگير ملل غير مسيحي و يهودي مي شد، بلکه در موارد زيادي با مسيحيان و يهودياني که با آنان مخالفت مذهبي داشته اند نيز مي جنگيدند و کمترين ترحمي نسبت به آن ها نداشتند، براي نمونه جنگ هاي چند ده ساله ي اروپا بين دو فرقه ي کاتوليک و پروتستان قرباني هاي فراواني گرفت. اين دو فرقه ي مسيحي در فهم و برداشت از کتاب مقدس با يکديگر اختلاف نظر داشتند و ساليان متمادي يکديگري را قتل عام کردند تا سرانجام کاتوليک ها حاضر شدند مکتب پروتستان را به رسميت بشناسند. هوگوگروسيوس، پدر حقوق بين الملل اروپايي در مقدمه ي کتاب جنگ و صلح مي نويسد: در زمان وي يعني قرن شانردهم، ملت هاي مسيحي اروپايي در جنگ هاي خود با يکديگر به نحوي رفتار مي کنند که حتي بربرها نيز از آن شرم دارند(حميدالله، ص136) پرواضح است رفتار چنين جمعي با مخالفان عقيدتي خود بدتر از اين بوده، لذا يکي از نويسندگان معاصر مي نويسد: مسئله داراي اهميت و دامنه دار، طريقه ي رفتار با بيگانگان بوده است که فاتحين همواره با دشمنان هم کيش و هم قطار خود تا اندازه اي مدارا مي کرده اند، اما در مورد بيگانگان چنين نبوده است. نژاد کشي(در مورد عمالقه) و نجس محسوب کردن در خصوص عده اي ديگر از جزميات مذهبي محسوب مي شده است و عده اي براين عقيده بوده اند که پيمان شکني گناه است ولي وفاي به عهد در قبال کافران گناهي بزرگ تر و اين ندايي بود که در اثناي جنگ هاي صليبي بگوش مي رسيد(همان، ص144) اين در حالي است که تعليمات مسيح عليه السلام در انجيل کمترين تناسبي با اين گونه قساوت ها و بيرحمي ها ندارد في المثل در انجيل متي فصل نهم مي خوانيم شنيده اند که به پيشينيان شما گفته شده است که مکش کسي را زيرا کسي که بکشد ديگري را مستحق جزا دادن خواهد بود، و من به شما مي گويم: هر که بر برادر خود خشمناک شود به تحقيق قرض دار او باشد در روز جزاء... شنيده ايد که گفته اند چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان. ولي من مي گويم کسي که دست زند به طرف راست صورت تو پس بگردان براي او طرف ديگر را و کسي که خواهد دعوا کند و بگيرد جامه ي تو را پس بگذار براي او رداي خود را و کسي که خواهد به جبر تو را يک راه ببرد با او برو دو ميل راه را و کسي که از تو چيزي طلبد به او بده و کسي که از تو قرضي خواهد رد مکن. شنيده ايد که گفته شده است، دوست دار دوستدار خود را و دشمن دار دشمن خود را ولي من مي گويم دوست داريد دشمنان خود را و نيکي کنيد به هر که دشمني کند با شما...با توجه به اين مطالب پي مي بريم که بين قول و فعل اينان تناقض است و براي توجيه اين تناقض ميرچا ايلياده در دائره المعارف دين ذيل مدخل ارتداد(Apostasy) اظهار مي دارد که دادگاه هاي انگيزيسيون و شدت عمل آنان درباره ي منحرفان عقيدتي معلول نفوذ معارف يهوديان در ميان آنان بوده است. جنگ و جهاد در تفکر زردشتيان مسئله جنگ و جهاد در آئين زردشت در مقايسه با آئين مسيحيت و يهوديت خشونت بارتر مطرح شده است. در اين مکتب، گذشته از اينکه موجودات را به خير و شر تقسيم کرده و همه ي موجودات شر را معلول اهريمن مي دانند و نابودي آنان را عبادت به شمار مي آورند، انسان ها را نيز به انسان به دين و انسان بد دين تقسيم کرده و همه ي افراد غير زردشتي را بد دين و پرستنده ي اهريمن مي دانند. در نتيجه جنگ با اهريمن پرستان را جنگ با اهريمن و نابودي آنان را موجب خشنودي اهورامزدا مي دانند و معتقدند که جنگ بين يزدان پرست و اهريمن پرست جز با نابودي اهريمن پرست پايان نخواهد يافت، زيرا جنگ بين يزدان و اهريمن تنها با نابودي اهريمن پايان پذير است. در متن کتاب اوستا بخش گاتها چنين مي خوانيم: منم زردشت که دشمن دروغ پرست و پناه نيرومند پيرو راستي خواهم بود... از تو مي پرسم چگونه دروغ را به دست تواناي راستي توانم سپرد تا آن را به دستور آئين تو برافکند و به دروغ پرستان شکستي سترگ دهد و براي آنها رنج و ستيز به بار آورد. از تو مي پرسم آيا اکنون توانايي آن را داري که چون دو سپاه ناسازگار به هم رسند به دستياري ارديبهشت مرا پناه دهي. اي مزدا از روي پيماني که بدان استواري، به کدام از دو سپاه پيروزي خواهي بخشيد؟ کيست در ميان مردم که زردشت را از آمادگي خود براي گسترش آئين راستي خشنود کند که برازنده است، که پرآوازه و نامدار شود. اهورامزدا به او زندگي جاويد بخشد. بهمن هستي او را بر افزايد، و ما او را دوست خوب دين راستين شناسيم. اي زردشت کيست آن پاکي ديني در گسترش آئين بزرگ مغ دوست و ياور توست؟ اين کي گشتاسب است که در پايان کار از دين راستين پشتيباني خواهد کرد(اوستا، ص64) در بخش گاتها آمده است: دروغ پرست آن بدنام تبهکار راهبران دين راستين را از پروردن چارپايان در روستا يا کشور باز مي دارد. اي اهورا مزدا خواستار کسي هستيم که دروغ پرست را از شهرياري بي بهره کند. آن کس از پيشوايان زندگي است که راه نيک را بيارايد و هموار کند(همان، ص71) در بخش خرده اوستا چنين آمده است: من آرزومندم که در پيکار با بدخواه زشت کينه توز بدانديش بر هر بدگفتار بدکرداري چيره شوم و پيروز گردم. من خواستارم که در نيک انديشي، نيک گفتاري، نيک کرداري کامياب گردم و همه ي دشمنان و همه ي ديوسيرتان را نابود سازم تا به مزد نيک و نام نيک توانم رسيد...(همان، ص350). من آرزومندم که براي ياري مردان پاک و چيرگي بر مردم بدکردار دير زماني زنده مانم و زندگي را به کاميابي به سر آورم(همان، منبع 351) واضح است که چنين بينش و تفکري در روابط اجتماعي جز به جنگ و نابودي ديگران نمي انديشد و براي نشر دعوت خود جنگ و جهاد را مقدس مي شمارد. از اينجاست که در کتاب چنين گفت زردشت مي خوانيم: چنان کسي بايد باشيد که چشمانتان همواره دشمن جوي است و در نخستين نگاه برخي از شما نفرتي هست، بايد دشمنانتان را بجوييد و جنگ هايتان را برپا کنيد، جنگي به خاطر انديشه هايتان و اگر انديشه هايتان از پاي درآيد درستي شما بايد هنوز غريو پيروزي برکشد صلح را بايد همچون افزار جنگ هاي تازه دوست بداريد و صلح کوتاه را از صلح دراز بيشتر، اندرزتان نمي گويم که کار کنيد، (اندرزتان مي گويم) که جنگ آوريد. اندرزتان نمي گويم که صلح کنيد(اندرزتان مي گويم) که پيروز شويد کارتان جنگ باد و صلحتان پيروزي. آدمي آنگاه مي تواند خاموش ماند و فارغ نشيند که تير و کمانش هست ورنه هرزه مي درآيد و مي ستيزد صلحتان پيروزي باد، مي گوييد آرمان نيک است که حتي جنگ را مقدس مي کند شما را مي گويم که جنگ نيک است که هر آرمان را مقدس مي کند(نيچه، ص63). شگفت تر آن است که شعار معروف در آئين زردشت، يعني گفتار نيک و پندار نيک و کردار نيک در حقيقت با هيچ مرحله اي از خشونت هاي ياد شده تناسب ندارد، ولي تقسيم بندي انسان ها به انسان به دين و انسان بددين و يا يزدان پرست و اهريمن پرست همراه با اين اعتقاد که بددينان و اهريمن پرستان جز جهنم جايي نخواهد داشت، راهي را براي مراعات شعارهاي انسان دوستانه باز نمي گذارد. (2) در حالي که زردشت در بخش گاتاي اوستا مي گويد: من دين راستين مزديسنا را باور دارم که جنگ را براندازد و نرم افزار را به گوشه اي نهد. شعار کردار نيک و گفتار نيک و پندار نيک آنگاه تأثير مثبت خواهد داشت که تفسير صحيحي براي آن ارائه گردد و گرنه نتيجه همان خواهد شد که بعضي از کشيشان مسيحي مي گفتند: نقض عهد و پيمان هر چند گناه است ولي پايبندي به عهد و پيمان در مورد افراد کافر و اهريمن پرست گناهي است بزرگ تر از شکستن پيمان(سلوک بين الملل دولت اسلامي، ص144) خشونت و سخت گيري مغان در آئين زردشت نه تنها گريبانگير بددينان يعني انسان هاي غيرزردشتي بود بلکه گريبانگير همه ي موجودات بود که به اعتقاد آن ها مخلوق اهريمن بوده و يزدان در آفرينش آن ها دخالت نداشته است. آقاي پورداود در کتاب فرهنگ ايران باستان مي نويسد: در ايران ياستان ستيزه اي با خرفستران داشتند و اين به خاطر پاداش اين جهاني نبود بلکه از دين خود فرمان داشتند که با خرفستران و همه ي چيزهاي بد بجنگيد. جهان پاک ايزدي را از آلايش اهريمن بزداييد و گيتي نبردگاه سپاه اهورا و اهريمن يعني سوزندگي خوب در برابر بد و زيبا در برابر زشت است. مردمان راست دين در پهنه ي کارزار به سپاه نيکي مي پيوندند و بر لشکرگاه بد شکست آورند و اين جهان را از آسيب و گزند نگاه دارند... و از آن آسيب هاست خرفستران که هر دينداري بايد براي خشنودي مزدا آن ها را نابود سازد(پورداود، ص182) در کتاب ونديداد که به اعتراف پرفسور کريستن سن مجموعه اي از قوانين رسمي در ايران باستان بوده است مي خوانيم کسي که در دوران عادت ماهيانه با همسرش هم بستر شود بايستي هزار گوسفند بکشد و تکه هاي آن به آتش بسوزاند و يک هزار دسته هيزم پاک درست يا زيده شده براي آتش نذر بياورد و يکهزار مار بر شکم رونده و دو هزار مار ديگر بکشد و يکهزار وزغ نفس کش و دو هزار وزغ آبي، يکهزار مور دانه کش و دو هزار مور ديگر بکشد و. ..(احمدي، ص246) جنگ و جهاد در نگاه اديان و مکاتب غير الهي شگفت اينکه اديان غير الهي با همه ي کمبودها و خرافات گسترده و عدم وجود فلسفه ي مقبول، از نظر درگيري هاي مسلحانه با ديگر ملل کمتر آلوده بودند. در تاريخ از جنگ هاي بين پيروان يهود و مسيحيت و زردشتيت و... بسيار سخن به ميان آمده، اما درباره ي پيروان اديان غير الهي گزارشي ارائه نشده است، به جز در مواردي که اينان نيز احياناً تحت تأثير زردشتيت و... قرار گرفته اند خشونت و تنفر کمتري از ديگر ملل مشاهده مي شود. فلسفه ي اين بردباري و تحمل را نيز در مباني عقيدتي و تفسير آنان از جهان و انسان و رسالت انسان ها نسبت به خدمت به يکديگر بايستي جستجو نمود. مشرکان و بت پرستان رسالتي براي خود در مقابل هدايت ديگران به کرنش و عبادت در برابر معبود و توتم مورد نظر خود قائل نبودند، بلکه ترجيح مي داده اند که آنان را از چنين گرايشي بازدارند و به همين جهت در مواردي که فردي غير همدين، درصدد شنيدن آيات کتاب مقدس آن ها بوده است با شديدترين شکنجه و آزار با او روبه رو مي شده اند. آقاي محمد منير ادلبي در کتاب قتل المرتد... مي نويسد که هندوهاي بت پرست در گوش کساني که جرئت کرده بودند به قرائت کتاب ديني آن ها گوش فرا دهند سرب گداخته مي ريخته اند. ژان ژاک روسو، دانشمند معروف فرانسوي مي نويسد: خواهيد گفت چرا در عصر بت پرستي که هر دولت خدايان و دين مخصوص به خود داشت، جنگ هاي مذهبي رخ نمي داد؟ جواب مي دهيم علت همين است که هر کشوري خدايي و حکومتي مخصوص داشت و خدايان را از تشکيلات سياسي و قوانين خود جدا نمي دانستند بنابراين جنگ هاي سياسي و مذهبي يکي بوده است مثل اين بود که قلمرو خدايان به حدود کشورها محدود مي شد و خداي يک ملت هيچ حقي بر ديگر ملل نداشت. به عبارت ديگر، خدايان بت پرستان حسود نبودند، حتي ملت يهود هم وقتي خداي خود را خداي اسرائيل مي خواند همين مطلب را در نظر داشت و اگر خدايان کنعاني را باطل مي دانست براي آن بود که ملت کنعان را ملتي نفرين شده و محکوم به زوال مي شمرد(روسو،ص192) آري مشرکان هر کدام توتمي مخصوص داشتند و خود را موظف به کرنش در برابر آن مي دانستند و نسبت به عبادت و عدم عبادت ديگران حساسيت نداشتند، بلکه ترجيح مي دادند خود به صورت انحصاري از برکات و عنايات ويژه ي خداي خود بهره مند گردند و شايد بهره مندي ديگران را عالم محروميت نسبي خود به شمار مي آورده اند. نويسندگان بسيار ديگري نيز از اين بردباري عقيدتي مشرکان خبر داده اند. در کتاب خطاي نامه مي خوانيم: خاقان چين پيرو آئين شکموني است. گويند شکمون پيامبر بوده و پس از او دين او را تغيير داده اند. گروهي بت پرست و گروهي خورشيد پرست و ماه پرست و گوساله پرست و... شده اند. هر کس به هر ديني که هست ديگران را دشمن ندارد و با ايشان عداوت نکند و بالخصوص از ميان همه ي دين ها مسلماني را بپسندند و هر که خواهد به آئين محمدي درآيد ديگران او را منع نکنند بلکه بپسندند و رغبت کنند. (خطائي، ص5) جواهر لعل نهرو مي نويسد: اسلام خيلي زودتر از مسيحيت به چين راه يافت خاقان چين نمايندگان هر دو مذهب را با ادب و احترام پذيرفت و به سخن آن ها گوش داد و به هر دو مذهب علاقه نشان داد و به هر دو با کمال بي طرفي رفتار کرد، به عرب ها اجازه داد در شهر کانتون مسجدي بسازند که هنوز پابرجاست و اين مسجد که بيش از هزاروسيصد سال سابقه ي تاريخي دارد از قديمي ترين مساجد جهان است. (لعل نهرو، ص239) آقاي پيرنيا مي نويسد که چنگيزخان با دين کسي کار نداشت به مردم آزادي مذهب دادند و به همين جهت مسلمانان کاشغر مقدم آن ها را با شادي تمام پذيرفتند. آري به حقيقت عامل جنگ هاي خانمانسوز در تاريخ کهن بشر يکي از دو عامل اصلي بوده است: برتري جويي نژادي و نظريه ي انحصاري دين و اعتقاد به انحراف ديگران اين دو عامل هيچ يک در ميان مردم بت پرست معمولاً وجود نداشت است و به همين علت جز در شرايطي که ديگران درصدد تصاحب قلمرو آنان بر مي آمده اند آنان با کسي جنگ نداشته و معمولاًجنگ آن ها دفاعي بوده است. البته بندرت در موادري به خاطر تأثيرپذيري از ديگران نوعي نفرت از زندگي با ديگر ملل و يا ظلم و تعدي به پيروان مکتب هايي که مورد قبول آن ها نبوده يعني غير همکشان خودشان گزارشاتي شده است. به عنوان نمونه، مؤلف دبستان المذاهب درباره ي برخي از هندويان مي نويسد: مدار اين فرقه ي زردشت آساء مانند حکما بر رمز و اشارات است. از اين طايفه، نگارنده «سري مني رام» را در لاهور ديده که از مسلمانان غذا نپذيرفتي و با بيگانه کيشان صحبت نداشتي و مي گفتند يکي از امراي مسلمان سه «لک» روپيه به او داد و وي قبول نکرد...(کيخسرو اسفنديار، ص136) همان گونه که ملاحظه مي شود مؤلف اين کتاب مدعي است که اين موضع گيري هندوها به علت تأثيرپذيري از آئين زردشت بوده است و نويسنده ي ديگري گزارشي داده است که بسياري از هندوها از نظر تفکر اجتماعي همانند افلاطون در کتاب جمهوري و سيره ي عملي ايرانيان در دوران هخامنشي و ساساني مي انديشده اند و به همين جهت نظام طبقاتي بسيار خشن و قساوت باري بر آنان حکمفرما بوده است که هنوز هم به قوت خود باقي است و مورد تأييد قانون مدني...نيز مي باشد. توده ي مردم وظيفه اي جز تحمل کارهاي سخت و پرداخت ماليات براي رجال دولت، وظيفه ي ديگري نداشته و از دخالت در امور سياسي و اجرايي کشور محروم بوده اند. در تمدن برهمائي هند، قانون منوشاستر حکمفرما بود... و اين قانون مردم هند را به چهار دسته تقسيم مي کرد. 1) طبقه «براهمه» يعني علماي ديني و کاهنان؛ 2) طبقه ي «کشتر»(کهتر، سپاهي)؛ 3) طبقه ي «ويش» يعني کشاورزان و بازرگانان و اصناف؛ 4) طبقه ي «چودر» يعني طبقه ي کارگر و طبقه ي خدمتگزار که هنوز به نام نجس ها معروف هستند. قانون منو امتيازات و حقوق به طبقه ي براهمه مي بخشد که به موجب آن در صف خدايان قرار مي گيرند و پادشاه حتي در شديدترين موارد احتياج حق ندارد از براهمه چيزي به عنوان ماليات بگيرد. ولي نجس ها به نصي قانون از بهائم پست تر و از سگ خوارترند... و کفاره ي قتل سگ و قورباغه و کلاغ و جغد، با کفاره ي مردي از نجس ها برابر است. جمعيت چودرها در هند حدود 60 ميليون است که تا اين اواخر به آن ها کمتر به عنوان بشر توجه مي شد. (الهامي، ص80) ولي همانگونه که ملاحظه مي شود اين موضع گيري يک موضع گيري داخلي بوده و ربطي به جنگ و جدال با ديگر ملل نداشته است، گذشته از اينکه اين انحراف نيز در اثر تأثيريپذيري از تمدن ايران و يونان در ميان آنان به وجود آمده است و ربطي به عقايد و ديدگاه انساني خود آنان نداشته است. مشرکان در سراسر هند و چين و بلکه بت پرستان در سراسر جهان حهنوز حالت تضاد ديني با ديگر ملل را نداشته، بلکه به حکم انديشه ي ديني، خود را موظف به اقدام در برابر همگان و بلکه دفاع از مردم مورد تجاوز مي دانند. دکتر احمد شبلي مي نويسد: احترام به حيات ديگران چه در مورد انسان چه در مورد حيوان از مهم ترين اصول تفکر ديني بودائيان است، بنابراين يک بودائي حق ندارد به عبث حيواناتي را بکشد و يا آن را براي خوردن به قتل برساند، بلکه وظيفه دارد که نسبت به همه ي جانداران مدارا نمايد و او را همانند خود به شمار آورده و او را موجودي پست تر از خود به شمار نياورد و اين آرامش روحي به تمام جانداران از تعاليم مهم بودائي است. (شبلي، ص177) آشکار است که چنين تفکري طبعاً جايي براي جنگ و مبارزه با ديگران جز به خاطر مسائل دفاعي باقي نمي گذارد و به همين علت است که در سراسر خاور زمين هم اکنون نيز مردم در امنيت و آرامش مذهبي قرار داشته و مردم منطقه با همه ي محروميت اقتصادي درصدد ايجاد مزاحمت براي خود و ديگران نيستند. جالب اينکه آقاي پيرنيا در تاريخ ايران باستان گزارشي دارد که حاکي از احساس مسئوليت مشرکان نسبت به سرنوشت ملل تحت ستم از ناحيه ديگران حتي خارج از خودشان بوده است او مي نويسد: روزي کورش به سان ديدن قشون مشغول بود، رسولي نزد او آمده اطلاع داد که چون سفيراين از جانب پادشاه هند نزد پادشاه ماد آمده اند او کورش را مي طلبد. پس از حضور کورش، کياکسار پادشاه ماد دستور داد سفراي هند وارد شوند. سفيران هند گفتند که از طرف پادشاه هند آمده اند تا بپرسند چرا ماد مي خواهد با آشور بجنگد و بعد همين سؤال را از پادشاه آشور خواهند نمود و هندي ها بر ضد طرفي خواهند بود که متعدي است. کياکسار جواب داد ما نسبت به آشوري ها تعدي نکرده ايم حال لازم است نزد پادشاه آشور برويد و ببينيد او چه مي گويد و کورش پس از تحصيل رخصت از کياکسار به سفيران هند گفت: اگر کياکسار اجازه داد شما به پادشاه هند خواهيد گفت که ما تعدي نکرده ايم و اگر آشوري ها مي گويند ما تعدي کرده ايم ما حاضريم پادشاه هند را حکم قرار دهيم تا داوري کند و حکم عادلانه دهد. (پيرنيا، ص307) اين گزارش حاکي از آن است که در هند باستان اصل دخالت بشر دوستانه نيز مطرح بوده است. اين ويژگي يعني عدم تعصب ديني اختصاص به بت پرستان هند و چين نداشته و در تمام مناطق شرک همين گونه گزارش شده است، في المثل در جزيره العرب پيش از اسلام نيز که اکثريت آنان مشرک و بت پرست بودند اين مردم با ديگر ملل و حتي با اقليت هاي ديني يهود و زردشتي و صائبي هيچ مشکلي نداشتند و اگر جنگي در ميان اعراب گزارش شده همگي داراي ريشه ي اقتصادي و سياسي بوده است يا اينکه همين اقليت هاي ديني خود با يکديگر مشکل و درگيري داشته اند، چنانکه يهوديت و مسيحيت در جزيره العرب نيز مانند بسياري از جاهاي ديگر احياناً درگير مي شده اند. پيش از اين گفتيم در يمن به مناسبت پادشاهي دونواس درگيري يهوديان با مسيحيان بحران رخ داده و آيات سوره ي بروج به اعتقاد مفسران ناظر به آن احاديث است، اما مردم عرب نه نسبت به يهوديان و نه مسيحيان مشکلي نداشته و علت اصلي مهاجرت يهوديان و مسيحيان و... به جزيره العرب از جمله همين معنا بوده است چه اينکه اسلام اگر در هر منطقه ي ديگري ظهور مي کرد مورد سرکوب قدرتها قرار مي گرفت، ولي در جزيره العرب قدرتي مزاحم وجود نداشت و مردم آن نيز نسبت به عقايد مخالف حساس نبوده اند. و اما درگيري مردم مکه با مسلمانان حکايت ديگري دارد و در حقيقت درگيري با مسلمانان به عنوان فتنه ي داخلي بوده است و مردم مکه مسلمانان را مزاحم استقلال سياسي خويش تشخيص داده بودند و به عنوان گروهي از خودشان اجازه ي خروج از منطق اکثريت را به آن ها نمي داده اند و اين مسئله ربطي به تنگ نظري ديني نداشته و اختصاص به مردم مکه نيز نداشته و در دريگر مناطق شرک و بت پرستي نيز چنين عکس العملي گزارش شده است. في المثل در سوره ي کهف در جريان برخورد مردم شهر افسوس با اصحاب کهف مي خوانيم:انهم ان يظهروا عليکم يرجموکم او يعيدوکم في ملتهم و لن تفلحوا اذا ابدا(کهف/20) اگر آنان بر شما تسلط يابند سنگسارتان خواهند کرد و يا به آيين خودشان باز مي گردانند و آنگاه ابداً شما را آزاد نخواهند ساخت. ولي روشن است که اين يک مسئله سياسي و داخلي و ربطي به عدم آزادي عقيدتي ندارد. پي نوشت:1. قران کريم در سوره ي آل عمران آيه ي 50 به اين حقيقت اشاره دارد که: و رسولا الي بني اسرائيل... مصدقا لما بين يدي من التوراه لاحل لکم بعض الذي حرم عليکم. 2. در کتاب پژوهشنامه ي يهود ايران ج1ص24مي خوانيم: پس از مرگ شاپور و به ويژه پس از قتل ماني، قدرت موبدان زردشتي اوج گرفت «تير» يکي از موبدان زردشتي که در قتل ماني شرکت داشت در رأس مغان شمال ايران به آزار اقليت هاي مذهبي مي پردازد و زندگي را بر آنان ناگوار مي سازد. وي در کتيبه ي طويلي که روي صخره ها حک نمو ده افتخار مي کند که مسيحيان، يهوديان و برهمنان را مورد قتل و شکنجه قرار داده است. منابع و مآخذ: قرآن کريم، کتاب مقدس، نشر دارالکتب المقدس در شرق اوسط، بي تا. احمدي، اشراف، قانون و دادگستري در ايران باستان، پايان نامه کارشناسي ارشد، بي تا، بي جا. ادلبي، محمد منير. «قتل المتردالجريمه التي حرمها الاسلام»، دمسق، دارالهالي، 1993.ارسطو، سياست، ترجمه دکتر حميد عنايت، تهران: کتب حبيبي، 1369.افلاطون، جمهوري، ترجمه فواد روحاني، تهران، علمي و فرهنگي، 1368.الهامي، داود. اسلام و حقوق طبيعي انسان. قم: مرکز مطبوعاتي دارالتبليغ اسلامي، بيتا. پژوهشنامه يهود ايران، ناشر مزدا لوس آنجلس، زبان فارسي 1996.پورداود، فرهنگ ايران باستان، انتشارات دانشگاه تاران، 1355.پيرنيا، حسن خان مشير الدوله، تاريخ ايران باستان، تهران انتشارات افراسياب، 1378.جعفري تبريزي، محمدتقي، حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب، دفتر خدمات حقوقي بين المللي جمهوري اسلامي، 1370.جفري آرتور واژه هاي دخيل در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدره اي، انتشارت توبي، تهران، 1372.حميدالله، محمد، حقوق روابط بين المللي، ترجمه ي دکتر سيد مصطفي محقق داماد، تهران، مرکز نشر علوم اسلامي، 1373.خطائي، علي اکبر،خطاي نامه، به کوشش ايرج افشار، تهران، مرکز اسناد فرهنگي آسيا، بي تا. داراشکوه، محمد، اوپانيشاد، چ3،تهران، انتشارات علمي 1368.در آمدي بر حقوق اسلام، تأليف دفتر همکاري حوزه و دانشگاه تهران: سمت، 1368.دورانت، ويل، تاريخ تمدن، تهران، امير کبير.دوستخواه، جليل، اوستا، چ3،تهران، مرواريد، 1361.راب. 1. کهن گنجينه تلمود، ترجمه ي امير فريدون گرگاني، انتشارات زيبا، 1350.روسو، ژان ژاک، قرارداد هاي اجتماعي، ترجمه ي زيرک زاده، تهران، انتشارات سهاسي چهر، 1358.رضي هاشم، ونديداد، انتشارات فکر روز، 1376.سروش، عبدالکريم، دانش و ارزش، چ8، انتشارات باران، 1361.سلوک بين الملل دولت اسلامي، ترجمه ي دکتر سيد مصطفي محقق داماد، تهران: مرکز نشر علوم اسلامي، 1380.شلبي،احمد. مقارئه الاديان، چ9،مصر، قاهره، 1990.ضيائي بيگدلي، حقوق بين الملل عمومي، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1366.عطيه، سيدباقر، پناهندگي سياسي، چاپ اول، 1348.فاضل، کنزالعرفان، تهران، انتشارات مرتضوي،1373.کيخسرو، اسفنديار، دبستان المذاهب، تهران، شرکت چاپ گلشن، 1362.ميرچا ايلياده، دائره المعارف دين، ج اول، دانشگاه شيکاگو، 1978.نهرو، جواهر لعل، نگاهي به تاريخ جهان، ترجمه ي محمد تفضلي، چ7،انتشارات اميرکبير، 1361.نيچه، فريدريش و يلهلم، چنين گفت زردشت، ترجمه ي داريوش آشوري، ج2،انتشارات نيل، 1351.وهبه الزحيلي، آثار الحرب في الفقه الاسلامي، ج4،بيروت، چاپ دارالفکر، 1412ه ق. منبع: فصلنامه آينه معرفت
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 669]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن