تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835074568
امام خمينى (ره) و غرب (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امام خمينى (ره) و غرب (1) نويسنده: على خالقى افكند مقدمه: پس از ظهور تمدن جديد غرب و نفوذ و گسترش روز افزون مظاهر جهان شمول آن در جوامع شرقى، يكى از مسائل مهم و اساسى اين ملتها از جمله ايرانيان، چگونگى برخورد با اين تمدن جهان شمول غرب بوده است. چه اينكه، آنان در اين مواجهه، با دو رويه متفاوت از تمدن جديد غرب روبه رو شده بودند. در حالى كه رويه كارشناسى و دانش تمدن جديد غرب، شامل نوآورى در زمينه دانشهاى گوناگون; مانند: پزشكى، نجوم، دريانوردى، فيزيك، شيمى، دانشهاى نظامى و نوانديشى در زمينه تاريخ، حقوق طبيعى و شيوههاى حكومتى و ديگر مسائل اجتماعى و سياسى بود; رويه ديگر آن، ملل شرقى را در معرض سلطه جوئىهاى استعمارى قرار داده بود و از اين رو، آنان در اين مواجهه بر سر دو راهى انتخابى دشوار قرار گرفته بودند; زيرا كه از يك سو، به دليل عقب ماندگى در زمينه دانش و فن آورى، خود را نيازمند تمدن جديد غرب و دستاوردهاى پيشرفته آن مىديدند و از سوى ديگر، خواهان حفظ هويت فرهنگى، ملى و دينى خود بوده و حاضر به پذيرش سلطه استعمارى غرب نبودند. در ايران نيز، اين كشمكش فكرى، از زمانى كه آنها به طور جدى با فرودستى خود در جنگ ايران و روس و پيشرفتهاى جهان غرب آشنا شدند، بروز يافت و به زودى چندين ديدگاه كلى در باره چگونگى برخورد با تمدن جديد غرب شكل گرفت. در حالى كه برخى از آنان، بدون توجه به رويه سلطه جويانه و استعمارى غرب، به پذيرش همه جانبه تمدن جديد غرب تاكيد مىورزيدند و تنها راه رهايى از عقب ماندگى خود را در پيوند با غرب و ترديد در هر آنچه خود بود، مىديدند; عدهاى ديگر، به داعيه دفاع از سنت دينى و هويتخودى، مقابله با غرب را در تمامى وجوه آن توصيه كرده و به بستن درها به روى هر آنچه غربى بود، باور داشتند. اما در اين ميان، كسانى نيز بودهاند كه راه مواجهه با تمدن دو رويه جديد غرب را نه در نفى كامل آن و نه در پذيرش مطلق آن; بلكه در بازگشتبه هويت اصيل اسلامى خود و برخوردى انتخاب گر با انديشه و تمدن جديد غرب مىدانستند. به اعتقاد ما، امام خمينى، از جمله كسانى است كه چنين گفتمان مستقلى را در مواجهه با تمدن جديد غرب و بازيابى هويت اصيل اسلامى تحقق بخشيده است. در اين گفتمان جديد، امام آثار تمدن جديد غرب را يكدست نگرفته، بلكه آنها را قابل انفكاك از هم دانستهاند. و لذا در مواجهه با آن نيز از كلى نگرى اجتناب كرده و براى مواجهه با دو رويه متفاوت غرب، راه حلهاى خاص ارائه مىكند. به عبارت ديگر، وى نه همچون غرب زدگان، در صدد پيوند همه جانبه باغرب است و نه همچون غرب گريزان، در صدد طرد و نفى كامل هر آنچه غربى است; بلكه راه حل خاص با ويژگيهاى خاص دارد كه در بررسى حاضر درصدد بيان آن هستيم: محورىترين ايده ما در بررسى حاضر، اين است كه امام تنها راهكار مواجهه مسلمانان از جمله ملت ايران با دو رويه غرب را در بازگشتبه اسلام جست وجو مىنمايد; چرا كه در قرائت و تفسير ايشان از اسلام، مبانى دينى در عين سازگارى با نو انديشى و دستاوردهاى پيشرفته و مدرن انسان در هر جا و هر زمان و تلاش در جهت توسعه و ترقى انديشه و عمل بشر در ابعاد مادى و معنوى، با هر گونه انحراف و انحطاط انسان در جامعه مخالف بوده و از اين رو، با تمام قدرتهايى كه به دنبال استثمار و بهره كشى از انسانها در جهات نادرست و انحرافى مىباشند، مقابله مىنمايد. و اين، همان چيزى است كه مسلمانان در مواجهه با غرب بدان نيازمندند تا بتوانند در عين بهره مندى از دستاوردهاى پيشرفته و متمدن انسانى، از سلطه و هژمونى، قدرت مداران غربى نيز در امان باشند. لذا ايشان، مسلمان و بويژه ملت مسلمان ايران را به بازگشتبه خود اسلامى آنان فرا خوانده و معتقد است اين بازگشتبه اسلام، آنها را از سلطه جوئىهاى غرب رهانيده و زندگى پيشرفتهاى را براى آنان ممكن خواهد ساخت; چرا كه «اسلام يگانه كفيل آزادى و استقلال» (1) و يگانه راه رهايى هر ملتى از چنگال استعمار» (2) است; همچنان كه «يگانه، كفيل نجات بشريت از همه عقب ماندگى هاست.» (3) بنابراين، در مواجهه با دو رويه غرب، امام نير بر دو رويه از خود اسلامى، يعنى رويه استقلالطلبى و آزادى خواهى آن (كه مخالف هر گونه سلطه جوئى است) از يك سو و رويه مترقيانه آن كه متضمن برنامهاى جامع در تمام زمينههاى زندگى انسانهاست، از سوى ديگر، تاكيد نموده است. براى تبيين اين ايده لازم است ابتدا نوع بازگشت مورد نظر امام به اسلام را از ديدگاه ايشان بررسى نموده و آنگاه به قرائت ايشان از اسلام و دو چهره پاسخگوى آن در مواجهه با غرب و راهكارهاى مستنبط از آنها بپردازيم. الف - مفهوم بازگشتبه اسلام از منظر امام: اگر چه مساله «بازگشتبه خود اسلامى» يا به تعبير مرحوم دكتر عنايت «احياى اسلام» (4) از همان ابتداى مواجهه مسلمانان با غرب جديد به نوعى در ميان انديشمندان اصلاح گراى مسلمان مطرح شده بود; ولى به تعبير برخى از نويسندگان اين مساله در نظر آنها بيشتر حالتى تدافعى به خود گرفته و به مقاومت در برابر استبداد سياسى و استعمار فرهنگى بسنده مىكرد; به طورى كه حتى برخى از آنها حالتى «پوزشطلبى» يا «اعتذارى» مىگرفتند. (5) اما به دنبال رشد خودآگاهى مسلمانان در دوران پس از جنگ جهانى دوم كه به تعبيرى نتيجه فورى سرخوردگى آنها از غرب بود (6) ، مساله بازگشتبه خود اسلامى يا احياى اسلام از سوى انديشمندان فرهيختهاى چون امام خمينى مطرح گرديد. امام با آگاهى از تاريخ تحولات سياسى و اجتماعى ايران و فرايند نفوذ سلطه غرب در ايران و اعتقاد به جامعيت دين اسلام و پاسخگوئى آن به تمام نيازهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى مسلمانان در همه اعصار، تنها راه رهايى مسلمانان از هژمونى و سلطه غرب و عقب ماندگى ناشى از آن را «در بازگشتبه خود اسلامى» و احياى اسلام يافته و در اين جهت، تلاش فكرى و عملى خود را آغاز كرد. بنابر اين، نگرش بازگشتى امام به اسلام و دعوت ملت مسلمان ايران به اين بازگشت، برخلاف آنچه پهلوى و حاميان خارجى آن تبليغ مىكردند، به معناى قهقرا گرايى نبود، و همان طور كه امام خود تصريح مىنمودند، قرائت ايشان از «بازگشتبه خود اسلامى» نه به معناى قهقراگرايى و ارتجاع; بلكه به عنوان يك راهكار عملى براى رهايى از وابستگى به غير و بى هويتى و بازيابى يك هويت اصيل اسلامى با انديشه هايى مترقيانه بوده است. از اين روست كه ايشان در پاسخ به اين گفته شاه كه: «اينها مىگويند كه ما مىخواهيم برگرديم به زمان هزارو چهارصد سال پيش از اين»، مىفرمايند: «ما مىخواهيم به عدالت هزار و چهارصد سال پيش از اين برگرديم نه اينكه زندگى مان زندگى آن وقتشود. نه همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم، لكن اينهايى كه اينها دارند، مظاهر تمدن نيست.» (7) در پاسخ به خبرنگارى نيز كه در باره حكومت اسلامى مورد نظر امام، پرسيده بود: «آيا حكومت اسلامى حكومت قهقرا گراست؟» مىگويند: «دولت اسلامى قهقرا گرا نيست و با همه مظاهر تمدن موافق است، مگر آنچه كه به آسايش ملت لطمه وارد ساخته و با عفت عمومى منافات داشته باشد.» (8) براين اساس، بازگشتبه اسلام از نظر امام با آنچه كه امروزه نيز از آن به بنياد گرايى اسلامى تعبير مىشود، متفاوت است، چون همچنان كه ايشان در پاسخ به يك خبرنگار آلمانى توضيح دادهاند، اين بازگشتبه معناى چشم پوشى از زندگى جديد و برگشتبه زندگى ما قبل مدرنيته نمىباشد; بلكه به معناى احياى ارزشهاى ثابت دينى است كه به اعتقاد امام، با همه اعصار سازگار مىباشد. از اين رو، ايشان در پاسخ به اين سؤال كه: «شما كه كوشش مىكنيد جامعهاى برقرار كنيد كه نمونه ارزشهايى باشد كه در صدر اسلام ديدهايم، در زمان پيغمبر اسلام در مدينه و جامعه كوفه در زمان حضرت امير ديده شده است، شما تصور مىكنيد كه اين ارزشها كه در آن جامعه بوده، قابل انطباق با دنياى جديد قرن بيستم هستيا خير؟ چگونه؟»، مىگويند: «ارزشها در عالم دو قسم است; يك قسم ارزشهاى معنوى از قبيل ارزش توحيد و جهاد مربوط به الوهيت و از قبيل عدالت اجتماعى، حكومت عدل و رفتار عادلانه حكومتها با ملتها و بسط عدالت اجتماعى در بين ملتها و امثال اينها كه در صدر يا قبل از اسلام، از آن وقتى كه انبياء مبعوث شدند، وجود داشته و قابل تغيير نيست. عدالت معنايى نيست كه تغيير بكند، يك وقت صحيح و زمانى غير صحيح باشد. ارزشهاى معنوى، ارزشهاى هميشگى هستند كه قبل از صنعتى شدن كشورها، ضمن و بعدا، در آن نيز وجود داشته و دارد، عدالت ارتباطى به اين امور ندارد. قسم ديگر، امورى است مادى كه به مقتضاى زمان فرق مىكند. در زمان سابق يك طور بوده است و بعد رو به ترقى رفته است تا به مرحله كنونى رسيده است و بعد از اين هم بالاتر خواهد رفت. آنچه ميزان حكومت و مربوط به اجتماع و سياست است، ارزشهاى معنوى است. در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حكومت اصيل اسلام محقق شد، يك زمان رسول الله (ص) و ديگر وقتى كه در كوفه على بن ابى طالب سلام الله عليه حكومت مىكرد... و ما حالا آرزوى اين را داريم كه حكومت ما شباهتى به حكومت صدر اسلام پيدا كند.» (9) نتيجه اينكه بازگشت مورد نظر امام به هيچ وجه به معناى انزواطلبى از تمدن جديد و قهقرا گرايى نيست; بلكه راه حلى استبراى احياى ارزشهاى معنوى اسلام كه به اعتقاد ايشان، قادر است مسلمانان را از تمامى بدبختيها و عقب ماندگيها از جمله سلطه هژمورنى غرب نجات داده و زندگى پيشرفتهاى را براى آنها فراهم نمايد و لذاست كه كرارا تاكيد مىكنند كه «ما وقتى از اسلام صحبت مىكنيم، به معناى پشت كردن به ترقى و پيشرفت نيست; بلكه برعكس، به عقيده ما اساسا اسلام يك مذهب ترقى خواه است.» (10) اما به اعتقاد امام«وقتى كه كشورهاى استعمارگر با پيشرفت علمى و صنعتى يا به حساب استعمار و غارت ملل آسيا و آفريقا، ثروت و تجملاتى فراهم آوردند»، «مسلمانان با مشاهده اين وضعيت آنان خود را باختند و فكر كردند راه پيشرفت صنعتى اين است كه قوانين و عقايد خود را كنار بگذارند.» (11) و در نتيجه، هويتخودشان را فراموش كردند و «قرآن كريم را كنار گذاشته و تحت لواى ديگران درآمدند.» (12) . قدرتهاى استعمارگر نيز «با تبليغات بسيار زياد... طورى كردند كه ملتشرق، خود را به كلى در مقابل غرب و ابرقدرتها باخت و گم كرد خودش را، مكتبش را گم كرد.» (13) و نتيجه اين شد كه مسلمانان در مواجهه با غرب خود را نيازمند به آن ببيند و «از آنان يارى بخواهند و گمان كنند كه ترقيات اين كشورهاى ضعيف در گرايش به يكى از اين دو ابر قدرت است.» (14) . پس روز به روز بر وابستگى كشورهاى اسلامى به غرب افزوده شد; در حالى كه تمايل به آنها و يارى جستن از آنان جز مسلط كردن غرب بر مقدرات مسلمين، حاصلى نداشت. بنابر اين، از اين جهت است كه امام براى رهايى مسلمانان بخصوص ملت ايران از حصار عقب ماندگى و سلطله هژمونى غرب، بازگشتبه هويت و شخصيت اوليه اسلامى آنها را تنها راه چاره دانسته و معتقد است; تا زمانى كه ملتهاى شرقى«مكتب بزرگ اسلام كه [در] راس همه مكاتب است و در شرق است و او را گم كرده شرق، پيدا نكند و نفهمد مكتبش چه است و خودش چه است و خودش هم يك موجودى است و كشورش هم يك كشورى است، نمىتواند مقابله كند با غرب.» (15) و نمىتواند وضع خود را اصلاح نمايد. بنابراين، در ديدگاه امام «بازگشت و احياى اسلام» به معناى جست و جوى يك هويت اصيل اسلامى براى مسلمانان است تا بتوانند در سايه آن وضعيتى برابر با ساير ملل پيشرفته و حتى بهتر از آنها پيدا كنند. به اعتقاد امام، شرق چنين استعدادى را دارد; چرا كه «شرق همه چيز دارد... و همه چيزش از غرب بهتر است [منتها] اينها ما را از خومان تهى كردهاند; به طورى كه خيال مىكنيم هر چيز هست از آنجاست.» (16) و لذا ايشان به مسلمانان توصيه نموده و مىگويند: «بايد مسلمانان خودشان را پيدا كنند; يعنى بفهمند كه خودشان يك فرهنگى دارند، خودشان يك كشورى دارند، خودشان يك شخصيت دارند.» (17) و بدانند كه آنها مكتبى دارند كه اگر بتوانند آن را بازيابند، «تمام آرزوهاى بشر را به طور شايسته در دسترس آنها خواهد گذاشت.» (18) . با اعتقاد به چنين امرى است كه امام در آخرين خطاب خويش به مسلمين نيز انسان را به خوديابى، فرا خوانده و مىگويند: «بدانيد نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و امريكا و شوروى كم ندارد و اگر خودى خود را بيابد و ياس را از خود دور كند و چشم داشتبه غير خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد.» (19) نيتجه اينكه، بازگشت مورد نظر امام به اسلام با بنيادگرايى اسلامى به مفهوم سلفىگرى و بازگشت قهقرايى و بريدن از تمدن جديد، كاملا متفاوت است. ب - قرائت و تفسير امام از اسلام اينك پس از تبيين نوع بازگشت مورد نظر امام، به بررسى اين نكته مىپردازيم كه امام، مسلمانان را به چه نوع قرائتى از اسلام فرا مىخواند؟ به عبارت ديگر، چه قرائتى از اسلام قادر است كه مسلمانان را در مواجهه با غرب يارى رسانده و آنها را از سلطه و هژمونى غرب كه به اعتقاد امام ريشه همه بدبختى مسلمين بوده است، رها ساخته و آنها را از حصار عقب ماندگيها نجات بدهد؟ مسلما از نظر ايشان بازگشتبه هر نوع تفسير و قرائت از اسلام، نمىتوانست مسلمانان را در مواجهه با دو رويه تمدن جديد غرب يارى رساند; چرا كه همه اين قرائتها از نظر امام، بيانگر چهره واقعى اسلام نمىباشد. «اسلام حقيقى همواره در پرده مانده و آن چيزى كه برنامه اسلام در ميان مسلمانان بود، هيچ گاه پياده نشده و گفته نشده است (20) ; در حالى كه اگر اسلام در ميان مسلمانان به آن صورت كه هست، پياده شده بود، هم زندگى مادى آنها را به بهترين طرز و بزرگترين اساس تمدن و تعاى اداره مىكرد، و هم زندگى معنوى آنها را به نيكوترين و سعادت مندترين طور تامين مىنمود.» (21) امام در اشاره به ناقص بودن اين چهرههاى معرفى شده از اسلام است كه قرائتهاى موجود از اسلام را مورد نقد قرار داده و مىگويند: «ما در دو زمان، مبتلاى به دو طائفه بوديم: در يك زمان ما مبتلا بوديم به يك جمعيتى كه قرآن را وقتى كه نگاه مىكردند و تفسير مىكردند، تاويل مىكردند، اصلا راجع به آن جهت ماديش [به] بعد دنيايىاش توجه نداشتند، تمام را برمى گرداندند به يك معنوياتى... چيزهايى كه مربوط به زندگى دنيايى بود تاويل مىكردند به معنويات. اينها يك بعد از قرآن را ادراك كرده بودند و آن بعد معنوىاش البته به طريق ناقص، و همه جهات را به همين بعد برمىگرداندند. و ما بعدها مبتلا شديم به يك عكس العملى در مقابل آن كه فعلا الان هست و از مدتى پيش اين معنا تحقق پيدا كرده كه در مقابل آن طائفهاى كه قرآن را و احاديث را تاويل مىكردند به ماوراى طبيعت و به اين زندگى دنيا اصلا توجه نداشتند، به حكومت اسلامى توجه نداشتند و به جهاتى كه مربوط به زندگى است، توجه نداشتند. اين طائفه دوم، عكس كردند، معنويات را فداى ماديات كردند، آنها ماديات را فداى معنويات كرده بودند و اينها معنويات را فداى ماديات كردند، هر آيهاى كه دستشان مىرسد و بتوانند، تعبير مىكنند به يك امر دنيايى، كانه ماوراى دنيا چيزى نيست.» (22) . در حالى كه در قرائت امام، «اسلام همان طورى كه به جهات مادى اين عالم و جهات حكومتى اين عالم، قضا اين عالم توجه دارد، به جهات معنوى هم توجه دارد» (23) و مىخواهد اين انسان را كه نسخه كوچك هستى و همه عالم است و همه چيز در او هست ولى برخى از آنها در او به فعل نرسيده، به فعل برساند و او را به نور برساند و از ظلمات نجات دهد. يا آنچنان كه از گفتارهاى امام برمى آيد، در مركز قرائت امام، اسلام به تعبير امروزى يك دال متعالى (Master Signifier ) است و غناى مفهومى و محتوايى آن، تمامى زوايا و زمينههاى زندگى آدمى را در برمىگيرد (24) . و به تعبير ايشان، «براى تمام زندگى انسان از روزى كه متولد مىشود تا موقعى كه وارد قبر شود، دستور و حكم دارد.» (25) در واقع، در قرائت امام، دين اسلام يك آئين جامع و كاملى است كه بر تمامى جنبههاى وجودى انسان توجه دارد و«جامع تمام جهات مادى و معنوى و غيبى و ظاهرى هست; براى اينكه انسان داراى همه مراتب است و قرآن كتاب انسان سازى است. انسان چون بالقوه همه مراتب را دارد، كتاب خدا آمده است كه انسان را انسان كند و همانطورى كه جامعهاش را اصلاح بكند، خودش را هم كامل كند تا برسد به مرتبه عالى.» (26) امام با اعتقاد به جامعيت اين چنينى اسلام، نتيجه مىگيرند كه اگر ما درست نگاه كنيم مىبينيم كه«تمام قوانين اسلام داراى دو جنبه است كه هم نظر به حيات مادى و فراهم ساختن ساز و برگ آن دارد و هم نظر به حيات معنوى و ساز و برگ آن; مثلا دعوت به توحيد و تقوا كه بزرگترين دعوتهاست در اسلام، چنانچه تهيه ساز و برگ زندگانى معنوى را مىكند، در زندگانى مادى و كمك كارى به نظم كشور و حيات اجتماعى و اساس تمدن [هم] دخالت كامل دارد. يك توده اگر با توحيد و تقوا بودند، چنانكه روح آنها بزرگ و كامل مىشود; كشور آنها نيز با عظمت و زندگى اجتماعى و سياسى آنها نيز با عظمت مىشود. و همينطور است قوانين اسلامى.» (27) و چون احكام و قوانين اسلام از چنين ويژگى برخوردار است، به اعتقاد امام، قادر استبراى تمام نيازهاى زندگى مادى و معنوى انسانها برنامه ريزى نمايد و در همه زمانها، پاسخگوى آنها باشد. اسلام به اعتقاد امام، «مثل ساير اديانى كه حالا در دست هست...خصوصا مسيحيت كه هيچ ندارد جز چند كلمه اخلاقى.» نيست; بلكه«اسلام از قبل تولد انسان شالوده حيات فردى را ريخته است تا آن وقت كه در عائله زندگى مىكند. شالوده اجتماع عائلهاى را ريخته است و تكليف معين فرموده است تا آن وقت كه در تعليم وارد مىشود، تا آن وقت كه در اجتماع وارد مىشود، تا آن وقت كه روابطش با ساير ممالك و ساير دول و ساير ملل هست، تمام اينها برنامه دارد، تمام اينها تكليف دارد در شرع مطهر، اين طور نيست كه فقط دعا و زيارت است. فقط نماز و دعا و زيارت، احكام اسلام نيست. يك باب از احكام اسلام است. دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام [است]; لكن سياست دارد، اداره مملكتى دارد اسلام، ممالك بزرگ را اداره مىكند اسلام.» (28) از اين روست كه امام معتقد بودهاند كه اگر«قوانين اسلام در همين مملكت كوچك ما جريان پيدا كند، روزى بر او مىآيد كه پيش قدم در تمدن جهان باشد ولى «شهوترانى و خيانت كارىهاى زمامداران و اغفال و حيله گرىهاى اجانب احكام اسلام را نگذاشته است از ميانه ورقها بيرون بيايد.» (29) ، تا همه ببينند كه «خداى محمد(ص) كه قانون گذار است، تكليف... هر جزيى از جزئيات احتياج بشر را براى همه دورهها معين كرده است.» (30) اسلام به اعتقاد امام، در قرنهاى گذشته مظلوم واقع شده است; چرا كه آن چيزى كه اسلام مىخواست، در پرده مانده و آن چيزى كه برنامه اسلام بوده، هيچ وقت پياده نشده و گفته نشده و ملتها از آن بىخبر ماندهاند. و در طول تاريخ آن را در حجاب گذاشتهاند و نگذاشتهاند كه آنچنان كه هست، معرفى شود. بخصوص در قرن اخير كه به اعتقاد امام، «كارشناسان استعمار با كمال تزوير و حيله، با اسم اسلام دوستى و شرقشناسى، پردههاى ضخيمى بر چهره نورانى اسلام كشيدهاند و اسلام را با معماريها و نقاشيها ابنيه عاليه و هنرهاى زيبا معرفى نموده و حكومتهاى جائرانه ضد اسلامى اموى و عباسى و عثمانى را به اسم خلافت اسلامى به جامعهها تحويل دادهاند و چهره واقعى اسلام را در پشت اين پردهها پنهان نگاه داشتهاند; به طورى كه امروز مشكل است ما بتوانيم حكومت اسلام و تشكيلات اساسى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى آن را بر جوامع بشرى، حتى مسلمين بفهمانيم.» (31) در حالى كه اسلام در تمام اين زمينهها برنامه داشته و دارد و تنها نيازمند اين است كه از سوى مسلمانان مورد توجه قرار گرفته و احيا گردد و آن طورى كه بوده است معرفى شود، كه اگر چنين معرفى شود و مسلمانان «آن طورى كه هست [به آن] عمل بكنند، سيادت با آنها خواهد بود، بزرگى با آنها خواهد بود، العزة لله و لرسوله و للمؤمنين.» (32) ويژگى ديگر اسلام در قرائت امام پيوستگى آن با سياست مىباشد. تا حدودى مىتوان گفت اين برداشت او، نتيجه منطقى اعتقاد به جامعيت اسلام بوده است. به هر حال در گفتمان سياسى امام، همواره بر همنشينى سياست و ديانت اسلام تاكيد شده است. «اسلام» از ديدگاه وى «دين سياست» است و اين، يك حقيقتى است كه به اعتقاد ايشان، براى كسى كه كوچكترين نظرى در احكام حكومتى اجتماعى و اقتصادى اسلام نمايد، به خوبى روشن مىشود. بنابراين، كسى كه تصور كند كه دين اسلام از سياست جداست، نادانى است كه نه اسلام را شناخته و نه سياست را دريافته است. (33) دين اسلام به اعتقاد امام، «همزمان با اينكه به انسان مىگويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او مىگويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كنى و حتى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى را برقرار نمايد.» (34) بنابراين، حتى مىتوان ادعا كرد كه «قرآن كريم و سنت رسول الله (ص) آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند، در ساير چيزها ندارند» و فراتر از اين، مىتوان گفت: «بسيارى از احكام عبادى اسلام عبادى سياسى است». (35) در نتيجه، در گفتمان سياسى امام «نه تنها دين اسلام از سياست جدا نيست; بلكه «اسلام دين سياست است... و يك دينى است كه احكام عبادىاش هم سياسى است، سياستش هم عبادت است.» (36) به تعبيرى ديگر، «اسلام، تمامش سياست و اسلام از اين نظر يك نظام اجتماعى و حكومتى است» (38) و اينكه گفته مىشود،«انبيا به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته دارى دنيايى [از نظر آنها] مطرود است و انبيا و بزرگان از آن احتراز مىكردند و ما نيز بايد چنين كنيم، اشتباه تاسف آورى است كه نتيجه آن، به تباهى كشيدن ملتهاى اسلامى و بازكردن راه براى استعمارگران خون خوار است; زيرا آنچه مردود استحكومتهاى شيطانى و ديكتاتورى و ستمگرى است كه براى سلطه جويى و انگيزههاى منحرف و دنيايى كه از آن تحذير نمودهاند، جمع آورى ثروت و مال و قدرتطلبى و طاغوت گرايى است و بالاخره دنيايى است كه انسان را از حق تعالى غافل مىكند. و اما حكومتحق براى نفع مستضعفان و جلوگيرى از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعى، همان است كه مثل سليمان ابن داوود و پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) و اوصياى بزرگوارش براى آن كوشش مىكردند. [چنين حكومتى] از بزرگترين واجبات و اقامه آن، از والاترين عبادات است، چنانچه سياستسالم كه در اين حكومتها بوده، از امور لازمه است.» (39) . سياستسالم از ديدگاه امام «اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست». و اين هيچ مباينتى با ديانت ندارد; چرا كه «ديانت نيز همان سياستى است كه مردم را از اينجا حركت مىدهد و تمام چيزهايى كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه مىبرد كه صلاح مردم است كه همان صراط مستقيم است » (40) بله آنچه با دين اسلام ناسازگار است، سياستشيطانى است; يعنى سياستى كه به معناى «دروغگويى، چپاول مردم با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم» باشد. و «اين سياست هيچ ربطى به سياست اسلامى ندارد.» (41) اما سياستبه معناى هدايت جامعه به سوى صلاح و رستگارى همان ديانت است و لذاست كه مىگوئيم چنين سياستى تنها از عهده دين و دينداران برمىآيد و بس. و «ديگران اين سياست را نمىتوانند اداره كنند، اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام» (42) ; چرا كه هدف سياست، هدايت همه جانبه بشر و تامين سعادت دنيايى و اخروى اوست و اين تنها از عهده مكتبهاى توحيدى و متوليان آن برمىآيد. و«مكتبهاى توحيدى [هستند] مردم را تربيت مىكنند و آنها را از ظلمات خارج مىكنند و هدايتبه جانب نور مىكنند. تمام مكتبهايى كه مكتب غير توحيدى هستند، مكتبهاى مادى هستند و اين مكتبهاى مادى مردم را از عالم نور برمىگردانند و به سوى عالم ظلمت و دعوت مىكنند، به مادى گرى و ماده و از عالم نور منصرف و منحرفشان مىكنند يا آنها را دعوت به همان ماده مىكنند و ديگر آن طرفش را كار ندارند. نسبتبه عالم نور و در ارجاع مردم به عالم نور بىطرف هستند و على اى حال هر دو مكتب، چه آن، مكتبهاى ضدتوحيدى و چه آن مكتبهايى كه نسبتبه توحيد كارى ندارند، بىطرفند نسبتبه توحيد، اينها كارهايى كه مىكنند، تعليم و تعلم هايى كه دارند، تعليم و تعلم هايى است كه مربوط به ماده است و مردم را در ماديات و در ظلمات منغمس مىكنند و از توحيد و نور بازمى دارند; لكن مكتبهاى توحيدى كه در راس آنها مكتب اسلام است، در عين حال كه به ماديات و با ماديات سر و كار دارند; لكن قصد اين است كه مردم را طورى تربيت كنند كه ماديات، حجاب آنها براى معنويات نباشد.» (43) چرا كه «اسلام يك مكتب مادى نيست; يك و «همچنان كه تربيتباطنى مىكند، حفظ مصالح دنيوى را نيز مىكند» (45) و چنين مكتبى است كه مىتواند سياستبه معناى واقعى را در جامعه متحقق سازد. دليل ديگر اينكه، مراتب سير انسان، از طبيعت تا مافوق طبيعت است. لذا احتياجاتش نيز تا مافوق طبيعت است; يعنى انسان مثل ساير حيوانات نيست كه احتياجاتش فقط خوردن و خوابيدن باشد بلكه او موجودى است كه تمام جهات در او بالقوه وجود دارد.» از طبيعت گرفته تا رسيدن به قرب الهى و مقام مافوق ملائكه، و اين استعداد و قوه در او بايد فعليت پيدا كند; ولى چون تمامى رژيمهاى غير الهى كه به دست غير انبيا تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است، احتياجات طبيعى انسان را فقط مىتوانند برآورند; ولى از عالم ماوراى طبيعت آنها دستشان كوتاه است و لذا تربيت و سياست آنها نيز در طبيعت محدود خواهد بود. و تنها در طبيعت او را پيش خواهد برد. و تنها مكتبى كه در تمام مراحل انسان راهنماى اوست، مكتب انبياست و مكتب انبيا كه اسلام بالاترين آنهاست، از آنجا كه علمش از راه وحى به ماوراى طبيعت هم مىرسد، قادر است در تمام مراحل زندگى راهنماى عمل انسان باشد. (46) اگر اسلام در قرائت امام، چنين جامعيتى را در تامين سعادت همه جانبه بشر داراست و يك نمونه ايده آل برنامه زندگى و حكومتى است، بايد ديد تكيه بر كدام يك از عناصر آن است كه مىتواند مسلمانان را در مواجهه با تمدن دورويه غرب يارى رسانده و ضمن رهايى آنان از سلطه هژمونى غرب، در عين حال زندگى مترقى و همسنگ با تمدنهاى پيشرفته برايشان فراهم سازد. به نظر ما از ديدگاه امام با تكيه بر عنصر ظلم ستيزى و استقلالطلبى و آزادى خواهانه اسلام از يك سو و اصول مترقى آن براى زندگى مادى و معنوى انسانها و سازگارى آن با دستاوردهاى پيشرفته انسانى از سوى ديگر، مىتوان راهكارهايى را براى مواجهه با غرب در هر دو رويه آن، استنباط نمود، كه به راهكارهاى مستنبط امام از مبانى و اصول اسلامى در مواجهه با رويه سلطه جويانه غرب و رويه متمدن و پيشرفته آن مىپردازيم: ج - راهكارهاى مستنبط امام از اسلام در مواجهه با رويه سلطهجويانه غرب: اسلامى كه امام خمينى بازگشتبه آن را تنها راه مسلمانان در مواجهه با سلطه جويى غرب مىدانست، دينى است كه نفى كننده سلطه بيگانه بر امور مسلمين است. دينى است كه «در پناه آن، آزادى و استقلال است، رفع ايادى اجانب است، هدم پايگاه ظلم و فساد است، قطع كردن دستهاى خيانتكار و جنايتكار است». (47) «دينى است كه اگر دول اسلامى و ملل مسلمان به جاى تكيه بر بلوك غرب و شرق، به آن تكيه مىكردند و تعاليم نورانى و رهايى بخش قرآن كريم را نصب عين خود قرار داده و به كار مىبستند، سرنوشتشان دستخوش سياستهاى سلطه جويانه استعمار غرب و شرق نمىگرديد.» (48) دينى است كه مىگويد: «هيچ قدرتى حق ندارد، هيچ قدرتى نمىتواند بيايد به مسلمين تحميل بشود.» (49) و بالاخره اسلامى كه در قرائت امام، بازگشتبه آن توصيه مىشود، دينى است كه به تعبير وى در مقابل اسلام آمريكايى كه وسيلهاى است «تا سرمايههاى مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و غير اسلامى در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد. » (50) قرار دارد; در حالى كه اسلام واقعى تنها راه رهايى هر ملتى از چنگال استعمار «و يگانه كفيل آزادى و استقلال ملتهاى مستضعف است.» (51) و لذاست كه امام آن را «تنها مكتب نجات بخش بشر» دانسته و مسلمانان را به بازگشتبه آن فرا خوانده و مىگويند: «بدانيد كه با اسلام مىتوانيد مستقل باشيد و با اسلام مىتوانيد آزاده باشيد. قرآن شما را آزاد قرار داده است و قرآن استقلال شما را بيمه كرده است» (52)
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 375]
صفحات پیشنهادی
امام خمينى (ره) و غرب (1)
امام خمينى (ره) و غرب (1) نويسنده: على خالقى افكند مقدمه: پس از ظهور تمدن جديد غرب و نفوذ و گسترش روز افزون مظاهر جهان شمول آن در جوامع شرقى، يكى از مسائل مهم و اساسى ...
امام خمينى (ره) و غرب (1) نويسنده: على خالقى افكند مقدمه: پس از ظهور تمدن جديد غرب و نفوذ و گسترش روز افزون مظاهر جهان شمول آن در جوامع شرقى، يكى از مسائل مهم و اساسى ...
انقلاب امام خميني (ره) شرق و غرب را تغيير داد
انقلاب امام خميني (ره) شرق و غرب را تغيير داد-به گزارش ايرنا، مجتبي اعلايي عصر ... 1 ژوئن 2008 – امام با انقلاب اسلامي خود جهان، ارزشها و همه معادلات را تغيير داد-امام با ...
انقلاب امام خميني (ره) شرق و غرب را تغيير داد-به گزارش ايرنا، مجتبي اعلايي عصر ... 1 ژوئن 2008 – امام با انقلاب اسلامي خود جهان، ارزشها و همه معادلات را تغيير داد-امام با ...
راه هاي مقابله با شيوههاي نفوذ غرب از ديدگاه امام خميني (ره)
راه هاي مقابله با شيوههاي نفوذ غرب از ديدگاه امام خميني (ره)-راه هاي مقابله با شيوههاي ... 1. غرب و توجه به غرب در نگاه امام خميني (س) به اعتقاد امام غرب و تيرگي و ظلمت است.
راه هاي مقابله با شيوههاي نفوذ غرب از ديدگاه امام خميني (ره)-راه هاي مقابله با شيوههاي ... 1. غرب و توجه به غرب در نگاه امام خميني (س) به اعتقاد امام غرب و تيرگي و ظلمت است.
امام خميني(ره)، مقاومت فرهنگي و ژئوکالچر انقلاب اسلامي(1)
امام خميني(ره)، مقاومت فرهنگي و ژئوکالچر انقلاب اسلامي(1)-امام خميني(ره)، مقاومت فرهنگي ... چالشي که غرب، سياستمداران حاکم در غرب و فيلسوفان غربي را در مقابل اين ...
امام خميني(ره)، مقاومت فرهنگي و ژئوکالچر انقلاب اسلامي(1)-امام خميني(ره)، مقاومت فرهنگي ... چالشي که غرب، سياستمداران حاکم در غرب و فيلسوفان غربي را در مقابل اين ...
فلسطين در چشمانداز امام خمينى(ره) (1)
فلسطين در چشمانداز امام خمينى(ره) (1) ديار فلسطين، محل ظهور و موطن و مزار حضرت ... غرب واقع شد كه در برابر مسائل و دشوارىهاى بسيار پيچيدهاى براى تداوم راه خود و ...
فلسطين در چشمانداز امام خمينى(ره) (1) ديار فلسطين، محل ظهور و موطن و مزار حضرت ... غرب واقع شد كه در برابر مسائل و دشوارىهاى بسيار پيچيدهاى براى تداوم راه خود و ...
دیدگاه فقهی حضرت امام خمینی (ره) در رابطه با موسیقی(1)
دیدگاه فقهی حضرت امام خمینی (ره) در رابطه با موسیقی(1)-دیدگاه فقهی حضرت امام ... آن حضرت امام خمینی (ره) در واقع همان سیر برخورد قاطعانه با فرهنگ فسادانگیز غرب را ...
دیدگاه فقهی حضرت امام خمینی (ره) در رابطه با موسیقی(1)-دیدگاه فقهی حضرت امام ... آن حضرت امام خمینی (ره) در واقع همان سیر برخورد قاطعانه با فرهنگ فسادانگیز غرب را ...
رييس موسسه الغدير فرانسه: امام خميني (ره) استراتژيست بزرگ ...
رييس موسسه الغدير فرانسه: امام خميني (ره) استراتژيست بزرگ زمان بود-رييس موسسه الغدير ... در پاريس افزود : امام خميني (ره) حجت الهي در عصر خودش بود و توانست معادله جهاني بين شرق و غرب را به هم ... در حاشيه ديدار تيم هاي ملي فوتبال ايران و امارات /1/ ...
رييس موسسه الغدير فرانسه: امام خميني (ره) استراتژيست بزرگ زمان بود-رييس موسسه الغدير ... در پاريس افزود : امام خميني (ره) حجت الهي در عصر خودش بود و توانست معادله جهاني بين شرق و غرب را به هم ... در حاشيه ديدار تيم هاي ملي فوتبال ايران و امارات /1/ ...
آمريكا از ديدگاه امام خمينى (ره) (1)
آمريكا از ديدگاه امام خمينى (ره) (1) مقدمه دشمن شناسى و استكبارستيزى از مهمترين ... اسلام و همين طور مكتب هاى توحيدى ، اين ها انسان مى خواهند درست كنند و غرب از اين معنى ...
آمريكا از ديدگاه امام خمينى (ره) (1) مقدمه دشمن شناسى و استكبارستيزى از مهمترين ... اسلام و همين طور مكتب هاى توحيدى ، اين ها انسان مى خواهند درست كنند و غرب از اين معنى ...
امام خمينى(ره) و روابط بين الملل (1)
امام خمينى(ره) و روابط بين الملل (1) نويسنده:سيد محمّد سادات بي ترديد انديشه ..... مي فرمايند:(حكومت اسلامي, حكومتي است آزاد و مستقل و روابطش با شرق و غرب به يك نحو ...
امام خمينى(ره) و روابط بين الملل (1) نويسنده:سيد محمّد سادات بي ترديد انديشه ..... مي فرمايند:(حكومت اسلامي, حكومتي است آزاد و مستقل و روابطش با شرق و غرب به يك نحو ...
رسانهها از ديدگاه امام خميني (ره) (1)
رسانهها از ديدگاه امام خميني (ره) (1) نويسنده: علي كرجي رسانههاي گروهي به سبب ... كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن، كه موجب تباهي جوانان و ...
رسانهها از ديدگاه امام خميني (ره) (1) نويسنده: علي كرجي رسانههاي گروهي به سبب ... كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن، كه موجب تباهي جوانان و ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها