واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
دین و اندیشه نشست نقد و بررسی آثار سید جواد طباطبایی؛
جهان اسلام بدون بازاندیشی در فقه راه به جایی نخواهد برد/ طباطبایی سعی می کرد سنت را با نورافکن تجدد بکوبد
دکتر داود فیرحی با اشاره به توجه دکتر سیدجواد طباطیایی به دانش فقه تأکید کرد: شاید تجربه های معاصر، فقه را مثبت یا منفی کند اما جهان اسلام بدون بازاندیشی در فقه راه به جایی نخواهد برد و این امیدی است که می توانیم از دکتر طباطبایی انتظار داشته باشیم که با آن تجربه ای که دارند همانطور که وارد بحثهایی مثل نائینی و مشروطه شدند، با یک نقادی وارد سنت فقهی ما شوند شاید در آنجا بتوانیم با عیارهای خوبی روبرو شویم.
به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی آثار و اندیشه های دکتر سیدجواد طباطبایی به همت پژوهشکده تاریخ اسلام عصر پنجشنبه 4 اردیبهشت با حضور حسین آبادیان، سیدهاشم آقاجری، احمد بستانی، حجت الاسلام داوود فیرحی، داریوش رحمانیان، حاتم قادری و قباد منصوربخت در کتابخانه ملی برگزار شد. حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی پژوهشگر و نویسنده حوزه اندیشه سیاسی نیز در این نشست با اشاره سابقه استاد و شاگری خود با دکتر طباطبایی، درباره نقدهای تندی که برخی در این جلسه به دکتر طباطبایی وارد کردند، یادآور شد: یکی از ویژگی های شاگرد خوب این است که برخی از خلأهای تئوری استادش را در بیاورد. اما در این جلسه متأسفانه فرقی بین نقد یک اندیشه با غارت یک اندیشه قائل نشدیم که باید به این مسئله توجه کنیم. وی افزود: به نظرم اندیشه های دکتر طباطایی که او را می توان «پدر اندیشه سیاسی ایران» نامید از جهات مختلف مهم است. از این جهت که بسیار جدی است و مسئله محور، روشمند، منسجم و مسیر تحول روشنی را دارد. برداشت من این است که اساسا به چه اندیشه ای منسجم، جدی، روشمند که مسیر خاصی دارد، اندیشه می گوییم؟ اصلا علم از نقل قولهای ساده تاریخی تولید نمی شود، بلکه تاریخ داده می دهد و علم خلاقیت است. فرق است بین تقلید با آموختن. یک متفکر ممکن است از خیلی ها بیاموزد اما یک سنتز روشنی درست کند و این سنتز عقلایی است و به خاطر این رشنالیته بودنش او را می سنجیم لذا معتقدم تئوری دکتر طباطبایی یک تئوری منسجم است.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: هرچند استاد می گفت من هگلی نیستم اما ما در زمان شاگری ایشان، هگلی می فهمیدیم منتهی یک بحث هگلی وارونه کمی هم نزدیک به ادبیات آرنت بود. تمام بحث دکتر طباطبایی این است که یک وضعیت انحطاط گونه و توضیح یک وضعیت گذار از انحطاط است وقتی من این بحثها را خواندم و پیش رفتم اما وقتی وارد دنیای سنت شدم احساس کردم عینکهای ترک خورده خودم یک به یک فروریخت. اولین بحرانی که با آن روبرو شدم تقسیم سه گانه اندیشه سیاسی در ایران بود که ایشان آن را به فقهی، فلسفی و سیاست نامه ها تقسیم کرده بودند. این بحران مرا وارد بحران دوم کرد. ادبیات دکتر یک بسته است که اگر در تئوری دچار مشکل شویم در قسمتهای دیگر این مشکل ادامه دارد و مثل دامینو می ماند. مثلا من احساس کردم که این اندیشه که ما جریانی به نام سیاست نامه داریم و نماینده اش هم ایران باستان است، تحقیقات من نشان داد چنین چیزی اصلا نبوده است و در واقع سیاست نامه ها از یک خطایی نشأت گرفته از ادبیات مثل «رزنتا» و برخی از متفکران غربی و آن خطا این بوده که چون آنها با منطق سنت ما آشنا نبودند ظاهر کلمات را شمردند و دیدند کلمات در سه بخش قابل تقسیم است و بر اساس این ظواهر و تفاوتها سه گانه ها را ارائه دادند، اما مطالعات من نشان داد که ما اصلا چیزی به نام نظام دانش یا دانش مبنا که از جنس سیاست نامه ها داشته باشد، نداریم.
فیرحی با اشاره نتایج تحقیقات خود درباره خواجه نظام الملک و عدم نسبت وی با ایران شهری برخلاف گفته های دکتر طباطبایی، گفت: این دریافت من به این معنی نیست که اندیشه های دکتر انسجام ندارد بلکه من با کدهایی که در درس ارائه می شد متوجه شدم که طبقه بندی دانش اصلی در تمام تمدن ها است و تقریبا کم تعداد افرادی هستند که دانشها را در جهان اسلام طبقه بندی کرده باشند. آنچه یافته ام اینکه غیرمستشرقان و از درون سنت اسلامی کسی این سه گانه را ندیده اند یعنی دوگانه دیده اند و دانشها را به فقه و یا فلسفه ارجاع دادند و سیاست نامه ها، نوشتارهایی بنا به مصلحت برمبناهای فقهی هستند و هیچ ارتباطی به دوران ساسانی و باستان ندارد.
وی با اشاره به رویکرد جدید دکتر طباطبایی به سنت، تئوری اورا جدی ترین تئوری در حال حاضر توصیف کرد و گفت: این توصیف به معنی این نیست که همه با آن موافقیم. خیر؛ بلکه از این منظر مهم است که قبلا دکتر از سنت فرار می کرد و سعی می کرد سنت را تهافت کند آن هم با نورافکن تجدد و آن هم از نوع اروپایی اش بر سنت می کوبید بدون اینکه داخل این گردو را بشکند. اما وقتی من با دکتر احساس نزدیکی کردم که دکتر وارد دوره مشروطه شدند و به این نتیجه رسیدند که ما چاره ای نداریم جز اینکه تجدد را از دل سنت در بیاوریم، نه از تهافت سنت. تهافت به معنی کوبیدن یک اندیشه از بیرون است اما وقتی که داریم از سنت و ضرورت حضور سنت در پروسه تجدد و دوره گذار سخن می گوییم. احساس می کنم این بحث بیشتر با نظام دانایی جور در می آید و من بیشتر به بحثهای اخیر دکتر علاقمند شدم.
وی یکی از هنرهای تئوری دکتر را مرزبندی دقیق بین ایران پژوهی فلسفی با ناسیونالیسم ایدئولوژیک خواند و گفت: ناسیونالیسم ایدئولوژیک پدیده جدید و نسبتا مبتذلی است اما ایران پژوهی فلسفی مسئله ماست و ما نمی توانیم بدون آن کاری انجام دهیم. همچنین ظرافتهای تئوری دکتر را راجع به ایران می بینیم.
فیرحی در پایان با اشاره به توجه دکتر به دانش فقه تأکید کرد: شاید تجربه های معاصر، فقه را مثبت یا منفی کند اما جهان اسلام بدون بازاندیشی در فقه راه به جایی نخواهد برد و این امیدی است که می توانیم از دکتر طباطبایی انتظار داشته باشیم که با آن تجربه ای که دارند همانطور که وارد بحثهایی مثل نائینی و مشروطه شدند، با یک نقادی وارد سنت فقهی ما شوند شاید در آنجا بتوانیم با عیارهای خوبی روبرو شویم.
۱۳۹۳/۲/۵ - ۱۴:۴۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]