تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815543762




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران
آگاهی انبیا و دیگران از غیب منافاتی با اختصاص علم ‌غیب به خداوند سبحان ندارد؛ چراکه علم الهی بالاصاله، استقلالی و غیر‌ متکی به غیر می‌باشد؛ ولی این آگاهی برای دیگران فعل تبعیِ قائم بالله و با تعلم و تبعیت از اوست.

خبرگزاری فارس: مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران



بخش اول چکیده از یک‌سو آیاتی از قرآن کریم بر اختصاص علم‌غیب به خداوند دلالت دارد و از سوی دیگر، آیاتی از افاضه علم‌غیب به انبیا و دیگران خبر می‌دهد. مفسران در پاسخ به این دوگانگی، با توجه دادن به این نکته که متبادر از علم‌غیب در عصر رسالت و بعد از آن، علم ذاتی بوده، نه علم عرضی، و ادعای آگاهی از غیب مترادف با ربوبیت بوده است، تأکید نموده‌اند که بی‌شک میان خداوند و بندگان ـ در هر جایگاهی که باشند ـ تفاوت بسیاری وجود دارد. ازایـن‌رو شایسته نیست گمان شود که انبیا در صفت علم، شریک خداوندند و علم‌غیب داشتن انبیا نوعی شرک و غلو به‌حساب می‌آید؛ زیرا اوصاف این دو علم مختلف است. آگاهی انبیا و دیگران از غیب منافاتی با اختصاص علم‌غیب به خداوند سبحان ندارد؛ چراکه علم الهی بالاصاله، استقلالی و غیر‌ متکی به غیر می‌باشد؛ ولی این آگاهی برای دیگران  فعل تبعیِ قائم بالله و با تعلم و تبعیت از اوست. واژگان کلیدی علم‌غیب، علم الهی، علم پیامبران، علم امام، علم انسان. طرح مسئله مسئله غیب و آگاهی از آن، دغدغه‌ای به طول حیات بشر دارد؛ چراکه انسان از همان ابتدای خلقت بسیار نسبت به آگاهی از سرانجام خود و آنچه در انتظار اوست و حقایق پنهانی که او را احاطه نموده، کنجکاو بوده و آگاهی از غیب را امر خطیر و بزرگی در جلب منافع برای خویش می‌پنداشته است. ‌اما قرآن به غیب نگاهی بسیار عمیق داشته و به این حقیقت، در جهت هدایت و سعادت بشر توجه داده است. آبشخور معرفت و دانش پیامبران و ائمه اطهار (ع) به‌دلیل جایگاه ولایت و هدایتی که برعهده داشته‌اند، الهی و اختصاصی است. ایشان از علومی فوق‌العاده آگاهی داشته‌اند که برخی از آن علوم، ‌جزو آگاهی‌های غیبی محسوب می‌شود. علاوه‌بر وحی که طریقی الهی و انحصاری برای انبیا در آگاهی از غیب است، ‌مجاری و سرچشمه‌های آگاهی و دانش پیشوایان شیعه ـ همانند عمود نور، ‌صحیفه‌ها و کتاب‌های آسمانی، ‌روح‌القدس، ‌حقایق و بطون قرآن، ‌تحدیث (نقر و نکت)، ‌اسم اعظم که گواه دانشی برتر و مجاری اختصاصی علم برای ایشان است (ر.ک به: شاکر، ‌1390: 110 ـ ‌35) ‌ـ نمایانگر راه یافت معرفت ایشان به غیب و بیانگر مرجعیت انحصاری ایشان در معارف دینی است. این سخن گاه با این سؤال یا شبهه روبه‌رو می‌شود که قرآن، دانش غیبی را برای غیر خداوند، انکار و در نتیجه گفتاری که به تأیید یا تأکید دانش غیبی پیامبر و امام می‌انجامد را باطل می‌داند. ‌ازاین‌رو نگاشته پیش رو با تمرکز بر قرآن به بررسی آیاتی پرداخته است که به موضوع علم‌غیب پیوند یافته است، ‌تا با تبیین آیات موردنظر، به حقیقت این سخن راه یابد. در این نوشتار پس از روشن شدن معنای غیب و تبیین اقسام آن، ‌با استناد به آیات و تفاسیر قرآن به امکان‌سنجی آگاهی از غیب برای انسان پرداخته شده است و با طرح این مسئله که ‌آیاتی از قرآن بر نفی علم‌غیب از غیر خدا دلالت دارند، ‌پاسخ این پرسش مهم پی‌گیری شده است. همچنین با تبیین تفاوت علم خدا و سایر موجودات، ‌به تبیین تفاوت علم‌غیب برگزیدگان خدا با علم‌غیبی که افراد دیگری از انسان‌ها از آن برخوردارند پرداخته و به سؤالات پیرامون موضوع غیب پاسخ داده شده است. معنای غیب «غیب» در لغت به امری که از حس پوشیده، اطلاق شده است، ‌در مقابل «شهود» که به‌معنای چیزی است که با حواس قابل درک باشد. (طریحی، 1375: ‌2 / 135 ـ 134؛ ‌راغب اصفهانی، ‌1412: ‌616 ؛ ‌فراهیدی، 1410: ‌4 / 454؛ ‌ابن‌منظور، 1414: ‌1 / 654 و ر.ک به: طبرسی، 1372: ‌1 / 121) ازاین‌رو غیب معنای وسیعی را شامل می‌شود. مراد از غیب در اصطلاح قرآن و حدیث، ‌چیزی است که شناخت آن بدون توسل به دلیل، ‌علل و اسباب عادی تحقق پذیرد. (سبحانی، ‌1420: ‌3 / 404 ـ 402) به دیگر بیان، مراد از علم به غیب، علم غیرعادی و خدادادی است، ‌نه دانش‌هایی که از راه دلایل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی به‌دست می‌آیند؛ زیرا این امور تنها تابع علل و اسباب عادی خود هستند و آن علل، اختصاص به کسی ندارد؛ ‌لذا در این‌گونه از دانش‌ها، مردم با هم شریک‌اند. در صورت پذیرش امکان علم به غیب، ‌خداوند علام‌الغیوب آن را به کسی که بخواهد و برگزیند، عطا می‌نماید. با توجه به این بیان می‌توان غیب را دو قسم دانست؛ یکی مختص افرادی که مورد عنایت ویژه خدا هستند و دیگری، مشترک میان همه انسان‌هاست. (ر.ک به: مظفر، 1369: 28 ـ ‌27؛ امینی، 1416: ‌5 / 82 ـ 81 ؛ رازی، 1420: ‌2 / 270؛ طوسی، بی‌تا: ‌5 / 357) به وحی نیز به‌سبب خفای آن، ‌کلمه غیب اطلاق می‌شود، نه اینکه وحی معنا و مفهوم غیب باشد؛ ‌بلکه وحی یکی از مصادیق غیب است که به‌جهت درک نشدن حسی آن توسط ما، ‌غیب خوانده شده است. بنابراین نباید اشتباه مصداق به مفهوم در اینجا صورت گیرد. (سبحانی، ‌1420: ‌3 / 407) مفهوم علم‌غیب در عصر حضور و نزد قدما متبادر از علم‌غیب در عصر رسالت و بعد از آن، ‌علم ذاتی بوده، نه علم عرضی؛ ازاین‌رو ائمه (ع) با آنکه اخبار غیبی فروانی را بیان می‌نمودند، از اینکه متصف به علم‌غیب شوند، پرهیز داشتند؛ ‌چراکه چنین ادعایی را مترادف با ربوبیت می‌دانستند؛ ‌لذا آن را نفی می‌نمودند و علوم خود را به خداوند متعال نسبت می‌دادند. (ر.ک به: نادم، ‌1388: ‌584) از شواهد این ادعا علاوه‌بر روایات، می‌توان به کلام شیخ مفید، ‌ابن‌شهرآشوب و مرحوم طبرسی استناد کرد. مرحوم شیخ مفید دراین‌زمینه در اوائل المقالات آورده: «‌اطلاق و نسبت دادن علم‌غیب به ائمه (ع) مورد انکار است و عقیده فاسدی است؛ زیرا این توصیف برای کسی که علم به اشیا بنفسه دارد، استحقاق دارد، ‌نه آن‌که علم مستفاد دارد، و این‌گونه علم بنفسه تنها برای خداوند عزوجل می‌باشد.» (مفید، ‌1413: ‌67) ابن‌شهرآشوب نیز در بیان تفاوت علم خدا و برگزیدگان از خلقش می‌نویسد: «‌پیامبر و امام لازم است که آگاه به علوم دینی و شرعی باشند؛ ولی لازم نیست غیب بدانند و آنچه در گذشته شده و آنچه در آینده می‌شود را آگاه باشند؛ زیرا این امر منجر به شریک شدن این‌دو با قدیم متعال می‌گردد در همه معلومات بی‌پایانش و همانا لازم می‌آید عالم بنفسه باشند؛ ولی ثابت است که ایشان عالِم به علم محدثند و علم علی‌التفصیل تنها به یک معلوم تعلق دارد.» (ابن‌شهرآشوب، 1410: 1 / 212) طبق کلام ابن‌شهرآشوب، آنچه نفی شده، علم ذاتیِ غیر متناهی داشتن پیامبر یا امام (ع) است؛ ‌اما وی علم متناهی و مستند به خدا برای ایشان را ثابت دانسته است. (نادم، 1388: ‌586) مرحوم طبرسی در مجمع البیان انتساب علم‌غیب به غیر خداوند سبحان را عقیده‌ای شنیع می‌داند که احدی از علمای شیعه آن را نمی‌پذیرد و بدان قائل نگردیده است؛ ‌بلکه علم پیامبر و ائمه (ع) را علمی تعلیمی از جانب خداوند سبحان دانسته است. (طبرسی، 1372: ‌12 / 151 ـ 154) تفاوت‌های علم خدا و انبیا بی‌شک میان بنده ـ در هر جایگاهی که باشد ـ و خداوند فرق بسیار زیادی است؛ ‌زیرا قیود امکانی بشر در علم او همواره ملحوظ است؛ ‌اما علم الهی به غیب با یکتایی مخصوص به ذات او همراه است. مقایسه میان علم ذاتی مطلق و علم عرضی محدود، ‌و علمی که چگونگی نمی‌پذیرد و زمان و مکان ندارد، ‌با علمی که محدود و مقید است، و نیز علم ازلی و ابدی با علم حادث و موقت و علم اصیل با علمی که از دیگری کسب شده، غلط است؛ ‌چراکه علم‌غیب ذاتی و مطلق، مخصوص خداوند علیم است و از صفات ذاتی اوست. پس می‌توان گفت علم خداوند متعال: ‌1. ذاتی است؛ 2. مطلق است؛ 3. زمان ندارد؛ 4. مکان ندارد؛ 5. ازلی است؛ 6 . ابدی است؛ 7. اصیل است؛          8 . چگونگی نمی‌پذیرد؛ 9. پیش از معلومات است. بدین‌سان، سزاوار نیست گمان شود که انبیا در صفت علم، ‌شریک خداوند هستند؛ نیز صحیح نیست گفته شود ‌علم به غیب و یا علم حضوری داشتن انبیا نوعی شرک و غلو به‌حساب می‌آید؛ ‌زیرا اوصاف این دو علم مختلف است. حضور معلوم نزد انبیا و آگاهان از غیب همانند ائمه اطهار (ع) تنها به‌معنای وضوح و انکشاف بالفعل معلوم برای اوست. به عبارت دیگر علم خدا ذاتی است، اما علم ایشان دانشی عرضی است که خدا به آنها عطا کرده است؛ ‌محدود می‌باشد و امکان بداء در آن وجود دارد. ‌پس هیچ مجالی برای ادعای اتحاد این دو علم باقی نمی‌ماند. (مظفر، ‌1369: ‌28) امکان آگاهی از غیب برای انسان خداوند متعال چنین قدرتی را دارد که هرکس را بخواهد، بر غیبش مطلع نماید و از آنچه واقع شده و یا آنچه واقع می‌گردد، آگاهی بخشد و این ادعا منافاتی با اختصاص علم‌غیب به خداوند سبحان ندارد؛ چراکه علم الهی بالاصاله می‌باشد، ولی دیگران با تعلم و تبعیت از او به این آگاهی نایل می‌شوند: «وَلَا یُحِیطُونَ بشَیْءٍ مِنْ عِلْمِه إ‌ِلَّا بمَا شَاءَ.» (بقره / 255) ابن‌سینا نیز با استناد به تجربه می‌گوید: «‌همان‌گونه که در خواب امکان نیل به غیب وجود دارد و محقق می‌شود، ‌مانعی در این نیست که در بیداری هم این اتفاق محقق گردد.» (ابن‌سینا، ‌1375: 151 ـ ‌150) وی معتقد است تمامی انسان‌ها این امر را به‌گونه‌ای تجربه نموده‌اند. همچنین می‌توان از کلمات سهروردی در حکمة الاشراق (ر.ک به: سهروردی، ‌1373: ‌236)، ‌مرحوم خواجه در شرح اشارات (طوسی، ‌1375: ‌3 / 418 ـ 417)، ‌ملاصدرا در شواهد الربوبیه (صدرالدین شیرازی، ‌1360: 345 ـ ‌341)، ‌علامه طباطبایی در المیزان (طباطبایی، ‌1417: ‌1 / 245 ـ 241)، ‌شهرستانی در نهایة الاقدام (شهرستانی، ‌1425: ‌277)، ‌غزالی در کیمیای سعادت (‌فروشانی، ‌1371: 25 ـ ‌18) دراین‌زمینه بهره برد. قرآن و علم‌غیب ازجمله آیاتی که دلالت صریح بر انحصار علم‌غیب به خداوند سبحان دارند، عبارت‌اند از: وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْب لَا یَعْلَمُهَا إ‌ِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْر‌ِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إ‌ِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأ‌َرْض‌ِ وَ لَا رَطْب‌ٍ وَ لَا یَابس‌ٍ إ‌ِلَّا فِی کِتَاب‌ٍ مُبین‌ٍ. (انعام / 59) قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأ‌َرْض‌ِ الْغَیْبَ إ‌ِلَّا اللَّهُ وَ مَا یَشْعُرُونَ أ‌َیَّانَ یُبْعَثُونَ. (نمل / 65) به‌علاوه، از آیاتی نیز با قرائن دیگر چنین استفاده‌ای می‌گردد؛ ‌مانند: بقره / 23، فاطر / 38، مائده / 109، انعام / 73، توبه / ‌94 و 105، رعد / 9، مؤمنون / ‌92، سجده / 6، زمر / 46، حشر / 22، جمعه / 8، تغابن / 18. ‌همچنین آیاتی که علم به غیب را از غیرِ ذات باری‌تعالی نفی و سلب نموده است، به ملازمه عرفی، ‌دلالت بر اختصاص علم‌غیب به خداوند عزوجل دارد؛ مانند آیه 188 سوره اعراف و 31 سوره هود. (ر.ک به: فاضل لنکرانی، 1425: 149 ـ ‌148) آنچه از این آیات استفاده می‌شود عبارت است از اینکه، ‌علم به غیب مختص خداوند است و کسی جز او در این امر دخالت و مشارکت ندارد. با وجود این صراحت، ‌پرسش این است که آگاهی دیگران به غیب به اذن الهی آیا منافاتی با اختصاصی بودن علم‌غیب به خداوند سبحان دارد یا نه؟ و اینکه آیا این آیات درصدد نفی هرگونه آگاهی از غیب برای غیر خدا هستند یا نه؟ چراکه دسته دیگری از آیات، از افاضه علم به غیب به انبیا و حتی غیر انبیا خبر می‌دهند؛ مانند: عَالِمُ الْغَیْب فَلَا یُظْهرُ عَلَیٰ غَیْبه أ‌َحَدًا * إ‌ِلَّا مَن‌ِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُول‌ٍ فَإ‌ِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْن‌ِ یَدَیْه وَمِنْ خَلْفِه رَصَدًا. (جن / 27 ـ 26) مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَىٰ مَا أ‌َنْتُمْ عَلَیْه حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْب وَ لَٰکِنَی اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِه مَنْ یَشَاءُ فَآمِنُوا باللَّه وَ رُسُلِه وَ إ‌ِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أ‌َجْرٌ عَظِیمٌ. (آل‌عمران / 179) بدین‌سان، این دو دسته آیات نیاز به تبیین و تفسیر دارد و لازم است با استناد به آیات و قرائن متصل و منفصلِ آن و همچنین بهره‌مندی از روایات، به بررسی این موضوع بپردازیم. ابتدا امکانِ آگاهی‌یابی‌ انسان به غیب با استناد به آیات قرآن کریم ثابت می‌گردد و نمونه‌هایی از نسبت دادن آگاهی به غیب در قرآن به انبیای الهی ذکر می‌شود و در ادامه، نمونه‌هایی از آگاه کردن غیر انبیا به غیب با استناد به آیات قرآن بیان می‌گردد و سپس آیاتی که ظاهراً علم‌غیب را از پیامبران و یا پیامبر اکرم(ص) نفی می‌کنند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. آیات دال بر امکان آگاهی به غیب آیاتی از قرآن صراحتِ در آگاهی پیامبر(ص) و انبیای دیگر به علم‌غیب دارد که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود: 1. در آیه 26 سوره تکویر، یکی از صفات و ویژگی‌های حضرت رسول(ص) این‌گونه بیان شده است: «و ما هو على الغیب بضنین؛ او در امر غیب بخیل نیست.» «ضنین» چنان‌که کتب لغت و مفسرین اشاره نموده‌اند، به‌معنای بخل ورزیدن و امساک نمودن می‌باشد؛ (طریحی، 1375: ‌6 / 276؛ ‌فراهیدی، 1410: ‌7 / 10) یعنی پیامبر(ص) آنچه به او وحی می‌گردید، مکتوم و مخفی نمی‌نمود؛ بلکه آنچه از جانب خدا می‌گرفت را تعلیم می‌داد. (همان؛ ‌ابن‌منظور، 1414: ‌13 / 261) راغب در مفردات می‌نویسد: «الضنة یعنی بخل ورزیدن به شیئی نفیس.» (راغب اصفهانی، 1412: ‌512؛ ‌مصطفوی، ‌1360: ‌7 / 45) مفسرین غیب را به‌معنای وحی الهی و خبرهای غیبی که پیامبر(ص) از آن آگاه می‌گردید، تفسیر کرده‌اند. (طوسی، بی‌تا: 10 / 286؛ ‌طبرسی، 1372: ‌26 / 339؛ ‌فیض کاشانی، 1415: ‌5 / 293؛ ‌ابوالفتوح رازی، 1408: ‌20 / 167؛ ‌آلوسی، 1415: ‌15 / 265؛ ‌ابن‌جوزی، 1422: ‌4 / 408؛ ‌زمخشری، 1407: ‌4 / 713) ایشان تصریح دارند که غیب اعم از قرآن است؛ یعنی شامل اخبار و امور غیبی دیگر نیز می‌گردد. تنها در تفسیر لاهیجی (لاهیجی، 1373: ‌4 / 725) و مفاتیح الغیب (رازی، 1420: ‌31 / 7) تصریح شده که مراد از غیب در آیه، ‌قرآن است. سیوطی در الدر المنثور از قتاده نقل می‌کند: «‌کان هذا القرآن غیباً اعطاه الله تعالی محمدا فبذله و علمه و دعا الیه و ما ضن به.» (سیوطی، 1404: ‌6 / 322) به‌هرحال، آیه شریفه به‌صراحت بر این نکته دلالت دارد که پیامبر(ص) آگاه و عالم به غیب بوده و واسطه‌ای امین و صادق در آگاه نمودن انسان‌ها به غیب قرار داده شده است. 2. آیه دیگری که به‌صراحت از اظهار و آگاه نمودن گروهی از انسان‌ها به علم‌غیب خبر می‌دهد، آیه 27 سوره جن است. درحالی‌که خداوند در آیه 26 این سوره، ‌خود را دانا و آگاه به غیب و نهان معرفی می‌نماید، ‌در آیه 27 برگزیدگان خود را آگاه‌شدگانِ به علم غیب معرفی می‌کند: عَالِمُ الْغَیْب فَلَا یُظْهرُ عَلَیٰ غَیْبه أ‌َحَدًا * الَّا مَن‌ِ ارْتَضَیٰ مِنْ رَسُول‌ٍ فَإ‌ِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْن‌ِ یَدَیْه وَمِنْ خَلْفِه رَصَدًا. (جن / 27 ـ 26) دانای نهان است، ‌و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد، ‌که [دراین‌صورت] برای او از پیش رو و از پشت‌سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت. گروهی از مفسران این آیه را دلیل بطلان کرامات می‌دانند؛ ‌چراکه طبق آیه، آن کسانی که مورد رضایت الهی برای علم به غیب قرار گرفته، تنها برگزیدگانِ از انبیا هستند، نه دیگران. (زمخشری، 1407: ‌4 / 632) همچنین برخی معتقدند آیه، کهانت و تنجیم را باطل اعلام می‌کند. (همو: ‌4 / 633؛ ‌ابن‌جوزی، 1422: ‌4 / 350) برخی برای جمع این دو تفسیر و بیانی موافق با حقایق خارجی، ‌غیب را به دو گونه قسمت نموده‌اند و شیوه‌های آگاهی از غیب را متفاوت دانسته، ‌و آگاهی از غیب الهی را به‌صورت مطلق نمی‌دانند؛ بلکه آن را مقید نموده‌اند. ‌بنابر این تقسیم‌بندی، شیوه و روش آگاهی از غیب به دو گونه است: الف) ‌غیبی که با تعلیم و فکر و ریاضت نفسانی آشکار می‌شود. ب) ‌غیبی که نیل به آن تنها برای خداوند متعال محقق است و این همان غیب مطلقی است که خداوند متعال آن را تنها برای برگزیدگانش آشکار می‌سازد. (ر.ک به: حلی، ‌1413: 355 ـ ‌351؛ ‌صادقی تهرانی، ‌1365: ‌29 / 202) قسم دوم خود به دو گروه تقسیم می‌شود: 1. غیبی که آشکار نمودنش برای رسل و فرستادگان الهی لازم است، که معجزات و شرایع و سایر اخبار غیبی ازآن‌جمله‌اند. هرآنچه که مربوط به موضوع رسالت است، خداوند با آگاهی دادنِ رسولانش به آن، ‌ایشان را تسدید و تأیید می‌نماید. 2. غیبی که از شئون الهی است که خاص خداوند است. آیاتی که از اختصاص غیب به خداوند سبحان سخن می‌گویند، مرادشان این دسته از غیوب است؛ ‌یعنی غیب ربوبیت. (همان: ‌27 / 18 ـ 17) پس غیب الهی بدون حد و مرز برای فرستادگان الهی قرار داده نشده است؛ ‌بلکه غیبی که شئون رسالت و ابلاغ آن را تحقق بخشد، به آنها عطا شده است. (همان: ‌29 / 203 ـ 202؛ ‌ر.ک به: طباطبایی، 1417: ‌20 / 53؛ ‌نادم، ‌1388: ‌354 ـ 351) اما غیبی که برای عبّاد صالح کشف گردد، از هر دو حد الهی و رسالی بودن خارج است و برای صالحین، به‌حسب درجاتشان محقق می‌شود و برای دیگران، به‌حسب احوال و شرایط آنهاست. ‌اما درهرحال غیبی که برای آنها کشف می‌شود، غیب خاص خداوند و غیب وحیانی‌ای که مخصوص رسولان الهی است، نخواهد بود. (همان: ‌27 / 18) 3. مرحوم شیخ طوسی ذیل آیه 179 سوره مبارکه آل‌عمران، (1) در جواب این سؤال که آیا خداوند پیامبرش را به غیب مطلع و آگاه نمود، معتقد است ‌دیدگاه آگاهی یافتن پیامبر(ص) به بسیاری از امور غیبی، با آیه تناسب بیشتری دارد. (طوسی، بی‌تا: 3 / 63) مفسران دیگر نیز با توجه به جمله «وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِه مَنْ یَشَاءُ» همین عقیده را پذیرفته ‌(طبرسی، ‌1372: ‌4 / 360؛ ‌فیض کاشانی، ‌1415: ‌1 / 402؛ لاهیجی، ‌1373: ‌1 / 410) و رسالت و وحی الهی را علت آگاهی‌یابی‌ از این غیب دانسته‌اند؛ به‌ویژه آنکه «من» در جمله «یجتبی من رسله» را «من» تبعیضه ندانسته، بلکه بیانیه برشمرده‌اند. (طوسی، ‌بی‌تا: ‌3 / 63 ؛ ‌صادقی تهرانی، ‌1365: ‌6 / 102) برخی دیگر از مفسرین با توجه به آیه قبل و شأن نزول آن ـ هرچند برای شأن نزول این آیه مطالب متفاوتی نقل شده (ر.ک به: ابن‌جوزی، 1422: ‌1 / 352) ـ به تفسیر آیه پرداخته و بیان داشته‌اند: ‌آیه 178 سوره آل‌عمران اشاره به امتحانات و سنجش ایمان و صدق انسان‌ها با حوادث و وقایعی که در طول حیاتشان برای آنها پدید می‌آید، می‌کند، ‌تا امتیاز خبیث بودن از طیب بودن با آزمایش شدن و گونه رفتار هر فرد آشکار شود. گروهی در برابر این برنامه الهی زبان به اعتراض و یا استهزا گشودند و یا درخواست کرده و گفتند: ‌چرا این تمییز و پالایش با آگاهی دادن غیبی خدا ظاهر نشود، ‌و چه نیازی به این حوادث و سنجش‌ها وجود دارد؟ آیه 179 پاسخ این سؤال را بیان می‌نماید. خداوند ‌در این آیه بیان می‌کند که سنت الهی بر آن قرار نگرفته که عموم مردم را از غیب آگاه نماید تا به‌واسطه خبر از غیب، ‌از آنچه در قلب‌ها پنهان می‌باشد، مطلع گردند و بدانند چه کسی مؤمن و چه کسی منافق است. برخی مفسران می‌گویند: اینکه خدا قرار نیست غیبش را برای کسی آشکار نماید، ‌نسبت به عموم مردم است: «و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء»؛ لکن خدا به هرکس بخواهد، آگاهی و اطلاع از غیب را قبل از زمان امتحان، ‌روزی می‌نماید و خدا می‌فرماید: ‌این از خصایص انبیا و برگزیدگان اوست که اطلاع از غیب پیدا نمایند، ‌هرچند قانون عمومی برای تشخیص اشخاص، اعمال آنهاست. با توجه به این تفسیر، مراد آیه روشن، ‌و آشکار می‌گردد مقصود آیه، نفی مطلق علم به غیب نیست؛ ‌بلکه آیه علم پیامبران را ذاتی نمی‌داند، نه اینکه علم آنان به غیب را به‌صورت مطلق نفی نماید. (ر.ک به: طبرسی، 1372: ‌2 / 895؛ ‌رازی، 1420: ‌9 / 442؛ ‌ابن‌جوزی، 1422: ‌1 / 352؛ ‌سیوطی، 1404: ‌2 / 104؛ ‌ابوالفتوح رازی، 1408: ‌5 / 178 و 181؛ لاهیجی، 1373: ‌1 / 410؛ طباطبایی، ‌1417: ‌4 / 123) بنابراین خداوند با وحی ـ یعنی ارسال از طریق مخفیِ از دیگران ـ پیامبرانش را از غیب آینده و یا گذشته بهره‌مند می‌سازد. (طوسی، بی‌تا: ‌2 / 459؛ ‌آلوسی، ‌1415: ‌2 / 152؛ ‌مصطفوی، 1380: ‌4 / 199؛ رازی، ‌1420: ‌8 / 219) 4. آیه 44 سوره آل‌عمران، (2) خبری غیبی از گذشته درباره زکریا و یحیی و مریم و کفالت او مطرح و پیامبر را از آن آگاه می‌سازد، ‌و آن را از انبا و اخبار غیبی معرفی می‌نماید که تنها با وحی الهی امکان آگاهی از آن وجود داشته است. همچنین داستان نوح را در آیه 49 سوره هود و داستان یوسف را در آیه 102 سوره مبارک یوسف از انباءالغیب می‌شمرد، ‌که همگی آنها دلالت بر آگاهی‌یابی‌ انبیا به غیب توسط خداوند سبحان دارد؛ ‌بلکه هرآنچه پیامبر اکرم(ص) از اصول و فروع و قصص و سایر امور آورده، همگی خبرهای غیبی است که خداوند سبحان برای او آشکار نموده است. بدین صورت خداوند با بهره‌مند نمودن آن شخص از بندگانش که مشیّتش برای رسالت ‌به او تعلق یافته، از غیب خود، ‌باقی انسان‌ها را مکلف به اطاعت از ایشان می‌نماید. (همان: ‌9 / 442) خدا در شأن پیامبر می‌فرماید: تِلْکَ مِنْ أ‌َنْبَاءِ الْغَیْب نُوحِیهَا إ‌ِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أ‌َنْتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا فَاصْبرْ إ‌ِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ. (هود / 49) اینها از خبرهای غیب است که به