تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم، بيشتر از آن‏كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى‏كنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802716731




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقش فاطمه زهرا «عليهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقش فاطمه زهرا «عليهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامى
نقش فاطمه زهرا «عليهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامى نويسنده: جواد محمد زمانى آموزه وحدت در ابعاد گوناگون زندگانى دختر پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم»، حضرت فاطمه زهرا «عليهاالسلام» سارى و جارى است. او دختر كسى است كه محور وحدت امّت اسلام خوانده مى‏شود؛ همان كسى كه همه مسلمانان به او عشق مى‏ورزند و به مقام بلند و ملكوتى او احترام مى‏گذارند. فاطمه زهرا «عليهاالسلام» كه همواره سيره پدر را الگو و سرمشق خويش قرار داده و خود همواره مورد تكريم آن پدر مهربان بوده است، نمى‏تواند سيره‏اى جز اصلاح‏گرى و منشى جز تربيت و بيدارگرى داشته باشد؛ از اين رو ما در اين نوشتار بر آن نيستيم كه همه سيره آن حضرت يا همه سخنان وى را بررسى كنيم؛ اين بحث، بحث بسيار طولانى و دنباله‏دارى است كه بررسى آن در اين صفحات نمى‏گنجد بلكه مى‏خواهيم تنها سخنانى از آن حضرت را بررسى كنيم كه بيشتر به اثبات فرضيه ما كمك مى‏كند. اين سخنان گاه بدون واسطه بر ادعاى ما دلالت مى‏كند و گاه با واسطه. فاطمه زهرا «عليهاالسلام» براى اتحاد، عواملى را بر مى‏شمرد؛ بدين معنا كه اين عوامل باعث ايجاد يا تقويت روح برادرى دينى مى‏شود و جامعه را از تشتّت و افتراق نجات مى‏بخشد. برخى از اين عوامل به شرح زير است:1. خداپرستى و نيايشدعوت به خداپرستى، دعوت به وحدت است؛ چه اين كه مسلمانان در اصل خداپرستى و خدا دوستى با هم مشتركند، همه به يك خدا اعتقاد دارند و از شرك مى‏پرهيزند؛ به سوى يك قبله نماز مى‏گذارند و يك پيامبر را آخرين فرستاده خدا مى‏دانند؛ با اين همه گاه اين حقايق عظيم را فراموش مى‏كنند و دل به بيگانه مى‏سپارند و به روى دوست شمشير مى‏كشند. مسلمانان بايد در كشمكش و درگيرى قبيله‏اى و مذهبى و حزبى، اين حقايق سترگ را به ياد آورند و دست به خونِ برادر خويش نيالايند.ديگر آن كه دعوت به خداپرستى، دعوت به درك حقايق زيباى جهان و دعوت به درنگ در پديده‏هاى مادّى و معنوى است؛ درنگى كه باعث رشد و بالندگى معنوى و پيشرفت علمى و عملى مى‏شود. دعوت به خداپرستى، دعوت به آرامش است؛ چه اين كه ياد خدا آرام بخش دل‏هاست و دل‏ها را از پريشانى و آشفتگى مى‏رهاند.فاطمه زهرا «عليهاالسلام» با باورداشت اين انديشه‏ها، مردم را به خداپرستى و خدا دوستى فرا مى‏خواند؛ همان چيزى كه خود از زلال آن بسيار بهره‏مند بود. او مردم را به حقيقتى دعوت مى‏كرد كه خود فانى در آن بود، از اين رو خود سرمشق بزرگى براى عابدان و زاهدان بود؛ چنان كه نقل شده: «نفس‏هاى فاطمه «عليهاالسلام» هنگام نماز از خوف خدا به شماره مى‏افتاد» و نيز آمده است: «در اين امّت، عابدتر از فاطمه، كس نيست؛ او آن قدر [در حين عبادت] ايستاد كه پاهايش آماس (ورم) كرد.رواياتى كه درباره عبادت فاطمه «عليهاالسلام»، تسبيح او، نمازهاى منقول از او و دعاهاى او آمده فراوان، و گواه صادقى بر ژرفاى عبادت و زهد اوست.در انديشه دختر پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» جامعه‏اى كه روح عبادت و دعا به كالبد آن درآيد، كمتر دچار تشتّت و چند دستگى مى‏شود. آن حضرت مردم را به دعا فرا مى‏خواند و در دعا نيز به آنان، دعا براى ديگر برادران و خواهران دينى و امّت اسلام را آموزش مى‏داد، چنان كه در يكى از دعاهاى وى مى‏خوانيم: «بِسمِ اللّه عَلى اَحِبَّتى وَ وَلَدى و قَراباتى، بِسمِ اللّه على جيرانى المؤمِنين و اِخْوانى وَ مَن قَلَّدنى دُعاءً اَوِ اتَّخَذَ عِنْدى يَدا اَو ابتَدأ اِلَىَّ بَرّا مِنَ المُؤمِنينَ وَ المؤمِناتِ، بِسمِ اللّهِ عَلى ما رَزَقَنى رَبِّى و يَرزُقَنى»؛ «بسم الله دوستان و فرزندان و خويشانم، بسم الله بر همسايگان مؤمن و برادران دينى من و هر آن كس كه دعايى به من كرده يا نعمتى به من بخشيده يا ابتدا به نيكى به من كرده از مؤمنين و مؤمنات، بسم الله بر هر چه كه پروردگارم روزى‏ام فرموده و روزى‏ام مى‏كند.»شوق دعا براى برادران و خواهران دينى و مدرسه تعليم دعاى آن حضرت تا لحظات پايانى عمر مباركش ادامه داشت: آن حضرت به گفته اسماء بنت عميس در لحظات پايان عمر شريف خود دستان خود را به آسمان بلند كرده، مى‏گويد:«اللّهُمَّ اِنّى اسألُكَ بِمُحَمَّدٍ المصطفى و شُوقه إلىَّ و بَبْعلى عَلىٍ المُرتَضى و حُزْنه عَلَىَّ، وَ بِالحَسَنِ المُجتَبى و بكائِه عَلَىَّ وَ بِالحُسَيْنِ الشَّهيدِ و كآبَتهِ عَلَىَّ و بَناتى الفاطِميّات تحسّرهُنَّ عَلَىَّ، انَّكَ تَرحَمُ وَ تَغْفِرُ لِلعُصاةِ مِن اُمَّةِ مُحمّدٍ و تَدْخُلُهُم الجَنَّةَ، اِنَّكَ اَكْرَمُ المَسئولينَ وَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ؛» «خداوندا، تو را مى‏خوانم به حق محمد مصطفى كه اشتياق ديدار او را دارم، و به حقّ شوهرم على و اندوهى كه بر من داد، و به حق حسن مجتبى و اشكى كه بر من مى‏ريزد، و به حق حسين شهيد و افسردگى‏اش نسبت به من و به حق دختران فاطمى‏ام و حسرتى كه بر من مى‏خورند كه گناهكاران امّت محمد را بيامرزى و در بهشت داخل كنى، همانا تو بهترين درخواست كنندگان و مهربان‏ترن مهربانان هستى».آن حضرت بر اين باور است كه ريشه اختلاف امّت، فراموش كردن ياد خدا و شكر و ثناى وى، و نيز سرپيچى از فرمان‏هاى اوست. از اين رو در سترگ‏ترين سخن خود - خطبه در مسجد مدينه، كه به خطبه فدكيه شهرت يافته -، نخست به حمد پروردگار و ذكر نعمت‏هاى او و فوايد توحيد مى‏پردازد. آن حضرت در بخشى از آن خطبه مى‏فرمايد:«وَ اَشهَدُ اَن لا اِله الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شريكَ لَه و كَلمَةَ جَعَلَ الاخلاص تأويلَها، و ضَمَّنَ القُلوبَ مَوْصولَها وَ أنارَ فِى الفِكر مَعْقُولَها، المُمْتَنِعُ عَنِ الابصارِ رؤيَتُهُ وَ مِنَ الألْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِن الاوْهامِ كِيْفِيَّتُهُ، اِبْتَدَعَ الاشياءَ لا مِن شى‏ء كانَ قَبْلَها و اَنْشأها بِلا احْتِذَاء أمْثِلَةٍ اِمْتَثَلها، كَوَّنها بِقُدرَتِه و خَدَأها بِمَشيَّتِهٍ مِن غير حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تكوينِها وَ لا مائِدةٍ لَهُ فى تَصويرها اِلاّ تَثْبيتا لِحِكمَتِهِ و تنبيها عَلى طاعتِهِ و اِظْهارا لِقُدرَته و تَعَبُّدا لِبَريَّته وَ اعِزازا ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ على طاعَتِهِ وَ وَضَعَ العِقابَ على مَعْصِيَته زيادَةً عَنْ نِقْمَتِه و حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ»؛ «گواهى مى‏دهم كه معبودى جز او نيست، يكتايى است بى انباز و شريك، روح اين گواهى دوستى بى‏آلايش و خلوص است، كه دل‏هاى مشتاقان با آن در آميخته آثارش در افكار پرتو افكن شده است. خدايى كه ديدگان را توانايى ديدن، زبان را يارى بيان و گمان‏ها را قدرت بر ادراك او نيست. همه چيز را از نيستى به هستى در آورد و آنان را بدون وجود الگو و نمونه‏اى ايجاد نمود. با يد قدرت خود همه را بالندگى داد و با اراده‏اش به خلقِ موجودات دست يازيد؛ بى آن كه به آفرينش آن‏ها نيازمند باشد و از اين صورتگرى طرفى ببندد. جز اين كه مى‏خواست حكمتش را آشكار سازد و مردم را به فرمان بردارى‏اش هشيار كند و بندگان را به عبوديتش رهنمون گرددد و براى دعوتش موجب سرافرازى باشد. پس آنگاه پاداش را در اطاعت و كيفر را در نافرمانى نهاد، تا بندگان را از خشم و عذاب خود رهانيده به سوى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.»آن حضرت در بيان وظايف مردم نسبت به پروردگار خود فرموده است: «اَنْتُم عِبادَ اللّه نَصْبُ اَمْرِهِ و نَهْيِه وَ حَمَلَةُ دينه وَ وَحْيه و اُمَناءُ اللّهِ عَلى اَنْفُسِكُم وَ بُلغاؤُهُ اِلَى الأمم وَ زَعيمُ حَقَّ لَهُ فيكُم وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْكُم»؛ «شما بندگان خدا، نگاهبانان حلال و حرام، حاملان دين و احكام، امينان خدا بر خويش و پيام آورانِ او به سوى امّت‏ها هستيد. حقى از سوى خدا بر عهده داريد و پيمانى را كه با او بسته‏ايد، پذيرفته‏ايد.»دختر پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» علت روى گردانى مردم از خدا و در نتيجه ظهور تفرقه را، بروز جريان نفاق در ميان آنها مى‏داند:«ظَهَرَتْ فيكُم حَسَكَةُ النِّفاقِ وَ سَمُلَ جِلْبابُ الدّين»؛ «خار نفاق و دورويى در ميان شما آشكار و پرده دين دريده شد». نيز فرموده است: «وَ اَطْلَعَ الشَّيطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْرِزِهِ هاتِفا بِكُمْ»؛ «شيطان سر ازكمينگاهِ خود به در آورد و شما را به سوى خود فرا خواند».آرى، فاطمه «عليهاالسلام» مى كوشيد تا با گوشزد كردن خطر ارتجاع، مردم را بر گرد كلمه «لا اله الاّ اللّه» متّحد سازد و ريشه شرك و نفاق و تفرقه را بر كند.2. پيامبرى و نبوّتامروزه مسلمانان چند محور اساسى براى اتحاد و برادرى دارند، از جمله آن‏ها خدا و قبله واحده، كتاب واحد و پيامبر واحد است. آرى، پيامبر خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» محور خوبى براى اتحاد و به گفته قرآن سرمشق خوبى براى مؤمنان است. خداوند در قرآن كريم پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» را بسيار مى‏ستايد و او را بر همه پيامبران خويش برترى مى‏دهد و مؤمنان را به اطاعت از او فرا مى‏خواند. خداوند اطاعت از پيامبر را در طول اطاعت از خود قرار مى‏دهد و آن حضرت را محبوب‏ترين فرد نزد خود مى‏داند.فاطمه زهرا «عليهاالسلام» كه نزديك‏ترين فرد به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بود، و روح و جان وى با آيات قرآن كريم آميخته بود، هماره مردم را به پندگيرى از پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» و سرمشق‏گيرى از سيره ايشان دعوت كرده است. شاهد آشكار سخن ما، اين فرمايش نورانى آن حضرت است: «اَبَوا هذِهِ الامَّة مُحَمَّدٌ وَ عَلِىُّ يُقيمانِ اَوَدَهُم وَ يُنقِذانِهِم مِنَ العَذابِ الدّائمِ اِنْ اَطَاعُوهُما و يُبيحانِهم النَّعيمَ الدّائمَ اِنْ وافَقُوهُمَا؛» «محمّد و على پدران اين امّتند. اگر فرمانبردارى از آن دو بكنند، آن‏ها را از كژى نجات مى‏دهند و از عذاب دايم مى‏رهانند و اگر با آنان موافقت داشتند بر آن‏ها نعمت دايمى را مباح مى‏كردند».آن حضرت در سخنان خود، خطاب به برخى زنان، آنان را به خشنود كردن محمد «صلى الله عليه و آله و سلم» و على «عليه‏السلام» كه پدران دينى‏اند دعوت مى‏كند، حتى اگر به خشم پدران نسبى آن‏ها بينجامد: «اِرْضى اَبَوَىْ دينِك محمّدا و عليّا بِسُخْط اَبَوَىْ نَسَبِكَ وَ لا تَرضى اَبَوىْ نَسِبِك بِسُخطِ اَبَوىْ دينك، فَاِنَّ اَبَوىْ نَسَبِك اِن سُخِطا اَرْضاهُما محمّد و علىٌ «عليهم‏السلام» بِثَوابِ جزءٍ مِنْ الف الف جزءٍ مِنْ ساعةٍ مِن طاعتهِما، و اِنَّ اَبَوَىْ دينك ان سُخِطا لَمْ يَقْدِر اَبَوا نَسَبِك أن يَرضياهُما لأنّ ثوابَ طاعاتِ أهْلِ الدنيا كلّهم لا يَفى بِسُخْطِهما»؛ «پدران دينى خود را كه محمد و على‏اند، خشنود گردان؛ اگر چه به سخط و خشم پدران نسبى بينجامد و به خشم پدران دينى در برابر خشنودى پدران نسبى خود رضايت مده؛ چون اگر پدران نسبى تو ناخشنود باشند، محمد و على به ثواب جزيى از هزار هزار جزء از ساعات طاعاتشان آن‏ها را راضى مى‏گردانند؛ اما اگر پدران دينى تو ناخشنود باشند، پدران نسبى شما قادر به خشنود كردن آنان نيستند؛ چون ثواب طاعات اهل دنيا نمى‏تواند خشم آن دو را فرو بنشاند و خشنودشان سازد».آرى، فاطمه زهرا «عليهاالسلام» با اين سخنان، مردمان را به همدلى و پيوند بر محور وجود مقدس پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» تشويق مى‏كند و با عبارت «پدر دينى» بر شوق و عاطفه همگان نسبت به پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» مى‏افزايد. آن حضرت، پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» را يكى از سه چيز كه در دنيا علاقه‏مند به آن است مى‏داند و با اين سخن شگفت، ديگر بار همگان را به عشق و مهرورزى نسبت به پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» بر مى‏انگيزاند: «حُبِّبَ اِلَىَّ مِنْ دُنْياكُم ثَلاثٌ»؛ تَلاوَةُ كِتابَ اللّهِ و النَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَ الانفاقُ فى سَبيلِ اللّهِ»؛ «از دنياى شما سه چيز را علاقه‏مندم: تلاوت كتاب خدا، نگاه كردن به چهره پيامبر خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و انفاق در راه خدا.دعوت آن حضرت به اتحاد بر محور پيامبر خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» تنها به سخن ختم نمى‏شد؛ او در عمل نيز خود به اين سيره ملتزم بود و بارها اين التزام را نشان داد. از جمله بايد به اين داستان اشاره كرد: برخى از مردم، به پيامبر خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» آن گونه كه شايسته آن حضرت بود، احترام نمى‏گذاشتند و در خطاب كردن به وى، حرمت او را نگاه نمى‏داشتند تا آن‏كه اين آيه نازل شد: «لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُم كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضا»؛ «پيامبر را در ميان خود، آن گونه كه همديگر را صدا مى‏زنيد، صدا نزنيد».امام صادق «عليه‏السلام» مى‏فرمايد: فاطمه «عليهاالسلام» فرمود: وقتى آيه نازل شد، ترسيدم كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را با خطاب «يا اَبَة» بخوانم؛ از اين رو مى‏گفتم: «يا رَسولَ اللّه». يك بار، دو بار، سه بار از من روى گرداند. سپس رو به من كرد و فرمود: فاطمه! اين آيه درباره تو و خاندان و فرزندانِ تو نازل نشده است، تو از منى و من از تو. اين آيه مربوط به جفا كاران و درشت خويان قريش كه اهل كبر و خودخواهى‏اند مى‏باشد. تو به من «يا اَبَه» بگو؛ زيرا اين كلام، قلب مرا زنده مى‏كند و پروردگار را خشنود مى‏سازد.آرى، در اين ماجرا فاطمه «عليهاالسلام» مى‏خواست التزام عملى خود را به آنچه مى‏گويد نشان دهد و تافته جدا بافته از امّت قرار نگيرد و همانند ديگران پيامبر اسلام «صلى الله عليه و آله و سلم» را صدا بزند و وحدت و همگونى بر محور پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» را تقويت كند و چنانچه دستور خاص پيامبر اعظم «صلى الله عليه و آله و سلم» بشود، به اين كار ادامه دهد؛ امّا با شنيدن سخنان پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» به سخن او عمل كرد و وحدت را به گونه‏اى ديگر تقويت نمود، و آن گونه ديگر، اتحاد در پيروى از سخنان پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» بود!فاطمه «عليهاالسلام» حال مردمان حجاز پيش از بعثت نبى اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» و دسته دسته بودن و تفرقه آنان را يادآورى مى‏كند و با ذكر خدمات پيامبر خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» مردمان را از ارتجاع به جاهليّت بر حَذَر مى‏دارد و از آنان مى‏خواهد كه وحدت خود را مبدّل به تفرقه نسازند: «اِبْتَعَثَهُ اللّه تعالى اِتماما لأمرِهِ وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ وَ اِنْفَاذا لِمَقادير حَتْمِهِ فَرَأىَ الأمَمَ فِرَقا فى اَدْيانِها عُكَّفا عَلى نِيرانِها عابِدَةً لأوثانِها مُنكِرةً للّهِ مَعَ عِرفانِها فَانَارَ اللّهُ تعالى بِأبى مُحَمَّدٍ «صلى الله عليه و آله و سلم» ظُلَمَها وَ كَشَفَ عَنِ القُلوبِ بُهَمَها وَ جَلِّى عَنِ الابْصارِ غُمَمَها وَ قَامَ فِى النّاسِ بِالهدايَةِ وَ أنْقَذَهُمْ مِنَ الغَوايَةِ وَ بَصَّرَهُم مِنَ العَمايَةِ وَ هَداهُم اِلَى الدّينِ القَوِيمِ وَ دَعَاهُم اِلَى الصِّراطِ المُستقيمِ»؛ «محمد «صلى الله عليه و آله و سلم» را بر انگيخت تا فرمانش را كامل، حكمش را نافذ و آنچه مقدّر ساخته بود به انجام رساند. پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» مشاهده نمود كه هر گروه آيينى را پذيرا گشته‏اند. دسته‏اى بر گرد آتش در طواف، گروهى در برابر بت به نماز، و همگان ياد خدايى را كه مى‏شناسند، از خاطر زدوده‏اند. پس خداوند به تو محمّد بساط ظلمت را سترد، و دل‏ها را از تيرگى كفر رهانيد، و ابرهاى تيره و تار را از مقابل ديدگان به يكسو افكند. او (پيامبر خدا) براى هدايت مردم به پا خاست و آن‏ها را از گمراهى و ناراستى رهايى بخشيد و چشمانشان را بينا ساخت. آنان را به آيين پا بر جاى اسلام رهنمون گشت و به راه راست دعوت نمود.»حتى شكوه‏ها و نوحه‏هاى فاطمه «عليهاالسلام» در فراق پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» را مى‏توان دعوت به اتحاد بر محور پيامبر اعظم «صلى الله عليه و آله و سلم» دانست. آن حضرت با نوحه‏ها و اشعار فراوان در اندوه رحلت جانگداز پيامبر «صلى الله عليه و آله و سلم» و با يادآورى نعمت حضور آن رسول خاتم، مردمان را به زنده نگاه داشتن ياد و سيره ايشان دعوت مى‏كرد و نسبت به از ياد رفتن برخى سفارش‏هاى وى و فراموشى بخشى از سيره آن حضرت نهيب مى‏زد.3. قرآن كريممردم عصر جاهلى، زندگانى آلوده به خرافات و افسانه‏ها و آميخته با شرك و نفاق و كفر داشتند؛ با اين همه در پناه عمل به نوشته‏اى آسمانى توانستند از تيرگى‏ها نجات يابند و ميهمان صبح دل‏انگيز توحيد و معنويت و رفاه شوند؛ آن نوشته آسمانى، قرآن كريم بود؛ كتابى كه بزرگ‏ترين معجزه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» است، زوال و تحريف نمى‏پذيرد، محدود به عصر يا دوره‏اى نمى‏شود و بطن‏هاى گوناگون دارد؛ كتابى كه اهل‏بيت پيامبر اعظم «صلى الله عليه و آله» بهترين مفسّر آن هستند و از حقايق آن به خوبى آگاهند. پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» بارها و بارها مسلمانان را به قرآن كريم سفارش كرده و آن را يكى از يادگارهاى گرانبهاى خود در ميان مسلمانان مى‏دانست. در روايات، سفارش‏هاى بسيارى نسبت به تلاوت قرآن كريم و تأمّل در آيات ژرف و شگرف آن وجود دارد. اين نكته را نمى‏توان نهفت كه راز عقب ماندگى و تشتّت مسلمانان در عصر حاضر نيز دورى از قرآن كريم است.فاطمه زهرا «عليهاالسلام» بزرگ‏ترين حامى قرآن بود و آن كتاب آسمانى را فصل الخطاب بسيار خوبى براى منازعات مى‏دانست. آن حضرت همگان را به تلاوت و تأمل در اين كتاب آسمانى سفارش مى‏كرد كه گواه آن سخن زير است: «حُبِّبَ اِلَىَّ من دُنياكُم ثَلاثٌ: تَلاوَتٌ كتابِ اللّه...»؛ «از دنياى شما سه چيز را علاقه‏مندم: تلاوت كتاب خدا...». نيز «قارِى‏ءُ الحَديدِ و اذا وَقَعَتْ وَ الرَّحمنِ يُدعى فى السماوات و الارضِ ساكِنُ الفِردوسِ»؛ «تلاوت كننده سوره حديد و واقعه و الرحمن در آسمان‏ها و زمين اهل بهشت خوانده مى‏شود».آن حضرت حتى وصيت نامه خويش را نيز محلّ تشويق مردم براى مراجعه به كتاب الله قرار مى‏دهد و از امير مؤمنان «عليه‏السلام» مى‏خواهد كه بر بالاى قبر او، فراوان قرآن بخواند: «فَاكْثِرْ مِنْ تَلاوَةِ القُرآنِ»؛ «[بر بالاى قبر من] بسيار قرآن تلاوت كن».سفارش فاطمه «عليهاالسلام» در رجوع به قرآن، تنها به گفته منحصر نماند. آن بانوى گرامى اسلام، خود بارها در سخنان، خطبه‏ها و احتجاجات خود از آيات قرآن كريم استفاده مى‏كرد و گاه به شرح آنان مى‏پرداخت.دختر پيامبر گرامى اسلام در خطبه سترگ خود، خطاب به مردم مدينه، قرآن كريم را به زيبايى وصف مى‏كند:«... النُّورِ السّاطِعِ و الضِّياءِ اللامِعِ، بَيَّنَةٌ بَصائِره، منكشفة سَرائرُه، مَتَجَليَةٌ ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ بِهِ اَشياعُهُ، قائِدٌ الى الرِّضوانِ اِتّباعُهُ، مُؤَدٍ الى النجاةِ اِسْتِماعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللّهِ المُنَوَّرَةُ و عَزائِمه المُفَسِّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ المُحَذَّرَةُ وَ بَيِّناتُهُ الجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الكافِيَةُ وَ فَضائِلُهُ المَنْدُوبَةُ وَ رُخَصُهُ المَوْهُوبَةُ و شَرائعةُ المَكْتُوبَةٌ؛ «[قرآن] فروزان و شعاع درخشان خداست. دلايلش روشن، لطايف و دقايقش آشكار، ظواهرش نورانى است و پيروانش پر افتخارند و جهانيان بدان غبطه خورند و حَسَد بَرند. كتابى كه پيروى‏اش راهگشاى روضه رحمت الهى است و شنونده‏اش رستگار در دو سرا، در پرتو آن، قلب‏هاى روشن الاهى را مى‏توان ديد و نيز تفسير احكام و واجبات او را دريافت، حرام‏هاى خداوندى را بازدارنده، حلال‏هاى او را رخصت دهنده و مستحبات را نماينده و شريعت را راهگشاست».نيز آن حضرت وقتى جدا شدن مردم را از كتاب خدا ديد بر آنان نهيب زد و از آنان خواست كه قرآن را محور اتّحاد قرار دهند و داورى نمايند: «وَ هذا كتابُ اللّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُم زَواجِرُهُ بَيَّنةٌ و شَواهِدُهُ لائحَةٌ و اَوَامِرُهُ واضِحَةٌ. اَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدونَ اَمْ بِخَيْرِهِ تَحكُمُون؟؛ «اين كتاب خداست ميان شما! نشانه‏هايش بى كم و كاست هويدا، و امر و نهى آن روشن و آشكارا. آيا داورى جز قرآن بر مى‏گيريد؟ يا به غير آن داورى مى‏كنيد؟.»4. امامت و اهل‏بيتامامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است، و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مى‏شود؛ خواه در راه حق باشد يا در راه باطل، چنان كه در قرآن كريم، واژه «ائمه كفر» درباره سران كفّار به كار گرفته شده، و كسى كه نمازگزاران به او اقتدا مى‏كنند، «امام جماعت» ناميده مى‏شود.اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى». ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر قلمرو امامت است، وگرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزئى از دين اسلام است.از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد و كسى كه اصالتا - و نه به عنوان نيابت - داراى چنين مقامى باشد، معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم، همه منصب‏هاى پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» به جز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبيين حقايق و قوانين و معارف اسلام حجّت است و هم فرمان‏هاى وى در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعة مى‏باشد. بدين ترتيب اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسئله ظاهر مى‏شود:- نخست آن كه امام بايد از طرف خداى متعال نصب شود؛- دوم آن كه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد؛- سوم آن كه بايد مصون از گناه باشد.دين مقدس اسلام، همگانى و جاودانى و نسخ ناشدنى است، و بعد از پيامبر اسلام «صلى الله عليه و آله» پيامبرى نخواهد آمد، و ختم نبوّت در صورتى با حكمت بعثت انبياء سازگار است كه آخرين شريعت آسمانى، پاسخ‏گوى همه نيازهاى بشر باشد و بقاى آن تا پايان جهان تضمين شده باشد.اين ضمانت درباره قرآن كريم وجود دارد و خداى متعال مصونيّت اين كتاب عزيز از هر گونه تغيير و تحريفى را تضمين كرده است؛ ولى همه احكام و قوانين اسلام، از ظاهر آيات كريمه استفاده نمى‏شود و فى المثل تعداد ركعات نماز و كيفيّت انجام دادن آن و صدها حكم واجب و مستحب آن را نمى‏توان از قرآن كريم به دست آورد و معمولاً قرآن در صدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نيست و تعليم و تبيين آن‏ها را بر عهده پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» گذاشته تا با علمى كه خدا به او عطا فرموده - غير از وحى قرآنى - آن‏ها را براى مردم بيان كند. بدين ترتيب، حجيّت و اعتبار سنّت آن حضرت به عنوان يكى از منابع اصيل براى شناخت اسلام ثابت مى‏شود.امّا شرايط دشوار زندگى آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابى طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نمى‏داد كه همه احكام دين و قوانين اسلام را براى عموم مردم بيان كند و همان مقدار هم كه اصحاب فرا مى‏گرفتند، ضمانتى براى محفوظ ماندن نداشت و حتى كيفيّت وضو گرفتن آن حضرت كه سال‏ها در مرئى و منظر مردم بود، مورد اختلاف واقع شد. در جايى كه احكام چنين عملى درمعرض اختلاف باشد، خطر اشتباه در نقل و تحريفات عمدى در مورد احكام دقيق و پيچيده بويژه احكام و قوانينى كه با هوس‏هاى افراد و منافع گروه‏ها برخورد مى‏كند، به مراتب بيشتر خواهد بود.با توجه به اين نكات، روشن مى‏شود كه هنگامى دين اسلام مى‏تواند به عنوان يك دين كامل و پاسخ‏گوى نيازهاى همه انسان‏ها تا پايان جهان، مطرح باشد كه در متن دين، راهى براى تأمين مصالح ضرورى جامعه پيش‏بينى شده باشد؛ مصالحى كه با رحلت پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» در معرض تهديد و تقويت قرار مى‏گرفت؛ و اين راه خير جز نصب جانشين شايسته براى رسول اكرم «صلى الله عليه و آله» نخواهد بود... حاصل آنكه، ختم نبوّت هنگامى موافق با حكمت الهى خواهد بود كه توأم با نصب امام معصوم باشد؛ امامى كه همه ويژگى‏هاى پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» - به جز نبوّت و رسالت - را دارا باشد.آنچه گفتيم دليل عقلى بر وجوب امامت است و پيش از هر دليل نقلى (آيه يا روايت) مى‏تواند مستمسك ما براى اثبات امامت و ولايت اهل‏بيت «عليه‏السلام» باشد. درنگ در آنچه گفتيم اين حقيقت را نيز آشكار مى‏كند كه امامت، به قطع از اصول دين است نه فروع دين.فاطمه زهرا «عليهاالسلام» از رهگذر تبين حقايق امامت و نيز براى آشكار ساختن جايگاه امامت در ايجاد اتحاد و وفاق دينى و دنيوى در خطبه خود در مسجد مدينه فرموده است:«فَجَعَل اللّهُ... طاعَتنا نِظاما لِلْمِلَّةِ و اِمامَتنا اَمَانا لِلْفُرْقَة (مِنَ الفُرْقَه)»؛ «خداوند پيروى ما را مايه وفاق، و امامت ما را مانع افتراق قرار داد».درنگ در اين سخن نورانى حقايق فراوانى را آشكار خواهد كرد. اين سخن شگرف نظر شارحان خطبه فاطمه زهرا «عليهاالسلام» را به خود جلب كرده است، چنان كه در يكى از اين شرح‏ها مى‏خوانيم: «در اين دو فراز كه شامل يك مضمون است، يادگار نبوّت و رسالت، نظام امّت اسلامى و مصون بودن از پراكندگى را در گرو امامت و پيروى از رهبر خودشان معرفى فرمود كه دومين اساس در حفظ وحدت اجتماع مى‏باشد كه هر جامعه‏اى بايد قطب فكرى داشته باشد تا تمام افكار را به خود جذب و خلاء موجود از اين ناحيه را برطرف كند. در اين صورت است كه زمينه‏اى براى اختلاف فكر باقى نمى‏ماند.در اين جا اين سؤال مطرح مى‏شود كه با بودن قرآن كريم و سنت رسول اكرم «صلى الله عليه و آله» و رهبريت يك فرد كه با اكثريت آراء انتخاب شده ديگر اختلافى باقى نمى‏ماند و نظام اسلامى از پراكندگى و هرج و مرج مصون خواهد بود. پس به چه دليل نظام امّت و امنيت از تفرقه در گرو امامت و رهبرى اهل بيت مى‏باشد؟ پاسخ اين سؤال را با الهام از يك بيت عربى مى‏دهيم:فانّ النّار بالعودين تزكى و انّ الحرب اوّله كلاماين شاعر مى‏گويد اين طور نيست كه جنگ‏ها به طور دفعى واقع شده باشند؛ بلكه اگر ريشه‏يابى كنيم مى‏بينيم آغاز آن از سخن شروع مى‏شود؛ بدين سان كه با ردّ و بدل كردن سخنان ناشايسته كم كم عقده‏ها و كينه‏ها بسته شده و سرانجام به يك پيكار خونبار تبديل مى‏شود، و اگر به اين نكته اجتماعى كه در اين بيت عربى تصوير شده، به طور گسترده بنگريم، خواهيم ديد كه يكى از عوامل مؤثر در جنگ‏ها كه بر اثر صف بندى‏ها و تقسيم بندى در اجتماع صورت مى‏گيرد ريشه آن نيز اوّل به صورت عقيده و سپس به مرور زمان منجر به اختلاف در گفتار و سرانجام حوادث خونبار مى‏شود. بنابراين اگر بخواهيم نظام جامعه محفوظ و از تفرّق مصون بوده باشد، بايد هماهنگى در عقايد را فراهم نمود؛ زيرا مهم‏ترين عامل در وحدت و نظام يك اجتماع وحدت فكر و عقيده از آن اجتماع است كه يكپارچگى را حفظ خواهد نمود وگرنه جامعه دير يا زود از هم خواهد پاشيد و جامعه از درون متلاشى خواهد شد؛ گر چه ممكن است بر مبناى تعصبات جاهلانه بدون تكيه بر اساس فرهنگى، وحدتى بر اساس قوميت و امثال آن ايجاد كرد؛ امّا هرگز آن وحدت ضامن حفظ بنيان اجتماعى نخواهد بود؛ بلكه عمده و اساس در جامعه وحدت افكار و عقايد است و اگر چنين وحدتى در اجتماع نبود، در باطن آن جامعه هرج و مرج وجود خواهد داشت؛ زيرا بنا به فرموده امام در نهج البلاغه، پناهندگى به ركن وثيق نيست.هر كس در تاريخ اسلام سيرى بنمايد مى‏بيند كه در طى قرون، بر اثر فتوحات شايانى كه نصيب مسلمان‏ها گرديد، افكار و آراء گوناگون جديد داخل در حوزه اسلام گرديد. دانشمندان اديان و مذاهب مختلف به اجتماع مسلمين روى آوردند و از طرفى چون كنترل فكرى وجود نداشت، بحث‏هاى گوناگونى در اطراف معارف اسلامى مطرح شد كه مسلمان‏ها مى‏بايست با توجه به قرآن و اصول معارف اسلام، يا قرآن را حاكم و غالب بر آنها دانسته و همه آن افكار را با ميزانِ قرآن مى‏سنجيدند و پس از تطبيق با قرآن و سنت، هر چه مطابق با قرآن باشد، قبول و آنچه را كه مخالف يافتند رد نمايند و به اين ترتيب اصالت و حاكميّت قرآن را حفظ نمايند و يا اين كه باطنا مغلوب آن افكار شده و كتاب و سنّت را با آن افكار تطبيق دهند.البته حفظ برترى قرآن در برابر افكار انحرافى احتياج به كسانى دارد كه خود قرآن آنان را معرفى نموده و به آنان ارجاع داده، و آنان با احاطه غيبى به حقايق و دارا بودن علم اسماء، اين صلاحيت و توانايى را به طور انحصارى دارند كه همه افكار را در چهارچوب قرآن تفسير نموده و نظرها را اشباع نمايند تا ديگر مجالى بر اختلاف باقى نماند. اين جاست كه چون جز معصوم قادر بر چنين كارى نيست، به ناچار هر كس با سنخ افكارى كه خود دارد، آن را اصل قرار مى‏دهد و بر طبق خواسته و عواطف و افكار و آراء خود بدون توجه قرآن و سنّت را به همان گونه تفسير خواهد نمود.انشاء اختلاف از اينجا آغاز مى‏شود و هرج و مرج در عقايد به وجود مى‏آيد و روى همين جهتِ فقدان قيّم قرآن، گروه‏هاى مختلفى به نام اشاعره و معتزله و... به وجود آمد و پيروان هر دسته و فرقه، پيروان فرقه ديگر را تكفير و لعن و سبّ مى‏نمود؛ مثلاً در تفسير قرآن بر اثر اختلاط با دانشمندان يهود و مسيحيان، تفسير قرآن پر از افسانه‏هاى اسرائيلى و مسيحيّت گرديد و مسلمانان چون تاريخ بنى‏اسرائيل در قرآن كريم به اختصار آمده مايل بودند به طور تفصيل بشنوند، اين زمينه‏اى براى ورود چنين افسانه‏هايى شد...به طور خلاصه آن كه هر كس با توجّه يا بدون توجّه طرفدار هر عقيده و فكرى بود، آن را اصل براى قرآن و سنّت قرار مى‏داد و به همين وضع نيز كسانى كه خودباخته افكار يونان و هند و يا غير آن بودند، قرآن را با آن تعبير و تطبيق مى‏كردند، و بر اثر نبودن قيّم قرآن در متن جامعه قرآن كريم و سنّت نبوى در هر يك از ادوار اسلامى تحت تأثير افكار علمى و عقيدتى رايج در آن عصر واقع مى‏گرديد. اين بلايى بود كه به سر تفسير قرآن كريم آمد.امّا احاديث نبوى، خدا مى‏داند كه چقدر راويان حديث پيدا شدند و به نفع قدرت وقت و هر گروهى به نفع خود و كوبيدن ديگرى جعل حديث مى‏كردند و جعل حديث از نزديك‏ترين زمان به رحلت رسول اكرم «صلى الله عليه و آله» - يعنى زمان مولاى متقيان «عليه‏السلام» - آن چنان زياد شد كه تميز صحيح از سقيم مواجه با اشكال شد.پس بدين سان مى‏بينيم قرآن و احاديث نبوى منهاى امامت نتوانست رفع اختلاف در عقايد و افكار بنمايد... و پر واضح است كه معرفى مقامى كه بتواند با الهام از غيب قرآن را تفسير كند، جز از ناحيه خود پيامبر، از ناحيه ديگر ميسور نيست؛ لذا مى‏بينيم پيامبر عديل قرآن را پس از خود معرفى مى‏كند (كتاب الله و عترتى) تا جامعه اسلامى دچار خلاء فكرى نشده و پراكندگى ايجاد نشود؛ به همين مناسبت است كه مى‏بينيم جز مولاى متقيان و ائمه معصوم «عليهم‏السلام» كسى مدّعى نشد كه احاطه به قرآن داشته و تفسير آن را نه فقط در سطح متعارف، بلكه معناى آن را تا هفتاد بطن احاطه داشته باشد.بنابراين پيروى از اهل‏بيت «عليهم‏السلام» و اطاعت از آن‏هاست كه در هر بعد مايه نظام امّت است؛ و همين امر تأمين از هر گونه افتراق و اختلاف و موجب نظام در همه ابعاد در جامعه اسلامى مى‏باشد. آنان با اتّصال به منبع وحى، جوابگوى رشد افكار بشرى در هر رشته از اقتصاد و سياست و حقوق مدنى و جزايى و صدها نظاير آن كه رو به تكامل است مى‏باشند و در اين صورت است كه مى‏توان جلوى هرج و مرج افكار و عقايد را كه منشأ اختلاف برونى است گرفت.پس ائمه «عليهم‏السلام» و علماى راستين متولّيان مكتب اسلام هستند كه مى‏توانند افكار بشرى را با استفاده از قرآن، بدون افراط و تفريط تغذيه نموده و از انحراف مصون ساخته و نظم واقعى بخشند!.فاطمه زهرا «عليهاالسلام» اهل‏بيت را وسيله ارتباط آفريدگان با آفريدگار، برگزيدگان الهى و دليل‏هاى روشن او و وارث پيامبران مى‏داند: «وَ نَحْنُ وَسيلَتُه فى خَلْقِهِ و نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَيْبِه وَ نَحْنُ وَرَثَةُ انبِيائِهِ»؛ «و ما وسيله ارتباط خدا با مخلوقات، و برگزيدگان او، و جايگاه حلول پاكى او و دليل روشن او و وارثان پيامبرانيم.»در اين حديث شريف نيز آن حضرت به نقش اهل‏بيت «عليهم‏السلام» در خلقت و واسطه فيض بودن آن‏ها اشاره مى‏كند، و پر روشن است كه همان گونه كه خداوند مى‏تواند محور وحدت مردمان باشد، واسطه فيض او هم مى‏تواند اتحاد آفرين شود.محمود بن لبيد، در ضمن سخنان طولانى، مى‏گويد: به فاطمه «عليهاالسلام» عرض كردم: بانوى من! چرا امير مؤمنان «عليه‏السلام» نشست و از حقش دفاع نكرد؟ فاطمه «عليهاالسلام» فرمود: اى ابا عمرو! همانا رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: «مَثَلُ الأمامِ كَالكَعْبَة، اِذْ تؤتى و لا تأتى»؛ «امام همانند كعبه است، مردم بايد به سمت او بيايند نه آنكه او به دنبال مردم برود».در اين سخن نيز فاطمه «عليهاالسلام» با نقل تشبيه امام به كعبه، محوريت امام در انسجام و اتحاد امّت اسلام را گوشزد مى‏كند. اين تشبيه زيبا، حاوى دقايق ادبى و ذوقى فراوانى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:برخى از كعبه، تنها همان خشت و گل را درك مى‏كنند و به ظاهر آن بسنده مى‏نمايند، بى‏آنكه حقايق آن را دريابند و به وجه توحيدى آن بينديشند؛ درباره امامت نيز چنين است و برخى قشرى ذهنان تنها به بعد ظاهرى و كالبدى امام توجه دارند نه به بُعد معنوى و ملكوتى و روحى وى!شرط صحّت نماز، استقبال (رو به كعبه بودن) است، چنان كه شرط قبولى اعمال، پذيرش امامت و ولايت و رو به آن گستره عظيم بودن است؛ ما همان گونه كه خدا را به كعبه قسم مى‏دهيم (يا ربَّ الكعبه) خدا را به امام نيز قسم مى‏دهيم (مانند: يا ربَّ الحسين)؛ زيارت كعبه (حجّ) به برائت از مشركين نياز دارد و جزئى از اعمال آن است، همان گونه كه راه يابى به بارگاه امامت به برائت از دشمنان آنها نيازمند است؛ هر كس مستطيع باشد ولى به حج نرود، بر طبق روايات بر دين يهود و مجوس از دنيا رفته است و نيز هر كس امام زمان خود را نشناسد، بر طبق روايات به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.هر كس به جنگ كعبه و به قصد ويرانى آن برخيزد، چونان ابرهه و سپاه او كه به اصحاب فيل شهرت يافتند، دچار ابابيل الهى مى‏شود و نابود مى‏گردد، و نيز هر كس به جنگ امامت برخيزد، در دنيا و آخرت دچار عذاب الهى مى‏شود، چونان كه فرجام قاتلان امامان «عليهم‏السلام» - بويژه امام حسين «عليه‏السلام» - چنين بود. به وسيله كعبه، خدا عبادت مى‏شود، چنان كه به وسيله امام نيز خدا عبادت مى‏گردد (بِنَا عُبِدَ اللّه)، و هر كس به نزديكى كعبه برسد بايد مُحرم شود (از بسيارى حلال‏ها بپرهيزد) و همين گونه است هر كس به قُرب امام رسد.ديوار كعبه شكافته شد تا امامت كه مصداق تامّ آن على «عليه‏السلام» است به دنيا آيد، همان گونه كه فرق امامت ( على «عليه‏السلام») شكافته شد تا توحيد ناب به دنيا آيد! همان امامتى كه از ابراهيم «عليه‏السلام» آغاز شد، همان كسى كه بالا بردن ديوارهاى كعبه از وى آغاز گرديد.كعبه و ديار حجاز، محلّ هبوط آدم «عليه‏السلام» بود و امام، محل توسّل آدم «عليه‏السلام» براى قبول توبه. خدا كعبه را - با دست پيامبر «صلى الله عليه و آله» - از پليدى بت‏هاى جاهلى پاك كرد و قلب امام را نيز - به مفاد آيه تطهير - از هر گونه رجس و پليدى، و سرانجام كعبه و امام هر دو جلوه پروردگارند و سخن فاطمه «عليهاالسلام» به نقل از پدرش، بسيار ژرف است و تشبيه امام به كعبه بسيار شگرف.با اين همه وجه تشبيه در همان كلام ذكر شده و آنچه ما ذكر كرديم نكاتى ذوقى است كه درنگ در آن مى‏تواند قلب آدمى را از عشق به امامت سرشار كند؛ امّا نبايد از اين نكته غافل ماند كه در انديشه دختر پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» امامت، چونان كعبه مى‏تواند مظهر وحدت باشد، به شرط آنكه مردم به سمت آن آيند و از زلال زمزم آن بنوشند و بنوشانند.اگر چنين بود، امامت محور وحدت دنياى اسلام خواهد شد و همگان را از پريشانى و آشفتگى نجات خواهد بخشيد.پي نوشت : 1. عدّة الداعى، باب چهارم، ص 139.2. مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 80.3. كفعمى، بلد الامين، ص 55.4. صدوق، خصال، ج 1، ص 173.5. خطبه فدكيه.6. همان.7. همان.8. همان.9. تفسير امام حسن عسكرى «عليه‏السلام»، ص 330؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 259، ح 8.10. تفسير امام حسن عسكرى «عليه‏السلام»، ص 334.11. محمد دشتى، نهج الحياة، ص 271.12. سوره نور (24) آيه 63.13. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 102؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 33.14. محمد دشتى، نهج الحياة، ص 271.15. همان، ص 270.16. مجلسى، بحارالانوار، ج 79، ص 27؛ محدث قمى، بيت الاحزان، ص 176؛ نهج الحياة، ص 315.17. خطبه فدكيه.18. خطبه فدكيه.19. سوره توبه (9)، آيه 12.20. محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ص 289.21. رك: سوره بقره (2)، آيه 151؛ سوره آل عمران (3)، آيه 164؛22. محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، صص 304 - 306.23. خطبه فدكيه.24. سيد عزّ الدين حسينى زنجانى، شرح خطبه حضرت زهرا «عليهاالسلام»، ج 1، صص 453 - 460.25. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 211؛ نهج الحياة، ص 36.26. مجلسى، بحارالانوار، ج 36، ص 453؛ مسند فاطمه، ص 562؛ سرور دل پيامبر، ص 371).منبع: ماهنامه یاس





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 492]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن