واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:

درباره نمایش «فصل شکار بادبادکها» / زنی تنها، در آستانه فصلی سرد فرهنگ > تئاتر - بهنوش طباطبایی که در سالهای اخیر مثل یک هنرجوی سختکوش در تئاتر تلاش کرده با «فصل شکار بادبادکها» نشان میدهد قابلیت دارد بدون لکنت و اشتباه بیش از یک ساعت روی صحنه باشد.
محدثه واعظیپور: نمایش «فصل شکار بادبادکها» به کارگردانی جلال تهرانی چندی است که در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است. در ادامه نگاهی به این نمایش میشود: نمایشهایی از جنس «فصل شکار بادبادکها» که متکی به حضور یک بازیگر هستند، معمولا با دو نوع واکنش از سوی تماشاگران روبرو میشوند. این نمایشها ممکن است تماشاگر را خسته و اسیر ملال کنند، اما گاهی عکس این اتفاق میافتد و مخاطب با اثر همراه شده، تا انتها کنجکاوانه و مشتاقانه سرنوشت شخصیت اصلی و قصه را دنبال میکند. «فصل شکار بادبادکها» ظرفیتی دارد که آن را به اثری دیدنی تبدیل کرده است. قلابی که تماشاگر را به نمایش وصل میکند، در وهله اول بهنوش طباطبایی است. پیش از آنکه پیچیدگیهای روایت و مهارت نویسنده برای بیان قصه آشکار شود، این حضور بازیگر نمایش است که ما را به «فصل شکار بادبادکها» گره میزند و ترغیبمان میکند به حرفهای زنی گوش کنیم که روزگارش به سر آمده و باد او را با خود برده است. زنی که خاطراتش از دوران کودکی و جوانی، در عین شیرینی همراه با حسی غمگنانه و آشناست. زن قصه خود را میگوید و تماشاگر پازل ذهنیاش را از یک محله و دوره سپری شده میسازد. دورانی که در آن میتوان ردپای انقلاب، جنگ و بسیاری از تحولات اجتماعی و خانوادگی را دید. بهنوش طباطبایی که در سالهای اخیر مثل یک هنرجوی سختکوش در تئاتر تلاش و ممارست کرده با «فصل شکار بادبادکها» نشان میدهد قابلیت این را دارد تا بدون لکنت و اشتباه بیش از یک ساعت روی صحنه باشد و به تنهایی، آن هم در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر توجه تماشاگر را نه به خود، که بیش از آن به زیر و بمهای یک شخصیت پیچیده جلب کند. بیانصافی است اگر یکدستی بازی او را در طول نمایش، نادیده بگیریم و از درک درستی که از نقش داشته به سادگی عبور کنیم. «فصل شکار بادبادکها» در صحنه ای اجرا میشود که سازهای دو تکه اساس آن را تشکیل داده. حرکت بازیگر در این سازه، از یک سو حس نامتعادل بودن شخصیت اصلی و وضعیت او را آشکار میکند و از سویی تداعی کننده پشت بامی است که روحی بیقرار میتواند از بالای آن، هم محله قدیمی اش را ببینید، هم تهران بزرگ و برج مشهورش را. در فصلهایی که زن خاطرههایش با حسن را روایت میکند، همین سازه کمک میکند تا در کنار میزانسنی که کارگردان داده، زن در موقعیتی برتر از حسن قرار بگیرد و مکالمه آنها اشارهای به رابطه ارباب و رعیتی پیشین داشته باشد. اما زن در رابطه با نسرین یا موسی این حالت را ندارد. با آنها از یک جنس است و در فضایی برابر قرار دارد. بازی با نور و استفاده از سایه مادر یا موسی روی دیوار، تمهیدی است برای فرار از یکنواختی که معمولا بر نمایشهای تک بازیگر حاکم است. در «فصل شکار بادبادکها» این تمهید میتوانست بیشتر ادامه یابد تا پای شخصیتهای دیگر هم به ذهنیت تماشاگر باز شود و همه در پس تعریف و خاطره زن باقی نمانند. هر چند اختصاص سایه به شخصیت موسی با توجه به رابطه عاطفی ویژه او و زن، موقعیتی خاص است که کارگردان در اختیار این شخصیت قرار داده و البته وضعیت مبهم سرنوشت او برای زن را هم موکد میکند. آنچه بر موسی و بسیاری از همنسلانش در کوران تحولات اجتماعی و سیاسی گذشت، طوفانی بود که همه آنها را برد و تنها سایهای کمرنگ از آنها باقی گذاشت. راوی «فصل شکاربادبادکها» از دنیایی دیگر آمده، در موقعیتهای داستانی مشابه نویسنده برای پیشبرد داستان به تمهیدهایی تکراری متوسل میشود. روایت در نمایش تازه جلال تهرانی به صورت اول شخص اتفاق میافتد، در صحنه اکسسواری وجود ندارد که تمرکز بیننده را از حرفهای راوی دور کند، بنابراین همه چیز در بازیگر و سازهای خلاصه میشود که تنها امکان قدم زدن، نشستن یا دراز کشیدن روی آن برای بازیگر فراهم است و این تماشاگر است که باید جهان اثر را در ذهنش بسازد. این ویژگی تا اندازهای فرصت تغییر و ایجاد تحول در صحنه و میزانسن را از کارگردان و بازیگر گرفته و باعث یکنواختی شده است. تلاش طباطبایی و انرژی که برای اجرای این متن پیچیده و مونولوگ طولانی و نفسگیر گذاشته باعث میشود تماشاگر به دنبال کردن روایت علاقمند شود. آنچه پس از تماشای «فصل شکار بادبادکها» در ذهن میماند، تصویر زنی است که از فراز تهران، به زندگی هر روز ما نگاه میکند. زنی که خانواده، گذشته و عشقش را گم کرده. به سفری ناخواسته میرود و اسیر تنهایی تازهای میشود. زنی که هنوز مرگ را باور نکرده و سرسختانه به روزهای جوانی و سرخوشی میاندیشد. «فصل شکار بادبادکها» قصه سفر به دنیایی ناشناخته و گذشتن از خاطرههایی است که هویت ما را میسازند و بدون آنها، همه ما همچون راوی نمایش، خود را گم شده و سرگردان حس خواهیم کرد. 5858
کلید واژه ها: تئاتر - تئاتر شهر -
یکشنبه 11 مرداد 1394 - 15:53:32
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]