تو [ای پیامبر] وحی می‌کنیم که نه تو ‌و نه قومت ‌اینها را پیش از این نمی‌دانستید! بنابراین ‌صبر و استقامت کن، ‌که عاقبت از آنِ پرهیزکاران است. از طرفی چه غیبی بالاتر و جلیل‌تر از قرآن مبین که خود خبرِ غیبی، و شامل اخبارِ غیبی وافری است. پس هرآنچه پیامبر آورده، هم به لفظ، هم به معنایش، غیب می‌باشد که خداوند او را از آن آگاه و به صورت و ماده‌اش به او وحی نموده است؛ ‌چراکه مفروض آن است که قرآن هم از لحاظ لفظ و هم از لحاظ معنای آن، معجزه است و معجزات، یکی از مغیبات الهی به‌شمار می‌رود. پی نوشت: 1. وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْب‌ِ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشَاءُ. 2. ذَٰلِکَ مِنْ أ‌َنْبَاءِ الْغَیْب‌ِ نُوحِیهِ إ‌ِلَیْکَ وَ مَا کُنْتَ لَدَیْهمْ إ‌ِذْ یُلْقُونَ أ‌َقْلَامَهُمْ أ‌َیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مَا کُنْتَ لَدَیْهمْ إ‌ِذْ یَخْتَصِمُونَ. منابع و مآخذ الف) کتاب‌ها ـ قرآن کریم. ـ آلوسی، ‌سید محمود، ‌1415 ق، ‌روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ‌تحقیق ‌علی عبدالباری عطیة، ‌بیروت، ‌دار الکتب العلمیه. ـ ابن‌جوزی، ‌ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، ‌1422 ق، ‌زاد المسیر فی علم التفسیر، ‌تحقیق ‌عبدالرزاق المهدی، ‌بیروت، ‌دار الکتاب العربی. ـ ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، ‌1375، ‌الاشارات و التنبیهات، ‌قم، ‌نشر البلاغة. ـ ابن‌شهرآشوب مازندرانی، ‌محمد بن علی، ‌1410 ق، ‌متشابه القرآن و مختلفه، ‌قم، بیدار. ـ ابن‌عربی، ابوعبدالله محیی‌الدین محمد، ‌1422 ق، ‌تفسیر ابن‌عربی، ‌تحقیق ‌سمیر مصطفی رباب، ‌بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی. ـ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، ‌1414 ق، ‌لسان العرب، ‌بیروت، ‌دار صادر، چ سوم. ـ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، ‌1408 ق، ‌روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ‌تحقیق ‌محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ‌مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی. ـ امین اصفهانی، ‌سیده نصرت، ‌1361، ‌مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ‌تهران، ‌نهضت زنان مسلمان. ـ امینی، ‌عبدالحسین، ‌1416 ق، ‌الغدیر، ‌قم، ‌مرکز الغدیر. ـ حلی، حسن بن یوسف، ‌‌1413 ق، ‌کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ‌تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، ‌قم، ‌مؤسسه نشر اسلامی، ‌چ چهارم. ـ رازی، فخرالدین محمد بن عمر، ‌1420 ق، ‌مفاتیح الغیب، ‌بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی، چ سوم. ـ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌1412 ق، ‌المفردات فی غریب القرآن، ‌تحقیق ‌صفوان عدنان داودی، ‌دمشق و بیروت، ‌الدار الشامیه و دار العلم. ـ زمخشری، محمود، ‌1407 ق، ‌الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ‌بیروت، ‌دار الکتاب العربی، ‌چ سوم. ـ سبحانی، ‌جعفر، 1420 ق، ‌مفاهیم القرآن، ‌به قلم جعفر الهادی، ‌قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام). ـ سهروردی، شهاب‌الدین، ‌1373، ‌حکمة الاشراق، ‌تهران، ‌مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ‌چ دوم. ـ سیوطی، ‌جلال‌الدین، ‌1404 ق، ‌الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ‌قم، ‌کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی. ـ شاکر، ‌محمدتقی، ‌1390، «منابع علم امام(علیه السلام) و پاسخ‌گویی به شبهات پیرامون آن»، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، ‌قم، ‌دانشکده علوم حدیث. ـ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ‌1425 ق، ‌نهایة الأقدام فی علم الکلام، ‌تحقیق احمد فرید، ‌بیروت، ‌دار الکتب العلمیه. ـ صادقی تهرانی، ‌محمد، ‌1365، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ‌قم، ‌انتشارات فرهنگ اسلامی، چ ‌دوم. ـ صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، ‌1360، ‌الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ‌مشهد، ‌المرکز الجامعی للنشر، چ دوم. ـ صفار، ‌محمد بن حسن، ‌1404 ق، ‌بصائر الدرجات، ‌قم، ‌انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشی. ـ طباطبایی، ‌سید محمدحسین، ‌1417 ق، ‌المیزان فی تفسیر القرآن، ‌قم، ‌دفتر انتشارات اسلامی، ‌چ پنجم. ـ طبرسی، ‌فضل بن حسن، ‌1372، ‌مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ‌ناصر خسرو. ـ طریحی، ‌فخرالدین، ‌1375، ‌مجمع البحرین، ‌تحقیق ‌سید احمد حسینی، ‌تهران، ‌کتابفروشی مرتضوی، ‌چ سوم. ـ طوسی، ‌خواجه نصیرالدین، ‌1375، ‌شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات، ‌قم، ‌البلاغة. ـ طوسی، ‌محمد بن حسن، ‌بی‌تا، ‌التبیان فی تفسیر القرآن، ‌تحقیق احمد قصیر عاملی، ‌بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی. ـ فاضل لنکرانی، ‌محمد، ‌1425 ق، ‌حماة الوحی، ‌قم، ‌مرکز فقه الائمة الاطهار (ع). ـ فراهیدی، ‌خلیل بن احمد، ‌1410ق، ‌کتاب العین، ‌قم، ‌هجرت. ـ فروشانی، ‌امیرحسین، ‌1371، ‌علم غیب از دیدگاه آیات و روایات، ‌تهران، ‌دانشگاه امام صادق(علیه السلام). ـ فیض کاشانی، ‌ملامحسن، ‌1415 ق، ‌تفسیر الصافی، ‌تحقیق ‌حسین اعلمی، ‌تهران، ‌صدر، ‌چ دوم. ـ کلینی، ‌محمد بن یعقوب، ‌1365، ‌کافی، ‌تهران، ‌دار الکتب الاسلامیه. ـ لاهیجی، ‌شریف محمد بن علی، ‌1373، ‌تفسیر شریف لاهیجی، ‌تحقیق ‌میر جلال‌الدین حسینی ارموی (محدث)، ‌تهران، ‌دفتر نشر داد. ـ مجلسی، ‌محمدباقر، ‌1404 ق، ‌بحارالأنوار، ‌بیروت، ‌مؤسسة الوفاء. ـ مصطفوی، ‌حسن، ‌1360، ‌التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ‌تهران، ‌بنگاه ترجمه و نشر کتاب. ـ ـــــــــــــــ ، ‌1380، ‌تفسیر روشن، ‌تهران، ‌مرکز نشر کتاب. ـ مظفر، ‌محمدحسین، ‌1369، ‌علم امام(علیه السلام)، ترجمه و تعلیق علی شیروانی هرندی، ‌تهران، ‌الزهراء. ـ مغنیه، ‌محمدجواد، ‌1424 ق، ‌تفسیر الکاشف، ‌تهران، ‌دار الکتب الإسلامیة. ـ مفید، ‌محمد بن محمد، ‌1413 ق، ‌اوائل المقالات، ‌قم، ‌کنگره شیخ مفید. ـ مکارم ‌شیرازی، ‌ناصر و دیگران، 1374، ‌تفسیر نمونه، ‌تهران، ‌دار الکتب الإسلامیة. ـ ـــــــــــــــ ، ‌بی‌تا، ‌پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ‌قم، ‌انتشارات امام علی بن ابی‌طالب(علیه السلام). ـ نادم، ‌محمدحسن (گردآورنده)، ‌1388، ‌مجموعه مقالات علم امام، ‌قم، ‌دانشگاه ادیان و مذاهب. ب) مقاله‌ها ـ نوراللهی، ‌مهدی و محمدتقی شاکر، 1390، «قرآن شهادت شاهدان و هدایت برگزیدگان»، پژوهش‌های اعتقادی و کلامی، ‌شماره 3، ساوه، انتشارات ‌دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه. محمدتقی شاکر اشتیجه: پژوهشگر پژوهشکده کلام اهل‌بیت (ع) و ‌دانشجوی دکتری کلام امامیه دانشگاه علوم قرآن و حدیث. رضا برنجکار: دانشیار دانشگاه تهران ـ پردیس قم. فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات تفسیری 10 ادامه دارد...

93/10/14 - 06:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن