واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
زنی تنها در میان بادبادکها یک زن در سالنی بزرگ در جستجوی خود است. او در زبان؛ خود را جستجو میکند. تنها و بدون کسی که او را به یاد خودش بیاورد در این راه سخت پا گذاشته است. آنچه در نمایش فصل شکار بادبادکها نوشته و کارگردانی جلال تهرانی میبینیم، یک تکگویی است در بزرگترین سالن تئاتر کشور، یعنی سالن اصلی تئاترشهر.
شاید در نگاه اول، تک گویی 90 دقیقه ای یک بازیگر تنها، در یک سالن بزرگ، غریب به نظر برسد و کسل کننده، اما مساله این است که زنی تنها روی صحنه ای بزرگ با جملات و کلمات چنان مخاطب را در کنترل خود می گیرد که دیگر بسادگی ساعت فراموش می شود و تماشاگر در اثر غرق می شود. شاید برای هر تماشاگر تئاتری نمایش فصل شکار بادبادک ها یکی از جذاب ترین نمایش های تک نفره ای باشد که دیده است. نمایشی که در عین روان بودن و قابل فهم بودنش، به سبک و سیاق و مد تئاترهای امروز ایران سبک، مبتذل و سطحی نیست، حتی بر عکس سنگین، عمیق و ضدابتذال است. زن نمایش جلال تهرانی در خاطرات و رؤیاهایش در جستجوی خود است. رؤیا و خاطره مهم ترین بخش هویت ما را تشکیل می دهد. خاطرات بازمانده گذشته ای هستند که ما را پدید آورده و رؤیاها انتظارات ما از آینده ای هستند که معطوف به آنها، ما ساخته می شویم. انسان چیزی در میانه و ترکیبی پیچیده از این رؤیاها و خاطرات است. بخشی از خود را در گذشته می جوید و بخشی دیگر را در رؤیا می پندارد. امید یا ناامیدی اش از رؤیاهایش برمی آید و حسرت و شادی هایش از خاطرات. ممکن است بپرسید پس سهم حال چه می شود؟ حال اما نصیب کسانی است که خود را گم نکرده اند و زن نمایش فصل شکار بادبادک ها به مانند خیلی از ما خود را گم کرده است، پس اکنون برایش امری دور و دست نیافتنی است. این نمایش همچون همراهی با یک مسافر است. اما این مسافر، شخصیت اصلی نمایش است که در زندگی خود می گردد، بالا پایین می کند، خود را و بخصوص آدم هایی که در زندگی اش مؤثر بودند را به یاد می آورد تا ببیند چه مسیری طی کرده، که بوده است در گذشته خود و در همان گذشته رؤیاهایش را می گردد تا ببیند با توجه به رؤیاهایی که داشته چه کسی شده است. برای همین هم نمایش برای هر تماشاگری جالب، دیدنی و شنیدنی می شود چرا که بیانی است از حال خود او. از مهم ترین نکات نمایش جلال تهرانی زن بودن شخصیت و اتکا بر داستان گویی زنانه است. داستان گویی زنانه، مبتنی بر گفتار و روایت است، بر جزئیات کوچک سوار می شود و کلیات را براساس جزئیات طرح می کند. همان طور که زنان در روایت های روزمره خود، به روانی و راحتی از زبان استفاده می کنند در نمایش تهرانی هم زن براحتی گذشته را به آینده می دوزد و رؤیا را از دل خاطرات بیرون می کشد. نمایش تهرانی موفق شده است که تبدیل به روایتی زنانه بشود نه فقط از این جهت که تنها شخصیت نمایش زن است، بلکه از این جهت که نوع مواجهه با مساله زنانه است. حتی مساله لطافت و روزمرگی نیست، بلکه جزئیات، راحتی در بیان و خود روایتگری است. چیزی شبیه درد دل.
از همین روست که شاید نمایش فصل شکار بادبادک ها یکی از شنیدنی ترین نمایش هایی باشد که روی صحنه تئاتر می توان دید. نمایش فصل شکار بادبادک ها از آن جهت که اثری تک نفره و خلوت و خلاصه است، عناصر اندکش زیاد به چشم می آیند. دکور عظیم نمایش در میان سادگی جاری در درون اثر، جالب توجه است و جذابیت معنایی و بصری خوبی ایجاد کرده است. از سوی دیگر موسیقی نمایش از جمله نکات به یادماندنی اجراست. موسیقی به فضاسازی در گفتار بازیگر بسیار کمک کرده و به نوعی کلمات نمایش را در بیان بازیگر تکمیل کرده است. و نکته آخر بازی بهنوش طباطبایی است که بدون جلب توجه و زیاده کاری توانسته یک راوی مؤثر باشد و کلمات را به دقت و با مسئولیت به گوش تماشاگران برساند. طباطبایی با دوری از خودنمایی و احساسات گرایی با کمی فاصله گیری و سردی بیشتر از یک بازیگر راوی نقش اش است و بیشتر از دعوت تماشاگر به حل شدن در نمایش، تلاش کرده او را به تفکر درباره اثر دعوت کند. علیرضا نراقی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
 
دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 20:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]