تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798177275




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سيماي زن در شعر تعزلي فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيماي زن در شعر تعزلي فارسي *
سيماي زن در شعر تعزلي فارسي سيماي زن در شعر تغزلي ايران انساني ترين رنگ و بوي را دارد. زن در اساطير و افسانه ها دستخوش اميال خدايان يا اراده ي آسمان است، حال آنکه در شعر عاشقانه به راه خواهش دل و پسند خود مي رود و احساس پيچيده ي خويش را مي نماياند. تاريخ بلند ادب قديم پارسي جزء دوره اي کوتاه چنين سيمايي از زن ننموده است. مبادي اخلاقي و موازين اجتماعي را بايد موجب عمده ي اين کمبود دانست. با رواج انديشه ي عرفان پس از سده ي پنجم هجري، سيما (و جمال) زن بيشنر از کمالات خداوندي دانسته شده که به اين نشان يا به صورتي مطلق تجلي يافته است. از آنجا که نگارنده ي پيش از اين درباره ي تاريخ شعر تغزلي فارسي نوشته است(1)، در اينجا مي خواهد با رده بندي، تصوير و تصورهاي پرداخته از زن، سيمايي از او را که در شعر عاشقانه به اوج اعتلا رسيد مطرح نمايد. نخستين هدف اين گفتار به دست دادن تصويري است از اين سير تکامل با مروري سراسري بر افسانه و تاريخ (تجلي) سيماي زن. مقصود دوم اين بررسي مقايسه اي است ميان تصوير زن در نظم عاشقانه و سيماي زن در شعر عارفانه. مقصود سوم کنکاش در اين نکته است که چگونه وصف تصوير و سيماي زن در شعر عاشقانه پرداخته شد. 1 ـ منابع توصيف سيماي زن آثار زير نمونه هايي از سيماي زن در شعر داستاني و تغزلي فارسي در بر دارد: نام اثر (با تعيين نام قهرمان زن داستان)تاريخ نظمکتابگوينده اصل داستانورقه و گلشاهسده ي 15و11(ميلادي)عيوقيعربيوامق و عذراسده ي 10 و 11 سده ي 10 و 11عنصرييونانيويس و رامين1054تا 1045(ميلادي)فخرالدين گرگانيپارسيخسرو و شيرين1188 ـ 1177نظاميعربيليلي و مجنون1188نظاميايرانييوسف و زليخا1083امانيمصريهفت پيکر1197نظاميايرانيشيرين و خسرو1301 ـ 1298اميرخسروايرانيمجنون و ليلي1301 ـ 1298اميرخسروعربيهماي و همايون1331/2خواجوايرانيگل و نوروز1341/2خواجوايرانيشعرهاي داستاني عاشقانه که سيما و تصويري از زن مي پردازد بيشتر پنج اثر نخستين است. سيماي زن در ورقه و گلشاه و ليلي و مجنون را مي توان همانند دانست، و نيز اين تصوير در وامق و عذرا و خسرو شيرين شبيه است. نگارنده مي خواهد در اينجا سيماي شيرين را به وصف آورد زيرا که تصوير زن در منظومه ي خسرو و شيرين با شرح تاريخي، افسانه اي و حماسي و ويژگيهاي ديگر همراه است. از آنجا که داستانها و سروده هاي ياد شده در رديف 6 بالا مايه ي ذوق عارفانه دارد، يا که تصوير خاصي ارائه نمي کند، در اينجا از آنها مي گذريم. 2 ـ مآخذ توصيف سيماي شيرين الف ـ تاريخ بلعمي (2) تاليف اين اثر ادبي ـ تاريخي که نگارش فارسي تاريخ بلعمي است در سال 936 به انجام رسيد. نويسنده ي اين کتاب در دربار سامانيان مقام وزارت داشت. در اين اثر شيرين کنيزي يوناني در دربار خسرو پادشاه ساساني معرفي مي شود. ب ـ شاهنامه (3) اين منظومه ي حماسي و مردمي را فردوسي در سال 1010به پايان آورد. 1305بيت داستان خسرو و شيرين که برپايه ي تاريخ پرداخته شده در پايان اين اثر عظيم آمده است. در اين منظومه ساخت و بافت اصلي شعر داستاني عاشقانه تقريباً محفوظ مانده و شيرين در سيماي يک زبيا رو يوناني وصف شده است. نظامي گنجوي اثر شيرين و خسرو و خود را از روي شاهنامه ساخت. (4)پ ـ ويس و رامين (5)اين اثر، مرکب از 8500 بيت شعر تغزلي، به وسيله ي فخرالدين گرگاني، شاعر درباري زمان خود، در فاصله ي سالهاي 1045 تا 1054 ساخته شد. ترکيب اين مثنوي در کار نظامي تاثير بسيار نهاد و اين شاعر در آثار خود از اين کتاب سخن آورده است. (6)ويس و رامين بيشتر به وصف درگاه شاه، وضع اجتماعي ويس، نامه ها و گفتگو ها، مناظر طبيعت، زندگي ويس و دلداده ي او مي پردازد. نظامي نيز در اين باره سخن آورده، گرچه (محتواي) اين اثر با موازين و قيود اخلاقي آن دوره ناسازگار بوده است. (7)ت ـ مجمل التواريخ و القصص (8) اين اثر ادبي و تاريخي که نويسنده ي آن شناخته نيست در سال 1126 فراهم آمده و حاوي مجموعه داستانهايي از دوره ي اساطيري تا عهد سلجوقي است. محتواي اين اثر (در وصف شيرين) به تاريخ بلغمي شبيه است. ث ـ خسرو و شيرين (9)اين کتاب از 6500 بيت شعرتغزلي و ميان سالهاي 1177 تا 1181 ساخته شده است. خسرو و شيرين به ويژه از نظر تصوير پردازي سيماي شيرين اثري عالي است. 3 ـ سير تکوين و تکامل سيماي شيرين در تاريخ بلعمي، سيماي صورت ساخته و پرداخته اي دارد. در اينجا به شکافتن اين نکته مي پردازد که چگونه مايه هاي اثر نخست در ساختن اثر اصلي (مورد نظر ما) به کار گرفته شد. دوره ي نوجواني شيرين شيرين که بايد ملکه ي سرزمين از من شود، دختري است بس زيبا بسان پري، چشمان سياهش به چشمه ي آب حيات در ظلمات مي ماند؛ پوست و چهره اش سيمگون و نرگس چشمانش خواب آلود و خمار است. دو رخسارش چون گل سوري سرخ و عطرآگين است و «لبش شيرين و نامش نيز شيرين». هفتاد نديمه ي پريوش او را همراهند. شيرين و نديمگان او بي اختيار از احساس شادي و خوشي لبريزند، همچنان که غنچه هاي شاداب بي اراده مي شکفند. در اين ميان، تصوير جواني به اين زيبارويان که در چشمه چون آفتاب مي درخشند نموده مي شود. شيرين، شيفته ي اين صورت، دل مي بازد و قرار از دست مي دهد. شيرين جامي به باد محبوب نديده برمي گيرد و عهد مي کند تا تنها به ديدار او رود (10). منابع الف، ب و ت ياد شده به وصف زيبايي شيرين نپرداخته اند، زيرا که شيرين درين منابع زرخريدي يوناني است. اين نکته موجب تفاوت عمده اي نه تنها در پرداخت داستان، که در توصيف سيماي زن اول آن شده، چندانکه نظامي او را در جايگاه شاهزاده خانمي نهاده است. تصوير ياد شده (که به دختران در چشمه نموده شد) از خسرو بود که درباريان نزديک او آن را سه بار به چشم شيرين درآوردند تا وي را به بند عشق گرفتار کنند. پيداست که نظامي چنين طرحي را براي داستان مي پسندد، زيرا که در آثار ديگرش نيز داستان را بر اين الگو نهاده است. (11)وصف زيبايي شيرين (در اثر نظامي) مانند سيماي شاهدخت ها در داستانهاي حماسي- افسانه اي فردوسي است. (12)زيبارويي در چشمهشيرين، در لباس مبدل غلامان، سواره از قصر مي گريزد و به جستجوي جواني که تصويرش را ديده است مي رود، کوه و بيشه را از گذر راهي سخت و گل آلود پشت سر مي گذارد و در مرغزار به چشمه ساري مي رسد. شيرين بر لب چشمه مي ايستد، و آنگاه پو شيده در جامه اي از ابريشم سبز، تن به آب چشمه مي سپارد. گويي ثريا جامه زمرد در بر کرده يا که برگهاي سبز سوسن بر گلبرگ سپيد پيچيده است. قضا را خسرو که بر اسب خود در مرغزار هر سو مي تازد، به آن کنار مي رسد و پري پيکري را در چشمه مي بيند. (13)اين بهره ي داستان در منابع «الف» تا «ت» ياد شده نيامده است. آيا شاعر در اين صحنه از آناهيتا، الهه ي ايران باستان، ياد مي آورد؟ چنين مي نمايد که حال و هواي گنجه، ديار شاعر، در اين جلوه بلند خيالپردازي اثر داشته است. در يک فرهنگ قديم جغرافيايي که در وصف گنجه آمده است: «دژي است در يک منزلي شهري بنام هرک! آنجا درخت فراوان مي رويد و آبگيري هست...»(14)گفته اند که اهالي گنجه از گرماي تابستان به اين حومه ي مصفا که از منظره کوهسار و آب برخوردار بود پناه مي بردند. روح عزت نفس (به سخن نظامي) «شيرين و خسرو سرانجام يکديگر را ديدند و در بند عشق افتادند. خسرو خواستار آن زيبا روي شد، اما شيرين روي گرداني مي نمود. خسرو را تاج و تخت مي بايست. شيرين خواست تا او را از انديشه دلدادگي بگرداند و به بازيافتن ديهم از دست رفته بدارد. اما چندانکه خسرو باز به تخت و دستگاه رسيد، دلدار شيرين را از ياد برد. شيرين اين شهدخت لبريز از آرزوي وصال، خود را بر بلندي قصري در ميان ريگهاي سوزان زنداني ساخت» (15)شاهنامه داستان را چنين آورده که شيرين زيباروي، که وقتي دلدار خسرو بود، در نخجير گاهي چشم به راه اوست. (16)اما در اينجا سخني از دژ يا قصر نيست. در ويس و رامين، دژي که زن اول داستان در آن گرفتار و در انتظار مانده، از صحنه هاي اصلي داستان است، زيرا که اينجا ديدارگاه پنهاني دلدادگان مي شود (17)، در هر يک از اين داستانها دژ يا قصر، جايي که قهرمان زن داستان به آزمون اراده و سرسختي خود در آن گوشه مي گيرد، بطور مؤثر به کار گرفته شده است. قصرشيرين، جايي در مرز کنوني ايران و عراق، نامي است که اينک ازين قصر بيادگار مانده است. حسد(دنباله داستان نظامي چنين است): «خسرو با مريم، دختر امپراطور روم که او را در بازگرفتن تاج و تخت ياري کرده بود، عروسي کرد. او پس از آنکه دانست که قصري که شيرين آنجا گوشه گرفته نزديک کاخ خسرو است، از حسد آرام نداشت. ملکه خسرو را سخت به سرزنش گرفت که در افسون آن ساحره (شيرين) درآمده است، و «به تاج و تخت امپراتوري روم» سوگند خورد که خود را بريسمان سياه حلق آويز خواهد کرد. شيرين نيز در دل به مريم حسد مي ورزيد.» (18)از نظر تاريخي حقيقت دارد که خسرو پرويز شورشي را که در ميانه ي تحويل قدرت سياسي در سالهاي 590 و 591 ميلادي برخاسته بود بياري امپراتور روم سرکوب ساخت و در سال 591 دختر امپراتور را به همسري گرفت و نيز تاج و تخت را بازيافت. (19) در تاريخ بلعمي، شاهنامه و مجمل التواريخ و القصص نام مريم برابر سابقه ي تاريخي آمده اما هيچگونه شرحي در قضيه داده نشده است. تنها شاهنامه، آن هم در سه عبارت، اين اندازه آورده است که «چون مريم بانوي اول دربار بود، شيرين همواره دو رخسار را زرد داشت». عشق جادويي(در شرح نظامي) «کوهکن جوان، فرهاد، به شيرين که بانتظار دراز وصال يار در قصر گوشه گرفته بود، دل بست. جو ان بيچاره بشنيدن صداي دلنواز شيرين از خود بي خود شد، سر به کوه و بيابان گذاشت، زار مي گريست و از خورد و خواب بريد. شيرين دلبندش چون نسيم دلنواز بهاري بر او گذشت، پياله اي به جوان دلباخته داد و گفت که آن را بياد او بنوشد. دلباختگي اين کوهکن جز دلبستگي خسرو است که دربند اميال خاکي است. خسرو از دلباختگي کوهکن جوان که سوز عشق درس سينه داشت نگران بود و طرحي بدانديشانه در کار او ريخت و به پاي مرگش راند. شيرين بر مرگ دلداده ي نامراد شيون آورد و به يادبودش بناي آرامگاهي ساخت. (20)اين بهره از خسروشيرين که در 550 بيت به وصف حال فرهاد پرداخته يکي از مهمترين بخش هاي اين قصه ي دلدادگي است. شيرين زيبا روي به عشق پرسوز دلداده ي جوان پاسخي نمي دهد، و نيز از سخن و رفتارش پيداست که از رنج و درد دلباخته ي خود آگاه نيست. خسرو هم در دنيايي جدا از فرهاد است. در تاريخ بلعمي يک سطر در اشاره به «زيبارويي که فرهاد به عشق او گرفتار آمد» و در مجمل التواريخ و القصص سه سطر درباره ي «اميري به نام فرهاد که به عشق شيرين زيبا روي درافتاد و بيستون را بريد» آمده است (21). اين زمينه و مايه ي داستان از راه قصه ها و افسانه ها در گوشه و کنار ايران پراکنده شده و نيز در آثار ديگر نظامي اثر نهاده است (22). مرگ رقيب (دنباله ي سخن نظامي چنين است): «مريم، همسر خسرو و رقيب شيرين، چشم از جهان بست. گويند که شيرين زهري تلخ تر از شرنگ فراق براي مريم، بانوي خسرو، فرستاد و او نوشيد. اما به راستي زهري در ميان نبود. شيرين مريم را با افسون و جادوي اراده از ميان برداشت. پيام مرگ رقيب براي شيرين گل و خار آورد. گل آن، شادي رهايي از بند حسد بود. اما خار اين گل بيم شيرين از اندوهي بود که دير يا زود به او روي مي نمود» (23). از مرگ مريم، بانوي خسرو، شرح کوتاهي در شاهنامه آمده، اما اين همه گواه دل سختي شيرين است: «شيرين با بانوي خسرو در کاخ او مي زيست. از آنجا که مريم بانوي شاه بود، شيرين همواره دلي پر اندوه و رخساري زرد داشت. او سرانجام هم بانوي خسرو را با زهر کشت، بي آنکه کسي بدين راز پي ببرد. پس از مرگ مريم، اندرون شاه به شيرين سپرده شد و خاطر او آسوده» (24) نظامي که به سيما و تصوير شيرين در قصه هاي عاشقانه توجه داشته است مي گويد: «از قصه ي زهر بگذر» و او در منظومه اش کلمه ي «همت» را مي آورد تا حرمت شيرين را نگاه داشته باشد. بار اندوه (به گفته ي نظامي): «پس از مرگ مريم نيز خسرو شوقي به همسري با شيرين نشان نمي داد. شيرين از اين پيوند خوشي و آسوده دلي مي خواست، چنان که پنداري اين موهبت ها را در بازار مي فروشند». «خسرو با اين هوسبازي و افسونگري برنيامد، و بر آن شد که دختري زيبا از اصفهان را به همسري گيرد». «شيرين همه شب از سردرد و نوميدي گريست و در قصر تنهاي خود به خداوند ناليد.» (25) وصف شب هجران که در 49 بيت آمده و توصيف صبح روشني که در ميان مناجات طلوع مي کند از زيباترين جلوه هاي تصوير طبيعت در اين اثر است. از چهار مآخذ ياد شده ي ديگر، در سه اثر وصف شب نيامده، (26) و تنها در ويس و رامين از شب هجران سخن رفته است. در اين اثر، تاريکي نشانه ي تيره بختي مردم گرفته شده، اما خسرو و شيرين بر اندوه تنهايي و کوه غم فراق که بر دل شيرين سنگيني مي کند تاکيد نهاده است. چنين مي نمايد که نظامي سراينده ي منظومه هاي داستاني عشقي در آثار خود از خاقاني (شرواني) که از همان ولايت او برخاسته و در فن استعاره و تشبيه استاد بوده، تاثير پذيرفته است (27). ناسازگاري (به دنباله ي داستان بنگريم): «خسرو با آنکه زني زيبا از اصفهان را به همسري گرفته است، هواي شيرين را سخت در دل دارد. او به دژي که شيرين آنجاست مي رود، اما دروازه ي آن را بر روي خود بسته مي بيند، شيرين به بام مي رود و به ديدن چهره و بالاي خسرو که چون صبح روشن است سست مي شود، اما مي پندارد که اگر خود را در برابر او خوار کند نامش چون ويس (دلدار رامين) در جهان پست خواهد شد. «شيرين زيبا دروازه ي بارو و سراي را مي بندد و آنگاه چهره ي مي آرايد و با جامه اي نفيس و ميان بندي از زر و جواهر، آراسته چون پيراهن چين، به ايوان قصر مي رود. «شيرين در برابر خواهش خسرو که مي خواهد در سراي را بگشايد، تندي نشان مي دهد و مي گويد که خسرو مي بايست چنان که رسم درگاه است تخت رواني برايش مي فرستاد، و سپس بر او سرزنش مي بارد که چرا نارواي آرزوي دل خود زني ديگر را به همسري گرفته است. شيرين زيبايي قامت را در پيراهن حرير جلوه مي دهد و دانه هاي اشک چون گوهر تابان از چشم مي بارد، سرشکي که عالم را به شور مي اندازد. او هر گونه داستان مي سازد تا دل خسرو را به بند آورد و هر عشوه اي در کار مي آورد تا او را گرفتار خود سازد. گفتگوي آن دو به درازا مي کشد، اما شيرين سرسخت مي ماند و تا خسرو تن به ازدواج نمي دهد، دروازه ي سراي را بر او نمي گشايد». (28)شاهنامه سخنان شيرين را در چهار بيت کوتاه کرده است: شيرين به ديدن روي خسرو، در ايوان نمايان مي شود و با صداي شيرين و موزون خود، آرام و شورانگيز، از گذشته ياد مي کند. خسرو که اشک خون بر چهره ي شيرين روان مي بيند، سرشک از چشم مي بارد و او را همراه با 40 يار وفادارش روانه ي قصر خود مي کند»(29) اين شيوه ي (توصيف) در ويس و رامين هم ديده مي شود. در اين اثر جوان دلداده به سراي دلدار مي آيد اما او در به رويش نمي گشايد، به ايوان مي رود و گفتگوي بلندي سر مي گيرد. (30) اين صحنه زمينه اي است براي سازشي که در پايان پيدا مي آيد. وصال «با آنکه شيرين و خسرو با سخنان نوشين عشق و عهد و سوگند محبت به آشتي مي رسند، شيرين همچنان مي خواهد که پيوند زناشويي ميانشان بسته شود و خسرو پيمان مي نهد که اين آيين انجام پذيرد. «در زوزي فرخنده، عروسي با شکوهي برگزار مي شود. در ميان يکهزار شتر و يکهزار اسب زيب و زيور گرفته، با بار صندوقهاي رخت و پانصد فرش زربفت، تخت رواني از طلا عروس زيبا را در حلقه ي اسبان و ارابه هاي رنگارنگ که چون طاوس آراسته اند به خانه ي بخت مي برد. چون تخت روان شيرين به قصر مي رسد، شادي از زمين بر مي جوشد. خسرو مؤيدي را مي خواهد و پيوند زندگي برابر آيين زردشت بسته مي شود.» (31) داستان عروسي شيرين در شاهنامه چنين است: «چون خسرو خواست تا شيرين را برابر آئين و کيش به همسري گيرد، سران و بزرگان کشور سخت مخالفت نمودند. موبدي زردشتي پيشگوئي کرد که (با اين وصلت) تبار پاک خسرو خواهد آلود و شهزاده اي خوب گهر زاده نخواهد شد. پس به سفارش رايزنان، جامي از خون گرم به درگاه آوردند و بزرگان دربار آن را دست به دست گرداندند، پس آن خون را دور ريختند و جام را با آب و خاک شستند و پاک ساختند. آنگاه چون شراب و مشک و گلاب در جام ريختند، تلالويي چون آفتاب يافت. بدين راه، آن شومي زدوده شد. خسرو از اين آئين شادي نمود و شيرين را به شهبانويي برگزيد» (32).چنين مي نمايد که چون در داستان شاهنامه شيرين در اصل زيبارويي رومي شناخته شده، همسري خسرو با او که کافر کيش بوده نخست ناشايست انگاشته شده است. در خسرو و شيرين نظامي صحنه اي است که در آن يک بار خدمتکار و يک بار نديمه اي در شب عروسي جاي عروس را مي گيرند. پيداست که اين صحنه از شب وصال موصوف در ويس و رامين گرفته شده است زيرا که در روند داستان نظامي چنين صحنه اي به آن اندازه که در ويس و رامين است، ضرورت ندارد. (33) اين گونه جا به جايي ندميه و عروس در داستان «تريستان و ايزوت» (34) هم ديده مي شود. سخنان شيرين (نظامي داستان را چنين دنبال مي کند): «شيرين همراه خسرو تن شست و خود را پاک ساخت، نيايشگاهي برپا داشت، کردار نيک پيشه کرد و خواست تا نيک بختي ارمغان جهانيان باشد. او از خسرو خواست تا دانايان و خردمندان را بخواند تا وي را در همه چيز بياموزند، درباره ي کائنات، فرشتگان، روح، مرگ، پيامبر و ... خسرو از همه ي اين معارف بهره يافت، اما سالخورده شد و از تخت کناره جست. شهزاده اي سرکش و ناسپاس که فرزند خسرو از ملکه ي پيشين بود، بر تخت نشست و پدر را زنداني ساخت. در اين روزها تنها شيرين بود که به حال خسرو مي رسيد و دلداريش مي داد.» (35) در تاريخ بلعمي آمده است: «خسرو با آنکه 13 تا 17 پسر داشت، هيچ يک را اجازه ي وصلت نمي داد. شيرويه از آن ميان بر او شوريده و بر تخت چيره شد و خسرو را در واقع زنداني ساخت.» (36) داستان در شاهنامه چنين است: «خسرو به تجميل و خوشگذراني افتاد، اخلاق عمومي به انحطاط رفت، و پيرامونيان و کارگزاران پادشاه نابکاري پيشه کردند. شبي در آستانه ي درگرفتن شورش در درگاه، شيرين با رازگويي يکي از نگهبانان از توطئه آگاه شد و خسرو را پنهاني از قصر بيرون فرستاد. اما خسرو به دست سربازانش گرفتار و زنداني شد. در اين گرفتاري تنها شيرين در کنار او ماند.» (37) شرح ادبار کار خسرو، از باختن تاج و تخت تا مرگ او، در شاهنامه در 300 بيت آمده که پرماجراتر و داستاني تر از گفته ي نظامي است، به ويژه شرح گريز خسرو و باز گرفتار آمدن او هنگامي که مي کوشيد تا با دادن گوهرهاي شاهانه خوراکي به دست آورد، داستان وار است. عشق و مرگ (در سخن نظامي): «خسرو (در زندان) جان باخت. شيرين تن او را با کافور و گلاب شست و داد تا تابوتي از چوب معطر برايش ساختند و به آرامگاهش بردند. شيرويه جانشين خسرو (که از پسران او و شهبانوي پيشينش مريم است) از شيرين خواست که با او وصلت کند. شيرين در عزاي خسرو پيراهني از حرير سياه پوشيد، خود را به گوهر آراست و به آيين به خاک سپاري خسرو رفت. اينکه شيرين براي اين سوگواري خود را چون عروس مي آرايد، اندوه او را در مرگ خسرو نشان نمي دهد. (اما) چون تابوت خسرو را در گور نهادند، شيرين خود را در گور افکند، بر تن خسرو بوسه داد، و آنگاه خود را کشت.» (38) در تاريخ بلعمي کشته شدن خسرو به شرح آمده (39)، اما از مرگ شيرين ياد نشده است. شاهنامه اين دو رويداد را به ترتيب در 15 و 6 بيت آورده است و مي گويد که شيرين خود را با زهر کشت. (40)(به روايت فردوسي): «چون 53 روز از مرگ خسرو به دست پيرامونيانش گذشت، شاه تازه فرستاده اي نزد شيرين روانه کرد و از وي خواست که شهبانوي او شود. شيرين کفن پوشيد و پس (نزد شيرويه رفت و) در برابر بزرگان درگاه نابکاري شاه جوان را در شوريدن بر پدر (و کشتن او) سرزنش کرد و آنگاه بر گور خسرو رفت. او از پيمانه ي کوچکي که همراه داشت زهر نوشيد و به زندگي خود پايان داد» (41) شرح شاهنامه پيش از داستان آمدن شيرين بر گور خسرو، سه فضيلت زن را برشمرده، که آنها نخست عفت و تقوي داشتن، دوم فرزند نيکو آوردن و سوم فروتن و فرمانبردار بودن است ... با اين نگاه گذرا به ماخذ ياد شده پيداست که سيماي شيرين چنانکه نظامي در منظومه ي خود وصف کرده، بر پايه ي تاريخي و افسانه اي پرداخته شده، مايه ي داستان از سخن شاهنامه و ترکيب آن از ويس و رامين گرفته شده است. از سوي ديگر، از قراين پيداست که تلاش شده است تا با زدودن پيرايه ها و مايه هاي قصه و افسانه، که در منظومه ي عاشقانه بدان نياز نيست، سيماي ناب و روشن تري از زن ترسيم و نموده شود. نازک طبعي و باريک خيالي که قهرمان داستان را چشم بسته به جستن و يافتن جوان خوش سيمايي که تصويرش را ديده بود وا مي دارد. شهرزاد خانم مغرور و بلند طبع، فشار و انگيزه ي حسد که به دشمني و مرگ رقيب مي انجامد، استادي در فن عشق، زبان روان و اراده ي قوي در خواستن مقام بانويي شاه، مردن به خاطر عشق خسرو و ... همه شايسته ي رسم و راه زندگي زني با مايه و اراده ي مردانه است. اما باز يک نکته در شخصيت قهرمان زن اين داستان مبهم مي ماند و آن رفتار شيرين با کوهکن جواني است که از جان و دل به او عشق مي ورزد. در يک جا دلدار زيبايي خود را برابر چشم جوان دلباخته به جلوه مي آورد که گويي از رنج و اندوه فراق او بي خبر است، اما با همه ي زبان آوريش کمتر سخني در پاسخ به ندا و تمناي عشق او نمي گويد. در پايان سخن به بررسي اين حکايت و رفتار باز مي گرديم. 4 ـ سيماي زن در منظومه هاي عرفاني در حدود سال 1480(ميلادي) که سيصد سال از نيمه ي دوم سده ي دوازده (دوره ي نظامي) مي گذشت منظومه ي عاشقانه ي «خسرو و شيرين» (جامي) ساخته شد. عرفان که اينک به همه ي زمينه هاي ادب پارسي راه يافته بود، به اين اثر مايه داد. اين روايت از خسرو و شيرين منظومه ايست عشقي و عرفاني مرکب از 1100 بيت و سروده ي جامي شاعر عارف ايراني که از گويندگان بزرگ ادب قديم پارسي شناخته مي شود. عنوان اين اثر از نام (دو) قهرمان داستان آمده است. در اينجا به بررسي محتواي اين منظومه مي پردازيم: عشق ميان شاهزاده و دايه (42)«پادشاه دايه اي جوان و زيبا را به خدمت گرفت تا از فرزندي که خدا به او داده بود نگهداري کند. اين شاهزاده بزرگ شد و جواني برومند گشت. پرستار جوان به شاهزاده مهر مي ورزيد و اين احساس به عشق ميان اين دو انجاميد. شاهزاده ي جوان به نداي عشق دايه پاسخ گفت و سخت دلبسته ي او گشت. عشق ميان دو جوان با ناخشنودي پادشاه و نکوهش فرزانگان روبرو شد، پس اين دو دلداده ترک شهر و ديار گفتند و روانه ي «سرزمين سعادت» شدند و آنجا شادماني يافتند. چون پادشاه از اين حال آگاه شد، آنها را به قصر بازخواند، و آن دو خود را به ميان شعله هاي آتش افکندند، دختر جوان در آتش سوخت. اما شاهزاده زنده ماند و معني زندگي را در اندوه فراق دريافت.» (43) قهرمان زن داستان در اينجا دختري زيباست، و شاهزاده اي که به او سپرده اند بمانند سروي بلند بالا و ميوه اي شاداب در باغ دل انگيز زندگي است. کم کم اين هوا در دل دختر بارور مي شود که از اين ميوه ي شاداب بچشد، اما ميوه بر شاخي بلند است و دست او کوتاه، هر چند که او بهر راه مي کوشد. «دختر جوان گاه خود را چون عروسکي لطيف مي نمود. ابروان را با نيل همچون شبق مي ساخت و با کمان سياه ابروان آرام و قرار شاهزاده ي جوان را نشان مي رفت.» (44) «گاه چنان به ناز قدم بر مي داشت که گويي بر روي بر و دوش شهزاده مي گذرد.» (45) «او به هر هنگام مي کوشيد تا نظر شاهزاده را به خود برانگيزد.» (46) «دختر جوان راز و رمز بارور کردن عشق در دل عاشق را مي دانست.» (47)عشق دختر جوان چنان سرکش و سوزان بود که سرانجام در دل شاهزاده اثر کرد و او نيز در بند عشق گرفتار آمد. سپس دو دلداده از آن ديار گريختند و به «جزيره ي آرامش» رسيدند و با زيبايي گلها و نغمه ي مرغان خوش الحان رنج سفر را از ياد بردند. «اما زمانه روا نداشت که قرار و آرام آن دو پايدار باشد. پادشاه حال و رفتار آنها را در جام جهان نما ديد، و فرمان داد تا بازگردند. شاهزاده از سرزنش و تندي پدر رنجه شد و چاره را در مرگ ديد. پسر با دلدار خود، همچون دو رانده و پاک باخته، به صحرا رفت. آن دو تلي از هيزم انباشتند و شاهزاده آن را شعله ور ساخت. ديدن آتش آنها را به شوق آورد و دست در دست به ميان شعله ها رفتند.» (48) پادشاه اين صحنه را پنهايي مي ديد، و در دل خواست تا دختر نابود شود و پسر از آتش برهد. همچنان که او آرزو کرده بود، تنها شاهزاده از گزند آتش رست. به سخن شاعر: «يکي از دو دلداده چون عيار است و ديگري چون زرناب. آنچه با زر آميخته است در کوره مي سوزد و زر باز مي ماند. رگه اي که در زر پديد مي آيد و در آتش باز مي شود از چيزهاي ديگرست که با زر آميخته.» (49) دختر در شعله هاي آتش سوخت. شاهزاده ي جوان خود را سرزنش کرد و در اندوه ماند. پادشاه پسر را پند و دلداري داد و تاج و تخت را به او سپرد. شاعر در پايان داستان چنين مي گويد: «(مراد از) آتش چيست؟ وقار و استواري، ذهن و دل آرام پيرايه هايي را که غريزه ي حيواني نام دارد مي سوزاند و غريزه (شهوت) مي سوزد و از ميان مي رود و منطق و عقل باز مي ماند. حس حيواني از مايه و توان مي افتد. شاهزاده کم کم به آتش فراق خو مي گيرد، اما گهگاه نيز اين اندوه رنجش مي دهد.» (50) اگر به اين اثر فقط چون يک قطه ي عشق بنگريم، دلدار جوان که خدمتکاري زيبا است جاذبه اي چندان ندارد. اين تصور برايمان پيدا مي آيد که قهرمان زن داستان در فن دلبري چيره است و نيز سرشار از احساس، و نمي تواند وسوسه ي اميال خود را جلو گيرد. از آنجا که او به شاهزاده ي نوجواني که به وي سپرده اند دل مي بازد، عشق او از نظر افسانه هاي يونان گناه آميز است. در اين افسانه ها سوختن او در آتش کيفري آسماني است. از اين زاويه که داستان با عشق (آسماني) سر و کار ندارد، روشن است که تصوير نمادين قهرمان زن آن را نمي توان سيماي (واقعي) زن شناخت. در داستان اين شاهزاده و دايه فقط شرح زيبايي صورت و اميال نفساني را مي خوانيم، اما قصه هاي ديگر گاه زن زيبا را موضوع و مايه ي عشق پاک آن جوان وصف مي کند. در اين داستانها زن زيبا شيوه ي دلبري در کار نمي آورد. (51) اين مرد جوان است که به يک نگاه عاشق مي شود، عقل و آرام مي بازد، از خواب و خوراک مي ماند، ترک يار و ديار مي گويد و سرانجام در سر سوداي دلدار زيبا به پاي مرگ مي افتد. در اين منظومه هاي داستاني، زنان ديگر پس از عاشق شدن شادي يا اندوه از خود نشان نمي دهند. اين شعرها فقط قصه ي مکرر عشق يک سويه را باز مي گويد. رونالد نيکلسن R.A.Nicolson محقق نامور انگليسي در قرن نوزده، اين شعر هاي داستاني عاشقانه را «تصوير سايه ي جانهايي که در طلب و تمناي وحدت يافتن با خدايند» دانسته است. (52) به گفته ي او اين بدان معني است که چون خدا وراي اين دنيا جاي دارد، پس جان آدمي بايد که به سوي خدا بر شود و اين يگانه به آن يگانه بپيوندد. و نيز پژوهندگان فرانسوي ميشل A.Michel و کمپ P.Camp درباره ي عشق ديوانه وار اين دختر زيبا و مرد جوان نوشته و يادآور شده اند که وجودي که جوان طلب و تمناي او را دارد جان و جوهري والاتر است که جمال زن نماد و نشانه ي آن مي باشد، هر چند که دلبر و دلدار به ظاهر آن دختر زيبا و وجود جسماني است. (53)اينک به داستان جامي از عشق شاهزاده و دايه اش باز گرديم: شاهزاده اي که دايه يي زيبا و با کمالش در آتش سوخته و او را در اندوه فراق نهاده بود، از مردي داننده از زيبايي زهرا (زهره يا ونوس) شنيد. شاهزاده به زهرا دل بست و در عشق او آرام يافت و از غم دوري از دايه ي محبوبش آسود. (به سخن جامي) زهره چيست؟ زهره نهايت و غايتي که در آن جان به «کمالات اعلي» مي رسد و به حق واصل و متصل مي گردد. عقل و نطق به مايه ي اين زيبايي تعالي مي يابد و سلطان عالم و آدم مي شود. (54)جامي داستان را چنين پايان مي دهد که شاهزاده از دلبستگي به نديمه اش، که رنگ عشقي لطيف يافته بود، رها مي گردد و سرانجام آرامش راستين را در مجرد «وصول به کمالات» مي يابد. در اينجا مي توان ديد که سيماي دايه چون نماد و سايه اي از باريتعالي، اگر بتوان کلمه ي سايه را در اينجا به کار برد، گرفته شده است. پايان سخن سيماي شيرين نمونه اي از جلوه ي زن در داستانهاي قهرماني و عشقي است که تصويري مردانه و رسم و رفتاري ناهمساز از زن ارائه مي دهد. نظامي در تصوير شيرين جلوه اي غني تر و عالي تر از سيماي زن در ديگر داستانهاي تاريخي و افسانه اي پديد مي آورد. از سويي هم تصوير زن در غزلها يا داستانهاي عرفاني همچون زمينه يا انگيزه اي براي اعتلاي روح مرد عارف به کار گرفته شده است. در ميدان عرفان که روح مي کوشد تا از قالب و سيماي حاکي زن درگذرد، توصيف عيني سيماي زن جاي خود را به تب و سوز روح تعالي جوي پوياي طريقت مي دهد. اما در خسرو و شيرين نظامي نيز گوينده در قصه ي عشق جوان کوهکن به دلدار او، (گاه) سيما و منش شيرين را در پرده نگه داشته است. چون به شرح نظامي از «عشق جادويي» فرهاد باز گرديم، مي بينيم که دلداري که سخن او نيز شيرين وصف شده است کمترين پاسخي به ندا و تمناي عشق جوان دلداده نمي دهد. به تعبير ديگر، در اين بهره از داستان اثري از خصلت مردوار شيرين برجا نمانده و فقط وصف رنج و اندوه فراق جوان دلداده آمده است. با آنکه مرد جوان به شيرين دل باخته، آنچه که او آرزوي وصالش را دارد چيزي والاتر است. پيام شاعر اين است که جوان دلداده در تلاش و تکاپوي اعتلاي معنوي است و دختر زيبا تنها وسيله و بهانه اي براي اين تعالي جويي. از اين روست که قصه هاي عرفاني از داستان دلدادگي «فرهاد و شيرين» مي گويند نه «خسرو و شيرين». شيرين که جلوه اي از دل انگيزترين سيماي زن را در شعر داستاني عاشقانه مي نماياند، در منظومه هاي عارفانه نمونه اي از عشق به حق يا سايه اي از عشق خداست. امتياز اين سيماي زن اين است که دو جلوه ي زميني و آسماني پيدا مي کند، يعني که در نماد انساني و نيز در نمود فوق بشري ظاهر مي شود. هم مايه و موضوع عشق خاکي است و هم بهانه و واسطه ي عشق افلاکي و تعلق به ذات حق. اين جلوه و جمال زن با آب و گل ادب پارسي سرشته است. پي نوشتها:* اين مقاله را خانم دکتر اميکو اوکادا، ايران شناس و استاد بخش فارسي دانشگاه مطالعات خارجي توکيو، در کنفرانس سالانه ي شرق شناسي ژاپن در ماه نوامبر 1984 در دانشگاه کي ئو در توکيو به زبان ژاپني ارائه نمود. 1 ـ اميکو اوکادا، تاريخ شعر تغزبي فارسي، نشريه ي دانشگاه مطالعات خارجي توکيو ـ شماره ي 35 سال 1985، ص 189 تا 202 2 ـ بلعمي، ترجمه ي تاريخ طبري، تهران، 1958، ص 220 تا 256 3 ـ فردوسي، شاهنامه، جلد 9، تهران، 1935، ص 2868 تا 29434 ـ نظامي، خسرو و شيرين، تهران، 1954، ص 160 5 ـ فخرالدين گرگاني، ويس و رامين، تهران، 1958 6 ـ نظامي، همانجا، ص 120، 280، 302 7 ـ همانجا 8 ـ Anon ، مجمل التواريخ و القصص، تهران، 1939، ص 78 تا 82 9ـ نظامي، همانجا 10ـ نظامي، همانجا، ص 48 تا 73 11ـ نظامي، اسکندرنامه 12ـ فردوسي، شاهنامه، جلد 1، همانجا 13ـ نظامي، همانجا، ص 73 تا 88 14ـ زکرياي قزويني، آثارالبلاد و اخبارالعباد، بيروت، 1960، ص 52315 ـ نظامي، همانجا، ص 141 تا 175 16ـ فردوسي (شاهنامه)، جلد 9، همانجا، ص 2871 17ـ فخرالدين گرگاني، همانجا، ص 175، 181 و 190 18ـ نظامي، همانجا، ص 195 تا 19919ـ بلعمي، همانجا، ص 210. فردوسي، جلد 9 شاهنامه، ص 2875 همانجا، ص 79 20ـ نظامي، همانجا، ص 215 تا 262 21ـ بلعمي، همانجا، ص 221 22ـ همانجا، ص 79 23ـ نظامي، همانجا، ص 266/7 24ـ فردوسي، جلد 9 شاهنامه، ص 287525ـ نظامي، همانجا، ص 289 تا 239 26ـ فخرالدين گرگاني، همانجا، ص 60 تا 63 27 ـ وحيد دستگردي، گنجينه ي گنجوي، تهران، 1956، سعيد نفيسي، احوال و آثار نظامي گنجوي، تهران، بي تا. 28ـ نظامي، همانجا، ص 305 تا 347 29ـ فردوسي، همانجا، جلد 9، ص 2871/2 30ـ فخرالدين گرگاني، همانجا، ص 308 تا 334 31ـ نظامي، همانجا، ص 384 تا 387 32ـ فردوسي، جلد 9 شاهنامه، ص 2872/5 33ـ فخرالدين گرگاني، همانجا، ص 76 تا 79 34ـ گ. اشتراسبورک، تريستان و ايزوت، (نشر) ايکوبوندو، 1977، ص 121 فصل به ديه (تريستان و ايزوت)، (نشر) ايوانامي شوتن، 1980، ص 55 سرگذشت تريستان و ايزوت (Tristian and lsolde) موضوع بسياري از داستانهاي عشقي اروپاي سده هاي ميانه است که از عشق به فرجام ميان تريستان، از بزرگان دربار آرتور (Arthur) پادشاه انگليس، و ايزوت دختر پادشاه ايرلند حکايت دارد. به يک روايت مارک (Mark) پادشاه کورنوال (Cornwall) و عموي تريستان، که ايزوت را نامزد کرده بود، تريستان را نزد همسر خود مي يابد و مي کشد. به روايتي ديگر، همسر کينه توز تريستان مانع مي شود که ايزوت جان او را نجات دهد. 35 ـ نظامي، همانجا، ص 397 تا 417 36ـ بلعمي، همانجا، ص 220 تا 256 37 ـ فردوسي، جلد 9 شاهنامه، ص 2891 تا 2958 38ـ نظامي، همانجا، ص 417 تا 424 39ـ بلعمي، همانجا، ص 243 تا 256 40ـ مجمل التواريخ ....، همانجا، ص 81/2 41ـ فردوسي، جلد 9 شاهنامه، ص 2936 تا 2942 42ـ جامي، هفت اورنگ، تهران 1959، ص 312 تا 365. اين داستان به طور کلي به نام سلامان و ابسال شناخته مي شود. 43ـ همانجا 44ـ همانجا، ص 339 45 تا 47ـ همانجا، ص 340 48 و 49 ـ همانجا، ص 355 50 ـ همانجا، ص 364 51 ـ مثلا ليلي و مجنون، ورقه و گلشاه يا وامق و عذرا همه داستانهاي عاشقانه است و موضوع منظومه هاي داستاني تغزلي مي شود. 52 ـ رونالد نيکلسن، تصوف اسلامي، ترجمه ي کوجير و ناکامورا (به ژاپني)، نشر توکيو شيميون شوپانگيو کو، 1980، ص 121 53 ـ A.Miquel,P.Kemp,Majnun et Layle Paris , 1984 , p.123 54 ـ جامي، همانجا، ص 364 /خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 703]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن