تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم را به غير از زبان خود، دعوت كنيد، تا پرهيزكارى و كوشش در عبادت و نماز و خوبى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803953854




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام خمينى (ره) و غرب (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امام خمينى (رحمت الله علیه) و غرب
امام خمينى (ره) و غرب (2) نويسنده: على خالقى افكند اين قرائت امام از اسلام در نفى هر گونه سلطه جويى، بر مبانى عقلانى و شرعى زير; مبتنى بوده است: 1- به اعتقاد امام از نظر عقلى نمى‏توان «براى حيات زير سلطه غير، ارزشى قائل [شد].» زيرا كه به تعبير ايشان «ارزش حيات به آزادى و استقلال است.» (53) و لذا امام بر اين نكته تاكيد دارند كه «اين مطابق هيچ منطقى نيست كه سى ميليون جمعيت هميشه تحت فشار [باشد] و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند.» (54) ; زيرا كه «زندگانى كه در آ ن استقلال نباشد [يك ملتى] به زحمت كار بكنند براى استفاده دشمنها، اينكه زندگانى نيست.» (55) 2- علاوه بر منطق عقلايى، به اعتقاد امام، وابستگى به قدرتهاى غارتگر استعمارى و سلطه پذيرى از آنها، مخالف نص قرآن كريم نيز مى‏باشد. به برخى از مواردى كه در قرآن به اين امر تصريح شده از نظر امام اشاره مى‏كنيم: الف - مطابق اساسى‏ترين اصل قرآنى; يعنى اصل توحيد،«انسان، تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد واز هيچ انسانى نبايد اطاعت كند، مگر اينكه اطاعت او، اطاعت‏خدا باشد.» (56) و لذاست كه گفته مى‏شود «از آداب عبوديت اين است كه جز قدرت حق، قدرتى را نپذيرند.» (57) و بدانند كه‏«عالم از اعلا عليين تا اسفل السافلين، جلوه حق جل و اعلى و در قبضه قدرت اوست و هيچ موجودى از روحانيون ملاء اعلا و انبياى معظم و اولياى مكرم تا اشقيا، از خود چيزى ندارند; بلكه چيزى نيست جز آنكه به جلوه او نورانى و هست‏شود.» (58) . به تعبير امام، آنچه اين اصل قرآنى به ما مى‏آموزد، اين است كه خوفها را از غير او از دل بيرون كنيم و«عليه بندها و زنجيرهاى اسارت و در برابر ديگرانى كه به اسارت دعوت مى‏كنند، قيام [كنيم] و جامعه خود را آزاد سازيم تا همگى تسليم و بنده خدا باشند و از اين جهت است كه مقررات اجتماعى ما عليه قدرتهاى استبدادى و استعمارى آغاز مى‏شود.» (59) ب - مطابق يكى ديگر از اصول قرآنى; يعنى «تولى و تبرى‏» (60) ، مسلمانان «بايد با حكومت عدل موافق... و از رژيم غير اسلامى... تبرى‏» كنند و از موالات با دشمنان مسلمين اجتناب كنند; چرا كه خداوند متعال به كرات «تاكيد كرده است كه ما با آنها موالات نداشته باشيم.» (61) ج - يكى ديگر از اصول قرآنى كه امام مقابله با هر گونه سلطه استعمارى را از آن استنباط نموده‏اند، «اصل امر به معروف و نهى از منكر» مى‏باشد. به موجب اين اصل اسلامى، مسلمانان موظف هستند در جهت اقامه معروف و جلوگيرى از منكر تلاش نمايند. و از آنجا كه به اعتقاد امام، «بزرگترين منكر غلبه اجانب بر ماست، اين منكر را بايد نهى كرد.» (62) د - امام هم چنين با استناد به اين اصل قرآنى «لاتظلمون و لا تظلمون‏» (63) مى‏گويند: «دستور اسلام اين است كه نه ظلم بكنيد و نه زير بار ظلم برويد، انظلام (يعنى زير بار ظلم رفتن)، از ظلم كمتر نيست، انظلام، به خود ظلم كردن، به يك ملت ظلم كردن، ظلم هم از همين قماش، هر دويش در اسلام ممنوع است نه شما حق داريد به كسى ظلم كنيد نه حق داريد كه از كسى ظلم بكشيد.» (64) امام با استناد به اين اصل قرآنى مى‏گويند: «ما در طول تاريخ مظلوم بوديم... و امروز مى‏خواهيم كه مظلوم نباشيم و ظالم هم نباشيم. ما... به واسطه دستورى كه از اسلام به ما رسيده [است]، به هيچ فردى و هيچ كشورى تجاوز نخواهيم كرد و نبايد بكنيم; لكن از تجاوز ديگران هم بايد جلوگيرى كنيم.» (65) ه - يكى ديگر از اصول مهم قرآنى كه نفى كننده هر گونه سلطه خارجى بر جامعه مسلمانان است، قاعده «نفى سبيل‏» است كه از آيه «لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» (66) استفاده مى‏شود. به موجب اين آيه شريفه; «خداوند هرگز نه در گذشته و نه در آينده براى كافران نسبت‏به اهل ايمان راه تسلط باز نگذاشته و باز نخواهد نمود.» امام با استناد به اين اصل قرآنى است كه مخالفت‏خود را با حضور بيگانگان از جمله آمريكا در ايران و گرفتن حق كاپيتالاسيون، اعلام كرد. چرا كه به اعتقاد ايشان، مستفاد از اين آيه مباركه اين است كه «سلطه نبايد از غير بر [مسلمانان] باشد. نبايد مسلمانان تحت‏سلطه غير باشند» و لذا امام نيز اعلام كردند كه «ما هم مى‏خواهيم نباشد سلطه غير، ما اصل گفتنمان اين است كه امريكا نبايد باشد، نه امريكا تنها، شوروى هم نبايد باشد، اجنبى نبايد باشد، منطق ما اين است و فرياد ما هم همين است.» (67) زيرا كه‏«يك اصل از اصول مهم سياسى قرآن اين است كه مسلمين نبايد تحت‏سلطه كفار باشند، خداى تبارك و تعالى براى هيچ يك از كفار، سلطه بر مسلمين قرار نداده است و نبايد مسلمين اين سلطه كفار را قبول كنند.» (68) 3 - علاوه بر مبانى عقلانى و قرآنى بيان شده، امام مقابله با سلطه استعمارى غرب را از سيره عملى انبيا و ائمه (ع) نيز استنباط نموده و معتقد است: «انبيا مبعوث شدند كه ضعفا را از تحت‏سلطه استكبار بيرون بياورند.» (69) . از اين رو، امام در پاسخ به كسانى كه معترض بودند به اينكه چرا شما با امريكا درافتاده‏ايد مى‏گويند: «اين اشكالى است كه... بايد به خود پيغمبر بكنند كه چرا با ابوسفيانها درافتاديد تا عمويت و افراد بزرگى از اسلام كشته شوند و مى‏بايست تسليم مى‏شدى و درگوشه خانه‏ات مى‏نشستى. و در اين صورت به اميرالمؤمنين هم اين اشكال وارد است كه همه مى‏گفتند بگذار معاويه و اشعث در حكومت‏شام باقى باشد... و با اين تفكر، اشكال به حضرت سيدالشهدا هم وارد است كه چرا از مدينه آرام برخاست و با يك جمعيت كم به راه افتاد و در مقابل يك حكومت جبار ايستاد. پس اگر بنا باشد همه اينها و همه انبياء در تاريخ اشتباه كرده باشند و مى‏بايست‏با منطق اين آقايان با قلدرها بسازند، ما هم اشتباه كرده‏ايم و به آن اعتراف مى‏كنيم. و اگر مساله اين نيست، بلكه مساله، مساله انسانيت و ارزشهاى انسانى، مساله جلوگيرى از اين جناياتى است كه قلدرها به بشريت و انسانيت مى‏كنند، مساله تباهى افراد ارزشمند است، پس ما نمى‏توانستيم داخل خانه نشسته باشيم و آمريكا هم بيايد در داخل اين كشور حكمفرمايى كند و همه دست‏به سينه در برابر آمريكا بايستند و چاپلوسى كنند تا اينكه نان و اسلحه به آنها بدهد و يا اين كه مهماتى را در اينجا انبار كند كه هر وقت جنگى واقع شد، براى خودش استفاده كند و براى خودش پايگاه بسازد.» (70) با چنين قرائتى از مبانى دينى بود كه امام بازگشت‏به اسلام را تنها راه نجات بخش مسلمانان، از چنگال استعمار دانسته و معتقد است مسلمانان با بازگشت‏به چنين مذهبى كه در عمق جان ملتها ريشه دارد، قادر خواهند بود خود را از سلطه استعمارى غرب رها سازند و به استقلال همه جانبه دست پيدا كنند; زيرا چنانكه در قرائت ايشان از اسلام آورديم، اسلام دينى است كه «مى‏خواهد كه هيچ يك از افراد مملكت اسلامى وابسته به غير نباشد، تحت نفوذ غير نباشد.» (71) و منطق آن، اين است كه «سلطه نبايد از غير [بر شما مسلمانان] باشد. نبايد شما تحت‏سلطه غير باشيد.» (72) و از آنجا كه به اعتقاد امام «تمام گرفتارى ما و عدم پيشرفت كشورهاى اسلامى براى همين وابستگيهاى به خارج بوده است » (73) و هر گرفتارى كه ملت ايران و ملتهاى مسلمان داشته‏اند; از دخالت آنها حاصل شده است، بنابراين، بازگشت‏به چنين آئينى، بهترين راه حل رهايى آنها از اين بدبختيهاست. براى تحقق اين آرمان استقلال خواهانه اسلام با امام راهكارهايى را نيز از مبانى مذكور براى مقابله با سلطه جويى‏هاى غرب استنباط كرده و در پيش پاى مسلمانان نهاده و خود نير در تحقق اين راهكارها كوشش كرده‏اند كه به برخى از اين راهكارها اشاره مى‏كنيم: 1- تلاش در جهت‏بيدارى و رشد سياسى: از آنجا كه امام تسلط استعمارى غرب در سرزمينهاى اسلامى را ناشى از غفلت و عدم رشد سياسى ملل شرقى مى‏دانست، لذا اولين قدم در راه رسيدن به استقلال و رهايى از سلطه آنها را در بيدارى مسلمانان دانسته و معتقد است: اگر غرب توانسته است از ملل ديگر جلو بيافتد و بر آنها سلطه پيدا كند، به خاطر اين بوده است كه‏«قبل از ما بيدار شدند و ما را خواب كردند. قبل از اينكه ما بيدار شويم، آنها بيدار شدند و هم خودشان را صرف اين كردند كه... ما را غافل كنند و ما را خواب كنند و به ما تزريق كنند به اينكه شما نمى‏توانيد حكومت كنيد، شما نمى‏توانيد يك صنعتى داشته باشيد.» (74) از اين رو، امام تاكيد مى‏كنند بر اينكه اگر «ملتى بخواهد سرپاى خود بايستد، لازم است كه اول بيدار شود» (75) ، يعنى اولين قدم رهايى از سلطه و هژمونى غرب اين است كه... ما بيدار شويم بفهميم كه ما هم از جنس بشر هستيم و ممالك ديگر و رژيمهاى ديگر و نژادهاى ديگر برتر از ما نيستند.» (76) 2- ايستادگى در برابر سلطه استعمارى غرب: قدم بعدى از نظر امام براى رهايى از سلطه استعمارى غرب، پس از آگاهى از هويت‏خودى و ماهيت و عملكرد استعمارى قدرتهاى خارجى، اين است كه مسلمانان در برابر ستمهاى ديگران ايستادگى نموده و در برابر هرگونه سلطه جويى خارجى قيام كنند; زيرا كه به اعتقاد ايشان، «خودخواهى و ترك قيام براى خداست كه ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاى اسلامى را زير نفوذ ديگران درآورده است.» (77) بنابراين، امام يكى از راهكارهاى مستنبط از آموزه‏هاى دينى را در مواجهه با سلطه جويى مستكبرين، قيام و ايستادگى در برابر ظلم و ستم آنها دانسته و معتقدند كه; ما تا زمانى بايد تامل و درنگ كنيم كه استقلال مملكت در خطر نيفتاده باشد; ولى آنجا كه استقلال مملكت‏به خطر بيفتد، همگى بايد در برابر قدرتهاى سلطه جو قيام نماييم و تقيه در اينجا جايز نيست. از اين رو، ايشان كه استقلال كشور را در عصر خود در خطر مى‏ديد، خطاب به علما و مردم مسلمان ايران اعلام نمود كه «امروز روزى نيست كه به سيره سلف صالح بتوان رفتار كرد، با سكوت و كناره‏گيرى همه چيز را از ست‏خواهيم داد.» (78) بنابراين امام،«دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملكت و مخالفت‏با استعمار» را سرلوحه اهداف مبارزاتى خود و ملت ايران معرفى كرده و از ملت ايران خواستند كه «تحت پرچم توحيد براى درهم پيچيدن دفتر استعمار، فداكارى كنند و اين نفت‏خواران و عمال آنها را از كشور اسلامى بيرون بريزند.» (79) 3- همبستگى و اتحاد در مقابله با سلطه جويى‏هاى استعمارى: پس از بيدارى و عزم و اراده بر ايستادگى در برابر سلطه جويى‏هاى استعمارى غرب، قدم بعدى از نظر امام اين است كه مسلمانان در اين مسير، اتحاد و همبستگى داشته باشند، چرا كه به اعتقاد امام، يكى ديگر از عوامل تسلط استعمارگران غربى در كشورهاى اسلامى، همين فقدان اتحاد و انسجام و همبستگى در ميان مسلمين بوده است و از اين روست كه ايشان مى‏گويند: «اگر مسلمين وحدت كلمه داشتند، امكان نداشت اجانب بر آنها تسلط پيدا بكنند، اين تفرقه در بين مسلمين است كه باعث‏شده است كه اجانب بر ما تسلط پيدا بكنند.» (80) بر اين اساس، ايشان يكى از راههاى عملى مقابله با سلطه جويى غرب را وحدت مسلمانان دانسته و معتقد است كه «آن چه بر سر مسلمين آمده است از اين قدرتهاى بزرگ است و آنچه بايد اين مشكلات را حل بكند، وحدت كلمه مسلمين است.» (81) وحدت و برادرى دينى تنها راه ضامن استقلال سرزمينهاى اسلامى و زداينده هر گونه نفوذ استعمارى‏» است و تا «وحدت كلمه نباشد، تا [ملل مسلمان] وحدت كلمه در خودشان ايجاد نكنند... سياست نمى‏توانند پيدا بكنند.» (82) به همين جهت است كه امام معتقدند كه «واجب ست‏بر مسلمين كه با هم باشند.» (83) و آنها «به حكم اسلام بايد يد واحد باشند كه بتوانند دست اجانب و مستعمرين را از دخالت در كشور خود قطع كنند.» (84) 4- تلاش براى ايجاد دولت اسلامى: يكى ديگر از راهكارهاى عملى از نظر امام براى مقابله با سلطه جويى‏هاى استعمارى غرب اين است كه مسلمانان تلاش كنند حكومت اسلامى و قوانين اسلامى در كشورهاى آنها حكمفرما شود، زيرا كه به اعتقاد امام،«يكى ديگر از عواملى كه باعث تسلط قدرتهاى استعمارگر غربى بر ملتهاى مسلمان شده و به آنها اجازه داده است در همه مقدرات كشورهاى اسلامى دخالت كنند، همين بوده است كه آنها در گذشته براى تشكيل حكومت و برانداختن حكام خائن و فاسد به طور دسته جمعى و بالاتفاق قيام نكردند و بعضى سستى به خرج دادند و حتى بحث و تبليغ نظريات و نظامات اسلامى مضايقه نمودند.» (85) در نتيجه استعمارگران توانستند با روى كار آوردن مهره‏هاى خود، به اهداف استعمارى خود دست پيدا كنند. يعنى به اعتقاد امام، حاكميت و سلطه استعمارى غرب در كشورهاى اسلامى از اينجا ناشى شده است كه آنها «به اجراى حكم خدا برنخاسته و تشكيل حكومت صالح و لايق نداده‏اند .» (86) و در اثر «نداشتن قيم و رئيس و تشكيلات رهبرى‏» بوده است كه اين گرفتارى را آنها براى مسلمانان به وجود آورده‏اند. در نتيجه، به نظر امام، اگر مسلمانان بخواهند از سلطه جويى استعمارگران رهايى يابند، بايستى در صدد اجراى احكام اسلامى و ايجاد دولت اسلامى بوده و بدانند كه آنها «تشكيلات حكومتى صالح مى‏خواهند.» (87) علاوه بر راهكار ارائه شده; امام حتى دولت اسلامى ايجاد شده را نيز در برابر سلطه هژمونى غرب آسيب‏پذير مى‏داند و از اين رو به كسانى كه در راس دولت اسلامى قرار گرفته‏اند، راهكارهايى را براى مقابله با نفوذ سياستهاى استعمارى آنان توصيه مى‏نمايد. 5 - تلاش در جهت‏خود كفائى و خود اتكايى ملى: از نظر امام، يكى از راهكارهاى عملى ملل اسلامى براى مقابله با سلطه جويى‏هاى دول قدرتمند غربى، اين است كه آنها تلاش كنند از وابستگى سياسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى به قدرتهاى استعمارگر اجتناب ورزند; «زيرا رشد و استقلال و آزادى با وجود دخالت اجنبى از هر جنس و مسلك و مكتب، در هر امرى از امور كشور اعم از سياسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى، خواب و خيالى بيش نيست.» (88) به اعتقاد امام، تمام گرفتارى مسلمانان تاكنون از همين وابستگى به خارج ناشى شده است و لذا بايد سعى كنند كشور خود را با استقلال تام و تمام بدون وابستگى در هيچ امرى از امور به غير اداره كنند. 6- ساده زيستى و پرهيز از تجملات: يكى ديگر از راهكارهاى عملى از نظر امام براى مواجهه دولتمردان اسلامى با سلطه جويى قدرتهاى استعمارى، ساده زيستى و اجتناب از تجملات و تقويت نفس انسانى آنهاست. از اين رو، امام خطاب به دولتمردان اسلامى مى‏گويند «تا ضعيفيد، زير بار اقويا هستيد. آن وقتى كه نفس شما قوى شد و اعتنا به اين زخارف نكرديد، آن وقت است كه از شما حساب مى‏برند.» (89) ، «بنابراين اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاحهاى پيشرفته آنان و شياطين آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستى عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد.» (90) چرا كه «تمام وابستگيهاى، وابستگى‏اى است كه انسان به خودش دارد، تمام وابستگيها از خود آدم پيدا مى‏شود.» و منشا همه وابستگيهاى خارجى انسان همين وابستگى به نفس خود اوست. و اگر چنين وابستگى در وجود او باشد، هرگونه وابستگى خارجى هم كه بخواهند برايش تحميل كنند براى حفظ آن وابستگى نفسانى، در برابر آن خاضع خواهد بود; ولى «اگر انسان از اين وابستگى وارسته و آزاد شود، اين ديگر از كسى نمى‏ترسد، همه قدرتهاى عالم جمع شوند اين نمى‏ترسد، براى اينكه آخرش اين است كه من از بين مى‏روم، ديگر بالاتر از اين كه نيست.» (91) 7- تربيت صحيح نسل جوان و نوجوان كشور: يكى ديگر از راهكارهاى عملى از نظر امام براى جلوگيرى از سلطه جويى‏هاى قدرتهاى استعمارى، اين است كه دولتهاى اسلامى «اگر بخواهند كشورشان مبتلا به استعمار و استثمار جهانخواران نشود» در «تربيت صحيح اسلامى، ملى، انقلابى ملت كوشش كنند.» و دانشجويان و طلاب نيز با كوشش فراوان با راهنمايى‏هاى اساتيد و معلمان و مربيان خود، در ساختن خويش تلاش نمايند. (92) د - راهكارهاى مستنبط امام از اسلام در مواجهه با رويه نو انديشى و فن آورى غرب: در قرائتى كه امام از اسلام مى‏نمايند، هم چنين راهكارهايى نيز، براى مواجهه با رويه نو انديشى و دستاوردهاى پيشرفته غرب وجود دارد; زيرا در قرائتى كه ايشان از اسلام ارائه مى‏كند، نه تنها هيچ مخالفتى باتمدن و پيشرفت وجود ندارد، بلكه به اعتقاد وى، اسلام خود در بالاترين درجه تمدن قرار دارد و اگر كدورتهاى عارض بر چهره اسلام از آن زدوده شود دينى كاملا مترقى است و قادر است مترقى‏ترين اصول زندگى را براى مسلمانان فراهم سازد; چنانكه در تاريخ اوليه خود چنين بوده است. به تعبير امام; «آن روزى كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحش به سر مى‏بردند و آمريكا سرزمين سرخ پوستان نيمه وحشى بود و مملكت پهناور ايران و روم حكومت استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بود و اثرى از حكومت مردم و قانون در آنها نبود، خداوند تبارك و تعالى به وسيله رسول اكرم (ص) قوانينى فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت مى‏آيد. براى همه امور قانون و آداب آورده است، براى انسان پيش از آنكه نطفه‏اش منعقد شود تا پس از آنكه به گور مى‏رود، قانون وضع كرده است. همان طور كه براى وظايف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حكومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است. (93) اما به اعتقاد امام، با وجود چنين خصايص مترقيانه در اسلام، متاسفانه مسلمين نتوانستند از آن استفاده كنند و با اينكه اسلام «همه چيز براى مسلمين آورده است و در قرآن همه چيز هست;» لكن مع الاسف مسلمانان استفاده از آن نكرده‏اند و «آنرا مهجورش كردند و استفاده‏اى كه بايد از آن بكنند، نكردند.» (94) و در نتيجه در طول تاريخ، چهره واقعى اسلام و قوانين و برنامه‏هاى مترقيانه آن به فراموشى سپرده شده و در برخى مقاطع نيز از سوى دولتهاى نااهل و در دوره‏هاى جديد از سوى استعمارگران پرده بر چهره واقعى آن كشانده شده است. به همين جهت است كه امام معتقدند كه بايد چهره واقعى اسلام‏» به آن طور كه هست‏به دور از ابهامها و كجرويها و انحرافهايى كه به دست‏بدخواهان انجام يافته، عرضه شود.» (95) كه اگر چنين شود و چهره واقعى اسلام كشف گردد، «اسلام كفيل نجات بشريت از همه عقب ماندگيها»، (96) «ضامن رفاه عموم و تامين معنويات و ماديات بشر » (97) ، «هادى نسل خير در دنيا و آخرت و حافظ استقلال و آزادى ملتها و مربى نفوس و مكمل نقيصه‏هاى نفسانى و روحانى و راهنماى زندگى انسان خواهدبود.» (98) با چنين قرائتى از اسلام است كه امام بازگشت‏به آن را تنها راه نجات مسلمانان از عقب ماندگيها دانسته و كوشش مى‏كنند تا چهره واقعى آن را به مسلمانان معرفى نموده و اصول مترقى آن را بيان نمايند. يعنى امام با اعتقاد به اين امر كه «اسلام و حكومت اسلامى، پديده الهى است كه با به كار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنياو آخرت به بالاترين وجه تامين مى‏كند و قدرت آن را دارد كه انسانها را به كمال مطلوب خود برساند» و با اعتقاد به اينكه «اسلام و حكومت اسلامى در تمام شوؤن فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سياسى و نظامى و اقتصادى، دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادى و معنوى نقش دارد، فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده، و به رفع آنها كوشيده است‏»; (99) احياء و اجراى قوانين آن در جامعه مسلمانان را تنها راه نجات مسلمانان دانسته و خود نيز در اين جهت كوشش خود را آغاز مى‏كنند و اولين گام را در اين مى‏بينند كه چهره مترقيانه اسلام را براى مسلمانان معرفى كنند و ابهامات و انحرافات پديد آمده را از چهره اسلام بزدايند. از اين روست كه در اولين اثر سياسى خود، در اين مقام برآمده و در پاسخ به كسانى كه مى‏گفتند: «دين اسلام با زندگى متمدن عصر حاضر سازگار نيست‏» مى‏گويند: «اگر مقصود از زندگى، همين زندگى است كه الان داريد... من به شما قول مى‏دهم كه هيچ دينى و هيچ آيينى و هيچ عقلى با آن نسازد، دين براى برداشتن همين چيزهاست و تبديل كردن زندگى پست است‏به زندگانى پرافتخار انسانى و اگر مقصود از زندگى، زندگانى پر افتخار با شرف انسانى است كه از ستمكاريها و خلاف وظيفه‏ها و قانون شكنى‏ها و فت‏سوزى‏ها بركنار باشد، دين براى سازمان همان آمده و با آن مى‏سازد.» (100) و از آنجا كه امام داشتن «يك مملكت عدل به تمام معنا، آزاد به معناى صحيح آن و داراى اقتصاد صحيح را تنها در سايه اسلام امكان‏پذير مى‏بينند;«اسلامى كه خدا قوانينش را وحى فرموده و بهتر مى‏داند كه براى اينها تا ابد چه لازم است‏» (101) ، براى رسيدن به چنين هدفى تلاش مى‏كنند طرح حكومتى بر مبناى اسلام را پى ريزى نمايند; چرا كه امام رژيم سياسى حاكم بر ايران را در جهتى مخالف آنچه اسلام در نظر دارد، تشخيص مى‏دادند و معتقد بودند كه سياست‏شاه با توجه به اينكه وابسته به قدرتهاى خارجى است، پيشرفت مردم ايران را در معرض خطر قرار مى‏دهد. (102) از اين رو، ايشان به مخالفت و قيام در برابر رژيم پهلوى اقدام كرده و در مقابل آن، طرح حكومت اسلامى را بر پايه تئورى ولايت فقيه جهت رسيدن به يك زندگى متمدن و پيشرفته مطرح مى‏سازند كه در قالب «جمهورى اسلامى‏» تحقق يافته است. در واقع، تجلى انديشه و آرمانهاى امام درباره بيان و اجراى اصول مترقى اسلام در زمينه‏هاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى را مى‏توان در قانون اساسى جمهورى اسلامى كه به نوعى شكل نظام يافته انديشه و آرمانهاى اوست، جست و جو كرد. در بعد سياسى امام شكل مترقيانه‏اى از حكومت اسلامى را طرح كردند كه از يك سو جمهورى است، «به معناى اينكه متكى به آراى اكثريت است‏»، از سوى ديگر اسلامى است‏يعنى «اينكه متكى به قانون اسلام است‏». (103) و اين انديشه ايشان در قانون اساسى نيز تجسم يافته و لذا در تفسير و تبيين آن آمده است: «جمهورى اسلامى، نظامى است كه بر پايه ايمان به خداى يكتا و اختصاص حاكميت و تشريع به او، وحى الهى و نقش بنيادين آن در بيان قوانين، معاد، عدل خدا در خلقت و تشريع، امامت و رهبرى مستمر، كرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توام با مسؤوليت او در برابر خدا كه از راه اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرايط، استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشرى و تلاش در پيشبرد آنها، و نفى هرگونه ستم‏گرى و ستم كشى و سلطه گرى و سلطه پذيرى، قسط و عدل و استقلال سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنى و همبستگى ملى را تامين مى‏كند.» (104) لذا همچنان كه امام بيان مى‏داشتند كه اسلام «يك دين مترقى است و دموكراسى به معناى واقعى است‏»، در قانون اساسى مورد تاييد ايشان نيز به اين اصول و مبانى دموكراتيك تاكيد شده است: «در جمهورى اسلامى ايران، امور كشور بايد به اتكاى آراى عمومى اداره شود. از راه انتخابات، انتخاب رييس جمهور، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، اعضاى شوراها و نظاير اينها، يااز راه همه پرسى در مواردى كه در اصول ديگر اين قانون معين مى‏گردد.» (105) بنابراين، امام با حمايت از حقوق مساوى ملت، رعايت‏حقوق برابر زن و مرد و آزادى عقيده و بيان و ديگر اصول دمكراسى، سازگارى آنها را با مبانى دينى بيان كرده و بعدها نيز در طرح حكومت اسلامى مورد نظر خويش، تحقق واقعى اين اصول را مورد تاكيد قرار دادند. در بعد اقتصادى نيز تاكيد بر استقلال اقتصادى، توجه به كشاورزى و فعاليت در صنايع كوچك و در عين توجه به صنايع بزرگ، تامين معاش مردم و احترام به مالكيت‏شخصى، توزيع عادلانه درآمد و نظارت بر سلامت فعاليتهاى اقتصادى، اصول و قواعدى است كه امام آنها را مورد تاكيد قرار داده و آنها را از برنامه‏هاى مترقيانه حكومت اسلامى در زمينه اقتصادى معرفى مى‏نمايند. (106) كه بعدا در قانون اساسى جمهورى اسلامى نيز به صورت قانون و قاعده محلى درآمده‏اند. در ابعاد اجتماعى، فرهنگى و نظامى نيز قوانين و اصول مترقى اسلام، بر مبناى انديشه و آرمانهاى امام استنباط و استخراج گرديده و در قانون اساسى و ديگر منابع دستورى گنجانده شده است. بنابر اين، امام با قرائتى جديد از دين اسلام، در تمامى زمينه‏هاى زندگى سياسى، اجتماعى و اقتصادى... اصول مترقيانه‏اى را براى مسلمانان، قابل استنباط و استخراج دانسته و با تحقق جمهورى اسلامى، اين قرائت جديد را مبناى عمل ملت مسلمان ايران قرار دادند. اما اين حرف بدان معنا نيست كه ايشان با اعتقاد به جامعيت اسلام و پاسخگويى آن به زندگى معاصر مسلمانان، درصدد طرد و نفى كامل آثار مدرن غرب در زمينه نوانديشى و نوسازى است; بلكه مراد ما اين است كه امام نه همچون اختلاط گرايان، مى‏خواست گفتمانى پيوندى بين اسلام و مدرنيته غرب ايجاد كند و نه به طريق پوزش طلبان، حاضر بود كه يافته‏هاى جديد آنها را از آن خود بداند; بلكه به اعتقاد ايشان، «ملت ايران با داشتن مكتبى مترقى چون اسلام، دليلى ندارد كه براى پيشرفت و تعالى خود از الگوهاى غربى و يا كشورهاى كمونيست تقليد كند.» (107) و چنانكه پيداست، اين كلام ايشان بدان معنا نيست كه وى مخالف با اخذ و اقتباس آگاهانه دستاوردهاى مدرن انسان غربى بوده باشد. ايشان با آثار مدرن تمدن جديد غرب فى نفسه مخالفتى نداشته و ندارند و معتقدند كه «ما پيشرفتهاى دنياى غرب را مى‏پذيريم‏» (108) . آنچه امام در اخذ دستاوردهاى مدرن غرب همواره آن را مورد توجه قرار داده و از آن گريزان است، اين است كه مبادا اخذ اين دستاوردها به يكى از موارد زير منجر شود: 1- سلطه سياسى: بزرگترين واهمه ايشان در اقتباس از غرب، اين است كه اين امر منجر به سلطه سياسى، نظامى، اقتصادى و... آنان بر ما بشود و لذا در اشاره به اين مطلب مى‏گويند: «مخالفت روحانيون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفا به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است.» (109) 2- از خود بيگانگى: يكى ديگر از دغدغه‏هاى امام در اخذ تمدن جديد غرب، اين است كه رويكرد به غرب باعث‏خود باختگى ملل‏اسلامى بشود و در نتيجه اين رويكرد، آنها خود را فراموش كرده و براى هميشه خود را وابسته و محتاج به غير بدانند; چنانكه از نظر ايشان، اين امر در باره ايرانيان چنين بوده است و لذا امام در اشاره به اين مساله مى‏گويند:منبع: سایت طوبی/الف
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن