تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834688924
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام))
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) نويسنده:نجمه كرمانى اسلام عزيز، علم و دانش را نور مىداند. نورى كه خدا آن را در قلبهاى مستعد مىپروراند و او را به راه راست و بندگى عاشقانه و عارفانه فرا مىخواند. سعادت و نيك فرجامى آدمى در سايه اين دانش به دست مىآيد. علم، آدمى را از تاريكى و ظلمت مىرهاند و او را به سوى نور و روشنايى رهنمون مىسازد. آدمى چگونه مىتواند از اين منبع درخشان، روى گردان و بىبهره بماند، در حالى كه در آموزههاى روايى، پىگيرى آن حتى در دوردستترين سرزمينها كه چين كنايهاى از آن بوده سفارش شده است. اصولاً آدمى براى رسيدن به گوهرى ارزشمند، تا اعماق زمين و درهها را مىكاود و دانش نيز چنين است؛ گوهرى ارزشمند و عاقبتآفرين كه هر رنج و زحمتى براى به دست آوردن آن رواست. بايد كوشيد و لباس زيباى دانش را بر تن كرد و خود را به زيور ارزشها آراست كه اگر چنين شود، منزلت دنيوى و سعادت اخروى نصيب آدمى مىشود. علم ارزشى، مسير زندگى را به درستى مىنماياند و بهترين يار و ياور آدمى در حل مشكلات و آراستن به فضايل اخلاقى است. انسان دانشمند، بسيار دقيق است و هر چيزى را آن گونه كه بايد، ادا مىكند. مقاله حاضر مىكوشد اين ويژگى مهم و صفت پسنديده را در سيره امام صادقان و نيك سيرتان بررسى كند.دانش در گستره ديندانش همانند آب درياست. هر چه از آن مىآشامند، همچنان خود را تشنهتر و نيازمندتر مىبينند. پيامبر گرامى اسلام در توصيه به فراگيرى دانش مىفرمايد: دانشمندترين شخص آن است كه علم ديگران را بر علم خود بيفزايد.دانشجو بايد از تنبلى و بىكارى دورى كند و با پشتكار به كسب دانش بپردازد. دانشجو بايد از هر فرصتى كه پيش مىآيد بيشترين بهره را ببرد تا موفقيت لازم را به دست آورد. دانش طلبان از شتاب نكردن در بهرهگيرى از زمان، بيشترين زيان را مىبينند؛ زيرا دانشجو بايد در طلب علم همچون تيرى از چله كمان رها شود و از امّا و اگرها و امروز و فرداها رها باشد. پيامبر گرامى اسلام كه پىجويى و پىگيرى علم را تا راههاى دوردست توصيه مىكرد، درباره حد و جهت فراگيرى دانش، سخنى نيكو به يادگار گذاشته است: «اُغْدُوا فِى طَلَبِ العِلْمِ فَانَّ فى الغُدُوِّ بَرَكَةٌ وَ نَجاحٌ»؛ «در طلب دانش زودخيز باشيد؛ زيرا در زودخيزى، بركت و كاميابى است.»دانشمند نيز داراى تعريف مشخصى در دين اسلام است و هر دانندهاى را دانشمند اسلامى نمىگويند. همچنان كه نوشتهاند روزى مردم گرد مردى حلقه زده بودند و به سخنانش گوش مىدادند و طنين صداى او فضاى مسجد را پر كرده بود. پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» وارد مسجد شد و مردم را ديد كه دور او حلقه زدهاند. پرسيد: اين شخص كيست؟ پاسخ گفتند: او علامه است. پيامبر پرسيد: «علامه يعنى چه و به چه كسى گفته مىشود؟» گفتند: علامه كسى است كه از همه مردم بيشتر به نسبهاى عرب و رخدادهاى انسانى آگاهى دارد و حوادث دوران جاهليت و مردم آن روزگار را از همه بهتر مىداند. پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرمود: اين دانش براى كسى كه بدان آگاه است، هيچ گونه سود و زيانى ندارد و همچنين براى مردم. بدانيد كه دانش بر سه دسته است:الف) دانستن آيات قرآن و تفسير آن؛ب) دانش اخلاق كه بر انسان واجب است آن را فرا گيرد؛ج) دانستن سنتهاى دين و احكام.پس هر چه غير از اين سه است، علم نيست، بلكه فضيلت است.شخصى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» پرسيد: دانش يعنى چه؟ پيامبر بىدرنگ پاسخ داد: سكوت كردن. مرد پرسيد: ديگر چه معنا دارد؟ پيامبر فرمود: گوش فرا دادن. باز پرسيد: پس از آن چه؟ فرمود: به خاطر سپردن. پرسيد: بعد از به خاطر سپردن چه؟ پاسخ فرمود: عمل كردن به آن. در آخر پرسيد: اى رسول خدا! بعد از عمل كردن به آن چه معنى دارد؟ پيامبر پاسخ داد: انتشار دادن آن.دانش و بينش از نگاه امام صادق «عليهالسلام»شنيده بود پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرموده است: يك ساعت تفكر كردن برتر از يك شب عبادت تا صبح است، ولى پيوسته به اين موضوع مىانديشيد كه منظور پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» چگونه تفكرى است. آيا هر تفكرى برابر است با يك شب عبادت تا صبح؟ براى دريافت پاسخ خود نزد امام صادق «عليهالسلام» رفت و پرسش خود را مطرح كرد، ولى آن حضرت به گونهاى كنايهآميز به پرسش او پاسخ داد. امام فرمود: «انسان هرگاه از كنار خانهاى خراب شده و خالى از سكنه عبور مىكند، بگويد كجايند آنان كه تو را ساختند و آنان كه در تو سكونت داشتند؟ چرا سخنى نمىگويى؟»با اين پاسخ كوتاه، به او فهماند كه تفكرى ارزشمند است كه با آن آدمى پاسخ اين پرسشها را بيابد كه به كجا مىرود و هدف او از زندگانى دنيا چيست.كم ارزشى عبادت بدون علم و انديشهدر آموزههاى اسلامى عبادت بدون بصيرت بىارزش است و بصيرت جز با تفقه و تعمق در مسائل و يادگيرى و آموختن به دست نمىآيد. در همسايگى اسحاق بن عمار خانه مردى قرار داشت كه به عبادت زياد و انفاق بسيار در ميان مردم مشهور بود و همگان از او به نيكى ياد مىكردند؛ زيرا كسى از او خلافى نديده بود. رفتار نيك او براى اسحاق بن عمار اين پرسش را ايجاد كرد كه او با اين رفتار، انسان صالحى است يا خير. او مىخواست وظيفه خود را نسبت به همسايه خود بداند. بدين منظور، نزد امام صادق «عليهالسلام» رفت و از امام پرسيد: «همسايهاى دارم كه بسيار نماز مىخواند، انفاق مىكند و بسيار به حج مىرود و از او خلافى هم نسبت به خاندان اهلبيت عصمت «عليهمالسلام» ديده نشده است. او چگونه انسانى است؟ امام صادق «عليهالسلام» پرسيد: آيا اهل دانش و انديشه در مسائل دينى و عبادى نيز هست؟ اسحاق پاسخ داد: خير، با اين كه بسيار عبادت مىكند، ولى اهل انديشه نيست، امام فرمود: پس با اين حساب، كردار نيك او سبب بالا رفتن او نمىشود».وسواس، زاييده بىدانشىوسواس از جمله مسائل پيچيده و مشكل روحى روانى است كه گاه گريبانگير فرد مسلمان مىشود. اين مسئله برخاسته از شك و دو دلى است، بنابراين دون شأن يك دانشمند به شمار مىرود. در اسلام به شدت از آن نهى شده و منكوب است. در دوران امام صادق«عليهالسلام» مردى دانشمند بود كه وسواس زيادى داشت. او گاه چند بار وضو مىگرفت، ولى در آن شك مىكرد و دوباره وضو مىگرفت. پيش از وضو، چندين بار اعضاى وضو را مىشست و بعد وضو مىگرفت، ولى باز هم در آن شك مىكرد.عبدالله بن سنان كه وضو ساختن او را ديده بود، نزد امام صادق «عليهالسلام» آمد و از امام پرسيد: او با اين كه انسان عاقل و انديشمندى است، ولى در وضو دچار وسواس است. تفكر و وسوسه چگونه با هم سازگارند؟ امام صادق «عليهالسلام» فرمود: وسوسه از شيطان است و كسى كه وسواس دارد، از شيطان پيروى مىكند. اين اصلاً با تفكر هم خوانى ندارد. عبدالله پرسيد: چگونه اين پيروى از شيطان است؟ امام صادق پاسخ داد: اگر او انسانى انديشمند باشد، اگر از او بپرسى اين وسواس تو از كجا پديد آمده است، پاسخ خواهد داد: از شيطان است؛ زيرا انسان متفكر، مىداند كه وسوسه از ناحيه شيطان به او رسيده است، ولى هنگام عمل بر اثر بىفكرى و ضعف اراده، قادر به جلوگيرى از آن نيست. خداوند نيز مىفرمايد: «مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاس، الَّذى يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاس»؛ «[پناه مىبرم] از گزند وسوسههاى شيطان مرموز كه در سينه انسانها وسوسه مىكند» (ناس: 4 و 5).»ضرورت مراجعه به دانايانمىگويند: همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشدهاند. يك فرد هر چه هم دانشمند باشد نمىتواند بر تمام مسائل تسلط علمى داشته باشد؛ مگر اين كه به سرچشمه علم الهى متصل باشد و از پيمانه وحى سيراب شده باشد. بنابراين هر كس بايد در حيطه دانش و تخصص خود اظهار نظر كند. اين مسئله در زمان امام صادق «عليهالسلام» نيز ديده مىشد. نوشتهاند: روزى حمزة بن طيار كه خود دانشمندى بود در محضر امام صادق «عليهالسلام» ايستاد و شروع به سخنرانى كرد. او لابهلاى سخنان خود، به گوشههايى از سخنان پدر امام، حضرت باقر «عليهالسلام» اشاره مىكرد و براى تأييد حرف خود از آن كمك مىگرفت. امام صادق «عليهالسلام» نيز سكوت اختيار كرده بود و فقط به سخنان حمزة بن طيار گوش فرا مىداد.اندكى گذشت و حمزه همچنان مشغول به سخن گفتن بود تا اين كه در فرازى از سخنرانى خود، امام صادق «عليهالسلام» به او اشاره كرد كه سخنش را قطع كند و به او فرمود: «همين جا توقف كن و ديگر چيزى مگو!» حمزه از اين سخن امام تعجب كرد، ولى پيش از آن كه بخواهد دليل آن را بپرسد، امام به او فرمود: «به امورى رسيديد كه حكمتش را نمىدانيد و برايتان پوشيده است. اين جا وظيفه شماست كه درنگ اختيار كنيد و آن را از پيشوايان راه و دانايان طريقت بپرسيد. آنان به وظيفه خود عمل و شما را به راه راست هدايت مىكنند، همان گونه كه خداوند بلند مرتبه مىفرمايد: «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لا تَعْلَمُونَ»؛ «اگر مسئلهاى را نمىدانيد، از دانايان بپرسيد»، (نحل: 43 و انبياء: 7).ضرورت وجود كارشناس دينرجوع به متخصصان در هر مسئلهاى شرط عقل است و در مسائل دينى واجب مىباشد. اين مؤلفه يكى از مثبتات تقليد در فروع مىباشد. ابو شاكر از فرقه ديصانيه بود و خدا را قبول نداشت. او روزى قرآن را گشود و با ديدن آيهاى، فكر كرد كه مىتواند با تأويلى ديگر گونه، از آن براى عقايد باطل خود سود جويد. آيه را به خاطر سپرد و سراغ شاگرد چيرهدست امام صادق «عليهالسلام» هشام بن حكم رفت. وقتى او را ديد، با پوزخندى شيطنتآميز گفت: در قرآن شما آيهاى وجود دارد كه مرا درباره وحدانيت خدا به شك انداخته است. هشام كه مىدانست توطئهاى در كار است و هيچ آيهاى از قرآن چنين دلالتى ندارد، گفت: كدام آيه را مىگويى؟ ابو شاكر گفت: آنجا كه نوشته است: «وَ هُوَ الَّذى فى السَّماء اِلَهٌ و فِى الارْضِ اِلهٌ» بنابراين، در آسمان يك خدا وجود دارد و در زمين هم خداى ديگرى هست».هشام مدتى انديشيد و به او گفت كه به پرسش او پاسخ خواهد داد. به فكر فرو رفت. مطمئن بود كه هرگز چنين نيست و ابو شاكر تأويلى واژگونه از آيه به كار برده است. نمىدانست كه مراد آيه چيست و چگونه بايستى به او پاسخ گويد: او چند روزى به اين موضوع فكر كرد، ولى نتوانست پاسخى مناسب بيابد. از اين رو، براى انجام حج و شرفيابى به محضر استاد بىهمتاى خويش امام صادق «عليهالسلام» بار سفر بست و به مكه آمد و از آنجا رهسپار ديدار با امام صادق «عليهالسلام» شد. وقتى خدمت امام رسيد، ماجرا را بيان كرد.امام پس از پذيرايى از هشام، به او فرمود: اين سخن تنها از يك انسان پست و بىدين بر مىآيد. هنگامى كه به كوفه بازگشتى، از او بپرس تو را در كوفه به چه نام مىخوانند. پاسخ خواهد داد فلان نام. دوباره از او بپرس تو را در بصره به چه نام مىخوانند، پاسخ خواهد داد فلان نام. سپس به او بگو پروردگار ما نيز چنين است، نام او در آسمان «اله» است و در زمين «اله» است. همچنين در هر مكان او اله است. هشام خرسند از اين كه پاسخ مناسبى به دست آورده است، پس از اندكى درنگ در مدينه، راه شهر خود را در پيش گرفت. هنگامى كه به كوفه رسيد، نزد ابوشاكر رفت و پاسخ را با او در ميان گذاشت و او را قانع كرد. ابوشاكر به او گفت: «من مطمئن هستم كه اين پاسخ از خودت نبود و آن را از حجاز براى من آوردهاى».امام، كانون علم الهىاگر دانشمندى از جاده سلامت خارج شود و از دانش خود در مسير نادرست بهرهبردارى كند، مىتواند زيانهاى جبران ناپذيرى براى بشريت داشته باشد. عالم چون از ظرايف امور آگاه است، اگر گمراه شود، مىتواند تعداد زيادى را به ورطه نابودى بكشد. عالم، راه گمراه كردن مردم را بهتر مىشناسد و مىداند چگونه حقيقت را وارونه و باطل را حق جلوه دهد. امروزه بسيارى از آسيبها و زيانهاى جامعه انسانى بر اثر سوء استفاده دانشمندان از دانششان رخ مىدهد. دانشمند، نه تنها مىتواند فكر مردم را بيمار كند، بلكه از راه دستاوردهاى علمى او، گاهى زيانهاى فراوانى متوجه مردم مىشود. بنابراين، همان گونه كه يك عالم با فضيلت مىتواند افراد زيادى را به سوى رستگارى راهنمايى كند تا جامعه انسانى از دانش او بهره بگيرد، عالم گمراه هم منشأ آسيبهاى بسيارى خواهد شد. از پيامبر گرامى اسلام پرسيدند: كدام يك از مردم بدترند؟ ايشان فرمود: دانشمندان هرگاه فاسد شوند.ابن مقفّع و ابن ابى العوجاء هر دو از زنديقان و منكران وجود خدا بودند و هر جا بساط بحث علمى مىگستردند، از انكار خدا دم مىزدند. از سوى ديگر، آن دو در مباحث علمى زبردست بودند. سالى به مكه رفتند و در كنار خانه خدا جمعيت زيادى را مشغول طواف ديدند. در ميان زائران خانه خدا، امام صادق «عليهالسلام» نيز ديده مىشد كه در حجر اسماعيل مشغول عبادت بود. اين مقفّع، نگاهى به حاجيان انداخت و به دوست خود ابن ابى العوجاء گفت: اين مردم را مىبينى كه دور اين خانه مشغول طواف هستند. هيچ يك از آنها را شايسته انسانيت نمىدانم، جز آن مردى كه آنجا نشسته است - و به امام صادق «عليهالسلام» اشاره كرد - و ادامه داد: غير از او بقيه اين مردم مانند چهارپايان گمراهند.ابن ابى العوجاء از سخن دوستش تعجب كرد و پرسيد: تو چگونه از ميان اين همه انسان فقط همين يك نفر را داراى كمال مىدانى؟ پاسخ داد: زيرا با او ديدار كردهام. وجود او سرشار از دانش است و من هيچ كس را مانند او نديدهام. ابن ابى العوجاء گفت: لازم است نزد او بروم و با او بحث كنم و سخن تو را درباره او بيازمايم تا ببينم چقدر درست مىگويى؟ ابن مقفّع كه تجربهاى در اين مورد داشت، دست او را گرفت و به او گفت: اين كار را نكن؛ زيرا مىترسم در برابر او درمانده شوى و باورهاى او عقيده تو را از بين ببرد. ابن ابى العوجاء كه به گونهاى ديگر مىانديشيد، نگاهى به او كرد و گفت: «نه، مقصود واقعى تو اين نيست، تو ترس اين را دارى كه من با او به بحث بنشينم و او را در بحث با خود شكست دهم و سخن تو راست از آب در نيايد». ابن مقفّع كه نصيحت را بىفايده مىديد، به او گفت: «اگر واقعا اين گونه فكر مىكنى، برخيز و نزد او برو و با او بحث كن، ولى من به تو سفارش مىكنم كه حواس خود را خوب جمع كنى، تا مبادا سخنان او در تو تأثير بگذارد. مراقب باش تا نلغزى و سرافكنده نشوى. مهار سخن خود را محكم نگه دار و مواظب باش زمام آن را از دست ندهى».ابن ابى العوجاء برخاست و با گامهايى مطمئن، به سوى امام حركت كرد. امام با خوشرويى او را پذيرفت و با او به مناظره نشست. ساعتى گذشت و ابن ابى العوجاء شرمنده و شكست خورده از نشست علمى برخاست و سرافكنده به سوى دوستش برگشت، ولى او بيشتر از خجلت زدگى، شگفت زده بود. به ابن مقفّع گفت: اين شخص بالاتر از بشر است و اگر در دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار شود يا بخواهد پنهان گردد، همين مرد خواهد بود. ابن مقفّع پرسيد: او را چگونه يافتى؟ پاسخ داد: نزد او نشستم و هنگامى كه همگان رفتند و من و او تنها مانديم، سخن آغاز كرد و گفت: اگر حقيقت آن چيزى باشد كه اين حاجيان گفتند و رفتند، آن گونه كه حق هم همين است، پس در اين صورت، آنان رستگارند و شما در هلاكت هستيد. اگر حق با شما باشد كه چنين نيست، آن گاه شما با اين مسلمانان برابريد. پس در هر دو صورت، مسلمانان زيانى نكردهاند. من به او گفتم: خدايت تو را رحمت كند مگر ما چه مىگوييم و اين مسلمانان چه مىگويند؟ سخن ما با آنها يكى است. او پاسخ داد: چگونه سخن شما كه به خدا ايمان نداريد، با مسلمانان يكى است در حالى كه شما به خدا، روز جزا و وجود فرشتگان معتقد نيستيد و همه آنها را انكار مىكنيد.گويا نوبت من شده بود تا اعتقاداتم را بيان كنم. پس گفتم: اگر مطلب همان است كه مسلمانان مىگويند و به خدا ايمان و اعتقاد دارند، چه مانعى وجود دارد كه خداى آنها خود را بر آنان پديدار سازد و سپس آنان را به پرستش خود فرا خواند؟ چرا خود را از آنان مخفى مىدارد؟ از آنان مىخواهد كه خداى نديده را پرستش كنند و به جاى خود، فرستادگانش را به سوى مردم روانه داشته است. اگر او خود را به بندگانش نشان مىداد كه مردم بيشتر ايمان مىآوردند و به او نزديكتر مىشدند.او نگاهى به من كرد و فرمود: واى بر تو! چگونه خدا بر تو پنهان شده با وجود اينكه قدرت خود را در وجود و خلقت تو نشان اده است. تو كه پيشتر هيچ نبودى و سپس پيدا شدى، كودك شدى، بزرگ گشتى و پس از ناتوانى، توانمند گرديدى. بيمار شدى و او تو را سلامتى داد و تندرست شدى. خشمگين شدى و دوباره آرامش يافتى و... او پشت سر هم نشانههاى خدايش را برايم بر شمرد، به گونهاى كه ديگر توان پاسخ دادن نداشتم. من سكوت اختيار كرده بودم و او مرتب دلايل محكم و پيچيده مىآورد. پس از مدتى من يقين كردم كه ديگر قدرتى بر پيروزى بر او ندارم و او به زودى بر من چيره مىشود. از اين رو، سخنش را قطع و خداحافظى كردم. بازگشتم تا مبادا چيرگى او بر من ثابت شود».جويندگى و يابندگى حقيقتهر كسى در راه يافتن حق و حقيقت تلاش كند عاقبت گمگشته خويش را مىيابد. بريهه دانشمندى مسيحى بود كه مسيحيان به سبب وجود او، بر خود مىباليدند، ولى به تازگى، زمزمههايى از مردم شنيده مىشد. چندى بود كه او نسبت به عقايد خود دچار ترديد شده بود و در جست و جوى رسيدن به حقيقت، از هيچ تلاشى خسته نمىشد. گاه با مسلمانان درباره پرسشهايى كه در ذهنش ايجاد مىشد، بحث مىكرد، ولى هنوز فكر مىكرد به هدف خود دست نيافته است و آنچه را مىخواهد، بايستى جاى ديگرى جست وجو كند.روزى از روى اتفاق، شيعيان او را به يكى از شاگردان امام صادق «عليهالسلام» به نام هشام بن حكم كه در مباحث اعتقادى، چيره دست بود، معرفى كردند. هشام در كوفه دكانى داشت. بريهه با چند تن از دوستان مسيحى خود به دكان او رفت. هشام در دكان خود به چند نفر قرآن ياد مىداد. وارد دكان او شد و هدف خود را از حضور در آن جا بيان كرد. بريهه گفت: «من با بسيارى از دانشمندان مسلمان بحث و مناظره كردهام، ولى به نتيجهاى نرسيدهام. اكنون آمدهام تا درباره مسائل اعتقادى با تو گفت و گو كنم.هشام با رويى گشاده گفت: اگر آمدهايد و از من معجزههاى مسيح «عليهالسلام» را مىخواهيد، بايد بگويم من قدرتى بر انجام آن ندارم. شوخ طبعى هشام آغاز خوبى براى شروع گفت وگو ميان آنان شد. ابتدا بريهه پرسشهاى خود را درباره حقانيت اسلام مطرح كرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت، براى او بيان كرد. سپس نوبت به هشام رسيد. هشام چند پرسش درباره مسيحيت از بريهه پرسيد، ولى بريهه درماند و نتوانست پاسخ قانع كنندهاى به آنها بدهد.فردا دوباره به دكان هشام رفت، ولى اين بار تنها وارد شد و از هشام پرسيد: آيا تو با اين همه دانايى و برازندگى، استادى هم دارى؟ هشام پاسخ داد: البته كه دارم! بريهه پرسيد: او كيست و كجا زندگى مىكند؟ شغلش چيست؟ هشام دست او را گرفت و كنار خودش نشاند و ويژگىهاى اخلاقى و منحصر به فرد امام صادق «عليهالسلام» را براى او گفت. او از نسب امام، بخشش، دانش، شجاعت و عصمت او بسيار سخن گفت. سپس به او نزديك شد و گفت: اى بريهه! پروردگار هر حجتى را كه بر مردم گذشته آشكار كرده است، بر مردمى نيز كه پس از آنها آمدند، آشكار مىسازد و زمين خدا هيچ گاه از وجود حجت خالى نمىشود.بريهه آن روز سراپا گوش شده بود و آنچه را مىشنيد، به خاطر مىسپرد. او تا آن روز اين همه سخن جذاب نشنيده بود. به خانه بازگشت، ولى اين بار، با رويى گشاده و چهرهاى كه آثار شادى و خرسندى در آن پديدار بود، همسرش را صدا زد و به او گفت كه هر چه سريعتر آماده سفر به سوى مدينه شود. فرداى آن روز به سوى مدينه حركت كردند. هشام نيز در اين سفر آنان را همراهى كرد. سفر با همه سختىهايش به شوق ديدن امام آسان مىنمود.سرانجام به مدينه رسيدند و بى درنگ به خانه امام صادق «عليهالسلام» رفتند. پيش از ديدار با امام، فرزند ايشان، امام كاظم «عليهالسلام» را ديدند. هشام داستان آشنايى خود با بريهه را براى امام كاظم «عليهالسلام» تعريف كرد. امام به او فرمود: تا چه اندازه با كتاب دينت، انجيل آشنايى دارى؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمينان دارى كه معانى آن را درست فهميدهاى؟ گفت: بسيار مطمئنم كه معناى آن را درست درك كردهام. امام برخى كلمات انجيل را از حفظ براى بريهه خواند. شدت اشتياق بريهه به صحبت با امام، زمان و مكان و خستگى سفر را از يادش برده بود. او آن قدر شيفته كلام امام شد كه از باورهاى باطل خود دست برداشت و به اسلام گرويد. هنوز به ديدار امام صادق «عليهالسلام» شرفياب نشده بود كه به وسيله فرزند او مسلمان شد. آن گاه گفت: من پنجاه سال است كه در جست و جوى فردى آگاه و و دانشمندى راستين و استادى فرهيخته مانند شما هستم».پی نوشت:1. همان، ص ش 360.2. همان، ص 76.3. همان، ص 32، ح 1.4. همان، ص 48، ح 4.5. الكافى، ج 2، ص 54، ح 2.6. همان، ج 1، ص 24، ح 19.7. همان، ص 12، ح 10.8. همان، ج 1، ص 50، ح 10.9. همان، ص 128، ح 10.10. تحف العقول، ص 35.11. همان، ص 72، ح 2.12. همان، ج 1، ص 227، ح 1.منبع: ماهنامه یاس
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]
صفحات پیشنهادی
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام))
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام))-صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) نويسنده:نجمه كرمانى اسلام عزيز، علم و دانش ...
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام))-صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) نويسنده:نجمه كرمانى اسلام عزيز، علم و دانش ...
پيامبر اكرم (ص) از نگاه امام صادق عليه السلام
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) دانش و بينش از نگاه امام صادق «عليهالسلام»شنيده بود پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرموده است: يك ...
صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) دانش و بينش از نگاه امام صادق «عليهالسلام»شنيده بود پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرموده است: يك ...
نقش فاطمه زهرا «عليهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامى
فاطمه زهرا «عليهاالسلام» كه همواره سيره پدر را الگو و سرمشق خويش قرار داده و خود همواره مورد تكريم آن پدر ..... صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) ...
فاطمه زهرا «عليهاالسلام» كه همواره سيره پدر را الگو و سرمشق خويش قرار داده و خود همواره مورد تكريم آن پدر ..... صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) ...
اشعار محتشم کاشانی-6
کجاوه سخن -5. . مطالب پیشین. سيره تربيتي امام رضا (علیه ا لسلام) · صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) · اصلاح و تربيت روحي امت اسلام ...
کجاوه سخن -5. . مطالب پیشین. سيره تربيتي امام رضا (علیه ا لسلام) · صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) · اصلاح و تربيت روحي امت اسلام ...
کجاوه سخن -3
سيره تربيتي امام رضا (علیه ا لسلام) · صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) · اصلاح و تربيت روحي امت اسلام · در محضر امير عارفان · خزانه ايمان ...
سيره تربيتي امام رضا (علیه ا لسلام) · صهباى دانش (دانشاندوزى در سيره عملى امام صادق (عليهالسلام)) · اصلاح و تربيت روحي امت اسلام · در محضر امير عارفان · خزانه ايمان ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها