تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830928445




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تفکر بشر امروز نامقدس و معنویت گریز و سنّت ستیز شده است/ بخش دوم


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: برشی از کتاب«حقیقت و هنر دینی» اثر مرحوم محمد مددپور؛
تفکر بشر امروز نامقدس و معنویت گریز و سنّت ستیز شده است/ بخش دوم

محمد مددپور


شناسهٔ خبر: 3620562 - دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۸
دین و اندیشه > سایر

تفکر بشر امروز نامقدس و معنویت گریز و سنّت ستیز شده، و درد بی درمان از همین نامقدسی است، عصر عسرت عصر انقطاع و انسداد فیض و فتوحات ربانی است. به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب«حقیقت و هنر دینی» اثر مرحوم محمد مددپور، پژوهشی تخصصی در حوزه حقیقت و هنر دینی است که به طور مفصل به شعر، ادبیات و هنرهای تجسمی دینی پرداخته است. خبرگزاری مهر چندی پیش برشی کوتاه از این کتاب را در قالب یادداشت منتشر کرده بود، مطلب زیر بخش دیگری از این کتاب است که در ادامه می آید؛ حال ما را چه نسبت با هنرهای سنّتی است، و رجال ما چه وضع و نسبتی در طریقت و مشی نظری و عملی خویش نسبت به هنرهای سنّتی به مثابه هنرهایی در حاشیه هنر مدرن گرفته اند؟ این وضع و نسبت آیا حکایت از از گذر هنرهای سنّتی از حجاب های هنر مدرن و سوبژکتیویته و انتزاعیت ذاتی آن داشته است؟ قبل از انقلاب نظام رسمی سیاسی گهگاه کوشید با هنرمندانی که هنوز با لمحه ای از آن لطیفه غیبی از قعرِ تاریخ سنّت به عصر تجدّد و مدرنیسم وارد شده بودند، نسبتی حضوری پیدا کند، و هنرمندان سنّتی را می ستود. برخی نویسندگان از جمله سیدحسین نصر و شایگان به تبع استادانی چون کُربَن و بورکهارت در برخی نوشته های خویش از هنرهای سنتی با عظمت یاد کردند، و کوشیدند نسبت آن ها را با صور معلّقه مثالی شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی و اعیان ثابته ابن عربی بیابند. آثار تیتوس بورکهارت، در باب «هنر مقدس و جاویدان» شرق و غرب و آثار هانری کربن در تأمل در باب صورت هندسی و عرشی و مُلکی کعبه و اقلیتی از دیگر نویسندگان پست مدرن غربی و شرقی که نسبت به روح هنرهای سنّتی، به نحوی سمپاتی و همدردی و همسخنی رسیده بودند، منبع الهام این نویسندگان بود. نظام رسمی از سویی کوشید، با تلفیق هنرهای سنتی و مدرن، و توجیه تئوریک آن که گویی انتزاعیت (ابستراکتیویته) و تجرید و روح مجردِ هنرهای سنتی و مدرن مشترک معنوی اند، به نحوی اندیشه پریشان در این باب برسند، و با نحوی غربزدگی شرق مآبانه به ابداع هنری به نام مکتب سقاخانه و خیالی سازی نیمه سنتی- نیمه مدرن بپردازند. اما این مکتب دولت مستعجل بود. حتّی جشنواره طوس نیز که نحوی مراسم شبه آیینی هنرهای سنّتی بود، و بر آن روح شبه اساطیری شاهنامه و ناسیونالیسم شاهنشاهی و آیین شهریاری سیطره داشت، به مدد فکر رسمی نظام آمد. اما از آنجا که گرفتاری تئوریسین های نظام رسمی در زندان توهّم اشتراک معنوی هنر سنتی و هنر مدرن بروز کرد، به هیچ یک از این دو هنر و اقامه عالم هنری هریک، مددی نرساند، و پریشانی را فزون کرد. این تفکر و طریقه فکری علی رغم اوضاع جهانی هنر پست مدرن و نظریه بازگشت اقلیتی به سنن هنری کلاسیک و قرون وسطایی و هنر مقدس شرقی، نتوانست منشأ راستین تحول باشد، و جان نگرفته، مرد.
هرچند هنر اختلاطی شبه سنّتی مورد اقبال فطری و ذاتی اندکی از مردمان نیمه سنتی- نیمه مدرن ایرانی معاصر قرار گرفت، علی الخصوص موسیقی شجریان و ناظری یا نقاشی فرشچیان و فرش رسام عرب زاده و دیگر بزرگانِ میراثِ کم جانِ هنرهای سنتی، اما حقیقت آن است که این هنرها جان مایه باطنی و اصیل سرچشمه خویش را گم کرده بودند. نمی شود با گرایشات اشراقی انتزاعی به احیاء هنرهای سنتی در جامعه ای پرداخت، که اساساً آن جامعه با سنت و معنویت بیگانه، و در حال خانه تکانی و انتقال و گذار سطحی به مدنیتی باشد که از روح مدرنیته (تجدد نفسانی) برخوردار است. نظام رسمی پهلوی دائماً در جستجوی مدرن کردن نظری و عملی هنر و ادبیات و اندیشه و فرهنگ ایرانی، با ملغمه ای از روشنفکری شبه اساطیری همین روشنفکران شبه اساطیری بود، با استمداد از حکمت هند و بودایی و خاطره های ازلی باستانی و شرقی ایران و احیاء انتزاعی حکمت اشراق و متعالیه و عرفان و سیر و سلوک عملی و نظری مشایخ و بزرگان و اقطاب عالم معنویت از ابوطالب مکی، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی تا ابن عربی و اتباع شیعی و ایرانی او از جمله سیدحیدر آملی و الاماشاءالله. جالب آن است که در این حوزه فکری اشراقی از نمایندگان منقول و روایی سنّت فقهی و جهان های معنوی اسلامی خبری نبود، از جمله بزرگانی مانند شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی که صرفاً به ساحت کلامی آن ها، بدون ساحت نقلی و فقهی، نظر می شود، غافل از آنکه اساساً حکمت و هنر سنتی در عالم روایی معصومانه صورت و تعیّن پیدا می کرد. چگونه می شود شعر و معماری و هنر نگارگری و خوشنویسی و تذهیب و نقوش تجریدی هنرهای سنتی تا تعزیه را در فضایی بدون روایت معصومانه حیات دینی که این هنرها ترجمان این روایت اند، راهیِ طریق شکوفایی و بالیدن کرد؟ وقتی قدسیان و موجودات اساطیری و مثالی در افق خیال انسان ایرانی و شرقی مستور و نهان می شوند، شیوه مدرنِ نابودگرِ نقوشِ مثالی، بر اذهان و خیالات سیطره پیدا می کند. هنرهای سنّتی اساساً نمی توانند به صِرف نحوی فرمالیسم سنّت گرا تحویل شدن، بقاء پیدا کنند. سنّت منجمد، در حقیقت باطنِ سیال و روح و روان خویش را از دست داده است و بیجان شده، از اینجا اساساً اینگونه هنرها، سنتی نیستند، بلکه شبه سنتی مدرن اند، و در مسیر مدرنیسم سطحی استحاله پیدا می کنند، زیرا فضای مثالی روایی و معنوی خویش را از دست می دهند. جان کلام اینکه هنر وقتی آن قدرت باطنی اقامه عالم و معنی بخشی به عالم کثرت را از دست می دهد، نابود می شود، هرچند صورت ها و فرم های حسی خویش را در گذر زمان به صورت عادی و شرطی شده، بدون مضمون باطنی حفظ کند. راه هنر شرقی در دهه اول انقلاب سرانجام تناقضات نظام رسمی شاهنشاهی، طومارش را درهم پیچید، و واپسین انسان آخرالزمانی و پایان تاریخ مدرنیته با احساسات سنتی و معنوی دیانت شیعی- اسلامی ایرانیان به هم آمیخت، و انقلابی دینی به سیادت قطبی روحانی در ایران وقوع حاصل کرد. مردی که از تبار اهل معرفت و معنی بود، و به سلسله سلاک مجذوب الهی تعلّق داشت، زمین و زمان، و آسمان و خاک، و مُلک و ملکوت را به هم نزدیک کرد. چنان شد که گویی ملائک به زمین فرود می آمدند، و مردانی را می گزیدند که نفسشان مرده، و روحشان به فیض صمدانی و ربانی تلألو و تجرّد و درخشندگی یافته بود. شهادت و بسیاری از معانی و نشان هایی از بهشت گمشده عدنی به زمین بازگشته بود. از این ایام، ستیزی نو میان سنت و مدرنیته، تفکر روزمره سامری یوتوپیای غربی و تفکر آرمان شهر ولایی شرق، آغاز شد، که می توانست به غلبه مجدد سنّت های فراموش شده بیانجامد، و نسبت های نویی را میان هنر و ابداع تخیلی انسان با سنّت و دین برقرار سازد، اما وضع چنان بود که گویی احیاء سنّت، به همت ابراهیمی نیاز داشت، اما جهان قوم را به خویشتن نفسانی و خصم قریب که ظاهراً از جنس خودی بود، مشغول داشت. از اینجا در قلمرو هنرهای سنّتی، علی رغم پیدایی اوضاعی که در آن می شد، آن تناقض حکمت ولایی شاهنشاهی رفع شود، و سنّت و روایت معصومانه ظهور و بروز تام و تمام پیدا کند، و برای اقلیتی نیز چنین بود، و آن ها به جبهه ها پناه بردند، و از مغاک ظلمانی شهرهای مدرن زده گریختند، و عالمی را در آن سرزمین های آسمانی آشکار کردند، اما در شهرهای مدرن زده، همان طریقت نظام رسمی گذشته به صورتی متنزل ادامه یافت. نکته قابل تأمل این است که در دهه اول انقلاب مردمانی که اکنون به نحوی حضوری، نه با خودآگاهی، سنت را پناهگاه خویش قرار داده بودند، با شوق و ذوق به حلقه های درس و بحث و ابداع هنرهای سنّتی روی آوردند. شعر و خوشنویسی و قصه و نقاشی و عمدتاً هنرهای فردی که امکان تصرّف سهل الوصول تری در آن ها بود، عرصه برخی تجربه های نو در قلمرو احیاء سنّت بود، که بسیار مهم بود، اما کار ابداع سینمایی و معماری و تآتر و هنرهایی که به کل تحت سیطره مدرنیسم بودند، مشکل تر می نمود، با وجود این نشانه هایی از ظهور مجدّد سنّت دیده شد، در حالی که نظام رسمی با تعطیلی دانشگاه و فقر تجربه های حکمی و هنری اهل سیاست همه چیز را به انفعال سپری می کرد، و بالاخره جنگ و دفاع مقدس پایان گرفت، روزمرگی و برنامه ریزی های دولتی آغاز شد، دانشگاه ها بازگشایی شدند. هنر سنّتی در دهه دوم انقلاب از این پس مجدداً همان کتاب های سیدحسین نصر و شایگان و بورکهارت، فریتهوف شوان و کوماراسورامی و دیگران، از سوی ناشران دولتی و خصوصی منتشر شد، بودجه هایی برای حمایت انجمن های خوشنویسی و ادارات سینمایی و تآتری و دیگر سازمان ها تنظیم شد، اما مشکل آن بود که گویی بعد از دوره ای ده ساله، «سنّت» مجدداً در طور مدرنیته و روزمرگی به محاق فراموشی و طاق نسیان سپرده می شد. ادبیات و رمان و شعر روشنفکری این بار، با سطحی بعضاً نازل تر بروز و ظهور می کرد، و توان بسیاری از نویسندگان قلمرو احیاء سنت را در برابر این جریان که از سوی روشنفکری جهانی حمایت می شد، فرسوده و منفعل کرد. بینال های نگارگری سنتی و سوگواره ها و جشنواره های نمایش آئینی و سنّتی تجدید با تأسیس شدند، اما باز اتفاقی نیفتاد، حتّی از نظر روح اشراقی از آثار دهه اول سست تر، امّا در فرمالیسم محکم تر بودند. دانشگاه ها با اضافه کردن چند واحد مانند هنر و تمدن اسلامی، حکمت اسلامی هنر و مجور تأسیس و راه اندازی رشته های صنایع دستی و گسترش رشته های هنری دیگر از جمله موسیقی و تآتر و سینما، عمیقاً در برابر فرهنگ واحد جهانی منفعل بودند، و فقط برخی جهش ها و خیزش های فردی و شخصی، گلی در برهوت می نمود، همان چیزی که در نظام سابق به چشم می خورد. سیطره روشنفکری و عقلانیت لائیک و روزمرگی غریزی و سنّت ستیزی دهه دوم انقلاب، بسیاری را از توش و توان انداخت. البته اقلیتی خاموش چون همیشه بی هیاهو به تجربه های اصیل گذشته و حال خویش تعلق یافتند. یکی از مشترکات حال و گذشته نظام رسمی سیاسی در باب هنرهای سنتی، این بود که به این هنرها به مثابه اشیاء و لوازمی می نگریستند که در غایت آن، شأن اقتصادی نمو پیدا می کند. این آثار به اشیاء تبدیل شدند، اشیایی که اولاً باید ارز راهی این سرزمین می کرد، و به عنوان صادرات غیرنفتی به آن ها نگاه می کردند ، و نهایت آنکه اسباب سوداگری می شدند. ستیز با سنت و هنر سنّتی در پایان دهه دوم انقلاب روزگار ما، روزگار شگفت انگیزی است. ظاهراً انقلابی در زمین صورت گرفته که تعلق به قلمرو سنّت دارد، تا آنجا که میشل فوکو آن را نخستین انقلاب پست مدرن می خواند، که مفاهیم روشنفکری قادر نیست غایت اخلاقی و معنوی آن را توجیه و تفسیر کند. اما حقیقت آن است که این انقلاب چونان زمین لرزه ای برای اقلیتی از مردمان و اهل زمین بود. اکثر مردمان در جستجوی همان عالم وهمی رمانتیک (احساسی) یا غریزی مدرن غرب بودند. روشنفکران حاضر در این انقلاب بیش از پیش از ساحت اسطوره فاصله گرفتند و به ساحت عقلانیت وارد شدند. آن ها حتی آن گرایشات اشراقی اساطیری و معنوی سیدحسین نصر و شایگان را به گنون، بورکهارت، کُربن، شرارد، شوان و دیگران نداشتند، و گامی به عقب رفته بودند. این بار پوپر ضدانقلاب، یعنی همان یهودی سرگردان بعد از جنگ دوم، در حال استیلا بر دانشگاه و روشنفکری بود، به جای مارکس انقلابی. پوپر و نولیبرال های بازگشسته به تاریخِ بعد از دو جنگ، نمایندگانی از عصر قرن روشنگری و عصر انوار قرن هجده فرانسه و انگلستان در قرن بیستم بودند. این گروه جدید روشنفکری مدرن ایرانی، اگرچه تعلقات رمانتیک و احساسی به اسلام داشتند، امّا به شدت با عقلانیت سنّت ستیز مدرن آمیخته بودند. از اینجا فاصله میان فضایی که در آن سنّت و هنرهای سنتی بالیده و شکفته می شود، و عقلانیت روشنگری که هرگون سنّت و هنر سنّتی را محو و نابود می کند، عمیق تر شده بود. اقلیتی راه سنّت را می پیمودند، و اکثریتی راه روشنگری و مدرنیته .
با این عبارت پیداست که آن زلزله بزرگ روحانی، در این سرزمین، در وجود بسیاری از روشنفکران و عقلای دولتی و اپوزیسیون چپ و راست رخ نداده، و حتّی به طور نازل منعکس نشده است. و آنچه برای این اکثریت فرهنگی و مردمانی که گرفتار روزمرگی اند، غیرطبیعی و غیرعادی است، همان تفکر و حیات در قلرو و سنّت قدسی است.

احساسات سانتی مانتال به سوی هنر شرقی
کشش نظری- نه عملی- عجیب به هنرهای سنتی در دهه های اخیر، بر اثر جریان های پست مدرن به هنر شرق و سنّت بسیار مشاهده می شود. در این اوضاع دائماً به ستایشگران هنر اسلامی و مسیحی و هنر مقدس شرق افزوده می شود، حتی پیام یونسکو، ارگان سازمان فرهنگی ملل متحد، نیز ویژه نامه هایی در باب هنر قدسی منتشر می کند. کتاب های ستایشگرانه بسیاری درباره حکمت معنوی هنر اسلامی از سوی شاگردان با واسطه و بی واسطه بومی و محلی (ایرانی) شرق شناسان و پژوهشگران هنر قدسی ترجمه، و یا با اضافاتی تألیف می شود، و بسیاری چنانکه گفتیم در سی- چهل سال اخیر نظراً به عرفان و کشف و شهود اشراقی پناه آورده اند، درحالی که عملاً قادر به زیستن در قلمرو سنّت و معصومیت و ساحت قدس نیستند. از اینجا به رغم کوشش نظری در احیاء هنرهای سنتی و شرق و حتی بازسازی بناهای تاریخی و ایجاد باغ های قدیمی، قهوه خانه های سنّتی و برنامه های قوّالی و غیره، در عمل و باطن، ستیزی عمیق در جامعه نسبت به این هنرهای سنتی شرقی و اسلامی و حتی مسیحی و بودایی وجود دارد. گویی این جریان ها، بیشتر در مقام احیاء وهمی و تخیلی سوبژکتیو رمانتیسیسم هنرهای سنّتی و هویت ملی و کهن ایرانی و آسیایی در برابر غرب هستند، اما از احیاء رئال و ابژکتیو و عملی خبری نیست. این یعنی «غرب زدگی شرق مآبانه». حال قدری درنگ کنیم، و به آثار عملی این تفکر، نظری بیفکنیم. آیا پس از بیست سال سلطه جناح های مختلف روشنفکری راست و چپ دینی و علمای متجدد بعد از انقلاب، بر وزارت مسکن و شهرسازی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، میراث فرهنگی، وزارت کشور و شهرداری، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، و غیره، تغییری در ساخت و سازهای شهرها و معماری و فضاهای فرهنگی ایجاد شده است؟ اگر چند مسجد به شیوه سنّتی و چند بازار و غیره، از سوی افراد معمار و بازاری و روحانی سنّتی غیر رسمی تکوین یافته است، مانند آن چه در برخی بناهای دو دهه اخیر، بعد از انقلاب در شهرهای سنتی دیده می شود، ربطی به دستگاه های رسمی نداشته است. نکته قابل تأمل این است که در شعر و قصه نیز همین جماعت به اصطلاح پریمیتیو Primitive بَدوی منشأ اثر بوده اند، و در دانشگاه ها و وزارت خانه ها و سازمان های رسمی، «هنر سنّتی» فقط در قلمرو ارواح و اذهان- نه اجسام و اعیان- به ظهور آمده است. سازمان میراث فرهنگی و شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری و معاونت هنری ارشاد در ایجاد فضاهای معماری و طراحی شرقی و اسلامی در ایران چه کار کرده اند؟ درحالی که روسای این سازمان ها و شرکت ها به نسل انقلاب تعلق داشته اند- با همان خصلت های احیاناً غربزدگی شرق مآبانه و با روحیه ای مدرن و رمانتیک شبه سنتی. آیا این موجودات عجیب و غریب، افتاده در عالم برزخ باطن مدرنیته غربی و ظاهر سنت شرقی، در تغییر فضاهای شرقی و معماری مکان های عمومی با بودجه های میلیاردی، اختیاری نداشته اند؟ آیا این ها نیز تاکنون گرفتار «رعایت جوانب امر» در دوره حکمرانی و شهریاری خویش نبوده اند؟ آیا بدون هنر بزرگ شعر و معماری و فضاهای سنتی و معنوی شهری و روستایی، امکان احیاء هنرهای فردی چون نگارگری وجود خواهد داشت؟ متأسفانه در فضاهای هرج و مرج زده کنونی نیز کمتر اثری از نقاشی و مجسمه سازی آغازین هنرمندان انقلاب اسلامی رویت نمی شود. هنر بزرگ در عالم عسرت
حقیقت آن است که در عالم عسرت که ولایت در آن مستور می ماند، آزادی و حریت نیز به معنایی که بدان در آغاز سخن اشاره کردیم، نهان می شود. هنر بزرگ می میرد، و پیدایی آن به پس فردای تاریخ و زمان تعلّق پیدا می کند. اما اکنون در پایان شب ظلمانی و دیجور عسرت و برزخ هیولایی بی خانمانی جهان است. او در عسرت و حرمانِ فروبستگی ساخت قدس در زمین سکنی گزیده است. تفکر بشر امروز نامقدس و معنویت گریز و سنّت ستیز شده، و درد بی درمان از همین نامقدسی است. عصر عسرت عصر انقطاع و انسداد فیض و فتوحات ربانی است. دیگر در این عالم اشیاء و عناصر و انسان و آسمان و زمین و فرشتگان و قدسیان آنچنان که هستند، نمی نمایند. زیرا آزادی امکان ظهور ندارد، چنان که حقیقت مستور است. همه چیز به دست بشر روی زمین و در دریا فاسد می شود. «ظهرالفساد فی البر و البحر بماکسبت ایدی الناس». حقیقت آن است که در جهان مانه تنها نگارگری اسلامی- که هنری صغیر در برابر هنر کبیر و بزرگ شعر است- بلکه اصل و ذات سنت و دیانت همان «امر»ی استکه متخصصین استتیکی روش هنرهای تجسّمی و غیرتجسّمی این سرزمین، باطناً از آن بیگانه اند، و اگر آشنایی وجود دارد، آشنایی و انس ذهنی و رمانتیک و سوبژکتیو است؛ بدون التزام عملی دردمندانه به احیاء این هنر، حتی به قدری که چینی ها و هندی ها و ژاپنی ها به این احیاء می اندیشند. اکنون، پس از دو دهه انقلابی و نهضت بازگشت به دین، عده ای عزم جزم کرده اند، که آن جامه مندرس میراث سنت کهن را که سایه ای از آن باقی مانده، از تن جامعه سنتی و بدوی ما درآورند، و همه را یکسره به عالم مدرنیته وارد کنند!! این ها نظراً از سنت و حکمت معنوی به تقدیر و ستایش سخن می گویند، اما عملاً و عیناً از آن پرهیز می کنند، و در سودای خود خیال دیگری می پزند.
به هر تقدیر بعید نمی دانم، چنانکه برخی اصحاب ارتدکس نفی معارف و فرهنگ سنّتی و تحقق جامعه مدرن، همانطور که معارف و فقه و فلسفه و کلام سنّتی را با «رعایت جوانب امر» جامه ای کهنه و بدوی برای جامعه مدرن کنونی جهانی می دانند، طبیعی است که نگارگری و معماری و هنر سنتی ایرانی اسلامی را نیز به تبع، جامه ای مندرس برای جامعه مدرن تلقی کنند، و آن را «با رعایت جوانب امر» در حال حاضر و تبعاً آینده به صلاح ندانند، و این آراء و کلمات ناخودآگاه یا خودآگاهانه به اقتضای اوضاع و احوال زمانه بر اذهان همه مقامات رسمی نیز سیطره پیدا کند. گویی این جبر تاریخ یا حوالت غالب تاریخ جهانی «حال حاضر» است که حضور نگارگری و شعر و معماری و هنرهای سنتی را نمی طلبد و با گریز از آزادی و حقیقت، آن را می پوشاند، و اصل سنّت و ولایت معصومانه را به صلاح نمی داند، و «جوانب امر» ما را همین حوالت جهانی تعیین می کند. بازگشت هنر قدسی و آزادی اما چنان که گفته آمد، پایان تاریخ و واپسین انسان، که آزادی ممیزه وجود اوست، در چنین جهانی، خویش را آماده طلب فتوح و ساحت قدس می کند، و روح مستور قدسی هنرهای سنتی مانند همان کورسوی فانوس های سواحل مه گرفته و کوره راهه های جنگلی، انسان را آماده حضور در روشنگاه زمین می کند. حضور و غیاب این عصر به انسان و آزادی و بندگی او باز می گردد، و به اشتیاق و خودآگاهی و تفکّر و پارسایی او. این وضع به صرف برنامه ریزی و ترجمه و تألیف اقتباسی تحقّق نمی یابد، بلکه تمنای باطنی اصیل برای بازگشت به خانه و تجلّی و انکشاف قدسی را می طلبد. همانطوری که تاکنون آثار بورکهارت و کربن نتوانسته هنر کوچک و بزرگ سنّتی را ابداع کند، و صرفاً انسان را به ارزش های از دست رفته یک اثر عتیقه، قابل صادرات و فروش در بورس های یهودیان نیویورک و پاریس و لندن متذکّر می شود!!
چنان که هیدگر نیز گفته بود، سخن درباره و شرح نظری کلمات قدسی در قلمرو تفکر متفکران است، درحالی که شاعر و هنرمند، واسطه فیض عالم قدس است، و مخاطب ندای وجود. متفکر فقط به ما از امکان حضور شاعرانه در جهان سخن می گوید، اما شاعر، خود حضور شاعرانه در جهان دارد. البته این متفکر با فیلسوف متفاوت است، زیرا متفکّر هنوز سخن گفتن از وجود را فراموش نکرده است. نهایت آنکه اگر شارح کلمات شاعرانه و هنر مقدّس نسبتی با تفکر آماده گر داشته باشد، و هیدگروار انسان را به انکشاف دعوت کند، می تواند مقدمه گذر از عالم عسرت و برزخی غیبت هنر بزرگ قدسی باشد، درحالی که بسیاری از اصحاب پست مدرنیسم از این دعوت به هنر قدسی محروم اند. آن ها نیز از هنر به مثابه نحوی طریقت شبه معنوی، برای نیل شبه کاثارسیسی معطوف به آرامش و تخلیه روحی، تلقی می کنند، و اساساً نظری به بازگشت به خانه و سرچشمه و مبدأ هنر ندارند، چنان که غربزدگان شرق مآب نیز امر مقدس و نامقدس را در فضایی بیگانه و وهم زده فانتزی جمع می کنند، و به بازی با آیین های شرقی مشغول می شوند تا قدری در این جهان وحشتناک تخدیر شوند و آرامش یابند. جان کلام آنکه تنها مفر انسان در این جهان و زمانه عسرت، این است که در تفکر و شاعری آمادگی را برای خدا یا برای غیاب خدا، در افول برانگیزیم. بدین معنی انسان قادر به تأثیر و نفوذ در ساحت قدس نیست، و حتی نمی تواند بداند باب عالم قدس چه زمان به روی آنان گشوده خواهد شد؟ اینکه چگونه و چه وقت خدا و قدسیان، و تاریخ و طبیعت عالم قدس فرا می رسند، و خود را در روشنگاه وجود حاضر و غایب می کنند، به اختیار انسان نیست. اختیار انسان در باز بودن یا نبودن او در برابر عالم قدسی است، و آنگاه آزادی انسان بروز می کند که بگذارد، اشیاء چنانکه هستند ظهور کنند، و با این ظهور هنر سنّتی بزرگ در متن سنّت به جهان بر می گردد.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن