تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804066545




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مغالطات مخالفان در مواجهه با معصومان(ع) - بخش اول مغالطه لجاجت ورزى در مواجهه با معصومان (ع)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مغالطات مخالفان در مواجهه با معصومان(ع) - بخش اول
مغالطه لجاجت ورزى در مواجهه با معصومان (ع)
برخى کسانى که در برابر معصومان علیهم السلام به اظهارنظر و احتجاج با آنها مى پرداختند، معمولاً آگاهانه یا ناآگاهانه دچار مغالطه مى شدند.

خبرگزاری فارس: مغالطه لجاجت ورزى در مواجهه با معصومان (ع)



  چکیده برخى کسانى که در برابر معصومان علیهم السلام به اظهارنظر و احتجاج با آنها مى پرداختند، معمولاً آگاهانه یا ناآگاهانه دچار مغالطه مى شدند. آیا مى توان نمونه هاى مشخصى از مغالطات را در این مناظرات یافت و از برخورد و مواجهه معصوم علیه السلام، روش درست برخورد با مغالطه را آموخت؟ این مقاله با جست و جو در منابع روایى، بخصوص کتاب شریف «الاحتجاج»، با روش تحلیلى ـ توصیفى به برخى از این مغالطات پرداخته است؛ مغالطاتى مانند: رها نکردن پیش فرض، بستن راه استدلال، تغییر تعریف، تمثیل، قیاس مضمر مردود، تهدید، کنه و وجه، طلب برهان از مخالف، تفسیر نادرست، پارازیت، نقل قول ناقص، مسموم کردن چاه، تجسّم، دروغ و... . یافتن این مغالطات و نحوه برخورد معصومان علیهم السلام با آنها، در این مقاله مورد بررسى قرار گرفته است. کلیدواژه ها: منطق، تفکر نقدى، مغالطه، آداب مناظره. مقدّمه در طول تاریخ تفکر شیعه مناظرات و گفت و گوهاى فراوانى بین ائمه اطهار علیهم السلام، علماى شیعه و شیعیان با مخالفان اتفاق افتاده است. روش بحث و مناظره دو طرف مى تواند در روش شناسى علوم اسلامى مانند کلام و فقه و تاریخ بسیار مفید باشد. باید بررسى کرد که آیا مخالفان از روش برهان و استدلال براى اثبات دیدگاهشان استفاده مى کردند یا روش جدلى در پیش مى گرفتند و یا به ورطه مغالطه مى افتادند و از آن سو،امامان شیعه چگونه برخورد مى نمودند. از طرف دیگر، مغالطه شناسى و تفکر انتقادى نیز براى دانشجویان و طلاب رشته کلام و الهیات، ضرورى و لازم است. مغالطه در تعریف عام و کلى آن، هر نوع خطا و آشفتگى است که کم وبیش مرتبط با خطاى در استدلال است (خندان، 1388، ص 22). شناخت انواع مغالطات مى تواند در مباحثه با خصم، انسان را توانا کند و خصم را از به کار بردن مغالطه منع نماید. همچنین موجب مى شود خود انسان در استدلال خود دچار مغالطه نشود و نیز مى تواند اطرافیان را از مغالطه دیگران مطلع سازد. در مناظرات کلامى که بین ائمه علیهم السلام و مخالفانشان اتفاق افتاده و در کتب روایى مانند الإحتجاج على أهل اللجاج مرحوم طبرسى ثبت شده است، نکات بسیارى قابل برداشت است؛ ولى تاکنون با نگاه شناخت روش مناظره و مغالطات به این روایات دقت نشده است. بررسى و شناخت مغالطات در این گونه روایات، چند فایده مى تواند داشته باشد: اول، پى بردن به این نکته که مخالفان اهل بیت علیهم السلام جز از طریق جدل و مغالطه نمى توانستند با آنان گفت و گو کنند؛ چراکه اهل بیت علیهم السلام مصداق کامل حق و حقیقت بودند و به هیچ وجه امکان ندارد در برابر حق مطلق، سخن حقى به زبان آورد. اگر قرار است کسى علیه اهل بیت علیهم السلام سخنى بگوید و استدلالى بکند جز از طریق مغالطه و جدل امکان ندارد. دوم آنکه روش برخورد اهل بیت علیهم السلام با مغالطه شناخته مى شود. اینکه امام در برابر مغالطه چه موضعى مى گیرند و چگونه آن را محکوم مى کنند، بسیار قابل بررسى است. در روش شناسى علم کلام، بررسى این برخوردها مى تواند بسیار مفید باشد. فایده سوم، شناخت بهتر مغالطاتى است که در کتب منطق و تفکر نقدى آمده است. بررسى مصادیق و مثال هاى یک مغالطه، بهتر مى تواند زوایاى آن مغالطه را به ما بشناساند، تا اینکه فقط با یک سرى الفاظ تعریف شود. در این مقاله سعى شده تعدادى از این مغالطات را در بین روایات و مناظرات معصومان، شناسایى کرده و شاهد مغالطه را توضیح دهیم. مغالطاتى که در این مقاله مورد تحلیل واقع شده، فقط تعداد محدودى از مجموع مغالطاتى است که در برابر معصومان علیهم السلام صورت گرفته است. در ابتدا و پیش از کشف هر مغالطه، به توضیح آن مغالطه و نیز معرفى مصداق آن در بیانات مخالفان معصومان، پرداخته مى شود. از هر نوع مغالطه نیز فقط یک یا دو نمونه آورده شده است. مغالطه پیش داورى مغالطه پیش داورى، این است که کسى باور نادرستى داشته باشد و پیش از اینکه دلیل و برهان طرف مقابل را ملاحظه کند، بر آن باور غلط اصرار بورزد. در این مغالطه، شخص پیش از هرگونه بررسى دلایل مخالف، اعتقاد خود را صائب و صحیح مى داند و نظرات دیگر را باطل تلقّى مى کند (ر.ک: همان، ص 254). امام حسن عسکرى علیه السلام در روایتى از امام صادق علیه السلام نقل مى فرمایند که ایشان به واسطه پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرداخت. بنابر روایت مزبور، جمعى از پیروان پنج مکتب یهود، نصارى، دهریه، ثنویه و مشرکان عرب در محضر آن جناب حاضر شدند. یهودیان گفتند: اعتقاد ما این است که عُزیر پسر خداست، و نزد تو آمده ایم که در این باره مذاکره کنیم و نظر تو را بدانیم. اگر با ما هم عقیده شدى ما به صواب نزدیک تریم، وگرنه با اعتقاد ما مخالف بوده و ما نیز خصم تو خواهیم شد. و نصارى گفتند: ما عقیده داریم که مسیح پسر خداست، و خدا با او متحد شده، و نزد تو آمده ایم تا نظرت را بدانیم، و در صورت توافق، ما حقّ تقدّم خواهیم داشت، وگرنه با تو مخاصمه خواهیم کرد. سپس دهریه گفتند: ما معتقدیم موجودات جهان را آغاز و انجامى نیست و جهان قدیم و همیشگى است، و در این موضوع با تو بحث خواهیم کرد، اگر با ما هم عقیده باشى البته برترى ما ثابت مى شود و اگر مخالفت کنى، با تو دشمنى خواهیم کرد. و ثنویه گفتند: اعتقاد ما این است که تدبیر جهان از دو مبدأ نور و تاریکى سرچشمه مى گیرد، و نزدت آمده ایم تا در این عقیده با شما وارد بحث و مجادله شویم. اگر با ما موافق بودى که ما به صواب نزدیک تریم و در صورت مخالفت، خصم تو خواهیم شد. و در آخر بت پرستان اظهار نمودند: ما معتقدیم این بت ها خدایان ما هستند، و آمده ایم تا در این عقیده با تو بحث کنیم. اگر با ما توافق کردى، تقدّم ما ثابت خواهد شد، و در صورت اختلاف نظر، ما نیز همچون دیگران خصم تو خواهیم شد (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 22؛ امام عسکرى، 1409ق، ص 530). در مدعیات هر پنج گروه و قبل از اینکه نظر پیامبر صلى الله علیه و آله شنیده شود و مورد بررسى قرار گیرد، آمده است که اگر با ما موافق نباشى ما با تو دشمنى مى کنیم. این جمله نشان مى دهد که آنان بدون وارد شدن در بحث و گوش سپردن به سخنان و ادلّه طرف مقابل، از پیش موضع خود را مشخص کرده و قصد تغییر در مواضعشان را ندارند. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بعد از استدلال و رد ادعاى هریک از آنها فرمود: امیدوارم با قلب پاک و راه انصاف در گفتار و عقیده تان فکر کنید، تا خداوند متعال حقیقت را به شما بنمایاند. این بیانات پیامبر صلى الله علیه و آله نشان مى دهد که آنها بر رأى و نظر خود، بدون انصاف و روحیه حقیقت طلبانه اصرار داشتند. ازاین رو، پیامبر به تفکر در عقیده شان همراه با انصاف و پاکى قلب توصیه مى کنند. بر این اساس، معلوم مى شود براى قبول استدلال، انصاف و حقیقت طلبى لازم است. در غیر این صورت، هرچه استدلال ها متقن باشد، ولى مخاطب به دنبال پیدا کردن رأى درست نباشد فایده اى ندارد. مغالطه لجاجت ورزى مغالطه لجاجت ورزى یعنى کسى بدون دلیل و برهان، با پافشارى بر اعتقاد خود، همه دیدگاه هاى مخالف را باطل بپندارد و با وجود دلایلى بر رد دیدگاهش، از موضع خود کوتاه نیاید (ر.ک: خندان، 1388، ص 155). از امام عسکرى علیه السلام نقل است که از امیرالمؤمنین على علیه السلام سؤال شد: آیا براى رسول خدا صلى الله علیه و آله معجزه اى همچون معجزه حضرت موسىبوده است؟ حضرت امیر علیه السلام در پاسخ، نقل مى کنند که روزى عده اى از مشرکان به محضر رسول خدا مى رسند و مى گویند: اگر واقعا تو رسول خدایى، معجزه اى رو کن؛ مانند نوح نبى که مخالفانش در آب غرق شدند، و او و پیروانش در کشتى نجات یافتند؛ و آتش براى ابراهیم علیه السلام سرد و سلامت شد؛ و کوه بالاى سر قوم موسى علیه السلام نگه داشته شد تا اینکه تمام مخالفان در برابر دعوتش سر تسلیم فرود آوردند؛ و عیسى علیه السلام که مردم را از آنچه در خانه هایشان مى خوردند و پنهان مى ساختند خبر مى داد. مشرکان چهار گروه شدند، و هر کدام معجزه یکى از انبیاى نامبرده را تقاضا نمودند. جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفت: اى محمّد! خداوند والامقام پس از ابلاغ سلام مى فرماید: من تمام معجزات درخواستى قوم را ظاهر مى کنم، تا جاى هیچ عذر و بهانه اى باقى نماند. پس به درخواست کنندگان معجزه نوح علیه السلام بگو: به جانب کوه ابوقبیس روید، و در دامنه همان کوه، معجزه را خواهند دید، و هنگام رسیدن مرگ، دست به دامن این مرد و دو کودکى که روبه رویش هستند شوید. و به طالبان معجزه ابراهیم علیه السلام بگو: به هر سمت از اطراف شهر مکّه که خواستند، بروند. در همان جا معجزه ابراهیم علیه السلام و آتش را خواهید دید، و هنگام اصابت بلا در آسمان زنى را خواهید دید که قسمتى از روبندش را رها نموده. پس به آن چنگ زنید تا شما را از مرگ نجات داده و آتش را از شما دور سازد. و به گروه سوم که از تو معجزه موسى علیه السلام را خواستند بگو: رهسپار سایه کعبه شوند، در آنجا معجزه موسى علیه السلام را خواهند دید، و در همان جا عمویم حمزه آنان را نجات خواهد داد. و به گروه چهارم به سرکردگى ابوجهل ـ بگو: اى ابوجهل! نزد من بمان تا اخبار این سه گروه به تو واصل شود؛ زیرا معجزه درخواستى تو در نزد من مى باشد. پس ابوجهل به آن سه گروه گفت: برخیزید [به همان مکان ها که گفت] پراکنده شوید تا پوچى گفته محمّد برایتان آشکار و واضح شود. سه گروه پى در پى آمدند و از تطابق آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده بود و آنچه برایشان اتفاق افتاده بود گفتند. بعد از آمدن گروه سوم، پیامبر صلى الله علیه و آله به ابوجهل فرمود: این هم گروه سوم، اکنون نزدت باز گشته و تو را از مشاهداتشان مطلع نمودند. ابوجهل گفت: من که از راست و دروغ بودن سخنشان مطمئن نیستم؛ آیا مشاهداتشان واقعى بوده یا به خیالشان آمده؟ و من فقط زمانى ایمان خواهم آورد که معجزات عیسىرا مشاهده نمایم، وگرنه هیچ الزامى به تصدیق این گروه ها نخواهم داشت. سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله درخواست او را مبنى بر معجزات عیسى علیه السلام، از اینکه در خانه چه خورده و چه چیز را ذخیره و پنهان نموده، همه و همه را به انجام رسانید و اخبارى را که مى خواست به او داد، ولى ابوجهل هیچ یک از آنها را قبول نکرد و نپذیرفت، بلکه تمام سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله را تکذیب و انکار نمود، تا آنجا که در آخر پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: اى ابوجهل، آیا آنچه دیدى برایت کافى نبود؟ ایمان بیاور تا از عذاب خداوند در امان بمانى. و ابوجهل در جواب گفت: من گمان مى کنم که تمام آنها خیالات و اوهام بوده است (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 37). در گفت وگوى ابوجهل با پیامبر صلى الله علیه و آله، چند مرحله لجاجت و تعصب دیده مى شود. ابتدا زمانى که گروه سوم مى آید و مانند دو گروه دیگر گزارش مشاهدات خود را مى دهد، ولى باز هم ابوجهل بر ادعاى باطل خود پافشارى مى کند و در صدق گفتارشان تشکیک مى کند. مرحله بعد، وقتى است که خودش معجزه پیامبر صلى الله علیه و آله را مشاهده مى کند، ولى از آن رو که لجاجت بر عقاید باطلش او را کر و کور و لال نموده، آن را خیالات و اوهام مى نامد تا بر گمراهى خود همچنان اصرار داشته باشد.  پیامبر صلى الله علیه و آله در واکنش به این لجاجت مى فرماید: آیا آنچه دیدى برایت کافى نبود؟ شاید حضرت مى خواستند با این جمله، به اطرافیان و خود ابوجهل بفهمانند که دلایل و حجت ها تمام و کافى بوده، ولى لجاجت و اصرار بر باطل مانع قبول این دلایل مى شود. نکته اى که باید به آن توجه کنیم، تفاوت بین مغالطه پیش داورى و مغالطه لجاجت ورزى است. در مغالطه پیش داورى، شخص پیش از اینکه دلیل طرف مقابل را بررسى کند آن را باطل اعلام مى کند و رأى خود را درست مى داند، ولى در مغالطه لجاجت ورزى، بعد از شنیدن دلایل کافى و با اینکه خود دلیلى براى ادعاى خود ندارد، باز هم بر اعتقاد خود اصرار دارد. مغالطه بستن راه استدلال مرحله دوم از لجاجت ورزى ابوجهل را مى توان از یک منظر، مغالطه بستن راه استدلال تلقّى کرد. این مغالطه در جایى است که شخص به جاى آوردن دلیل براى اثبات مدعاى خود یا رد مدعاى طرف مقابل، از حالت منطقى خارج مى شود و سخنى مى گوید که هرگونه استدلالى در برابر او بى فایده باشد (ر.ک: خندان، 1388، ص 123). براى مثال، وقتى از عالمان مسیحى در مورد برخى از اعتقاداتشان مانند فدیه، تثلیث و... سؤال شود، مى گویند: اینها امورى هستند که عقل انسان توانایى درک آنها را ندارد و فقط باید ایمان بیاورى تا درک کنى. در واقع، مسیحیان براى فرار از استدلال و دفاع، راه هرگونه استدلال را مى بندند و این امور را به ایمان حواله مى دهند. در این نمونه نیز ابوجهل با گفتن اینکه مشاهدات من خیالات و اوهام بوده، خود را در یک شک گرایى معرفتى مى اندازد تا از پذیرش معجزه و حجت پیامبر صلى الله علیه و آله رهایى یابد. مغالطه تغییر تعریف مغالطه تغییر تعریف، مغالطه اى است که کسى براى توجیه اظهارات اولیه خود هنگام برخورد با موارد نقض و خلاف، معناى کلمات را تغییر دهد. با تغییر معناى کلمات، در واقع، شخص، سعى مى کند از موضع قبلى خود عقب نشینى نموده و به یک اظهارنظر جدید برسد (ر.ک: همان، ص 245). در قسمت دیگرى از مناظره اى که در بخش مغالطه پیش داورى ذکر شد (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 22؛ امام عسکرى، 1409ق، ص 530)، یهودیان گفتند: اعتقاد ما این است که عزیر پسر خداست... . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: براساس چه دلیلى معتقدید که عزیر، پسر خداست؟ اگر منظور شما از پسر خدا بودن این است که خداوند متعال همچون پدران دیگر با جفت خود نزدیکى نموده و در اثر این مقاربت، پسرى مانند عزیر متولد شده، در این صورت، شما پروردگار جهان را یکى از موجودات مادى و محدود جهان پنداشته و به او صفاتى همچون صفات مخلوقان داده اید. یهودیان گفتند: مراد ما [از ولادت ]این معنى نیست؛ زیرا آن بنا به گفته شما کفر و نادانى است. بلکه مقصود ما از پسر خدا بودن احترام و عظمت است. هرچند ولادتى در کار نباشد؛ مانند استادى که به شاگردش مى گوید: اى پسر من (همان). یهودیان در واقع، با تغییر معناى ولادت، از اشکال پیامبر صلى الله علیه و آله به خود شانه خالى کردند و آن را به معناى تکریم و تعظیم گرفتند، ولى پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با این توجیهى که کردید کار شما دشوارتر شده. این تکریم و تعظیم براى حضرت موسى علیه السلام که افضل از عزیر است، اولویت دارد. آیا شما مى پذیرید که به موسى نسبت به خداوند این سخنان گفته شود. یهودیان مات و مبهوت شده و گفتند: اى محمد، اجازه بده درباره سخنانت فکر کنیم (همان). پیامبر صلى الله علیه و آله با اثبات اینکه معناى دوم از ولادت مورد نظر یهودیان نبوده و به این معنا ملتزم نیستند، نشان دادند که همان معناى اول را اراده کرده اند، ولى چون با اشکال مواجه شده بودند، عقب نشینى کرده و معناى جدیدى را ارائه دادند. این مغالطه در گفت وگوى مسیحیان با پیامبر صلى الله علیه و آله نیز در همین روایت تکرار مى شود. مغالطه تمثیل استدلال غیرمستقیم سه گونه است: رسیدن از قانون کلى به جزئى (قیاس)؛ رسیدن از موارد جزئى به قانون کلى (استقراء)؛ رسیدن از حکم یک جزئى به حکم جزئى دیگر به خاطر تشابهى که جزئى دوم به جزئى اول دارد (تمثیل). مغالطه بودن تمثیل بدین جهت است که غالبا یک وجه تشابه موجب حکم کلى مى گردد و از وجوه تفاوت آن دو غفلت مى شود. این همان چیزى است که در اصطلاح فقهى به آن قیاس گفته مى شود و به شدت از آن نهى شده است (ر.ک: خندان، 1388، ص 356). در همان مناظره اى که پیروان پنج فرقه خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله مى رسند و به بیان ادعایشان مى پردازند، وقتى نوبت به بت پرستان مى رسد، در دلیل بت پرستى خود اختلاف مى کنند. گروهى از آنان گفتند: آن گاه که خداوند آدم را آفرید و فرشتگان را امر نمود تا او را سجده کنند، ما از این امر که وسیله تقرّب به پیشگاه خداوند بود محروم شدیم، پس براى جبران آن، صورت آدم را به شکل هاى مختلفى ساختیم و در مقابلش به قصد تقرّب به خداوند سجده مى کنیم؛ همچون سجده فرشتگان بر آدم، که به قصد تقرّب به خدا بود. پیامبر صلى الله علیه و آله در افشاى مغالطه آنها مى فرماید: در مسئله سجده فرشتگان بر آدم علیه السلام [اولاً ]خداوند متعال سجده را بر خود آدم امر فرمود نه بر صورت او. [ثانیا ] از آنجا که سجده را بر فرشتگان فرض نموده، این تکلیف، بر آنان بوده نه بنى آدم. پس هر مقایسه اى بى جاست (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 34؛ امام عسکرى، 1409ق، ص 540). در این مورد، ملاحظه مى شود که در یک ادعاى بت پرستان دو مغالطه تمثیل وجود دارد: یکى تمثیل فرشتگان به انسان ها؛ با این تبیین که چون فرشتگان امر به سجده شدند و ما در آنجا حضور نداشتیم، الان موظف به سجده هستیم. تمثیل دیگر، تمثیل خود حضرت آدم به صورت و مجسمه اى از اوست. پیامبر نیز با بیان تفاوت بین حضرت آدم و صورت او و همچنین بین انسان و فرشتگان،مغالطه آنهاراآشکارمى نمایند. مغالطه قیاس مضمر مردود قیاس مضمر قیاسى است که یکى از مقدمات آن و یا نتیجه، به دلیل وضوح آن حذف شده باشد؛ مثل این استدلال که حسن انسان است؛ زیرا ناطق است. در اینجا، کبرا حذف شده و نتیجه در ابتدا ذکر شده است. در اصل اینچنین بوده: حسن ناطق است (صغرا)؛ هر ناطقى انسان است (کبرا)؛ پس حسن انسان است (نتیجه) (مظفر، بى تا، ص 237). ولى وقتى حذف ارکان قیاس به خاطر سرپوش گذارى بر استدلال غلط باشد، مغالطه قیاس مضمر مردود شکل مى گیرد؛ مانند این مثال: فلانى دزد است؛ چون شب ها در کوچه پرسه مى زند. در این استدلال، کبرا ـ هرکسى که شب ها در کوچه پرسه بزند دزد است ـ حذف شده است تا شنونده به راحتى پى به مغالطه نبرد (ر.ک: خندان، 1388، ص 330). در مناظره اى که پیروان پنج فرقه به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیدند، بعد از یهودیان، مسیحیان و دهریان، ثنوى گرایان به بیان اعتقادشان پرداختند و گفتند: ما معتقدیم که امور عالم دو صنفند: یا خیر هستند یا شر. و دریافتیم که این دو ضد و مخالف یکدیگرند. پس از اینجا حکم مى کنیم که خالق خیر غیر از خالق شر است (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 32). در گفته ثنوى گرایان کبراى استدلالشان حذف شده است؛ یعنى استدلال آنها در واقع، به این شکل بوده: امور عالم دو صنفند: یا خیر هستند یا شر (صغراى 1)؛ خیر و شر متضادند (صغراى 2)؛ هر امرى خالقى مستقل از خالق متضاد خودش مى خواهد (کبرا)؛ پس خالق خیر غیر از خالق شر است (نتیجه). پیامبر صلى الله علیه و آله براى رد اعتقاد آنها، در ابتدا یک نقض وارد مى کنند تا کلیت کبراى محذوفشان باطل شود. ایشان فرمودند: آیا این همه رنگ هاى متنوع را نمى بینید؟ مگر قبول ندارید هرکدام از آنها ضدّ و مخالف دیگرى است، پس دو نوع از آنها در یک مورد جمع نمى شوند، چنان که گرما و سرما ضدّ همدیگرند؟ گفتند: آرى. فرمود: پس براى چه به تعداد هر رنگى به خالقى قدیم معتقد نشدید؟ (همان). در مغالطه فوق، یکى از ارکان قیاس حذف شد تا بطلان اعتقادشان مخفى باشد. مغالطه تهدید این مغالطه درجایى رخ مى دهدکه شخص مى خواهد ادعاى خود را با تهدید و ارعاب به مخاطب بقبولاند، ولى از آنجا که تهدید هیچ تأثیرى در نتیجه گیرى منطقى ندارد، کاربرد آن، مغالطه محسوب مى شود (ر.ک: خندان، 1388، ص 160). پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى امیرالمؤمنین على علیه السلام از تغسیل و تکفین و تدفین آن وجود گرامى فارغ شد، راهى مسجد شد و با عده اى از بنى هاشم و زبیر در گوشه اى از مسجد نشستند. در این هنگام، ابوبکر به همراه عمر و عده اى دیگر وارد مسجد شدند و گفتند: براى چه پراکنده نشسته اید؟! برخیزید و همه با ابوبکر بیعت کنید، همان طور که بقیه بیعت کردند. برخى با ابوبکر بیعت کردند، ولى حضرت امیر علیه السلام از جاى برخاست، به همراه بنى هاشم و زبیر به خانه رفت. عمر با گروهى به سوى خانه حضرت على علیه السلام رفتند. در آنجا امیرالمؤمنین علیه السلام با استدلال هاى محکم خود عمر را محکوم کرد. عمر که دید در مقابل منطق على علیه السلام تاب مقاومت ندارد گفت: هرگز تو را رها نخواهیم ساخت تا با میل و رغبت و یا از سر زور و اجبار با ابوبکر بیعت کنى (طبرسى، بى تا،ج1،ص163؛دینورى،1410ق،ج1،ص29). امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با پاسخ دندان شکنى به او فرمود: احلب حلبا لک شطره، و اشدد له الیوم أمره یردده علیک غدا. ثم قال: و اللّه یا عمر لا أقبل قولک و لا أبایعه؛ یعنى: از سینه اى شیر بدوشى که از آن سهمى دارى و پافشارى امروزت براى بهره فردایت مى باشد. به خدا قسم، هرگز کلامت را نمى پذیرم و با او بیعت نمى کنم (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 166؛ دینورى، 1410ق، ج 1، ص 30). مغالطه تهدید، بار دیگر وقتى آن حضرت را به اجبار به مسجد بردند، رخ داد. عمر با لحن تندى به ایشان مى گوید: بیعت کن! فرمود: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفت: اگر بیعت نکنى تو را با خوارى و ذلت خواهیم کشت (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 196؛ هلالى، 1415ق، ص 588). مغالطه دروغ دروغ که جنبه اخلاقى و شرعى آن بیشتر مورد توجه است، یکى از شایع ترین مغالطات در گفت و گوهاى روزمره است و علاوه بر جنبه اخلاقى و شرعى، جنبه منطقى نیز دارد؛ چراکه مقدّمه کاذب وقتى در دستگاه استدلال قرار بگیرد، نتیجه کاذب مى دهد (ر.ک: خندان، 1388، ص 89). زمانى که امیرالمؤمنین على علیه السلام را با اجبار به مسجد مى برند، و مى خواهند از ایشان بیعت بگیرند، آن حضرت براى اثبات حقانیت خود، با حدیث غدیر احتجاج مى کنند و حضار نیز بیانات ایشان را تأیید مى کنند. ابوبکر که احساس خطر مى کند و مى ترسد که مردم حامى على علیه السلام شوند، مى گوید: آنچه گفتى همه ما با گوش هایمان شنیده و در دل ضبط نموده ایم، ولى خود شنیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله پس از تمام اینها فرمود: ما اهل بیت را خدا برگزید و کرامت بخشید و براى ما آخرت را برگزید و خداوند نخواست که نبوت و خلافت را براى ما جمع کند (طبرسى، بى تا، ج 1، ص 196). امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود: آیا جز تو فرد دیگرى از اصحاب این کلام را شنیده؟ عمر گفت: خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله راست گفت؛ ما نیز این سخن را از آن حضرت شنیدیم. و در پى او، ابوعبیده و سالم مولا حذیفه و معاذبن جبل نیز سخن ابوبکر را تصدیق کردند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: به راستى همه شما به آن صحیفه ملعونه اى که در خانه کعبه منعقد کرده و هم عهد شدید که پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله خلافت را از ما اهل بیت دور کنید، وفا کردید. ابوبکر گفت: از کجا این خبر به تو رسیده؟ حضرت، زبیر و سلمان و مقداد را به گواهى گرفت که رسول خدا این مطلب را به او گفته است. این ادعاى ابوبکر را، در زمان عثمان نیز شخصى به نام طلحه بن عبیداللّه مطرح مى کند و حضرت امیر علیه السلام چند دلیل بر کذب آن مى آورند؛ ازجمله به حدیث غدیر و حدیث منزلت استناد مى کنند. و دلیل دیگرى که مى آورند اینکه اگر خداوند خواسته است که نبوت و خلافت در ما اهل بیت جمع نشود، پس چرا عمر، مرا در جمع شوراى شش نفره خلافت بعد از خود قرار داد؟ (همان، ص 313) منابع امام عسکرى، حسن بن على، 1409ق، تفسیر امام عسکرى، قم، مدرسه امام مهدى. خندان، على اصغر، 1388، مغالطات، قم، بوستان کتاب. دینورى، عبداللّه بن مسلم، 1410ق، الامامه و السیاسه، بیروت، دارالاضواء. طبرسى، احمدبن على، بى تا، الاحتجاج على أهل اللجاج، ترجمه بهراد جعفرى، قم، اسلامیه. کلینى، محمدبن یعقوب، 1365، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه. مظفر، محمدرضا، بى تا، المنطق، قم، اسماعیلیان. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بى تا، الارشاد فى معرفه حجج اللّه على العباد، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى قم، اسلامیه. هلالى، سلیم بن قیس، 1415ق، کتاب سلیم بن قیس هلالى، قم، الهادى. سیدمصطفى میرباباپور: دانش‌ پژوه کارشناسى ارشد دین‌ شناسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (قدس‌ سره). معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 195 ادامه دارد...

94/06/30 - 05:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن