تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس براى خدا دانش بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران آموزش دهد، در ملكوت آسمانها ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812164223




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زن مظهر اسم رحمانیت خداست/ چرا بعضی ها عریان در قیامت محشور می شوند


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:


دین و اندیشه پای درس اخلاق آیت الله قرهی؛
زن مظهر اسم رحمانیت خداست/ چرا بعضی ها عریان در قیامت محشور می شوند
آیت الله قرهی در جلسه اخلاق خود با بیان اینکه پروردگار عالم در زن، مسئله ­ای را قرار داده که فقط در زن است و در مرد نیست، گفت: البته نه اینکه در مردها نیست، بلکه در مرد بروز نمی­ دهد و اس و اساس بروز رحمت در زن است.



به گزارش خبرگزاری مهر، گزارشی از سخنرانی آیت الله قرهی، در جلسه اخلاق اکنون از نظر شما می گذرد. پروردگار عالم، عنصر شجره طیبه خلقت را که در قالب جسم انسانی قرار داد، به خاطر درک مفاهیم انسانی، او را انسیه‌الحوراء نامید. گرچه بشر همین عنوان انسیه‌الحوراء را هم درک نمی‌کند، إلا المتقین که رأس آن‌ها، معصومین(عليهم صلوات المصلين) هستند و در مرحله ثانی، تالی‌تلو معصوم. انسیه‌الحوراء، بالجد نه انس است، نه حوراء! اما از باب تفهیم ظاهری به انسان‌ها، انسیه الحوراء نامیدند که این نکته، بسیار مهمی است.

تازه اگر همین را بخواهیم درک کنیم و به صورت ظاهر معنی کنیم، مطلب بسیار مهم آن، این است که پروردگار عالم، قدرت‌نمایی خاص خودش را این‌طور بیان کرده: ما قدرت نمایی کردیم، کسی را به صورت انس برای بشر و هبه الهی به نبی مکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) ـ که عطای الهی بر ایشان است ـ قرار دادیم که او، جنس شما نبود و حوراء بود ،لذا اس و اساس او، حورائیه است، نه انسیه. حورائیه با مَلَکیه متفاوت است و حورالعین هم نیست. حورائیه برتر از ملک و برتر از هر تصوری است که در مورد ملائکه الهی تبیین می‌شود. چون حورالعین، آن مرتبه‌ای است که ذوالجلال و الاکرام، در عالم خلقت، برای در خدمت قرار دادن انسان‌ها قرار داده است. لذا حورها هم به مراتب درجات انسانیه، همان درجه را دارند.

توصیف حداقل خانه مؤمن در بهشت

کما اینکه قرآن می‌فرماید: باب بهشت، انواعی دارد، جنات است، رضوان است و یکی هم جنتی است. در تعابیر روایی ما، هشت طبقه یا هشت باب برای بهشت تبیین کردند که هر باب، متعلق به گروهی است و به درجات آن افراد بستگی دارد.

گر چه قبلاً هم طبق روایتی- که اتفاقاً این روایت، هم از باب سندیت، هم از باب درایه و هم از باب علم‌الرجال، روایت صحیحه‌ای است و سند بسیار عجیبی است که بسیار مورد تأکید بزرگان است و به تعبیر عامیانه، از باب سندی، مولای درز این روایت نمی‌رود - بیان کردیم: کمترین درجه‌ای که برای خانه اهل بهشت قائلند - اینکه از کدام در وارد می‌شوند، بحث جدایی است، «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين‏»[1] که آن هم بستگی به همان «آمِنين» دارد که ایمان به دنیا، عامل آن می‌شود - این است که فرمودند: وقتی مؤمن می‌خواهد وارد منزل خودش بشود، می‌بیند یک قصر بسیار عالی است که هزار باب دارد، از هر دری هم که وارد می‌شود، می‌بیند هزار منزل دارد. آن‌وقت وارد هر منزلی هم که شد، می‌بیند هزار ساختمان دارد، هر ساختمان آن هم هزار در دارد، هر درب به هزار سالن باز می‌شود، هر سالن به هزار اتاق باز می‌شود. در هر اتاق که وارد می‌شود، هزار تخت می‌بیند و هر تختی هم هزار حوری بهشتی دارد!

لذا یکی از آقایان که به آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلي الله مقامه الشريف) گفته بود: آقا! این‌که گفتند فردای قیامت، تمامی ندارد، حوصله‌مان سر نمی‌رود؟ در این‌جا هر چقدر عمر کنیم، در نهایت می‌میریم، اما می‌گویند: در آنجا مرگی ندارد! ایشان این روایت را برای او خوانده بودند. بعد خود آن شخص به آقا گفته بود: آقا! این‌طور که معلوم است میلیون‌ها سال طول می‌کشد که ما فقط خانه خودمان را جمع و جور کنیم. حالا بعد از آن میلیون‌ها سال باید به دید و بازدید دیگران برویم. آقا فرمودند: حالا فهمیدی که تمام‌شدنی نیست. تازه قرآن می‌فرماید: یک روز آخرت، پنجاه هزار سال دنیاست! پنجاه هزار روز یا پنجاه هزار ماه هم نفرمود، بلکه فرمود: پنجاه هزار سال! شما در این دنیا خیلی عمر کنید، صد ساله می‌شوید، اما در آن‌جا هر یک روز، پنجاه هزار سال دنیاست.

خلقت حوری‌ها با توجه به درجات ایمان مؤمنین!

پس بیان شد که هر اتاق منزل مؤمن در بهشت، هزار تخت دارد که هر تخت هم هزار حوری دارد. اما آن حوری، این که مدنظر ما می‌باشد، نیست. البته می‌گویند: خود حوری‌ها هم تفاوت دارند و با توجه به این که چه کسی از چه بابی وارد شود و به چه خانه‌ای می‌رود، درجه بندی دارند. لذا معلوم می‌شود که آن‌ها را به نسبت ایمان انسان‌ها خلق کردند. همان طور که پیامبر اکرم، خاتم رسل(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: یک لااله الاالله که می‌گویید، یک درخت برای شما در بهشت غرس می‌شود. یک نفر گفت: یا رسول‌الله! چقدر عالی و آسان است؛ پس ما باید باغ‌های زیادی در بهشت داشته باشیم. حضرت فرمودند: بله، اما به شرط این‌که با گناهان خود، آتشی نفرستید که آن‌ها را بسوزانید.

مثل این می‌ماند که کسی کشاورزی می‌کند، خرمنی را جمع می‌کند و بعد زیر آن یک کبریت بزند و آن‌ها را آتش بزند. چقدر زحمت دارد که شما گندم‌ها را بکارید، مراقبه کنید، این بذر را سم پاشی کنید، مواظب ملخ باشید و ...، بعد با خوشحالی درو کنید، اما یک کسی بیاید و یا خودتان، با یک کبریت، آن‌ها را آتش بزنید! لذا گناه، این حالت را دارد.

ولی همه این مطالب حور نسبت به انسان‌ها است. اما منظور از حوراء، در انسیه‌الحوراء، این حور نیست که ما تصور می‌کنیم. ملک که معلوم است از یک انسان عابد متقی، کمتر است. حتی مقام ملک از جن هم کمتر است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلا لِيَعْبُدُون‏»[2]. در مقام خلقت، در مرحله اول، انسان است و مرحله ثانی، جن است. این را هم بدانید، خیلی جالب است، آیت‌الله شیخ جعفر کاشف‌الغطاء(اعلي الله مقامه الشريف)، آن مرد الهی و عظیم‌الشأن که خودشان مرجع تقلید اجنه بودند، فرموده بودند: اتفاقا ملائکه هم در استخدام اجنه هستند! چون جن هم بعد از انسان، مقامش بالاست.

عجز پیامبر از درک لیلة!

حالا با توجه به این مطلب، انسیه‌الحوراء این نیست که ما تصور کنیم پروردگار عالم یک حورالعین را به انسان تبدیل کرده و آن را به نبی مکرم هبه کرده است.اصلاً این مطلب با شأن این آیه شریفه مطابقت ندارد. پروردگار عالم فرمود: «إنا أعطیناک الکوثر» کوثر؛ یعنی همه چیز، هر چه که هست. اما یک حورالعین که همه چیز نیست. خداوند می‌فرماید: من همه چیزم را به تو عطا کردم «إنا أعطیناک الکوثر»، یعنی همه آنچه که به تعبیر عامیانه در دست داشتم، به تو عطا کردم. این، مزد و اجر زحمت تو هم نیست، بلکه آن را عطا کردم.

حالا این، یعنی یک حور عطا کرده؟! حور که خیلی زیاد است. بیان کردیم که در هر باب از حداقل خانه مؤمن در بهشت که وارد می­شوی، هزار اتاق است؛ در هر اتاق که وارد می­شوی هزار تخت است و در هر تختش هم هزار حورالعین است. لذا این که خیلی هنر نیست که پروردگار عالم بیاید یک حورالعین را شبیه انسان کند و به پیغمبر بدهد و بگوید: «إنا أعطیناک الکوثر» و بعد بگوییم: انسیه‌الحوراء یعنی همین.

معلوم می ­شود حوراء، چیز دیگری است. در این جورچینی که دارم می‌چنیم، خوب تأمل بفرمایید. این که بعضی تبیین می­کنند: بی‌بی‌دوعالم(عليها الصلوة و السلام) به تعبیری یک جنسش، حور است و یک جنسش، انسان است، این، غلط است. البته این که در قالب جسم انسانی آورده، درست است و شاید بشود گفت: بالاترین معجزه­ ذوالجلال و الاکرام، همین است.

برای همین فرمود: «إنا أنزلناه فی لیلة القدر» من این را در آن شب، مقدر قرار داده و نازل کردم. بعد می­فرماید: «و ما ادریک ما لیلة القدر»، که وجود مقدس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: این «و ما ادریک » خطاب به پیغمبر است و «اللیلة»؛ یعنی فاطمه. لذا خداوند می‌خواهند بفرمایند: تو قدر این لیله­ای را که ما قرار دادیم، درک نمی­کنی و آن، فاطمه است.

خیلی عجیب است حتی پیغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم درک نمی‌کند، پیغمبری که خدا فرموده: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و همه علم خلقت به واسطه اوست. اصلاً همه عالم، هرچه که شما در ذهنتان بیاید و نیاید، آنچه که بشر بتواند وصف کند و وصف نکند، آنچه که در دریاهاست، آنچه که در صحراهاست، آنچه که در غارهاست، آنچه که در بیابان­هاست، آنچه که در جنگل­هاست، آنچه که در کرات است، تمام ملائکه الهی، حتی خود حور، جن، عرش، فرش، ارض و ...، همه و همه، مشمول این «لولاک لما خلقت الأفلاک» است. یک چیز عجیب و غریبی است و خود این هم یک معجزه است.

حتی روایت داریم این‌ هم که بیان فرمودند: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا‏»[3]، به خاطر همان نور محمد(صلی الله و علیه و آله و سلم) است. یعنی این نور لولاکیه بود که باعث شد ملائکه سجده کنند، نه به واسطه خود أبانا آدم. چون علت خلقت أبانا آدم هم اوست. اصلاً اوضاعی است! قادر بلد است دیگر، به قوه مخیله ما نمی­خورد، ما محدودیم و از درک یک چیزهایی، عاجزیم و «عجزت العقول» برای ما هم هست و ما هم عاجزیم. می‌گوییم: یعنی چه؟! مگر می­شود خدا همه چیز را برای یک نفر خلق کند؟! بله که می­شود، خودش می­خواهد.

حالا خداوند دارد به او که همه چیز خداست و علم خداست - چون می­دانید علم حقیقی خدا اوست و امیرالمؤمنین، باب علم است «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِي بَابُهَا»[4] - می­گوید: «و ما ادریک ما لیلة القدر» تو چه می­دانی این لیله که برای تو قرار دادم، چیست؟ این خیلی عجیب و محشر است!

لذا در انسیه‌الحوراء، حوراء به معنی حورالعین نیست و اشتباه است اگر کسی این تصور را بکند. معجزه بزرگ ذوالجلال و الاکرام و حضرت حق، این است: آن حورائی را که فرمود کوثر است، به قالب جسمانی در آورده و ما هنوز در درک این مانده­ایم.

چرا حضرت زهرا را فقط سرور زنان نامیدند، نه سرور همه انسان‌ها؟!

لذا به تعبیر بزرگان وقتی پیامبر می­ بینند که بشر این طور عاجز است، لاجرم نوع دیگری بیان می­ فرمایند. آن نوع دیگری که بیان می‌کنند، این است: در کتاب مسند ابن‌ حنبل در جلد سه یک روایتی خیلی عجیب است که این روایت را عایشه نقل می­ کند، می‌گوید: یک روز پیامبر اوصافی از فاطمه می گفتند که مانده بودیم چه می­ گویند! بعد پیامبر اصل بحث را عوض کردند، چون دیدند نمی ­فهمند .فرمودند: «فَأَما ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‏ مِنَ‏ الْأَولِينَ‏ وَ الْآخِرِين‏» لذا پیامبر وقتی دیدند قدرت تفهیم ندارند و درک نمی­ کنند، این را بیان کردند که اما دخترم، سرور زنان عالم از اولین و آخرین است.

یک نکته ­ای را بیان کنم که در این مطلب، به خصوص خانم­ها تأمل کنند و آن این که جدی چرا در این‌جا سیدة الانس من الاولین و الآخرین عنوان نکردند و سیدة نساء تبیین شده؟ دلیل، این است که پروردگار عالم در باب زنان، مطلبی را نهفته که در مردان قرار نداده. یکی از مطالب، این است که پروردگار عالم، زنان را به عنوان مرکز رحمت قرار داد.

زنان در کدام لحظه به خدا نزدیک‌ترند؟

لذا من یک روایتی را بیان می‌کنم که سلمان می­ گوید: خدمت خانم بودم و وقتی دیدم چادرش، وصله‌دار و ساده است، تعجب کردم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و قیصر روم در کرسی­های طلایی می­ نشینند و پارچه­ های زربافت تن می ­کنند. حالا این هم دختر رسول خداست، نه چادر گران قیمت و نه لباس زیبایی!

بعد بی‌بی‌ د‌و عالم(عليها الصلوة و السلام) فرمودند: «یا سلمان إن الله ذخرلنا الثیاب و الکراسی لیوم آخرٍ و لِکُل مؤمن و مومنة صبر فی الدنیا علی حالاته» سلمان! خدا لباس­های زینتی و تخت­های طلایی را که تو به دنبالش هستی، در روز قیامت برای ما ذخیره کرده و برای هر مؤمن و مؤمنه‌ای که در آن حالات دنیا صبر کند. بعد راجع به زنان بیان کردند: «أَدْنَى‏مَا تَكُونُ‏ مِنْ رَبهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا» زن در کدام لحظه به خدا نزدیک‌تر است؟ آن لحظه ­ای که زن در خانه می­ ماند و به امور تربیتی می­ پردازد.

خیلی جالب و عجیب است، ذیل این مطلب، آن بانوی مجتهده عارفه، بانو امین(اعلي الله مقامها الشريف) نکته ­ای را می­ گویند. بانو امین، یک عارفه عجیبی بودند که قبر شریفشان هم در تخت فولاد است. می­ دانید تخت فولاد این‌قدر مهم است که به وادی‌السلام ثانی نام گرفته است. این بانوی مکرمه، سیده نصرت بیگم امین (اعلي الله مقامها الشريف)، عارفه ­ای بودند که کتاب‌های عرفانی خوبی از ایشان بر جای مانده است. ایشان ذیل این مطلب، بیان می ­کنند: دلیل این که زن باید در خانه بماند و تربیت کند؛ این است که زن، مرکز رحمت است.

زن، مرکز رحمت است!

حالا مطلب ایشان را توضیح می‌دهم، اما می­خواهم بگویم: وقتی ما بی‌بی‌دوعالم(عليها الصلوة و السلام) را نمی­شناسیم، پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مجبور می ­شوند فقط بگویند: «سیدة النساء العالمین من الاولین و الآخرین». چرا عنوان نساء را می­آورند؟ چون ما درک نمی­کنیم.پس باید کنار بیاییم و در یک حد پایین‌تر حرف بزنیم.

اولاً زن مرکز رحمت است و لذا رحم را هم رحم می­گویند چون از رحمت است. ما از اسپرمی هستیم که به چشم غیرمسلح دیده نمی‌شویم و باید حتماً به چشم مسلح آن را دید. بعد در رحم قرار می­گیریم. لذا آن‌جا را رحم می­گویند، چون مرکز رحمت و رشد و نمو در آن‌جاست.

بهترین وصفی هم که نسبت به پروردگارعالم می‌شود داشت، رحمتش است. لذا این را بارها بیان کرده­ام که پروردگارعالم در قرآن کریم و مجید الهی خود، همه سور را جز سوره توبه، با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کرده، حتی سوره توبه را «بسم الله القاصم الجبارین» نفرموده، بلکه گفته: اصلاً نمی­ گویم، اگر «بسم الله» گفتید، باید با«الرحمن الرحیم» باشد، چون صفت بارزه من، صفت رحمتم است.

بیان کردم، می­ شد گاهی به عنوان این که در یکی از سوره‌ها، مسئله عظمت خدا و علو خلقت و ... هست، بفرماید: «بسم الله العلی العظیم»، یا مثلاً سوره­ای را که علم و حکمت بیشتر در آن است، به مناسبت آن سوره بگوید: «بسم الله العلیم الحکیم». اتفاقاً ما فکر می‌کنیم به ظاهر تنوع هم بود و همه‌اش با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع نمی‌شد که تکراری باشد. اما پروردگارعالم می­گوید: هر سوره­ای را که من آغاز می­کنم، باید با «بسم الله الرحمن الرحیم» باشد، چون صفت بارزه من، رحمت است.برای همین شما در دعای کمیل هم می­گویید: «اللهم إنی أسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء».

حالا آن را که نمی­شود وصفش کرد و حوراء هم حوری نیست و چیز دیگری است و ما نمی­فهمیم یعنی چه. اما آن را در قالب انسی می­آورد و عنوان نساء را بیان می­ فرماید، نه نسبت به همه مردم، چرا؟

چون پروردگار عالم در زن، مسئله ­ای را قرار داده که فقط در زن است و در مرد نیست، البته نه این‌که در مردها نیست، بلکه در مرد بروز نمی­ دهد و اس و اساس بروز رحمت در زن است.  همان‌طور که بیان شد در دعای کمیل هم فرمود: «اللهم إنی أسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء» همه اشیاء به رحمت خدا هست، در ما هم که یکی از اشیاء هستیم، همین طور است. یعنی رحمت پروردگار عالم برای همه ما هست، منتها در زن بروز و جلوه دارد.

برای همین رحِم، از رحمت است و خدا رحم را برای زن­ها قرار می­دهد و در مرد قرار نمی‌دهد. تازه ما مردها در رحم یعنی مرکز رحمت رشد کرده­ایم. ولی قوه غضبیه الهیه در ما مردها بیشتر از قوه رحمتیه است و متأسفانه گاهی این بیشتر بروز پیدا می­کند. حالا اگر این اسپرم می­خواست در مرد رشد کند، دیگر وامصیبتا! چه از کار درمی‌آمد! خود ما مردها که فی‌ذاته خشن هستیم، خشن در خشن درمی‌آمد و دیگر غوغا بود، تمام عالم، جنگ و خونریزی بود و «يَسْفِكُ الدماء»[5] معنی حقیقی پیدا می­کرد. برای همین ما در شکم مادر و در جایگاهی به نام رحم رشد کردیم و خداوند این جایگاه را در مرد قرار نداد.

لذا خانم‌ها باید قدر خود را بدانند، پروردگار عالم یکی را از جنس حورایی - که نمی­دانیم چیست و فقط می‌دانیم حوری که توصیفش را کردیم نیست- به صورت انسی درآورد که جنسش، جنس زن است. حالا ضمن این که افتخار است، دلیل و برهان هم این است و لذا زن باید قدر خود را بداند و این مرکز رحمت را از دست ندهد.

تقسیم کار؛ اهانت به زن، یا لطف حقیقی خدا به زن؟!

بهترین مطلب برای زنان که حضرت آقا هم در این صحبتی که با زنان داشتند فرمودند، همین است که انسان در خانه به تربیت فرزندانش بپردازد. من این روایت را مخصوص انتخاب کردم که ببینیم بهترین مطلب همین است که زن بتواند فرزندش را تربیت کند، چون تربیت، دست مرد نیست و دست زن است. مردان موفق در عالم همه به واسطه تربیت زنان این گونه شدند. سیاسیون یک تعبیری دارند و می‌گویند: مثلاً این اوباما و بوش و ...، مهره هستند و در پشت صحنه کسان دیگری هستند و عامل موفقیت این‌ها، برای آن­هایی است که پشت صحنه هستند.

لذا به صورت ظاهر مرد در جامعه ورود دارد، اما اصل موفقیت برای زن‌هاست. این که امام(اعلي الله مقامه الشريف) فرمودند: از دامن زن، مرد به معراج می­رود، منظور همین است که همه موفقیت­ها به واسطه زن است. منتها شرطش این است که واقعاً زن، زن باشد. چون گاهی متأسفانه زن، زن نیست؛ یعنی از حالت رحمت و مادری بیرون می­آید و می­خواهد مثل مردها شود. از آن موقع که زن‌ها بیرون آمدند، اوضاع خراب شد. چون اگر خدای ناکرده این زن، بچه‌دار شود، نسلی هم که بیرون می‌دهد، معلوم است چه می­شود! وامصیبتا! اگر زنی - که مرکز تربیت و رحمت الهی است و به این خاطر به رحم، رحم می­گویند که از رحمت است - روحیه مردانه پیدا کرد، صد رحمت به این که مرد بچه‌دار شود. لذا پروردگارعالم بیهوده تقسیم کار نکرد، بعضی این را متوجه نشدند و فکر می­کنند این، اهانت به زن است.درحالی که این، لطف حقیقی به زن است. کار مهم و به تعبیری بسیار عالی را او دارد.

ماجرای چای آوردن همسر علامه و شریک شدن در ثواب المیزان

آیت‌الله العظمی علامه طباطبایی(اعلي الله مقامه الشريف)، صاحب تفسیر المیزان، وقتی خانمشان غریق رحمت الهی شد، خیلی گریه می­کردند. علامه حسن زاده آملی(حفظه الله تعالي) و آیت الله جوادی آملی (مدظله العالي) که شاگردان آقا بودند، به ایشان عرض کردند: آقا! شما باید الگوی صبر باشید و به ما درس بدهید. آقا گفتند: شما که خبر ندارید و نمی ­دانید ایشان، که بود. من نیم ساعت به نیم ساعت چای می­ خوردم، وقتی مشغول به نوشتن بودم، خانم می­آمد یک استکان چای می­ گذاشت و وقتی می­رفت که نیم ساعت دیگر چای بیاورد، با یک استکان جدید برای من چای می‌آورد و همان موقع، استکان قبلی را می‌برد. این‌طور که نبود که یک مرتبه برای بردن استکان خالی بیاید و یک مرتبه دیگر برای چای آوردن بیاید؛ چون نمی‌خواست دو بار بیاید و حواس من پرت شود. من چنین خانم بامعرفتی داشتم، ولی افسوس که به او نرسیدم و حواسم به بحث و درس خودم بود و ایشان را از دست دادم.

بعد از این که خود آقا از دنیا رفتند، علامه حسن­زاده آملی(حفظه الله تعالي)، ایشان را در خواب می‌بینند و به ایشان می‌گویند: آقا! چه خبر؟ آقا می‌فرمایند: خیلی سخت بود! حالا چه کسی این را می‌گوید؟ علامه طباطبایی! که هم خودش عارف‌بالله بود و هم در مباحث عرفانی، شاگرد آیت‌الله قاضی (اعلي الله مقامه الشريف) بود.لذا شوخی نیست و سؤال و جواب­ها خیلی سخت است[6]

علامه در ادامه بیان می‌کنند: بعد هم به من گفتند: به چه دلیل در تفسیر قرآنت - تفسیر المیزان، که یکی از تفسیرهای بسیار عالی است - این‌جا را این‌طور گفتی، از کجا آوردی در آن‌جا این‌طور گفتی و ... . یعنی یک به یک سؤال کردند و شدید گرفتار شده بودم، ولی خدا به من رحم کرد و گفتند: نصف آن، مال خانمت است که آن‌گونه برای تو، چای را می‌آورد. لذا ایشان خوشحال هم شده بودند که این‌طور گفتند.

البته خانم‌ها هم خوب دقت کنند. فکر نکنند که مثلاً وقتی مرد می‌رود و کاری می‌کند، آن‌ها هیچ‌کاره هستند.خانم‌ها به تعبیری زحمت نکشیده، مزد می‌برند. همسر علامه طباطبایی، فقط وسایل آسایش ایشان را فراهم کرده، نیم ساعت به نیم ساعت برای ایشان چای می‌آورده، اما در یک استکان جدید برای ایشان چای می‌ریخته و همان زمان که چای را می‌آورده، آن استکان قبلی را برمی‌داشته که دو بار نیاید و برود که حواس آقا پرت شود.

لذا به علامه طباطبایی(اعلي الله مقامه الشريف) گفتند: نصف تفسیر المیزان برای همسرت است و با تو کار نداریم، چون آن را بخشیدیم و مال ایشان است. تازه یک نکته‌ای هم به شما بگویم، آن نصفی که مال همسرشان است، وقتی خانمشان جلوتر از خودشان رفتند و به ایشان داده بودند، دیگر از خانمشان سؤال نمی‌کنند: چرا این‌طوری، چرا آن‌طوری. از نویسنده سؤال می‌کنند، اما از آن خانم سؤال نمی‌کنند. کجا می‌شود مردی موفق باشد و همسر او استفاده نکند؟!

این را یک آقایی به عینه دیده بود که هر چه آن جد والا و مکرمشان، حاج آقا جهانگیرخان قشقایی - البته خود ایشان بچه نداشتند و این فرد از عموزاده‌ها و ... ایشان می‌شده - بیان کرده و ثواب بوده، دو تا کردند و هم به مادر مکرم حاج آقا جهانگیرخان دادند و هم به خود ایشان دادند خدا این‌طور مضاعف می‌کند، مثل فاتحه است. وقتی شما فاتحه می‌خوانید و همه را در نظر می‌گیرید، به همه می‌دهند. البته همان‌طور که بیان شد، این موارد از باب ثواب است. عقاب را مضاعف نمی‌کنند و سؤال جواب‌ها را فقط از خود ایشان می‌کنند، اما ثواب‌هایش را دو برابر می‌کنند.

حالا یک خانمی بیاید بگوید:من خودم می‌خواهم در جامعه حضور داشته باشم و بدین ترتیب بزند همه چیز را خراب کند. ما نمی‌فهمیم و متوجه نیستیم، چون همه چیز را ظواهر دنیا می‌بینیم. اما یک عالمی پشت این عالم هست. اگر مردی موفق شد، خواسته و ناخواسته برای مادر و همسرش می‌نویسند و آن‌ها هم استفاده می‌کنند. کما این که برای همسر علامه طباطبایی نوشتند نصف تفسیر المیزان برای ایشان است. نه زحمت علمی کشیده، نه کاری کرده که بگردد ببیند فلان حدیث کجاست و ...، جستجوها هم که مثل الآن نبوده، زحمات خیلی زیادی داشته، حالا سی‌دی‌‌ها هست و ... - البته در این‌ها هم باید تحقیق شود؛ چون در بعضی اشتباهاتی هست و باید با کتاب مطابقت داده شود - آن‌وقت زن، مرکز رحمت است و باید در این تأمل کرد که فرمودند: آن زنی به خدا نزدیک‌تر می‌شود که در خانه می‌ماند و تربیت فرزندانش را به عهده می‌گیرد.

اشتغال بانوان به هر قیمتی!

این که حضرت آقا فرمودند:«مسئله‌ی اشتغال بانوان، جزو مسائل اصلى نیست»، همین است. علم‌آموزی هیچ اشکالی ندارد، «اطْلُبُوا الْعِلْمَ‏ مِنَ‏ الْمَهْدِ إِلَى اللحْد»[7]، «الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ عَلَى كُل مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[8] یعنی حتی «مُسْلِمَةٍ» هم آمده و این عیبی ندارد، اما این که بگوییم انجام می‌دهم که بخواهم کار کنم، صحیح نیست؛ چون بعضی از درس‌ها اصلاً ارتباطی به خانم‌ها ندارد. مثل مهندسی معدن! اصلاً روح زن، باید لطیف باشد و یکی از خصایص زن همین است و به خاطر همین، مرکز رحمت است که روحش، روح لطیفی است. این لطافت هم از صفات خداست. ما به پروردگار عالم «یا لطیف» می‌گوییم، «یا لطیف ارحم عبدک الضعیف». حالا این روح لطافت زنانگی در معدن و ... برود که چه بشود؟! الآن طوری شده که برای همه شغل‌ها، رشته‌ای را درست کردند و هر کس آن مدرک را دارد، می‌خواهد برود کار هم بکند.اگر خانم‌ها مدام مشغول به این موارد باشد، یادشان می‌رود بهترین امور زن، تربیت فرزند است و این، خیلی بد است.

بدون کفن و عریان محشور شدن بعضی در قیامت!

لذا بنده در این جلسه می‌خواستم بیان کنم که کسی نمی‌تواند واقعاً بی‌بی دو عالم(عليها الصلوة و السلام) را بشناسد، اما ما باید ببینیم فرمایشات بی‌بی دو عالم(عليها الصلوة و السلام) چیست. در روایتی که اهل جماعت هم بیان کردند، آمده: «دَخَلَ رَسُولُ اللهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى فَاطِمَةَ ع وَ هِيَ حَزِينَةٌ» [9]، یک موقعی پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بر بی‌بی دو عالم(عليها الصلوة و السلام) وارد شدند و دیدند ایشان، نگران و اندوهگین است. «فَقَالَ لَهَا مَا حَزَنَكِ يَا بُنَيةِ«، پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال کردند: حزن و اندوه تو چیست، پدر فدایت شود؟ «قَالَتْ يَا أَبَتِ ذَكَرْتَ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ‏ الناسِ‏ عُرَاةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ » حضرت فرمودند: پدر! من روز محشر و آن توقف‌گاه مردم را یادم آمده است که دارد حتی بعضی بدون کفن و در حالی که برهنه هستند، محشور می‌شوند. وای از این زشتی‌ها در پیشگاه خدا! من از این می‌ترسم.

پیامبر چند نکته فرمودند که می‌شود کسی، این حال را نداشته باشد و با کفن محشور شود، من فقط یک نکته از آن را بیان می‌کنم و آن، این که: «امرأة فی بیتها» آن زنی که در خانه بماند. امروزه بعضی زنان در خانه که نمی‌مانند هیچ؛ خودنمایی‌ها، زشتی‌ها و مطالب دیگری را هم علناً دارند که وای بر آن‌ها! آن‌ها دیگر چگونه محشور می‌شوند! این‌ها را باور کنیم. اگر کسی باور ندارد که هیچ. حداقل مرگ را که می‌بینیم. کسی نمی‌تواند بگوید مرگ نیست، همه می‌میرند. پس در این مطلب دقت کنیم که در خانه ماندن و تربیت خوب فرزندان برای زن مهم است ولی مع‌الأسف وقتی در این قضایا افتادیم، دیگر این را یادمان می‌رود. پی نوشت


[1]حجر/ 46

[2]اریات/ 56

[3]بقره/ 34

[4]صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص: 58

[5]بقره/ 30

[6]آقای دکتر رجبی برای بنده تعریف می­کرد که حاج آقای آل‌اسحاق از آقایان علما و روحانیون می‌گفت: من با برادرم که او هم روحانی بود، عهد گذاشته بودم که هر کدام زودتر از دنیا رفتیم، به خواب آن یکی بیاییم و بگوییم آن دنیا چه خبر است. برادر ایشان که پدر شهید هم بود، از دنیا رفت. ایشان می‌گفتند: مدتی گذشت و من خواب نمی­دیدم. بعد از چند ماه به خوابم آمد، گفتم: چطور بود؟ گفت: خیلی سخت بود! فلان‌جا این قدر من را معطل کردند، فلان‌جا این‌طور بود و ... تازه ایشان، یک عالم ربانی، مؤمن و پدر شهید بودند، اما گفته بودند: حتی یک بار من را نگاه داشتند و به شدت مؤاخذه کردند که چرا فلان چیز را در منبر، بدون تحقیق گفتی؟! هر بار هم که در این جایگاه‌های مشکل بودم، فرزند شهیدم به دادم می‌رسید!

[7]نهج الفصاحه، ص: 218

[8]مصباح الشريعه، ص: 13

[9]بحار الأنوار/ ج‏8 / 53 / باب 21


۱۳۹۳/۲/۲ - ۰۹:۲۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن