تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802711319




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فلسفه دين يا نگاه عقلانى به دين


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فلسفه دين يا نگاه عقلانى به دين
فلسفه دين يا نگاه عقلانى به دين نويسنده: آيت‏اللّه جعفر سبحانى(دامت برکاته) «فلسفه دين»، عنوانى است كه در آن، «فلسفه» به سوى «دين» اضافه شده است و لذا به آن «فلسفه مضاف» مى‏گويند؛ در مقابل فلسفه كه به صورت مطلق و عارى از پسوند به كار مى‏رود.از آنجا كه موضوع لحث و بررسى در اين نشست، «فلسفه‏هاى مضاف» است، اينجانب، «فلسفه دين» را برگزيدم تا به نوعى درباره آن سخن بگويم. گفت‏وگو درباره «فلسفه دين» مفصل و گسترده است؛ ولى تا مفهوم مضاف (فلسفه) و مضاف‏اليه (دين) روشن نشود، نمى‏توان درباره آن به روشنى سخن گفت.از نظر قرآن، از جانب خدا، فقط يك «دين» فرو فرستاده شده است و تمام رسولان، مأمور تبليغ آن گرديده‏اند؛ زيرا دين نوح، همان دين ابراهيم و دين او، دين پيامبران بعدى، حتى دين خاتم پيامبران است، چنان كه مى‏فرمايد: «إنّ الدّينَ عند اللّه‏ِ الإسلام(2)»: «دين در نزد خدا، همان اسلام است» و مقصود از اسلام تسليم گشتن و سر فرود آوردن در برابر خداست، زيرا به حكم اين‏كه جهان، يك آفريدگار و يك كردگار بيش ندارد، و بشر آفريده اوست، بايد سر به فرمان او بگذارد و تسليم مقام منيع او گردد. و اين اصل، حلقه مشتركى ميان تمام شرايع آسمانى است كه از طرف آفريدگار، به وسيله پيامبران به مردم ابلاغ شده است.اميرمؤمنان على عليه‏السلام در سخن كوتاه خود مى‏فرمايد:«لا نسبنّ الاسلامَ نَسْبةً لَمْ يَنْسِبها أحدٌ مِنْ قَبلى ألا و إنّ الاسلامَ هُو التّسليمُ(3)».در حالى كه از طرف خداوند دين واحدى بر تمام بشر عرضه شده، ولى تكاليف بندگان در زمان‏هاى گوناگون، مختلف بوده است و پيامبران با دين واحد ولى با شرايع گوناگون براى هدايت مردم اعزام شده‏اند و قرآن در عين تأكيد بر وحدت دين، بر تعدد شرايع تصريح مى‏كند آنجا كه مى‏فرمايد:«...لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكم شِرْعَةً و مِنْهاجا...(4)»: «براى هركدام از شما آيين و طريقى قرار داديم».در لغت عرب، «شرعة» به راهى گفته مى‏شود كه انسان از طريق آن، به آب دسترسى پيدا مى‏كند. گاهى نيز آن را «شريعة» مى‏نامند. تو گويى آيين الهى نهر فيّاضى است كه همه پيامبران از آن بهره‏مند مى‏گردند؛ ولى هر كدام از راهى و طريقه‏اى كه با شرايط زمان و مكان و استعدادهاى امت‏هاى خود مناسب است، وارد آن مى‏شوند.با توجه به اين پيش‏گفتار، يادآور مى‏شويم كه مقصود ما از لفظ «دين» در عبارت «فلسفه دين»، دين الهى در قالب شريعت محمدى؛ يعنى شريعت خاتم است و مقصود از «فلسفه»، نگاه عقلانى به دين و شريعت؛ و در اين بحث و بررسى به دنبال اين هستيم كه رابطه دين محمدى را با عقلانيّت كشف كنيم و يكى از اين دو احتمال را معيّن سازيم:آيا آيين خاتم در اصول و معارف، و احكام و ارزش‏ها، سراپا تعبّدى است و بايد به آن ايمان آورد و نبايد درباره آن انديشيد و فكر كرد و هر نوع خردورزى و تحليل اصول و فروع از طريق خرد ممنوع است؟2. آيين خاتم با عقلانيّت رابطه صميمى دارد و اصول و معارف و احكام فردى و اجتماعى و اخلاقى آن در بسيارى از موارد، با برهان و دليل عقلى قابل تفسير است و در يك كلمه كوتاه، «دين محمدى» با حكم عقل و خرد، عجين گرديد و در مواردى كه خرد، حق قضاوت و داورى دارد، كوچك‏ترين تفكيكى ميان آن دو نيست.بر فرض نخست، بحث درباره «فلسفه دين» بى‏معنى خواهد بود؛ زيرا مقصود از «فلسفه» نگاه عقلانى به دين است و فرض اين است، ميان اين دو رابطه‏اى وجود ندارد، ولى بر فرض دوم بايد درباره فلسفه دين و عقلانيت تعاليم الهى سخن گفت و اين دانش نوبنياد را درباره آيين محمدى به حد كمال رساند.عقلانيت دين، شعار پيامبران استموضوع سخن ما، هر چند آيين «محمدى» است ولى با توجه به مناظرات پيامبران با امت‏هاى خويش، روشن مى‏شود كه عقلانيت، شعار تمام آنها بوده است:«أمِ اتَّخَذوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرهانَكُم هذا ذِكْرُ مَنْ مَعى و ذِكْرُ مَنْ قَبلى بلْ أكثرُهُمْ لا يعلمونَ الحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ(5)».«آيا آنها خدايانى جز خدا اتخاذ كرده‏اند؟ بگو دليلتان را بياوريد، اين، سخن كسانى است كه با من هستند و سخن كسانى (پيامبرانى) است كه پيش از من بودند؛ اما بيشتر آنها (بت‏پرستان) حق را نمى‏دانند و به همين دليل از آن روى گردانند».همسويى دين با علم و دانشدر گذشته، مسأله تفكيك دين به صورت جدايى دين از عقل و خرد و يا فلسفه و حكمت مطرح مى‏شد، پس از نهضت صنعتى در غرب، اين مسأله به صورت تفكيك دين از علم مطرح گرديد، در حالى‏كه آيين محمدى اين طرز تفكر را رد مى‏كند حتى در نقد عقيده مشركان كه بت‏هاى خود را با خدا يكسان مى‏شمردند، مى‏فرمايد:«...اُئْتُونى بِكتابٍ مِنْ قَبلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلمٍ إنْ كُنتُم صادِقِينَ(6)».«اگر در ادعاى خود راستگو هستيد، كتابى را كه قبل از قرآن نازل گرديده و يا دانشى از گذشتگان بياوريد كه بر گفتارتان گواهى دهد، اگر راستگو هستيد».چگونه مى‏توان ميان دين و دانش جدايى افكند در حالى‏كه قرآن در موارد زيادى بر علم و دانش تكيه مى‏كند، و كافى است بدانيم كه «علم» با تمام مشتقّاتش، 779 بار، و ماده «عقل»، 47 بار و ماده «فكر»، 18 بار و ماده «لُبّ»، 16 بار و «نذير»، 4 بار در قرآن وارد شده‏اند. با اين وصف چگونه مى‏توان خردورزى و علم‏گرايى آخرين آيين الهى را انكار كرد.طرح معارف همراه با دليلگواه روشن بر پيوند دين با عقلانيت، آياتى است كه در آنها، معارف الهى، با دقيق‏ترين و در عين حال استوارترين دلايل مطرح گرديده است. اينك به نحو گذار برخى از اين‏گونه آيات را مطرح كرده و از تقرير براهين وارده، خوددارى مى‏كنيم:1. «أمْ خُلِقُوا مِنْ غَيرِ شَى‏ءٍ أَمْ هُمُ الخالِقونَ* أمْ خَلَقُوا السَّمواتِ و الأرضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ(7)».«آيا آنان بدون آفريننده آفريده‏اند يا خود، خالق خويشند، آيا آنها آسمان‏ها و زمين را آفريده‏اند؟ آنان جوياى يقين نيستند».در واقع پيام اين آيه شريفه اين است كه درباره هر پديده، از جمله خود «مشركان»، يكى از سه حالت وجود دارد و از آن‏ها بيرون نيست:1. بدون خالق و آفريننده، پديد آمده‏اند: «أم خلقوا من غير شى‏ءٍ».2. خود، خالق خويش مى‏باشند: «أم هم الخالقون».3. خالقى، آنان را پديد آورده است: (نظريه قرآن»)مشركان از خود بگذرند و درباره نظام جهان بالا بينديشند؛ اين سه حالت در آن‏ها هم حاكم و جارى است چنان‏كه مى‏فرمايد: «أم خلقوا السموات و الارض»: «آيا آنها آسمان‏ها و زمين را آفريده‏اند و...».طرح توحيد در خالقيت و ربوبيت با برهان فلسفىتوحيد در «خالقيت» جدا از توحيد در «ربوبيت» است، محور سخن در مورد نخست، درباره آفريدگارى و در دومى، كردگارى است و به تعبير ديگر: در يگانگى خالق، محور سخن اين است كه جهان هستى، جز يك خالق و آفريننده بيش ندارد، و در يگانگى مدير و مدبّر، محور سخن اين است كه جهان يك گرداننده بيش ندارد. قرآن در دو آيه، هر دو را همراه برهان و دليل مطرح كرده و متكلّمان، برهان تمانع و غيره را از اين دو استخراج كرده‏اند.در مورد توحيد در خالقيت مى‏فرمايد:«ماَ اتَّخَذَاللّهُ مِنْ وَلَدٍ و ما كانَ مَعَهُ مِنْ إلهٍ إذا لَذَهَبَ كُلُّ إلهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلا بَعْضُهُمْ على بَعْضٍ سُبْحانَ اللّه‏ِ عَمّا يَصِفُونَ(8)».«خدا هرگز فرزندى براى خود اتخاذ نكرده و خداى ديگر با او نيست، اگر چنين مى‏شد، هر يك به اراده مخلوق خود مى‏پرداخت و بعضى بر بعضى برترى مى‏جستند، منزه است خدا از آنچه آنان توصيف مى‏كنند».آيه مباركه از وجود هماهنگى در جهان آفرينش بر وحدت آفريننده استدلال مى‏كند و بحث ما گنجايش بيان آن را ندارد. علاقه‏مندان به تفسير الميزان مراجعه فرمايند(9).در مورد توحيد در ربوبيت و تدبير جهان، قرآن برهانى شبيه برهان پيش دارد آنجا كه مى‏فرمايد:«لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إلاّاللّه‏ُ لَفَسَدَتا سُبْحانَ اللّه‏ِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ(10)».«بگو اگر خدايانى در آسمان و زمين بودند، نظام هستى از هم مى‏گسست، منزه است خداودن صاحب عرش از آن‏چه توصيف مى‏كنند».مفسران در تفسير لفظ «اله» اقوال متعددى را مطرح كرده‏اند كه همگى دور از واقع‏بينى است. ذلاً اين اقوال را مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهيم:1. «اله» مشتق از «الوهيت» به معنى عبادت و پرستش است.2. «اله» مشتق از «ألْوَلْه» به معنى «تحير» است. اگر به خدا «اله» مى‏گويند، به خاطر اين است كه خرد در درك كنه وجود او متحير و سرگردان است.3. «اله» مشتق از «اَلِهَ» به معنى «فزع» و إله به معنى كسى است كه انسان‏ها در مشكلات به او پناه مى‏برند(11).يادآور مى‏شويم كه اين مفاهيم سه‏گانه، معنى واقعى «اله» نيست، بلكه از لوازم معنى واقعى آن است و حق اين است كه «اله» به معنى «خدا» است، تفاوت آن با «اللّه‏» در كلى بودن اله و علم بودن اللّه‏ است. مشركان عصر رسالت در عين اعتقاد به «اللّه‏»(12) بت‏هاى خود را «آلهه» مى‏خواندند(13).تفسير درست اين آيات فقط در صورتى امكان‏پذير است كه «اله» را به معنى «خدا» بگيريم؛ يعنى موجود باكمال و با علم و قدرت كه توان خالقيت و تدبير و سرنوشت انسان در دست اوست و «اله» به اين معنى در نظر موحدان يك مصداق بيش ندارد و آن را «اللّه‏» مى‏نامند؛ ولى در نظر مشركان، مصاديق متعدد يا زمان مختلف دارد، و آلهه مشركان در عين اين‏كه مخلوق «اللّه‏» هستند، ولى از توان و تدبير و كردگارى برخوردارند و لااقل در سرنوشت انسان، تأثير به سزايى دارند.اگر «آلهه» را در آيات يادشده -كه متضمّن برهان بر توحيد در خالقيت و ربوبيت است- به معنى خدا بگيريم مفاد آيه‏ها روشن خواهد بود و اگر به يكى از معانى سه‏گانه و بالأخص «معبود» بگيريم، دچار مشكل خواهيم شد؛ زيرا آيات اصرار دارند كه وجود الهه مايه فساد در نظام خلقت است و اين در صورتى متصوّر است كه «آلهه» به معنى خدايان توانا بر افرينش و كردگار باشد نه به معنى معبود؛ زيرا تعدد معبود هيچ‏گاه مايه فساد نبوده و زمين مكّه مملو از آنها بوده و هم‏اكنون شرق آسيا موزه چنين معبودهايى است و اصلاً فسادى در نظام خلقت پديد نيامده است.دعوت بر خردورزى در رواياتاين، تنها كتاب آسمانى نيست كه انسان را به انديشيدن دعوت مى‏كند، بلكه روايات مأثور از پسشوايان معصوم نيز، در اين قلمرو با قرآن، همسو است:1. امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد:«إنّما يُداقُّ اللّه‏ُ العبادَ فِى الحِسابِ يومَ القيامةِ على قَدْرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ فِى الدُّنيا(14)».«حساب‏رسى خدا در روز رستاخيز در مورد بندگان در حد خردى است كه به آنان داده است؛ يعنى هركس كه خرد او بيشتر، مسؤوليت او بزرگ‏تر است».2. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:«بِالتَّعَقُّلِ عَرِفَ العِبادُ خالقَهُم و انّهم مَخلوقونَ إنّه المُدَبِّر لهم و إنّهم المدبَّرون(15)».«مردم با انديشيدن آفريننده، خود را شناخته و دانسته‏اند كه آنان مخلوق خدا مى‏باشند و اوست مدبّر جهان و آنها تحت تدبير او هستند».اين دو حديث را به عنوان نمونه يادآور شديم؛ زيرا كافى است كه توجه كنيم: مرحوم كلينى (متوفاى 329 هـ.ق) در كتاب كافى، باب مفصّلى در مورد عقل باز كرده و احاديثى را گردآورده كه همگى حاكى از عقلانيت آيين محمدى است.الهيّات نهج‏البلاغه و كتاب توحيد شيخ صدوق همگى حاكى از هماهنگى عقل و دين، و ارزش كتاب توحيد شيخ صدوق در صورتى معلوم مى‏شود كه آن را در كنار كتاب توحيد «ابن خزيمه»(متوفاى 311 هـ.ق) بگذاريم و توحيد صدوق نماينده مكتب تنزيه خدا از تشبيه و تجسيم و ديگرى نماينده مكتب تجسيم و جبر است.ولى جاى تأسف است كه در زمان ما، در ايام حج، توحيد ابن خزيمه به صورت رايگان به زائران هديه مى‏شود، تا احاديث اسراييلى و مسيحى و مجوسى را به آخرين نقطه جهان منتقل كند.مطالعه كتاب احتجاج و مناظرات حضرات معصومين، روشن‏ترين گواه بر عقلانيت روش اهل‏بيت است.عقلانيت آيين محمدى، به قلمروى معارف و اصول عقايد منحصر نيست، بلكه اساس فروع آن را نيز تشكيل مى‏دهد كه به برخى از آن‏ها در آيات قرآن تصريح شده است:«...أقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرى(16)»: «نماز را براى ياد من به پا دار».«...أقِمِ الصلاة إنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ و الْمُنكَر وَ لَذِكرُ اللّه‏ِ أَكْبَرُ...(17)».«نماز را به‏پا دار، نماز از زشتى‏ها و گناه باز مى‏دارد و ياد خدا بزرگ است».«إنّما يُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الخَمْرِ وَ المَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّه‏ِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ(18)».«همانا شيطان مى‏خواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد. پس آيا شما دست برمى‏داريد»؟پي نوشت : 1. سخنرانى حضرت آيت‏اللّه‏ جعفر سبحانى در پژوهش‏گاه فرهنگ و انديشه اسلامى، در تاريخ 3/9/84، قم.2. آل‏عمران: 19.3. نهج‏البلاغه، كلمات قصار، شماره 2.4. مائده: 48.5. انبياء: 24.6. احقاف: 4.7. طور: 36-35.8. مؤمنون: 91.9. الميزان، ج 15، ص 67-64.10. انبياء: 22.11. مجمع‏البيان، ج 1، ص 19، طبع صيدا.12. «و لئن سألتهم مَن خلقهم ليقولنّ اللّه‏ فأنّى يؤفكون»: اگر از آنان بپرسى آنان را چه كسى آفريده؟ مى‏گويند ما را «اللّه‏» آفريده است. (زخرف: 78).13. «أجعل الآلهةَ اِلها واحدا إنَّ هذا لشى‏ءٌ عُجابٌ»: آيا چند خدا را يك خدا قرار داده است؟ اين كار شگفت‏است. (ص: 5).14. كافى: ج 1، ص 11.15. كافى: ج 1، ص 29.16. طه: 14.17. عنكبوت: 45.18. مائده: 91.منبع: درسهایی از مکتب اسلام/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن