تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا و روزقيامت ايمان دارد،بايد ميهمانش راگرامى دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831318857




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فقيد فضل و فضيلت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فقيد فضل و فضيلت
فقيد فضل و فضيلت نويسنده: استاد اميري فيروز كوهي امير، هاي امير اي اسير غربت خاك به هوش باش كه ياران همسفر رفتنداگر دو روزي از اَحباب، بي خبر مانديخبر رسيد كه رفتند و بي خبر رفتندبه هر كجا كه نظر كردي از يمين و يسارنظر به كار نيامد، چو از نظر رفتندنگاه سير و نگاه نكرده يك سان بودچو از سراچه چشم تو دورتر رفتندبدان گروه كه هم گام يكدگر بودندمگر چه رفت كه پنهان ز يكدگر رفتند!نداي «اِرجِعي» از موطن الهي خويش به گوش هوش شنيدند و بر اثر رفتند زبس كه تند سپردند شب وادي خاكبه پا و سر نه، كه گويي به بال و پر رفتندنهالِ آرزو و نخل عمرشان به مرادهمين كه شاخه برآورد در ثمر رفتندبه در نيامده بودند، گوييا زدريهمين قدر كه از اين خاكدان به در رفتندنرفته اند به راهي كه ره تواني برداگر چه گامي از اين راه پر خطر رفتند به ديده؛ آمد و رفتي چو اشك لرزان بود جز اين نبود، اگر آمدند، اگر رفتندبه هر كجا گذري، بام و در تو را گويدكه رفتگان - همه - چون گرد از اين گذر رفتند اگر غريب جهاني، غريب مرگ نه اي از آن كه كمتر ماندند و پيشتر رفتندبه خون خويش مطهر، مطهران جهان ز شبنم سحري - نيز - پاكتر رفتندداستانها ز راستان گفتي دكتر مظاهر مصفا  پشت اگر از غمت دو تا نكنمچون توانم؟ بگوي تا نكنم پيرهن روز ماتم تو به تن چه كنم من، اگر قبا نكنم؟ماجرايت مرا كُشد كه نكندمن اگر شرحِ ماجرا نكنم سوگوارِ غمت چرا نشوم؟قصه ماتمت چرا نكنم؟در عزايت چرا نگريم زار؟از برايت چرا رَثا نكنم؟شُكر شاگرديت نگويم بازحق استاديَت ادا نكنم ؟شيون از درد مصطفي نزنم ناله در مرگ مرتضي نكنم چه كنم اي مطهري؟ چه كنم؟گر به سوگ تو گريه ها نكنم؟ريخت از چشم مرد حق خونابخاست فرياد مسجد و محرابجنت كردگار جاي تو باد !سِدرَه المُنتَهي سراي تو باد !حَسبيَ الله گفته اي همه عمر هم حساب تو با خداي تو باد !كرد دستت گره گشايي خلق دست ايزد گره گشاي تو باد !پاي مردتو درسراي دگر سيرت پاك مصطفاي تو باد !چون همه راه مصطفي رفتي صحبت مصطفي جزاي تو باد!پاسدار خلوص و صدق و صفاتخلفِ صدق مجتباي تو باد !اي شهيد رهِ خدا و رسولدر رهِ حق شهادتت مقبول !ميرِ معلمان رباني علي معلم دامغاني صبح آمد، جُبه شوخگين كردهيك ران نسيم زير زين كردهاي دوست! به حق دوستي برخيز!وي مغز! اگر نه پوستي برخيز!برخيز كه كاهلان فرو ماندنداز قافله غافلان فرو ماندنداي خفته اگر نه كاهلي برخيز!شد قافله، گرنه غافلي برخيز!اي دوست! قيام ما قيامت گير!زي فتنه مپو، رهِ سلامت گير !در دهر مجو طبيب درد آگاه ز عيسي نفسان سواي روح اللهاز غنچه به صبحدم طري مي جومستي ز مي «مطهري» مي جومردان نه زِ هَر كه هر نشان جويندبوي از گل و گل زباغبان جوينداز دوست نشان آشنا پرسندسر منزل ليلي از صبا پرسندگر در طلبند، زي عدن پويندور لعل و عقيق، از يمن جويند اي دوست! چو خواهي از كريمان خواه !رَم از رمَه، رحم از رحيمان خواه !صحبت طلبي، سراغ سينا گير !يا ذيل معلمان دانا گير !خود در خبر است كاندرين عالم ميبود سزاي سجده، گر آدم طلاب علوم، ساجدين بودند مسجود معلمان دين بودند اي ميرِ معلمان رباني فيروزه خاتمِ سليماني اي خانه جهل باژگون كرده تعليم جهان به خط خون كرده در شيشه خاك چون پري، چوني ؟اي رائد ما «مطهري» چوني ؟اي دوست يلان و پُر دلان رفتند برموج كمال، كاملان رفتند ماندي تو و عهد و عرصه و مردياي مرد! چنان مرو؛ كه برگرديداناي عشق دكتر طاهره صفارزادهاز آن صداكه از پسِ ديوار جهل مي آمد، از آن صداي پست كه نام پاك تو را ميبردتنها شديم، صدا چه نسج غريبي داشت !از جنس خصم بود از سوي دوست مي آمدبراي دوست پيامي داشت، با مكر دشمنان به دوست رميدي، عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد!خدا تُرا مي خواست و انتخابحق خدا بود، داناي عشق !مُلاي معرفت و بيداريكلاس نيازمند حضورت بود، خدا ترا ميخواست و انتخاب حق خدا بود كه حق هميشه به حقدار مي رسداز آنِ او بودي، به سوي او برگشتي !سرحلقه پيمانه كشان محمد حسين بهجتي شفقاي بسا سود كه عشاق ز سودا بردندعاقبت قطره صفت رخت به دريا بردندهر چه چيدند گل از يُمن محبت چيدندهر چه بردند، ز فيضِ دل شيدا بردنددل به خون شسته و پرداخته جان از اغيارراه در خلوت آن شاهد يكتا بردندبال پرواز گشودند و شكستند قفسوز زمين رخت بر افلاك چو عيسي بردندرنج بردند و بِكِشتند و به جان پروردندخرمنِ معرفت از مزرعِ دنيا بردندهمه شب، چون لب عالم زنوا شد خاموشناله شوق، زدل تا به ثريا بردنددولت عشق بنازم! كه شهيدان رهشگوي اعجاز و كرامت ز مسيحا بردندبال و پر سوختگان با همه بي بال و پري آشيان برتر از اين گنبد مينا بردندميبرم حسرتِ خوشبختي گلگون كفنانكه فشاندند سر و فيض دو دنيا بردندچه شتابنده و مستانه سپردند طريقكه در اول قدم آنان سبق از ما بردنديار در خلوت خود تازه تجلايي داشت وين دل ازكف شدگان را به تماشا بردندمرتضي وار - همه - پاك و مطهر ز ريا دل و جان را بر جانان پي اهدا بردندمرتضي بود چو سر حلقه پيمانه كشان اول او را به سوي عالم بالا بردندتا «شفق» آينه داري كند از خون شهيدشسته اين آينه در خون و به بالا بردندتصويرتو دكتر قيصر امين پورگر پيكرت اي درخت ديرينه شكستاز زخم زبان تبر كينه شكست روزي كه به روي دوش مردم بوديتصوير تو در هزار آئينه شكستاز تومي خواستم از تو گويم اين بار سرودديدم كه فراتري از اين شعر فرودخاموش شدم از آن كه جاري ميشداز ديده دو رود و بر لبم نيز درودياد استاد سيد محمد عباسيه كهندر آينه كتاب ديديم تو را در چشمه آفتاب ديديم تو رادر باغچه نگاه رُستي اما انگار، شبي به خواب ديديم تو رابرخيز! دكتر سيد حسن حسيني اي نهرِ روان خون تو جاري عشق وي خفته به خون به راه بيداري عشقاز خدعه نهروانيان دلتنگيمبرخيز! دوباره، از پي ياري عشقعارفانه مردي كه شبانه بانگ هوهو زد و رفت در عرصه «ما» و «من» دم از او زد و رفت در فجر، ستاره هاي نوراني زخم بر قامتش عارفانه سوسو زد و رفتحميد سبزواريمردي كه طَهور علم در ساغَر داشت آيات شعور و نور در باور داشتجان باخت كه شور معرفت در سر داشت سرباخت كه سِر عشق در دفتر داشتمنبع: پگاه حوزه/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 590]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن